بسمه تعالی
سیصد و پنجاه و پنجمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : خطورات و مراقبه
(علاجهای قطعی و یقینی برای ریشه کن کردن وساوس نفسانی)
(20/05/95)
در محل مهدیه القائم المنتظر(عج)برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌله، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
بغض خدا نسبت به انسان تندرست بیکار!
بیان کردیم: هم شیطان به تعبیر خود قرآن کریم و مجید الهی، انسان را وسوسه میکند و هم نفس، که خطورات هم از همین جا شروع شدهاست.
روایات شریفه و اولیاء خدا، یکی از دلایل وسوسهگری را بیکاری و تنبلی میفرمایند. اگر کسی، بیکار شد، چه از لحاظ این که شغلی نداشت و چه از لحاظ متّصل نشدن به خدا، گرفتار میشود. وقتی برایش فراغت به وجود آمد، وسوسهگر میآید و او را مشغول به چیز دیگری میکند. حالا روایات مرتبط با یان موضوع را بیان خواهم کرد.
اوّلاً معلوم میشود ذات انسان دنبال تلاش است و تلاشگر میباشد. لذا اگر به این فطرت الهی خود جواب ندهد و تلاش نکند، طبیعی است نفس دون و شیطان، او را به تلاش وامیدارند. لذا باید به این فطرت، جواب داد.
پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إنَّ اللّهَ یُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لافی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ » ، پروردگارعالم، شخصی را که تندرست و صحیح و سالم است، ولی بیکار و فارغ باشد، دوست ندارد واز او، نفرت دارد و نسبت به او، بغض دارد که نه مشغول به دنیاست (یعنی کار نمیکند)و نه مشغول به آخرت.
چون اگر انسان، مشغول به دنیا باشد، مثلاًنجّار یا بنّا یا نانواست و دارد کارش را انجام میدهد، یا دانشجو و طلبه است ودارد درسهایش را میخواند، یا استاد است و دارد درس میدهد و ...، فکرش به آنکارش، گره خورده است و مشغول به آن کارش هست. در همهی مشاغل اینطور است. چون اگرفکرش جای دیگر برود، معلوم است به هیچ عنوان نمیتواند کارش را جلو ببرد. پس مشغولبه کارش هست، لذا خطوراتش کنترل شده است. شیطان، توفیق این را که بتواند بر اومسلّط شود، ندارد.
امّا موقعی که بیکار شد، شیطان و نفس دون، برفکر او مسلّط میشوند و او را به چیز دیگر مشغول میکنند.
لذا پروردگار عالم از این شخصی که مشغول به چهکار دنیا و چه کار آخرت نیست، نفرت دارد. یعنی اگر شما از شغلتان دست کشیدید، دیگرباید به کار آخرتتان بپردازید، نماز، دعا و ... . گرچه انسان باید همیشه به یادخدا باشد، امّا در اینطور مواقع هم باید به ذکر، مطالعه و ... مشغول باشد. مثلاًاگر درسش تمام شده، به مطالعه کتبی که انسان را به خدا متّصل میکند، حالات شهدا،حالات عرفا و ... خود را مشغول کند. اگر خودش را مشغول نکند، او را مشغول میکنند،هم نفس دون او را مشغول میکند و هم وساوس شیطان، باعث مشغول شدن او میشود.
همهیهوی و هوس، از بیکاری است!
لذا پروردگار عالم از این شخص بیکار، بدش میآیدو دوستش ندارد و نسبت به او بغض دارد، «إنَّ اللّهَیُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لافی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ » . چرا؟
امیرالمؤمنین (علیه الصّلوة و السّلام) دلیلش را میفرماید، دو روایت شبیه هم هست،حضرت میفرمایند: « مِنَ الْفَرَاغِ تَکُونُالصَّبْوَة » [1]،از فراغت و بیکاری - که وساوس از اینجا، شروع میشود - هوی و هوس بیرون میآید. وقتی انسان، بیکار شد،ذهن، این طرف و آن طرف میرود.
انسان وقتی کار دارد، وقت و حوصلهاش را نداردکه جواب کسی را بدهد. امّا وقتی بیکار شد، مینشیند راجع به این و آن حرف میزند وغیبت میکند. امّا کسی که کار دارد، مشغول به کارش هست، وقتی ندارد که بخواهد راجعبه کسی حرف بزند. امّا وقتی برایش فراغت بیاید، خدای ناکرده هر عادت و مرضی دروجودش باشد، آن طرفی میرود. وقتی کار دارد، دیگر میداند نمیتواند در فضای مجازیبرود. امّا آدم بعضیها را میبیند که دارد رانندگی میکند، امّا وقتی به چراغقرمز رسید، وقت را غنیمت میداند که به فضای مجازی وارد شود، چون فراغت پیدا کردهاست.
لذا حضرت میفرمایند: دلیل همهی این بدیها وپلشتیها و هوی و هوس، این فراغت است. اگر انسان، بیکار شد، شیطان و هوی و هوس ونفس دون، ذهن او را میگیرند. در جلسات قبل اشاره کردیم که وقتی ذهن گرفته شد، یکموقع میبیند که ناخودآگاه مبتلا به عمل شد. چون این قاعده است که هر جا که فکررفت، عمل هم همراه آن به وجود میآید. اصلاً عمل، مولد تفکّر انسانی است. اگر فکرشما، جای خوب رفت، اگر خطورات شما، خطورات ملکی و ربّانی شد، آرام آرم عمل شما،عمل خوب میشود. اگر خطورات، خطورات نفسانی و شیطانی شد، عمل انسان، عمل شیطانی میشود.
