درس اخلاق
جلسه 23 85/4/14
تجرّد
نفس
بیان شد خود نفس نیاز به شناخت عمیق در بشر دارد. نفس یک
موجود تک قطبی نیست. گرچه نفس در تعاریف فلاسفه و عرفا و تعاریف اخلاقیون و حکما
بعضاً متفاوت از هم هست، اما ریشه یکی است. اگر قرآن کریم و مجید الهی بیان میفرماید
چند نفس است منظور چیست؟ به فضل الهی راجع به اینها مباحثی را بیان خواهیم کرد.
اشاره شد به اینکه حتی برای نفس، اسماء مختلف گذاشتهاند. یک
عده نفس را بعنوان عقل و یک عده به عنوان روح و ... نامیدهاند یعنی به حسب
اعتبارات مختلف، نامهای او هم مختلف است. مثلاً از باب عقل گفتند چون ادراک
معقولات بواسطهی نفس برای انسان محسوس میشود، جسم مطیع برنامههای عقلی است. جسم
بدون نفس دارای تعقل نیست، از خودش اراده ندارد، درک حقایق درک بدیها و خوبیها
را به خودی خود تشخیص نمیدهد. لذا نفس را قوه دراکه هم نامیدهاند (ادراکات عقلی).
از بابی به عنوان روح نامیدند؛ چون اگر نفس نباشد طبعاً
حیات تن وجود خارجی نخواهد داشت. (البته هر کدام از اینها باید توضیح کامل و تامی
داده بشود.) یعنی حیات بشر بواسطهی نفس است. همین نفس کشیدن ظاهری همین بلند شدنها
و نشستنها، همین قلم بدست گرفتنها و نوشتنها یا همین تفکر نمودنها همه بواسطهی
روح است. عنوان حیاتی نفس را به عنوان روح نامیدند چون خود روح عامل حیات جسم است.
انشاالله اشاره خواهیم کرد که حتی بعضی حیات جسمی را قائل نیستند، میگویند اصلاً
حیات برای بشر حیات روحی است. دلیلش هم این است که میگویند ببینید وقتی جان از
بشر گرفته شد دیگر جسم بشر دارای حیات نیست نه تنها دارای حیات نیست بلکه به مرور
زمان متلاشی میشود. (اینکه معمولاً چهلم میگیرند علت این است که از چهلمین روز
به بعد بدن آرام آرام شروع به پوسیدن و متلاشی شدن میکند، لذا برای این بیان میکنند
خود جسم دارای حیات نیست اگر حیاتی هم هست به برکت روح است.) پس دلیل خطاب روحی نفس
این است که میگویند حیات جسم و ادراک عقلی از روح است.
یک عده دیگر نفس را به عنوان قلب گفتهاند چون در حقیقت
دگرگونیهایی که در روح بشر هست بواسطهی این نفس است. یعنی گاهی بشر در حالت خوشی
هست گاهی بشر حال خوش ندارد. مثلاً غروب است احساس میکند بدون هیچ علتی دلش گرفته،
میگویند این قلب است. نفس انسان دارای دگرگونی است. لذا لفظ قلب را برای او قرار
دادند.
نفس را مجرد گرفتهاند. دلالت بر مجرد بودن نفس این است که
تجرد قابل حیات ابدی است اما جسم دارای حیات ابدی نیست. همان طور که بیان شد بعد
از فراغ روح یا نفس یا هر چه که بیان میشود از بدن، بدن به مرور زمان متلاشی میشود
البته استثنائات را کنار بگذارید. (یک بحث کلی داریم اما استثناء هم دارد این که
به اصطلاح بعضی بدنها نمیپوسد علت نپوسیدن بدنها هم اشاره خواهد شد. اتفاقاً
نکتهای را سقراط حکیم بیان میکند و آن نکته این است، مقدمتاً بیان میکنم تا به
موقع خودش از دیدگاه همه حکما، عرفا، علمای اخلاق و دیدگاه ملاصدرا شیخ الرئیس ابو
علی سینا و امثالهم با ذکر سند اشاره خواهم کرد، سقراط میگوید علت نپوسیدن جسم
بعضیها در حقیقت حاکم شدن الی الابد روح بر جسم است. جسمیکه مطیع روح است، طیب و
طاهر و پاک میشود چون توأم با طهارت است این جسم هم طاهر شده و در حقیقت جسم جزئی
از روح میشود و چون روح مجرد است و تجرد دارای حیات ابدی است او هم دارای حیات میشود.
