بسمه تعالی
سخنرانی حضرت آیت الله دکتر روح الله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
موضوع: تاریخ کربلا- یهود شناسی
(محوریّت باطل در عالم)
شب هشتم محرم الحرام 1434 جلسه 8 تاریخ: 02/09/91
وسوسه هلاکتآور و راه پیروزی شیطان
از وساوس شیطان ملعون این است که انسان را فریب میدهد و عامل میشود انسان در مقابل خودش که به عنوان رئیس شیاطین است و همچنین شیاطین جنّ و انس، مقاومت نکند.
لذا اولیاء این را که انسان بگوید: من ناتوانم؛ به عنوان وسوسه مهلک شیطان تبیین کردند. یعنی انسان در اثر این وسوه شیطان مدام اعلان عجز و ناتوانی می¬کند و می¬گوید: من در مقابل گناه ناتوانم، من در مقابل مکر شیطان ناتوانم، من در مقابل مکر دشمن ناتوانم و ... .
یکی از راههای پیروزی ابلیس ملعون، شیطان رجیم و سپاهش بر انسانها همین اعلان وسوسه تو نمیتوانی به انسان است و بیان میکند ما میتوانیم غلط است؛ تو توان مقابله با ابلیس و دشمن را نداری.
اولیاء خدا بیان فرمودند: اگر انسان خودش را به تقوا قوی کرد، در عمرش هیچگاه نمیتوانم، قدرت ندارم و اعلان عجز را تبیین نخواهد کرد.
پس وسوسه بسیار مهلک شیطان رجیم و سپاهش - که به تعبیر قرآن کریم و مجید الهی دو سپاه دارد «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» و عرض کردیم به قول اولیاء خدا بیشتر هم از سپاه انس یعنی از همجنس خود ما بهره میبرد. همانگونه که پروردگار عالم هدایت و هادیان الهی را از جنس ما قرار داد، شیطان هم فریب را از خود انسانها، به انسان القا می¬کند - این است که نمیتوانی، عاجزی. این وسوسهای است که اگر توسط شیطان در انسان اثر کرد، انسان هلاک میشود!
آنچه که سبب نابودی تمام اعمال می شود!
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان میفرمایند: «الْعَجْزُ سَبَبُ التَّضْیِیعِ» اگر کسی اعلان ناتوانی کرد، خود این ناتوانی سبب ضایع شدن تمام اعمالش میشود.
توجّه! توجّه! این را بارها عرض کردیم که منظور از این آیه شریفه که میفرماید: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» این نیست که من یک مقدار حرکت کنم، بعد بگویم: پس من دیگر نمیتوانم. لذا این تعبیری هم که بعضیها بیان می¬کنند: «مگر پروردگار عالم نفرموده هرکس به توان خودش، من توان ندارم»، همان فریب شیطان است.
پس معنی «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» چیست؟ عرض کردیم معنی آن، این است: آنقدر برو جلو که دیگر از توان افتادی، آنجا بگو: دیگر من توان ندارم. امّا نه این که یک قدم برداری و بگویی من دیگر توان ندارم!
پروردگار عالم هم یک تعبیر بسیار عالی و زیبایی را بیان فرموده که ای انسان! اگر انسان بما هو انسان بودی، بدان میتوانی. «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» . اصلاً هرچه به تو میدهم به واسطه سعی و تلاش خودت است. درست است لطف خداست، درست است فضل پروردگار عالم است؛ درست است عنایت ذوالجلال و الاکرام است امّا همین عنایت بستگی به تو دارد. هر چقدر سعی تو بیشتر شد، هر چقدر تلاشت بیشتر شد، من بیشتر به تو محبّت میکنم، «لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى».
پس اگر فرموده: «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» به این معنا نیست که یک قدم برداشتم، دیگر حرکت نمیکنم، دیگر توان ندارم؛ خیر. تا آنجا که دیگر جدّی جدّی از توان افتادی، جلو برو. خدا هم این را از تو میخواهد. چرا؟
چون اگر نروی، وسط راه اعمال گذشتهات را ضایع میکنی. چقدر تعبیر زیبایی است که مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «الْعَجْزُ سَبَبُ التَّضْیِیعِ» اگر اعلان عجز کردی - که در مقدّمه صحبت عرض کردیم خود عجز، وسوسه هلاکتآور شیطان است - و گفتی عاجزم، اعمال قبلیات را هم نابود کردی!
دشمن هم همین را از تو میخواهد. ابلیس که در رأس دشمنان است، همین را از تو میخواهد. پس نباید بگویی که من نمیتوانم.
اعلان عجز و خوار شدن!
اگر کسی عاجز شد و گفت: نمیتوانم، خوار میشود. مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «الْعَجْزُ مَهَانَةٌ» ناتوانی، خواری میآورد.
