بسمه تعالی
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»[1]
تأمّل در چگونگی خلقت برای درک معاد
عرض کردیم پروردگار عالم انسان را به خودش برمیگرداند و او را هوشیار میکند تا نگاه کند به حال خودش که کیست.
جدّاً اگر کسی در وجود خودش تأمّل کرد، دیگر کافر نمیشود و کفران نعمت نخواهد کرد. ولی مع الأسف این که انسان کفران نعمت میکند، به واسطه این است که دقّت نمیکند کیست، یعنی دقّت در وجود خودش نمیکند.
مثلاً قرآن کریم و مجید الهی در سوره قیامت آیاتی را راجع به این که انسان در وجود خودش دقّت کند، تبیین میفرماید. اگر انسان در این مورد دقّت کرد، تمام مسائل برای او حل میشود. از جمله این که وقتی بیان میفرماید: «لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ»[2]، بلافاصله میفرماید: «وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَة»[3] و از این نفس پرحسرت و ملامت یاد میکند؛ یعنی یک موقعی خود انسان، خودش را ملامت میکند.
اوّلین نکته ای که بیان میفرماید، این است: «أَ یَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ»[4] یعنی نگاه کنید به استخوانهایی که جمع میشود. «نَجْمَعَ عِظامَهُ» یعنی انسان تصوّر میکند آیا این استخوانهایی که دیگر این طرف و آن طرف پرتاب شده، میشود یک روز جمع شود و مجدّداً به عنوان یک انسان روح در آن دمیده شود؟! تعجّب میکند.
پروردگارعالم در آخر این آیات نکته بسیار زیبایی را میفرماید که انسان بفهمد چه خبر است، میفرماید: «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى»[5] علّت چیست که انسان در خودش دقّت نمیکند؟! میفرماید: مگر شما اوّل چه بودید؟! آیا آن قطره آب منی نبودید؟! اگر دقّت کنید که چه بودید، دیگر این برای شما شگفتانگیز نخواهد بود که مگر میشود استخوانهای ما جمع شود؟!
اوّل یک آب گندیده (قطره آب منی) بودید، «ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی»[6] بعد علقه شدید. علقه یعنی آن نطفهای که بسته میشود و به خون تبدیل میشود. «فَسَوَّی» پروردگار عالم آنوقت شما را آفرید و به همین حالتی که میبینید آراسته شدید.
البته وقتی میفرماید: اوّل شما یک قطره آب بودید، تمثیل به قطره میزند که من و شما بفهمیم و إلّا همان قطره هم نیستیم، بلکه از قطره هستیم - خوب به تعابیر دقّت بفرمایید - کما این که میفرماید: «مِنْ مَنِیٍّ» از آن منی هستید، نمیفرماید: «انتم مَنِیّ» منی نبودید، بلکه از منی بودید. در منی، اسپرم هست، فلذا میفرماید: خود منی هم نیستید، بلکه «مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى» از منی هستید، «ثُمَّ کانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی».
بعد فرمودند: «فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَ الْأُنْثی»[7] شما بعد به دو صنف تبدیل شدید، یک عدّه نر و یک عدّه ماده. یک عدّه به جنس مؤنث و یک عدّه هم به جنس مذکّر تبدیل شدید - این نکته بسیار مهمّی است -
جالب این است که اصلاً قبل از ورود به رحم، در صدر که هستیم، عنوان جنسیّت برای ما نیست. موقعی که وارد میشویم و در صدر حرکت میکنیم و میآییم در بیضه ها قرار میگیریم، جنسیّت از آنجا تشکیل میشود. یعنی باز هم در قبل یک حالت خنثی داریم. گرچه از روز ازل معلوم هستیم امّا تقسیم حالت جنسیّت در آنجاست.
«أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی»[8]، در آیه مورد بحثمان یعنی آیه 28 سوره بقره فرمود: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ» و حالا هم سؤالی میفرماید: «أَ لَیْسَ» آیا چنین خدایی که شما را از یک نطفه و یک قطره منی آفرید و بعد تبدیل به یک علقه کرد و بعد تبدیل به یک انسان کرد و بعد از آن هم مذکّر و مؤنّث شدید، آیا قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! - در اینجا «بِقَدَرٍ» یا «بِقادِرٍ» بیان میشود که همان قدر بهتر است؛ چون خود قدر، تقریباً همان عنوان اصل قادریت است امّا به دو نوع خواندهاند -
خدایی که جنسیّت تعیین میکند، خدایی که یک اسپرم را به یک خون بسته تبدیل میکند و بعد به این زیبایی، انسان را میآفریند، نمیتواند انسانها را بعد از مرگ زنده کند؟!
وقتی لقاح که صورت میگیرد و در رحم قرار میگیریم، ما مثل یک کرم هستیم. کرمی که دائم حرکت میکند. بعد آرام آرام رشد میکنیم. اوّلین مرتبهای که دیده میشود، شفافیّت است که حتّی درون انسان هم دیده میشود. مثل اجنّه که میگویند دورنشان دیده میشود.
پروردگارعالم میفرماید: پس شما باورتان نمیشود خدا حیات بخش است. حیات بخش، پروردگار عالم است، «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّه» چطور کفران میورزید؟! «وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ» اصلاً شما چیزی نبودید. میخواهد بفرماید که شما چیزی نبودید، میفرماید که شما از یک قطره منی بودید «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى»، بعد تبدیل به این انسان شدید، حالا این خدا نمیتواند به شما بعد از مرگ حیات ببخشد؟!
نسخه آیت الله ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای انسان شدن
پروردگار عالم حتّی میفرماید: اصلاً یک روزی هیچ بودید. اوّلین آیات سوره انسان، انسان را میکوبد. اولیاء الهی و عرفای عظیمالشّأن میفرمایند: اگر میخواهید وقتی در رشد و نمو علمی، یا قدرت و یا مال قرار گرفتید، یک موقعی اظهار نکنید کسی شدید، سوره انسان را تلاوت کنید و در آن تفکّر نمایید.
همان که من بارها در اخلاق عرض کرد: هر کسی ولو به لحظهای تصوّر کند کسی شده است، همان لحظه، لحظه سقوط است.
لذا اولیاء الهی میگویند برای این که به آن تصوّر نرسید، سوره انسان را با دقّت بخوانید و تأمّل کنید. یکی از مواردی که آیتالله ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان فرموده بودند، همین سوره انسان بود. گفته بودند: آقا! ما میخواهیم انسان شویم، چه کار کنیم؟ فرموده بودند: برای انسان شدن، سوره انسان را بخوانید.
انسان از هیچ بود و اصلاً قابل ذکر نبود!!!
در سوره انسان چه میگوید؟ همین بحثی است که در آیه 28 سوره بقره بیان فرمود: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» و در سوره قیامت فرمود: این انسان فکر کرده ما این استخوانهای پوسیده شده را جمع نمیکنیم، فلذا فرمود: شما نطفه بودید، «أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنى» و ...، «أَ لَیْسَ ذلِکَ بِقادِرٍ عَلى أَنْ یُحْیِیَ الْمَوْتی» پس چگونه تصوّر میکنید خداوند قادر نیست که مردگان را زنده کند؟! حالا در اوّلین آیات این سوره، خود خدا انسان را منکوب میکند و محکم بر سر او میزند!
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»[9] چقدر زیبا بیان میفرمایند! آیا بر انسان روزگارانی نگذشت که اصلاً چیزی لایق ذکر نبود؟! ای انسان! چه فکر کردی؟! «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً». فکر نکن کسی شدی! «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» اصلاً شیئی نبود که بخواهند ذکرش کنند.
اوّل مطلبی که بیان میفرماید، این است: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ»[10] ما شما را خلق کردیم. «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً» ما او را از آب نطفه مختلط خلق کردیم؛ یعنی اینجا به خوبی معلوم میکند که از زن و مرد خلق شدیم.
