بسمه تعالی
خلقت انسان و پشه برای خدا یکسان است!
«کیف تکفرون باللّه و کنتم امواتاً فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون»
نکتهای که عرض کردیم این است که پروردگار عالم در این آیه در باب انذار و هشدار برآمده، به خصوص به آنها که إنقلتهایی به ذوالجلال و الاکرام میگیرند که این مثالها چیست؟! سوره به نام بقره چیست؟! سوره به نام نمل چیست؟! مثل پشه زدن چیست؟! اینها در شأن خدا نیست، این حرفها برای خدا زشت است و ... .
امّا خداوند میفرماید: «إنّ الله لایستحیی ان یضرب مثل ما بعوضه فما فوقها» خدا برایش چه مثال پشه بزند، چه مثال گاو و شتر و ملائکه و انسان، فرقی نمیکند. اوّلاً یک دلیل دارد و آن این است که پروردگار عالم، خالق همه اینهاست. وقتی حضرت حقّ، خالق همه این مطالب است، پس اصلاً تشکیک در این مسئله که چرا این ضرب المثل را میزنند یا آن مثل را میزند، فرقی نمیکند؛ چون همه چیز به ید قدرت ذوالجلال و الاکرام است و خالق همه چیز هم اوست. خالق پشه هم که برای بعضی دیده نمیشود و هیچ میپندارند، اوست. حتّی خلقت آن موجوداتی که به ظاهر با چشم غیر مسلح دیده نمیشوند، همه متعلق به اوست. پس تمثیل به اینها برای ذوالجلال و الاکرام یکسان است.
یک نکتهای را هم عرض کنم که اگر در آن تأمّل کنیم نکته مهمی است و آن این که برای خدا، من و شما و پشه یکی هستیم. شاید بگویید: عجبا! مگر خودش نفرمود: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»، این که خلاف فرمایش قرآن است! امّا باید گفت: بله، ما عرض کردیم به شرط این که انسان باشیم که انسان بودن هم در باب تقواست، «إنّ اکرمکم عند الله اتقاکم»پس معلوم میشود فضیلت در تقواست، افضل و اکرم بودن در اتقی است و این است که احسن تقویم است.
پس از چه جهتی عرض میکنیم که فرقی ندارند؟ از باب خلقتمان، یعنی در خلقت جسمانی ما فرقی نیست. اتّفاقاً خیلی جالب است که در آن تأمّل کنیم، گاهی یک پشه ریز چطور میتواند پرواز کند. یا دیدید مورچهها که تابستان میشود، بعضی از اینها مورچههای بالدار هستند و پرواز میکنند. خوب این قدرت خداست، میخواهد بگوید: یک مورچهای اصلاً نمیتواند پرواز کند، کما این که انسانها هم پرواز نمیکنند امّا مورچه بالدار داریم در حالی که انسان بالدار نداریم. پروردگارعالم میخواهد بگوید: من میتوانم برای همان مورچهای که به صورت ظاهر او را بسیار ریز در زمین قرار دادم و روی پاهایش راه میرود خزنده هم نیست، بال بدهم. خوب فیل هم درست میکند، شتر هم درست میکند، زرافه با گردن دراز شش متری هم درست میکند، من و شما را هم درست میکند، پس برای خدا مهم نیست. این ما هستیم که تعجّب میکنیم.
با سوادِ امّا بی شعور!!!
لذا خداوند میفرماید: کفار تعجّب میکنند و میگویند: چرا خدا پشه را گفته؟! در شأن خدا هست، باید حتماً همیشه از لغات و مثالهای خاص استفاده کند و.. . در حالی که پروردگارعالم میفرماید: «إنّ الله لا یستحیی ان یضرب مثلاً ما بعوضه فما فوقها» آن که ایمان به خدا پیدا کرد که همه چیز متعلّق به اوست، دیگر اصلاً برای او مهم نیست که خدا چه مثالی میزند و همه را حقّ میداند، «فاما الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم».