اگر بگویی ما نمیتوانیم و باید زیر دست دشمن و ابلیس برویم، تو را فریب میدهد. اگر گفتی من به کنترل نفس امّارهام قادر نیستم، من قادر نیستم به این که از گناه دور شوم؛ گناه تو را در چنگ خودش میگیرد و تو را به ناکجاآباد میبرد.
اگر گفتی من نمی¬توانم خودم تولید کنم، دشمن تو را در عجز قرار می¬دهد و هر بار با تو بازی می¬کند که محاصره اقتصادی یک نمونه از آن بازی کردن دشمن با شماست. امّا اگر گفتی می¬توانم و نشان دادی که می¬توانی، آن موقع دشمن است که عاجز می¬شود.
لذا خود عجز یک مطلب در پی دارد و آن این که باید زیر چنگ ابلیس و سپاه او که «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» است، باشید.
عرض کردم مباحث اخلاق با مباحث احکام و سیاست و مطالب اجتماعی و ... در دین با هم ممزوج هستند و اصلاً جدا نیستند. لذا این یک نکته اخلاقی هم هست که اگر گفتی نمی¬توانم، شیطان بر تو مسلّط می¬شود و نفس امّاره، تو را خوار می¬کند. اگر گفتی من توان ندارم در مقابل گناه بایستم، همین که اعلام کردی، بدان نفس امّاره در مقابل گناه بر تو تسلّط پیدا می¬کند و تو را بیچاره می¬کند. همان¬طور که در بحث سیاست، اگر گفتی من در مقابل دشمن، توان نظامی و توان اقتصادی ندارم، خوار می¬شوی!
یک آفت بسیار بزرگ برای بشر!
لذا خود این ناتوانی را باز مولی¬الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «الْعَجْزُ آفَةٌ» یک آفت بزرگی است. اعلان نمی¬توانم، توان ندارم و عجز دارم، یک آفت بسیار بزرگ برای بشر است.
وقتی به یک زراعتی، آفت افتاد، آن را از بین می¬برد. آفت به روح انسان افتاد، روح او را در مقابل ابلیس و شیاطین جنّ و انس تسلیم می¬کند. انسان می¬گوید: دیگر نمی¬توانم، عاجزم و قدرتش را ندارم. شیطان هم می¬گوید: پس گناه نکن!
اتّفاقاً دشمن از همین که تو بگویی من توانش را ندارم، استفاده می¬کند و از درون و بیرون بر تو تسلّط پیدا می¬کند. امّا کسی که اعلان کرد، من مؤمنم - مؤمن کیّس و زیرک است - همیشه اعلان می¬کند: می-توانم و در مقابل ابلیس، نفس امّاره و شیاطین جنّ و انس، می¬ایستد و شدید هم می¬ایستد.
خداوند زیرکان را مورد ستایش قرار داده است!
وجود مقدّس خاتم الانبیاء، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یک تعبیر بسیار عالی و بالاتری را بیان میفرمایند، حضرت می¬فرمایند: «إنَّ اللّه َ تَعالی یَحمَدُ علَی الکَیسِ و یَلومُ عَلَی العَجزِ» .
خیلی عجیب است! این که بیان می¬کنند «الْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ» مؤمن زیرک است؛ یعنی به تعبیری مؤمن برای هر دردی درمانی دارد؛ زود خودش را تسلیم نمی¬کند، زود نمی¬گوید: من عاجزم و زود تن به دشمن نمی¬دهد.
مؤمن تا یک چهره به ظاهر زیبا را دید، زود خودش را نمیبازد. می¬داند صاحب جمال، کس دیگری است. می¬داند چه جمال¬هایی که زیر خاک خوابیدند و دیگر امروز چیزی جز استخوان، آن هم به عنوان اسکلت¬هایی که ترسناک است، از آنها وجود ندارد. می¬داند چه زیبارویانی که امروز در کبر سن، صورت¬های آن¬ها چروک شده و دیگر نمی¬شود آن¬ها را نگاه کرد. پس خود را در مقابل نفس امّاره نمی-بازد.
اگر دشمن گفت: امروز به تو حمله میکنم، مؤمن زود خودش را نمی¬بازد و زیرک است. اگر یک چیز را از او گرفتند، خودش سعی می¬کند چیز دیگری به دست آورد. امّا گاهی معالأسف دشمن از این مطلبی که باید از مؤمن دور باشد، یعنی عجز، بهره می¬برد.
در دانشگاه صنعتی منچستر اعلان کردند: فرض کنید یک روز نفت نیست؛ چگونه دنبال سوخت باشیم؟ یعنی همان چیزی که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند مؤمن اینگونه است، عاجز نمی¬شود، کیّس یعنی زیرک است و اگر این راه بسته شد، دنبال راه دیگر می¬رود.
