بسمه تعالی
چهارصد و پنجمین جلسه درس اخلاق حضرت آیتالله قرهی(مدّ ظلّه العالی)
با موضوع : خوفهای ممدوح
(96/11/23)
درمحل مهدیه القائم المنتظر(عج) برگزار شد.
در مرقومه ذیل مشروح بیانات نورانی معظّمٌ له، برای علاقمندان به رشته تحریر در آمده است:
دو قوه در وجود انسان، عامل هلاکت و نجات!
پروردگار عالم، بندگان خود را در دنیا، به دو صفتی قرار داد که این دو، هم میتواند عامل نجات باشد و هم اگر انسان دقّت نکند، عامل هلاکت شود.
بیان کردیم: خدای متعال، قوایی در وجود انسان قرار داد که این قوا، اگر به خوبی از آن، استفاده شود، انسان را به قرب الی الله میرساند. آن دو مقوله ای هم که در وجود انسان است - عنوان غضب و میوه ی آن، عنوان خوف ممدوح است - یکی خوف است و یکی رجا. اگر در این خوف و رجاء. اگر انسان آن خوف و رجائی که پروردگار عالم مدّنظر مبارکشان هست، انجام دهد و مراقب آن خوف و رجا باشد، طبعاً رشد میکند و این، عامل نجات و صلاح و فلاح اوست.
امّا اگر این دو صفت خوف و رجا رعایت نشود، خوف مذموم که نکاتش را در جلسات گذشته بیان کردیم و روایات و آیات الهی را بیان کردیم. این خوف مذموم، انسان را به بیراهه میکشاند و نهایتاً جهنمی میکند. رجا هم همین حال را دارد که حالا به موقع بیان میکنم.
امّا در باب خوف ممدوح، نکاتی را در جلسه ی گذشته بیان کردیم، از جمله این که در تقسیم بندی این خوف، پروردگار عالم فرمودند: «و اما من خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی»، این خوف ممدوح، همان خوفی است که باز پروردگار عالم بیان فرمودند: «و لمن خاف مقام ربه جنتان».
این خوف ممدوح عندالاولیاء و العرفا، دو حال را نشان می دهد که عامل برای خوف ممدوح می شود، یکی این که انسان در مقام یقین قرار گرفته است. تا انسان در مقام یقین قرار نگیرد، به خوف ممدوح نمیرسد.
ملّا محسن فیض کاشانی، آن آیت حقّ، میفرمایند: آن کسی که در مقام یقین قرار گرفت، خوف و رجایش الهی است. امّا آن کسی که در مقام یقین قرار نگرفت، خوف از دنیا و مافیها دارد و این خوف حقیقی که در مقام یقین قرار میگیرد، همانطور که در جسله ی قبل بیان کردیم، نفس انسان را از هوی و هوس دور و نهی میکند.
به تعبیر دیگر، اگر این عامل نگردد برای اطاعت از خدا و دوری از هوی و هوس، معلوم میشود این خوف، وجود ندارد و خوف ممدوح نیست. چون اگر کسی به مقام یقین رسید، یقین دارد خدا حاضر و ناظر است و عالم، در محضر خداست، هم خلوتش و هم جلوتش. لا فرق بینهما. حتّی در خلوتش، آنچه خدا میگوید، انجام میدهد و نفس دون خود را از هوی و هوس و انانیّت، نهی میکند. مع الاسف گاهی این نفس دون، راحت هر طور دلش بخواهد، حتّی گاهی به نام دین، حیثیّت انسانها را بریزد و مراقب نباشد، تهمت بزند، غیبت کند، دروغ بگوید و ... . امّا وقتی در مقام یقین قرار گرفت، تا چیزی را نداند و خود نبیند، تبیین نمیکند، این حال اولیاء خداست که در مقام یقین هستند.
خوفی، ممدوح است که انسان را به عمل نیک وادار کند
به یک معنی دیگر، خوف ممدوح و حقیقی، «نهی النفس عن الهوی» کاری میکند که انسان، عمل میکند. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: «لا یکون مؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفاً راجیاً» بعد در ادامه میفرمایند: «و لا یکون خائفاً راجیاً حتّی یکون عاملاً لما یخاف و یرجو»، کسی را مؤمن نمیگویند، مگر این که دارای بیم و امید باشد. و بیم و امید در کسی نیست، مگر این که به مقتضای همین خوف و رجایی که دارد، عمل کند.
