بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
« یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ وَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ
الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» [1]
ذوالجلال و الاکرام می خواهد همه مردم، بنده شوند «یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا» اما دشمن- شیطان و نفس امّاره- همیشه در صدد است تا بندگی را از انسان سلب کند.
اولیاء الهی صلاه را تذکار حالت عبودیت بیان کردند. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ»[2] اعلام بندگی است و لذا حمد در هر نماز حتماً باید خوانده شود.
همه گیتی در حال عبادتند. همانطور که در تفسیر سوره حمد عرض کردیم حتّی آنهایی که به عبادت دیگران مشغول هستند نمیدانند در حقیقت به فطرت الهی خود جواب میدهند «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها»[3]
«فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً» راغب اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب لغت مجمع البحرین راجع به نِد میفرماید: نِد، به عنوان مثل المثل است و «مثل المثل یعنی کأنّه حقیقه علی الانسان ذات شیٍء» انسان ذات شی را این میبیند، گرچه این نیست.
گاهی بشر دنبال فطرت میگردد تا خداپرست شود،اما در مقابل خدا نِد میآورد، مثل المثل میآورد؛کأنّه فکر میکند او خداست و جالب این است که برای انسان جعل هم میشود یعنی دائمی است!
وقتی ذوالجلال و الاکرام میفرماید: «انّی جاعلٌ فی الارض خلیفه» یعنی خدا برای همیشه بشر را خلیفه قرار داد لذا انسان بعد از حیات ظاهری هم باز جعل دارد و خلیفه است. دلیل خلیفه بودن بشر الیالابد این است که فردای قیامت هم ذوالجلال و الاکرام امور را به دست خلیفهاش قرار میدهد
اینکه شافعی هم میگوید: «علیٌ حبُّهُ جُنَّه/ قسیم النّارِ و الجَنَّه» -که شیعه و سنّی (اهل جماعت) قبول دارند- وجود مقدس مولیالموالی قسیم نار و جنت هست، یعنی خلافت الهی با مرگ ظاهری از بین نمیرود.
امّا بشر به جایی میرسد که چیزی را در مقابل ذات احدّیت جعل درونی خودش میکند. نِد که مثل المثل است گاهی بت است، یعنی بت الی الابد برای او میشود جانشین الهی، گاهی انسان به جایی میرسد که مثل فرعون ادعای ربوبیت میکند و میگوید: «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلى»[4] گاهی جهل انسان جعل او است و انسان الی الابد در جهل است.
پروردگار عالم میخواهد بندگانش عبودیّت داشته باشند. خطاب «یا أَیُّهَا النَّاس» است، امّا چه کسانی عبد میشوند؟ «رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُم وَ الَّذِینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقُون» آنهایی که متّقین هستند. متّقین چه کسانی هستند؟ آنهاییکه انداد نداشته باشند.
ذو الجلال و الاکرام با یک روش روانکاوی با بشر صحبت میکند، میخواهد از راه محسوسات به انسان بگوید: ببینیدآن خدایی که میگویم عبادت کنید این است: «الَّذی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً» خدایی که ارض را با وجود آن حالت چرخش باز فراش و محل آرامش انسان قرار میدهد چون فراش،دو معنی دارد: یکی گستردگی و دیگری آرامشگاه انسان!
بعد میفرماید: «وَ السَّماءَ بِناءً» این بِناء چیست؟جلسه گذشته یک اشارهای کردیم امّا هنوز بشر حقیقت بناء را نمیفهمد. آن چه که تاامروز راجع به «وَ السَّمَاءَ بِنَاءً» بیان شده، یک حالت استعاریه است، حقیقت نیست و حقیقت بناء چیز دیگری است. هنوز بناء از باب رمز است ودر زمان وجود مقدس آقا، حقیقت بناء معلوم میشود
یکی از خصایص قرآن همین است که در هر زمانی بشر به اندازه فهم خود میتواند از آن استخراج کند لذا این کتاب با عظمت الهی هرگز کهنه نمیشود. ولو به اینکه این آیات، کلام الله بما هو کلامِه نیست چون کلام خدا بما هو کلامه، باید ردیف داشته باشد و کسی در ردیف ذوالجلال و الاکرام نیست. «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ»[5].
