درس اخلاق
جلسه 37
غلبه بدی
ها
شناخت نفس اماره آن قدر مهم است که اگر کسی درک معنای نفس
اماره را داشته باشد، طبیعی است خود به خود به نفس مطمئنه میرسد. بعضی از عرفا نکاتی
را بیان کرده اند که جا دارد اشاره بکنیم. یکی از مطالب این است که عرفای عظیم
الشأن بیان میکنند اصولاً مخالفت با نفس، در تمام امور بشر لازم است، چون نفس
اماره همه امور بشر را شامل میشود. این طور نیست که تصور کنیم نفس اماره بعضی
مواقع با انسان کار دارد، بعضی مواقع با انسان کاری ندارد، خیر، اگر نفس اماره
همیشه بر انسان غلبه بکند در همه امور، خودش را به عنوان یک متولی قرار میدهد.
لذا ذیل این آیه شریفه «وَ لا اُقسِمُ بِالنَّفسِ اللَّوّامَةِ»
سوگند
به نفس لوامه، نفس ملامت کننده، یاد نمیکنم، مفسرین عظیم الشأن بیان کرده اند «لا»،
«لا» زائده است، یعنی چه؟ یعنی البته که به نفس ملامت کننده سوگند یاد میکنم.
آن قدر مهم است که پروردگار عالم سوگند یاد میکند که خود نفس اماره انسان را
بیچاره میکند و مبارزه با او همین بس که انسان فکر خود را کنترل کند و الّا دائم
در ملامت کردن خودش خواهد بود. یکی از کارهای مشترک شیطان بیرونی، ابلیس و شیطان
درونی، نفس اماره این هست که هر دو انسان را ملامت میکنند. یعنی شیطان در بیرون
ترغیب میکند انسان کاری را انجام بدهد، بعد از این که کار را انجام داد، خود
شیطان به تعبیرعامیانه انسان را ریشخند میکند. این طور نیست که شیطان به انسان
بگوید این کار را انجام دادی، آفرین! نه بلکه به دید تمسخر، به دید ریشخند، به او
نگاه میکند چرا؟ چون بارها عرض کردیم شیطان دشمن است و انسانی هم که فریب شیطان
را خورد و کار را انجام داد طبیعی است بعد از آن، شیطان به او ریشخند میزند و یکی
از قضایای نفس اماره هم همین است.
یکی از مطالبی که نباید
فراموش بکنیم این است که، نفس اماره هست، منتهای امر انسان باید زیرک باشد. قبلاً
عرض کردم ما معجونی از خوبی ها و بدی ها هستیم، این طور نیست که انسان فکر کند بدی
ها در درون انسان محو میشود خیر، بلکه عقل سلیم که نفس مطمئنه هست بر بدی ها غلبه
میکند و اگر بدی ها رو بیاید بر عقل غلبه میکند، یعنی هر دو هستند. گفتیم یکی از
مطالبی که علمای اخلاق میگویند بحث مراقبه هست، برای چه مراقبه را میگویند؟
اتفاقاً علمای اخلاق و عرفای عظیم الشأن میگویند هر چه انسان به خدا نزدیک شد و
بر نفس اماره اش غالب شد و به نفس مطمئنه رسید یقیناً مراقبتش باید بیشتر بشود چرا
که اگر مراقبت نکند، یک لحظه غفلت، یک عمر خوبی ها را زیر سؤال میبرد و یک عمر
خوبی ها را از بین میبرد. لذا مراقبت اولیاء الهی بیشتر از دیگران بود و هست. شب
خیزی اولیای الهی بیشتر است برای این که وحشت شان بیشتر است. حالا که اولیای الهی
به لذت وصل و طعم شیرین نفس مطمئنه رسیدند وحشت از این دارند که نکند نفس اماره به
واسطه یک لحظه غفلت مجدداً رو بیاید و حکومت را به دست بگیرد لذا شب خیزی شان تؤام
با گریه و ناله است، دائم در روز نسبت به اعمالشان مواظبت دارند، وحشتشان بیشتر
است، چون این دو، بخواهی نخواهی وجود دارند.