یک مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست، مثل آن کسی که میداند فرزند پسر و دختر مهم نیست امّا کس دیگری تصوّر میکند که نه، نسل من در پسر است که ادامه پیدا میکند. چه اشتباه بزرگی است که مع الأسف انسان چنین تصوّرات بیهودهای را دارد. معلوم است انسان محدود است و چون محدود است این تصوّر را دارد. برای کسی که ایمان به پروردگار عالم دارد، فرقی نمیکند و فرزند دختر و پسر برای او یکی است.باید در اینها تأمّل کرد.
پروردگار عالم میفرماید: آن که علم دارد به این که همه چیز مِن ناحیه الله تبارک و تعالی است، برایش فرقی نمیکند امّا کفّار هستند که إنقلت میآورند.
یک نکته هم در اینجا بگویم که این را فراموش کردم بگویم و این هم نکته خوبی است. معلوم میشود کفّار (چه کافران نعمت و چه کافران در مقابل پروردگار عالم) از هوش و استعداد (نه آن هوش و استعداد ظاهری، بلکه حقیقی) بهرهمند نیستند و شعور ندارند. کما این که قرآن میفرماید: «لا یشعرون» و «لا یعقلون». یعنی شعور ندارد که بفهمد فرقی نمیکند. سواد با شعور دو چیز است.امکان دارد کسی کوه سواد هم باشد امّا شعور ندارد. خیلی میشود که این حالت را دارند.
همین است که پروردگارعالم میفرماید: برای من فرقی نمیکند که به چه چیزی مثال بزنم «إنّ الله لا یستحیی ان یضرب مثلاً ما بعوضه فما فوقها» عرض کردم پشه و من و توی انسان، در مقابل خدا، از باب جسمانی، یکی هستیم و فرقی نداریم. اگر بخواهیم رشد کنیم فقط در باب تقواست، که اوّل بساطمان در بستر تقواست و اکرم مان هم در اتقی است. «إنّ اکرمکم عند الله اتقاکم». معلوم میشود اصلاً انسانیت همین است و آن کسی که کافر است، میگوید:«ماذا اراد الله بهذا مثلا» این مثال چیست؟
لذا امکان دارد یک موقعی علم ظاهری و سواد هم داشته باشد امّا شعور ندارد، شعور یعنی دقّت در مطلب که این با سواد متفاوت است. این که من عرض میکنم را در بیمارستان دیدم که این قضیه برای بیست و هفت سال پیش که فرزندمان به دنیا آمده بود، است. همسرمان گفت: این بیمار بغلی ما زار زار گریه میکرد، چهارمین فرزندش بود و دختر بود، گفتم: چرا گریه میکنی؟ گفت: همسرم گفته اگر این دفعه دختر باشد، دیگر نمیخواهم خانه بیایی. حالا بنده خدا مثلاً کمی او را آرام کرده بود که حالا عیبی ندارد و .. و فکر کردیم بی سواد است که این حرفها را میزند. امّا جالب است آن آقا فوق لیسانس الکترونیک داشت! پس ببینید به سواد نیست، به شعور است. نمیفهمد که خدا داده و باید شکرگزار باشد. انگار که این خانم رفته تولیدی درست کرده و یک چیزی آورده! اینقدر شعور ندارد که این اسپرم توست با این لقاح پیداکرده و فرزند تولید شده و من ناحیه الله است. پس معلوم میشود این جور نیست که تصور کنیم سواد، ملاک است، شعور با سواد و علمی که ما میگوییم، فرق میکند.
پروردگار عالم میفرماید: «و امّا الذین کفروا فیقولون ما ذا اراد الله بهذا مثلا» پس کافر هست که شعور ندارد. پس اشتباه نشود، امکان دارد یک موقع سواد ظاهریاش هم زیاد باشد، امّا این طور است.
انذار خدا برای به یاد آوردن عهد الست بربکم
ادامه آیات میرسد به آنجا که پروردگارعالم دلیل این طور کفرها را میفرماید که یکی از آنها هم کفر نعمت است و یکی هم این که نمیفهمد و امکان دارد سواد در حد بالا هم داشته باشد ولی شعور ندارد. میفرماید: علّت این است که اینها در فسق افتادهاند که عنوان فسق را تبیین کردیم.
