سخنرانی حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
شب پانزدهم رمضانالمبارک 1438
جلسه: چهاردهم
شب میلاد پربرکت سبط اکبر نبیّ مکرّم، کریم اهلبیت، حضرت امام حسن مجتبی(صلوات الله و سلامه علیه)
ثمراتی از کرامات کریم اهل بیت(علیه السلام)
96/03/20
چه عاملی باعث میشود صفای طفولیّتمان از بین برود؟
... عالم بچّگی، عالم عجیبی است. صفا، صمیمیّت، سادگی، بیآلایش بودن و ... در بچّگی است. خدا مرحوم آیتالله کشمیری را رحمت کند، ایشان میفرمودند: ای کاش صفای طفولیّت در کبر سن هم رسوخ میکرد.
وقتی این صفا باشد، خیلی از مطالب حل میشود. امّا گاهی معالأسف دنیا و مافیها، دو کلاس درس، دو ریال پول داشتن، عنوان داشتن، ریاست داشتن و خلّص کلام به دنیا مشغول شدن، این صفا را از انسان میگیرد.
بچّهها این صفا را دارند، چیزی برایشان مهم نیست و در عالم خودشان هستند. چه کنیم که دنیا گرفتارمان کرد، دنیا الدنیّه و این گرفتاری باعث شده که آن حال صفا از وجود انسان برود.
اتّفاقاً اگر صفا باشد، دنیا جدّی بهشت میشود، فهم انسانها بالا میرود، آرامش جامعه را فرامیگیرد، روح انسان تازه میشود، طراوت به وجود میآید، حال معنوی میشود و دنیای انسانها هم دنیای خوب و باصفایی میشود. اگر حال صفا آمد، خیلی از چیزها درست میشود، ما غافل هستیم و به دنیا مشغولیم.
عبادتهای دنیوی!!!
ابوالعرفا آیتالله العظمی ادیب میفرمودند: گاهی ما اینقدر به دنیا مشغول میشویم که عبادتهایمان هم دنیوی میشود، نمازمان، روزهمان و ... دنیوی میشود. تعبیر عجیبی است، بر روی آن تأمّل کنید. لذا گاهی عبادتهایمان هم حساب و کتاب دنیوی دارد، اگر دیدم فلان حاجتم را گرفتم، در این معنویّت پا جلو میگذارم.
لذا دیدید بعضی از اولیاء دستورالعملی بسیار درست و مجرّب دادهاند، فرمودند: بعضیها که بد در مشکلی، گیر کردند و گره کوری در کارشان، افتاده، چند راه برایش وجود دارد که یکی از آنها نماز اوّل وقت است. هر جا هستی، خجالت نکش و نماز اوّل وقت بخوان. نماز اوّل وقت، نماز امام زمان(روحی له الفداء) است. یعنی حضرت حجّت(روحی له الفداء) هر جا که باشد، نماز اوّل وقت میخواند.
حالا یک شخصی هم از این به بعد اوّل وقت هم نماز میخواند، منتها برای رفع گرفتاری. این که فرمودند: عبادتهایمان هم دنیوی میشود، همین است. چقدر خوب است که انسان، نماز اوّل وقت بخواند، بدون این که توجّه کند مشکلی هست یا خیر، بگوید: خدایا، من به عشق تو نماز میخوانم. ولو به این که دائم بر سر من، مشکل بریزد. میدانید به اهلبیت میگفتند: چرا اینقدر مشکل بر سر شما میریزد، مگر شما با خدا در ارتباط نیستید؟!
خدا عارف دامغانی، رفیق شفیق امام راحل را رحمت کند. ایشان میفرمودند: هیچگاه برای رفع مشکلات شخصیام دعا نکردم. هر چه دعا کردم، این بود که خدایا، برای اسلام، مشکلی پیش نیاید و برای همسایهها دعا کردم.
همان چیزی که امام مجتبی، صاحب امشب، از مادرشان سؤال کردند: مادر، چرا اینقدر برای دیگران دعا میکنید؛ پس خودمان چه؟! امام مجتبی خودشان جواب را میدانستند، امّا میخواستند در تاریخ بماند. بیبیدوعالم هم فرمودند: «الجار ثم الدّار»، اوّل همسایهها، بعد اهل خانه. البته «ثم الدّار» را هم برای ما گفتند که ما متوجّه شویم. رعایت این مطلب، خیلی سخت است.
