بسمه تعالی
سیصد و هشتاد و یکمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع :
قوای هیچ انسانی، استقلال و آزادی ندارد!
(رذائل و فضائل قوهی غضب، راه رسیدن به فضائل آن و راه علاج رذائلش)
(96/03/01)
درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
مبصر قوای الهی
تمام قوایی که پروردگار عالم برای انسان قرار داده، برای استخدام گرفتن از برای بندگی است، چه قوّهی عاقله، چه قوّهی شهوت؛ همه در راستای بندگی برای خداست. پروردگار عالم به انسان هم فرمود: دشمن داری و دشمن شما هم شیطان است.
طبعاً دشمن هم از این قوای خدادادی انسان بهره میبرد. چون هم نفس دون و هوی و هوس میتواند از این قوا بهره ببرد و هم شیطان ملعون میتواند با وسوسه از این قوا بهرهبرداری کند.
انبیاء عظام هم آمدند و فرمودند: خدای متعال این قوا را داده، مواظبت و مراقبت کنید و انسان را دعوت کردند تا این قوا را در راه خود خدا و بندگی خدا خرج کنند. حتّی به عنوان هادیان الهی که توسّط پروردگار عالم فرستاده شدند، توضیح داده و فرمودند: هر کدام از این قوا، هم فضائل دارد و هم رذائل. چه کنید به فضائل آن برسید؟ چه کنید مبتلا به رذائل نشوید؟ همه را یک یک به ما بیان فرمودند. راه و چاه را هم نشان دادند.
منتها نه انبیاء عظام مکلّف هستند و نه خود خدای متعال اینگونه قرار داده که افراد را اجبار کنند. لذا هادیان الهی نیز به هیچ احدی اجبار نمیکنند، «مُبشّراً وَ نَذِیراً». حال آنها، حال بشیر و نذیر است؛ فقط تبیین میفرمایند.
در جلسهی گذشته بیان کردیم: قوّهعاقله مساوی با قوّهی شهوت است و فرقی با هم ندارند إلّا به این که در راه خدا و یا غیر خدا خرج شوند. اولیاء خدا، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی، ملّای نراقی، ملّاصدرا، ابنسینا(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) و ... فرمودند: حال قوّهی عاقله، مانند مبصر است، برپا و برجا میدهد. وقتی گناه دارد میآید، میگوید: بنشین، ای قوّهی غضب، خودت را مبتلا نکن. یا در اینجا قیام کن و ... . فرق قوّهی عاقله با قوای دیگر همین است که حال مبصر دارد و به قوای دیگر میگوید: کجا قیام کن و کجا بشین. قوّهی شهوت کجا قیام کند؟ کجا بنشیند؟
لذا حال قوا عندالله یکی است و پروردگار عالم همهی اینها را برای بشر قرار داده است. امّا اختیار را هم به دست من و تو سپرد که با این قوا چه میکنیم؟ اگر قوّهی عاقله را یله و رها کردیم، تبدیل به جهل میشود و فکر میکند عاقل است، امّا جاهل است، خودبین، خودرأی و خودخواه میشود و أنانیّت در او جلوهگر میشود. امّا اگر این قوّه را دست هادی الهی، نبیّ مکرّم، معصوم، تالیتلو معصوم و اولیاء خدا سپرد، عقلش، بارور و سلیم و کاربردی میشود و میتواند راه را به پیش برود. امّا اگر یله و رها شد، طبعاً بدانید به دست شیطان میافتد.
قوای هیچ انسانی، استقلال و آزادی ندارد!
این مطلب به عنوان یک کد بسیار اساسی و مهم است که باید هر روز مرور شود: قوا، یا راهبر الهی دارد و یا راهبر شیطانی، استقلالی در قوا وجود ندارد.
اگر قوّهی عاقله دست ائمّه، تالیتلومعصوم و اولیاء خدا بیافتد، بارور میشود؛ چون این قوّه رهایی ندارد. اگر از زیر چتر فرامین الهی بیرون آمد، ناخودآگاه یکی دیگر آن را میبرد و مستقل نیست.