لذا خود پروردگار عالم «یَحمَدُ علَی الکَیسِ»؛ یعنی کیّس و زیرک را حمد کرده است! معمولاً ما باید خدا را حمد و سپاس کنیم امّا پروردگار عالم کسی را که زیرک باشد، می¬ستاید و این را ختمی مرتبت می¬فرماید که «إنَّ اللّه َ تَعالی یَحمَدُ علَی الکَیسِ و یَلومُ عَلَی العَجزِ». لذا خدا کیّس را یاری هم میکند.
چه شد که ابن سیرین همیشه بوی عطر می داد و علم تعبیر خواب و هندسه به او مرحمت شد؟
ابنسیرین چه کرد که پروردگار عالم به او سه خصلت مهم داد؟ او که دیگر نبی نبود، ابنسیرین شاگرد بزّاز است، منتها یک جمال زیبایی دارد.
زنی میآمد، نگاه میکرد و پارچه میخرید - که مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم بیان فرمود: زنای چشم، نگاه است. لذا در این مواقع انسان باید نگاهش را سریع به زمین بدوزد و خودش را از فریب شیطان دور کند - شیطان ملعون و وسوسهگر بر روح او تسلّط یافت و نفس امّاره، «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک» هم فریبش میداد که بالاخره یک طوری از این جوان کام میگیرم. دو بار، سه بار، دید، نمیشود. چند طاقه پارچه خرید، به بهانه این که دیگر خودم نمیتوانم ببرم، بده به شاگردت بیاورد، ابن¬سیرین را تا منزل خود برد. بعد به ابنسیرین میگوید: من نمیتوانم، داخل اتاق بیار. وقتی داخل می-رود، در را میبندد و یک باره خود را در مقابل او برهنه می¬کند. بعد میگوید: اگر کام ندهی، فریاد میزنم که تو قصد داشتی!
ابنسیرین نمیگوید: خدا! ببین دیگر من نمیتوانم، عاجز هستم، اگر این عمل شنیع را انجام ندهم، آبرویم میرود، حالا این کار را میکنم و بعد توبه میکنم. بلکه او می¬داند: مؤمن وقتی توکّل به پروردگار عالم کرد، عاجز نمیشود. خدا به او یک راه مفرّی مرحمت میکند، همان¬طور که عرض کردیم پروردگار عالم کیّس را ستوده است.
لذا ابنسیرین گفت: «حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ»، خدا هم وکالتش را به عهده گرفت و به ذهنش انداخت که چه کند - همانطور که شیطان هم وکالت آن زن را به عهده گرفته بود و به ذهنش انداخت که چند طاقه پارچه بخر و بگو نمیتوانم. آنوقت او بیاورد تا بتوانی از او کام بگیری -
لذا پروردگار عالم هم که وکیل عالی است، به ذهنش انداخت، بگو: باشد، بعد برو بدن و صورتت را در دستشویی با کثافات لجن مالی کن.
ابن¬سیرین گفت: باشد، فقط تا تو بساطی را میچینی و یک خوردنی و نوشیدنی آماده می¬کنی، من به دستشویی بروم. در دستشوییهای قدیم هم اینطور بود که مدفوع انسان را به عنوان کود میبردند و در کشاورزی استفاده میکردند و اینطور نبود که در چاهها برود. لذا رفت آستینهایش را بالا زد، دست کرد در کثافات و به سر و صورت و لباسش مالید و با صورت کثیف و بوی بد مدفوع آمد. آن زن در را باز کرد و بعد از دیدن این صحنه، او را بیرون انداخت و گفت: کثافت! برو بیرون.
همین که میرفت، خودش میگفت: ای زن! این همان صورتی است که تو دقایقی قبل عاشق به وصل او بودی! به تعبیر خودمانی چند دیناری خرج کرد و به حمام رفت. خودش را شست، لباسهایش را شست و بیرون آمد. دید بدنش بوی عطر میدهد. یاللعجب! من عطر نزدم!
دیگر ابنسیرین هر جا میرفت بوی عطر میداد! پروردگار عالم تعبیر خواب به او مرحمت کرد و معبّر شد که تعبیر خواب ابنسیرین الآن موجود است. پروردگار عالم به او هندسه هم یاد داد و علم فراوانی در سینهاش ریخت. همه این¬ها برای این که نگفت من نمیتوانم!
پس عجز، سلاح مهلک شیطان است. با اعلان عجز، کار خراب میشود و همه چیز از بین میرود.
