بسمه تعالی
سیصد و هشتاد و هشتمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع :
غضب؛ رذیلهای که اگر تحت سیطرهی عقل الهی باشد، فضیلت میگردد
(رذائل و فضائل قوهی غضب، راه رسیدن به فضائل آن و راه علاج رذائلش)
شب شهادت حضرت جواد الائمّه(علیه السلام)
(96/05/30)
درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
راه تشخیص رذیلت و فضیلت قوا
پروردگار عالم، قوا را در انسان برای بندگی و عبودیّت قرار داد و اگر هر قوّهای از قوای انسان، در جایگاه خود، در راه بندگی خدا عمل کرد، طبعاً رشد میکند و اگر در راه بندگی خدا عمل نکرد، در ضلالت و گمراهی قرار میگیرد و دیگر معلوم است صورت ظاهر انسان است، امّا معالأسف حسب فرمایش قرآن کریم و مجید الهی، «کالأنعام بل هم أضلّ» میشود. دیگر انسان نیست، فقط یک فیزیک انسانی دارد، امّا آن حال انسانی که به او رشد بدهد و او را به مقام قرب الی الله برساند، برایش به وجود نمیآید.
همهی اینها به شرط این هست که از روز نخست و یا هر موقعی به انسان یاد بدهند که این قوا را فقط و فقط در راه بندگی خدا خرج کند. همین قوّهی عقل، موقعی عقل است که در راه خدا خرج شود و إلّا دیگر عقل نیست. همین قوّهی غضب که بحث کردیم، باید در راه خدا خرج شود.
امّا سؤال این است که انسان چه کند این قوا در راه خودش خرج شود؟ جواب: اوّلاً انسان - همانطور که بارها و بارها بیان کردیم - معالأسف چون پیچیده شدهی در فجور و تقواست و بیان کردیم: فجور، جمع و تقوا، مفرد است، گرفتار است و در این فجور، احاطه شده است. فقط وفقط راهش این است که خودش را به هادیان الهی که خداوند فرستاده، بسپارد.
اصلاً این که میگویند: «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی صراط مولانا امیرالمؤمنین و اولاده المعصومین، یعنی اگر ما خواستیم راه را از چاه تشخیص دهیم، باید ببینیم فرمایش این حضرات چیست.
در باب غضب صحبت میکردیم و بیان کردیم: اگر قوّهی غضب تحت سیطرهی عقل، آن هم عقل بما هو عقل و حقیقت العقل، قرار بگیرد، شجاعت میشود. این را چه کسی بیان کرده؟ معصوم فرموده است. برای همین است که میگویم با صراط معصومین باید راه را از چاه تشخیص دهیم. معصوم به عنوان هادی الهی و صراط مستقیم فرمود: غضب به خودی خود بد نیست، اگر این غضب را سرکوب کنیم و برای خدا نباشد و فقط بنشینیم و کاری به کار عالم نداشته باشیم؛ اشکال دارد و جبن و ترس است. امّا اگر غضب در راه خدا شد، شجاعت میشود. اگر غیر از خدا غضب کردی، آن هم دیگر شجاعت نیست.
لذا اگر غضبی که صورت ظاهرش، عنوان خوشی ندارد و حالش، حال رذیله است، تحت سیطرهی عقل الهی قرار گرفت، از حال رذیله به یک فضیلت وارد میشود و شجاعت میشود. چون غضب، بد است و وقتی انسان غضب میکند، فیذاته برای خودش بد است. چون سلولهای عصبی درگیر میشوند و ... . لذا حال غضب، حال رذیله است، امّا اگر همین غضب، تحت سیطرهی عقل بما هو عقل (همان عقل سلیم و «العقل ما عبد به الرحمن»، نه آن چه که بعضاً به نام عقل است، امّا در واقع، بیعقلی محض است) قرار گرفت، چون شجاعت درست میکند؛ فضیلت میشود. چه کسی این مطالب را بیان کرده است؟ هادی. هادی کیست؟ معصوم.
