|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
پنجشنبه 6 دی 1403
شب چهارم محرم الحرام 1446
درکتاب انصاف الاشراف جلد پنجم صفحه 136 به نقل از ابوسعید خدری آمده است که مردی ازانصار به شام آمد و می خواست معاویه را بکشد. بعضی ها به او گفتند که در حکومت عمرشمشمیر نکش. او گفت پیامبر هم فرمودند هر موقع معاویه را بر این چوب ها دیدید،گردنش را بشکنید.
هو الحکیم سخنرانی حضرت آیت الله قرهی(مدّ ظلّه العالی) شب چهارم محرم الحرام 1446 1403 تیر
اللَّهُمَ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی اَللهمَّ کُن لولیَّک الحُجةِ بنِ الحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیهِ وَ عَلی ابائهِ فی هذهِ السّاعةِ، وَ فی کُلّ ساعَة وَلیّا وَ حافظاً وقائِداً وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیناً حَتّی تُسکِنَهُ اَرضَکَ طَوعاً وَ تُمَتّعَهُ فیها طَویلاً
جاهل، مرده متحرک! در جلسات گذشته بیان کردیم: وقتی حق و باطل شناخته نشود - که عاملش جهل است - طبیعی است گاه التباس بین حق و باطل می شود و گاه هم مردم به سمت جهل می روند. در غررالحکم آمده که مولی الموالی فرمودند: «الجهل موت» یا این که فرمودند: «الجاهِلُ مَیِّتٌ و إن کانَ حَیّا» جاهل مرده است، یک مرده متحرک، اگر چه به صورت ظاهر حی است. آنچه که باعث شد بعد از نبی مکرم محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلّم) دین به انحراف کشیده شود، همین جهل بود. طوری که تصورشان این بود: چه فرقی بین ابابکر و مولی الموالی است؟! این جهل است که انسان را بیچاره می کند! جهل دو نوع است، گاهی جهل را در مقابل علم بیان کردند و گاهی جهل در مقابل عقل است. کما اینکه ما در جلد اول اصول کافی، در فصل اول مطلبی با عنوان جنود عقل و جهل داریم. اگر انسان با سواد باشد، درست است که سواد از سود و سیاهی هاست و علم چیز دیگری است، امّا باز هم شاید یک مقداری مطالب را بفهمد امّا جهلی که مولی الموالی می فرمایند: «الجاهِلُ مَیِّتٌ و إن کانَ حَیّا»، در مقابل عقل است و اگر انسان آن عقل سلیم را به کار نبرد، میّت است و کسانی که باعث انحراف دین شدند، همین میت ها بودند. ابن ابی الحدید، شارح نهج البلاغه که از اهل جماعت است، جمله عجیبی دارد، او می گوید: من اعتقادم این است که سقیفه باعث خانه نشینی امیرالمؤمنین نشد، بلکه جهل مردم باعث خانه نشینی امیرالمؤمنین شد و سقیفه را همین جهل ساخت. لذا جهل بدترین فساد است، کما این که امیرالمومنین بیان می فرمایند: خود جهل است که در همه مطالب فساد می آورد و شرترین مطالب، همین جهل است. خلافتی که به سلطنت تبدیل شد! در جلسه گذشته بیان کردیم که معاویه به واسطه همین جهل مردم، همان خلافت ظاهری را هم به سلطنت و پادشاهی تبدیل کرد. بیان کردیم که خلافت آن ها حقیقی نبود؛ چون خلافت جزئی از امامت است و جدای از آن نیست. ولی این خلافتی که این ها داشتند ظاهری بود امّا همان خلافت ظاهری را هم به واسطه جهل مردم، به سلطنت تبدیل کردند. عمروعاص لعنت الله علیه همیشه به معاویه تاکید داشت تا