یوسف نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در مقابل زلیخا چه کرد؟! آن هم زلیخایی که خودش به خودی خود زیبا بود، حالا آرایش هم کرده بود و خود را در تالاری آینه¬ای جای داده بود که یوسف از هر طرفی نگاه کند، فقط جمال او را ببیند. یوسف نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در چنین شرایطی چه کرد؟ آیا گفت: من دیگر عاجزم؟! به خصوص که دارد داد می¬زند و می¬گوید: اگر با من نباشی، اعلان می¬کنم و فریاد می¬زنم که تو قصد خیانت داشتی! یوسف نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، نبی هست امّا نگفت نمیتوانم و احساس عجز نکرد!
لعن خداوند و انبیاء و ملائکه بر کسی که اعلان عجز می کند!
برای همین پروردگار عالم کیّس را میستاید. حمد متعلّق به خداست امّا بیان فرمودند: «إنَّ اللّه َ تَعالی یَحمَدُ علَی الکَیسِ»
لذا در ادامه می¬فرمایند: «و یَلومُ عَلَی العَجزِ»، پروردگار عالم کسی را که ادّعای عجز کرده، ملامت کرده است. مثل کسی که در هر زمینه¬ای بگوید من نمیتوانم و قدرت ندارم، مثلاً وقتی به او می¬گویی: برو کار کن، می¬گوید: من توان ندارم. می¬گویی: دشمن ما را محاصره اقتصادی کرده، یک فکری کن، می¬گوید: ما که دیگر توان نداریم و ... .
میدانید ملامت پروردگار عالم یعنی چه؟ یک تعبیری در روایات راجع به ملامت پروردگار عالم هست که بیان میکند: «فهو لعن اللّه و لعن الملائکه و لعن الانبیاء» یعنی خدا لعنتش میکند. چون می¬فرماید: من تو را قادر قرار دادم؛ چون «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی» ، پس نباید اعلان عجز کنی. ما نفخه روح خدا هستیم، ما قادریم، لذا اعلان عجز در هر زمینهای؛ یعنی از بین بردن روح انسانی!
رمزی برای مقابله با شیطان در مواقع حساس!
منتها حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یک رمزی را هم فرموده که اگر یک موقعی شیطان وسوسه کرد، چه کنیم؟ ایشان در ادامه می¬فرمایند: «فإذا غَلَبَکَ الشَّیءُ فقُلْ: حَسبِیَ اللّهُ و نِعمَ الوَکیلُ» اینطور مواقع که میشود، نگو عاجز هستم! بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ». پس هر وقت، چیزی بر تو چیره شد و دیدی حالا میخواهی آرام آرام بگویی من عاجزم و نمیتوانم، بگو: «حَسبِیَ اللّه ُ و نِعمَ الوَکیلُ».
لذا پیامبر عظیمالشّأن، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رمزگشایی کردند که اوّلاً تا آن جاهایی که دیگر آخرش است، جلو برو، اگر هم احساس کمبود میکنی، یک نیرو و قوّهای به تو داده میشود و آن قوّه، این ذکر عظیم است: «حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ».
دستورالعملی برای رهایی از گناه
خیلی عجیب است! محضر آمیرزا جواد آقا ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمدند، گفتند: آقا! ما هر چه میکنیم، گناه نکنیم، نمی¬توانیم و باز هم گناه میکنیم. دیگر یا میروم خودم را در چاه میاندازم یا یک فکری به حالم بکنید. چون هر چه گناه میکنم، بعدش هم از خودم بدم میآید.
ایشان سه مطلب در دستور العمل خود به او بیان کردند. فرمودند:
1. تا میتوانی به سر قبر اولیاء خدا برو که این را آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم بیان کردند که انسان در این¬طور مواقع حدّاقل چهل شب جمعه یا صبح جمعه سر قبر اولیاء برود. البته من به محضر مبارکشان عرض کردم اکثرش صد است. ایشان یک تأمّلی فرمودند و گفتند: نورٌ علی نور است واکمل همه مطالب در صد است.
2. با خوبان عالم بنشین که در معرض گناه نباشی.
عزیز من! به خصوص، جوانهای عزیز! فرزندان عزیزم! بارها عرض کردم که همنشین خیلی مؤثّر است. اگر کسی مدام در گوشمان وسوسه کند، حرفهای شیطانی و رکیک بزند؛ نفس امّاره را بر ما مسلّط می¬کند.البته فیلم بد، پیامک زشت، مجلّات بد، کتاب بد و ... هم همنشین انسان میشوند.
مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: تعجّب میکنم، انسان موقعی که میخواهد، غذا بخورد، چقدر دقّت میکند که نکند غذا فاسد باشد، امّا چگونه است در بحث علم و دانش دقّت نمیکند که چه چیزی به روحش میدهد؟! و این همنشین است.