لذا این، همان بحثی است که قبلاً بیان کردم: انسان در عالم، عبد است و نمیتواند غیر از این باشد، حرّ نداریم، همه عبد هستند، منتها یا عبدالله هستند، یا عبد الشیطان و عبدالنفس. اگر عبدالله شدند، حرّ هستند در مقابل شیطان. امّا اگر نعوذبالله تصوّر کردند در دنیا، حرّ هستند و خدا را نمیپرستند، دروغ میگویند که حرّ هستند؛ چون یا نفسشان و یا شیطان را دارند میپرستند. در عالم غیر از بندگی، هیچ نداریم، همه، عبد هستند، منتها عبد چه کسی بودن مهم است.
قوا هم همین حال را دارد، تمام قوا یا تحت امر الهی هستند و یا تحت امر شیطان! قوایی را نداریم که آزاد باشند، محال است. من حسب آیات الهی، روایات شریفه و دو، دو تا چهارتای دنیوی خودمان اثبات خواهم کرد که اصلاً قوای ما آزادی ندارند، یا تحت اوامر الهی هستند و یا تحت اوامر شیطانی! غیر از این نیست و این یک کد اساسی است که باید بدانیم.
کسانی که عقل سلیم دارند، میدانند حالا که بناست این قوا تحت سیطرهی یکی باشند و یکی باید بر آنها مسلّط باشد، فقط و فقط باید خدا باشد. لذا شیطان میخواهد مسلّط شود، امّا خداوند میفرماید شیطان بر اهل ایمان تسلّط ندارد «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون». لذا در مورد مؤمنین، کسی جز خدا سلطه ندارد، امّا در مورد دیگران، شیطان بر آنها سلطه دارد.
پس این قوا آزاد هم نیستند.
اختیار بد و خوب شدن قوا، دست انسان است
با این مقدّمه و زمینهچینی که قطعات جورچین هستند، وارد قوّهی غضب میشویم. بیان کردیم: به صورت ظاهر اسم غضب، بد است، در حالی که این قوّه هم از جانب خدا برای ما قرار داده شده و هر چه از طرف خداست، طبعاً بدی ندارد. شهوت، بد نیست، شهوترانی بد است. غضب، بد نیست، چون در غضب، شجاعت است و اگر غضب نبود، نمیشد شجاعت به وجود بیاید. چون اگر کسی قوّهی غضب نداشته باشد، معلوم است نمیتواند در مقابل دشمن، شجاعت هم به خرج دهد و بایستد.
البته در قوّهی غضب در مقابل شجاعت، رذیلهای به نام تهوّر هم وجود دارد که مورد مناسبی نیست. از طرفی هم در مقابل خوف ممدوح، جبن دارد که آن هم مورد مناسبی نیست و إنشاءالله توضیح خواهیم داد.
پس تمام قوا به خودی خود خوب هستند و قوّهی غضب هم خوب است. البته چگونگی استفاده از آنها بستگی به من و شما دارد. اصل قوّه، چون از طرف خداست، خوب است، منتها چگونه خرج کردن آن از طرف انسان، میتواند بدی و خوبی این قوّه را رقم بزند. چون عالم، عالم اختیار است. پروردگار عالم این قوا را در اختیار من و تو قرار داده و ما اختیار داریم که این قوا را در چه راهی خرج کنیم و حتّی کم و زیاد خرج کردن آن هم دست ماست.
هر چند اولیاء خدا به حدّی ظریف و زیبا بیان کردند که انسان راه را گم نکند. چراغ گذاشتند و مسیر را روشن کردند تا انسان در نور حرکت کند و جای سؤال برایش نماند. منتها باز فرمودند: اختیار دست شماست.
لذا اختیار را به دست من و شما سپردند. کما این که من و شما اختیار داریم که آیا در همین نوع مجالس نورانی که نورانیّتش به خاطر شما جوانان عزیز است، حضور پیدا کنیم یا خیر. کسی ما را اجبار نمیکند. آنچه که شما را کشانده، حال درونی شماست. در مجالس گناه هم همینطور است، باز اختیارش دست من و شماست. البته وسوسهگر؛ یعنی شیطان و نفس دون وجود دارند. کما این که از آن طرف، انبیاء، اولیاء، مبشّرین و خوبان عالم هستند. امّا اختیار دست من و توست، در چه حالی باشیم، چطور برویم و ... . قوا هم همینطور است و دست من و توست. در مورد بدی و خوبی هم بستگی به عمل من و تو دارد. منتها ما را ترغیب میکنند و میگویند: جلو بیایید و ... .