یعنی یکی از خصوصیّات خوف ممدوح این است که عامل میشود انسان عمل کند. از ترس این که نکند از قرب الی الله دور شود، پس عمل میکند. میترسد از این که نکند مورد خشم پروردگار عالم قرار بگیرد. البته دو حال دارد، یک حالش این است که انسانها میترسند که نکند به جهنّم بروند. این هم خوف خوبی است. امّا یک عدّه ترس از خشم پروردگار عالم را اینگونه میدانند که ورود به جهنّم، انسان را از پروردگار عالم، از اولیاء، اصفیاء و معصومین دور میکند، نه خوف از خود عذاب به تنهایی. بلکه میدانند ورود به جهنّم یعنی دور شدن از خوبان عالم. همانطور که در دعای کمیل - که دعای خضر نبی است و معلوم میشود که چون ایشان، معلّم الانبیاء بودند، تمام انبیاء این دعا را میخواندند - بیان میشود، انسان میترسد که با رفتن به جهنّم، از اولیاء خدا و محبّین الی الله دور شود و میداند ورود به بهشت یعنی قرب الی الله و بودن با خوبان عالم. لذا خوف هم اگر دارند، از این است که نکند از خدا دور شوند و وارد جهنّم شوند که در آنجا جمع دشمنان خدا هستند «و جمعت بینی و بین اهل بلائک»، دوست ندارد با دشمنان خدا باشد و یا از بهشتی که جمع احباء و اولیاء خدا هستند، دور شود. میداند بهشت، جای اولیاء خداست، خود خدا به نفس مطمئنّه فرمود: «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیة مرضیة فادخلی فی عبادی و ادخلی جنّتی». لذا برای همین ناراحت است که چرا با خوبان عالم و خود خدا نیست و قرب الی الله پیدا نکرده است و خوف از این دارد.
البته هر دوی این خوف ها، هم خوف از جهنّم به خاطر عذابش و هم خوف دوری از خدا و دوستانش، ممدوح است. امّا نسبی است. مثل من بیچاره ای اگر خوف داشته باشم، خوف از جهنّم است. امّا برای اولیاء و عرفا، خوف از دوری از خدا و دوستانش و بودن با دشمنان خدا و اهل بلاء. لذا خوف ممدوح هم درجه بندی دارد.
امّا اصل این خوف ممدوح این است که انسان را به عمل وامیدارد. نمیشود انسان خوف از جهنّم داشته باشد، خوف از عذاب الهی داشته باشد، ولی عمل نکند. حضرت فرمودند: «لا یکون مؤمن مؤمنا حتّی یکون خائفاً راجیاًو لا یکون خائفاً راجیاً حتّی یکون عاملاً لما یخاف و یرجو».
اولیاء خدا و عرفا که مشخّص است اهل عمل هستند. آنها که خوف از دوری از خود خدا دارند، اهل عمل هستند. بعضی از بزرگان نکاتی را بیان فرمودند که خیلی عالی است، بیان کردند: همین خوف دوری از خدا که یکی از ویژگیهای متّقین عالم و اهل یقین است، کار را به آنجا میکشاند که علّت خوف را اینگونه بیان میکنند، میگویند: آن کسی که میترسد از خدا دور شود، معلوم است که عاشق است.
در مثال مناقشه نیست، چون ما دنیوی هستیم، باید از محسوسات و ملموسات بگوییم تا متوجّه شویم. گرچه مبانی معرفتی کجا و مثالها دنیوی کجا. امّا ناچاریم، میگویند: کسی که در عشق مجازی، عاشق یک نفر است، مدام نگران جدایی از اوست، لذا هر چه او میگوید میپذیرد و هر چه او بگوید عمل میکند، چون نمیخواهد از عشقش دور شود و عشقش او را ترک کند.
نیّت اعمال خائف از پروردگار عالم
پس خوف از خداوند داشتن، یک معنایش این است: چون عاشق پروردگار عالم است، میترسد که خداوند او را رد کند. لذا مراقب عملش هست. این که حضرت بیان میفرمایند: اینها عامل هستند، همین است، «حتّی یکون عاملاً لما یخاف و یرجو». برای این که میترسد فلان عمل را که از طرف خدا دستور داده شده، عمل نکند، او را از قرب الی الله دور میکند.
