بسمه تعالی
شب ششم ماه محرم الحرام 1445_حضرت آیت الله قرهی(مد ظله العالی)
حسینیه
ماه مدینه_1402/5/1
لقمه حرام و ندیدن حق
در
جریان کربلا، دو گروهی که مقابل هم قرار گرفتند که یکی جبهه
الله و یکی جبهه الشیطان؛ جبهه حق و جبهه باطل، خصوصیاتی داشتند که خود این ها
نشان می دهد که چرا یک عده در آن جبهه هستند و یک عده در این جبهه هستند. چه میشود
که بنی آدم، فرزندان ابانا آدم(علی نبینا و آله و علیه و علیهم السلام) همانگونه
که قرآن فرمود: «بعضکم لبعضٍ عدو» نسبت به هم دشمن میشوند، بعد در جبهه باطل قرار
می گیرند و جبهه شیطان و اعضا و سپاه شیطان میشوند؟ آن خناسی که اشاره کردیم «الْوَسْوَاسِ
الْخَنَّاسِ، الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ
وَالنَّاسِ» چه چیزی باعث میشود که آن اثر وسوسه خناس در انسان ها بروز و تجلی پیدا
کند و وسوسه آن ها را به جان بخرد و بعد از وسوسه شدن آرام آرام ورود پیدا کند و
جزو سپاه شیطان شود؟
چند
عامل است که اتفاقاً این چند عامل اثر می گذارد در این که انسان، مثلث وجودی خودش یعنی
گوش، چشم و دهانش را در اختیار شیطان قرار بدهد. یکی از این عوامل را ابی عبدالله
(علیه السلام) فرمودند. در کربلا وقتی حضرت می خواستند خطبه بخوانند، هر بار این
ها اجازه نمی دادند، هیاهو می کردند، فریاد میکشیدند، هلهله میکردند و اجازه
صحبت به حضرت را نمی دادند، حضرت به خوبی اشاره فرمودند که شکم هایتان از لقمه
حرام پر شده است.
وقتی
انسان لقمه حرام خورد، اثر می گذارد. عالم، عالم اثر و مؤثر است، عزیز دلم! این یک کد اساسی است. جوان های عزیز! فرزندان عزیزم! این
را به عنوان کد در ذهنتان یادداشت کنید؛ عالم، عالم اثر و مؤثر است.
وقتی
اینطور لقمه حرام در زندگی آمد، معلوم میشود دیگر چشم، حق را نمیبیند. گوش، حق
را نمیشنود. زبان حق نمیگوید.
چه کنیم به لقمه حرام مبتلا نشویم؟
برای
اینکه مبتلا به لقمه حرام نشویم، چقدر سفارش کردند که حتی اگر احساس کردی این لقمه
شبهه ناک است، توقف کن. چون گاهی پرودگارعالم به خود انسان الهام میکند و یک طوری
می فهماند چون بنده اش را دوست دارد، می خواهد جلوی لغزش بنده اش رابگیرد، به او
الهام میکند این لقمه شبهه ناک است. حرام نیست، شبهه ناک است.
لذا
اولیا الهی و عرفای عظیم الشان چقدر گفته اند که توقف کنید برای لقمه ای که شبهه
ناک است. در معاملاتتان، در شراکتتان بی مهابا جلو نروید.
حافظ
کل قرآن، مرحوم کربلایی کاظم ساروقی، آن مرد الهی، سواد نداشت. یک بار در همان
امامزاده ساروق، در یک مکاشفه ای، آن امامزاده هایی که آنجا مدفون هستند، آن دو
برادری را که کنار همند، می بیند، به او میگویند قرآن بخوان، آن آیاتی را که در سقف
نوشته شده، بخوان «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ
کَمِشْکَاةٍ» می گوید بلد نیستم، سه بار تکرار میکنند می گوید بلد نیستم، یکدفعه
میگوید نگاه کردم «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ مَثَلُ نُورِهِ
کَمِشْکَاةٍ» همان موقع احساس کردم کل قرآن را حفظم. همان جا مدهوش میشود. دنبالش
می گردند، فردا می بینند در امامزاده است، یک سال حفظ قرآنش را پنهان میکند. بعد
آیت الله بروجردی و دیگران آزمایش ها میکنند.