بعد هم میفرماید: وقتی کسی در فسق افتاد، نقض عهد عند الله تبارک وتعالی میکند. باز در اینجا دو نکته است که باید عرض کنم، یکی مربوط به نقض عهد عندالله تبارک و تعالی «الست بربّکم قالوا بلی» از روز نخست است. لذا پروردگار عالم انذار داد که اگر کسی فراموش کرده، خودش متوجّه شود. فرمود «کیف تکفرون بالله و کنتم امواتا» این را که دیگر متوجّه میشوید، شما چرا کفران به پروردگارعالم میکنید؟!
«الذین ینقضون عهد الله من بعد میثاقه» این از کجا بفهمد که «الست بربّکم» ای بوده است که بلی را گفتیم؟ از این که پروردگارعالم هشدار و انذار میدهد و او را هوشیار میکند که شما چگونه کفر به خدا میورزید در حالی که اموات بودید «و کنتم امواتا»؟! این را که دیگر نمیتوانید بگویید: نه! چون شما در قبل اصلاً نبودید.
در عالم، همه چیز حیات دارد!
اصلاً «امواتا»یک نکتهاش این است که اسپرم دارای حیات است امّا «امواتا» یعنی شما از روز نخست نبودید، اصلاً این را بدانید عالم، عالم حیات است و هر چه موجود شد، حیات دارد، که عرض کردیم «و جعلنا من الماء کلّ شیء حیّ»؛ این حیّ، گاهی ملموس و محسوس است و میفهمیم و گاهی هم غیر ملموس و غیر محسوس است و نمیفهمیم. اصلاً هرچه موجود است، به طور کلی حیّ است. حتّی این میکروفون، لباس تن شما و این در و دیوار هم حیّ است.
یک سؤال: مگر روایت نداریم یکی از کسانی که فردای قیامت از انسان شکایت میکند، مسجدی است که در همسایهمان باشد و ما به آنجا نرفته باشیم؟! مسجد در و دیوار است، یعنی در و دیوار شکایت میکنند؟! بله، لذا همین در و دیواری که شما تصوّر میکنید حیات ندارند، در حقیقت حیات دارند. این زمینی که بر روی آن راه میرویم، شهادت میدهد.
لذا یک حیات محسوس است که ما تصوّر میکنیم اما واقعاً آنهایی را هم که تصوّر نمیکنیم، از لحاظ علمی ثابت شده که حیات دارند. مثلاً ما حیات درختان و نباتات را میفهمیم، چون رشد دارند امّا جمادات را که دارای حرکت نیستند، نمیفهمیم.
عرض کردیم که دانشمندان دنبال این هستند و یک کارهایی هم کردند که صحبتهای حضرت موسای کلیم در کوه طور را، از درون کوه در بیاورند. پس همه چیز در عالم دارای حیات است امّا ما بعضی از آنها را نمیفهمیم که حیات دارند.
امّا اموات یعنی چه؟ یک منظور از به کار بردن اموات این است که پروردگار عالم میخواهد به دورانی قبل از این خلقت ظاهری که شما دارید و قبل از عالم ذر اشاره کند.
جالب این است که در آیه 26 همین سوره، «فأمّا الذین أمنوا» فرمود، یعنی انسان تا مؤمن نشود، نمیتواند این را درک کند. پس حتّی مسلم هم نمیتواند و فقط مؤمن است که میداند واقعاً حیات در همه موجودات هست.
در کتاب حلیه المتّقین علّامه مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمده: زمانی که میخواهید استراحت کنید، لباسهای روییتان را که در میآورید، تا کنید؛ برای این که آنها هم نیاز به استراحت دارند.
اتّفاقاً اوّل انقلاب که یک عدّه میخواستند مدام إنقلت بیاورند، میگفتند:مسخره است! حلیه المتّقین گفته کفشهایت را جفت کن تا خستگیاش در بیاید! شلوارت را تا کن تا استراحت کند! و ... . در حالی که اتّفاقاً همینطور است و پروردگار عالم طبق آیه شریفه «وجعلنا من الماء کل شیء حی»، میفرماید: این لباسی هم که تن من و شما است، حیات دارد. لذا روایات این مطالب را به ما میگوید، منتها ما نمیفهمیم.