لذا قبل از این که دانشمندان بفهمند که لقاح صورت میگیرد و نطفه بهخودیخود نمیتواند تشکیل شود إلّا به لقاح در رحم، پروردگار عالم در قران کریم و مجید الهی فرمود: «أَمْشاجٍ» که این یک نکته مهمی است.
ما شما را از نطفهای که مختلط میشود و در رحم قرار میگیرد، خلق کردیم. «نَبْتَلیهِ» شما را هم آزمایش کردیم. ما شما را دارای قوای چشم و گوش قرار دادیم «فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً»؛ یعنی دقّت کنید، بصیر باشید، هشیار باشید. عالم را میبینی، خودت را میبینی، میبینی هیچ بودی، همینها هم بس است که انسان را به تفکّر وادارد.
من بارها عرض کردم مثلاً پیشانی ما مو ندارد امّا یک مقدار از بالای پیشانی که میگذرد، در رستنگاه، موی سر قرار دارد. پایین پیشانی میآیی، ابرو هست. چه خبر است؟! مگر این پوست را خدا نیافریده، این پوست سر مو دارد امّا پوست پیشانی مو ندارد؟! کف دست مو ندارد امّا پشت دست خیلیها مو دارد!
پروردگار عالم میفرماید: تفکّر کنید، «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» اصلاً هیچ بودید، «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ»[11] منتها ما برای این انسانی که حواسش نیست، راه حق و باطل و هادی را میفرستیم «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً».
لذا باز به این عنوان به انسان بیان میکند: دقّت کن، ببین چه خبر هست. پس قرآن کریم و مجید الهی بارها اشاره کرده که دقّت کنید که هیچ بودید و ما شما را خلق کردیم. پس علّت این که میخواهید کفران نعمت کنید، چیست؟! اگر به همه خلقت دقّت کنید، طبعاً گرفتار این مسئله نمیشوید. اگر دقّت کنید در این که شما هیچ بودید امّا بعد پروردگار عالم شما را خلق کرد، طبعاً کفران نعمت نمیکنید و کافر نمیشوید. علّت این که شما کافر میشوید، برای این است که در این قضیه دقّت نمیکنید.
کشته باد انسان بی ایمان!
یا مثلاً پروردگار عالم اینقدر ناراحت میشود که در سوره عبس میفرماید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ، مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»[12] دومرتبه عنوان خلقت انسان را به رخ میکشد. حقّ هم دارد؛ آیا من و شما هم میتوانیم به رخ بکشیم؟! ما خلق شده او هستیم، او خالق است و ما مخلوقیم. وقتی کسی سرکشی کند، خدای متعال بالاخره یک طوری باید بینیاش را به خاک بمالد! کسی که سرکشی میکند، شاید چند بار مورد رحمت الهی قرار گیرد امّا بالاخره یک طوری باید بینیاش را به خاک مالید.
لذا پروردگار عالم میفرماید: «قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ» کشته باد این انسان بی ایمان که تا این حد کفران نعمت میکند و کفر و عناد میورزد.
در ادامه میفرماید: «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ»، همانطور که در آیه 28 بقره فرمود: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ». «مِنْ أَیِّ شَیْءٍ خَلَقَهُ» از چه چیز خلق شده؟ «مِنْ نُطْفَةٍ خَلَقَهُ فَقَدَّرَه»[13] خدا او را از آب نطفه به این صورت خلق کرد و او را قادر کرد، «ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَه»[14] خدا راه را برای او سهل و آسان کرد که همه چیز را درک کند. «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ»[15] سپس او را بمیراند و به خاک قبر بسپارد. همانطور که میبینیم، همه میمیرند، دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد! بالاخره یک کسی زودتر یک کسی دیرتر امّا همه میمیرند، «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُون»[16].
بعد میفرمایند: «ثُمَّ إِذا شاءَ أَنْشَرَهُ»[17] الله اکبر! پروردگار عالم هر وقت بخواهد او را از قبر برانگیخته میکند.
