درس
اخلاق
جلسه 7
قسمت : 1
84/10/7
علّت
نقص خلقت برخی انسانها
بشر پیچیده شده از جسم و روح است، جسم دارای ابتلائاتی است
که آنها را یا طبیب حاذق میتواند برای انسان درمان کند یا پیشگیری از عواملی که
باعث بیماری بشر میگردد. برای روح هم مصائب و آلامی است که روح را به رنج میاندازد.
عزّوجلّ فرموده است بشر در مقطع اول خلقت، عنوان احسن را
دارد؛ یعنی از باب جسمی و روحی در مقام کمال است، امّا اگر مبتلای به بعضی بلیات
میگردد، به واسطهی ندانستنها است. جهل بشر باعث میشود که گاه، جسم را به
بیماری و مهلکات جسمی برساند و گاه روح را، و الّا در مرحلهی نخست عزّوجلّ میفرماید:
«لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم»[1].
اگر انسان حتّی به صورت ظاهر از لحاظ جسمی دچار بعضی از
معایب است، اینطور نیست که نعوذ بالله عزّوجلّ بین مخلوقاتش تبعیض قائل شده، چرا
که ما همه، مخلوق پروردگاریم و باری تعالی همهی مخلوقاتش به خصوص اشرف مخلوقات، انسان
را، در حقیقت همه نوع انسان را به صورت کامل خلق میکند. امروزه علم ثابت کرده است
که گاه بشر به واسطهی بعضی از مسائل ژنتیکی و ندانستن بعضی از مطالب باعث میشود
که فرزندش ناقص الخلقه به دنیا بیاید. یعنی اگر در بحث خلقت، بشر دچار معیوبات میگردد،
به واسطهی ندانستن مسائل ژنتیکی است. چنان که بیان کردهاند بعضی از ازدواجهای
فامیلی انسان را دچار بعضی از این معایب میکند و علم است که به انسان میفهماند
که آیا میشود فلان شخص با فلان شخص ازدواج کند یا خیر؟
بنابراین عیب نقص خلقت بشر به واسطهی جهل اوست، نه نعوذ
بالله به واسطهی تبعیض پرودگار عالم.
ثمرهی
جهل
در رابطه با مسائل روحی هم همینطور است. عزّوجلّ بشر را
با فطرت الهی آفریده است، «فِطْرَةَ اللهَ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها
لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللهِ»[2]
منتها گاهی بشر با جهلش نسبت به بعضی از مسائل، روح را مبتلا به بلیاتی
میکند که دین، اسم آنها را گناه میگذارد و از صراط مستقیم دور میشود.
لذا این که بیان شد انسان نیاز به تزکیهی علمی دارد، به
خاطر همین است که اگر عالم باشد، میداند چگونه با مسائل برخورد کند که خدای نکرده
روحش مبتلا به بعضی بلیات نگردد. طبیعی است تنها کسی که خوب راه را تشخیص میدهد
عالم است و اوست که میتواند به این مقامات برسد.
فضائل اخلاق، مایهی نجات روح بشر و مایهی رستگاری و
سعادت انسان است. در مقابل، رذائل اخلاق باعث بدبختی و شقاوت انسان است، مقام
انسان را از آن مقام اصلی به پایین میکشد و طوری انسان را به پستیها میکشاند که
گاه فراموش میکند که چه بوده و در چه مقامی بوده است و باید در چه مقامی قرار
گیرد. انسان باید بداند که هیچ گاه فضائل اخلاق با رذائل اخلاق جمع نمیگردد.