مثل همین که عرض کردم در روایتی فرمودند: در ظرفی که لب پریده است، آب نخورید؛ چون شیطان بر روی آن نشسته است. در زمان ناصرالدّین شاه که عدّهای به قول خودشان فرنگ رفتند، وقتی آمدند، این مطالب را مسخره کردند و گفتند: با پیشرفتهای علمی که وجود دارد، بیان این مطالب، خرافات و مسخره است. امّا خیلی از آقایان، از جمله آقابزرگ تهرانی هر چه بررسی کردند، دیدند روایت از لحاظ علم الدرایه، علم الرجال و ...، روایت صحیحی است و در این روایت نمیشود إنقلتی آورد امّا آقایان نتوانستند توجیهی هم بیاورند. تا این که در سال 64، در دانشگاه آکسفورد انگلستان، یک گروه از جمله دو ایرانی و چند نفر آلمانی و انگلیسی در رابطه با مستحبات و مکروهات در اسلام تحقیق میکردند و گفتند: این روایت از لحاظ علمی هم درست است و یک علّت این که سرطان ریه و نای و ... به وجود میآید، همین است. چون در این ظرفهای قدیمی که از آب و خاک بود، وقتی لب پریده میشود، هوا میرود و چون هوا آلوده است، ممکن است میکروب تولید کند و میکروب همان شیطان است که پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند. پیامبر آن موقع مجبور بودند بگویند شیطان؛ چون کسی نمیفهمید میکروب چیست.
همانطور که عرض کردم در بحار الانوار است که زمانی پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) از نشانه های آخرالزّمان میفرمودند که در آخرالزّمان جعبههایی هستند که در آن رقاصهها میرقصند و آوازهخوانها آواز میخوانند. حالا چه کسانی هستند؟ مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، حضرت سلمان، اباذر، عبّاس عموی پیامبر و ابن عبّاس.اباذر صدیق برایش سؤال پیش آمد، گفت: یعنی انسانها کوچک میشوند و در جعبه میروند؟ پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اصلاً بحث را عوض کردند و به موضوعی دیگر پرداختند. چون آن زمان چه میدانستند تلویزیون و رادیو و ... چیست؟ میشد آن موقع تلویزیون و رادیو را اثبات کنی؟!
اصلاً همین شصت سال پیش که اینترنت نبود، میشد اثبات کنند که کسی از این طرف دنیا با آن طرف دنیا صحبت میکند و همدیگر را میبینند؟! عرض کردم، اگر آن موقع این مطلب را بیان میکردند، مردم میگفتند: این بنده خدا زیادی درس خوانده، سیمهایش روی هم افتاده، داغ کرده و دارد از این چرندیات میگوید امّا امروز برای من و شما معمّا حل شده و آسان شده. لذا وقتی روایت میفرماید: یکی از نشانههای آخر الزمان این است: «یری الناس من المشرق الی المغرب»، ما امروز داریم تلفنهای ماهوارهای، اینترنت و ... را میبینیم که به وسیله آنها مردم از مشرق، مغرب را میبینند و بالعکس. امّا اگر آن موقع بیان میکردند که انسان توسط شیئی از اینجا، آنجا را میبیند، نمیفهمیدیم و باورش مشکل بود.
حیات در عالم صلب
پروردگار عالم میفرماید: اصلاً شما قبلاً حیاتی نداشتید. البته اشتباه نشود، عالم ذر هم عالم حیات است و جالب است که ما از عالم ذر تا حالا هم از صلبی به صلب دیگر رفتیم تا به این دنیا آمدیم. چیزی که ما الآن فهمیدیم، این است که ما اسپرم ریزی بودیم که در اصلاً به چشم ظاهر دیده نمیشود و در یک قطره منی به قول خود قرآن هزاران هزار اسپرم درون رحم هجوم میبرند، بعد وقتی یکی از آنها وارد شد، رحم بسته میشود. گاهی هم دوتایی و سه تایی با هم میروند که اگر توأمان باهم بروند، همین که به آن لایه خوردند، خود به خود بسته میشود و مابقی پشت میمانند که به صورت ظاهر میگوییم: میمیرند، در حالی که آنها به چیزی دیگر تبدیل میشوند. لذا ما فعلاً فقط این را میدانیم.