لذا این آیات شریفه را بارها شنیده اید که عزّوجل قسم میخورد،
«وَ
نَفسٍ وَ ما سوّاها فَأَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها» (میدانید
«واو»، «واو» قسم هست) سوگند به نفس و آن چه او را به او آراسته ایم. آن چه که
عزّوجل این نفس را به او آراسته است چیست؟ آن چیزهائی که به او از بدی ها و فجورها
و تقواها الهام کردیم. پس طبق همین آیه شریفه معلوم است بدی ها و خوبی ها هر دو
هست، هم بدی ها از جانب باری تعالی است و هم خوبی ها، منتها هر دو از باب امتحان
که باید انسان بر بدی ها غلبه بکند. بدی ها از بین نمیروند تا آن لحظه آخر هم هستند
اما باید منکوب شوند، طوری که دیگر بی جان باشند. البته برای یک عده از اولیاء پیش
میآید طوری است کأن آن ها مدفونند و دیگر قدرت حرکت ندارند اما این را بدانید، اینجا
عرض میکنم تا بعدها اگر زنده بودیم به فضل الهی به شرط حیات این را برای شما باز
کنم و آن این است همان گونه که عیسی بن مریم و اولیاء الهی بر کالبد مرده میدمیدند
و زنده میشد بدانید طبق روایات اگر فکر بدی ها هم بیاید طبیعی است این بدی ها
حیات پیدا میکنند. همان مردگان، دوباره زنده میشوند همان طور که جسم مرده زنده
میشود و همان طور که قلب مریض به عنایت ولی خدا زنده میشود، همان گونه هم افعال
زشت و کردار بد انسان که مرده هست با افکار بد حیات میگیرد که إنشاءالله روایاتش
را خواهیم گفت. پس این دو هستند، لذا بیخود نیست که عزّوجل بیان میفرماید «قَد
اَفلَحَ مَن زَکّاها» این
تزکیه همیشه باید باشد چون این نفس انسان دچار این فریب ها هست.
شقی ترین
مردم
آیاتی را فهرست وار، راجع به هوای نفس عرض میکنم که قرآن
کریم و مجید الهی بیان میفرماید. 1- «و لا تَتَّبِعِ الهَوا» تبعیت
از هوا نکنید، آیات بعدی را بخوانید، ببینید که نشان میدهد سرچشمه همه مظالم و
ستم کاری ها بر خود انسان و بر کسان دیگر، هوا و هوس است. «و لا تَتَّبِعِ
الهَوا» تبعیت از هوا نکنید و اتفاقاً این را عزّوجل به پیامبر
بزرگواری مثل حضرت داوود (علی نبینا و آله و علیه الصلوه و السلام) بیان کرده اند.
یعنی همه هوا و هوس دارند، اما آن ها بر این هوا غالبند و یک شرط رسیدن به مقام
نبوت هم همین است که انسان توفیق پیروز شدن بر هوا و هوسش را داشته باشد.
2- «وَ مَن أضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ
بِغَیرِ هُدیً مِنَ اللهِ» میدانید
أضل باب افعل التفضیل است یعنی دیگر گمراه تر از این شخص وجود ندارد. کیست گمراه
تر از آن کسی که پیروی از هوای نفس خود بکند و رهبری خدا را نپذیرفته و هادی او
نفس اماره اش شده است؟ از او گمراه تر وجود ندارد. خود این نشان میدهد، متابعین
هوای نفس گمراه ترین افراد هستند، بدبخت ترین انسان ها هستند.