آیا چون حال غضب، حال رذیله است، هیچ موقع نباید غضب کرد؟
لذا اگر دقّت کنیم، میبینیم حرکت کردن در غیر صراط مستقیم که همان معصوم است، اینگونه میشود که بعضی تصوّر میکنند حال غضب، حال رذیله است و به همین علّت خوب نیست. لذا این میشود که یک عدّه مطالبی را ضدّ غضب، به نام انبیاء تراشیدند. البته گر خوشبینانه فکر کنیم که دست یهود که میخواهد به ممالک دستیابی پیدا کند و آنها را چپاول کند، پشت آن نباشد. لذا میبینیم که مثلاً در نصارا (به ظاهر مسیحیّت) میگویند: اگر کسی در گوش تو زد، طرف دیگر صورتت را جلوی او ببر و بگو: این طرف را هم بزن، چرا؟ چون وقتی فکری، زاییدهی فکر غیر الهی بود، بیان میکند: چون حال غضب، حال رذیله است، پس تو هم غضب نکن. او غضب کرد و تو را زد، برای این که او را از رو ببری، بگو: بیا این طرف صورتم را هم بزن.
البته در مسائل فردی، این گذشت کردن، عفو و کظم غیظ، خوب است و در این حالت انسان از محسنین خواهد شد «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و اللّه یحبّ المحسنین»، چون در مقابل رذیلهی او، نیکویی میکنی، البته دیگر نمیگوییم: بیا این طرف صورتمان را هم بزن، منتها فقط در مباحث فردی، کظم غیظ و گذشت میکنیم. مثلاً به شما اهانت، جسارت و فحّاشی کردند، آیا دو مطلب دیگر بر روی آنها بگذارم و بگویم؟ خیر، امّا بگویم: فحشها را ادامه بده؟ خیر، امّا باید گذشت.
لذا اگر انسان در صراط مستقیم قرار نگیرد، گاهی میخواهد فضیلتها را طی کند و از رذائل دور باشد، ولی به تعبیری بلد کار نیست (البته همانطور که بیان کردیم، این مطلب، خوشبینانه است و در صورتی است که نقش یهود را در نظر نگیریم). برای همین است که میگوید: اگر این طرف صورتم زدی، عیبی ندارد و بیا این طرف صورتم هم بزن. در حالی که این، خلاف است.
اصلاً چرا چنین حرفی میزنند که بیا این طرف صورتم هم بزن؟ برای این که میگویند: حال غضب، حال رذیله است و برای همین، من هیچ موقع غضب نمیکنم. شما هم هیچ موقع غضب نکنید. میگوییم: حتّی اگر دشمن هم حمله کرد غضب نکنیم؟ میگوید: بله، هیچ وقت غضب نکن؛ چون حال غضب، حال رذیله است.
لذا آن صراط مستقیم که هادی الهی است، بیان میکند: بله، اگر غضب، تحت سیطرهی عقل قرار نگیرد، چون حالش، حال رذیله است، دیگر رذیله است. لذا وقتی میخواهند از رذائل صحبت کنند، عنوان غضب را میگویند، مانند همان روایاتی که در جلسهی گذشته بیان کردیم. امّا اگر گفتند: این قوّه، تحت سیطرهی عقل سلیم قرار گرفت و فقط در راه خدا، نه غرض شخصی و فردی، خرج شد، دیگر رذیله نیست، بلکه فضیلت است، لذا اسم آن را هم عوض میکند و شجاعت میگذارد. به این تفاوت نگاه دقّت کنید. این را چه کسی یاد میدهد؟ معصوم.