بعد میپرسند: این اسپرم از چه به وجود آمد و چطور تولید شد؟! میگوییم: خوب ما آب و غذا خوردیم، بعد این آرام آرام در بدن انسان تولید شد. در حالی که قرآن هم میفرماید که این اسپرم از قبل در عالم ذر و صلب بود. همانطور که برای اهل بیت هم«فی الاصلاب الشامخه» میگوییم؛ یعنی در صلبهای مطهّر از صلبی به صلبی دیگر منتقل شدند.
راجع به حضرت زهرا(علیها الصّلوة و السّلام) هم که صحبت میکردیم، عرض کردیم: خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: من و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) یک اسپرم بودیم که از صلبی به صلب دیگر آمدیم تا این که در عبدالمطلّب دوتا شدیم و من در عبدالله رفتم و او در ابوطالب. یعنی اصلاً دو تا نبودیم، یکی بودیم و بعد دو تا شدیم که این هم یکی از عجایب است.
ولی جالب است این را بدانیم که غیر از خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) که از ابتدا یک اسپرم بودند، هیچ کسی با کس دیگری هماسپرم نبوده، اسپرم همه جدا بوده است و هیچ اسپرمی از اسپرم دیگری گرفته نشده است.به قول پروفسور رجحان که در بافت شناسی مطالبی را بیان میکند، اصلاً بافتهای هر اسپرمی با هم تفاوت دارند و این یک بحث تخصّصی است.
البته عرض کردم که بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) اصلاً صلب ندیدهاند.چون اصلاً انسان نبودند که بخواهند عالم ذر داشته باشند و این هم یکی از عجائب خلقت پروردگار عالم بود که روایتش را هم خواندیم که خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: من به معراج رفتم، در آنجا آن خرما را به من دادند و بعد چهل شبانه روز به حراء رفتم و بعد از آن گفتند: به سوی خدیجه برو. لذا بیبی دو عالم(علیها الصّلوة و السّلام) اصلاً صلب ندیده و این یک بحث دیگری است.
منّت گذاشتن به خاطر هدایت شدن!
لذا پروردگار عالم میخواهد از باب اموات اینطور به ما بگوید که شما توجّه کنید، اگر میخواهید شعور به دست بیاورید، باید به این مسائل تأمّل کنید. لذا به کفّار میگوید: به علّت فسق است که شما اینطور میگویید.
فسق، ذهن انسان را در مطالبی که باید بفهمد، کور میکند. به عبارت دیگر شعور انسان را میگیرد. همان که قرآن میفرماید: «و لایشعرون». لذا اگر انسان فسق انجام بدهد، طبعاً شعور ندارد. چون خدای متعال خودش اراده میکند که هدایت کند «یضل به کثیراً و یهدی به کثیرا». پس هدایت به دست خداست. لذا ما نباید مغرور شویم و بگوییم: ما بودیم، ما خوب میفهمیم، خوب درک میکنیم و ... . بلکه خدا لطف کرد و الحمدلله ما را هدایت کرد.
به قول سعدی کسی قدردان نعمت نفس کشیدن خود نیست، دیگر چه برسد به نعمت هدایت! «هر نفسی که فرو میرود ممّد حیات است و چون بر میآید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شکری واجب.» خوب این نفس و این دم و بازدم چه میکند؟! میگوید: باید این را شکر کرد امّا از دست و زبان که برآید کــز عهــده شکرش بدر آید؟! واقعاً چه کسی میتواند شکرگزار تمام نعم الهی مانند هدایت باشد؟!
یکی از اذکار همیشگی اولیاء الهی، حمد است «الحمدللّه». میدانید بعد نماز، سفارش شده که انسان سر به سجده بگذارد و حداقل سه بار «شکراً لله» بگوید که صد بار هم بیان شده است. امّا سؤال اینجاست که علّت آن چیست؟
اوّلاً به این خاطر است که بگویم: منّتی نیست و من نماز را برای خودم خواندم. تازه بدانم خدا من را در این راه هدایت کرده، فلذا باید شکر کنم که من توفیق پیدا کردم نماز بخوانم.