بدیهی است هیچگاه نور با ظلمت جمع نمیگردد و همینطور حق با باطل، چرا که اینها
نقیض یکدیگرند. امّا اگر انسان دچار این رذائل اخلاق شد، راه چاره چیست؟
مراحل
تعالی انسان از دیدگاه علمای اخلاق
راه چاره تخلیه است، انسان باید در مرحلهی نخست رذائل را
تخلیه کند و این اولین بابی است که علمای اخلاق برای رسیدن انسان به مقام اصلی
خودش یعنی انسانیت بیان میکنند. چهار مرحله را برای انسان عنوان کردهاند تا به
مقام رشد و تعالی برسد. اولین آنها تخلیه است. دومین مرحله تحلیه است. یعنی بعد
از اینکه انسان وجودش را از صفات بد، رذائل، پستیها و خویها و عادات زشت تخلیه
کرد، به مقامی برسد که تمام آن چه که از صفات پسندیده است را در خودش به وجود
بیاورد و خود را به صفات نیکو بیاراید، به این مقام، مقام تحلیه میگویند.
شاید از این جهت تحلیه گفتهاند که «حلّ»، در حقیقت از
مقامی است که انسان به شیرینیها میرسد. حلوه را از آن جهت حلوه گفتهاند که
شیرین است. پس اگر انسان مقام تخلیه را در خودش نداشته باشد و بخواهد صفات پسندیده
را در خودش جمع کند بداند محال است. در باب روح بیان کردهاند که آراستن به فضائل
حسنه برای بشر یکی از اوجب واجبات برای رسیدن به مقامات بالا است. امّا این زمانی
میسر است که خودش را از هر آن چه زشتی است تخلیه کند.
بعد از تخلیه به تحلیه که رسید (یعنی تمام صفات نیکو را در
خود به وجود آورد) به مقام تجلیه میرسد. تجلیه، مرحلهی سوم از آن چهار مرحله است.
تجلیه یعنی تجلی اسماء و صفات پروردگار در خودش، جلوه دادن و ظهور همهی صفات و
کمالات انسانی. یعنی نه تنها تمام رذائل را از خود دور کند و تخلیه کند و بعد از
آن محاسن اخلاق را درون خود پیاده کند، بلکه این محاسن در وجودش ظهور پیدا کند و در
وجود خود و جامعه به مقام تجلی برسد.
مرحلهی چهارم مرحله فناست، فانی فیالله شدن، به تعبیر
بعضی از اعاظم این چهار مرحله در حقیقیت معنای «إِنّا لله وَ إِنّا
إِلَیْهِ رّاجِعُون»[3] است.
یعنی به انسان بیان میکند که چون تو متعلق به پروردگار عالم بودی مسلماً رجوعت هم
باید به پروردگار عالم باشد «الیه راجعون ».
چرا
بعد از مدتی از انجام یک عمل خوب، دیگر اشتیاق اولیه را نداریم؟
چه کسی میتواند به پروردگار عالم رجوع کند؟ آن کسی که
دائم تمام مطالبش الهی باشد، کسی که تصور میکند میتواند با رذائل و صفات بد به
این مقام برسد. هیهات، نمیشود در یک زمان واحد در یک مکان واحد به نام مرکب که
جسم انسان است، هم فضائل و هم رذائل حکومت کند. اینها ضد هم هستند. رذائل اجازه
نمیدهد که فضائل به مقام تجلی برسد، یک روز فضائل حاکم میشود یک روز رذائل. و آن
روز که فضائل حاکم میشود اگر انسان آنها را در درون خودش محکم نکند و رذائل را
از خود دور نکند، بداند مجدداً در فضیلتها سست خواهد شود.
از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل (صلوات الله علیه) سؤال
کردند: آقا جان! گاهی ما اعمال خوبی انجام میدهیم، امّا پس از مدتی احساس میکنیم
که دیگر آن لذّت اولیه را نسبت به آن عمل خوب که با شور و شعف و اشتیاق انجام میدادیم،
نداریم، چرا؟ میفرمایند این به واسطهی این است که رذائل در شما تخلیه نشده است.
تا رذائل درون انسان است اگر چه یک زمانی فضائل جلوه میکند و بر انسان حاکم میشود،
امّا مجّدداً به دلیل وجود رذائل، انسان در عملش سست میشود.