لذا اعمال را برای چه انجام میدهد؟ قربة الی الله. حالا چه این نیّت به لسان جاری شود و چه در ذهن بگذرد. سه رکعت نماز مغرب میخوانم قربة الی الله، یعنی این صلاة را که گفتند معراج مؤمن است، به علّت قرب به خدا انجام میدهم. این اعمال را از این جهت که میخواهم قرب الی الله داشته باشم، انجام میدهم، نه این که نماز میخوانم، به طمع بهشت و یا این که اجر و مزد بگیرم. بلکه چون عاشق خداست، معرفت پیدا کرده و حبّ الله در وجود اوست، حبّ الله، قلب او را تسخیر کرده، لذا نیّت نمازش، قربة الی الله است. معنی قربة الی الله عندالعرفا این است. یعنی او را به پروردگار عالم نزدیک میکند، چون عملی است که او خواسته، همین که میگویند: پسندم آنچه را جانان پسندد. چون او پسند کرده، ولو به صلاة، چشم. میدانم این صلاة برای تو چیزی ندارد و نیازمند به این صلاة نیستی، امّا چون تو امر کردی انجام میدهم.
در دعا هم بیان میکنیم: «الهی هذه صلاتی صلیتها لا لحاجة منک الیها و لا رغبة منک فیها الا تعظیماً و طاعة و اجابة لک الا ما امرتنی به». من میدانم که این نماز، طاعت توست و إلّا چیزی ندارد که تو نیاز داشته باشی. «الهی ان کان فیها خلل او نقص من رکوعها او سجودها فلا تؤاخذنی و تفضل علی بالقبول و الغفران»، این از باب تعظیم و طاعت و عبادت است و میخواهد بندگی من را نشان بدهد و إلّا تو که به آن نیازی ندارد. به من از این باب امر فرمودی که این هم به قول بعضی از بزرگان، اولیاء خدا و عرفای عظیم الشّأن، از جمله آیت الله انصاری همدانی، طاعات و عبادات الهی، مِن ناحیة الله و همه امور دنیا، از باب امتحان است. ما مکلّفیم، یعنی همین، نه خدا به نماز من نیاز دارد و نه به نماز شما. به روضه ی ما به هیچ عنوان نیاز ندارد، به این اعمال ما چه نیازی دارد. امّا دارد ما را امتحان میکند تا مشخّص شود که چقدر به پروردگار عالم عشق میورزیم و به قربش مشتاقیم و اشتیاق به قرب پروردگار عالم داریم. نه این که خدا به این نماز ما حاجتی دارد و نه رغبتی دارد، ابداً. اولیاء خدا در نتیجه گیری بحث در مباحث صلاة العارفین و صلاة الخاشعین هم میفرمایند: حتّی اگر کسی به بهترین وجه هم نماز بخواند، میشود در آن هم إن قلت و خلل هایی وارد کرد. به تعبیر بزرگان هزار خلل در نماز انسان هست. امّا آنچه موجودیّت دارد، عنوان طاعت و عبادت است. عاشق میبند معشوقش چه میخواهد. همانطور که در عشق مجازی هم همینطور است. ولو به این که گاهی به امتحان است.
لذا این خوف، یکی از حسناتش این است که انسان به عمل می افتد، آن هم عملی که قرب الی الله را ایجاد میکند. این خوف، خوف ممدوح است. لذا هر که عاشق تر است، خوفش بیشتر است.
پیامبر، خائفترین مردم!
پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(ص) فرمودند: «أنا اخوفکم من الله تبارک و تعالی»، من خائف ترین شما نسبت به خداوند هستم. پیامبر که در عصمت کامله هست، میترسد در جهنّم بیافتد؟! در روایت داریم: پیامبر که دارد از روی پل صراط رد میشود، به برکت قدومشان، جهنّم آرام و خاموش میشود، حتّی بعضی میگویند چه شد؟! میگویند: پیامبر رد شدند. لذا آتش بر بدن مقدّس ایشان حرام است و حتّی اگر در جهنّم هم وارد شوند، آنجا هم سرد و خاموش میشود. همانگونه که وقتی ابراهیم خلیل را با منجنیق به آن آتش عظیم که خودشان هم نمیتوانستند به آن نزدیک شوند، انداختند، آتش، گلستان شد. شیطان به صورت پیرمردی آمد و برای اوّلین بار منجنیق را به مردم یاد داد تا این کار را انجام دهند. امّا با این که خصوصیّت نار، سوزاننده بودن اوست، امّا سرد شد. «یا نار کونی بردا و سلاما»، هم خنک میشود و هم سالم نگه میدارد. چیزی نیست که در آتش بیفتد و سالم بماند، این یک قاعده است. امّا جهنّم اصلاً مطیع پیامبر است. خلیفة الله است.