با خوبان عالم بنشین، با کتاب خوب، با مردان الهی، با نفسهایی که میفهمی تو را از این حال به حالی دیگر میبرد. در مجلسی برو که وقتی به آنجا میروی میفهمی حالت متغیّر میشود و یک کس دیگر میشوی و دیگر از خودت بدت میآید که چرا گناه کردی؟ وقتی اوصاف اولیاء بیان میشود، انسان اشتیاق دارد که ای خدا! این اولیاء چه کردند که به این مقامات رسیدند، من هم بتوانم موفّق شوم؟ این همنشین خوب است.
3. مورد بعدی هم همین ذکر «حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» است.
یک ذکر دیگر هم عین این بیان فرمودند، که من قبلاً بیان کردم، حالا چون به مناسبت است، باز هم عرض میکنم و آن این که انسان در این مواقع بگوید: «أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» خدا بندگانش را میبیند، به خدا تفویض امر کن، ولی در هر زمینهای در مقابل دشمن، شیطان و نفس امّارهات اعلان عجز نکن که اگر اینطور شود تمام است و انسان بیچاره میشود.
غنیمتی برای زیرکان عالم!
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابی طالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِیمَةَ الْأَکْیَاسِ» خداى سبحان، طاعت خود را غنیمتى قرار داده است که مردمان زیرک و هوشیار، به هنگام کوتاهى کردن ناتوانانِ درمانده، آن را از آنِ خود مى-کنند.
زیرکان عالم غنیمتگیرند و طاعت، غنیمتی برای زیرکان عالم است که میدانند فقط باید خدا را اطاعت کنند.
لذا میگوید: صبر نکن، برو جلو، تن به دشمن (ابلیس) نده. «عِنْدَ تَفْرِیطِ الْعَجَزَة» یعنی اینها در آن لحظهای که فرط (زیادی) عجز به وجود میآید و کسی میخواهد عاجز شود، می¬گویند: ما عاجز نمیشویم و خدا را اطاعت می¬کنیم.
اظهار عجز و غلبه شیطان!
پروردگار عالم از انسان عهد گرفت که دنبال این مطلب باشد. اگر عاجز شدی، میبازی و همه چیز را از دست میدهی. چون وسوسهای بالاتر از وسوسه شیطان نسبت به نمیتوانم و نمیتوانیم، نیست و این وسوسه، تو را هلاک میکند. عجز بالاترین وسوسهی هلاکتآور است. لذا میفرماید: نگو من نمیتوانم، همیشه بگو میتوانم.
در بحث اقتصادی این که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمود: ما میتوانیم و در بحث مبارزه با نفس این که ابنسیرین گفت: من میتوانم مقابله کنم، به همین علّت بود. او بساط گناه را چیده و می¬گوید: اگر با من همبستر نشوی، فریاد میزنم، تو قصد خیانت داشتی، چیزی نگو و با من باش. اگر کسی خودش را عاجز بداند و بگوید: خدا! من نمی¬توانم؛ تمام است و فریب می¬خورد.
خیلی عجیب است! یکی از نکاتی که کربلا را به وجود آورد، همین مطلب است. وجود مقدّس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) می¬فرمایند: اهل کوفه یک نکته را بیان کردند، گفتند: ما عاجزیم که یک نفرمان بتوانیم با یک نفر از اصحاب یزید ملاقات کند.
همین عجز است که انسان را بیچاره میکند. یکی از عبرتهای عاشورا این است که بفهمیم اگر گفتیم عاجزیم، می¬بازیم.
عرض کردم یهود، دشمن است، چون فرمود: «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» و استدلالاً در این جلسات صحبت کردیم که شیطان آنقدر که از انسانها بهره میگیرد، از اجنّه که از جنس خودش هستند، استفاده نمیکند. چون میداند باید برای فریب ما، از همجنس خود ما، استفاده کند. همان طور که پروردگار عالم، ملک را برای هدایت ما نفرستاد و رسولان از جنس ما هستند، «بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ» . دشمن هم میداند باید از جنس ما استفاده کند. لذا ابلیس ملعون هم از یهود استفاده کرد.
چون عرض کردیم دو جبهه است؛ جبهه حقّ و جبهه باطل. هر که در جبهه باطل است، شیطان است و هر که در جبهه حقّ است، الهی و نور است.
آن زمان که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: آمریکا شیطان بزرگ است، یک کسی مثلاً میخواست تعریف کند که چقدر امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هوشیار است، بیان کرد: امام یک فحش طلبگی و خیلی خوبی داد. گفتم: اتّفافاً امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فحش نداد، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حقیقت را افشا کرد! امام میدانستند اینها شیطاناند، «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ».
«أَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمِیعِ الْعَلِیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطِینِ وَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ یَحْضُرُونِ» یک موقعی شیطانی در مجلس حاضر میشود و مجلش را به هم میریزند، این شیطان است.