این جهل هست ما حاکم هستیم. مطلب دیگر هم عدم آگاهی معاویه از دین بود که خود اهل جماعت - بارها بیان کردیم که اهل سنت حقیقی ما هستیم، سنت یعنی اوّل روش و منش پیامبر و بعد جانشینان پیامبر که حضرات معصومین، ائمه هدی(صلوات الله و سلامه علیهم) هستند - این مطلب را بیان می کنند و نویسنده ای به نام بلاذری در کتاب انصاف الاشراف یک روایت صحیح السند نقل می کند که وجود مقدس پیغمبر اکرم فرمودند: هر موقع دیدید معاویه روی منبر من خطبه می خواند، گردنش را بزنید. این روایت در کتاب تهذیب التحدید، تاریخ الدمشقیه و ... نیز بیان شده است. در کتاب انصاف الاشراف جلد پنجم صفحه 136 به نقل از ابوسعید خدری آمده است که مردی از انصار به شام آمد و می خواست معاویه را بکشد. بعضی ها به او گفتند که در حکومت عمر شمشمیر نکش. او گفت پیامبر هم فرمودند هر موقع معاویه را بر این چوب ها دیدید، گردنش را بشکنید. گفتند: بله ما هم شنیدیم ولی به عمر نامه بدهیم، ببینیم چه جوابی می دهد. نامه دادند، ولی جواب نداد تا مرد. خال المؤمنین از کتب اهل جماعت! حالا می خواهیم معاویه را معرفی کنیم تا بدانیم چه کسی زمینه را برای حکومت یزید آماده کرده است. - لعنت پیامبر بر او و پیروانش! صحاح سته، شش کتاب معروف و مرجع اهل جماعت است که می گویند صحیح ترین کتب ماست: صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن ابی داوود، سنن ابن ماجه، سنن ترمذی و سنن نسائی. در این کتب نوشته شده: ام سلمه بیان می کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بود. اباسفیان با پسرانش یزید و معاویه، رد شدند. یکی سوار بود، یکی جلودار بود و یکی هم می راند. پیامبر فرمودند: خداوند حمل کننده، حمل شونده، راه¬برنده و دنبال کننده¬اش را لعنت کند. خودشان می گویند: ما نفهمیدیم منظور حضرت چه بود، چون آن ها فقط سه نفر بودند. امّا بعضی از علمایشان از جمله محمد بن اسماعیل بخاری شرح دادند که منظور حضرت، هر کسی بوده که از معاویه پیروی کند، چون این ها سه نفر بودند و حضرت چهار لفظ فرمودند. - خداوند شکمت را سیر نکند! در کتب صحاح سته آمده که نسائی در شام آمد و دید خیلی به امیر المومنین دشنام می دهند. بالای منبر رفت (او کتابی به نام خصائص دارد) و از فضائل امیر المومنین گفت. چون مردم شام از ابتدا اسلامشان را با یزید بن اباسفیان و بعد هم معاویه شناخته بودند، پیامبری ندیده بودند، مولی الموالی ندیده بودند و خیلی از این بیچاره ها نمی دانستند و واقعاً به قصد قربت به کربلا آمدند. حمید بن مسلم که کاتب آن طرف است، می گوید: وقتی ابی عبدالله را محاصره کردند، آن ملعون بشارت داد که هر کس در قتل ابی عبدالله شریک باشد، به او انعام و صله داده می شود. من یک عده از شامیان را دیدم که می گفتند: ما به قصد صله نیامدیم، به قصد قربة الی الله آمدیم. لذا خیلی از این سنگ ها که به بدن ابی عبدالله پرتاب شد، به قصد قربت بود. جهل را ببینید! ابن عساکر در تاریخ الدمشقیه که برای اهل جماعت است، نوشته است: نسائی می گوید: بعد از منبر من، مردم آمدند و گفتند: این ها چه بود گفتی؟! مگر علی این فضائل را دارد؟! گفتم: بله، گفتند: پس چرا راجع به معاویه چیزی نگفتی؟ گفت: چرا من مطلبی هم راجع به معاویه از پیامبر شنیدم. گفتند: چیست؟ گفت: پیامبر به او فرمودند: خداوند شکمت را سیر نکند. ریختند آنقدر این نسائی را زدند که در مسجد جان داد. چرا؟ چون او به امیرالمومنین معاویه بن اباسفیان اهانت کرده است، جهل را ببینید! البته جالب است که خود اهل جماعت به کتاب همین نسائی هم تمسک می جویند و می گویند: یکی از صحاح سته ما، سنن نسائی هست. - توصیف خلیفه دوم از خال المومنین! در وفیات الأعیان ذهبی هم بیان شده که عمر راجع به معاویه گفته: معاویه بدعت هایی را می گذارد که نه دیگر سنتی از پیامبر می ماند، نه از ما. او بیت المال را صرف عیاشی فرزندانش خواهد کرد و ترس از معاویه از حکومت روم بیشتر است. - توصیف ام المؤمنین از خال المومنین! ابن عساکر در تاریخ الدمشقیه نوشته که اسود بن یزید می گوید: به عایشه گفتم تعجب نمی کنی از رفتار این برده آزاد شده - می دانید که به ابوسفیان و فرزندانش، ابن الطلقاء می گفتند - ؟ می گوید: تو چرا تعجب می کنی؟! سنت خدا این است که هر شایسته و ناشایسته ای بتواند بر مردم سلطنت کند. فرعون بر مردم سلطنت کرد و معاویه هم بر مردم سلطنت می کند. معاویه این را شنید. عایشه را به ظاهر برای تجلیل دعوت کرد. می دانید که وقتی مالک اشتر داشت به مصر می رفت، در راه با شربت او را مسموم کردند و به شهادت رسید. منتها عایشه حیله های او را می دانست و هر موقع سفر می رفت، چندین شتر با خودش می برد که هم طعام از خودش باشد، هم آب. چون می دانست که معاویه آخرش ضربه می زند. - عدم یاری عثمان توسط معاویه جالب است که وقتی عثمان در آن قضایا بود، از او درخواست یاری کرده بود معاویه او را یاری نکرد ولی بعد خودش به تعبیری پیراهن عثمان، پیراهن عثمان کرد. در آن زمان مدینه غوغایی بود و عثمان دیگر می دانست در مدینه هیچ کس او را دوست ندارد. کما اینکه حتی در تاریخ طبری و الدمشقیه نوشتند: وقتی به خانه اش وارد شدند، به ناموس او دست زدند، او را کشتند، و بعد هم در قبرستان یهودیان دفنش کردند. حالا در چنین شرایطی، عثمان به معاویه نامه داده بود که هیچکس نیست به دادم برسد. امیرالمومنین تنها کسی بود که عثمان را یاری کرد و محمد حنفیه و امام حسن و دیگر فرزندانش را برای دفاع از خانه و اهلش فرستاد. لذا معاویه، این حیله ور مکار عثمان را یاری نکرد امّا بعدها به خاطر عثمان با امیر المومنین جنگید. ابن عساکر در جلد 59 تاریخ الدمشقیه می نویسد: عثمان نشست و گریه کرد و پرسیدند: برای چه گریه می کنی؟ گفت برای ظلمی که ما به علی بن ابی طالب کردیم. چون او دید که ایشان، عجب جوانمردی است. فکر هر کسی را می کرد، جز امیرالمؤمنین، می گفت انتظار داشتم کسانی که پول زیادی به آن ها دادم، بیایند، امّا امیرالمؤمنین آمد که خلیفه¬الله حقیقتاً اوست و مِن ناحیه الله تعیین شده و ما غاصب حکومت خدا بودیم. حالا او آمده و از ما دفاع می کند. لذا اصلاً باورش نمی شد. - معرفی معاویه از زبان خودش باز در کتب اهل