پروردگار عالم در ادامه نکتهای را بیان میفرمایند، میفرمایند: «کَلاَّ لَمَّا یَقْضِ ما أَمَرَهُ»[18] بشر امر الهی و نکات الهی را میبیند امّا به جا نمیآورد. میبیند مِن ناحیه الله است امّا دقّت نمیکند.
دقّت در طعام
بعد میفرماید: یک نگاهی به طعامش کند «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ»[19]. وقتی انسان - عیبی ندارد، لاحیاء فی الدّین - در دستشویی، بیت الخلاء و خانه تخلیه مواد زائد بدن میرود، سموم بدن را بیرون میآورد. ادرار از سموم بدن است که قدیمیها به آن زهراب میگفتند. کلیهها باید کار کنند، اگر کار نکنند سموم بدن در بدن میماند. لذا مستحب مؤکّد است که انسان در بیتالخلاء یک چیزی روی سرش بگذارد که بخارها وارد نشود.
وقتی دفع صورت میگیرد، ناخودآگاه انسان نگاه میکند. روایت دارد که پس گردن انسان میزنند که ببین چه خوردی و چه شد! لذا همان جا هم دعا دارد: «اللَّهمَّ اطعمنی طیّباً فی عافیة» خدایا به من طعام طیّب دادی که در عافیت خوردم، «و اخرجه منی خبیثاً فی عافیة» و از من خبیث خارج کردی.
یک طیّب خوردی، مثلاً سیب به آن زیبایی و خوشبویی یا میوههای دگیر مثل لیمو و ...، همه آن غذاهای خوب را خوردی امّا حالا نگاه کن ببین چه بیرون آمده! «اطعمنی طیّباً فی عافیة و اخرجه منی خبیثاً فی عافیة». البته این نگاه کردن برای این هم هست که انسان نگاه کند ببیند خونی چیزی نباشد. اصلاً خدا پسِ کله انسان میزند که ببین اگر یک موقع خونی، کرمکی، چیزی بود؛ بدان که مریض هستی.
لا حیاء فی الدّین، شاید یک مقدار این حرفها چندشآور باشد امّا حقیقت است. ملک، پسِ گردن انسان میزند، میگوید: ببین چه خوردی و چه پس دادی؟! هنر تو همین بوده است! خوبها را بخوری، بعد نجاست بیرون بدهی! پروردگار عالم هم میفرماید: انسان به آن چیزی که خورده دقّت نمیکند، «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى طَعامِهِ».
«أَنَّا صَبَبْنَا الْماءَ صَبًّا»[20] ما آب فراوانی از آسمان فرو ریختیم، «ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا»[21] زمین را هم شکافتیم که این زمین، آب را بگیرد. بعد از او هم مطالبی مانند حبوبات، نباتات، باغهای انگور را بیرون آوردیم « فَأَنْبَتْنا فیها حَبًّا، وَ عِنَباً وَ قَضْباً، وَ زَیْتُوناً وَ نَخْلاً، وَ حَدائِقَ غُلْباً» [22] چه میوههای خوشی، چه مرتعهایی، چه درخت زیتون و نخلهای خرمایی، چه میوههایی «وَ فاکِهَةً وَ أَبًّا»[23]. همه اینها برای چیست؟ «مَتاعاً لَکُمْ وَ لِأَنْعامِکُمْ»[24] برای شما و حیواناتتان قرار دادیم.
گرفتار بودن همه در روز قیامت و فراری بودن از دیگران
یادتان رفت! «فَإِذا جاءَتِ الصَّاخَّةُ»[25] وای! وای! آن گاه که صدای بلندی به گوش همه میآید! «یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ، وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ، وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ»[26] همه از هم فراریاند. هر کس از برادر خودش میگریزد «أَخیهِ»، از مادرش «أُمِّهِ»، از پدرش «أَبیهِ»، از همسرش «وَ صاحِبَتِهِ» و از فرزندانش«وَ بَنیهِ» فرار میکند. چرا؟
«لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنیهِ»[27] برای این که آن روز همه گرفتار کار خودشان هستند، هیچ کس به هیچ کس نیست.
«وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ، ضاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ، وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ، تَرْهَقُها قَتَرَةٌ، أُولئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ»[28] به خاطر همین قضیّه است، یک عدّه رنگهای چهرهشان، رنگهای سفید، عالی، خندان است و چهرههای بشّاش و باز دارند، یک عدّه هم چهرههایشان، گرفته شده و غبارآلود است. اینها بر خاک نشسته و خاک بر سر خودشان میریزند. اینها کافران و بدکاران عالم هستند.
علّت چیست؟ علّت این است که به وضعیّت خودشان دقّت نکردند. اگر دقّت میکردند، کارشان به اینجا نمیرسید.
تأمّل در تخریب قبرستان های قدیمی و احداث خانه های کنونی
پروردگار عالم میفرماید: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»، شما حواستان باشد. از این آیات الهی باز در قرآن داریم که به انسان هشدار میدهد که از نطفهای بیارزش خلق شدی و بعد هم ببین چه میشوی، هیچ، حالا مدّعی شدی؟! حالا ادّعا میکنی که «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً»[29] خدا چرا چنین مثالهایی میزند؟! این چه حرفی است؟! حالا برای خودت به تعبیری ادّعای علم میکنی و به قولی پرستیژت بالا رفته؟! همه اینها هیچ است.
مرگ خبر نمیکند! ممکن است فردا بگویند: قرهی که دیشب داشت این حرفها را میگفت، خودش امروز مُرد، مرگ همین است. «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید»[30]، ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. باید باور کنیم میمیریم. باید باور کنیم که نیامدیم که همیشه باشیم، «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً». موت بودیم، هیچ بودیم، پروردگار عالم میگوید: شما اصلاً هیچ بودید! اصلاً شما «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً» بودید و در دنیا ذکر نمیشدید. حالا آمدید، یک زمان هم هیچ میشوید!
بارها عرض کردم، خیلی از جاهایی که الآن ما سکونت داریم، قبلاً قبرستان بوده است. بوده، ما در همین محله مولوی، صابونپزخانه و باغ فردوس زندگی میکردیم. در بمباران، موشکی در نزدیکی کلانتری 16 زدند، استخوانها بیرون زد، مردم تعجّب کردند. کسانی که میدانستند و از قدیمیها بودند، مثل من و ابوی و ...، گفتیم: خوب اینجا قبرستان بوده و اصلاً برای همین به آن باغ فردوس میگفتند. پس خدا اینطور بیان میکند: «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ».
خدا میگوید: اصلاً هیچ بودید، بعد هم هیچ میشوید. خیلی جاها هست که قبلاً قبرستان بوده، در این حکیمیه هم عرض کردم امکان دارد یک جاهایی قبرهایی باشد که الآن خانه ساختند. اینجا پانصد سال پیش آبادی بسیار عالی و عجیبی بوده امّا به واسطه همین کوه دماوند در فیروزکوه و اینجا زلزله مهیبی آمد و تمامش از بین رفت. هزاران انسان از دنیا رفتند و زیر آوارها و خاکها ماندند و تمام شد. شاید الآن استخوانهایشان هم نباشد.
مادربزرگ ما در امامزاده اسماعیل قلهک دفن است. الآن فقط امامزاده اسماعیل مانده و آنجا را پارک کردند. قبرستان، پارک شده، بچّهها هم میروند بازی میکنند و نمیدانند آنجا قبرستان بوده!
پروردگار عالم میفرماید: شما نبودید، یک موقعی هم میآید که نیستید. پس «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»، اگر انسان در این آیاتی که پروردگار عالم بیان فرمود، تأمّل کند، دیگر هیچ موقع إنقلتی برای این قضیّه نمیآورد که مگر امکان دارد؟!