3- عزّوجل در جای دیگر وعده نیکویی راجع به مبارزه با هوای
نفس داده اند، بیان فرموده اند «وَ أما مَن خافَ مَقامَ رَبِّهِ و نَهَی
النَّفسَ عَنِ الهَوی فَإِنَّ الجَنَّةَ هِیَ المَأوی»
آن
کس که از امر پروردگار عالم متابعت کرد و خوف داشت و نفس خودش را از هوا و هوس نهی
کرد، هوا را سرکوب کرد، تمناهای نفسانی را زیر پا گذاشت طبیعی است مأوای او، نهایت
جایگاه او، بهشت است. این را عزّوجل به صراحت بیان میفرماید. مولی الموالی امیر
المؤمنین اسدالله الغالب علی بن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه) ذیل همین آیه
شریفه میفرماید «أقوَی النّاسِ مَن غَلَبَ هَواهُ»
و «أفضَلُ
النّاسِ مَن جاهَدَ هَواهُ» عجیب
است هم آن جا که عزّوجل میخواهد بیان بفرماید با باب افعل التفضیل میفرماید «و مَن
أضلُ» و هم در اینجا مولی الموالی میفرماید: قوی ترین مردم کیست، کسی که بر
هوا و هوس غلبه پیدا بکند. معلوم است جنگ بسیار عجیبی است، یک قدرت عجیبی میخواهد
که انسان مبارزه با نفس اماره بکند.
چه کنیم در این جنگ پیروز شویم؟ انسان دائم در حال مبارزه
است. اولاً یکی از مطالبی که بیان فرموده اند برای انسان پیروزی آور هست، همین
مجالس است. فرمودند «مَجالِسُ الذِکر عامِلٌ لِغَلَبَ الهَوا» مجالس ذکر،
عاملی برای غلبه بر هوا است. ذکر را مجالس یادآوری بیان کرده اند. ذکر به معنای
حقیقی خودش یادآوری است و منظور از آن همین مجالس است که انسان را متنبّه کند،
حواسش را جمع کند، روحی که دارد آرام آرام با بدی ها میسازد و با آن کنار آمده،
نفس اماره ای که غالب شده، او را با خودش دارد همرنگ میکند، در این نوع مجالس که
بیاید، صیقل داده میشود. اقل قضیه این است که خودش از خودش بدش میآید، نفس اماره
را مورد خطاب قرار میدهد: بیچاره ام کردی، بدبختم کردی، من این نبودم. مجالسی که
یادآوری کند، مقام انسان چه مقامی است. آن وقت انسان می فهمد که مقامش این نبوده
که در گناه باشد. لذا همین مجالس عامل مبارزه است. فرمایش دیگر حضرت این است که «أفضَلُ
النّاس مَن جاهَدَ هَواهُ» با فضیلت ترین انسان ها، بهترین مردم آن
کسی است که مجاهده با هوای نفس خود بکند. حضرت در این روایت أفضل و أقوی را بیان
میفرمایند، در روایت دیگری شقی ترین را هم این گونه بیان میفرمایند، میفرمایند «أشقَی
النّاسِ مَن غَلَبَهُ هَواهُ فَمَلَکَتهُ دُنیاهُ وَ أفسَدَ اُخراهُ» شقی
ترین مردم کیست؟ بدترین مردم، بدبخت ترین مردم کسانی هستند که هوا بر آن ها غلبه
پیدا کند. کسانی که هوای نفس بر آن ها غالب میشود خیلی بدبختند، چون بعضی مبارزه
میکنند، گاهی هوای نفس میآید گاهی میرود، گاهی بدی ها می آید گاهی خوبی ها،
گاهی خودش از خودش بدش میآید که این خوب است. اما آن کسی که یک پارچه بدی بشود،
آن کسی که جدی هوای نفس بر او غالب شود، این شقی ترین مردم است، بدبخت ترین مردم
است. پس غلبه هوای نفس بر انسان یعنی آن جائی که دیگر بدی ها حاکم شود و دیگر
اصلاً بوئی از خوبی ها نداشته باشد، بعضی مع الأسف این طور هستند. «فَمَلَکته
دنیاه» دنیای او، مالک او شود نه او مالک دنیا. ما باید مالک دنیا شویم، اما
دنیا مالک او شود یعنی هر طرف دلش میخواهد، او را ببرد، او را بکشد. این بدبخت
ترین انسان ها است و «وَ أفسَدَ اُخراهُ» آخرتش را فاسد
کند. طبیعی است وقتی کسی تمام همّ و غمّش دنیا شد و هوای نفس بر او غلبه پیدا بکند
این گونه خواهد شد.
