«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»
«وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»
بعد از اینکه ذوالجلال و الاکرام در آیات قبل، تنبیهاتی را برای بشر بیان فرمود، در این آیه عنوان شک و شبهه و ریب در نزول آیات الهی را بیان میفرماید.
در جلسه گذشته عرض کردیم شک اولیه منعی ندارد و به تعبیر بعضی شاید عامل رشد هم بشود. البته این بدان معنا نیست که حتماً انسان باید اول شک کند و بعد به یقین برسد. ظاهر امر این است که چون بشر پیچیده شده در جسم خاکی و دنیوی است، طبعاً در بعضی مسائل شک میکند امّا توقف در شک، انسان را به بیراهه میبرد.
یکی از دلایل ریب و شک این است که بشر در مقام تقوای روحی نیست. «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین»[1] متّقین ریب ندارند. لذا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) که خود مولیالمتقین است، میفرمایند: «لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»[2] اگر همه پردهها کنار رود، بر یقین من اضافه نمیشود.
شاید بعضی بگویند: آنها معصوم هستند و دیگران بعد از یک مرحله شک به یقین میرسند، امّا این غلط است. ما اولیائی داشتیم که طبق فرمایش خودشان، ولو به لحظهای شک نکردند. با اینکه میدانند همه چیز روی حکمت است ولی اگر زمانی حکمت امری را هم نمیدانند، هرگز به آن شک نمیکنند و تعبّداً آن عمل را انجام میدهند. معنی تعبّد یعنی انسان مطیع محض باشد و این دلالت بر تقوا است.
یکی از اولیاء الهی درباره مادر بزرگوارشان میفرمود: مادر من بیسواد بود ولی به قدری مقیّد بود که اگر کوچکترین نکتهای از آقایان علما میشنید، به آن عمل می کرد. چهل روز بعد از وفات مادرم ایشان را در عالم رؤیا دیدم - تصوّر من این بود که ایشان به دلیل ارادت زیادی که به بیبی دو عالم(صلوات اللّه و سلامه علیها) داشتند، با ایشان محشور باشند- پرسیدم: مادر کجایی؟ فرمود: من با مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هستم، به من گفتند تو به مرحله یقین رسیدی!
تقوا و روحیه اطاعت و تعبّد انسان را به اینجا میرساند و این روحیه به دلیل مراقبتهای زیادی بود که پدر این بانوی مکرّمه در خصوص لقمه داشتند.
پس یک دلیل شک و ریب همین است که طهارت قبلی جسمی و روحی وجود نداشته است.
حضرت حق بعد از اینکه فرمود: «وَ لا تَجعَلوا لِلّٰهِ اَنداداً وَ اَنتُم تَعلَمون»، می فرماید: «وَ اِن کُنتُم فی رَیبٍ» معلوم است یکی از دلایل شک همین انداد است . گفتیم: «نِد» عنوان بت درونی هم میتواند باشد؛ یعنی نفس امّاره!
در ادامه بررسی آیاتی که در آنها «لاریب» وجود داشت، به آیه پنجم سوره حج رسیدیم. حضرت حق میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ...» اگر شما شک دارید به این که مبعوث میشوید (در این نکته تأمّل کنید که) ما شما را از خاک خلق کردیم.
امروزه در علم تجزیه معلوم می شود ما از خاک هستیم، «فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ» آنوقت این خاک تبدیل به آب شد. کدام آب؟ آبی که نطفه است. «... ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ...» بعد این آب که در یک قطره آن هزاران هزار اسپرم وجود دارد، به «عَلَقَةٍ» تبدیل میشود؛ آن خون بسته شده اولیه که آماده است برای گوشت شدن؛ یعنی نه گوشت است و نه آب! «... ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ...» از پاره گوشت تمام و نا تمام؛ یعنی هنوز استخوانها نرم است و حالت گوشتی دارد !
خوب این تغییر و تحوّلات برای چیست؟ «... لِنُبَیِّنَ لَکُمْ...»؛ خداوند میخواهد برای شما تبیین کند (تا در آن تأمّل کنید) «... وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ...» و آنچه که مشیّت ما بر آن تعلّق گرفته در رحمهای مادران قرار بگیرد و تا زمان معیّن بماند.
برای «اَجَلٍ مُسَمّیً » در این جا دو معنا میتوان قائل شد: یکی اینکه از همان لحظه برای او تعیین می- شود که عمرش تا چه زمانی است؟ دوم اینکه زمان دقیق خروجش از رحم مادر را معیّن میکنیم.
ذوالجلال و الاکرام می فرماید: «...ثُمّ نخرِجُکُمٛ طِفٛلاً ثُمَّ لِتَبٛلُغُوا اَشُدَّکُمٛ...» سپس ما شما را به عنوان طفل خارج می کنیم، بعد به حدّ بلوغ و کمال می رسانیم. «...وَ مِنٛکُمٛ مَنٛ یُتَوَفّیٰ وَ مِنٛکُمٛ مَنٛ یُرَدُّ اِلیٰ اَرٛذَلِ الٛعُمُرِ لِکَیٛلا یَعٛلَمَ مِنٛ بَعٛدِ عِلٛمٍ شَیٛئاً ...» وقتی به حد بلوغ و کمال و رشد رسیدید ، برای بعضی از شما همین زمان از دنیا رفتن است، بعضی هم به سن پیری و دوران ضعف و ناتوانی عمر میرسید، « لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً » که گاه هیچ چیز را نمیفهمید - همان چیزی که امروز به آن آلزایمر میگویند، قرآن جلوتر بیان فرموده، الآن معلوم میشود که این آیه برای آخرالزّمان است –
اوّل میفرماید بعد از اینکه شما را به بلوغ و کمال رساند، بعد میفرماید: «و منکم مَن یَتوفّی» برای بعضی از شما همین زمان از دنیا رفتن است. الآن هم بروید بهشت زهرا ببینید اکثر متوفیان حدود چهل سال و جوان هستند. باید بترسیم از اینکه برویم و هیچ نداشته باشیم!