لذا امیرالمؤمنین میفرمایند: این فراغت، عاملوسوسه است و تو را در هوی و هوس میبرد، « مِنَالْفَرَاغِ تَکُونُ الصَّبْوَة ». حضرت این مطلب را به نوعی دیگر نیز بیانفرمودند، فرمودند: « مَعَ الْفَرَاغِ تَکُونُالصَّبْوَة »،با فراغت، هوسرانی پیش میآید. انسان بیکار که شود، به سمت هوی و هوس میرود.
لذا اولیاء خدا در علاج برخی از بیماریهایروحی بیان کردند: اگر نعوذبالله کسی گرفتار بعضی از اعمال مانند خودارضایی و ...باشد و نفس دون، او را اینچنین گرفتار کرد، هر وقت میبیند که تنها شده است،بداند که تنهایی او را بیچاره میکند و به سمت گناه میبرد، لذا وقتی فراغت برایاو حاصل شده، از خانه بیرون بزند.
چون گاهی انسان اینطور است و احتمال دارد کهدر خانه، به گناه مبتلا شود، امّا وقتی در جامعه است، به واسطهی حفظ آبرویش، گناهنمیکند.
پس یکی از دلایل گرفتاری به وسوسه، فراغت استکه اگر این فراغت از بین برود، انسان به وسوسه دچار نمیشود. امّا بیکاری، انسانرا گرفتار میکند. جوانی که شغل و کار نداشته باشد، معلوم است گرفتار میشود.پروردگار عالم هم از چنین کسی تنفّر دارد، «إنَّ اللّهَیُبغِضُ الصَّحیحَ الفارِغَ لافی شُغلِ الدنیا ولا فی شُغلِ الآخِرَةِ » .
بغضخدا نسبت به بندهی پرخواب و بیکار
وقتی بیکاری به وجود آمد، پرخوابی به وجود میآید.وقتی پرخوابی به وجود آید، مریضیها به وجود میآید. حضرت بابالجوائج، امام موسیبنجعفر (علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: « إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ إِنَّ اللَّهَتَعَالَى لَیُبْغِضُ الْعَبْدَ الْفَارِغ» [2] ،پروردگار عالم از آن بندهای که زیاد بخوابد و پرخواب باشد، بدش میآید و نسبت بهاو بغض و کینه دارد و از او نفرت دارد. پروردگار عالم از آن بندهای هم که مشغولبه خدا، عبادت و کار نباشد، بدش میآید.
پس یکی از کارهای علاج وسوسهی شیطان، نبودتنبلی و بیکاری در انسان است. البته یک مطلب این است که پدر باید برای فرزند، شغلیتهیّه کند. جامعه و مسئولین حکومت باید برای جوانان شغل ایجاد کنند. امّا اگر خودجوان هم بیکار بنشیند و برای خودش تلاش نکند و بهانه بگیرد، مبتلا به گناه میشود.
دورشدن از یاد خدا و همنشینی با شیطان!
لذا من قبلاً بیان کردم که همهی اینها ذیلاین آیهی شریفه در سورهی زخرف قرار گرفته که پروردگار عالم میفرمایند: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِکْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُقَرین» [3] ، اصلاً این، یکقاعده از ناحیهی خداوند تبارک و تعالی است که هر کس از یاد خدای رحمان دور شود،همنشین او، شیطان میشود.
یکی از مطالب به یاد خدا بودن، این است کهانسان، تنبل نباشد و هر طوری که هست، کار و تلاش کند و خودش را نیاندازد، خدا همعنایت و لطف میکند. برخی مواقع بعضی از جوانان عزیز ما نسبت به برخی از مشاغلاحساس خجالت کشیدن میکنند. میگویند: من فلان درس را خواندم، خجالت دارد که بهفلان شغل مشغول شوم. حالا از اینها بگذریم که از اوّل رشتهاش را درست انتخاب کردیا خیر، آیا کسانی که این همه راجع به این رشته تبلیغ کردند، برای این جوان، کارمناسب این رشته را دیدند یا خیر و ... . البته اینها هم اثر دارد. امّا خود او همگاهی تصوّر میکند که به واسطهی تحصیل در فلان رشته، این شغل در شأن او نیست. اینهم یکی از همان وساوس شیطان است که باید بدانیم.
علاجهایقطعی و یقینی برای ریشهکن کردن وساوس نفسانی
لذا اولیاء خدا دستور العملهایی فرمودند کهبسیار کاربردی است و آن هم علاج قطعی و یقینی برای ریشهکن کردن وساوس نفسانی است.
1. مشغول شدن به کار
یکی همیناست که انسان، تنبل و بیکار نباشد و اینگونه میتواند دربهای نفوذ شیطان راببندد. بطّال بودن، اوّلین درب نفوذ شیطان است. پیامبر عظیم الشّأن (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «أبغض النّاس عنداللّه بطّال النّهار و جیفة اللّیل» . مبغوضترین انسانهانزد خدا، آن کسی است که روزش به بطالت بگذرد و شب هم مثل مردار بخوابد. نفرمودند: «نائم اللّیل» ، بلکه فرمودند: «جیفة اللّیل» . یعنی شبتا صبح فقط بخوابد و حتّی بلند نشود دو رکعت نماز بخواند. چنین کسی أبغض عنداللهاست. پس خود این، عامل میشود.
