درس اخلاق
جلسه 24 85/4/21
وجوب علم
نفس
شناخت نفس بشر از اوجب واجبات است. در روایات به طرق مختلف
راجع به نفس و شناخت نفس مطالب عظیمی آمده است، از جمله روایتی وجود دارد که
بارها ابتدای این روایت را شنیدهاید، فرمایش ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (صلی
الله علیه و آله و سلم) است که بیان فرمودند: «طَلَبُ الْعِلْمِ فِریضَةْ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ
وَ مُسلِمَةٍ»[1] این روایت شریف راجع
به مراتب نفس است و ادامه دارد منتها معمولاً ما همان فراز اولش را میخوانیم.
حضرت میفرمایند: این طلب العلم که واجب است «وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ» این علم،
علم نفس است.
درست است یادگیری همهی علوم برای انسان مهم است و به آنها
نیاز دارد، امّا برای هر شخصی فریضه نیست همهی علوم را بداند. اگر بنا بود این
روایت شامل همهی علوم بشود، کار مسلمانها سخت بود. یعنی چه؟ یعنی سخن پیامبر،
سخن خداست و قرآن هم به صراحت بیان فرموده است «اَطیعُوا اللهَ وَ أطیعَوا الْرَسُولَ»[2] اطاعت خدا و
اطاعت پیامبر را بکنید. طبیعی است اگر بنا بود این طلب العلم، همهی علوم را شامل میشد،
من و شما باید هم پزشک باشیم، هم مهندس باشیم و هم اهل علم نجوم باشیم، ریاضیدان
باشیم، جغرافیدان باشیم و...؛ یعنی علوم مختلفی که برای بشر هست، همه را باید
بدانیم؛ چون فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است که فریضه است، اما
این طور نیست.
نیاز ندارد همهی ما پزشک باشیم، همهی ما فیزیکدان باشیم،
همهی ما شیمیدان باشیم و هر علم دیگر را، اینکه حضرت فرموده: «طَلَبُ الْعِلْمِ فِریضَةْ
عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسلِمَةٍ» ادامه دارد و آن ادامهاش این است: «وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ»
آن
علم نفس است. اینجا دیگر برای همه فرض است. این طور نیست که تصور کنیم مثلاً شناخت
نفس برای طلاب علوم دینی فرض است اما برای دیگران فرض نیست.
لذا اینکه بیان کردم اول بحث از اوجب واجبات شناخت نفس است،
این فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، حضرت میفرمایند: بر همه
واجب است که علم نفس را بدانند آن کسی که به سن تکلیف رسید، بلکه قبل از تکلیف، باید
واقعاً بداند کیست تا بتواند اگر نفسش مبتلا به گرفتاریهای نفس اماره شد نجاتش
بدهد.
حضرت شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز ذیل این روایت شریفه میفرمایند:
اگر واقعاً کسی قبل از تکلیف بفهمد و یک دوره نفسشناسی را طی کند، دیگر به گناه
مبتلا نمیشود و شبه المعصوم، تالی تلو معصوم میشود.
مقام تالی تلو معصوم فقط برای متصلین به خاندان عترت مثل
حضرت قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس و برای زنانی مثل حضرت زینب کبری (علیها صلوه و
السلام) نیست بلکه میبینیم کسی که نه تنها هیچ رابطهی خویشاوندی با پیامبر ندارد
بلکه از لحاظ قومیت هم قوم دیگری است، حتی لحاظ زبانش هم زبان دیگری است به مقامی میرسد
که وجود خاتم پیامبران حضرت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) او را متعلق
به اهل خود میداند مثل حضرت سلمان (علیه الصلوه و السلام)، مقامش آن قدر والا و بالا
میشود که میشود «سَلْمانُ
مِنّا أَهْلَالْبَیْتِ»[3] سلمان از ماست. دیگر
نمیگویند سلمان فارسی میگویند سلمان محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم).
چرا مقام سلمان مقام بالایی میشود؟ چون اگر کسی به این
مقام برسد که بداند واقعاً نفس چیست و طرق مقابله با نفس اماره چگونه است، دیگر در
مقابل شیطان تسلیم نمیشود. لذا حضرتش عنوان واجب را بیان فرمودند.