با چه خصوصیّتی، غضب را زینت دهیم؟
اتّفاقاً شب، شب شهادت جواد الأئمّه، حضرت امام محمّد تقی(صلوات اللّه و سلامه علیه) است، روایتی از ایشان بیان میکنم که ببینید چقدر زیباست. حضرت میفرمایند: «خَفْضُ الْجَنَاحِ زِینَةُ الْعِلْم حُسْنُ الْأَدَبِ زِینَةُ الْعَقْلِ بَسْطُ الْوَجْهِ زِینَةُ الْحِلْمِ»، تواضع و فروتنی (خفض الجناح، یعنی بال گشودن، منظور تواضع و فروتنی به خرج دادن است)، زینتبخش علم است. عالمی که خودش را بگیرد، عالم نیست و باید مراقب باشد و مواظبت کند، مردمداری کند و تواضع داشته باشد. کما این که بارها بیان کردند که عالم بما هو عالم، هر چه علمش بالاتر میرود، مثل درخت میماند که بارش بیشتر میشود و شاخههایش پایین میآید و کج میشود. لذا اگر عالم حقیقی باشد، خودش را نمیگیرد، تواضع دارد و مواظبت و مراقبت میکند.
هیچ کس در عالم، نسبت به دیگری فضیلت ندارد، إلّا به تقوا. بارها بیان کردم که قرآن نفرمود: «إن أکرمکم عندالله علمائکم» أو «أمنائکم» أو «أمرائکم» و ...، بلکه فرمود: «إن اکرمکم عندالله أتقاکم»، فضیلتها فقط به تقواست. اتّفاقاً علم بما هو علم در بستر تقوا رشد میکند، تواضع میکند، نه این که خودش را بگیرد. انسان که چیزی نیست، همان کسی که این حافظه را داد، همان کسی که این استعداد را داد (چون بعضیها حافظه دارند، امّا قوّهی درّاکه و استعداد برای درک مطلب را ندارند) و ...، همان میتواند بگیرد. مثل بیماری آلزایمر. حتّی میتواند طوری بگیرد که انسان، اسمش را هم فراموش کند و راه و مسیرش را یادش برود. پس تکبّر برای چیست؟!
حُسْنُ الْأَدَبِ زِینَةُ الْعَقْلِ ، ادب و اخلاق نیک داشتن، زینتبخش عقل است و نشانهی عاقل بودن است. بعضی فکر میکنند مثلاً چون عاقل هستند، بیادبی میکنند، در حالی که خیلی باید مراقب بود.
بعد از آن هم میفرمایند: بَسْطُ الْوَجْهِ زِینَةُ الْحِلْمِ ، خوشرویی کردن، زینت حلم است. ذیل این مطلب، روایتی از وجود مقدّس امام حسن عسکری(صلوات اللّه و سلامه علیه) است که حضرت میفرمایند: الحلم زینة عند الغضب. حالا این دو روایت چگونه با هم جمع میشود؟ عند الغضب، بهترین مطلب این است که انسان، حلیم باشد و بردباری کند. حالا زینت این حلم و بردباری چیست؟ این که انسان با روی خوش برخورد کند. ترشرو بودن، فقط در مسائلی است که مخالفت با دین صورت بگیرد و در مسائل فردی نیست. کما این که اگر کسی تصوّر کند که میتواند کسی را از راه غضب کردن، ادب کند، کاملاً اشتباه است و اثرش، اثر منفی خواهد بود.
آیا میتوان با غضب، فردی را ادب کرد؟
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: پدرم از پدرش تا به امیرالمؤمنین میرسد، فرمودند: «لا ادب مع غضب» تربیت و ادب کردن، با غضب درست نمیشود.
بعضی مواقع دیده شده که پدری میخواهد فرزندش را ادب کند، بر او غضب میکند. ای کاش در مدارس راهنمایی و دبیرستان تدریس میکردند که قبل از ازدواج بدانند. گاهی دیده شده انسان معتقد، ولایی و خوب، چون بلد نبود که با فرزندش چگونه برخورد کند و مدام بر او غضب میکرد، بچّه لجباز و آن طرفی میشود، «لا ادب مع غضب». غضب و خشم میکند که تو غلط کردی، بیخود کردی، مگر دست توست، من پدرت هستم، من مادرت هستم و ... .