ذوالجلال و الاکرام ردیف ندارد، پس کلام الله، بماهو کلامالله این نیست، بلکه نازله است. ولی این هم لطف خداست که از همین کلام نازلهاش هر زمانی بشر به اندازه فهم خودش در آن زمان برداشت میکند. علی ای حالٍ، این سفره احسان ذوالجلال و الاکرام پهن است «الْقُرْآنَ مَأْدُبَةٌ اللَّهِ»[6] هرکسی بنشیند از او بهرهبرداری میکند.
بعد میفرماید: «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» یکی از چیزهایی که از آسمان است، آب است. وقتی «مِن» میآورد میشود جزء، «مِن» جزئیه است کلّیه نیست، نفرمود «و أنزَلَ السّماء» فرمود «مِنَ السَّماءِ».
این که آب مایع است خودش یک نکته است، چرا باید آب مایع باشد؟ چرا اصلاً هر چیزی باید از مایع باشد و جامد نیست؟ اصلاً آیا جامد بمعناالجامد در عالم وجود دارد یا چیزی در عالم به عنوان جامدات به حقیقت نداریم؟ این را بدانید هر جامدی در او مایع است چون جامد اگر جامد بود باید خودش به تنهایی جامد باشد درحالیکه سه چهارم هر شیئی آب است تازه آن یک چهارم دیگرش هم نکات عجیبی دارد!
«فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ ِ رِزْقاً لَکُمْ» آن ثمرات و میوهها، آن چیزهایی که خدا برای رزق انسان قرار داده است. بعد ذوالجلال و الاکرام تعبیر زیبایی دارد «فَلا تَجْعَلُوا»
اوّلاً نفرمود: «و لا تجعلوا» «فاء» قرار داد اگر میفرمود: «و لا تجعلوا» یعنی گاهی قرار ندهید، چون «و» یعنی یک موقع قرار میدهید یک موقع قرار نمیدهید اما «فاء» تحقیقیه است، وقتی ذوالجلال والاکرام میفرماید: «فَلا تَجْعَلُوا» یعنی شما قرار میدهید، «فاء» که بر سر «لا» نفی نهییه آمد، یعنی شما اینطور میشوید به تعبیری مثل منفی در منفی که میشود مثبت!
لذا اکثر بشر به «ند» دچار میشوند. گاهی حبّ انسان شخصیه میشود و محبّت، ندآور میشود یعنی در مقابل معصوم در مقابل جانشین معصوم یک حبّ کذایی بیخودی انسان را گرفتار میکند.
چرا «انداد» فرمود؟ جمع «ند» است. «اللّه» یکی است امّا «ند» متفاوت است همانطور که شیطان متفاوت است دشمن زیاد است. خدا یکی است و دوست یکی است «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا»[7]. اما ظلمات زیاد است لذا «ظلمت» نمیگوید.
شما در زیارت روز چهارشنبه ببینید به حضرات معصومین میگوییم «السلام علیکم یا حجج اللهّ، السلام علیکم یا اولیاء اللّه» بعد در فراز بعدی «السلام علیکم یا نور اللّه» مگر «علیکم» نمیگوییم؟ چون جمع است باید بشود «انوار اللّه» امّا «نور» همیشه یکی است.
یک روایتی را تبرکاً عرض کنم، وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج آقا علی بن موسیالرضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) در عیون اخبارالرضا میفرمایند کسانی که به ند گرفتار میشوند باید به نزدیک قرآنهای ناطق بروند که قرآنهای ناطق همان اولیاءالهیاند.
این یک نکته عجیبی است و همه جا به درد میخورد. بارها عرض کردهام این را هر روز بخوانید، پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لِکُلِّ شَیءٍ مَعْدَن وَ مَعْدَنُ التَّقوَی قُلُوبُ الْعَارِفِینَ»[8] برای هر چیز معدنی است و معدن تقوا قلوب عارفین است. این یک حقیقت است که اگر انسان اتّصال با اولیاء نداشته باشد بیچاره میشود، این واقعاً نیاز بشر است و بشر نمیتواند بدون ولی حرکت بکند والّا دچار نِدها و منیّتها میشود.
خدایا! به قرآن ناطقت آنی و کمتر از آنی ما را به خودمان وامگذار.