هوای نفس
چیست؟
نکته مهم این هست بیان کردند هوا و هوس و آن چیزی که بر انسان
غالب میشود و عوامل انحراف را باید انسان بفهمد و دقت در این مطلب بکند. هوای نفس
چیست؟ خود هوای نفس را یک تعریفی بکنیم تا بعد راه مبارزه اش را که بیان کردیم،
اول از طریق فکر است، ورود پیدا کنیم. آن چیزی که اعاظم دین، علمای اخلاق و عرفای
عظیم الشأن بیان کردند این است که میگویند: هر چیزی که انسان آن را فقط به منظور
لذت جسمانی یا شهوت نفسانی یا مقصدی از مقاصد دنیوی بخواهد انجام بدهد و خدا و حق
را مدّ نظر نگیرد، نفس اماره میشود. لذا میدانید اولیای الهی در مباحث میگویند
خورد و خوراکمان و نشست و برخاستمان هم باید همه برای خدا باشد، کما این که روایات
این را بیان میکنند. چرا میگویند اول باید با «بِسمِ اللهِ
الرَّحمنِ الرَّحیمِ» با نام خدا غذا خوردن را شروع کنیم؟ چرا بعد از غذا
حمد است؟ چون غذا برای غذا نباید باشد. اگر کسی از غذا لذت ببرد به خاطر خود غذا،
این کُمِیتش لنگ میزند، معلوم است هوا و هوس است. خوردن هم باید خدائی باشد. لذا
فرمایش مولی الموالی امیر المؤمنین این است «قَوِّ عَلَی
خِدمَتِکَ جَوارِحی» اگر
بناست انسان غذا بخورد، ورزش بکند، یا هر مطلب دیگر باید به خاطر خدا باشد. اگر
غذا را میخورم صرف لذت، به خاطر اینکه خود غذا را دوست دارم، این خودش هوای نفس
میشود. هر شهوتی از شهوات نفسانی را که انسان مدّ نظر بگیرد، این نفس اماره میشود،
این تعریف نفس اماره است. حتی بیان کردند چه آن چیزهائی که باعث لذتش میشود و چه
آن چیزهائی که باعث رنجشش میشود، اگر خدا را مدّ نظر نگیرد این هوا و هوس است.
یعنی چه؟ یعنی بعضی ها را دیدید زحمت میکشند (البته اگر کسی این مباحث را دنبال
نکرده باشد و فی البداهه بشنود شاید اصلاً مطلب را نگیرد که چه عرض میکنیم.)
مثلاً کسی وزنه بردار است، وزنه زدن زحمت دارد، بالاخره رنج و سختی و تلاش است اما
اگر برای خدا وزنه را نزند خودش نفس اماره میشود، این قدر مهم است. بالاخره نفس
اماره درجات دارد همان طور که ایمان درجه دارد. علمای اخلاق و عرفای عظیم الشأن
چند درجه برای هوا و هوس بیان کردند. لذا آن چیزی که معلوم میشود باید در رابطه
با مبارزه با هوا و هوس منشأ باشد، فکر است. یعنی اگر فکرت فکر الهی بود اگر اعمال
با فکر الهی برای خدا بود، طبیعی است انسان میتواند بر هوا و هوس غلبه کند اما اگر
خدائی نبود عین هوا و هوس میشود، عین نفس اماره میشود.