این را ما تجربه کردهایم، گاه بر اثر حضور در یک مجلس خوب،
شنیدن یک وعظ خوب تصمیم به انجام عملی میگیریم. مثلاً یک مدت نماز شب میخوانیم
یا صدقه میدهیم یا بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز لیله الدفن به نیابت اموات، آنهایی
که همان شب از دنیا رفتهاند، میخوانیم و بعد از نماز بیان میکنیم «اللهم
صل علی محمد و آل محمد و ابعث ثوابها الی قبور المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و
المسلمات» امّا بعد از مدتی عملی را که شروع کرده بودیم فراموش میکنیم
یا مثلاً یک مدّت تصمیم میگیریم مراقب اعمالمان باشیم. تمام اعمال خود را ساعت به
ساعت مینویسیم، بعد از یک مدت خسته میشویم، رها میکنیم، میفرماید رها کردن این
مطالب به خاطر این است که رذائل در وجود انسان خشکیده نشده است و تا رذائل هست
محاسن اخلاقی برای بشر محال است، بماند و پا برجا باشد.
بنابراین در مرحلهی نخست باید تخلیه کرد و اینجاست که
مقام علم معلوم میشود که اگر کسی عالم و آگاه نباشد تصور میکند، میتواند در
وجودش همراه بدی، خوبی را هم به ظهور برساند.
قرآن کریم و مجید الهی میفرماید: آنهایی که از فرامین
الهی سرپیچی میکنند و هرگاه به مشکلی برمیخورند به سوی پروردگار عالم برمىگردند،
اینها کورند، حقایق را نمیبینند. بعد در سورهی اسراء، آیهی 72 میفرماید: اینها
که در این دنیا کورند - یعنی نتوانستند از دنیا بهرهی خوب ببرند و دنیای خوبی
داشته باشند - مسلم بدانند آخرت هم کورند - یعنی آخرت خوبی هم نخواهند داشت- «مَنْ
کانَ فی هذِهِ أعْمی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أعْمی وَ أَضَلُّ سَبیلاً»[4] هر
کس در این دنیا کوردل باشد، در جهان آخرت هم کور است و گمراهتر از او دیگر نیست.
خانهای
با ظاهر زیبا امّا پر از مردار و بوی تعفن
بنابراین اگر کسی بخواهد به مقامات برسد، مسلم بداند اول
باید تیرگیها و زشتیها را تخلیه کند تا استعداد خوبیها درونش پرورش یابد. اگر کسی
لباس چرکی را بخواهد رنگ روشن بزند، میگویند: اگر جامه تمیز نباشد، رنگ را به خوبی
جذب نمیکند و رنگ تیرهای خواهد شد. مَثَل انسانی که بدیها درونش است و به دنبال
خوبیها میرود را در روایات اینگونه گفتهاند.
در احادیث القدسیهی شیخ حر عاملی (اعلی الله مقامه)، حضرت
عیسی بن مریم (علی نبینا و آله علیه الصلوه و السلام) به حواریون فرمود: بدانید
دلی که تمایل به پستیها دارد، اگر درونش و ظاهرش را با حسنات بخواهد نیک جلوه دهد،
مثل کسی است که خانهای را رنگ کند، بعد در همان خانه هیزم بیاورد و همزمان آتش
روشن کند، مسلّم دود این آتش، رنگها را تیره میکند و کار عبث خواهد بود - کَاَنّ
شما خانه را رنگ نکردید - یا مَثَل این شخص مَثَل کسی است که صورت ظاهر خانه را با
وسایل زیبا بیاراید، امّا درون خانه را پر از مردار کند که بوی تعفن میدهند، عمل
خوب هم اگر توأم با بدی باشد، بوی تعفن انسانها را فراری میدهد.
در روایات داریم ملائکه از بوی تعفن اعمال بد فرار میکنند،
دیگر سراغ انسان نمیآیند و دیگر اعمال خوب را هم بالا نمیبرند. بعضی از بزرگان
گفتهاند اگر کسی خودش را به زشتیها بیاراید بعد بخواهد دنبال خوبیها برود، مثل
کسی است که مثلاً بیماری قند دارد و او را از خوردن شیرینی منع کردهاند، این شخص
اگر برای درمان نزد مجربترین پزشک برود و او بهترین دارو را برایش تجویز کند،
بیان کردهاند اگر بخواهد باز سراغ شیرینیجات برود، بیماری او مجدد عود میکند،
نه تنها دکتر خوب موثر نخواهد بود و نه تنها دارو اثرگذار نخواهد بود، بلکه بیماری
تشدید هم خواهد شد.