بعد میفرماید: «وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ» -عزوجلّ دارد هشدار میدهد، مگر شما به مبعث شک ندارید، دقّت کنید تا یک دلیل دیگر از ادلّه معاد را برای شما بگویم - زمین را نگاه کنید وقتی خشک و بی گیاه است، ما باران را به آن نازل میکنیم، سرسبز و خرّم میشود. قدرت ذوالجلال و الاکرام را ببینید که چگونه خدا اینها را سبز و خرّم میکند و از هر نوع گیاه مجدّداً میرویاند!
بلافاصله آیه بعد میفرماید: « ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ » این دلالت بر این است که خدا حقّ است «وَ أَنَّهُ یُحْیِ الْمَوْتى» اوست که اموات را زنده میکند «وَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» و بر هر کاری تواناست.«و أنّ الساعه آتیه لا ریب فیها» و محققاً ساعت قیامت بی هیچ شک و شبهه و ریبی محقّق میشود «و أنّ الله یَبعثُ من فی القبور» و خدا هر آنچه که در قبور هست مبعوث میکند و مجدّداً همه را بیرون میآورد.
بعد ذوالجلال و الاکرام میفرماید: شما میخواهید به صورت ظاهر از راه علمی ثابت کنید، «و مِن النّاس مَن یُجادل فی الله بغیر علمٍ » اینها که در راه خداشناسی جدال میکنند، اصلاً علم ندارند، انسانهای فقیری هستند – اینجا ذوالجلال و الاکرام به تعبیر عامیانه آب پاکی را ریخت - «و لا هدیً و لا کتابٍ منیرٍ» هیچ کتاب و حجت روشنی برای کار خودشان ندارند.
وقتی از آنها می پرسی شما که میگویید جهان خلقت بر اثر یک انفجار و خود به خود بوجود آمده است، از راه علمی این مطلب را ثابت کنید که اصلاً چگونه این انفجار صورت گرفت؟ قبل از آن لحظه چه بود؟ هیچ دلیل روشنی بر این ادّعا ندارند. اصلاً آیا بشر مخلوق محدود می تواند ادّعایی کند؟ او که حتّی رحم مادر را به یاد نمیآورد، چگونه ادّعا میکند که رموز خلقت و ایجاد عالم را میداند؟!
«لا ریب» بعدی در سوره سجده، آیه دوم است که بعد از حروف رمزیه، ذوالجلال و الاکرام میفرماید: «الم تَنْزیلُ الْکِتابِ لا رَیْبَ فیهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمینَ» نزول این کتاب بزرگ بیهیچ شک و شبهه از جانب خداست.
در سوره بقره اشاره کردیم که پروردگار عالم میفرماید: «وَ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» اگر شما شک دارید که این قرآن از جانب خدا نازل شده، یک سوره مثل این قرآن بیاورید. هنوز که هنوز است، نتوانستهاند!
امّا مهم این است که «مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا» است، یعنی اولاً نه خود پیامبر ادعایی کرد و نه پروردگار عالم بیان کرد چون پیامبر من است، من این را به او نازل کردم بلکه فرمود: او عبد ماست، بنده ماست. البته خود خدا در یک جایی هم فرموده «عبدی اطعنی اجعلک مثلی»[3] . لذا چون عبد شد قدرت این را دارد که با یک انگشت باذن الله تبارک و تعالی شق القمر کند!
بعد میفرماید :«وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ» شاهدانی را برای خودتان بخوانید که از ناحیه خدا نباشند. ذوالجلال و الاکرام میخواهد بگوید: همه آن چیزی را که شما شاهد میآورید ما خلق کردیم – این نکته خیلی قشنگی است- یعنی هر طرف بروید آثار خلقت من است. خودتان هم از آثار خلقت من هستید. اگر میتوانید «مِنْ دُونِ اللَّهِ» بیاورید. به تعبیری پروردگار عالم با این جملات خلع سلاحشان کرد!
یکی از عرفای عظیمالشّأن تعبیر نمکینی فرمودند، فرمودند: انسان یک موقعهایی دلش برای خدا میسوزد. آن خدای با عظمتی که هستی را خلق کرده، حالا باید با مخلوق خود محاجّه کند که اگر راست میگویی برو شاهدانی بیاور که «مِنْ دُونِ اللَّهِ» باشند!
پس شکّ بشر بیجاست؛ یعنی باید در شکّ خود شک کنید، نه در خلقت!
والسلام علی من اتبع الهدی
[2] بحارالانوار، ج:40، ص:153
[3] کلیات حدیث قدسی، ص: 709