تقویت
ایمان، عقل، علم
مقابله با نفس اماره از چه طریق است؟ این نکته را عنایت
داشته باشید، انسان باید در مقابل نفس اماره سه کار را انجام دهد. یک، با عقل حرکت
کند، دوم، ایمان، سوم، علم. که بعضی ایمان را منشأ دانسته اند، چرا؟ چون اگر ایمان
و علم و عقل با هم قوی عمل کنند هوای نفس ضعیف میشود اما اگر این ها با هم عمل
نکنند حتی بعضی از بزرگان بیان فرموده اند اگر یکی هم ضعیف باشد باعث ضعف آن دو تا
میشود. یعنی اگر کسی ایمانش ضعیف بود ولو علم دارد، اما ضعیف است. اتفاقاً چند شب
پیش ما یک مهمانی داشتیم، ایشان مدت ها مبتلای به سیگار بود و چند سال است ترک
کرده، گفت: من پیش دکتر رفتم دیدم یک جعبه سیگار هست، تا گفتم این برای شماست با
یک تحکمی گفت بله، ولی همین باعث شده خودش و همسرش را به هلاکت بیندازد چون ایمان
ندارد ولو علم به این مطلب دارد که این مهلک است اما با اینکه علم دارد که مهلک
است، باز این عمل را انجام میدهد. لذا میگویند اگر ایمان ضعیف شد طبیعی است علم
را هم ضعیف میکند یعنی پایه های علم سست میشود، پایه های عقل سست میشود، هر
کدام ضعیف باشد همین طور است. در جلسات اولیه بحث مان اشاره کردیم که اگر خود
اخلاق هم علمی نبود، ولو این که شخص به قضیه مؤمن هست اما چون از راه علمی نیست،
گاهی با بعضی از شبهه ها، ضعف ایمان پیدا میکند و طبیعی است هوای نفس بر او غلبه
میکند. پس انسان باید به این ها دقت کند که طبیعی است هوا و هوس این کارها را
انجام میدهد. پس علاجش این است که ایمان، عقل و علم را باید با هم تقویت بکند تا
بر هوای نفس غالب شود و الّا نمیتواند.
من مختصر راجع به هر کدام بیان بکنم و بعد به آن مطلبی که
عرض کردیم اصل برای نفس اماره فکر هست و از کجا شروع کنیم إنشاءالله میرسیم.
ایمان چیست؟ بیان کردند که ایمان قوه ای الزامی در روح انسان هست. اصولاً وقتی انسان
بچه هست دیدید به بعضی از مطالب پایبند است. ذاتاً از دزدی بدش میآید، اولین بار
که نعوذ بالله و نستجیر بالله میخواهد به بدی دچار بشود ولو بخواهد یک تخم مرغی
را بدزدد حتی اگر کسی نباشد میلرزد. شاید چند روزی هم خودش با خودش درگیر است، به
این نیروی درونی در روح، ایمان میگویند. اما امکان دارد وقتی دیگر آرام آرام این
خصلت از بین رفت، به قول معروف تخم مرغ دزد، شتردزد میشود. دیگر آن موقع ابائی
ندارد. آن کسی که مردم را فریب میدهد و با پول مردم امکان دارد یک روزی اختلاس
های میلیاردی بکند، اما ککش هم نگزد، اولش وحشت دارد. حتی کسانی که نعوذبالله
نستجیربالله، پناه به ذات حضرت حق، دچار بعضی از اعمال پلید و زشت شده اند، در
بستر حرام و... خودشان بیان میکنند میگویند اولین بار وحشت داشتیم تنمان میلرزید
و بعد از آن دائم در ناراحتی بودیم، ولی کم کم عادت کردیم. این ایمان میشود. یعنی
آن چیزی که درون او هست، آن قوه ای که وقتی برای اولین بار میآید کاری را انجام
دهد ولو لذت بخش است همین که لذتش تمام شد بعد یک حالت پشیمانی برای انسان میآورد.