لذا این که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرموده بودند: آمریکا، شیطان بزرگ است، به این خاطر نبود که بیان کنند شما را داریم به ذلّت و خواری میکشانیم و مثلاً یک فحشی میدهیم و حقیر و خوارتان میکنیم، بلکه ایشان حقیقت را فهمیدند. چون ابلیس از اینها استفاده میکند.
منتها باید بدانید همانطور که روایت را خواندیم پروردگار عالم کیّسین را حمد و ستایش کرده است و کسانی را که اظهار عجز کنند، ملامت کرده است.
پس «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ وُسْعَها» یعنی برو تا آنجایی که دیگر دارد نفس تنگ میشود که تازه در آن¬جا هم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: آن موقعی هم که خیلی به تو فشار آمد، بگو: «حَسْبِیَ اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ» که دوباره جان بگیری.
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ما میتوانیم و توانستیم. امّا اگر گفتی نمیتوانیم، شکست می¬خوری. این مطلب را وضعیّت اکنون غزه نشان می¬دهد که این¬ها گفتند می¬توانیم و آن گنبد آهنین و نفوذناپذیر آنها را با چند فشفشه فلسطینیها از بین بردند.
امّا باید توجّه کرد که یهود دو خصلت دارد، اگر ببیند پیروز نمیشود: یک: مکر میکند و دو: به ظاهر عقبنشینی میکند ولی جان میگیرد و دوباره حمله می¬کند. شما فکر میکنید بعداً دیگر صهیونیستها حمله نمیکنند؟! خیر، حمله میکنند.
این ما میتوانیم را امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ما یاد دادند. این روایت را خواندم که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: وقتی کوفیان گفتند که ما عاجز هستیم که یکی از رجل ما در مقابل رجل یزید بایستد و اظهار عجز کردند، شکست خوردند و ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را هم تنها گذاشتند. لذا انسان باید عبرت بگیرد.
امّا امام (اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: ما میتوانیم، رفتیم جلو و دیدیم که میشود. امام المسلمین یک تعبیر خیلی زیبایی را روز گذشته بیان فرمودند که یک تو دهنی برای کسانی بود که میترسند! فرمودند: یک باریکه کوچولو بود امّا صهیونیست با این همه ادّعا در سوراخ رفتند!
عزیزم! در هر زمینه اگر اعلان عجز کنی، شیطان مسلّط می¬شود. در بحث نفس امّاره اگر گفتی من نمیتوانم، شیطان مسلّط شده است؛ در بحث اقتصاد، اگر گفتی: من نمیتوانم، آنها مسلّط میشوند؛ اگر کسی قافیه را ببازد، همین است. لذا نباید اظهار عجز و ناتوانی کرد.
اگر بگویی ما نمی توانیم، می بازی!
عجیب است! باز یک مطلب دیگری بگویم که این همان چیزی است که معالأسف در عاشورا اتّفاق افتاد و همانها آمدند. تا میترساندند میگفتند: منجنیقها میآید، سپاه یزید دارد میآید و ... . اینها باید بگویند: ما میتوانیم. «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً» منتها «بِإِذْنِ اللَّهِ»، یادشان نرود.
میدانید چرا پروردگار عالم بلافاصله این «بِإِذْنِ اللَّهِ» را آورد؟ یعنی عزیزم! اگر پیروز شدی، یک موقع مغرور نشو.
یک جاهایی در جبهه خودمان هم همینطور بود. وقتی بعضیها یک مقدار احساس غرور میکردند، در عملیات بعدی شکست میخوردند! «کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثیرَةً»، لذا باید بدانند میشود، چرا نمیشود؟! وقتی بگویی میشود، تمام است و تا آخر میروی.
شما فکر میکنید آن روز که فلسطین اشغال شد، صهیونیستها چه قدرتی نسبت به امروز داشتند؟ هیچ قدرتی نسبت به الآن نداشتند. آنقدر قدرتشان کم بود که حد ندارد امّا اعراب گفتند: نمیتوانیم! حماقت آنها این بود که یادشان رفت باید بگویند میتوانیم، عاجز نیستیم. آنوقت است که پیروز میشوی. اگر اینطور نشد، میبازی.
ابنسیرین پیروز شد، خدا سه خصلت هم به او داد. یک مقدار رفت کثافات را مالید امّا دائم بوی عطری داشت و تعبیر خواب و علم هندسه به او داده شد.
اینها خیلی مهم است، بگو: میتوانیم، ببین چه کار می¬کنی! چه زمانی میشد که بگویند: ایران جزء پنج کشوری است که میتواند در بحث نانو کارهای عجیب و غریب انجام بدهد! اصلاً به قوّه مخیّله کسی وارد نمیشد. میگفتند: مگر میشود؟! میگفتند: ما حدّاقل صد سال از آنها عقبیم. به جای آن که تشویق کنند، ترغیب کنند که میتوانیم، دائم اینطور میگفتند.