این جزء استثنائات است اما قاعده کلی این است که اجسام کلاً از بین میروند.)
«کُلُ
شَیءٍ هالکِ إِلّا وَجهَهُ»[1]، وجه
را یک عده بیان کردهاند همان چیزی است که از طرف پروردگار عالم صادر بشود یعنی «نَفَختُ
فِیهِ مِن رُوحِی»[2] از خود حضرت حق
باشد. این هم نکتهی لطیف و زیبایی است که تمام اشیاء هلاک میشوند و از بین میروند.
(بالاخره هر شیئی زمانی برای خودش دارد. مثلاً در معماری، خانه ای که بیش از
پانزده سال از زمان ساخت آن گذشت کلنگی میگویند. یعنی چه؟ یعنی باید این از بین
برود و مجدداً خانهی نویی ساخته شود.) هر چیزی از بین میرود ولو اینکه در ظاهر
ما تصور کنیم که از بین نرفته و حتی اگر شیء مبدل به شیء دیگری بشود باز در حقیقت
از بین رفته است.
در باب تغییر و تحول چند جلسه ای صحبت کردیم و گفتیم خود
تغییر و تحول یک نوع فنا شدن در چیز دیگری است اگر چه بعضی بیان میکنند تغییر و
تحول در حقیقت حیاتی به حیات دیگر است اما کلیات قائل به این هستند که یک نوع فنا
شدن و از بین رفتن است و بعد از فنا شدن به حال دیگر در میآید. اثباتاً اشاره
کردیم که کوه در حال تغییر و تحول است، کوه ها در حال حرکتند و در حال تغییر و
تحول اند، فنا برای آن ها هم هست «کُلُ شَیءٍ هالکٌِ إِلّا وَجهَهُ» آن چه
که باقی میماند نفس است و خود نفس هم در حقیقت تشکیل شده از مطالب دیگری است.
نفس یا
نفوس؟
خود نفس هم دارای اجزاء است. از جمله اینکه چهار قوه دارد:
قوه عقلانی یا قوه فرشته خویی، قوه غضب یا قوه درنده خویی، قوه شهوت یا قوه حیوانی
و قوه وهمی یا قوه شیطانی.
قرآن کریم و مجید الهی اشاراتی را راجع به این مطالب کرده است:
شاید دلالت بر این که یک جا عزوجل در قرآن، نفس لوامه را بکار برده و یک جا نفس
اماره را بکار برده یعنی همهی اینها از نفس هستند نه اینکه نفوس جدا هستند.
رئیس الحکماء کلام که پایه گذار کلام بدوی و نحوی است و
نهایة الکلام برای او بیان شده حضرت شیخناالاعظم مفید عزیز (سلام الله علیه) آن
کلامی بزرگ که بیان کردهاند ایشان بعد از حضرات معصومین (علیهم صلوات المصلین)
مطالب کلامی بسیار عالی را داشتهاند و آن قدر مهارت در مطالب کلامی داشتند که
هیچ کس نبود تا در محضر مبارک وجود مقدسشان سر تعظیم نسبت به مباحث علمی ایشان
فرود نیاورد، راجع
به مطالب نفس و نفس اماره و لوامه و نفس مطمئنه فرمودند این نفوس یکی هستند و هر
نفس جدا نیست، یک نفس است و اینها از او بر میخیزد. اگر یک نفس غالب شد آن نفسهای
دیگر مغلوب میشوند.