تفکّر در حیات بخش بودن آب
وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه)، ذیل آیه شریفه سیام در سوره انبیاءکه آیه عجیبی است، روایتی دارند. من اوّلاً این آیه را بخوانم، خیلی جالب است، در آن تأمّل کنید. اوّلاً پروردگار عالم در آیات قبلی نسبت به پیامبر میفرماید: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ نُوحی إِلَیْهِ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ»[31]. یا رسول الله! ما هیچ رسولی را به رسالت نفرستادیم، جز این که به او وحی کردیم، که به جز من، خدایی نیست و تنها مرا به یکتایی پرستش کنید.
«وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ، لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ»[32] و بعضی از کسانی که نفهمیدند و مشرکین گفتند: خدای رحمان دارای فرزند است، در حالی که خدا پاک و منزّه است، مگر میشود؟! بندگان مقرّب خدا اینطور میگویند، میگویند: هیچ چیز پیش از امر خدا نخواهد بود و هر چه هست، فرمان پروردگار عالم است.
«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ»[33] جالب این است که خود خدا در اینجا باز شفاعت را بیان میکند و میگوید: من شفاعت دارم. خودش میفرماید: «إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»، شفاعت فقط مال خداست ولی خدا به آن کسی که از او راضی باشد، میدهد. «وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ». «وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمینَ»[34].
بعد برای این که دقّت کنیم، میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَ فَلا یُؤْمِنُونَ»[35] آیا کافران ندیدند که آسمانها و زمین بسته بود و ما آنها را شکافتیم، از آب هم هر چیزی را زنده کردیم، حالا چرا به خدا ایمان نمیآورند؟!
لذا پروردگار عالم تذکار میدهند: مواظب باشید، حواستان جمع باشد، آیا نفهمیدید که این آب، حیاتبخش است و آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را گشودیم! اصلاً هر چیزی از آب زنده شد، چرا ایمان نمیآورید؟!
نگاه به قبور و کسب حکمت
ذیل این آیه شریفه، وجود مقدّس مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَیْسَ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَ یَکَادُ صَاحِبُهُ یَشْبَعُ مِنْهُ وَ یَمَلُّهُ إِلَّا الْحَیَاةَ»[36] بدانید هیچ چیزی نیست جز این که دارندهاش از آن سیر و خسته میشود. یعنی هر کس یک چیزی دارد، بالاخره از آن خسته میشود و ملالت برایش میآید، «إِلَّا الْحَیَاةَ» مگر زندگی! انسان از زندگی خسته نمیشود.
مثلاً بعضی از خانمها مدام از وسایل زندگی خود خسته میشوند و میخواهند نو کنند خسته میشود. بشر همینطور است و از هر چیزی که دارد، بالاخره خسته میشود، مگر زندگی.
«فَإِنَّهُ لَا یَجِدُ فِی الْمَوْتِ رَاحَةً» زیرا انسان در مرگ آسودگی نمیبیند. چرا با مرگ آسوده نمیشود؟
میفرماید: «وَ إِنَّمَا ذَلِکَ بِمَنْزِلَةِ الْحِکْمَةِ الَّتِی هِیَ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَیِّت»، آن چیزی که برای انسان سیری نمیآورد به منزله حکمت است که مایه حیات دل است و إلّا زندگی هم برای انسان یک زمانی ملالت میآورد. چه زمانی ملالت میآورد؟
موقعی که دیگر خیلی مریض میشود، کنج خانه میافتد و مثلاً بچّهها تر و خشکش میکنند، عوضش میکنند و ... که آن موقع دیگر خودش هم از زندگی خسته میشود.
پس فقط یک چیز است که هیچگاه ملالت نمیآورد و آن حکمت است که قلب را حیات میدهد و از مردگی بیرون میآورد. «وَ بَصَرٌ لِلْعَیْنِ الْعَمْیَاءِ» و چشمی را که کور است، زنده و بینا میکند. «وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ» و گوش را حقیقتاً شنوا میکند. «رِیٌّ لِلظَّمْآنِ» و تشنهکام را واقعاً سیراب کند، «وَ فِیهَا الْغِنَى کُلُّهُ وَ السَّلَامَةُ» انسان را از دنیا بینیاز میکند و به او سلامت میبخشد.