البته بارها بیان کردم که جوانان عزیز، اگر پدر و مادر غضب هم میکنند و بلد نیستند چگونه رفتار کنند، از روی دلسوزی میگویند. مثل جملهای که پشت ماشینها مینویسند: رفیق بی کلک، مادر! واقعاً همین است، پدر و مادر فرزندان را دوست دارند و غضبشان هم دلالت بر این است که میخواهند پارهتنشان، منحرف و خراب نشود. مگر میشود کسی پارهتن خود را دوست نداشته باشد؟! جز حضرات معصومین که پدران امّت هستند و یک عدّه خاصّ از اولیاء خدا که عین پدر و مادر برای افراد دلسوزی میکنند و به جامعه عشق میورزند، هیچ کس مانند پدر و مادر نسبت به فرزند، دلسوز نیست. پیامبر که آنقدر نسبت به امّت دلسوزی کرد که خداوند فرمود: «لعلک باخع نفسک ألّا یکونوا مؤمنین». حبیب من، بس است، تو دیگر داری خودت را به هلاکت میاندازی.
لذا امیرالمؤمنین تذکّر میدهند که اصلاً با غضب، ادبی به وجود نمیآید، «لا ادب مع غضب».
در روایت قبلی هم که بیان کردیم فرمودند: الحلم زینة عند الغضب. زینت غضب، این است که حلم داشته باشی و بعد هم فرمودند: بَسْطُ الْوَجْهِ زِینَةُ الْحِلْمِ ، زینت حلم هم این است که با روی خوش برخورد کنی. این مطلب تجربه شده که وقتی بچّه میآید داد و بیداد میکند، پدر و مادر سکوت کنند و لبخندی بزنند و بروند، فرزند متوجّه اشتباه خود میشود و بعداً پشیمان میشود. کما این که روایتی بیان کردیم که برای فروخوردن غضب، اگر ایستادی، بنشین؛ اگر نشستی، بلند شو، یک لیوان آب بخور و ... تا بتوانی غضبناک نشوی و سکوت کنی.
لذا حضرت فرمودند: الحلم زینة عند الغضب، وقتی غضب میکنی، بردبار باش. در روایتی دیگر نیز فرمودند: بَسْطُ الْوَجْهِ زِینَةُ الْحِلْمِ ، وقتی هم حلم میکنی، گشادهرو باش و با روی خوش، این حلیم بودن خودت را نشان بده.
یک زمانی اینقدر از پیامبر سؤال کردند، پیامبر خسته شدند، پاهایشان سست شد، یک لحظه نشستند و بعد بلند شدند. میآمدند پیامبر را با صدای بلند میخواندند و مدام از ایشان سؤال میکردند، تا این که آیات الهی نازل شد که نباید صدایتان را در صحبت کردن با پیامبر بالا ببرید و ... . بعد هم آیه آمد که اگر میخواهید با پیامبر صحبت کنید، قبلش صدقه بدهید، امّا حاضر نشدند این کار را انجام دهند، لذا این مطلب برداشته شد و دو مرتبه آزادانه میتوانستند به سراغ پیامبر بیایند. بعد از این، پیامبر به قدری خوشحال شدند که عجیب بود. با این که ما داریم که نباید بیش از حد پیامبر، اولیاء خدا و ... را اذیّت کنند، امّا هرگز ندیدند پیامبر حلم و بردباری خود را از دست بدهند. لذا «بسط الوجه» بودن برای پیامبر، همیشگی بود.
همنشینی و اثر آن بر فساد و صلاح اخلاق
لذا اگر غضب، تحت سیطرهی عقل سلیم باشد، تبدیل به شجاعت میشود و اگر یله و رها شد، باید جلویش گرفته شود و با آن مبارزه شود. چگونه میتوانیم با آن مبارزه کنیم؟ یک مورد این است که انسان با افراد خوب بنشیند. چون فساد اخلاق، به واسطهی همین سفیهان به وجود میآید و فرد غضب میکند.