پس پیامبر از چه میترسند که میفرمایند: من خائف ترین شما هستم؟ از این که من از خدا دور شوم.
در روایتی که هم اهل جماعت دارند و هم ما داریم، پیامبر ذیل آیه ی «فاذا فرغت فانصب»، فرمودند: با این که من باید مردم را هدایت کنم، امّا بهترین موقع، موقعی است که با خدا خلوت میکنم و تا فارغ میشدند، خلوت بر خدا را بر همه چیز ترجیح میدادند. عاشق معمولاً دوست دارد که با معشوق خودش خلوت کند.
لذا قبلاً بیان کردم: اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن، اتّفاقاً دوست ندارند که کسی از خلوت خودشان با پروردگار عالم، آگاهی داشته باشد. شما تصوّر میکنید آیتالله العظمی بهجت و ... خوششان میآمد که معروف شدند؟! اتّفاقاً ناراحت بودند و میگفتند: خدایا، چه کردیم که به شهرت گرفتار شدیم. آنها دوست دارند که آنچه بین خودشان و خدایشان هست، بر کسی آشکار نشود. نه این که از مردم دوری کنند، بلکه بین مردم هستند، امّا دوست ندارند کسی از ارتباطشان با خدا چیزی بداند. اگر اینطور نبودند که عارف بالله نبودند. نعوذبالله تبدیل به دکان و بازار میشد. آنها بری از این مطالب هستند.
خوف از هر چیزی و فرار از آن؛ امّا خوف از خدا و شتاب به سوی او!
خوفی که انبیاء و اولیاء دارند در درجهی اعلی است. هر کس بیشتر خائف است، مقرّبتر است. پیامبر فرمودند: خائفترین شما، من هستم. خود خوف یک نعمت بسیار بزرگ است و خوف ممدوح این است. خوفی که انسان را از عظمت خدا بترساند و عامل شود که عمل کند. خوف دیگر هم همین خوف ترس از گناه است که نکند گناه، سبب شود که او از خدا دور شود و ... .
عندالعرفا، نکتهای است که مشهور است، اهل معرفت و عرفان بیان میکنند: «من خاف شیئاً هرب منه»، هر کس از هر چیزی بترسد، از آن، فرار میکند. امّا برعکس، در ادامه میفرمایند: «و من خاف الله هرب الیه»، هر کس که خوف از خدا دارد، با حرص و ولع به سوی پروردگار عالم میشتابد. همان حصن حصین. لذا انسان اگر از خدا خوف دارد، بهترین پناهگاه هم خود خدا میشود.
امنیّتی که ثمرهی خوف است!
لذا خیلی جالب است که پروردگار عالم در سورهی نور، آیه 55 میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُون». آنهایی که در مقام رضای حضرت حقّ قرار گرفتند، بعد از این خوفی که دارند، در امنیّت قرار میگیرند.
لذا پروردگار عالم، خصوصیّت خوف ممدوح را در اینجا میفرمایند و آن این که امنیّت ایجاد میکند. شما وقتی از دشمن، خوف دارد، امنیّت اجیاد نمیکند، بلکه برعکس، امور را به دست دشمن میسپاری. امّا خوف ممدوح، امنیّت برای شما ایجاد میکند، یک امنیّت باطنی و آرامش در درون شما ایجاد میکند. معمولاً کسی که از دشمن میترسد، تمام است. معلوم میشود این خوف یک چیزی دارد، آن چیست؟ این خوف از جدایی است. لذا بعد از این خوف، خدا یک امنیّت و آرامش به او میدهد.
وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج، آقا علیّبنموسیالرّضا نکتهای را بیان فرمایند که بسیار زیباست. میفرمایند: این که قرآن فرمود: «یؤتی الحکمة من یشاء و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا»، یکی از مطالبی که پروردگار عالم بیان فرموده، همین است که خداوند حکمتی را در باب خوف بیان میکند که به او عنایت میشود، چه عنایتی؟ «رأس الحکمة مخافة الله» رأس حکمت، ترس جدایی از خداست. این حکمتی که خداوند میفرماید به هر کس بخواهم میدهم، رأسش، خوف از خداست. خداوند در بحث ارسال رسل، میفرماید: «و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»، در نهایت به بحث حکمت اشاره میکند. مقام حکمت بعد از علم به کتاب است. حکمت را بیان کردند: کنه حقایق علم الله.
لذا خداوند وقتی میخواهد در مورد لقمان حکیم صحبت کند، میفرماید: «و لقد آتینا لقمان الحکمة»، یا بیان میفرمایند: «و قتل داوود الجالوت و آتاه الملک و الحکمة». حال، حضرت هم در این روایت میفرمایند: رأس این حکمت، مخافة الله است.
پس این نوع از خوف، خوف ممدوح و حَسَن است که اگر انسان این خوف را داشته باشد، آرام میشود، اعمالش، الهی میشود، حتّی نسبت به بدیها سپری مییابد. فرمودند: وقتی میخواهند به کسی حکمت بدهند، او را ابتلا و امتحان میکنند - که ابراهیم خلیلش هم مبتلا شد «اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات» - به پنج چیز: یکی از آن ابتلائات، این است که حرفهای او را تحریف میکنند. لذا او در مقام امنیّت از خدا قرار میگیرد.
خوف از عاقبت به سوء شدن!
امّا چند قسم از خوف ممدوح هم بیان کنم و بعد به سراغ مطلب دیگری برویم. یکی از مطالب خوف ممدوح عند الآیات و الاحادیث و الاولیاء، خوف از عاقبت به خیری است. این یکی از خوفهای خوب است که انسان فکر نکند من همین که الآن هستم، خواهم بود. برصیصای عابد سقوط کرد. لذا انسان عاقل دائم در این خوف هست. نمیگوید: از ما که دیگر گذشت و ما که دائم سر درس اخلاقیم و نماز میخوانیم و با بزرگان نشست و برخاستی داشتیم و ... . کسانی بودند که حتّی در محضر حضرت صادق القول و الفعل بودند، امّا ... . بالاتر از پیامبر، خورشید نبوت، که مستقیم میتابد، امّا یک عدّه که در محضرشان بودند، چه شدند؟! برخی منافق بودند، امّا برخی منافق نبودند، ولی سقوط کردند. این که بارها بیان کردم، عین این جمله را یادداشت کنید و هر روز تکرار کنید، برای همین است:
هر کس ولو به لحظهای تصوّر کند، کسی شده است، همان لحظه، لحظهی سقوط اوست! یعنی همان لحظه سقوط کرده است، دیگر نباید منتظر بعدها باشیم. به قول آیتالله العظمی بهاءالدّینی، بعضیها بیست سال پیش سقوط کردند و الآن صدایش درآمده است. ابوحنیفه گفت: «لو لا السنتان لهلک نعمان»، اگر آن دو سالی که نزد حضرت صادق القول و الفعل بودم، نبود، هلاک شده بودم. امّا چه کرد؟ خودش یک مذهب درست کرد! سقوط کرد! طلحه، زبیر و ... سقوط کردند، منافق نبودند، امّا به خاطر حبّ به دنیا سقوط کردند.
خوف از عاقبت به خیر شدن، خودش خوف ممدوح است. انسان بترسد که نکند عاقبت به خیر نشوم و سوء عاقبت برایم به وجود آید. جدّی تا آن لحظهی آخر، هیچ چیزی معلوم نیست. به قول اولیاء خدا تا آن موقعی که ملک الموت نیامده، معلوم نیست که دینمان را با خودمان میبریم و مؤمن از دنیا میرویم یا خیر.