مثلاً مولیالموالی در غررالحکم بیان میفرماید: «الشَّجَاعَةُ أَحَدُ الْعِزَّیْنِ»، شجاعت، نیمی از عزّت و یا یکی از دو عزّت درونی است. لذا ما را ترغیب میکنند که انسان شجاع باشد، امّا باز دست من و توست.
یا مثلاً مولیالموالی به نوع دیگری فرمودند: «الشَّجَاعَةُ عِزٌّ حَاضِر»، شجاعت، عزّتی است که در انسان، نقد و حاضر است و وجود دارد.
لذا معصومین ما را ترغیب میکنند، امّا باز دست من و شماست. مگر نبودند کسانی که این روایت را از لسان خود مولیالموالی شنیدند، امّا ایشان را یاری نکردند؟! پس این، دست خود انسان است.
حضرت در جایی دیگر میفرمایند: «الشَّجَاعَةُ نُصْرَةٌ حَاضِرَةٌ وَ فَضِیلَةٌ ظَاهِرة»، شجاعت، نصرتی نقد است که در درون انسان هست و یک فضیلت آشکار میباشد.
منتها حضرت یک نکتهای هم اشاره میفرمایند و آن، این که شجاع واقعی کیست؟ نشانهاش چیست؟ حضرت میفرمایند: «لَوْ تَمَیَّزَتِ الْأَشْیَاءُ لَکَانَ الصِّدْقُ مَعَ الشَّجَاعَةِ وَ کَانَ الْجُبْنُ مَعَ الْکَذِبِ»، اگر خصلتها از یکدیگر متمایز میشدند، («لام» بر سر «کان»، به معنای «یکون» میشود؛ یعنی بود، هست و خواهد بود؛ لذا تحقیق الی الابد است) بدانید یقینی است که بوده و هست و خواهد بود که راستی با شجاعت است. یعنی کسی که شجاع است، راست است، صادق است، میایستد و دروغ هم نمیگوید و میایستد.
حضرت در ادامه هم میفرمایند: «وَ کَانَ الْجُبْنُ مَعَ الْکَذِبِ»، منتها بزدلی همراه با دروغ است. یعنی آنهایی که دروغ میگویند، بزدل و ترسو هستند.
هر کس شجاع باشد، صادق است، نیاز به دروغ ندارد که به هر چیزی که دستش بیاید، تمسّک بجوید تا خود را اثبات کند و ...، «الغریق یتمسک بکل حشیش».
شجاعتی که به دست شیطان بیافتد
پس آنچه از طرف خدا برای ما قرار داده شده، همه، خوب است و از باب این که ما را به استفادهی درست از آنها تشویق کنند، روایات هم داریم.
جالب این است که شجاعت و تهوّر، هر دو از قوّه غضب هستند، امّا با هم فرق دارند. تهوّر، بدون صدق است؛ یعنی به ظاهر شجاع و بیباک هست، امّا کاری ندارد کجا حقّ و کجا باطل است، کجا باید بایستد و کجا نباید بایستد و ... . فقط میزند و جلو میرود، کشته هم شد، شد. یعنی الهی نیست، امّا صورت ظاهرش، شجاعت است. به تعبیر عامیانه، بیکله است و بیمحابا جلو میرود. نمیداند در کجا باید جلو رفت و در کجا نباید رفت، چه کار باید کرد و چه کار نباید کرد. چون به دست شیطان افتاده است.
همانطور که در مقدّمه بیان کردم، قوا یا دست خداست و یا دست شیطان. کسی نمیتواند بگوید: اینگونه نیست. وقتی دست شیطان افتاد، حال شجاعت را دارد، امّا بلد نیست چه کار کند و بیکله است. به این تهوّر میگویند.
امّا وقتی الهی شد، جایی که میداند باید بایستد، میایستد. جایی که میداند نباید بایستد، باید هر چه که شد، برود، جلو میرود و مانند شهدای کربلا و شهدای جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس به شهادت میرسد. حتّی موقعی که نیاز است روی مین برود تا راه برای دیگران باز شود، روی مین هم میرود. این دیگر بیکله بودن نیست. این، در اختیار خدا و دین بودن هست و نشان از عقل سلیم دارد. چنین کسی از شجاعت خود به خوبی استفاده میکند. امّا افرادی که تهوّر دارند، ادّعا میکنند، ولی در چنین مواقعی کم میآورند، میایستند، جلو نمیروند و وحشت دارند.