در جلد 75 بحارالانوار، از وجود مقدّس جواد الأئمّه، حضرت امام محمّد تقی(صلوات اللّه و سلامه علیه) است که میفرمایند: «فَسَادُ الْأَخْلَاقِ بمُعَاشَرَة السُّفَهَاءِ وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بمُنافسة الْعُقَلَاء»، بداخلاقیها، گرفتاریها، فساد اخلاق و ...، همه و همه، به خاطر همنشینی و معاشرت با افراد سفیه و بیخرد و لاابالی است. کمال همنشین در انسان، اثر میکند. اگر انسان با خوبان عالم بنشیند، خوب میشود و اگر با بدان عالم بنشیند، بد میشود.
بارها این مثال را بیان کردم که اگر شما از بازار عطرفروشها رد شوید، بدون این که هیچ عطری بزنید، چون فضای آنجا عطرآگین است، لباس شما معطّر میشود و اگر به جایی بروید، از شما میپرسند: چه عطری زدی؟! یا اگر دو ساعت با یک آدم سیگاری بنشینی، وقتی منزل میروید، لباستان بوی سیگار میدهد و از شما میپرسند: سیگار کشیدی؟! همنشینی اثر دارد.
اگر با عقلاء عالم یعنی کسانی که هر چه دین میگوید، عمل میکنند؛ همنشینی کنید، اخلاقتان اصلاح میشود. لذا اگر کسی هر آنچه دین میگوید، انجام دهد، عقلش سلیم و سالم سالم است.
خدا آیتالله العظمی حاج سیّد احمد آقای خوانساری را رحمت کند. من وقتی قم بودم، سه شنبه آخر شب و یا چهارشنبه صبح، مخصوصاً به تهران و مسجد حاج سیّد عزیزالله در بازار میآمدم که به آخرین روز درس خارج آقا در هفته برسم، چون در آن روز نکات اخلاقی بیان میکردند. ایشان یک پیرمرد لاغر و نحیف بودند، امّا با آن سن و سال، حتّی دستشان را هم بر زمین نمیگذاشتند که بلند شوند. خدا حاج آقای مشفق را رحمت کند، یک مرتبه به آقا فرمود: آقا شما دستتان را بر زمین هم نمیگذارید و بلند میشوید، ما که فرزند شما هستیم، عصا دستمان هست. فرمودند: عمل به مستحبّات، ترک مکروهات. معلوم است که اینها واجبات را انجام میدهند و محرّمات را ترک میکنند و دارای عقل سلیم هستند، لذا بدنشان هم سالم میماند.
لذا میفرمایند: «وَ صَلَاحُ الْأَخْلَاقِ بمُنافسة الْعُقَلَاء»، اگر میخواهی اخلاقت هم خوب و صالح شود، با عقلاء عالم همنشین شو تا نفس آنان به تو بخورد. اتّفاقاً یکی از راههای همنشینی با عقلاء همین روایات شریفه است. همانطور که عرض کردم، ای کاش در راهنمایی و دبیرستان به بچّهها، انسانسازی را یاد میدادند تا از همان زمان بدانند که چطور باید فرزندان را تربیت کرد. بعضی پدرها اینقدر بد برخورد میکنند که فرزند را از هیئت و مسجد و ... زده میکنند، وقتی میپرسی چرا نمیآیی؟ میگوید: وقتی پدرم به آنجا میآید و در خانه مدام با ما دعوا میکند، دست بزن دارد و فحّاشی میکند، من دیگر برای چه بیایم؟! نماز بر او اثری ندارد. لذا بداخلاقی، انسان را گرفتار میکند.