بعد میفرمایند: «خلق الحیاة قبل الموت» خدا حیات را قبل از موت قرار داد. «فانظروا الی القبور» پس به قبور نگاه کنید. اینها چه کسانی بودند؟ «و هم اهل الحیاة قبل المماة» اینها اهل حیات بودند قبل از این که بمیرند. وقتی اینگونه نگاه میکنید، «و فیه عبرة» برای شما در او عبرت است «لاحیاء القلب» برای احیاء القلب. «و الحکمة لکم» و حکمتی که به شما میدهد، همین است.
یک نگاه به قبرستان کنید، ببینید یک عده قبل از شما بودند، الآن نیستند. چه یلهایی که زیر قبرها خوابیدند! هیکلهایی داشتند که وقتی میخواستند از در بیایند، معمولاً باید دولا میشدند امّا حالا چهارپاره استخوان هستند که در زیر قبر خوابیدند!
چه سلاطینی که قدرت بسیاری داشتند و اگر یک اشاره میکردند، تمام بود. «کور باد و دور باد» میگفتند، وقتی اینها خوابیده بودند، همه عالم باید سکوت میشد. امّا کجا هستند؟! چه سلاطینی که رفتند، چه قدرتمندانی که رفتند. چه ثرواتمندانی چون قارون در عالم بودند که رفتند.
لذا میفرماید به قبور نگاه کنید، این به شما حیات میدهد.
پس چه کنیم «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» نشویم؟ میفرماید یکی راه این است که به قبر نگاه کنید و به قبرستانها بروید. هر کس در قبرستان برود، عبرت میگیرد. قبرستان یک محل عبرت است که ببیند قدرتمندان رفتند، ثروتمندان رفتند، دانشمندان رفتند، همه رفتند. آنهایی که زور بازوی آن چنانی داشتند، رفتند. آنهایی که تا یک صدا میکردند، عربدهکشی میکردند، همه وحشت میکردند و به انههایشان میرفتند، رفتند. همه رفتند. چه کسی مانده؟ هیچ کس. پس چرا انسان کافر باشد؟! «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ» اینها را به ما یاد میدهد که انسان دقّت کند.
حیات و ممات حقیقی در چیست؟
باز امیرالمؤمنین یک مطلبی را میفرمایند که خیلی زیباست و آن این که حالا چه کسی در این دنیا مرده و چه کسی زنده است؟ میفرمایند: «لَا حَیَاةَ إِلَّا بِالدِّینِ وَ لَا مَوْتَ إِلَّا بِجُحُودِ الْیَقِینِ»[37] حیات نیست مگر به واسطه دین. لذا آنها که دین دارند، زندهاند و آنها که یقینشان را از دست دادهاند، مردهاند - جحود یعنی از دست دادن. جهد و اجتهاد یعنی کوشش امّا جحد درست مخالف آن است و به معنی از دست دادن است -
حضرت میفرمایند: «فَاشْرَبُوا الْعَذْبَ الْفُرَاتَ یُنَبِّهْکُمْ مِنْ نَوْمَةِ السُّبَاتِ وَ إِیَّاکُمْ وَ السَّمَائِمَ الْمُهْلِکَاتِِ» پس از این آب شیرین و گوارای اسلام بنوشید. منظور از فرات اینجا اسلام است، یعنی از این حیات و از این دین بنوشید. حالا که دین حیات میبخشد، شما بخورید تا شما را از خواب غفلت بیدار کند «یُنَبِّهْکُمْ مِنْ نَوْمَةِ السُّبَاتِ» - ثبات یعنی این که انسان ثابت میماند. سبات یعنی آن چیزی که از بین برنده است -
«وَ إِیَّاکُمْ وَ السَّمَائِمَ الْمُهْلِکَاتِ» از سموم کشنده بپرهیزید. در روایت بیان فرمودند: «السَّمَائِمَ الْمُهْلِکَاتِ»، از سمومی که هلاک میکند، این است که انسان بخواهد خودش بدون پیشوا، بدون رهبر، بدون مرشد الهی جلو برود که میبازد و کارش تمام است.