«وَ هُوَ عِلمُ الأَنفُسِ فَیَجِبُ أن یَکُونَ نَفسُ المُؤمِنِ
عَلَی کُلِّ حَالٍ فِی شُکرِ أَو عُذرٍ عَلَی مَعنَی إِن قُبِلَ فَفَضلٌ وَ إِن
رُدَّ فَعَدلٌ» (چرا باید نفس را بشناسیم؟) اگر کسی نفس را شناخت طبیعی
است مؤمن میشود و ایمان پیدا میکند و مؤمن در هر حالی شاکر پروردگار عالم است.
در تفسیر سوره حمد در «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمینِ»[4] اشاره کردیم یک
موقع شما حمد را در مقابل نعمت ظاهری بیان میکنید، یک موقعی هم میگویید «اَلْحَمْدُ للهِ عَلَی
کُلِّ حالٍ»[5]. هر موقعی پیامبر (صلی الله علیه و
آله و سلم) دچار مشکل ظاهری دنیوی میشد شکوه نمیکرد بلکه میفرمود «اَلْحَمْدُ للهِ عَلَی
کُلِّ حالٍ»، حمد پروردگار عالم، در همهی حالات، چرا؟ چون به مقام
ایمان رسیده، میداند در هر چیزی که از طرف پروردگار عالم به او برسد، حکمت است لذا
حمد میکند. اگر نعم ظاهری میرسید میفرمود: «اَلْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمینِ» اما آن
زمانی که بصورت ظاهر مشکلی بر آن حضرت وارد میشد حضرت میفرمود: «اَلْحَمْدُ للهِ عَلَی
کُلِّ حالٍ» در هر حال خدا را شکر میکرد.
پس یکی از شاخصههای شناخت نفس این است که واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فِریضَةْ
عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسلِمَةٍ» یک نفر نمیتواند همهی علوم را یک جا بدست آورد، اگر غیر
از این بود این فرمایش پیامبر چون با لفظ فریضه هست نعوذ بالله برای خود پیامبر نقض
شد. ادامهاش را میفرمایند: «وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ» اگر کسی علم الانفس را داشت طبیعی
است به مقام ایمان میرسد، آن وقت در این مقام ایمان در هر حالتی در شکر است.
ثمرهی
شناخت علم نفس
پس مرحلهی نخست این است: شناخت نفس اوجب واجبات است؛ چون
پیامبر اکرم حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) او را اولاً بهعنوان
فریضه قرار میدهد و مرحلهی دوم این که خود شناخت نفس علم است. علم حقیقی این است.
لذا جدی اگر کسی خودش را تزکیه کند و شناخت به نفس داشته
باشد، ذهنش هم ذهن آمادهای میشود. این که میبینید بعضی از بزرگان مثل حضرت آیت
الله العظمیشیخ بهاء الدین جبل عاملی این مرد عظیم الشأن میرسد به مقامی که
ریاضیات، حساب، فیزیک، جبر، آنالیزم، شیمی، فقه، اصول، ادبیات عرب، و هر آن چه از
علوم هست در آن متبحر میشود - نه فقط یک مروری بکند، متبحر میشود - برای این است
که علم حقیقی را دارند.