بعضی فکر میکنند که مثلاً خدا طلبی داشته و حالا طلبش را دادند و تمام شد. لذا تا نماز را میخواند و «السلام علیکم و رحمة الله» میگوید، سریع میدود و میرود. بعضی جاها آدم میبیند که عدّهای وقتی میخواهند مهر را ببوسند هم سر به سجده نمیگذارند، بلکه مهر را به دست میگیرند و میبوسند و با عجله میروند!
درحالیکه بارها برایتان گفتم و روایتش را هم مفصّل خواندم که فرمودند: اگر کسی بعد از نماز، دعا نکند، پروردگار عالم به ملائکه میفرماید:نمازش را برگردانید! لذا دعای بعد از نماز؛ یعنی خدایا! ممنونم اجازه دادی؛ من تازه الآن میخواهم درخواست کنم و ... .
لذا خدا عنایت کرده و هدایت مِن ناحیة الله است «یضل به کثیراً و یهدی به کثیرا». «و ما یضل به الا الفاسقین» فسق انسان را بیچاره میکند، فراموشی میآورد، شعور را از بین میبرد و نه تنها چنین کسی شکر نعمت نمیکند، تازه إنقلت هم میآورد، ادّعا هم میکند و روز به روز بر ادّعایش اضافه هم میشود.
از دیگر خصوصیّات فاسقین این است که نقض عهد میکند که عرض کردیم، امکان دارد یکی از آن، همان «الست بربکم قالوا بلی» باشد. یکی هم امکان دارد در همین دنیا باشد، یعنی شاید اسلام و دینی هم آورده باشد امّا خیلی محکم نیست. در حالی که ایمان، انسان را محکم میکند.
امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) در نهج البلاغه میفرمایند: اینقدر برای من مرگ در راه خدا و شهادت، شیرین است که اگر هزار بار تکه تکه شوم و مجدّد زنده شوم، باز علاقهمندم که در راه خدا شهید شوم. یعنی اینطور نیست که بگویم: بله من دیگر کارم را کردم و شهید هم شدم. او میداند خدا یعنی چه، میداند هدایت یعنی چه و تازه وقتی فهمید، میداند اینها همه لطف خداست.
کما اینکه عرض کردم: ما نباید تصوّر کنیم که خودمان سراغ پیغمبر رفتیم و بگوییم: پیغمبر! ببین ما دنبالت آمدیم یا انقلاب و رهبر! ما دنبالت آمدیم و یاریات میکنیم و ... . خدا میفرماید:«لقد منّ اللّه علی المؤمنین اذ بعث فیهم رسولاً منهم» خدا بر مؤمنین منّت گذاشت که رسول برای آنها فرستاد.پس ما نباید سر خدا و پیغمبر منّت بگذاریم، بلکه تازه خدا بر سر ما منّت گذاشته که پیغمبر را برای هدایت ما آورده است، ما نباید طلبکار باشیم، ما همیشه بدهکاریم.
در باب اخلاص عرض کردم – که این باید به عنوان کد همیشگی در ذهنمان باشد –این که اولیاء الهی با همه این عباداتی که من و شما از آنها میبینیم، دائم ناله میزنند، اشک میریزند و میگویند: هیچ نداریم، «عاملنا بفضلک و لا تعاملنا بعدلک یا کریم»؛ برای این است که میدانند برای همین نماز خواندنشان، باز دومرتبه باید شکر کنند که توفیق داشتند، باز آن شکر را که کردند، یک شکر دیگر کنند که توانستند این شکر را انجام دهند و... . باز یک عبادت دیگر و باز شکر برای دادن توفیقش و ... لذا هر چه میبینند، باز از ناحیه خود خدا بوده است و همیشه شرمندهاند.
امّا آن کس که فاسق است، تازه طلبکار هم هست، نقض عهد کرده و در زمین فساد میکند «و یفسدون فی الارض اولئک هم الخاسرون» که اینها دیگر خسارت میبینند و بیچارهاند.