سه خصلتی که مؤمن به آن نیاز دارد
وجود مقدّس حضرت جوادالائمّه(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «الْمُؤْمِنُ یَحْتَاجُ إِلَى ثلاث خصال»، مؤمن به سه چیز احتیاج دارد:
<!--[if !supportLists]-->1. <!--[endif]-->« تَوْفِیقٍ مِنَ اللَّهِ »، اینکه عزّوجلّ به او توفیق مرحمت کند. حالا یعنی چه که از طرف خداوند، توفیق داشته باشد؟
مختصراً بگویم که هر کس میخواهد توفیقش از جانب خدا زیاد شود، باید همیشه بر دو کار دقّت کند:
یک) ادب در مقابل پدر و مادر که عجیب به انسان، توفیق میدهد - بیان کردیم که پدر و مادر نباید بیخود و بیجهت غضب کنند، «لا ادب مع غضب»، امّا اگر جوان بخواهد خدا به او توفیق بدهد یک راه این است که در هر حالتی ادب را نسبت به پدر و مادرش رعایت کند -
دو) کمک کردن به دیگران، طوری که هیچ کس نفهمد تا خدای ناکرده باعث اذیّت و آزار آن شخص نشود. چون همانطور که بیان کردم: فردی محضر امام صادق رسید و گفت: فلانی مشکل دارد، ما کمکی کردیم، میخواهیم شما هم تبرّکی بدهید. حضرت بر او خشم کرد و فرمود: چرا او را اذیّت میکنید؟ گفت: من که او را اذیّت نکردم، برایش کمک جمع کردم. فرمودند: همین که به من گفتی که من هم او را کمک کردم، من هر جا تو را با او ببینم، یاد این مطلب میافتم و این، آزار رساندن به اوست. لذا آن کمک کردن به مردمی، سبب توفیقات بیشتر میشود که کسی متوجّه نشود. البته در مواردی بیان کردند که اگر برای تشویق دیگران است، اشکال ندارد علنی باشد، منتها اسم آورده نشود که به چه کسی دارد کمک میشود.
لذا ادب به پدر و مادر و کمک به دیگران بدون منّت گذاشتن «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی»، سبب توفیق داشتن میشود.
<!--[if !supportLists]-->2. <!--[endif]-->«وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ »، خودت دائم در درون به خودت تشر بزن که امشب به مجلس شهادت جواد الائمّه رفتی، مراقب باش غرّه نروی و بگویی: خدایا، ممنونتیم، تو توفیقش را دادی و بعد هم مدام به خودمان بگوییم: مراقب باش، مواظب باش، خرابش نکن. اگر یک وقت خواستی به مجلس گناه بروی، خودت به خودت تشر بزن که خاک بر سرت، بیچاره، تو انسانی، تو کسی هستی که پروردگار عالم فرمود: «و اذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم»، «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم» و ...، حالا میخواهی با گناه، خودت را از آن مقام پایین بیاوری؟! بدبخت! بیچاره!
لذا انسان باید مدام مراقبه کند که خیلی اثر دارد.
<!--[if !supportLists]-->3. <!--[endif]-->«وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ»، اگر کسی او را نصیحت کرد، بپذیرد.
لذا ما بزرگان و اعاظمی را دیدیم که میروند و پای منبر دیگران مینشینند تا نصیحت بشنوند. وقتی آن افراد به آنها گفتند: ما خجالت میکشیم در مقابل شما بالای منبر برویم، میگویند: ما هم نیاز داریم. جدّی انسان باید اینطور باشد و قبول کند که نیاز دارد و از آن کسی که نصیحتش میکند، پذیرا باشد.
اگر پدر و مادر شما را نصیحت میکنند، قبول کن، چون دلسوز شما هستند. اینطور نباشد که زود گارد بگیریم که حوصله نداریم نصیحت بشنویم، بلکه بگردیم تا کسی ما را نصیحت کند.
خیلی جالب است یکی از خصایص حضرت سلمان (وقتی دقّت کنیم، میفهمیم که چه شد او، سلمان محمّدی شد) این است که هر موقع به کسی میرسید که اهل حال و معنا بود، میخواست که او را نصیحت کند و میگفت: «أوصنی بوصیة»، چه آن زمانی که حرکت کرد، بیت المقدّس رفت، بعد مسیحی شد، بعد آن کشیش بزرگ به او نشانیهای پیامبر را گفت و آرام آرام به سمت پیامبر آمد و چه آن زمانی که دیگر اسلام آورد.
یا دارد که بیان میکند: «نصح نفسک لان نفسک غریب منک و قریب لک»، نفست را نصیحت کن، چون از تو دور هست و نزدیک بر توست. یعنی نفس امّاره میتواند تو را دور کند و ... .