ایشان در ادبیات عرب کتاب صمدیه در نحو را نوشته است که
تازه این را در حال سفر برای برادرش و به سفارش او (عبدالصمد) نوشت و خیلی هم به
تعبیر خودشان تأمل نداشته اما غوغا است واقعاً نحو جامعی است. آقا سید علی خان
مدنی (اعلی الله مقامه الشریف) آن ملای دهر که اگر زندگینامهاش را کسی بخواند میداند
که چه اعجوبهای در علوم مختلف بود. یک کتاب بسیار بزرگ در شرح صمدیه دارد و چقدر
کتب راجع به صمدیه نوشته شده، هر کسی شرح زده، به نظر میرسد یکی از کتب نحوی که
بیشترین شروح برایش خورده همین صمدیه است، یعنی در ادبیات عرب غوغاست. وقتی به
زبان فارسی میرسد اشعاری را بیان میکند که بزرگانی چون خدا رحمت کند مرحوم
شهریار میگوید شعرهای شیخ بها هر کدام نیاز به تفسیر دارد و گاه یک مصرع را عربی میگوید،
یک مصرع را فارسی، بیت دوم مصرع اول را فارسی میگوید بعد مصرع دوم را عربی میگوید
بیت سوم برعکسش میکند. اعجوبه است شیخ العجائب نام گرفته است. منارجنبان اصفهان
را میسازد که هنوز یکی از آنها کار میکند، واقعاً هم این مناره حرکت میکند آنها
که نرفتهاند بد نیست بروند و ببینند. دانشمندان ژاپنی میگویند اساس بنای ضد
زلزله همین است نیاز به مصالح آن چنانی ندارد، بحث فیزیکی که او انجام داده است
هنوز ماندهاند. کسی که از اتم توانست بهرهبرداری کند و اتم را بشکافد. این که
با یک شمع حمام داغ میشد بر اتم غالب شد. انگلیسی ها با فرانسوی ها آمدند ببینند
چگونه است حمامش را خراب کردند. کسی هم نفهمید چه کرد؟ با یک شمع آب حمام داغ میشد،
شمع نمیسوزد از بین نمیرود آب را هم داغ میکند و این شمع همیشه روشن بود! در
ریاضیات مطالبی را دارد. در هندسه، هندسه مظفر که یکی از هندسههای مشکل است و
راجع به رادیکالها مباحث پنج رادیکالیها، جیوهها، جایینها، جانیسینها، اُناس
مطالب دیگری که وجود دارد هنوز کسی نتوانسته در هندسه مظفر مطالب هندسی شیخ بهاء
را بشکافد. و همین طور در فقه یک چیز عجیب و غریب در حکمت همین طور. ملاصدرا خودش
بیان میکند آن چه که دارد از شیخ بهاء است. در فلسفه غوغا میکند، در فقه غوغا میکند،
در اصول غوغا میکند. اگر بخواهم بعضی از کتب او و شروحش را بگویم چون برای بعضی
ها نامأنوس است از بحثمان دور میشویم.
چرا شیخ بهاء شیخ بهاء شد؟ شیخ بهاء، شیخ بهاء شد به خاطر
اینکه در بحث زندگی نامهی خودش بیان میکند، من سعی کردم از کودکی یک مکروه انجام
ندهم، چه برسد به حرام. بیان میفرماید: نمیدانم از کی؟ از چه زمان از طفولیت، از
هفت سالگی بوده یا کمتر که حافظ کل قرآن کریم بودم. به یاد نمیآورم یک شب نماز
شبم قضاء شده باشد نه نمازهای یومیه. اگر میبینیم این ها به یک جایی رسیدند برای
اینکه علم حقیقی را دارند. خودش بیان میکند که پدرش یکی از اعاظم جبل عامل لبنان
بود - چون این بزرگوار از جبل عامل هست. کما اینکه شیخ حر هم آنجا رفته بود. گر چه
شیخ حر عزیز و عظیم الشأن از نسل حر بن یزید ریاحی است. حر یک توبه کرد و از نسلش
یک شیخ حر بیرون آمد. کتاب وسائل الشیعه که یکی از کتب اربعه مهم شیعیان است از
اوست. این مرد بزرگوار در مشهد الرضا در صحن انقلاب دفن است برای این مرد بزرگوار
ضریح است که برای هیچ یک از علما نیست - شیخ بهاء بیان میکند: پدر من همهی
شاگردانش را و هم خانواده را مکلف میکرد قبل از اینکه چیزی یاد بگیرند معرفه
النفس را بدانند. اگر کسی جدی بفهمد علم حقیقی علم نفس است بر علوم دیگر فائق میآید،
یعنی چنان ذهنش باز میشود، چنان علاقهمند به علوم میشود، چنان برکت در وقت پیدا
میکند که همهی علوم را میتواند بخواند و بفهمد.