برای همین پروردگار عالم میخواهد بفرماید اگر تأمّل کنید که قبل از این حیات ظاهری و حتّی قبل از عالم ذر که آن هم عالم حیات است و ...، اموات بودیم «کنتم امواتا» و بعد از آن حیّ شدیم و... «فاحیاکم ثم یمیتکم ثم یحییکم ثم الیه ترجعون»؛ هیچگاه دیگر فسق نمیکنیم و کفران نعمت نخواهیم کرد «کیف تکفرون باللّه».
جلو رفتن بدون ولایت؛ یعنی باختن!
در سوره آل عمران، آیه صد و دوازده نکتهای را راجع به همین کفر بیان شده که چگونه انسان، کافر میشود.البتّه در آیات قبلی آن هم هست، مثلاً این که فردای قیامت دیگر کسی نمیتواند انکار کند و آنجا همه چیز برای انسان معلوم میشود.
در آیه صد و ششم میفرماید: «یوم تبیضّ وجوهٌ و تسودّ وجوهٌ فامّا الّذین اسودّت وجوههم اکفرتم بعد ایمانکم فذوقوا العذاب بما کنتم تکفرون». منظور از «بعد ایمانکم»، ایمان ظاهری است و ایمان حقیقی نیست؛ یعنی بعضیها ادّعای ایمان میکنند، خودشان را به عنوان مؤمنین معرّفی میکنند و بعد خراب میکنند. این که عرض کردیم پروردگار عالم به شدّت منافق را میکوبد و بعد هم در اسفل قرار میدهد، دلیلش این است که با ادّعای ایمان امکان دارد یک عدّه را فریب بدهد.
ببینید، الآن هم همین است، وقتی فتنه به وجود میآید، ادّعای متدیّن بودن و نخست وزیر امام بودن و...، یک عدّه را فریب داد. همین جا نکتهای عرض کنم که بر روی آن، خیلی دقّت بفرمایید: اگر کسی تأمّل کند، میفهمد بدون ولایت هر کسی جلو برود، میبازد. همان «اللّه ولی الذین آمنوا» که عرض کردم. لذا خود همان عامل برای کفر میشود. لذا اگر بیان شد کسی بعد از ایمان کفر آورد؛ یعنی ایمان او، ایمان ظاهری بوده است.
مسلمان به هوش باش! دشمن ضرر ندارد، فقط اذیت است!
باز پروردگار عالم در آیه صد و دوازدهم این انذار را میدهد و بیان میفرماید: «ضربت علیهم الذلّة این ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءو بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة ذلک بانّهم کانوا یکفرون بایات اللّه و یقتلون الانبیاء بغیر حق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون».
اولاً در آیه قبل میفرماید: «لن یضروکم الا اذی و ان یقاتلوکم یولوکم الادبار ثم لاینصرون» حواستان باشد که دشمن هیچ گاه نمیتواند به شما ضربه سختی بزند، به شرطی که شما با هم باشید. برای همین است که در آیه بعد میفرماید: آنها محکوم به ذلت و خواری هستند «ضربت علیهم الذلّه». لذا میفرماید:دشمن به شما ضرر نمیزند، مگر اینکه یک اذیّت کوچکی بکند، «لن یضروکم الا اذی».
ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبـــری و زحــمت ما میداری
توجّه کنید! آیات الهی دارد این را بیان میکند. خدا نگذرد از بعضی از این مسئولین که اینقدر احمق تشریف دارند و با قرآن سر و کار ندارند. حالا معلوم شد که چرا امام صادق میفرمایند حداقل روزی پنجاه آیه قرآن بخوانید. تازه هر کسی که مسئولیت دارد، باید بیشتر هم با قرآن سروکار داشته باشد تا این قدر وحشت نکند. به خدا قسم! اقتصاد با محاصره اقتصادی قوی میشود، درست است یک اذیّتی میشویم و باید برای مردم این را بیان کنیم که اذیّت دارد امّا در نهایت، پیروزی و موفّقیّت است.
همانطور که گفتم به خدا قسم! دلار باید پانصد تومان باشد و این نرخها، حقّهبازی است. معلوم نیست در مجلس و دولت چه میگذرد که امروز هم گفتند: دوهزار و چهارصد وخوردهای!!!