پس حیات حقیقی در این است که انسان بفهمد و درک کند و ممات حقیقی، این است که کفران نعمت میکنند و حتّی به خدا ایراد بگیرد که این چه مثالی است که به پشه میزنی؛ یعنی برای خودشان یک احساس منیّت میکنند که من خودم همه چیز را میدانم، لذا به خدا و پروردگار عالم هم اشکال و إنقلت میگیرند.
عاقبت انسان های ایراد گیر
یک نکتهای بگویم، خیلی قشنگ است. با مرحوم ابوی سر یک مسئلهای بحث میکردیم. من گفتم: آقا! مثلاً چطور این میشود و ...؟ مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به نکته خیلی قشنگی اشاره کردند، فرمودند: آقاجان! اگر از الآن خیلی إنقلت بگیری، فردا به خود خدا هم إنقلت میگیری! حواست باشد در درس هم خیلی إنقلت نگیری که اگر زیاد إنقلت گرفتی، فردا به خود خدا هم إنقلت میگیری! با مزاح فرمودند ولی نکته بسیار حکیمانهای است که باید انسان در آن تأمّل کند.
به پروردگار عالم إنقلت گرفتند که چرا به پشه مثال زده! حالا مثال دیگری نبود؟! یا چرا سوره به نام فیل یا بقره درست کرده؟! در شأن خدا نیست که اسم سوره را فیل، بقره و ... بگذارد! اینها چیست؟!
قرآن میفرماید: شما نسبت به پروردگار عالم إنقلت میآورید که «ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»، خدا چرا چنین مثالی را زده است؟ امّا فرمودند: «فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا»، آنهایی که ایمان آوردند، بر حقانیبت این مطالب ایمان دارند ولی آنهایی که کفران نعمت کردند و کافر شدند، ایراد میگیرند.
یکی از مطالب کافر این است که به سمت نقض عهد و فسق و فجور میرود و در زمین فساد درست میکند که اینها خسارت دیده هستند.
بعد هم در وجود خود دقّت نمیکنند و به خودشان نگاه نمیکنند، «کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً» که آیات مرتبط با این آیه را هم خواندیم که پروردگار عالم چقدر زیبا بیان میکند: شما چه بودید، از یک قطره آب و اسپرمی بودید که دیده نمیشدید، بعد کم کم به آن خون بسته شده تبدیل شدید و بعد به اینجا رسیدید. در اینها تأمّل کنید، آنوقت میفهمید که نباید به پروردگار عالم إنقلت بیاورید.
معلوم میشود کسانی که خیلی إنقلت میآورند، احساس کسی بودن میکنند و یک روزی این مطلب به اشکال گرفتن در مورد پروردگار عالم هم سرایت میکند!
پروردگارا! به اولیائت، به انبیائت، به خصّیصین درگاهت، عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
حیات حقیقی به ما مرحمت بفرما.
ای خدا! به اولیائت، به انبیائت، به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، آنچه خیر دنیا وآخرت است به ما مرحمت بفرما. آنچه شرّ دنیا و آخرت است، از ما دور بگردان.
«السلام علیک یا ابا عبد اللّه»
انسان باید همیشه در محضر پروردگار عالم، قرآن و حضرات معصومین، خضوع و خشوع داشته باشد و این را فراموش نکند. ما هیچِ هیچیم. هرچه هست، لطف خودشان است؛ هرچه هست، محبّت خودشان است؛ هرچه هست، عنایت خودشان است و جز این نیست.
ی
[36] نهجالبلاغه/ خطبه 133
[37] بحارالأنوار، ج: 74، ص: 418، باب: 15