آقا! سپاه یزید دارد میآید، چند هزار نفر هستند! سلاحهایی دارند که نگو! افرادی دارند که یل هستند! لذا کوفیها هی خم شدند و در خودشان هی فرو رفتند و گفتند: پس ما نمیتوانیم.
امّا امام گفت: ما میتوانیم. اوّل انقلاب فرمود: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند.
آقا! چه داری میگویی؟! او یک ابر قدرت است! این پیرمرد چه حرفی دارد میزند؟! چه میفهمد چی به چیست؟! یک دو سه نفر آمدند میگویند: درود بر خیمنی، او فکر کرده خبری است!
امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میداند ما میتوانیم. امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آشنای به این است که هرکه اعلان عجر کرد، عقب مینشیند. اعلان عجرکردی، باید زیر سلطه باشی.
عاجزترین مردم کیست؟
این روایت را ببینید، خیلی عجیب است. مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در این روایت میفرمایند: «اعجز الناس آمنهم لوقوع الحوادث و هجوم المطالب و یقولون نحن العاجزون». عاجزترین مردم آن کسانی هستند که خودشان را در امنیّت برای وقوع حوادث و هجوم مطالبی که برایشان میآید، نبینند و بگویند ما عاجزیم. عاجزتر از اینها دیگر عاجز نیست!
یک جای دیگر میفرمایند: «اعجز الناس من لم یعتبر من عمل الناس من قبله»، عاجزترین مردم، آن کسی است که از آن اعمالی که دیگران در قبل داشتند، عبرت نگیرد.
از عاشورا عبرت نگیری، گرفتار میشوی!
برای چه عزاداری های محرّم هر سال تکرار می شود؟
اصلاً این عزاداریهای محرّم برای چه تکرار میشود؟ این مشکی پوشیدن چیست؟ این سیاهی زدنها چیست؟ برای پدرتان بعید است بیشتر از یک سال سال، مشکی بپوشید، معمولاً بعد از چهلم مشکی را درمیآورند و دیگر سالگرد دوم و سوم و چهارم و پنجم و ... نیست. اصلاً میدانید جدّ بزرگتان کجا دفن است؟ امّا ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) را میدانید کجاست. این¬ها برای چیست؟
دکتر ژوزف فرانسوی متوجّه شده است. میگوید: این سیاهی پوشیدنهای شیعهها، این سیاهی زدنها، این بیرون آمدن شیعهها در روز عاشورا - چون آن موقع فقط روز عاشوار بیرون میآمدند – نشان از این است که این¬ها می¬خواهند اعلان بکنند ما یک کسی را داشتیم که «هیهات من الذّلّه» گفت و حالا می¬خواهیم آرمانش را حفظ کنیم.
دکتر ژوزف فرانسوی می¬گوید: عزادار معمولاً می¬رود یک گوشه¬ای کز می¬کند، این¬ها عزادار نیستند، این¬ها اعلان موجودیّت می¬کنند!
ابی¬عبدالله (صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: ما می¬توانیم تاریخ را عوض کنیم، آن که فرمود: «ما رأیت إلّا جمیلا» زینب کبری(علیها صلوة و السّلام) می¬خواهد بگوید: ما می¬توانیم. عاجزتر از هر عاجز آن کسی است که بگوید نمی¬توانیم و از گذشتگان عبرت نگیرد.
یکی از مباحث کربلا، این است که به ما بگویند عبرت بگیرید، کوفی¬ها بدبخت شدند امّا هفتاد و دو نفر ببینید چه غوغایی به پا کردند. به ما بگویند ببینید در سقیفه چه گذشت و وقتی آن جایی که باید امر مولی را اطاعت کرد، اطاعت نکردید، چه شد. همه عبرت است، منتها در مصیبت! همان¬ کاری که به زیرکی زین العابدین، سید السّاجدین، امام العارفین، آقا علی بن الحسین(صلوات اللّه و سلامه علیهما) انجام دادند و با زیرکی به عنوان صحیفه سجادیّه خیلی از مطالب را به نام دعا بیان کردند!
ما با این بحث عزاداری¬ها با زیرکی داریم اعلام می¬کنیم آرمان این است. هر کس مقاومت کرد پیروز است «إن تنصر اللّه ینصرکم»، منتها یک شرط دارد: «و یثبّت اقدامکم» اگر ثابت قدم بودید، اگر نگفتید: من عاجزم و محکم ایستادید، پیروز می¬شوید.