خدا
رحمت کند آیت الله حاج شیخ عبدالعلی قرهی(اعلی الله مقامه الشریف) فرمودند: خود من
از ایشان سوال کردم. آیت الله مکارم که الان در قید حیات هستند و دیگران از او
امتحان گرفتند، قرآن را از آخر شروع میکرد تا اول می خواند. چند خط مطالب عربی نوشتند،
چند آیه از قرآن هم نوشتند، می گفت: این آیات قرآن است، اما این را نمی توانم
بخوانم تاریک است، آیه قرآن نیست. گاهی هم ناراحت می شد می گفت: چرا با من اینطور
می کنید؟ گرچه اواخر عمرش بیان فرمود: متاسفم این علمایی که در قم این همه من را
امتحان کردند، از حقیقت نزول این آیات از من سوال نکردند. من حقایق همه آیات و شأن
نزول حقیقی آن ها را میدانستم؛ یعنی اینطور نبود که فقط حافظ قرآن شود، وقتی به
او دادند همه چیز را دادند.
حتی
به ایشان گفتند: می خواهی سواد یاد بگیری؟ گفت: نه سواد نمیخواهم، من در عمرم
دوست داشتم برای قرآن سواد یاد بگیرم که خدا به من داد، دیگر چیزی نمیخواهم. آیت
الله العظمی بروجردی (اعلی الله مقامه الشریف) فرموده بودند: اتفاقا ایشان بی سواد
بماند خیلی بهتر است که این معجزه قرآن معلوم شود که اینطور آیات و غیر آیات را با
هم ممزوج می کنند به ایشان میدهند، میگوید کدام سیاه و تاریک است و کدام قرآن
است. این مهم است. اگر باسواد بشود به درد نمی خورد که تا اخر عمر هم به ظاهر بی
سواد بود. گرچه عالم بود. خودشان فرمودند کاش از حقایق قرآن و از شأن نزول حقیقی
قرآن از من سوال میکردند، این نشان میدهد که عالم بود.
خیلی
شنیدیم یک عنوانی به اسم علم لدنی؛ چون این چیزهایی که من و شما می خوانیم سواد
است. سواد مِن السود است؛ چون قدیم با ذغال می نوشتند، سواد میگفتند. جدی ما در
سواد و سیاهی ها هستیم. علم بما هو علم نور است. «أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ
اللّه فِی قَلْبِ مَنْ یشآء» این روایت است. علم نور است خدا در هر قلبی که بخواهد
قرار میدهد. عزوجل عادل است این «من یشآء» به هر کسی بخواهد مرحمت می کند، این
طور نیست که دلش بخواهد؛ یعنی به کسی مربوط نیست، دلم خواست، خودش فرمود: من از روی
حکمت کار می کنم، روی حساب کتاب کار می کنم.
از
کربلایی کاظم ساروقی پرسیدند: آقا! چه چیزی باعث شد که اینطور شدید؟ ایشان فرمودند:
زمین کشاورزی داشتم، در آن گندم می کاشتم – می دانید قبلا به این سبک نبود، برای
کاشت گندم، بذر را با دست میریختند و پخش میکردند – موقع درو کردن، دور تا دور
زمین را به همان مقداری که حس میکردم شاید در این گندم پاشی، این بذر از زمین بغلی
در زمین من آمده باشد، آن ها را درو می کردم و به صاحبان زمین های کناری می دادم
که بعضی از زمین داران اعتراض می کردند که این چه کاری است که می کنی؟! می گفتم
اگر نمی گیرید، به فقرا می دهم.
ایشان
به همین مقدار احتیاط می کرد که نکند شبهه ای در آن باشد. میگوید خدا به این خاطر
مرحمت کرد. تازه وقتی درو می کرد و خرمن گندم به دست می آمد، بلافاصله زکاتش را
کنار میگذاشت.