لذا یکیاز راههای بستن نفوذ شیطان برای وسوسه، مشغول شدن به کار است، چه کار دنیا و چهکار آخرت. «فإذا فرغت فانصب» ، تا کارتان تمام شد،نگذارید بیکار شوید؛ چون این ملعون در کمین است و بلافاصله شما را گیر میاندازد. سریعخودتان را به کاری مشغول کنید. قرآن بخوانید، کتاب بخوانید، کاری انجام بدهید.چقدر خوب است انسان همهی مطالب را بلد باشد. برخی از بزرگان و اولیاء خدا مواردیرا به دیگران یاد میدهند و حتّی خودشان هم گاهی مخصوص میرفتند و این کارها راانجام میدادند. برای این که به فرزندانشان مشغولیّت یاد بدهند و بدانند باید هرلحظه مشغول باشند که اگر فارغ شوند، گرفتار نفس میشوند. این روایاتی که به اینزیبایی بیان فرمودند که همهی هوی و هوس از بیکاری و فراغت است. لذا تابستان یکمواقعی لولهکشی یاد میگرفتند. تابستان دیگر میرفتند و مکانیکی یاد میگرفتند.نمیگذاشتند وقت بچّهها به بطالت بگذرد و به آنها یاد میدادند که بروید اینکارها را انجام بدهید.
پس اجازهندهیم یک لحظه هم بیکار باشیم. بیکاری توأم با گرفتاری است.
2. شناخت رذائل و انجامدادن عکس صفات رذیله
مسئلهیدیگری که اولیاء خدا برای بستن دربهای بزرگ نفوذ شیطان بیان فرمودند، شناخت رذایلاست که اتّفاقاً راه نفوذ از این طریق هم از بیکاری است و ریشهاش در همان قضیّهاست.
امّاانسان باید بداند حسادت یعنی چه که اگر فهمید حسادت یعنی چه، تا ملعون بخواهدوسوسه کند، انسان قبول نمیکند و میگوید: نمیگذارم، این، شیطان است. انسان بایدبداند بخل یعنی چه و به رذائل شناخت پیدا کند.
پس انسانتمام این صفات مذموم را که او را گرفتار و زمینگیر میکند، بشناسد.
لذااولیاء خدا در باب علاج وساوس بیان میکنند: وقتی رذائل را شناخت، عکس آن صفاترذیله را انجام بدهد.
مثلاً درباب کبر، اولیاء خدا میگویند: میبینی که میخواهی متکبّر شوی، سریع برو و کفشدیگران را جفت کن. برای این که به تکبّر گیر نیفتی و گرفتار نشوی، از دیگران، سبقهیدر سلام بگیر، ضمن این که ثوابش را هم میبری.
لذا ضدّمطالبی که در باب رذائل نفسانی است، انجام بده. هر صفت رذیلهای میخواهد به سراغتبیاید، ضدّ آن را انجام بده. این دومین راهحل است برای این که انسان دچار وساوسنشود.
هرروز به خود یادآوری کنید: من یک دشمن قسم خورده دارم!
شیطان و نفس دون، هر چه را میخواهد وسوسهکند، ضدّ آن را انجام دهید. شیطان لعین و رجیم قسم خورده که همه را اغوا میکند.لذا بیان کردم که هیچ موقع این قسم را فراموش نکنیم. چه خوب است که هر روز یکی ازمطالبی که به خودمان یادآوری میکنیم، همین باشد که من یک دشمنی دارم که دشمن قسمخورده من است.
یک کسی دشمنی میکند، امّا دیگر قسم خوردهنیست و به هر حال رها میکند. امّا او قسم خورده است و رها نمیکند و تا زهرش رانریزد و ما را گرفتار و بیچاره نکند، دست برنمیدارد، «فبعزّتک لأغوینّهم أجمعین» .
این باید باورمان شود که این دشمن قسم خوردهدست بردار نیست و هر روز باید این مطلب را به خود تذکار دهیم. تا از خواب بلند میشویمتذکار دهیم که یک دشمن داریم. انسان باید مراقب باشد.
چطور وقتی انسان از خانه بیرون میآید، صدقهمیدهد که دفع بلا شود. وقتی هم بلند میشود، خودش به خودش اعلان کند: حالا امروزهم از خواب بلند شدی، امّا بدان این دشمنت، همیشه بیدار است و مراقب و مواظب است.در کنار تو ایستاده و حالا که بلند شدی، میخواهد یقه تو را بگیرد. همین اوّل، درخلوت هم کار خود را آغاز میکند. به خصوص که امروزه فضای مجازی و ...، انسان راگرفتار میکند. لذا اوّل تو را در خلوت میبرد و گرفتار میکند. پس انسان بایدبداند که حتماً یک دشمنی دارد که قسم خورده است. اولیاء خدا میگویند: انسان بایداین را هر روز به خودش تذکار دهد. این هم یکی از آن راههای علاج است.
3. صبر و حلم داشتن درمقابل رذائل
لذا در دومین علاج هم بیان کردیم که بایدمعرفت به رذائل پیدا کند و بعد از آن، مقابله با رذائل را با انجام دادن عکس آنانانجام دهد. مثلاً در سلام سبقه بگیرد، به دیگران کمک کند و ... تا متکبّر نشود.گاهی پروردگار عالم میخواهد انسان را مبتلا کند تا او صبر و حلم و بردباری داشتهباشد.
صبرمرجع تقلیدی در مقابل تندخویی همسرش!