شیخ حسین ابوعلی سینا شیخ الرئیس بیان میکند: پدر من به
من گفت: فرزندم! تا قرآن را تعلیم بر خود نکردی و تحفیظ برخود نکردی علوم دیگر بر
تو حرام است. این اعاظم از جمله شیخ بهاء، شیخ حر همهی بزرگان یکی از خصائصشان
این بود که حافظ کل قرآن بودند. این را ما درک نمیکنیم یعنی چه؟ این را ما متوجه
نمیشویم، نمیخواهم بگویم علوم دیگر را ترک کنیم نه! میخواهم بگویم اگر جدی
انسان بفهمد که علم النفس چیست، به خصوص نفس اماره را بشناسد همان طور که در جلسات
قبل اشاره کردم آن وقت بر این نفس اماره غلبه پیدا میکند و مسلماً دیگر خود به
خود به نفس مطمئنه میرسد و کسی که نفس مطمئنه داشته باشد فائق بر همهی علوم است.
پس:
1. شناخت نفس واجب است.
2. بهترین علم و بالاترین علم، علم نفس است.
3. علوم دیگر زیر مجموعهی این علوم هستند.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا (اعلی الله مقامه الشریف) آن مرجع
بزرگوار بیان میفرمایند: من هر موقع به مسائل فلسفی مشکل برخورد پیدا کردم اول دو
رکعت نماز میخواندم. کتاب شفای او در فلسفه و حکمت و عرفان که معجونی از همهی
اینهاست، غوغایی است. ملاصدرا (اعلی الله مقامه الشریف) در کهک تبعید است میگوید
مسائلی که برایم مشکل میشد جمع میکردم وقتی میآمدم محضر حضرت معصومه (سلام الله
علیها) روبروی آن مرقد مطهر دو رکعت نماز میخواندم مینشستم تمام مسائل حل میشد.
پس تزکیهی نفس همهی مطالب را برای انسان دارد.
ضرورت
شناخت نفس اماره
یکی از مطالبی که اگر انسان بفهمد از دشمن همیشگیاش در
امان هست این است که انسان نفس اماره را بشناسد. دشمن همیشگی انسان شیطان است، شیطان
که قرآن کریم و مجید الهی به صراحت بیان میفرماید «إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌ مُبینٌ»[6]. اگر
انسان نفس اماره را بشناسد همین شیطان از انسان فرار میکند.
علل وجوب شناخت نفس اماره را در این جلسات بیان میکنیم تا
بعد به فضل الهی آرام آرام ورود پیدا کنیم که خود نفس اماره چیست؟ شقوق نفس اماره
چیست؟ هر کدام از شقوقش راه مبارزه با آنها چیست؟ که یک بحث بسیار زیبا و شیرینی
است.
فرمایش حضرات معصومین است که یکی از مواقعی که شیطان از
انسان فرار میکند آن موقعی است که انسان بر نفس امارهی خود فائق بشود و بشناسد. در
روایات، «فَرَّ الشَّیطَانُ» دوبار آمده است. وجود مقدس امام
جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند: موقعی که انسان داخل منزل میشود کاری را
انجام بدهد شیطان فرار میکند. (فرمایش معصوم علیه السلام آن هم حضرت صادق القول و
الفعل، با فرمایش یکی از اولیای الهی متفاوت است. معصوم کلامش کلام خداست، این کار
را امتحان کنیم) میفرمایند «اذا دَخَلتَ منزِلَکَ»[7] موقعی که داخل میشوی
در منزلت «فَقُلْ
بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ» بگو بسم الله و بالله. ( همین که میخواهی داخل بشوی، کلید
را که میاندازی بگو بسم الله و بالله) «وَ سَلَّمْ عَلَی اَهلِکَ» و وقتی
وارد شدی سلام کن بر اهلت( بر خانواده سلام کن) «فَاِنْ لَم یَکُنْ
فیهِ اَحَدٌ»
اگرکسی
در خانه نبود، بگو «بِسْمِ اللهِ وَ سَلَّمْ عَلَی الرَّسُول اللهِ صلی الله علیه و
آله و سلم وَ
عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ وِ السَّلامَ عَلَیْنا وَ عَلَی عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ » و وقتی
این گونه گفتی «فَإِذا
قُلْتَ ذَلِکَ فَرَّ الشَّیْطانُ مِنْ مَنْزِلِکَ» شیطان از منزلت بیرون میشود.