علی ایّ حال هر کسی اهل صفا شد، همه چیز را برای خدا میخواهد، امّا وقتی این صفا رفت، عبادتش هم دنیوی میشود. نماز میخواند، روزه میگیرد، درس میخواند، درس میدهد، کار میکند و ...، امّا همه، دنیوی میشود. خلّص کلام، خیلی سخت، إنشاءالله خدای متعال ما را نجات دهد و مراقب ما باشد.
آزاد کردن کنیز در برابر اهدای یک گل!
انس بیان میکند: روزی در محضر حضرت امام حسن مجتبی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بودم که یکی از خدمتگزاران زنی که در آن زمان، تبیین به کنیز میشد، گلی را به حضرت تقدیم کرد، ... .
البته در سیرهی اهلبیت، چه زنانی که در خدمت بودند و چه مردان، چیزی شبیه کارمند امروز بودند. خودشان بیان کردند: ما هیچگاه تشر ندیدیم و هیچگاه چیزی به نام تازیانه در دست اهلبیت ندیدیم. خیلی جالب است.
امام زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم ماه رمضان که میشد، یک دفترچه داشتند، تمام خطاهای اینها را یادداشت میکردند. آخر ماه مبارک تک تک آن ها را صدا میزدند، فلانی، تو فلان موقع این کار را کردی، روز بعد آن کاسه را شکاندی، یک جا حواست نبود فلان غذا اینطور شد، یک مرتبه در آبیاری زمین زراعی دقّت نکردی و ... . آنها هم گوش میدادند و همین که امام هر موردی را میفرمودند، قشنگ تصویر آن قضیّه در ذهنشان نقش میبست و میگفتند: بله، درست است.
جالب است که حضرت در آخر میگفتند: من همهی اینها را بخشیدم، امّا یک شرط دارم. به شرط این که تو بگویی: خدایا، علیّبنالحسین از من گذشت، اگر خطایی کرده، تو هم از او بگذر.
خیلی عجیب است، معصومی که هیچ خطایی ندارد، چنین حرفی را میفرمود و آنها را شرمنده میکرد. لذا بیان کردند: ما هیچگاه ندیدیم که در دست اینها، تازیانه و ... باشد.
همان زینالعابدینی که میدانید رسالهی حقوشان معروف است و حتّی میفرمایند: اگر کسی بر حیوانی سوار شود - مرکب آن زمان، حیوان بود - و به آن حیوان، بیش از حد بار بزند، اجحاف و گناه کرده و باید توبه کند. بعد میفرماید: اگر کسی حیوانی را برای راه رفتن بزند، گناه کرده و حقّی که آن دارد، این است، این است و ... . یعنی تک تک حقوق حیوان را هم، مانند این که چند وعده باید به او غذا بدهد و ...، مطرح میکنند. چقدر عجیب است.
همانطور که میبینید امروزه خیلی دم از حقوق بینالملل میزنند، ولی به هیچ عنوان هم اجرا نمیکنند، امّا حضرت در آن زمان، به زیبایی این حقوق را تبیین فرمودند.
جورج جرداق مسیحی در یکی از کنگرهها بیان میکند: من وقتی با نهجالبلاغه آشنا شدم، دیگر به دنبال آشنایی با امام حسین و ذدیگر اهلبیت رفتم. او میگوید: آنچه در کلّ این مجموعهی اهلبیت دیدم، این است: هر کسی میخواهد انسان بما هو انسان بودن را یاد بگیرد، فقط باید سراغ اینها برود که ببینید انسانیّت چیست. بعد میگوید: طریقهی زندگی، به حقیقت در اینهاست.
انس میگوید: یکی از همین خانمها گلی را به حضرت تقدیم کرد. حضرت فرمودند: برو آزادی. من تعجّب کردم، گفتم: یابن رسول الله یک شاخه گل داده، شما او را آزاد میکنید؟!
وجود مقدّس امام مجتبی میفرمایند: پروردگار عالم به ما فرموده هر کسی به شما مهربانی کرد، دو برابر پاسخ بدهید.
من به آقا گفتم: خوب شما چیز دیگری میدادید، آزاد کردن که خیلی بیشتر از دو برابر هدیهی اوست.