نکتهای بیان کنم که بسیار زیباست. البته اینمطلب بدین معنا نیست که زن و شوهر با هم خوب نباشند که باید با هم خوب باشند و همسرشوند. معنای همسر را هم قبلاً بیان کردیم که یعنی یک سر شوند. دیدشان به زندگی، یکدید باشد. سخنشان، یک سخن باشد، یک چیز را گوش بدهند، یک تفکّر داشته باشند. مهمترینمسئله در سر، فکر است. یک فکر را داشته باشند تا همکفو شوند. آن هم به وجود نمیآیدإلّا در دینمحوری که دیگر أنانیّت نباشد، من، من نگوید. اگر هر دو بگویند: من،دیگر همسر نیستند، دو تا هستند که به ظاهر کنار هم هستند و حالا محرم هم شدند، ولیهمسر نشدند. باید در این مراقبت کرد.
امّا گاهی اتّفاقاً انسان گرفتار میشود،باید مراقبت کند تا یک موقع شیطان او را بیچاره نکند. ضدّ آن صفت رذیله را عملکند. خدای متعال هم ابتلاء میکند تا ببیند غرور، تکبّر و ... را در خود خرد میکندیا خیر.
مطلبی را که آیتالله العظمی حاج سیّد احمدخوانساری (اعلی اللّه مقامه الشّریف) ، خودشان فرمودهبودند و دیگر علن هست، برایتان بیان میکنم. همسر ایشان، تندخو بود و خیلیبداخلاقی میکرد.
میخواهم بیان کنم که چرا میگوییم: گاهی علاجوساوس، ضدّ آن را انجام دادن است و بیکاری سبب برخی از وساوس میشود. مرحلهی سومهم صبر و حلم و بردباری و مقاومت در برابر این رذائل و جواب ندادن به بدی است.
بیان کردیم که امام راحل، آیتالله العظمی حاجسیّد احمد خوانساری (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را أتقیالأتقیاء بیان میکردند. امّا همسر ایشان، آقا را اذیّت میکرد. آقا خیلی نظمداشتند و در این مطلب، معروف بودند. یک مرتبه آقا برای درس دیر آمدند. آقایانعلماء که برای درس خارج ایشان آمده بودند گفتند: حتماً آقا دیگر نمیآیند، بلندشدند بروند، دیدند آقا دارند میآیند. آقا فرمودند: ما گرفتاریم.
خانم ایشان گفته بود: تا ظرفها را نشویی نمیگذارمکه بیرون بروی. بعد آقا فرموده بود: حالا به درس میروم و بعد میآیم میشویم.امّا او خاکاندازی در دستش گرفته بوده و میخواسته آقا را بزند! آقا هم دیگر مجبورشده بودند اوّل ظرفها را بشویند و بعد به کلاس بیایند. لذا اینگونه صبر و حلم بهخرج دادند.
پس سومین مطلب، بحث این است که انسان در مقابلرذایل و بدیها صبر کند. اولیاء خدا هم به ما اینگونه این مطالب را یاد میدهندتا بیاموزیم در مقابل ظواهر دنیا صبر کنیم، حلم داشته باشیم. علاج وسوسه، این استکه صبوری کنیم.
بعداً ایشان را که در عالم رؤیا دیده بودند،فرموده بودند: من چون مرجعی در تهران بودم و آوازهی آیتالله العظمی بروجردی (اعلی اللّه مقامه الشّریف) را نداشتم، امّا در آنجا همان مقام و برتراز مقام آیتالله العظمی بروجردی (اعلی اللّه مقامهالشّریف) را به من دادند. اینها هم همه به خاطر صبر و حلم و بردباری ایشان بوده است.
آقای دیگری هم بود که در منزل درس میداد وخانم ایشان هم معترض بود که من حوصله ندارم که شاگردانت را در منزل میآوری و .... برای این که اعتراض خودش را نشان بدهد، یک مرتبه در کلاس درس آقا، شروع به داد وبیداد کرد و طلّاب تعجّب کردند، پرسیدند: ایشان کیست؟ چه شده؟ آقا فرمود: چیزخاصّی نیست. خانم ایشان هم رفته بود.
آقا فرموده بود: این، رعد و برق بود. بارانشهم میآید و خواهید دید. آنها تعجّب کرده بودند که بارانش چیست؟ دیدند، آن خانمرفت و یک سطل آبی برداشت و در مجلس ریخت و گفت: بلند شوید و بیرون بروید. آقاخندیده بود و فرموده بود: این هم بارانش بود.
بعد هم فرموده بود: میدانید که بعد از باران،رنگینکمان میآید. نگران نباشید. آقا با آن حلم و بردباری خودش کاری کرد که به دهدقیقه و یک ربع نکشید که خانم یک سینی چای آورد و داد. آقا فرموده بود: این همرنگین کمانش!
در مقابل گناه هم همینطور است، انسان بایدصبور باشد. لذایذ زودگذر را از بین ببرد.