مثلاً
اگر بشر توانست بواسطهی تقوا بر نفس اماره حاکم شود، این طور نیست که نفس اماره
برای ابد از بین رفته باشد چون برای نفس یک حیات ابدی قائلیم پس نفس به هیچ عنوان
از بین نرفته است فعلاً مغلوب است، اگر خدای نکرده انسان غافل بشود یک لحظه هوا و
هوسی بر او حاکم شود مسلماً نفس اماره غالب میشود و حاکمیت اعضا و جوارح بدن بدست
او میافتد چون اعضا و جوارح انسان ابزار عملکرد نفس هستند.
بدن
بندهای که نعوذ بالله و نستجیر بالله گناه میکند با بدن آن کسی که در حال عبادت
و طاعت پروردگار عالم است هر دو یکی است صورت ظاهر هر دو از سرشت معین هستند و
خاکند، آن چه که به او فضیلت میدهد یا او را به رذالت و پستی میکشاند حاکمیت نفس
است، اینکه کدام نفس بر او حاکم شود.
لذا
یک عده در همین جا اختلاف پیدا کردهاند میگویند: خودتان میگویید کدام نفس حاکم
شده است؟ پس معلوم میشود نفوس مختلف است. یک نفس، نفس اماره است. یک نفس، نفس
لوامه است. یک نفس، نفس مطمئنه است و امثالهم. یک عده هم میگویند نه نفس همان نفس
است اما قوای آن فرق میکند، گاهی یک قوه مثل قوه عقل حاکم میشود و چون درک
ادراکات حقیقی بدست اوست مسلماً اگر بر بشر حاکم شد نمیگذارد به انحراف کشیده شود،
یا یک موقعی قوه غضب بر انسان حاکم شده است.
گذرا
عرض کردم بشر نیاز به همه این قوا دارد. اگر قوه غضب را نداشته باشد، آن زمان که سپاه
دشمن حمله میکند از جمله نفس اماره یا شیطان که قرآن کریم و مجید الهی او را به
عنوان دشمن آشکار بیان میفرماید «إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌ مُبینٌ»[3] نمیتواند جلوی آنها
بایستد. گاهی بشر به خودش تشر میزند، غضب میکند بنشین هوی و هوس تا چه حد؟ پس
قوه غضب قوه خوبی است اما به شرط اینکه تحت سلطه قوه عقل باشد اما اگر قوه غضب
حاکم شد و قوه عقل مغلوب او بود یعنی در اختیار او بود دیگر عقل کارآیی ندارد. در
دعای صباح، مطالبی که مولی الموالی میفرمایند، مطالب بسیار علمی است ضمن اینکه
دعاست اما تدبر در او نیاز است. «الهی قلبی محجوب و نفسی معیوب و عقلی مغلوب و هوائی غالب» عقل که مغلوب شود
هوا غالب میشود. بالاخره یکی مغلوب است یکی غالب. مولی الموالی نمیفرماید عقل من
معدوم شد، فرمودند: عقل من مغلوب است. اتفاقاً این «عقلی مغلوب» یک بشارت به ما هم هست. بشارت به اینکه اگر
تأمل کنید میتوانید یک زمانی مجدداً عقلتان را غالب کنید و هوی را مغلوب کنید.
(در
رابطه با اسماء و صفات الهی گفتیم مفعول محدود است «و عقلی مغلوب» اما فاعل گستره مطالب دارد. بشر مفعول و
مخلوق است و حضرت حق خالق است. پس مخلوق محدود است آن که محدود است نمیتواند بر
خالق تسلط پیدا کند ناچار است به اسماء متمسک بشود. اما اگر کسی ان قلت بیاورد و بگوید
معبود چه؟ معبود که خدا است. شما میگویید معبود باب مفعول است پس محدود میشود، مگر
خدا محدود است؟ میگوییم معبود بر اساس عابد است. چون عابد یعنی آن کسی که مخلوق
است خودش هم محدود است عبادتش هم محدود است مولی الموالی میفرمایند: چون خود بشر
مخلوق است عبادتش هم بر اساس مصنوع بودن خودش است، عبادت حقیقی نیست. چون حضرت حق
را که به حقیقت نمیتواند بشناسد پس ما عزوجل را محدود کردیم و او معبود میشود).