حضرت فرمودند: فلان غلام از او خواستگاری کرده، ولی او تصوّر میکرد وقتی در خانهی من است، نمیتواند ازدواج کند. لذا با آوردن این شاخهی گل، حرفش را زد. در حالی که من، خودم برای ازدواج او، مطالبی را دیده بودم. امّا اختیار با خود اوست که میخواهد با آن غلام برود، یا دیگری. لذا حضرت تبسّمی کردند و فرمودند: همین شخص که او را میطلبد، کس دیگری را میخواهد، امّا او خبر ندارد.
انس میگوید: حضرت واسطه شدند و وسایل ازدواج آنها را فراهم کردند.
کرامت اهلبیت، این است. ما هیچ جا جز این خانوادهی باعظمت نداریم. با این که عالم برای آنهاست، همانطور که در حدیث شریف کساء به عنوان مثال بیان میفرماید: «اِنّی ما خَلَقْتُ سَمآءً مَبْنِیَّةً وَ لا اَرْضاً مَدْحِیَّةً وَ لا قَمَراً مُنیراً وَ لا شَمْساً مُضیئَةً وَ لا فَلَکاً یَدُورُ وَ لا بَحْراً یَجْری وَ لا فُلْکاً یَسْری اِلَّا لِأَجْلِکُمْ وَ مَحَبَّتِکُمْ». همه برای آنهاست، من و شما برای آنهاییم، تمام عالم، غلام و کنیز حضرات هستند. «بیمنه رزق الوری و بوجوده ثبتت الارض و السماء». امّا با این حال اینگونه کریمانه برخورد میکنند که به من و شما درس بدهند.
کرامت به یهودی!
یک یهودی در همسایگی امام بود. این یهودی خانهی کناری امام مجتبی را به قیمت دو برابر از یکی از بنیهاشم خریده بود. ظاهر بر این است که میخواهد جاسوسی کند و مطلبی هست که دو برابر خریده است.
یهودیها همیشه همینطور هستند، فلسطین را هم بر همین منوال اشغال کردند. در عراق هم همین کار را کردند، منتها چون قضیّه داعش هست، فعلاً اینطوری است، خیلی از جاها هم کارهایی میکنند و در این وادیها خیلی نامرد هستند. معالأسف ما هم چون تقوای آنچنانی نداریم سادگی میکنیم و آنها هم ما را با خریدن فریب میدهند.
دیوار خانهی یهودی شکاف برداشت. اتّفاقاً یک مقدار بالا بود و این بیتالخلاء (توالت) در آنجا بود، نجاست از منزل او به خانهی امام نفوذ کرد. برای امام خیلی سخت بود. مستقیم هم نمیخواستند اعلام کنند.
یک روز از باب مشکلی، زن یهودی درب خانهی امام آمد (روایات نوشتند مشکل که ما همان را بیان کردیم، امّا شاید میخواست ببیند چه خبر است) به امام اظهار نیاز کرد که مشکلی داریم و شما که خاندان رسول الله هستید، به ما کمک کنید.
امام برای این که برود برای او چیزی بیاورد، اندرونی رفتند. این زن داخل آمد (من از اینجا حس میکنم که او برای جاسوسی آمده بود) دید دیوار آن طرف شکافته شده و نجاست و ... بیرون زده است. تعجّب کرد، وقتی حضرت آمد، به ایشان گفت: چرا به ما چیزی نگفتید؟ حضرت فرمودند: من در صدد بودم که خودم کار را انجام بدهم و بیایم اجازه بگیرم از آن سمت درست کنم و شما را به عسر و حرج نیاندازم.
آن زن از این رفتار حضرت خیلی تعجّب کرد. رفت و به همسرش گفت. همسرش محضر امام مجتبی آمد و گفت: شما سکوت کردید، اگر دیگری بود، ولو از همکیشان ما، ما را به باد فحش میگرفت.
حضرت فرمودند: اسلام میگوید هوای همسایه را داشته باشید، آنقدر رسول خدا به ما راجع به مهربانی به همسایه سفارش کرده که مسلمین تصوّر کردند همسایه ارث میبرد. من چگونه میتوانستم به تو بیان کنم، در حالی که شاید تو نمیتوانستی این کار را انجام بدهی!
یهودی دست زن و بچّهاش را میگیرد و نزد امام مجتبی میآید و به ایشان میگوید: به من تعلیم اسلام بده و مسلمان میشود. آن هم با یک رفتار کریمانه از حضرت. نوع رفتار، اثرگذار است. با این که این یهودی برای جاسوسی آمده و خانهی کناری حضرت را دو برابر خریده، امّا مسلمان میشود!