روح در اختیار شیطان
اما
اگر نعوذ بالله لقمه از شبهه بیرون آمد و حرام شد، در مثلث وجودی انسان؛ چشم و گوش
و به خصوص طبق روایات، زبان، اثرعجیبی می گذارد. حضرت فرمودند: این که شما هلهله میکنید،
شلوغ می کنید و اجازه نمی دهید من حرف بزنم، شکم هایتان از لقمه های حرام پر شده.
هلهله تازه یکی از اثرات بود، اثر دیگری که لقمه
حرام دارد این است که دهان به فحاشی برمی گردد. دیشب بعضی از روایات را عرض کردم
که فرمودند: مواظب باشید شیطان در نطفه شما شریک نشده باشد. دیدید بعضی دائم فقط
فحش میدهند، فکر میکند این هنر است، رفیقش میآید، میگوید نعوذبالله فلان آمد!
این چه شیطانی است در وجود انسان، این چه بی ادبی است. این روح انسان خراب است.
وجود
مقدس حضرت صادق القول والفعل، امام جعفر صادق (صلوات الله و سلامه علیه) میفرمایند:
کسی که تا به او سلام می کنند شروع میکند به فحاشی، ولو به ظاهر پیش خودش فکر میکند
دارم شوخی میکنم، مزاح است، او روحش در اختیار شیطان است و دیگر این روح در
اختیار عقل سلیم و در اختیار ذوالجلال و الاکرام نیست.
حضرت
صادق القول والفعل(صلوات الله و سلامه علیه) (در عیون اخبار الرضا و در کتاب نور
الثقلین و در کتاب بشارت المصطفی و در کتاب بحارالانوار جلد ۲۶) میفرمایند: این ها زبان هایشان غیر از هلهله کردن، به فحش عادت کرده
بود. یعنی آن هایی که در مقابل ابی عبدالله ایستاده اند، یک مشت اراذل و اوباش
بودند که دائم فحش میدادند، در کوچه و بازار به هم میرسیدند، از یکی بدشان می
آمد، مسخره میکردند «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» میخندیدند.
بعضی
فکر می کنند هنر است، یکی را می بینند می گویند طرف را ببین، اینطوری هم اشاره میکنند
هه هه میخندند. این روح که در اختیار شیطان باشد دیگران را به سخره میگیرد.
جواب ابلهان خاموشیست
در
آیه شریفه ۱۰۸ سوره انعام پروردگار عالم می فرماید: «وَلَا
تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا
بِغَیْرِ عِلْمٍ ۗ کَذَٰلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ
رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» به کسانی که غیر
خدا را میخوانند دشنام ندهید. (سب با لعن فرق میکند، سب یعنی فحاشی کردن).
شما
حق ندارید به دشمنت هم فحش بدهی، آیه قرآن است. دیگر بالاتر از این؟ پرودگار عالم
میفرمایند به دشمنت هم فحش نده، چرا؟ چون ممکن است آن ها مقابله به مثل کنند، سبّ
خدا کنند، نعوذ بالله به خدا فحش بدهند.
نشانه
مؤمن این است که اگر به او فحش بدهند، مقابله به مثل نمیکند. حتی در یک روایت داریم
که به حضرت می گوید: می توانم بگویم خودتی؟ حضرت فرموند: آن وقت تو هم از فحش
دهندگان هستی، مثل این است که همه آن فحش ها را خودت گفتی. در مقابل فحاش فقط سکوت
کن – ان شاءالله روایات را بیان می کنم -.
در
مثال های فارسی، یک اصطلاحی داریم - گاهی این مثال ها حسب روایات است خودمان خبر
نداریم - جواب ابلهان خاموشیست. اگر به تو فحش می دهد، تو فحش نده سکوت کن، طور دیگری
جواب بده، ابداً مقابله به مثل نکن. این ها خیلی مهم است. اصلا در روایات، بیان
شده است که از علامات مومن این است که در مقابل فحاشی فحش نمی دهد، مقابله به مثل
نمیکند.
فحاش، بی عقل است
کما
این که راجع به فحاش داریم که فحاش کسی است که بی عقل است. کسی که فحش می دهد، سفیه
است. سفیه و بی عقل آن کسی نیست که عقب افتاده ذهنی است، آن عللی دارد، حکمتی دارد
که بماند، سفیه او نیست، میفرمایند: سفیه کسی است که دهانش به فحش باز میشود. او
بی عقل است.