4. یادآوری نعمی که درازای انجام ندادن رذائل به او مرحمت میشود
پس آباد ساختن دل، به ضدّ آنچه بیان میشود،هست. ضمناً آن نعمی را هم که بناست به او مرحمت کنند، به یاد بیاورد. اگر از ایندنیا و وساوس چشم بدوزد، برنده است. همانور که بیان شد، یکی این است که اگر نمیتوانددر تنهایی کنترل داشته باشد، بیرون برود. امّا یکی دیگر هم این است که به خود القاکند، الآن من در تنهایی بمانم و در فضای مجازی بروم، گناه و ...، در نهایت چه میشود؟!به هر حال که مرگ سراغ من میآید، امّا اگر من این کار را انجام ندهم، چه چیزیبرای من به وجود میآید؟ پروردگار عالم در مقابلش چه چیزی به من مرحمت میکند؟ چهعنایاتی به انسان میشود؟
خدا گواه است این عنایات میشود، همانطور کهبیان کردم، رجبعلی خیّاط خودش بیان کرد: وقتی در خانه تنها شدیم و بقیّه برای خریدرفته بودند، تا دختر فامیل به من پیشنهاد داد، بدنم لرزید و سریع بیرون آمدم. حالامن باید چند ساعتی در خیابانها بچرخم، حتّی یک ده شاهی هم نداشتم که چیزی بگیرم وبخورم. به سقّاخانه رفتم، آبها گرم بود، تشنه و گرسنه بودم، چند ساعت بیرون بودمتا آنها برگردند و بیایند و من بعد به خانه بروم. امّا همین که درب را بستم وبیرون آمدم، چند قدم نرفته، درون خودم احساس کردم که حال من تغییر کرده است و یکچیز دیگری میبینم، اصلاً من یک وضع دیگری هستم. بعد هم که خداوند اولیاء خدا وعرفای عظیمالشّأنی را جلوی راهش قرار داد و خود رجبعلی خیّاط، استاد برخی ازبزرگان شد.
پس یک جواب نه بگو، بعد ببین چه چیزهایی درقبال آن، برای تو پیش میآید.
5. کثرت ذکر با دل وزبان
راه دیگری که اولیاء خدا برای علاج وساوس بیانمیفرمایند، کثرت ذکر با دل و زبان است. این که انسان، یاد خدا را دائم داشتهباشد. استغفار زیاد داشته باشد، استغفار، خودش عامل نگهداری است.
این که شنیدید که وقتی آن فرد پیش وجود مقدّسامیرالمؤمنین استغفار کرد، حضرت فرمود: ثکلتک امک، بعد هم فرمود: هفت مطلب برایاستغفار است، برای افرادی است که ولایت حضرات معصومین را ندارند. امّا خود استغفارخیلی خوب است.
من مطلبی را از چند عارف بالله شنیدم، بدوناین که خودم بگویم: فلان عارف این مطلب را بیان کرده، درست است یا خیر، از چند نفراز این بزرگان شنیدم که هر کدام به نحوی این را بیان فرمودند و آن، این است: انسانقبل از این که مبتلای به گناه شود، عادت به استغفار کردن کند.
این دو ذکر، یعنی ذکر صلوات بر محمّد و آلمحمّد است که جلای قلب است و دیگری ذکر زیاد استغفار قبل از مبتلا شدن است.
یک موقع انسان به واسطهی گناهی که مرتکب شده،استغفار میکند که خیلی هم خوب است و فرمودند: پروردگار عالم حتّی تا هفت ساعت هماجازه میدهد که انسان بلافاصله استغفار کند و پشمان شود. حتّی گاهی شیطان میآیدو همین را هم از انسان میگیرد و میگوید: تو که مدام گناه میکنی و مدام استغفارمیکنی، دیگر نمیخواهد استغفار کنی.
لذا علاج وساوس نفسانی، ذکر و یاد پروردگارعالم کردن است. حال، چه ذکر دل باشد و چه ذکر زبان. معلوم است که افضل، ذکر دل استکه انسان، یاد خدا را در دل زنده کند. چون وقتی یاد خدا در دل زنده شد، انسان خودشخجالت میکشد. چون انسان یادش میآید که خدا هست، خدا دارد میبیند، إنّ الله بصیربالعباد.
اصلاً خوب است که انسان همین ذکر «إنّ اللّه بصیر بالعباد» را هم دائم بیان کند و بداند که پروردگارعالم، او را میبیند. لذا خودش خجالت میکشد. مگر ما در محضر پدر و مادرمان، یکبزرگتر، یک فرد محترم و ... گناه میکنیم؟! حتّی در محضر یک بچّه هم انسان خجالتمیکشد گناه کند، چه برسد به یک فرد بزرگتر! حالا انسان بداند پروردگار عالم،ناظر است، بصیر است و میبیند. این یاد پروردگار عالم در دل، عامل میشود که انسانخجالت بکشد.
شاید یک معنای «ألا بذکر اللّه تطمئن القلوب» همین باشد، وقتی انسان به یاد پروردگار عالمبود، این قلب دیگر مطمئن میشود و به سمت گناه نمیرود. ذکر خدا که حاکم بر قلب،لسان و وجود انسان شد، این قلب، قلب مطمئنّه است، این نفس، نفس مطمئنّه است و دیگرسراغ گناه نمیرود و از گناه، بدش میآید. لذا به مرور تنفّر از گناه هم به وجودمیآید.
آن کسی که اوّل از اسم گناه میلرزد و در اینمرحله مانند رجبعلی خیّاط است، امّا بعد نعوذبالله به گناه تن بدهد، بعدها دیگرتنفّری از گناه برایش به وجود نمیآید. امّا اگر لرزیدی و کنار رفتی، بعدها ازگناه، تنفّر پیدا میکنی - اینها با هم ارتباط دارد - و حتّی از اسمش هم متنفّرمیشوی، چه برسد به فعلش.
این که گاهی اولیاء خدا میگویند: لجنزارگناه، برای این است که اینها میدیدند و میفهمیدند که لجن است، لجن وقتی یک جاجمع شود، بوی تعفّن دارد. اینها میفهمند، لذا میگویند: لجنزار. یا میگویند:خدا! ما را از منجلاب گناه بیرون بیاورد. چون میفهمیدند. ادراک نسبت به این مطالبپیدا میکردند، لذا تنفّر داشتند.