خوف مورد پسند خدا و سبب ترفیع انسان به مقام اتقیاء
یک خوف ممدوح دیگر، خوف از عذاب گناهان انجام گرفته در گذشته است. ضمن این که به رحمت پروردگار عالم امید دارد و میداند که اگر کسی به درگاهش برود، توبهاش را میپذیرد و تازه سیّئات را هم به حسنات تبدیل میکند، امید دارد که خدا جبّار و جبرانکننده است و اینقدر ارحمالرّاحمین است، امّا ته دلش باز هم یک خوفی دارد و اتّفاقاً این خوف، یکی از آن خوفهایی است که خود خدا ظاهراً خیلی دوستش دارد که انسانهای گنهکار با این که امید به او دارند، امّا ته دلشان یک خوفی هم دارند که نکند باز هم ... . خدا ظاهراً خیلی این خوف را میپسندد. این هم یکی از آن خوفهای بسیار عالی است. با این که توبه و استغفار کرد، توبهاش، توبهی نصوح بود و برگشت به گناه نداشت، امید به رحمت پروردگار عالم داشت، جبّاریّت خدا را قبول دارد، «یبدّل السیئات بالحسنات» را قبول دارد، امّا ته دلش باز هم خوف دارد. لذا این ممزوج خوف و رجا، ظاهراً برای آدمهای گنهکاری که این حال را داشته باشند، هست و عجیب است که اگر با همین حال از دنیا بروند و دیگر به سمت گناه نرفته باشند، مقام اتقیاء و اولیاء را به آنها مرحمت میکنند. معلوم میشود خدا این خوف را خیلی دوست دارد.
خوف از نقصان در عبادات
یک خوف دیگری هم که اولیاء خدا روی آن، مانور دادند و بیان کردند، این است: خوف از نقصان یا قلّت عبادت، در برابر آن ربّی که خالق است و عظمت دارد. یعنی هر چه به عمل خودشان نگاه میکنند، آن را کم میبینند و میترسند. اتّفاقاً خودش عامل میشود که عمل را بیشتر انجام بدهند.
امّا در مقابل کسانی هستند که مدام فکر میکنند: من که عملم خوب است، من که در روز نمازهای واجبم را میخوانم، زیارت عاشورا را که هر روز میخوانم، دعای عهد را که میخوانم، نماز لیلة الدفن را هر شب میخوانم، همه کاری انجام میدهم.
مثل آن چیزی که ملّا فتحعلی سلطانآبادی(ره)، آن سلطانالعارفین بیان کردند که حاج شیخ عبّاس قمی هم در مفاتیح در باب اذکار طلوع آفتاب و یا فتاح بیان کردند. یکی از خصوصیّات سلطانالعارفین این بود که نامهای را که دربسته بود و هنوز باز نکرده بودند، میفرمودند: کجای آن خط کشیده و ... . وقتی در آخر عمر شریفشان از ایشان پرسیدند: اینها را چگونه به دست آوردید؟ فرمودند: به خاطر سه چیز:
1. در عمرم زیارت عاشورا را ترک نکردم.
2. هر شب نماز لیلة الدفن خواندم و بعد از نماز گفتم: «اللهم و ابعث ثوابها الی قبور المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات». آنهایی که در آن شب فوت کردند و کسی نبود که برایشان نماز لیلة الدفن بخواند، پروردگار عالم هر کدام را یک نماز کرد و به آنها داد، خدا اینگونه است، میتواند، قادر متعال است. لذا در باب نیّت هم داریم که تصوّر نکنید اگر ثواب عملتان را به تعداد بیشتری بفرستید، برای خودتان کم میشود، بلکه شما سعی کنید همه را مدّنظر بگیرید، چون برای همهی آنها میفرستند و برای شما هم مضاعف میکنند و به شما چند برابر میدهند.
3. دائم در قبرستان میرفتم. اصلاً حضور در قبرستان، اثر مثبت دارد و برخلاف تصوّر بعضی، زهد بیجا و دارای اثرات منفی نیست، بلکه یکی از زهدهای بسیار عالی است. چقدر سر قبور میرویم؟
وجود مقدّس پیامبر داشتند در مورد پدر و مادر صحبت میکردند، طوری که همه به گریه افتادند، یکی زار زار گریه میکرد و گفت: پدرم شتردار بود و کاروان میبرد، در یکی از این سفرهایش از دنیا رفته و من نمیدانم قبرش کجاست. حضرت فرمودند: در قبرستان مسلمین برو و خطی مانند قبر در کنار قبور مؤمنین بکش و در آنجا بنشین و برایش فاتحه و قرآن و دعا بخوان. حضرت نفرمودند: از همین جا برایش بخوان، کافی است. لذا معلوم میشود که حضور در قبرستان، موضوعیّت دارد.