لذا
حضرت ذیل آیه شریفه 108سوره انعام می فرمایند: در روز عاشورا این ها کسانی بودند
که نه تنها هلهله می کردند، بلکه اصلا عادت این ها به فحش دادن بود، همدیگر را هم
که ملاقات میکردند با فحش بود.
مریضی
روحی این است. این ها در جنگ صفین در مقابل امیرالمومنین آمدند، به امیرالمومنین فحش
دادند. لعن نکردند، فحاشی کردند. اتفاقا جالب است بعضی از آن هایی که جزو خوارج شدند
از جمله عمر بن عبید بصری، در جنگ صفین به امیرالمومنین فحش دادند. حضرت فرمودند:
این عمل شیطان است، فحش ندهید.
وقتی
به اهل ایمان میگویند: «وَالْعَصْرِ، إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ، إِلَّا
الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا
بِالصَّبْرِ» معلوم می شود خود فحش یک نوع عمل است، آن هم عمل غیر صالح.
ریشه
بد دهنی کجاست؟ یکی شراکت شیطان در نطفه، یکی لقمه حرام. ریشه لقمه حرام کجاست؟
لقمه شبهه ناک. وقتی فهمیدیم شبهه ناک است، باید توقف کنیم. فکر نکنیم زرنگیم، عزیزم
این زرنگی نیست، این حماقت است؛ چون حضرت هم فرموند: این هایی که فحش می دهند،
احمق هستند، سفیه اند.
عقل، تحت لسان است!
حالا
معلوم می شود چرا هر روز این اعضا و جوارح، زبان را قسم می دهند که به خود خدا ما را
راحت بگذار، نگذار گرفتار شویم «نشهدک بالله» مواظب باش ما بیچاره نشویم. اعضا و
جوارح، دست، گوش، چشم، پا، همه قسم می دهند.
این
روایت بسیار زیبا است. وجود مقدس زین العابدین، امام العارفین، سیدالساجدین، آقا
علی بن الحسین (صلوات الله و سلامه علیه) فرمودند: وقتی این روایت را از پیامبر شنیدم،
فهمیدم که عقل تحت لسان است! دقت کنید، خیلی عجیب است، ما میگوییم اعضا و جوارح
تحت عقل است اما عقل تحت لسان است یعنی چه؟ اصطلاحی داریم می گوید تا مرد سخن
نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.
پیغمبر
اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: «أمسِکْ لِسانَکَ؛ فإنّها صَدَقةٌ
تَصَدَّقُ بها على نَفسِکَ ثُمَّ قَالَ وَ لاَ یَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ
اَلْإِیمَانِ حَتَّى یَخْزُنَ من لِسَانَهُ» جلوی این لسانت را بگیر «امسک». «امسک»
به چه معناست؟ در کتب لغت عرب، در لسان العرب و همچنین قاموس اللغه و...، نگاه
کردم، چند نوع معنا کردند، یک نکته خوبی دیدم این که می گویند امساک از غذا؛ یعنی
غذا نخوردن؛ پس امساک کردن یعنی کسی که هیچ نمی گوید، هیچ.
این
زبان را ببند «فإنّها صَدَقةٌ تَصَدَّقُ» یعنی یک صدقه ای برای تو میشود که تو را
نجات میدهد. ذیل این روایت، حضرت ثامن الحجج، قبله ایران، امام رضا (صلوات الله
علیه وسلامه علیه) میفرمایند: صدقه من الصدق است از راستی است؛ یعنی صدقه حقیقی برای
خدا بده، ریا نباشد، این یعنی اینکه تو را حقیقتا نجات می دهد، نجات من البلایا و
نجات من النفس و نجات من الشیطان.
یکی
از کتب لغت امساک را قفل زدن معنی کرده بود. «امسک» بر دهانت قفل بزن؛ چون نجاتت میدهد،
از چه؟ از نفس دون، از شیطان، از هوا و هوس.