پس یکی از مراحل علاج وسوسهی نفس دون که بهخطورات نفسانی و شیطانی وارد نشویم، یاد و ذکر خداست.
اولیاء خدا یک مطلب را هم فرمودند که خیلی مهماست. میفرمایند: علّت ریشه دواندن گناه و تصرّف در وجود، اوّل یاد است. شما اگریاد خدا را در وجودتان داشتید، این یاد در قلب شما ریشه میدواند و تصرّف در وجودپیدا میکند. این تصرّف در وجود، عامل میشود که شما از گناه بدتان بیاید و به سمتآن نروید. چه در خلوت و چه در جلوت.
آن که اوّل در خلوت مبتلا میشود، برای ایناست که یاد خدا در درون او ریشه نکرده، در قلبش وارد نشده و وجودش را تصرّف نکردهاست. لذا در تنهایی مبتلا نشود. امّا اگر این یاد خدا در وجود انسان، ریشه دواند وتصرّف وجودی پیدا کرد، اگر تنها هم باشد، به فکر گناه نمیافتد. پس ذکر پروردگارعالم، چه به لسان، چه به قلب، علاج وسوسه است.
دریک اقلیم، دو پادشاه نگجند؛ در قلب، یاد یاد خدا حاکم است، یا شیطان
باز اولیاء خدا یک دلیل و برهان آن را اینبیان فرمودند، میگویند: اصلاً یاد در قلب است، «ألا بذکر اللّه تطمئن القلوب» کهبیان کردیم، همین است. قلب هم جایگاه و اسّ و اساس است، یا حرم الله میشود و یاجایگاه تسلّط شیطان. اگر این ذکر درون قلب انسان، رخنه پیدا کند، معلوم است که درامنیّت کامل است.
حال، کسی را تصوّر کنید که مدام یاد وجودمقدّس آقا جان باشد. این که من بیان میکنم هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتیبخوانید، برای همین است که انسان یاد آقا جان بیافتد، این یاد درون قلبش ریشهبدواند و این قلب را در تسلّط خودش بیاورد. دیگر هم معلوم است نمیشود فکر گناه همباشد.
در یک اقلیم، دو پادشاه نمیگنجد. اگر آنپادشاه و ملک ربّانی، درون انسان تسلّط پیدا کرد، دیگر انسان، از گناه بدش میآید.
کما این که متأسّفانه خیلی از افراد، از جملهیهودیان هستند که اصلاً از وجود مقدّس امام زمان (روحی له الفداء) تنفّر دارند. چون کسی که قلبش، به سمت بدیها تمایل پیداکرد، معلوم است که از خوبی، بدش میآید. البته کسی هم که به سمت خوبی تمایل پیداکرد، از بدی بدش میآید. این یک قاعده است که باید بدانیم.
6. همنشینی با خوبانعالم و اتّصال به مجالس آنان
مسئلهی دیگری که اولیاء خدا باز در مورد علاجوساوس بیان میفرمایند، این است: تقوای حقیقی به اتّصال مجالس خوبان عالم. این کهبارها بیان کردم: جلیس و همنشین انسان بسیار مهم و اثرگذار است، همین است. ببینهمنشین تو چه کسی است؟ کدام مجلس میروی؟ مجلس، اثر دارد. مجلسی که برای خداباشد، مجلسی که انسان را به خدا متّصل کند و ... . چقدر اولیاء خدا بیان فرمودند ودر دستورالعملهایشان گفتند، حتّی بلند شدند و از جایی به جای دیگر هجرت کردند تاببینند میتوانند یک همنشین و مجلس خوب و یک اهل معنا یا کسی که بتواند حال آنهارا تغییر بدهد، پیدا کنند.
گاه ساعتها راه رفتند، برای این که یک ساعتدر مجلسی باشند. ولی نه تنها فردای قیامت، بلکه در همین دنیایشان معلوم میشود کهآن ساعاتی که به ظاهر برای یک ساعت رفتند، آن ساعات چقدر ثواب و اجر داشته و حالآنها را عوض کرده و تغییر داده است.
یکی از اولیاء خدا در زمان طاغوت، در حسینیهاصفهانیها، در خیابان ری صحبت میکرد. یک موقعی بعضیها فهمیده بودند، به ایشانگفتند: آقا! شما بیایید در مسجد الأقصی صابونپزخانه یا چند مسجد دیگری که دارد،صحبت کنید، امّا ایشان قبول نمیکردند و میگفتند: خیر.
این هم که در آن حسینیه میرفتند، از این باب بودکه حاج آقای خزعلی اصرار داشتند که جمعهها بروند و صحبتی داشته باشند. ایشان همبیست دقیقه، نیم ساعت صحبت میکردند. جمعیّت زیادی هم برای منبر ایشان میآمدند.
یک موقع بنده بیان کردم: آقا جان! شما چرا هرچقدر اینها اصرار میکنند، نمیروید؟ فرمودند: آقا! اینها افرادی هستند که دلشانمیخواهد یک چیزی کنار گوششان باشد و بیایند. امّا اگر اهلش بودند، اینجا که چیزینیست، از خیابان ری تا صابونپزخانه که راهی نیست، انسان پیاده هم این راه را میرود(خودشان هم پیاده میرفتند و میآمدند)، امّا اگر امامزاده قاسم شمیران و یاامامزاده صالح هم میبردم، اینها باید بلند میشدند و میآمدند. امّا اینها نمیخواهند.بعد فرمودند: اگر کسی بخواهد، دنبالش میرود. این که بغل دستم باشد و بگویم: حالامیروم و فعلاً نشستیم و ...، مهم نیست. این که کسی بلند شود و به دنبال این مجالسبرود، مهم است.