گاهی ما همسایه هستیم، اوّلاً از هم خبری نداریم. ثانیاً حالا که اجباراً همهی خانهها آپارتمانی شده (تا إنشاءالله امام زمان بیاید)، تا کوچکترین اتّفاقی بیافتد، میرویم دعوا راه میاندازیم و تازه آن زمان با دعوا با همسایگانمان آشنا میشویم! امام، حجّت خدا با یک یهودی اینگونه برخورد میکند و این خصوصیّت انبیاء، ائمّه و حجج خداست.
برخورد کریمانه با مبتلایان به وبا!
یکی از خصوصیّات حجج خدا همین است که آنها در برخورد با مردم، نوع روششان طوری بود کأنّ هیچ چیزی نیستند و عین خود مردم هستند. خدا نیاورد ما یک روز پست کوچکی در جایی داشته باشیم، دیگر فکر میکنیم چه خبر است! امّا آنها با مردم طوری برخورد میکردند که گویی هیچ نیستند.
یک نمونهی دیگر از این حالات را بیان کنم که شاید خیلی شنیدید، امّا جالب است که من با بعضی از نکاتش بیان کنم - این داستانهایی هم که بیان میکنم، روایاتش در بحارالانوار است -
وبا آمده بود، یک عدّه وبا گرفته بودند و بیرون از شهر بودند. مردم آنها را بیرون کرده بودند. امام رد میشدند، یکی از اینها امام را صدا زدند. میدانید که معمولاً کسی به سمت اینها نمیرود، جای مخصوصی اینها را نگهداری و قرنطینه میکنند. امّا امام به سمت او رفت و بیان فرمودند: بله.
گفت: یابن رسول الله، هیچ کس به ما نگاه نمیکند، بر سر سفره ی ما بنشینید.
حضرت سر سفرهی آنها نشستند، با آنها صحبت کردند و از غذای آنها خوردند. ما میترسیم، به هر حال احتیاط میکنیم مریض نشویم، نزدیکشان هم نمیشویم، چه برسد بخواهیم از غذایشان بخوریم.
حضرت فرمودند: اگر کسی کاری دارد، برایش انجام بدهم.
یکی از اینها بیان کرد: یا بن رسول الله، من به شدّت به یک انار نیاز دارم.
حضرت فرمودند: وقتش نیست، امّا ببینم اگر بتوانم برایت تهیه میکنم.
به حضرت گفت: من از اعجاز شما کمک میخواهم.
حضرت فرمودند: ما در این زمینهها اینگونه کار نمیکنیم.
یک نفر دیگر از این کسانی که حالش، بد بود، یهودی بود، گفت: این هم که ادّعا میکند، نمیتواند کاری کند.
حضرت فرمودند: ما آنچه را خدا بخواهد، انجام میدهیم.
ابن عبّاس میگوید: حضرت من را صدا کردند و فرمودند: من میخواهم به بیرون از مدینه بروم، تو فقط یک کاری کن.
عرض کردم: بفرمایید یابن رسول الله.
فرمودند: اوّلاً آنچه را در منزل دارم (چون قحطی هم شده بود)، همه را ببر و به کسانی که وبا گرفتند و در فلان مکان بیرون از شهر هستند، بده.
گفتم: رفتن به آنجا خیلی مناسب نیست و مشکل ایجاد میکند.
حضرت فرمودند: نترس، من با آنها نشستم و هم غذا شدم.
من از فرمایش ایشان خجالت کشیدم. آنچه را حضرت فرمودند، برای آنها بردم. کنار آنها نشسته بودم که دیدم حضرت با یک اناری که در دست داشتند، آمدند. تعجّب کردم.
حضرت فرمودند: این انار را خدای متعال هدیه کرده است.
آن یهودی هم که طعنه میزد مسلمان شد. حضرت فرمودند: از این انار همه بخورید. جالب این است که بیان میکنند: کسانی که از این انار خوردند، همه سالم شدند و آنهایی که در جایی دیگر قرار داشتند و از این انار نخورده بودند، مردند. لذا هم اعجاز و هم کرامت حضرت در این قضیّه مشهود است. این خصوصیّت اهلبیت است که فروتن هستند.
دعوت به مهمانی، در مقابل فحّاشی!