پس وقتی وارد منزل شدی بگو بسم الله و بالله، اگر خانواده
بودند سلام کن و اگر نبودند بگو بسم الله و بالله و سلام و درود بفرست بر پیامبر و
اهل بیتش و بعد بگو و «وَ السَّلامَ عَلَیْنا وَ عَلَی عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ».
یک نوع دیگر این روایت است که میفرمایند: وقتی داخل منزل
شدی «إذا دَخَلتَ
منزِلَکَ فَقُلْ بِسْمِ اللهِ، أشْهَدُ أنْ لا اللهَ الّا اللهْ وَ أنَّ مُحَمَّداً
رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِهِ»[8] آن وقت سلام کن
بر اهلت، اگر نبودند «وَ إنْ لَم یَکُنْ اَحَدٌ فیهِ فَقُلْ بِسْمِ اللهِ وَ سَلامٌ عَلَی َرسُولِ
اللهِ (ص) وَ السَّلامَ عَلَیْنا وَ عَلَی عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ، فَاِذَا قَالَ
ذَلِکَ فَرَّ الشَّیْطانُ مِنْ مَنْزِلِکَ» شیطان از منزل بیرون میشود.
از وجود مقدس خاتم الانبیاء محمد مصطفی (صلی الله علیه و
آله و سلم) بیان شده که میفرمایند: «رَجَعْنَا مِنَ الْجِهادَ الْأَصْغَرِ إِلَی الْجِهَادَ الْأَکْبَرِ»[9] و فرمودند «مَنْ غَلَبَ عِلْمُهُ هَوَاهُ
فَهُوَ عِلْمُ نَافِعْ» نافعترین علم آن علمی است که باعث میشود
انسان بر هوی و هوس غلبه بکند. (حضرت اینجا هم اتفاقاً این مطلب را علم میداند) بعضیها
مثل استاد عظیم الشأن پروفسور رجحان که استاد الاساتید پزشکی هست با اینکه در کبر
سن است و بافت شناس هست هیچ موقع تکبر ندارد، با دانشجوها هست با دیگران هست، وقتی
شما بروید از او سؤال کنید قشنگ برایتان با حوصله جواب میدهد. در کتابهایش اول
روایت میآورد با اینکه روحانی نیست. خود ایشان کاشف یکی از سلولهاست اما مغرور
نشده بخاطر اینکه بر هوای نفس خودش غالب است. اما یک موقع میبینید یک نفر چندکلاس
سواد دارد فکر میکند چه خبر است! اگر یک موقع به او مهندس نگویی ناراحت میشود، اینها
معلوم میشود که علم نیست جهل است. اتفاقاً آنها به علوم میرسند و هر چه بالاتر
بروند مثل درختی که شاخههایش پربار است سر فرود میآورد، خاضع میشود. علم نافع
آن علمی است که انسان بر هوی و هوس و بر نفس امارهاش غلبه کند.
اما آن چه راجع به فرِّ شیطان مهم است این است که فرمودند:
«وَ مَنْ جَعَلَ شَهْوَتَهُ
تَحْتَ قَدَمَیْهِ» هر کس شهوتش را زیر پایش بگذارد «فَرَّ الشَّیْطانُ مِنْ ظُلِّهِ» شیطان فرار میکند.
پس یکی دیگر از مواقعی که شیطان فرار میکند آن زمانی است که انسان شهوتش را زیر
پایش بگذارد، دیگر شیطان بر انسان غالب نمیشود.
اگر کسی برهوی و هوسش غالب بشود بالاترین علم را دارد چون
علم الانفس را فهمیده. اتفاقاً این جور افراد خیلی آرام هستند خیلی متین و صبور
هستند. یعنی در علم، سعهی صدر دارند. حوصلهی علمی زیادی دارند، با علم خسته نمیشوند.
بعضی ها اگر دو تا خط کتاب بخوانند خسته میشوند اما اینها دائم دوست دارند با
علم باشند. اتفاقاً مثلش مثل آن عالم بزرگواری است که مشغول مطالعه بود، خادم آمد
گفت آقا جان تنها نشستی. فرمود: الان تنها شدم. یعنی تو آمدی ما را از علم بریدی. شیطان
از سایهی اینها میترسد نه از خودشان «فَرَّ الشَّیْطانُ مِنْ ظُلِّهِ» یعنی سایه شان
را میبیند فراری است. شنیدهاید میگویند سایهی طرف را با تیر میزند اینجا حضرت
میفرماید: سایهی او را میبیند فرار میکند.