یکی از راههایی که انسان از وساوس شیطان دورشود، مجالس خوبان عالم است. عزیزدلم! اگر میخواهی در حصن حصین و امنیّت قرار بگیری(امروز معنای امنیّت را به خوبی میفهمیم، میگوییم: دور ما پر از آتش است، امّابه برکت این نظام مقدّس، به برکت نائب امام زمان، این سیّد عظیمالشّأن و به خصوصخود آقا جان، حضرت حجّت که این نظام متعلّق به ایشان است، این کشور در امنیّت است.با این که خیلی کارها میکنند و دندانهایشان را هم تیز کردند. گرگهای زخمی کهزوزه کشی راه انداختند و اطراف ما هستند. کارهایی را انجام میدهند که به برکتامام زمان و نائبش، امامالمسلمین خنثی میشود. لذا امروز همه معنای امنیّت را میفهمند.حتّی افرادی هم که به خارج از کشور میروند، خودشان در فضاهای مجازی مینویسند ومقرّند که مملکت ما امنیّت دارد)، اگر میخواهی روحت در امنیّت باشد، میخواهی ازشیطان دور باشی و در امنیّت باشی، در مجالس خوبان شرکت کن. رفیق خوب داشته باش. رفیقیکه تو را به سمت بدی نبرد.
اگر یک بار دیدی رفیقی نعوذبالله عکسی یاپیامی برای تو در فضای مجازی فرستاد - مگر خیلی قوی باشی که بر روی تو اثر نگذاردکه آن هم خیلی کم است - تا تو را آلوده کند، سریع قطع ارتباط کن. البته آبرویش رانبر. انسان نباید آبروی هیچ کسی را ببرد. امّا قطع کن. چون مبتلا میشویم.
چرابزرگان ما طول عمر دارند؟
آن رفیق و آن مکان را انتخاب کن که تو را بهخوبیها و مطالب الهی دعوت میکنند و قلب و روحت را آرامش میدهند و تو را به سمتخوب شدن در عالم میبرند. بیان کردم: خیلی عجیب است، خدا مرحوم حاج آقای حلوایی رارحمت کند، آن تاجری و بازاری بسیار بزرگواری بود که در تجریش خانه داشت، امّا آنرا فروخت و به صابونپزخانه آمد تا با ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب همنشینباشد. البته آقا فرمودند: چون از آنجا به پایین آمدی، باید خانهی بزرگی بگیری،او هم گفت: چشم، سمعاً و طاعتاً. آقا میفهمید، متوجّه است، فکر خانواده است. لذاایشان از آن مکان میکند و به جایی میآید که آقا باشد تا روحش آرامش بگیرد. آن همدر زمان طاغوت! اتّفاقاً آقا به او فرمودند: اگر بچّههایت هم ازدواج کردند وخواستند هر جایی بروند، کاری نداشته باش و اصرار نکن که حتماً اینجا باشند. همینهم شد، آقازادههایشان کریمخان و آن طرفها رفتند. با این که خانهی بسیار بزرگیدر صابونپزخانه گرفته بودند. امّا از شمیران آمد تا روحش در امنیّت باشد. اگر روحدر امنیّت شد، جسم هم در امنیّت قرار میگیرد. وقتی گناه نکردی، جسمت هم در امنیّتاست.
چرا بزرگان ما طول عمر دارند؟ چون با جسمشانگناهی نکردند. لذا طول عمر با عزّت هم دارند. جوان عزیز! حتّی اگر ظاهر دنیا و طولعمر را میخواهیم، باید بدانیم که هر چه گناه کمتر داشته باشیم یا اصلاً گناهنکنیم، طول عمر هم به دست میآوریم. اگر قلبمان آرامش داشته باشد و امورمان را بهخدا بسپاریم «افوض امری الی اللّه إنّ اللّه بصیر بالعباد» ، روحمانآرامش میگیرد. دیگر دغدغهای نداریم و طول عمر هم داریم.
وقتی انسان، استرس و دغدغه دارد، طول عمرش همکم میشود. یک موقع مقالهای را راجع به بحث استرس میخواندم که چه کارهایی میکند،دیدم خیلی جالب است، تمام مطالب آنها به یک نوع ترجمان مطالب ماست. شیخ الرّئیس،در کتاب قانون خود بیان فرمودند.
یادآقا جان و حضور قلب عندالله
لذا همنشینی با خوبان عالم، حضور قلب عنداللهتبارک تعالی برای انسان به وجود میآورد.یاد آقا جان، حضور قلب عندالله تبارک تعالی برای انسان به وجود میآورد. یاد آقا جان یعنی یاد خدا. انسان وقتییاد آقا جان بود، معلوم است یاد همهی خوبیهاست. چون آقا جان، تجلّی تمام اسماء وصفات خداست. پس یاد خداست.
یاد خدا و یاد آقا جان برای انسان، آرامش وامنیّت روحی میآورد. چقدر میشنویم که بعضیها خودکشی میکنند و ... - چقدر هم بداست - چون امنیّت روحی ندارند. فقط بحث امنیّت اقتصادی نیست. کسی که امنیّت روحینداشته باشد، اصلاً یک طوری آن بحث اقتصادی را حل میکند که آرامش دارد. مگراولیاء خدا نبودند که فقری داشتند، چه کردند؟!