رذائل و فضائل قوّهی غضب
لذا تهوّر و جبن و شجاعت و خوف را به عنوان ارکان اصلی قوّهی غضب در مباحث اخلاق و عرفان شمردند. بحث ما اخلاق علمی عملی اجتهادی است، به فضل الهی میخواهیم پایه به پایه و کلمه به کلمه و براساس جورچین اولیاء خدا جلو برویم.
تهوّر و جبن از رذائل و شجاعت و خوف از فضائل قوّهی غضب هستند. البته خوف فقط در این مقوله، خوف ممدوح است. چون خوف غیر از قوّهی غضب در دو قوّهی دیگر هم هست که در آنجا مذموم است. لذا برخی از بزرگان حسب این نوع مباحث، خوف را جدا کردند و آن را به دو نوع خوف مذموم و خوف ممدوح تقسیم کردند. امّا در اصل، اینگونه نیست. درست است که خوف ممدوح و مذموم داریم، امّا کاربرد خوف در قوا متفاوت است. خوفی که مذموم است، جبن میشود و دیگر به درد نمیخورد؛ امّا همین خوف در مواردی به درد میخورد. لذا خوف ممدوح، آن خوفی است که بدانی در کجا باید خرج کنی.
پس این رذائل و فضائل در قوّهای به نام قوّهی غضب هست. اوّلین باری که اسم غضب به گوشمان میخورد . به ذهنمان خطور میکند، از قوّهی غضب بدمان میآید. در حالی که بیان کردم: قوّهی غضب بهخودیخود بد نیست.
شجاعت (فضیلت قوّهی غضب) در قرآن
امّا اوّلین مورد که در قوّهی غضب بحث میشود، شجاعت است. اتّفاقاً پروردگار عالم در قرآن کریم و مجید الهیاش راجع به شجاعت که از قوّهی غضب هست، اشاراتی دارد:
شجاعت طالوت؛ ملاکی برای فرمانروایی او
اوّلین مطلب، بحث طالوت است که میفرماید: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً قالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنا وَ نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ قالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاهُ عَلَیْکُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللَّهُ یُؤْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم»، پیامبرشان (شموئیل که بعد از موسی کلیم، به پیامبری رسیده است) به آنها بیان میکند: خدا طالوت را برای شما، به عنوان فرمانروا و پادشاه انتخاب کرده است. گفتند: برای چه این را برای ما برانگیختی که بزرگ و همهکاره ما باشد، در صورتی که ما سزاوارتر هستیم که مالک باشیم؛ چون ما ثروت داریم و او ندارد. پیامبرشان فرمود: خدا او را بر شما برگزیده است و به او گسترش و نیروی علمی و جسمی داده است.
تمام مفسّرین میگویند: منظور از بَسْطَةً فِی الْجِسْمِ ، در اینجا، شجاعت است. خیلیها بودند هیکلی و قوی بودند، امّا ملاک شجاعت است.
در ادامه میفرماید: خدا ملکش را به هر کس بخواهد، میدهد و خدا وسعتبخش و داناست. اصلاً مالک حقیقی خود خداست و انتخاب هم باید از ناحیهی خدا باشد. وجود حضرات معصومین را من و تو انتخاب کردیم یا خدا؟! اتّفاقاً نائب امام زمان را هم خود خدا و خود امام زمان انتخاب میکند و من و شما هم باید امّت باشیم و امّت و امامی را تمرین کنیم تا امام حقیقی بیاید (عجب هم داریم تمرین میکنیم و منتظر ظهور هستیم!!!)
لذا خداوند در اینجا به قدرت و شجاعت طالوت اشاره میکند.
شجاعت حقیقی؛ سرافکندگی در مقابل مؤمنین و سرافرازی در مقابل کفّار
در آیهای دیگر از قرآن کریم و مجید الهی هم بحث شجاعت نهفته شده است، آن هم در آیه 54 سوره مائده که میخوانیم: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیم». ای کسانی که ایمان آوردید، ... .