ناظم القوا
حضرت
مجتهده آن عالمه زاهده متقیه امین اصفهانی (اعلی الله مقامها) یک کتاب عرفانی
عجیبی در بحث معرفت شناسی دارند (ایشان هم تفسیر دارند و هم مباحث عرفانی) در آن کتاب
این نکته را اشاره میکنند: تمام قوایی که حضرت حق برای بشر قرار داده است یکسانند
منتهای امر عقل ناظم القوا است. یعنی وقتی اوامر پروردگار عالم توسط انبیاء عظام میآید
به این قوا میگوید فلان جا چنین بکنند، یا مبصر القوا است مانند مبصر که در کلاس برپا
برجا میدهد، عقل هم همان حالت را دارد، کجا غضب بلند شود کجا بنشیند الان وقت غضب
کردن نیست. عقل هم خودش در حقیقت یکی از قوای نفس است و از آنها مجزا نیست.
حضرت
ملای نراقی (اعلی الله مقامه الشریف) در جامع السعادت عقل را به عنوان یکی از قوا بیان
میکند. میگوید عقل مجزا نیست خودش یکی از قوای نفس است. اگر بنا شد بگوییم چهار
قوه داریم این قوا همه با هم برابر هستند. منتها اگر یک کسی فضیلت دارد فضیلتش
بابت چیز دیگری است یعنی اگر مثلاً غضب رها باشد بشر را بیچاره میکند، اگر شهوت
یله و رها شود بیچاره میشود.
در
هیچ یک از روایات و هیچ یک از آیات قرآن کریم و مجید الهی نداریم که شهوت بد است
یا انبیای عظام برای مقابله با شهوت آمده اند، اگر کسی هم چنین مطالبی را پیدا کرد
ما را هم آگاه کند. هیهات که یک روایت پیدا کنید بیان کرده باشد! انبیاء عظام، حضرات
معصومین (علیهم صلوات المصلین) و عرفای عظیم الشأن برای این آمدهاند که شهوت را
در مردم سرکوب کنند؟ خیر بلکه آمدهاند به آن صراط بدهند یکی از معانی که در «أِهدِنَا الصِّراطَ
المُستَقِیمِ»[4] بیان میکنند همین
است که قوا را درآن راهی که باید باشد خرج میکنیم. هیچ گاه انبیاء نیامدند شهوات
را سرکوب کنند. اگر بد بود خدا نمیداد هر قوهای که پروردگار عالم به بشر داده است
یقیناً بدانید قوههای نیک است.
در
تفسیر آیه «الرَّحمنِ
الرَّحیمِ»[5] عرض کردیم تمام
اسماء و صفات الهی بر اساس رحمت حضرت حق هست لذا برای همین سور با «بِسمِ
اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» شروع میشود. میتوانست با بسم الله العلی العظیم
شروع بشود با بسم الله العلیم الحکیم شروع بشود با هر بسم الله دیگری بگویند اما
فقط با «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ» یعنی همه چیز از باب
رحمت است. این قوا را حضرت حق از رحمت خودش بر بشر مرحمت کرده است. پیامبر که
خداوند عزوجل در قرآن کریم و مجید، او را به عنوان رحمت للعالمین مینامد، جای
دیگر هم که میخواهد معرفیاش کند میفرماید «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ (صلی الله علیه و
آله و سلم) والَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءَ عَلَی الکُفّارِ رُحَمَاءَ بَینَهُم»[6] یعنی قوه غضب در
پیامبر اکرم (ص) هست، درست است رحمه للعالمین است، دلش برای همه عالم میسوزد «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ»[7] ذیل این آیه شریفه
وجود مقدس کاشف الحقایق حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند این از آن
اختصاصهایی است که مخصوص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است. «لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفسَکَ»
خودت را دیگر مانده
به هلاکت بیندازی. چرا؟ «ألّا یَکُونُوا مُؤمِنینَ» که چرا اینها ایمان نمیآورند. اما همین پیامبر «أَشِدَّاءَ عَلَی الکُفّارِ» است، شدیدترین بر
کفار است.