لذا اگر کسی تصوّر کند بدون تخلیه میتواند مقام تحلیه را
در خود پیاده کند، اشتباه کرده است بلکه گاهی غرور کاذب برای انسان به وجود آمده
فکر میکند من دارم اعمال خوب انجام میدهم و انشاءالله این اعمال خوب، اعمال
بدم را از بین میبرد. لذا عیسی بن مریم به حواریونش بیان فرمود: مقام تخلیه شما
را از مریضیها بیرون میبرد تا مقام تحلیه شما را به صحت کمال برساند. پس مقام
تخلیه افضل است.
امّا چه کسی میتواند این مقام تخلیه را داشته باشد. عزّوجلّ
میفرماید: در مرحلهی نخست کسانی که اهل علمند. چون جهل برای بشر درک معانی را از
بین میبرد.گاه جاهل تصور میکند فلان عمل، نیک است در حالی که عمل زشت است. گاه
بعضی فکر میکنند ظاهر خوبی باید داشته باشند و باطنشان را رها میکنند.
ظاهرش
چون قبر کافر پر حُلَل باطنش قهر خدا
عزوجل
ظاهرش
طعنه زند بر بایزید (یعنی ظاهرش از عارف بایزید بسطامی بهتر است)
وز درونش
ننگ میدارد یزید (یعنی طوری است که بدترین کس یعنی یزید هم از او متنفر است)
لذا
جاهل به این مطلب آگاهی ندارد که نمیشود درون قلب انسان، هم شیاطین باشند، هم
انسان بتواند ملکوت را ببیند و به مقام اصلی خود برسد.
عالم
در محضر ولی خدا
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند «لَوْ
لا أَنَّ الشَّیاطِینَ یَحُومُونَ عَلَی قُلُوبِ بَنِی آدَمَ لَنَظَرُوا إِلی مَلَکُوتِ
السَّمَواتِ وَ الْاَرْضٍ»[5] اگر
شیاطین (جن و انس) قلوب بنی آدم را احاطه نکرده بودند، بنی آدم ملکوت آسمانها و
زمین را میدیدند. نفرمود «لنظرو الی بصر قلبه» با
چشم قلب میدیدند، خیر، بلکه با همین چشم میدیدند.
اولیاء الهی، وقتی خود را از رذائل تخلیه کردند بعد به
مقام تحلیه و بعد به مقام تجلیه رسیدند که تجلی اوست در زندگیشان، به مقام فانی فی
الله میرسند، یعنی همه چیز عالم در محضر آنهاست.
آقا سیّد هاشم حداد (اعلی الله مقامه) بیان فرموده بود که
من از استادم و ایشان از استادشان تا رسیده به حضرت شیخنا الاعظم مفید عزیز (روحی
له الفداء و سلام الله علیه) شنیدم که فرمودند: اگر بشر به مقام حقیقی خودش برسد،
عالم در محضر او خواهد بود. فرمایش حضرت امام (رحمه الله علیه) را شنیدهاید که
فرمودند: عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید. عجیب است عالَم بشود در محضر
خلیفه الله، انسان در محضر خداست، اما عالَم در محضر او است.
حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء (اعلی الله مقامه)، آن مرجع
بزرگوار که مرجع اجنه هم بود، وقتی یکی از اجنه به ایشان عرض کرد که بعضی انسانها
از ما سؤالاتی میکنند و ما را در تسخیر خود میگیرند، بیان فرمود: والله آنها که
میخواهند اجنه را تسخیر کنند تا به مطلبی دست پیدا کنند، درک نمیکنند که این
انسان است که باید به اجنه درس بدهد و آنها مطلب را از انسانها یاد بگیرند.