ایمان حقیقی، فقط به زبان نیست، کما این که در قران آمده: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُم»، اعراب گفتند: ما ایمان آوردیم، بگو: شما ایمان نیاوردید و فقط تسلیم شدهاید. لذا ایمان حقیقی باید در عمل، جلوهگر شود.
ابنأبیالحدید معتزلی میگوید: شنیدم که جعفربنمحمّد الصادق گفته: لفظ امیرالمؤمنین فقط مختصّ به جدّش علیبنأبیطالب است. معلوم است که مختصّ به اوست؛ دلیلش این است که کسی که از اوّل ایمان داشت و باور داشت پیامبر، پیامبر و حبیب خداست و در این مورد ایستادگی کرد، فقط ایشان بود و دیگران باور به این مطلب نداشتند. لذا اوست که بالجد امیر مؤمنانی است که بعد از او میآیند.
لذا در این آیه میفرماید: ای کسانی که ایمان آوردید، اگر گروهی از شما از دین خود مرتد شوند، به زودی خدا قومی را میآورد که آنها را دوست دارد و آنها هم او را دوست دارند ... . ذیل این آیهی شریفه ایرانیها را میگویند (البته باید مراقب باشیم یک موقع برای ما، چنین آیهای نیاید که قومی جایگزین ما شوند!).
در ادامه میفرماید: این قوم نسبت به مؤمنان، سرافکنده هستند، شاخ و شانه نمیکشند؛ چون میدانند این که در مقابل مؤمنین، شاخ و شانه بکشی و حرفهای بیهوده بزنی، شجاعت نیست. امّا در مقابل کافرین، سرافراز و مقتدر هستند. در راه خدا مجاهدت میکنند و هیچ خوفی هم در باره نکوهش شنیدن در راه دین، از احدی ندارند. میایستند و کارشان را انجام میدهند.
امیرالمؤمنین فرمودند: «لَوْ تَمَیَّزَتِ الْأَشْیَاءُ لَکَانَ الصِّدْقُ مَعَ الشَّجَاعَةِ وَ کَانَ الْجُبْنُ مَعَ الْکَذِبِ»، اگر خصلتها از یکدیگر متمایز میشدند، شجاعت و راستی همیشه با هم بوده، هست و خواهد بود. لذا کسانی که شجاع هستند، راست میگویند. (امّا دیدید که اینها با دروغ، کلک، ترساندن و ... چه کردند. در مقابل کسی که شجاعت دارد، صادق است و با این که پروندههایی از آنها در دست داشت، هیچ نگفت. البته در تمام موارد اینگونه نیست که نباید مطلب حقّ بیان شود؛ چون همانطور که بیان کردم: امام صادق فرمودند: مکارم اخلاق، ده مورد است که اوّلین آن «صدق البأس» است؛ یعنی محکم بایستی و حرفت را بزنی. لذا اخلاق این نیست که حرف حقّ را نزند، بلکه اخلاق این است که دروغ نگوید، تهمت نزند و ...).
لذا خداوند در این آیه هم با بیان « أَعِزَّةٍ عَلَى الْکافِرینَ » به شجاعت اشاره دارد.
آیات و روایات دیگری هم در این زمینه شجاعت است که إنشاءالله اشاره خواهیم کرد و بیان میکنیم که شجاعت چیست؟ در چه مواردی باید آن را تقویت کرد و چه مواردی باید آن را کنترل کرد و ... .
پس عزیزان من، ما باید برویم به دنبال این که این قوای خدادادی را آنگونه که از ما خواستند و در راه خودش به کار ببریم. من و تو هم نمیدانیم که این راه چیست و معصوم میداند. روایات برای ما توضیح میدهد و به من و تو نسخه دادند که به اشتباه نیافتیم.