بعد
حضرت میفرمایند: «ثُمَّ قَالَ وَ لاَ یَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِیقَةَ اَلْإِیمَانِ
حَتَّى یَخْزُنَ من لِسَانَهُ» عقل حقیقت ایمان را نمیشناسد تا اینکه لسان خودش
را در خزانه نگه دارد. اینجاست که حضرت زین العابدین، وقتی این روایت را شنیدند،
فرمودند: عقل تحت لسان است؛ چون ایمان در سیطره عقل است و حقیقت ایمان را آن کسی
درک میکند که این لسان خودش را مواظبت کند.
راحت پیام ارسال نکنیم
انسان
باید مراقب لسان باشد، زندانیش کند، نگذارد همینطور حرف دربیاید. حالا یکی فحش است.
خیلی چیزها را ما نمیدانیم، همینطور میگوییم آبروی مردم را می بریم، شنیدی فلانی
اینطوری؟ اصلا تو چرا شنیدی که بخواهی بگویی و آن چرا باید بشنود؟ مگر نفرمودند: «الغیبة
اشدّ من الزنا» زنا عمل است، معلوم میشود غیبت هم خودش عمل است، اما این اشدّ است،
شدیدترین نسب به زنا است. چه می دانی بعضی از این چیزهایی که می گویی و یا شنیدی، شاید
اصلا غیبت نباشد، غیبت یعنی موجودیت دارد، تهمت باشد. عزیز من! گاهی به این انگشت
است؛ یعنی در مجازی یک پیام میآید، برای ده نفر می فرستند، آن ده نفر برای ده نفر
دیگر، صد تا صد تا، یک میلیون... .
خدا
رحمت کند آیت الله بهاءالدینی، استاد عظیم الشأنمان بیان فرمودند: چند نفری بودیم
بنده بودم، خدا رحمت کند شهید ردانی پور، آن عارف بالله و عظیم الشان بود و چند تا
از آقایان دیگر، شاید پنج شش نفر بودیم. روایت عجیبی بود که در آن روایت نکته ای
را میگویند خیلی عجیب است، میفرمایند: گاهی عمل انسان به قول است و آن قول به
عمل است و آن عمل به ید است و آن ید هزاران نفر را در بر می گیرد، ما مانده بودیم
معنی این روایت چیست.
امروز
معلوم شده است، گاهی یک پیامی میآید، من و تو نمیدانیم، همینطور میفرستیم، حالا
چیست؟ ده تا ده تا ده تا... ، ما یک بار پیام را بدون هیچ تحقیقی به دوستمان یا به
گروهی که عضو بودیم، فرستادیم، همه می بینند، بقیه هم در گروه های خودشان میگذراند،
بعد در روایت بیان میفرمایند: فردای قیامت پرونده را به دست این شخص می دهند، نوشته
شده «یکتب له آلاف الذنب» چرا؟ چون اصلا حقیقت نداشته و تو آن را فرستادی. یک تعبیری
داریم - باز می گویم این ضرب المثل ها ریشه عبادی دارد - آش نخورده و دهان سوخته،
نمی دانستیم عمل کردیم. گاهی اینطور است. مراقب باشیم.
حضرت
می فرمایند: حتی به دشمنتان، به بت ها فحش ندهید، آن هایی که در کربلا بودند، هلهله
کردند فقط هلهله نبود، این ها ریشه داشتند، هر موقع با هم ملاقات میکردند، حرف
زدنشان با فحش بود، به هم میرسیدند با فحش خواهر مادر با هم صحبت میکردند.
پس
ببینید انسان در کجا قرار می گیرد. به تعبیر یکی از عرفای عظیم الشان، اگر انسان این
زبان کوفتی را مراقبت کند به خیلی جاها می رسد. هر چه هم می کشیم از دست این زبان
است. بی دلیل نیست که بعضی از صحابه در زمان پیامبر ریگ در دهانشان میانداختند که
اول ببینند چه میخواهند بگویند درست است، درست نیست.
این
زبان بیچاره میکند، مواظب باشیم، همینطوردهانمان را باز نکنیم، تهمت نزنیم، فحاشی
نکنیم، غیبت نکنیم، دیگران را به سخره نگیریم.