شنیدید یکی از شام آمده بود و به حضرت امام مجتبی اهانت و جسارت، و به مولیالموالی لعن و نفرین کرد. او ابتدا به مدینه آمد و سراغ حسنبنعلی را گرفت. حضرت همراه اصحابشان بودند که صدای او را شنیدند و فرمودند: من حسن بن علی هستم. او تا حضرت را دید، بدون این که سلامی کند و حرفی بزند، شروع به فحّاشی کرد. اصحاب شمشیرهایشان را بیرون آوردند که او را بزنند. حضرت فرمودند: دست نگه دارید، او با من سخن میگوید.
سیرهی حضرات معصومین این بود که در مناظرهی علمی اجازه میدادند طرف حرفش را کامل بیان کند. گاهی میگفتند: ما تصوّر میکردیم حضرت دیگر محکوم شده است؛ چون جواب نمیدادند. امّا وقتی حرف طرف تمام شد، به خوبی جواب میدادند.
در اینجا هم حضرت اجازه داد که او فحّاشیهایش را انجام دهد، بعد به او فرمودند: ای برادر، شما از راه دور آمدی، خسته، گرسنه و تشنهای. به منزل ما برای استراحت بیا.
البته نوع بیان حضرت هم مسلّماً اثرگذار است. چون یکی از مطالبی که در مورد ایشان بیان میشود، این است که بیان بسیار دلنشینی داشتند، غیر از آن هم شجاعت حضرت مطرح میشود. حضرت در میدان به قدری قوی بود که در جنگ، مولیالموالی به محمّد حنفیه فرمودند: برو مراقب حسن باش، او دارد بسیار بیباک و بیمهابا به دل دشمن میرود. لذا این که بعضیها میگویند: امام حسن، صلحطلب و مهربان بود، از آن طرف امام حسین خیلی شجاع بود؛ اشتباه است؛ چون اینها یکی هستند، «کلهم نور واحد».
نوع بیان و متانت حضرت به گونهای بود که آن شخص گفت: تا به حال منفورترین افراد نزد من، تو و پدرت بودید، امّا از امروز، منفورترین افراد پیش من، معاویه و یزید و ... هستند. نه فقط به این خاطر که حضرت او را دعوت به غذا کردهاند، بلکه او متوجّه اوضاع شد. چون دید حضرت میتوانستند راحت اشاره کند و یارانش او را بزنند. اصلاً نیاز به اشارهی حضرت هم نبود، چون آنها شمشیر را کشیده بودند که او را بزنند. امّا حضرت از این جهت که میدانست او جاهل و احمق است و هیچ نمیداند، اجازه ندادند او را بزنند.
لذا این مطلب درس خوبی برای ما است. امثال این رفتارها را در بعضیها دیدیم. در ارومیه سیل آمد، شهید باکری شب خودش آمد و پاچههای شلوارش را بالا زد و شروع به کار کرد. یک پیرزنی گفت: جوان، تو چرا کار میکنی، باکری باید بیاید، تو آمدی؟!
ایشان گفته بود: عیبی ندارد، او را دعا کن.
پیرزن گفته بود: دعایش نمیکنم، إنشاءالله باکری فدای تو شود که اینگونه هستی.
بعداً فهمیده بود که این شخص، همان باکری است و خجالتزده شده بود. امّا واقعاً همینطور است، باید ما هم همیشه با حلم، بردباری، متانت و ... برخورد کنیم. چون بعضیها واقعاً در جهل هستند و نمیدانند.
تنها کسانی که بدون حساب و کتاب در قبر، مستقیم به جهنّم میروند
ما حتّی در مورد «اشداء علی الکفّار» داریم که این مطلب برای رؤسای کفّار هست که میدانند و عامد هستند. لذا در باب عفو و رحمت که بحث ما در این جلسات بود، دقّت کنید، خدای متعال باب رحمتش را فقط بر منافق بسته است. چون منافق بد بازی میکند.
بعضیها جاهل هستند، متوجّه میشوند و برمیگردند. بعضیها هم کافر هستند که تکلیفشان معلوم است. امّا منافق بازی میکند و به خاطر این بازی کردن با اعتقادات و زندگی مردم، با دیگران فرق میکند. منافق میداند.
آیتالله مولوی قندهاری فرمودند: این که در زیارت عاشورا بیان میکنید: «و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله»، یکی از کسانی که با اوّلی و دومی حشر قطعی و یقینی دارد، همین مسعود رجوی است. جایگاه او درست همان جایگاه و اسفل النار است.