من بارها بیان کردم که موقعی که برای بحث اخلاق میآیم، از بیان استاد اخلاق و ... وحشت دارم و خدا را گواه میگیریم که خطاب به نفس خودم میکنم.
وصیّتی کوتاه و کامل از حضرت جوادالائمّه(صلوات اللّه و سلامه علیه)
کسی خدمت حضرت جوادالائمّه(صلوات اللّه و سلامه علیه) آمد و گفت: من را وصیّتی کن که هم کم باشد و هم کامل، «أوصنی بوصیة بجامعة صغیرة». حضرت فرمودند: «اِیاک و مصاحبة الشریر ، فاِنه کالسیف المسلول یحسن منظره و یقبح اَثره»، در مصاحبت و دوستی با افراد شرور مواظبت کن، مثال آن، مثل شمشیر زهرآلود میماند که ظاهرش، زیبا و برّاق است، امّا اثراتش خطرناک و زشت است و تو را بیچاره میکند.
در ادامه هم میفرمایند: «فانه عامل للذنوب» این مطلب، عاملی برای گناه میشود. «فانه عامل لترک عقل السلیم»، عاملی برای ترک عقل سلیم هم میشود. بعد دو مرتبه حضرت میفرمایند: «فانه عامل لغضبک»، عاملی برای غضب تو میشود. یعنی اوّلش، ظاهرش چون قبر کافر پر حلل، باطنش قهر خدای عزّ و جلّ. شرور، ظاهر زیبا دارد، یک لبخند میزند، انسان را گرفتار میکند. بعد هم کار را به غضب میکشاند. اینهایی که میکشند، یا کشته میشوند و ... . برای یک تیکه انداختن، میرود چاقوکشی میکند تا جلوی دیگران کم نیاورد. مصاحبت با این افراد، انسان را گرفتار میکند و عامل غضب میشود. «فانه عامل لنارک»، در آخر هم تو را در آتش میاندازد، یا خودکشی میکنی، یا کسی را میکشی و ... . آخر غضب، همین هلاکت است.
مظلومیّت و زجر ائمّه در هدایت امّت
امّا حضرت جوادالائمّه(صلوات اللّه و سلامه علیه)، جوانترین امام است که در سنّ 25 سالگی، به شهادت میرسند. ایشان را مسموم کردند. خیلی درد است. ام الفضل را به زور به همسری حضرت درآوردند تا حضرت را تحت سیطره خود داشته باشند. البته این مطلب، بحث مفصّلی دارد که جایگاه خودش را دارد. در بعضی از کتب تاریخ نوشتند: سه مرتبه به حضرت، زهر و سم دادند، یک مرتبه در انگور ریختند، یک مرتبه شربتی درست کردند و به اجبار به حضرت دادند. یک مرتبه هم که أمّ الفضل در آبی که برای حضرت آورد، سم ریخت و ظاهراً حضرت روزه بودند و میخواستند افطار کنند.
امّا یک نکتهای را همه متّفق القول نوشتند که بعد از خوردن سم، کبد از بین میرود و بدن میسوزد و آتش میگیرد. خونریزی شروع میشود و انسان گر میگیرد و دلش جای خنکی میخواهد و مدام به خود میپیچد. دارد که حضرت مدام میگفتند: «العطش قتلنی» عطش دارد من را میکشد. أم الفضل آب نیاورد. درب اتاق را بر روی حضرت بست. حضرت به خود میپیچید و صدا میزد. برای این که صدای حضرت شنیده نشود، دستور داد کنیزانش بزنند و برقصند. خیلی دردناک است. ببینید معصومین چه زجرهایی برای هدایت امّت کشیدند! امامی که حجّت خدا و نور مطلق است، باید چنین برخوردی را از مردم ببیند و در خانهاش اینگونه شود. أمّ الفضل میگوید: وقتی آمدم دیدم حضرت گلیم را کنار زده، شکم مبارکش را بر روی زمین قرار داده تا عطشش بخوابد. گاهی هم میفرمود: «السلام علیک یا عطشان یا اباعبدالله». یاد عطش جدّ مظلومش میافتد.