چه کنیم تمام حرکاتمان، زمینه ساز ظهور باشد؟
توسّل به آقا جان، حضرت حجّت، خیلی چیزها میدهد. یکی از آنها هم همین است که راه را به ما نشان میدهد. حتّی این را هم که کدام اخلاق، اخلاق الهی است، به ما نشان میدهد. توسّل به آقا جان را جدّی بگیرید. خدا گواه است، به این خانه امام زمان قسم، این که میگویم: هر ساعت حداقل یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانید، به قدری راه را باز میکند که عجیب است، انسان را بصیر میکند و به راه درست چگونه گفتن، کجا رفتن، چگونه زندگی کردن، هدایت میکند. وقتی این کار را انجام دهید، دیگر آرام آرام هر لحظه به یاد آقا جان هستید، مینشیند، یاد آقا جانید، بلند میشوید، یاد آقا جانید، حرف میزنید، یاد آقا جانید. بدون یاد آقا جان، اصلاً سخن نمیآید. تمام برنامهها و حرکاتتان، زمینهساز ظهور میشود. آقا جان به شما آرامش هم میدهد.
یک عدّه در خواب و غفلت بودند، امّا با شجاعت تمام و علم الیقین میگویم: آنهایی که رأی به این سیّد عظیمالشّأن دادند، امام زمانی هستند. اکثریت هم این کار را انجام دادند، حالا این که وسط راه چه شد، بماند. البته برخی از آنهایی هم که رأی ندادند، غافل بودند، إنشاءالله هدایت شوند.
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه
آقا جان، دختران و خانمهای ما بیحیایی نکردند، سرهایشان را باز نکردند و شما را به سخره نگرفتند. این مؤمنین، به نائب شما دهنکجی نکردند و ایستادند.
من قبل از انتخابات بیان کردم که اینها میخواهند دین را براندازند و شما دیدید یکی از همین افراد خبیث اقرار کرده که دیگر میرویم مجلس را هم میگیریم و در سال 1400 هم دموکراتیک مطلق میشود؛ یعنی دین بی دین. البته إنشاءالله نمیتوانند این کار را انجام دهند؛ چون این انقلاب و نظام متعلّق به امام زمان است و شکستناپذیر است و به فضل و کرم الهی به دست خود امام زمان میرسد البته این مطلب بدان معنا هم نیست که ما خواب و غافل باشیم.
آقا جان، ما دلمان نمیخواهد شما را ناراحت کنیم و قلبتان را بشکنیم، ما دلمان نمیخواهد در تنها کشوری که به نام شیعه اثنی عشری هست، علن مشروب بخورند، بزنند، برقصند و بیحجابی کنند. آقا جان، ما با این مطالب مخالفیم و از شما عذر میخواهیم. ما پای شما و نائبتان میایستیم. ما عهد میبندیم تا آخرین قطرهی خونمان میایستیم. چیزی نداریم و نداشتیم که از دست بدهیم و تنها حبّ شما را داریم و به آن، افتخار میکنیم و از دست نمیدهیم.
آقا جان، قول میدهیم شما و نائبتان را تنها نگذاریم. امّا آقا جان میخواهم چیزی بگویم، میترسم بگویید: من با این وضعیّت بیایم، حرف نائبم را هم گوش ندادند. امّا میخواهم بگویم: دیگر بسمان است، نائبت را کمک کن. این دلسوختهها را کمک کن، این محبّین و جوانها را کمک کن، بیا دیگر بس است.
السّلام علیک یا مولای یا بقیّة اللّه
آقا جان، به جان مادرت نرجس خاتون بیا. آقا جان میدانیم إنشاءالله روی هر خرابی، یک آبادی دارد. قبور مطهّر جدّ بزرگوارتان، پدر گرامیتان، مادر گرامیتان و عمّه مکرّمهتان را در سامرا خراب کردند، امّا امروز آباد و قشنگتر شد. چشم امیدمان به عنایت، لطف و محبّت شماست. به جان مادرت، دستمان را بگیر.
«یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّهَ اَیُّهَا الْقَائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّه یَا حُجَّةَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ یَا سَیِّدَنَا وَ مَوْلانَا إِنَّا تَوَجَّهْنَا وَ اسْتَشْفَعْنَا وَ تَوَسَّلْنَا بِکَ إِلَى اللَّهِ وَ قَدَّمْنَاکَ بَیْنَ یَدَیْ حَاجَاتِنَا یَاوَجیهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّه»
. جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس، همیشه باید با هم باشد. سرّی دارد. ما جنگطلب نیستیم، امّا در زمان دفاع، خوب دفاع میکنیم.