چرااولیاء خدا با وجود مشکلات عدیده در زندگیشان، بسیار آرام و در امنیّت بودند؟
این مطلبی را که بیان میکنم، حتماً برایدیگران بیان کنید و در زندگی خود به آن توجّه کنید و بلد و بزرگنمایی کنید: برخیمواقع انسان خدمت بزرگان و اولیاء خدا میرسید، میدید که اینها اینقدر آرامهستند که گویی اصلاً دغدغهای ندارند و اصلاً هیچ مشکلی ندارند. امّا وقتی بهزندگی آنها نزدیک میشد، میدید مشکل دارند. البته برای رفع مشکلات خود اقدام میکردند،امّا در همان حدی که میتوانستند. امّا میدیدی مشکلاتشان هم یکی، دو تا، سه تا همنیست، گاهی مشکلات مالی بود، گاهی با همسرشان مشکل دارند، مانند همان مطالبی کهبیان کردم، گاهی با فرزندانشان مشکل دارند و ... . گاهی مشکلات عدیدهای برایشانبود، امّا چرا اینقدر آرام هستند و انسان تصوّر میکند که هیچ مشکلی ندارند؟! چونوقتی کسی، روحش را به پروردگار عالم سپرد و این قلب، حرم الله شد، امنیّت پیدا میکند.
امّا آن کسی که قلبش حرم الله نشد، امنیّتندارد. آخر به جایی میرسد که فکر میکند بهترین راه، خودکشی است و خودکشی میکند.حالا بعدش چه عذابها و پشیمانیهایی پشت سر این خودکشی است، بماند. روایات بیانمیکند، ما که نرفتیم و نمیدانیم، امّا هست. حتّی برخی را هم دیدند و متوجّه شدندکه در عذاب سختی گرفتار هستند.
امّا اولیاء خدا آرام هستند. بالاترین نعمت همنعمت امنیّت است. پس وقتی انسان، امنیّت روحی داشته باشد، همهی این مطالب همبرایشان درست میشود. یاد خدا، مجالس خوبان عالم و یاد آقا جان، حضرت حجّت، امنیّتمیآورد.
بالاترینثروت برای روزهای تنهایی!
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
یک موقعی دلتان میگیرد، از خدا میخواهید وخدا هم عنایت میکند، سالی یکبار یا بیشتر و کمتر (حالا هر کس به وضعیّتی کهدارد) به محضر امام رضا میروی و آرام و سبک میشوی. یاد امام زمان هم کاری میکندکه حضرت خودش میآید و برایت آرامش میآورد.
آقا جان را یاد کنیم. بیان کردم: یک دعایسلامتی همین الآن که ساعت ده است، برای آقا بخوانیم: «اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ ، فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَعَیْناً ، حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فیها طَویلاً» .
خدا شاهد است اگر یاد آقا جان باشیم، مگر میشودآن لحظهای که ملکالموت میآید، آقا نیایند و عنایت نکنند؟! مگر میشود آن لحظهکه همه را میگذراند و میروند، آقا جان هم نیایند؟! جمعهها در قبرستان بروید،مشخّص است که خیلیها هستند که کسی کنار قبرهایشان نمیرود. امّا نورانیّتی در آنجادیده میشود، با این که کسی هم آنجا نیست و از خود قبور نشان میدهد که مدّتهاستکسی بر سر قبورشان نرفته، امّا گویی به یاد آقا بودند و آقا هم آنها را تنهانگذاشته است.
مگر میشود آقا کسی را که مدام به یادش بودند،تنها بگذارند؟! آقا میآیند، محبّت میکنند، آرامش میدهند. بالاترین ثروت، همینیاد آقاست.
عیدیگرفتن به اندازه کرامت کریمترین عالم!
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
آقا جان! دست ما را بگیر. آقا جان! ما را آدمو درست کن. آقا جان! وضع خراب است، خودت میدانی. آقا جان! دهه، دهه کرامت و ولادتجدّ بزرگوار شماست، آقا جان! کرامت کن و عیدی بده. عیدی دادن، نسبی است، یک موقعکسی هزار تومانی عیدی میدهد و میبینی که همین هم خیلی برای او زیاد است که میدهد.یک کسی میبینی ده هزار تومانی میدهد. یک کسی هم میبینی صد هزار تومانی میدهد. آقاجان! شما خیلی کریم هستی، به اندازهی کرمت به ما عیدی بده. کرم کن، دست ما را همبگیر و آدم کن.
خیلیها بودند که مکلّا هم بودند (مانند شیخرجبعلی خیّاط، مرحوم حلوایی و ...)، حتماً نباید در لباس روحانیّت باشی، امّا آقاجان به آنها کرامت کرده و آنها را بالا برده است و با خودش رفیق کرده است. رفیقو دوست آقا جان شدند.
آقا جان! عنایت کن و دست ما را هم بگیر. اوّلاز منجلاب گناه نجاتمان بده. کاری کن از گناه متنفّر شویم.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه»
«یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّهَ اَیُّهَا الْقاَّئِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَیَدَیْ حَاجَاتِنَا یَاوَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّه»
[1] . تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، حدیث: 7593.
[2] . من لا یحضره الفقیه، ج3، ص: 169
[3] . زخرف/ 36.
کاربران گرامی، برای ذخیره نمودن فایل ، بر روی گزینه دانلود
راست کلیک کرده و عبارت save target as را انتخاب نمایید.