بعد فرمود: وقتی حضرت سلیمان از دنیا رفت، اجنهای که برای
ایشان کار میکردند، چون عالم به غیب نبودند، نفهمیدند، قرآن کریم میفرماید: تا
موریانه عصای حضرت سلیمان را نخورد و حضرت بر زمین نیفتاد، آنها نفهمیدند که
ایشان از دنیا رفته است. آنها آنقدر از ابهت و مقام حضرت سلیمان که همهی اجنه
را تحت قدرت خود داشت، وحشت داشتند که جرأت نمیکردند دست از کار بکشند، وقتی
موریانه عصا را خورد فهمیدند، ایشان فرمودند: امّا ما انسانها عالم به غیب هستیم،
ما اگر به مقام حقیقی انسانی خود برسیم، از آینده خبر داریم.
حضرت سلطانالعارفین، سلطانآبادی عزیز به حضرت شیخ شهید
آیتالله العظمی حاج شیخ فضلالله نوری که زمان ایشان جوان هفده، هجده سالهای بیش
نبود، فرمود: عزیزم! اسمت چیست؟ گفت: فضلالله، فرمود: عجب، تو آن شیخ فضلالله
هستی که در تهران دارش میزنند!50 سال بعد را دید. نه تنها ایشان، آقا سید
ابوالحسن اصفهانی گفتهاند وقتی از ظلمهی حکومت نزد ایشان صحبت میکردند، میفرمودند:
روحالله خواهد آمد.
کسی که به مقام انسانیت برسد «لَنَظَرُوا إِلی
مَلَکُوتِ السَّمَواتِ وَ الْاَرْضٍ»[6] همه
چیز در تسخیر قدرت او خواهد بود. حتّی بعضی را که در آینده نعوذ بالله به انحراف
کشیده میشوند یا بعضی منحرفین که هدایت خواهند شد، میبیند.
در تاریخ خواندیم در نهج البلاغه هم بیان میفرمایند،
امیرالمؤمنین (صلوات الله وسلامه علیه) گاهی بعضی دشمنین را عمداً اجازه میدادند
فرار کنند، سؤال میکردند: آقا! اینها چند نفر از یاران ما را با شمشیر زدند،
قصاص واجب است «وَ لَکُم فِی الْقِصاصِ حَیوةٌ یا أوْلِی الّاَلْبابِ» میفرمودند:
در نسل اینها انسانهای خوبی به وجود خواهد آمد.
حضرت خضر نبی (علی نبینا و آله و علیه الصلوه و السلام) معلم
الانبیاء هنگامی که به موسی درس میداد، در قرآن کریم است که سه مرحله آزمایش برای
موسی آورد، یکی این بود که آینده را بیان کرد. وقتی موسای حکیم گفت: چرا این طفل
صغیر و بیگناه را کشتی؟ حضرت خضر فرمود: خداوند در عوض این طفل، دو فرزند نیکو به
پدر و مادرش عطا خواهد کرد، امّا اگر این طفل زنده میماند، همهی قومشان را به
انحراف میکشاند و تمام آنها را از بین میبرد، امّا در زمان طفولیت از بین رفت،
خودش هم گناه نکرد، من امر پروردگارم را انجام دادم.
لذا حاج شیخ جعفر کاشف الغطاء فرمود: آنها که میخواهند
از راه اجنه به مطالب و علم برسند، چقدر دون و پستند. اگر انسان، انسان شود، اجنه
محضر انسان تلمذ میکنند. اجنهای که گاهی 500 سال طول میکشد بالغ شوند، امّا با
همهی عمر طولانی 1000 ساله یا بیشتری که دارند، در مقابل انسان که عمر محدودی دارد
تلمذ میکنند، با این که آنها 500 سال 1000 سال تجربه دارند، گفتهاند: «التجربه
فوق العلم» تجربه فوق علم است، امّا این علم حقیقی انسان چه علمی
است که اجنه شاگردی انسان را میکنند؟!
ادامه دارد.....
[5] بحارالانوار، ج 60، ص 332