دیدیم همان هم شد، خدا اینقدر مهلت داد که همهی این بدیها را انجام بدهد. به زنان و دختران مردم، به عنوان ازدواج تشکیلاتی و ... تجاوز کند و در کثافتکاری و شهوت غوطه بخورد. واقعاً باید او را به مسعود لجنی نام برد که حالا معدوم شد و کشته شد و از بین رفت و الآن در قعر جهنّم است.
جالب این است که آیتالله مولوی قندهاری میفرمودند: یکی از کسانی که وقتی از دنیا میرود، هیچ حساب و کتاب و سؤالی در قبر از او نمیکنند - که این مطلب را در روایت هم داریم - و مستقیم او را در جهنّم و آن هم پایینترین درجه میبرند، مسعود رجوی است.
خیلی عجیب است، بعضیها تا کجا میروند. مسعود لجنی تا اینجا رفت و موقعی که معدوم شد، بدون هیچ حساب و کتابی مستقیم به جهنّم رفت. جالب این است که اینها نه برزخ دارند و نه قیامت.
چون میدانید برزخ، عذاب را کم میکند. بیبیدوعالم فرمودند: پروردگار عالم رحیمتر از آن است که بخواهد بندهای را دوبار عذاب کند. یا او را در دنیا عذاب میکند، مانند مریضی، مشکلات و ... . یا در عالم برزخ، براساس این که به هر حال باید تصفیه شود، عذاب میکند. و یا در آخرت.
لذا بدانید: یکی از مواردی که قرآن برای جهنّمیان، «خالدین فیها ابداً» میفرماید، برای منافقین است. منافق همیشکی در جهنّم است.
آیا میشود جهنّم یک روز خاموش شود؟ خیر، جهنّم یک روزی (برای آخرت هست، نه حالا) کمرنگ و کوچک میشود، امّا خاموش نمیشود؛ چون یک عدّه همیشه در جهنّم هستند، از جمله منافق.
لذا به سران این گروهک منافقین و همچنین منافقینی که دور پیامبر بودند «و ممن حولکم من الاعراب منافقون»، به هیچ عنوان عفو نمیخورد. اوّلی و دومی هیچ موقع از جهنّم بیرون نمیآیند و همیشه در آن جا هستند. خداوند در قرآن به حبیبش فرمود: اگر برای اینها هفتاد مرتبه هم استغفار کنی، نمیپذیریم!
منافقین اینگونه هستند، امّا دیگران جاهل هستند. امام مجتبی میدانست که آن فرد جاهل است. لذا در ارتباطمان با مردم مراقب باشیم، خیلیها جهل دارند و به حقیقت منافق نیستند. البته باید تذکار و گوشمالی باشد، امّا به این عنوان نیست که فکر کنید آنها معاند هستند.
معاند در مرحلهی اوّل، یهود و بدتر از آن، منافق است و بعد کفّار است. چون منافقین به سخره میگیرند، «و اذا لقوا الذین آمنوا قالوا آمنا و اذا خلوا الی شیاطینهم قالوا انا معکم، انما نحن مستهزئون، الله یستهزِئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون». لذا خدا اینگونه آنها را سرگردان میکند و اجازه میدهد امثال این مسعود لجنی بر اعمال پلید خود بیفزایند. حالا هم که دیگر تمام شد و معدوم شد.
البته الآن، منافقین دیگری هم داریم که میدانند و عامد هستند. بنده با تحلیل آن بزرگواران بیان میکنم که جایگاه اینها هم همان جا است. کما این که آیتالله العظمی بهاءالدّینی فرمودند: یکی از اینها هم که مدام لفظ آزادی، آزادی را بیان کرده بود (نمیخواهم روی منبر اسم بیاورم)، با همان دومی محشور میشود. چون فحشاء و فسق و فجور را به بار آوردند. اصلاً گویی مردم در زندان بودند که مدام از آزادی دم میزدند. امام راحل مردم را آزاد کردند، تازه اینها دم از آزادی میزنند. آن هم کسی که نعوذبالله در لباس پیغمبر باشد که معلوم است بدتر از همه است و منافق است. لا شک و لا ریب که اینها هم با همان دومی محشور میشوند.
امّا برخی جاهل هستند که اهلبیت هم با آنها با مهربانی برخورد میکردند.
. یکی از کودکان برای گرفتن شکلات، نزد منبر حضرت استاد آمد، ایشان او را مورد تفقّد خود قرار دادند و لذا صحبت خود را با این مطالب شروع کردند.