عقل چیست؟ مطالبی را بیان کرده ایم اما عقل إلی ماشاءالله مطلب دارد. عقل در حقیقت
آن نیروئی است که بدی ها و خوبی ها را خودش تشخیص میدهد. اگر به دزد بگوئی میخواهند
از خانه ات دزدی کنند، خوشش نمیآید، اگر به کسی که نعوذبالله نستجیربالله، به
ناموس دیگران نگاه میکند بگوئی میخواهند به ناموست نگاه کنند خوشش نمیآید، خودش
میفهمد فلان عمل بد است، فلان عمل خوب است. مگر آن کسانی که دیگر عقل را از دست
بدهند که حالا هوا و هوس همین است، آرام آرام باعث میشود که انسان ایمان را از
دست بدهد. عرض کردیم اگر یکی سست شود آن های دیگر هم سست میشوند. ایمان که سست
شود عقل را هم از دست میدهد. لذا میبینید بعضی در مبحث شهوت، به قدری شهوت بر آن
ها غلبه میکند که به قول امیرالمؤمنین عقل را از بین میبرد لذا این ها خوک صفت
میشوند. اگر خودشان با دیگران هستند، اگر ناموسشان با دیگران بود خیلی برایشان
مهم نیست، نعوذبالله نستجیربالله، ای بسا خودشان ترغیب میکنند، چرا؟ چون دیگر
عقلی نیست که بخواهد بفهمد فلان چیز بد است یا خوب است، عقل از بین میرود. علم
چیست؟ علم رسیدن به آن اکتسابیات، کسب کردن آن مطالبی که بیان میکنند در حقیقت از
طریق عقل برای انسان هست. به عنوان خوبی است که انسان را تکامل میبخشد. آن وقت
اگر این ها ضعیف شد حتماً باید بدانیم که صددرصد هوا و هوس غالب میشود، نفس اماره
غالب میشود.
راه
مبارزه با نفس اماره
چه کنیم با نفس اماره مبارزه کنیم؟ بیان کردیم اول باید
انسان فکر را مراقبت کند چون حتی فکر گناه باعث گناه میشود. یک روایت از مولی
الموالی امیرالمؤمنین اسد الله الغالب علی بن ابیطالب (صلوات الله و سلامه علیه)
هست که میفرمایند: «مَن کَثُرَ فِکرُهُ فی المَعاصی دَعَتهُ إِلَیها» کسی که
زیاد فکر در گناهان کند «دَعَتهُ» آن فکر او را به آن معاصی دعوت میکند.
عزیزان نفس اماره نمیگذارد انسان به مقامات حقیقی خودش که در حقیقت اشرف مخلوقات بودن
است برسد. «لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ فی أحسَنِ التَقویم»
به
آن مقام احسن تقویم نمیرسد، به آن اسفل سافلین میرسد. « ثُمَ
رَدَّدناهُ أَسفَلِ السافِلینَ».
دلیلش
مرحله نخست فکر است. باید فکر گناه، فکر نفس اماره را کنترل کنیم. اشاره کردیم و
گفتیم نفس اماره تغذیه هایی دارد، همه گناهان تغذیه های نفس اماره هستند. ببینید
میفرمایند «مَن کَثُرَ فِکرُهُ فی المَعاصی» فکر درباره چه
گناهی را هم بیان نمی کند، می فرماید: «فی المَعاصی» هر
گناهی که باشد، اگر کسی راجع به هر گناهی فکر بکند، به آن دچار میشود. خیلی از
این هائی که اختلاس کردند وقتی آن ها را میگیرند، میگویند اول فکرش به ذهنمان
رسید گفتیم نه، نمیشود استغفار کردیم، اما مدام فکرش می آمد، بالاخره گفتیم اگر
بشود چه طور میشود، چه کار کنیم که بتوانیم اختلاس کنیم؟ بعد از چند بار فکر کردن
که حالا چه اشکال دارد، بعضی ها هم میخورند، مگر نبوده بالاتری ها خورده اند... کم
کم این فکر پلید غلبه پیدا میکند که اشکالی ندارد. وقتی او را تسلیم کرد حالا
مجدداً فکر میکند چگونه وارد بشود. لذا اول فکر نسبت به آن گناه باعث میشود.