پس
قوه غضب هم مناسب است این جور نیست که بگوئیم قوه غضب بد است اما عقل است که بیان میکند
هر قوهای کجا چه بکند. کار و شأن قوه عقل در حقیقت ادراک حقایق، تمیز بین خیر و
شر و فرمان دادن است. البته فرمانش، فرمان بلند شدن و برخاستن است، چون فرمان
حقیقی از طریق وحی بر بشر است. خیلی از اعاظم بیان کردهاند فرمان دادن به دست عقل
است، به نظر میرسد فرمان حقیقی بدست عقل نیست، فرمان حقیقی به دست وحی است یعنی
از عقل کل، پیامبر.
نقش هدایتگر درونی
انسان
دو هدایتگر دارد یک هادی درونی، عقل و یک هادی بیرونی. اصل هدایت بدست هادی بیرونی
است. اما هادی درونی اگر خودش را در اختیار هدایتگر حقیقی یعنی هدایتگر بیرونی
بسپرد مسلماً شکست نخواهد خورد. عزوجل این هادیان الهی را برای هدایت بشر میفرستد،
لذا اگر بنا بود فقط خود عقل هدایتگر باشد آیا نیازی به فرستادن انبیاء و حضرات
معصومین بود؟ خیر. پس معلوم میشود هدایتگر حقیقی کس دیگری است ولی این عقل هدایتگر
درونی است و کارش ادراک حقایق و تمیز بین خیر و شر و افعال نیک و صفات شیطانی و
دستور دادن است، آن هم بر اساس معیارهایی که بیرون به انسان میدهند.
اگر
بنا بر این باشد که عقل به خودی خود بتواند تمیز بدهد نیاز به این نیست که انبیاء
برای ما خیر و شر را تفسیر کنند. اتفاقاً اگر ما خیر و شر را فقط از دیدگاه عقل
بگیریم، نهایتاً این میشود که گاه انسان یک چیزی را احساس میکند خوب است ولی در
حقیقت خوب نیست. فکر میکند این عمل، عمل تقوا است ولی در حقیقت بی تقوایی است. فکر
میکند این کار را اگر انجام بدهد به خدا نزدیکتر میشود ولی در حقیقت از خدا دور
میشود.
یک
نمونه بگویم وقتی مولی الموالی وارد مسجد کوفه شد، دید یک عده نشستهاند. گفتند:
اینها چه میکنند؟ عرضه داشتند: آقا جان اینها مشغول به عبادت هستند ذکر میگویند،
دور هم جمع شدند قرآن میخوانند دعا میکنند. فرمودند: ارتزاق اینها بدست کیست؟
کار نمیکنند؟ گفتند: نه یک عده از مردم به اینها کمک می کنند. اینها قانع هستند
برسد میخورند، نرسد هم نمیخورند، در هر دو حال شاکرند. فرمود: این ها را از مسجد
کوفه بیرون کنید. بعد خود حضرت با غلاف شمشیر بالا سر آنها رفت فرمود: بروید
بیرون که عذاب خدا در مسجد وارد نشود.