این را از ما می¬خواهند، به ما این را دارند درس می¬دهند که در هر زمینه¬ای، به نفس امّاره و شیطان بیرونی و یارانش، بگو: نه. جبهه حقّ دعوت به خدا می¬کند «یهدون بامرنا» امّا در مقابل جبهه باطل که خودشان طغیان می¬کنند و «انا ربّکم الاعلی» می¬گویند؛ یعنی ما قدرت بزرگ عالم هستیم، همان¬طور که آمریکا می¬خواست دنیا را یک قطبی بکند و «انا ربکم الاعلی» بگوید؛ نه بگو و محکم بایست، آن¬وقت پیروزی از آن شماست.
تعداد یاران ابی عبدالله (صلوات اللّه و سلامه علیه) کم بود، «کم من فئة قلیله» و شاید صورت ظاهر شکست خوردند. برای همین است که یزید تعجّب کرد و می¬خواست شمات کند، لذا گفت: چه شد؟ چگونه دیدی؟ فرمود: «ما رأیت إلّا جمیلا»! یعنی می¬فهمی پیروزی حقیقی برای چه کسی است!
پس ببینید عاجزترین انسان¬ها این است که از مطالب گذشتگان عبرت نگیرد. لذا عاشورا و کربلا را باید به دید عبرت نگاه کنیم.
همین پیروزی ظاهری که فعلاً برای حماس به وجود آمد را به دید عبرت ببینیم. عبرت بگیر بدان که این¬ها نمی¬توانند و نشان هم دادند که این طور هستند.
یک دلیل برای آن¬هایی که اعلان نمی¬کنند عاجزیم این است که از دنیا بگذرند. یک نکته¬ای را بگویم، عارف عظیم الشّان آیت¬الله العظمی ملّا حسین قلی همدانی، استاد آیت الله قاضی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرمودند: در راه کربلا وقتی یک لحظه وجود مقدّس ابی عبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) خواب بر وجود مقدّسشان نایل شد و یک لحظاتی رفتند، بعد بلند شدند و فرمودند: «انّا لله و انّا الیه راجعون» حضرت علی اکبر(علیه الصّلوة و السّلام) کنارش هست عرض داشت به پدر بزرگوارش، به آقایش، به مولایش، به امامش، آقا جان چه شد کلمه استرجاء بیان فرمودید؟ آقاجان فرمودند: همان¬طور که لحظاتی رفتم، دیدم یک منادی گویی ندا می¬دهد که این کاروان می¬رود امّا نمی¬داند که به سوی مرگ می¬رود! حضرت علی اکبر بلافاصله فرمود: مگر ما بر حق نیستیم؟! فرمود: بله. حضرت علی اکبر فرمود: پس چه باک از مرگ!
جالب این است ملّا حسین قلی همدانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) می¬فرماید: این تعبیری که حضرت علی اکبر بلافاصله بیان کردند؛ یعنی این که پس ما عاجز نیستیم.
البته این مطلب برای این بیان شده که در تاریخ ثبت بماند تا بدانند اهل بیت این طورند و از مرگ نمی¬ترسند.همان¬طور که قاسم بن الحسن(علیهما صلوة و السّلام) بیان فرمود: «احلی من العسل»!
ملّا حسین قلی همدانی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) نهایتاً فرمودند: لذا آن کس که بداند بر حقّ است، هیچ گاه اعلان عجز نمی¬کند!
هر که یک جایی اعلان عجز کرد، یعنی تا حالا آمدم، تا حالا را آمدم امّا این جا به بعد نمی¬دانم واقعاً بر حقّم یا نه؟!
لذا یکی از چیزهایی که به شما به خصوص جوان¬های عزیز توصیه می¬کنم، این است که حتماً بروید رجزهای جوانان اهل بیت و تمام صحابه را که در میادین جنگ خواندند، مطالعه کنید. این رجزها دلالت بر این است که ما می¬دانیم حقّیم و ایستادیم.
حتّی وجود مقدّس قمر منیر بنی هاشم وقتی باز هم دستش را قطع می¬کنند، رجز می¬خواند؛ یعنی می-دانم بر حقّم. پس کسی که بر حقّ است، اظهار عجز نمی¬کند.
یک جا که گفت دیگر نمی¬شود، بیا با امریکایی¬ها مصالحه کنیم؛ پس معلوم است که نفهمیده حقّ و باطل یعنی چه. حالا دیگر نمی¬شود ما در شعب ابی طالبیم، هی اصرار به این هم دارد که در شعب ابی طالبیم امّا آقا می¬فرمایند: در بدر و خیبریم. حسب این آیات و روایات و این جورچینی که از اوّل بحث بیان کردیم، چنین کسی در جبهه حقّ نیست؛ چون کسی که بگوید من در جبهه حقم تا آخر می¬گوید من هیچ گاه در مقابل ظلم سر فرود نمی¬آورم و عاجز هم نمی¬شود. ...