بنابراین یکی از مطالب این شد که چه کنیم به نفس اماره
دچار نشویم؟ فکر گناه نکنیم. خوب چه کنیم فکر گناه نکنیم؟ اشاره خواهیم کرد، اما
گذرا این مطلب را عرض بکنم تا مقدمه ای باشد و آن این است که در روایات به ما گفته
اند ظاهر گناهان برای شما لذت بخش نباشد. مثلاً این که آن شخص اختلاس میکند برای
چیست؟ وقتی میبیند در بانک است، کارش با ارباب رجوع طوری است که مراجع میآید چک یک
میلیارد میکشد! میبیند آن شخص چقدر پول دارد، چند تا کارخانه دارد، بعد هم به
صورت ظاهر مع الأسف چقدر به او احترام میگذارند. آرام آرام میگوید مگر من نمیتوانم
داشته باشم؟ چه فرقی بین من و اوست؟ یعنی ظواهر دنیا او را فریب میدهد، همین عامل
میشود که فکر گناه یعنی فکراختلاس را آرام آرام در ذهنش بیاورد. اگر این گونه فکر
کند، بگوید، من هم مثل آن کارمند عادی که الآن ارباب رجوع چک ها را میآورد میخواباند
و او میگیرد عین خیالش هم نیست چون میداند چیزی به او نمیرسد، دیگر فکر اختلاس
را نخواهد کرد. اما آن شخصی که تمام پول ها و تمام مسائل بانک به دست اوست، بالا و
پائین کردن رقم ها به دست اوست، شیطان میآید، به او می گوید از او چه کمتر داری؟
ببین روزانه میلیارد میلیارد جا به جا میکند، هیکلش نصف تو است، قیافه اش چنین است،
توی بیچاره تمام عمر این همه زحمت کشیدی، حالا این طوری هستی، بعد برو ببین او چقدر
دارد. این ها را اگر برداری آن ها اصلاً نمیفهمند پولشان را برداشتی... و این
افکار میآید تا انسان دچار گناه میشود. پس همان ظاهر دیدن است. لذا حضرت میفرماید
«مَن
کَثُرَ فِکرُهُ فی المَعاصی دَعَتهُ إِلَیها» کسی که زیاد
فکر گناهان را بکند آن فکر او را به معاصی دعوت میکند. خود این فکر انسان را برای
ورود به گناه آماده میکند. لذا نباید فکر را رها کرد. معلوم میشود مهمترین چیز
همین فکر است. کما این که مولی الموالی (صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند «مَن کَثُرَ
فِکرُهُ فی اللَّذَّاتِ غَلَبَت عَلَیهِ» هر کسی
زیاد به لذت ها فکر کند، مسلّم این لذات بر او غلبه پیدا میکند. بعضی این طور
هستند. حدود دو سال پیش یا بیشتر بود، کسی تماسی با من گرفت. (حالا شاید یک مجلسی
بوده، یک تحولی در او ایجاد شده بود.) میگفت: من بیچاره شدم، هر موقعی که تنها میشوم
فکر گناه بر من غلبه میکند به طوری که نعوذ بالله و نستجیر بالله با خود چه میکنم
و شهوت وجود من را میگیرد. برای همین میگویند هر موقع لذات خواست بر شما چیره
شود یاد مرگ بیفتید، بدانید آخر همه جا، قبرستان است. هر کسی هرچه بوده است، با هر
مقامی با هر علمی با هر چهره زیبائی، هر که هر چه بوده است نهایتش، ختم کارش به
قبرستان رسیده است.
این نکات را هم داشته باشید، به موقع إنشاءالله راجع به آن
ها صحبت خواهیم کرد، 1- انسان در مقابل فکر بد بلافاصله فکرهای خوب بکند، 2- یا
مقابل او را مدّ نظر بیاورد، 3- فکر این را هم بکند که این شهوات گذرا است، 4- فکر
این را هم بکند که اگر الآن دنبال فکر بد بودم کم کم بر من غلبه پیدا میکند «مَن
کَثُرَ فِکرُهُ فی اللَّذات غَلَبَت علیه» هرکس زیاد به لذات فکر کند بر او
غلبه پیدا میکند و او بیچاره میشود. پروردگارا به ساحت قدس آقا و مولا و سید و
صاحب و سالارمان حضرت حجت بن الحسن المهدی (صلوات الله و سلامه علیه و عجّل الله
تعالی فرجه الشریف) قسمت میدهیم فکرهای ما را فکرهای الهی بگردان. الهی آمین.
خدایا ما را توفیق غلبه بر هوا و هوس و نفس اماره مرحمت بفرما، الهی آمین.