جماعت (جلد 20 تاریخ طبری و جلد59 تاریخ الدمشقیه و جلد دوم تاریخ الاسلام ذهبی) آمده که معاویه وقتی وارد مدینه شد که برای یزید بیعت بگیرد، یک خطبه خواند گفت: ببینید من اگر خلیفه شدم و با شما جنگ کردم، برای این نبود که شما روزه بگیرید، نماز بخوانید، به مراسم حج بروید، زکات بدهید و ... . زیرا می دانم خود شما این کارها را انجام می دهید، نماز می خوانید، روزه می گیرید، حج می روید و ... ولی هدف من از جنگ با شما این بود که من امیر و ملک بر شما و همه مسلمین باشم. در همان کتب آمده که او اول کسی است که زندان درست کرد و مخالفان خودش را زجرکش می کرد که نه ابابکر این کار را کرد، نه عمر، نه عثمان. او قبل از اینکه خودش را خلیفه و پادشاه بخواند، بیست سال استاندار شام بود و بعد هم که بیست سال خلیفه شد، خیلی ها را از بین برد. حتّی ذهبی در تاریخ الاسلام می نویسد: بعضی از مردان را که می ترسید نکند فرزندانی از آن ها به دنیا بیاید که فردا علیه یزید و سلطنتی که می خواهد درست کند، قیام کنند، اخته کرد. معاویه در اواخر عمرش می گوید: ای کاش مردی از قبیله ی قریش بودم و در قسمت کوهستانی بین مکه و مدینه سکونت داشتم ولی هیچ گاه امیر و خلیفه نبودم. زیرا دارم می بینم هر آنچه که درست کردم، با آمدن مرگ دارد از بین می رود. ابی عبدالله هم فرمودند: معاویه فقط یک جمله درست در عمرش گفته است و آن هم این است؛ چون دارد مرگ را می بیند که چه خبر است؟ این همه دویدم چه شد؟ مرگ می آید و تمام آن ها را از دست می دهم. لذا معاویه قبل از اینکه از دنیا برود و برای یزید بیعت بگیرد، چند کار کرد که إن شاءالله در جلسه آینده خواهم گفت. او سه حیله داشت، یکی تطمیع کند، مثلا به فلانی بگوید من شما را استاندار فلان جا می کنم. یکی تذهیب، یعنی طلا می داد، چون می دانست بعضی ها امارات نمی خواهند، ولی پول می خواهند به خصوص بعضی از سران قبائل عشایر. یکی هم از بین بردن بود. خودش دستور داد چند نفر را مسموم کنند، از جمله عایشه. شاید بعضی ها ندانند که چطور عایشه از دنیا رفته، در راه شام چاله ای بزرگ کندند که عایشه در همان چاله افتاد و از دنیا رفت. چون بعضی از مورخین ما نوشتند: عایشه بعد از قضیه ای که برای امیرالمومنین پیش آمد، یک مقداری از اینکه فریب معاویه را خورده، ناراحت بود و چون به ام المؤمنین شهرت داشت و در مدینه و اطراف، او را می شناختند و افرادی از جمله عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و ... از او اطاعت می کردند، می گفت: من اجازه نمی دهم یزید روی کار بیاید و تا زنده ام نمی گذارم. حال سوال اینجاست که کدام یزید؟! معاویه که این طور است، حالا باید از کتب خودشان یزید را معرفی کنیم. این جاست که می فهمیم وجود مقدس حضرت ابی عبدالله الحسین(صلوات الله و سلامه علیه) چرا بیان می فرمایند که مثل من با او بیعت کنم؟! جالب است که بعضی از مورخین هم می گویند اصلا باید همینطور می بود و کسی مثل ابی عبدالله نباید با شخصی مثل یزید بیعت می کرد که إن شاء الله عرض خواهم کرد ... السلام علیک یا اباعبدالله
|
|
|