صورت
ظاهر عمل بدی نبود. در خانهی خدا و در مسجد کوفه قرآن میخوانند ذکر میگویند، دعا
میخوانند کار بدی نمیکنند اما امیرالمومنین به آنها عتاب میکند برای چی؟ برای
اینکه اینها تصور کردند زهد، تقوا یعنی گوشه نشینی و دائم مشغول به دعا بودن. تمثیل
آن تمثیلی است که در بحارالانوار بیان میکنند در زمان مقدس حضرت کاشف الحقایق، یک
مسیحی از همسایهی خود که یک عابد خشک مقدس بود خوشش آمد، شنیده بود اخلاق های
خوبی دارد. مسلمان شد و شهادتین را گفت. عابد گفت الحمدالله کسی توفیق پیدا کرد به
دست ما مسلمان شد. صبح شد آمد دنبالش برای نماز صبح؟ رفتند مسجد، گفت تعقیبات بعد
از نماز را انجام بدهیم یک دعایی امروز دارد بعد این ساعت دعا داریم. (اتفاقاً
مفاتیح هم بعضی از این مطالب را بیان میکند ساعت اول ساعت دوم ساعت سوم. یعنی میخواهد
خدای متعال بیان کند ما برای هر ساعتی دعا گذاشتیم ناراحت نشو که چرا به ساعت اول
دعاها نرسیدی. اگر به ساعت اول نرسیدی ساعت دوم اگر به ساعت دوم نرسیدی سوم و
چهارم. نه اینکه همه این دعاها را تو بخوان. آیت الله حاج شیخ عباس قمی (اعلی
الله مقامه) آن مرد عارف بزرگوار، متقی، در مقام ایشان همین قدر بس که کتاب نسحة
النواظر ایشان را بالای منبر میخوانند پدر بزرگوارشان میآید میگوید در مسجد یک
کسی هست که کتابی را با عنوان نسخة النواظر میخواند دارای مطالب خوبی است. ایشان
نمیگوید من نوشتم میگوید چشم میروم استفاده کنم. این قدر با اخلاص و با تقوا. ایشان
هم اتفاقاً این دعاها را در مفاتیح الجنان آورده اما دلالت بر این ندارد که انسان
هر لحظه مشغول باشد. بارها اشاره کردیم عبد حقیقی دائم در عبادت است. همه جا جای
عبادت است لذا وقتی حتی ما بیت الخلأ برای تخلیه مواد زائد بدن میرویم به ما میگویند
چنین ورود پیدا کن چنین خروج پیدا کن. عرقچین بر سر بگذار، دعا بخوان وقتی دیدی مواد
زائد از بدنت دفع شد بگو «اللهم کمااطعمنیه طیباً فی عافیة فاخرجه منی
خبیثاً فی عافیة»
میخوابی عبادت است. عبد دائم در عبادت است.) بالاخره ظهر شد نماز ظهر را هم بخوانیم
حالا تعقیبات نماز عصر را بخوانیم و... آن روز بیچاره اش کرد. فردا صبح رفت در زد
گفت رفیق بیا برویم گفت عذر میخواهم من مسیحی شدهام. گفت: تو تازه مسلمان شدی،
چرا دوباره مسیحی شدی؟ گفت: دین تو مال آدمهای بیکار است من کار دارم، بچه دارم. این
بیچاره تصور میکرد دارد کار خیر انجام میدهد چقدر بر توشه او افزوده، فکر میکرد
چقدر من باعث شدم او خیرات جمع کند چقدر عبادت کرد توشهی آخرتش را پر کرد. اما
فردا دوباره مسیحی شد. اگر بنا باشد عقل بشر به خودی خود هدایتگر باشد انسان به
ضلالت میافتد.
لذا
نیاز است که اصلاً عقل را تعریف کنیم (ان شاءالله این بحث را در جلسه آینده با
روایات شریفی که جمع آوری کردیم عرض خواهیم کرد). عقل از دیدگاه عرفا چیست؟ عقل از
دیدگاه فلاسفه چیست؟ حکمای غرب راجع به عقل چه میگویند؟ حکمای شرق چه میگویند؟
عقل از دیدگاه انبیاء چیست؟ یک بحث خیلی شیرین و زیبایی است. اگر اینها را درک
بکنیم، چون عقل یکی از قوای نفس است، نفس خودمان را میشناسیم.
آن
روایت شریف از مولی الموالی امیرالمومنین را فراموش نکنید که بیان فرمود «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس»[8] آن کسی که معرفت نفس
را شناخت به رستگاری بزرگ رسیده است. رسیدن به فوز اکبر در چیست؟ در رسیدن به
معرفت نفس، یا فرمودند «معرفة النفس انفع المعارف»[9] نافعترین شناختها،
شناخت نفس است. عرض کردیم اگر نفس را بشناسیم پلههای بلندی را طی کردیم.
بیان
فرمود «مَن عَرَفَ
نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»[10] نمیفرماید «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد
عَرَفَ رَبَّهُ»
فقد دارد. چرا فاء را بر سر قد آورد؟ فاء، فاء تحقیق مع التحقیق است میخواهد بیان
فرماید: در حقیقت بشر بعید است نفس خودش را بشناسد، اگر کسی معرفت نفس پیدا کند پس
به تحقیق یعنی تحقیق مع التحقیق حتماً خداشناس شده است. در خود معرفت نفس هم انسان
کم میآورد اما به نسبه خودش اگر بخواهد جلو برود انفع المعارف است.