علی ای حال، درست است که شاید کسی همهی این کارها را انجام بدهد، امّا نمیتواند بگوید: پس من که دارم این کارها را میکنم، نمازم، دعای عهدم، هر ساعت دعای سلامتی میخوانم، آخر شب وضو میگیرم و وقتی میخواهم بخوابم با آقا جان حرف می زنم و ... . یک خوف ممدوح، خوف از نقصان در عبادت هست. این که بدانیم عبادات ما در برابر عظمت حضرت حقّ و مولایمان، آقا جان، امام زمان، قلیل است. خود این، بهترین خوف ممدوح است.
خوف ممدوح بدهکار دانستن خود!
یک خوف دیگر هم هست که دیگر در مقولهی عبادت نیست، بلکه به مقام خصّیصین و ... میرسد و آن، خوف از ناچیزی خود میباشد. دائم در فکر اوست، خود را در برابر عظمت حضرت حقّ، ذلیل میبیند. یک فعلی از من صادر شود، در مقابل آن که آنقدر باعظمت است و خوب نباشد. مثلاً انسان در یک مجلس بزرگی برود که مرجع تقلیدی، امام راحل، امامالمسلمین باشد، خیلی مراقب است که عملی از او صادر نشود که در خورد این مجلس باعظمت نباشد. انسان اینگونه باشد، خوف داشته باشد از ناچیزی خودش که نکند کاری کنم که در مقابل عظمت پروردگار عالم، ملائکهی الهی به من بخندند، این هم یکی از خوفهایی مدوح است.
لذا انسان باید این خوف را داشته باشد و حتّی نسبت به اولیاء خدا هم اینگونه باشد. به خصوص نسبت به آقا جان، حضرت حجّت، اصلاً دائم خودش را بدهکار بداند. این بدهکار دانستن خود، خوف ممدوح است، نه طلبکار بودن. اگر یک روزی از امام زمان طلبکار شدیم، از نظام مهدوی طلبکار شدیم، بدانیم خوف ممدوح نداشتیم و خوفهای ما آرام آرام غیرممدوح و مذموم میشود.
لذا انسان باید دائم در ذهن خود بگذراند که نکند امام زمان از من راضی نباشد. ما بیش از حد خوشیم. انسان باید دائم در این حال باشد، طوری که اولیاء خدا گاهی آب میشدند و زود پیر میشدند، از این که خوف داشتند نکند آقا جان آنها را نگاه نکند. نه این که روز به روز فربه شوند، غصه میخورند و این غصهها غصههای ممدوح است که آقا جان، از دست آنها راضی هست یا خیر.
امروز که گذشت، چه کردم؟ این ساعات که گذشت، چه کردم، آقا از من راضی است؟ مولا از من راضی است؟ آقا جانم از من راضی است؟ اگر کسی حال داشته باشد که دائم در این فکر باشد، دیگر کاری به دنیا و مافیهای آن ندارد. آن کسی که فکر و ذکرش، آقا جان و مولا هست، فقط میخواهد ببیند که آقا جان، از او راضی است یا خیر، لذا خوف دارد که نکند در مقابل آن عظیم، کاری انجام داده باشم که حضرتش نسبت به آن، حتّی کراهت داشته باشد، چه برسد تنفّر از آن عمل. خوشا به حال آنان که اینطور هستند.
السلام علیک، یا مولای یا صاحب العصر و الزمان
عزیزدلم، یاد آقا جان را فراموش نکن، خدا شاهد است اثر دارد، عالم، عالم اثر و مؤثر است. حداقل در هر ساعت، یک دعای سلامتی برای ایشان بخوانید، میخواهید دعای فرج را هم بخوانید، چقدر اثر دارد.
یاد آقا جان باشید. خوشا به حال بزرگان که گاهی بیان کردند (نه این که بخواهند نعوذبالله خودشان را مطرح کنند، بلکه چون مطالبی را میفهمیدند، می خواستند بقیّه را هم در این راه بیاورند) : آیا تا به حال خواب آقا جان را دیدید؟ تا بلند شدید، گفتید: السلام علیک یا مولای یا بقیة الله؟ آیا تا بلند شدی، ناخودآگاه دعای سلامتی یا دعای فرج را خواندید؟ یا این که ما اصلاً روزمان طور دیگری است. روزی که به نام آقا نباشد، به قول اولیاء خدا، خدا آن روز را نیاورد.
السلام علیک، یا مولای یا بقیة الله