انسان باید نفس را
بشناسد تا بتواند مخالفت با او کند. مولی الموالی امیرالمومنین (صلوات الله و
سلامه علیه) میفرمایند: «طَلَبْتُ الْعَیْشَ»[10] طلب کردم ببینم
زندگی چیست «
فَما وَجَدَتُ إِلّا بِتَرْکِ الْهَوی» نیافتم مگر به ترک هوی و هوس.
کی انسان میتواند هوی و هوس را بشناسد؟ آن موقعی که بفهمد
نفس اماره چیست. پس شاخصهی نفس که بیان میکنند انفع العلوم است، اینجا معلوم میشود.
حضرت میفرمایند: «طَلَبْتُ
الْعَیْشَ فَما وَجَدَتُ إِلّا بِتَرْکِ الْهَوی فَاترُکُوا». پس هوی و هوس را ترک کنید «فَأتْرُکُوا الْهَوی لِیْطیبَ
عَیْشُکُمْ»
تا
بهترین زندگی را داشته باشید.
حضرت ثامن الحجج قبلهی ایران، آقا علی بن موسی الرضا (صلوات
الله) بیان میفرمایند: «سَأَلَنی رَجُلٌ عَمَّا یَجْمَعُ خَیْرَالدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ»[11] کسی از من سوال
کرد چه چیزی است که همهی خیر دنیا و آخرت در او جمع است؟ (بعضی زرنگ هستند میخواهند
یک مطلبی را بدانند که همه چیز در آن نهفته باشد) «فَقُلتُ خَالِفْ نَفْسَکَ»، جواب دادند:
مخالف نفست باش. خوب باید بفهمیم نفس چیست تا مخالفتش بکنیم. همهی این روایات به
ما اهمیت شناخت نفس را نشان میدهد. اگر همین ابتدا به من و شما بگویند «خَالِفْ نَفْسَکَ» مخالف نفست باش
و ما ندانیم نفس چیست چطور میخواهیم مخالفش باشیم و منظور کدام نفس است که باید
مخالفش باشیم. پس شناخت نفس چرا لازم است؟
1. بر اساس روایات، علم است.
2. بر اساس روایات واجب است. ( اوجب الواحبات است)
3. بر اساس روایات عامل فرار شیطان است.
4. بر اساس روایات باعث خیر دنیا و آخرت است.
5. باعث ایمان است. که در آن روایت شریف بیان شد «طَلَبُ الْعِلْمِ فِریضَةْ
عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسلِمَة وَ هُوَ عِلْمُ الْأَنْفُسِ اَن یَکُونَ نَفسُ
الْمؤمِنِ عَلی کُلِّ حالٍ فِی شُکْرٍ» باعث ایمان است و آخرین مرحله در
این بحث ما این است که هرکس مؤمن شد (یعنی با شناخت نفس خودش) در همه حال شاکر
پروردگار عالم است.
در یک روایت دیگر هم (که
ان شاءالله در جلسه بعد بیان میکنیم) میفرمایند آن کسی که اهل رضا است شاکر
پروردگار عالم است. مقام رضا بالاترین مقام را دارد و همه به مقام رضا نمیرسند.
ائمهی معصومین راضی به رضای خداوند هستند. این مقام، انسان را مطیع خداوند میکند،
همیشه در همه حال در حال اطاعت خدا هستند.
والسلام علی من اتبع الهدی
[1] بحارالانوار، ج 67، ص 68، باب 45
[3] بحارالانوار، ج 10، ص 121
[7] مستدرک الوسائل، ج 3، ص 458- بحارالانوار، ج 73-
جامع الاخبار
[8] مستدرک الوسائل، ج 8، ص 376
[9] بحارالانوار، ج 67، ص 71، باب 45
[10] بحارالانوار، ج 66، ص 399- جامع الاخبار
[11] بحارالانوار، ج 67، ص 68