دستورالعمل بزرگان
بیایید
عزیزان از طریقه علمی متخلق به اخلاق الله بشویم. گفتیم طریقه علمی یعنی چه؟
یعنی اینکه چگونه حضرات معصومین ترسیم کردهاند، نه چگونه خودمان میخواهیم قدم
برداریم. چون شما بزرگواران دائم میآیید، این نکته را عرض میکنم. در مجالس عمومی
خیلی نمیشود گفت، شما که بحث اخلاق را پیگیری میکنید میگویم. یکی از چیزهایی که
یادمان دادند و اعاظم روی آن پافشاری میکنند این است: توسل به وجود مقدس آقا را
هر روزه داشته باشیم.
عزیزان
صبحها بعد از نماز صبح حتماً یک فاتحه بخوانید. میدانید قبولی نماز بدست ما نیست
ما فقط موظفیم نماز را صحیح بخوانیم اما قبولی اش بدست حضرت حق است. یک راه قبولی
به شما نشان میدهم، بعد از هر نماز واجب یک فاتحه برای حضرت نرجس خاتون (علیها
صلوه و السلام) بخوانید. چون اعمال بدست وجود مقدس آقا باید امضاء شود خلیفه الله
است. نمازهای ما بدست وجود مقدس آقا باید مهر بخورد. وقتی ببینند بعد از نماز
بلافاصله تسبیحات حضرت بی بی دو عالم که تمام شد فاتحه برای مادرشان حضرت نرجس
خاتون (علیها صلوه و السلام) خواندیم یقین بدانید تعبیر بزرگان است من این را نمیتوانم
بر زبان جاری کنم اما بیان کردند حضرت شرمش میآید ببیند کسی بعد از نماز بلافاصله
برای مادرشان فاتحه خوانده (چون علاقهی عجیبی به نرجس خاتون (علیها صلوه و السلام
روحی له الفداء دارند)) این نماز را امضاء نکند. امضای نمازها بدست اوست.
توسل
به آقا همیشه داشته باشید. حضرت مقدس اردبیلی (اعلی الله مقامه الشریف) در یک
مسئله علمی مانده بود آمد محضر امیرالمومنین. یکی از شاگردانش میگوید من نیمه شب
دنبال آقا آمدم. دیدم درب حرم باز شد همین طوری آقا رفتند داخل بعد درب ضریح هم
باز شد رفتند سلامی مطلبی، یک نامه ای برداشتند رفتند بیرون. متعجب هستم این شیخ
بزرگوار چه میکند. رفت در نجف درب یک خانه را زد، وارد شد و آمد بیرون من آمدم
پشت سر آقا یک دفعه سرفهام گرفت. برگشت فهمید گفت: کیستی؟ گفتم: فلانی هستم پشت سر
شما آمدم. گفت: چرا آمدی؟ گفتم: آقا بگوئید قضیه چیست. گفت: مطلب علمی را میخواستم
محضر امیرالمومنین رفتم، امیرالمومنین باب علم الله است. پیامبر فرمودند «أَنَا مَدِینَةُ
العِلم وَ عَلِیٌ بابُهَا»[11] پیامبر
علم الله است و امیرالمومنین باب علم الله است. رفتم به تصور اینکه حتماً مولی
الموالی جواب میدهند. فرمودند: شما در دوران امامت فرزندم حجت خدا هستید من حواله
میدهم برو از خودشان جواب بگیر.
همه چیز بدست آقا است. دلتان گرفت مشکلی پیش آمد توسل به
آقا. همه چیز بدست قدرت اوست. «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و
السماء» بوجود مقدس آقاست که رزق و روزی داریم، به وجود مقدس اوست
که آسمانها و زمین الان وجود دارد.
السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان. . .
[2] سوره حجر، آیه 29- سوره ص، آیه 72
[3] سوره بقره، آیه 168- سوره انعام، آیه 142