این دعای عجیبی است، همیشه دعا کنید که خدا ما را به خودمان وانگذارد. چون خیلیها که بیچاره شدند به خاطر همین واگذاری است؛ فکر کردند کسی شدهاند و لذا گفتهاند کسانی که سوادشان بیشتر است یا مسندی دارند بیشتر نماز شب بخوانند، عبادت شب، تلاوت قرآن و دعای بیشتری داشته باشند.عبودیت و بندگی خدا و توسّل به معصومین در آن ها باید بیشتر باشد.
انسان باید ساعاتی را برای خودش خالی کند، اصلاً روایت داریم که ساعات زندگی خودتان را تقسیم کنید؛ ساعاتی را به عبادت، به شرکت در جلسات قرآن،جلسات اخلاق اختصاص بدهید.
انسان باید خودش را تنبیه روحی بکند. مراقبه داشته باشد که دچار ند نشود. ند انسان را بیچاره میکند و آنوقت دچار انداد هم میشود. خدا رحمت کند آن مرد الهی و عظیمالشّأن علامه آسیّد محمّدحسین تهرانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که از قول آسیّد هاشم حدّاد(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آن عارف بزرگوار میفرمود: بعضیها بتپرست بودند و یک بت میپرستیدند، ما که بتها میپرستیم، یعنی بت نفس، مراقب باشیم!
نکات برگزیده
v ذوالجلال و الاکرام می خواهد همه مردم، بنده شونداما دشمن- شیطان و نفس امّاره- همیشه در صدد است تا بندگی را از انسان سلب کند.
v اولیاء الهی صلاه را تذکار حالت عبودیت بیان کردند
v همه گیتی در حال عبادتند.
v گاهی بشر دنبال فطرت میگردد تا خداپرست شود،اما در مقابل خدا نِد میآورد، مثل المثل میآورد؛ کأنّه فکر میکند او خداست و جالب این است که برای انسان جعل هم میشود یعنی دائمی است!
v دلیل خلیفه بودن بشر الیالابد این است که فردای قیامت هم ذوالجلال و الاکرام امور را به دست خلیفهاش قرار میدهد.
v گاهی جهل انسان جعل او است و انسان الی الابد در جهل است.
v ذو الجلال و الاکرام با یک روش روانکاوی با بشر صحبت میکند، میخواهد از راه محسوسات به انسان بگوید: ببینید آن خدایی که میگویم عبادت کنید خدایی است که ارض را با وجود آن حالت چرخش باز فراش و محل آرامش انسان قرار میدهد.
v آن چه که تاامروز راجع به «وَ السَّمَاءَ بِنَاءً» بیان شده، یک حالت استعاریه است، حقیقت نیست و حقیقت بناء چیز دیگری است. هنوز بناء از باب رمز است ودر زمان وجود مقدس آقا، حقیقت بناء معلوم میشود
v یکی از خصایص قرآن همین است که در هر زمانی بشر به اندازه فهم خود میتواند از آن استخراج کند لذا این کتاب با عظمت الهی هرگز کهنه نمیشود.
v ذوالجلال و الاکرام ردیف ندارد، پس کلام الله، بما هو کلام الله این نیست، بلکه نازله است. ولی این هم لطف خداست که از همین کلام نازله اش هر زمانی بشر به اندازه فهم خودش در آن زمان برداشت میکند.
v گاهی حبّ انسان شخصیه میشود و محبّت، ندآور میشود یعنی در مقابل معصوم در مقابل جانشین معصوم یک حبّ کذایی بیخودی انسان را گرفتار میکند.
v چرا «انداد» فرمود؟ جمع «ند» است. «اللّه» یکی است امّا «ند» متفاوت است همانطور که شیطان متفاوت است دشمن زیاد است. خدا یکی است و دوست یکی است «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا»[9]. اما ظلمات زیاد است لذا «ظلمت» نمیگوید.
v وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج آقا علی بن موسیالرضا(صلوات اللّه و سلامه علیه) در عیون اخبارالرضا میفرمایند کسانی که به ند گرفتار میشوند باید به نزدیک قرآنهای ناطق بروند که قرآنهای ناطق همان اولیاءالهیاند.
v بشر نمیتواند بدون ولی حرکت بکند والّا دچار نِدها و منیّتها میشود.
v همیشه دعا کنید که خدا ما را به خودمان وانگذارد.
v انسان باید خودش را تنبیه روحی بکند. مراقبه داشته باشد که دچار ند نشود.
[8] ارشادالقلوب، ج : 1، ص: 15