پس قرآن میگوید: «لن یضروکم الا اذی» دشمن فقط به ما اذیّت میرساند و ضرر نمیزند و این، سیاست خارجی است که قرآن دارد برای ما بیان میکند.پس محاصره اقتصادی مردم را اذیت میکند امّا ضرر نمیزند. دیگر بالاتر از این میخواهید که قرآن دارد به صرّاحه میگوید: «لن یضروکم الا اذی و ان یقاتلوکم یولوکم الادبار ثم لاینصرون» اینها که نمیتوانند به شما ضرر بزنند، اگر هم به کارزار شما بیایند، از جنگ میترسند و فرار میکنند.
شما فکر کردید آنها میتوانند شما را بکشند، به خدا قسم نمیتوانند. مگر در جنگ هشت ساله ندیدیم؟! آن زمان چه داشتیم؟! آن موقع که تجربه هم نداشتیم امّا این آیه شریفه را در جنگ دیدیم که هیچ موقع اینها پیروز نخواهند شد، «و ان یقاتلوکم یولوکم الادبار ثم لاینصرون».
الان در جنگ سوریه هم دارند نشان میدهند. یکی از آقایان میگفت: این یکی از اشتباهات فاحش نظام است که دارد از اینها حمایت میکند. گفتیم: آقا اصلاً گیریم بشّار سقوط کند، موضوع، خطّ مقدّم خود ما است که ما میخواهیم بیشتر مقاومت شود.
شهید مدرّس یک مطلب قشنگی فرمودند، یک معاهدهای میخواستند درست کنند، از روسیه ترسیده بودند، ایشان به نمایندهها فرموده بودند: شما چه کار میکنید؟ چرا در تاریخ بنویسند ما خودمان امضاء کردیم، ما امضاء نمیکنیم. بگذارید آنها بیایند ما را بگیرند امّا ما خودمان، دستی دستی، خودمان را به آنها ندهیم. این بود که نمایندهها امضاء نکردند و اتّفاقاً آنها هم هیچ غلطی نکردند.
آنجا خط مقدّم جبهه ماست، شما میگویید که ما این کار را نکنیم؟! اصلاً گیریم که بشّار هم سقوط کند، شما دو روز بیشتر مقاومت کنی، بهتر است یا این که خودت را دستی دستی تقدیم کنی؟! با این کار که بعداً دنیا به تو میخندد.
پس خط مقدّم جبهه ما آنجاست، خط مقدّم جنگ ما با یهود و صهیونیست، آنجاست.اصلاً طرف احمق تشریف دارد و نمیفهمد که جنگ ما با یهود و صهیونیست است. ما الان این جا امنیّت داریم امّا آنجا را که بگیرند، میآیند عراق را هم میگیرند و بعد باید با ما درگیر شوند.
حالا که ما نیرو نمیفرستیم امّا اتّفاقاً اگر نیرو بفرستیم و اعلان هم کنیم که ما نیرو میفرستیم، اشکالی ندارد. میدانید چرا؟ چون آنجا خط مقدّم ما با صهیونیسم و یهود است. ما علناً داریم میگوییم که ما در عالم با یهود و صهیونیسم در ستیزیم.
آن کسی که اینقدر شمّ سیاسی ندارد، به درد نظام ما نمیخورد. معلوم است دیگر، بیتقوایی، اصلاً همه چیز از جمله شمّ سیاسی را هم از بین میبرد. متّقین عالم، سیّاسِ کیّاس هستند. البته اگر متّقین، گیر آوردی، سلام ما را هم برسان! متّقی آن چیزی نیست که به همدیگر تعارف میکنیم. آنها که عارف بالله هستند که شاید اصلاً به عدد انگشتان یک دست هم نباشند، میدانند که چه خبر است. تازه یکی از این آقایان میگوید: نه، نباید حمایت کرد!!! خیلیهای دیگر هم هستند که مینشینند و از این حرفها میزنند، اینها یک مشت بزدلِ هستند که میگویند: نباید این کار را بکنیم و درست نیست.
یک موقع من به بعضی از همین مسئولین گفتم: به بشّار بگویید به سمت جولان بروند، حدّاقل یک مانور عملیاتی بکنند، بعد اینها میترسند و دیگر کمک دادن به شورشیان داخلی را حذف میکنند. امّا این کار را نکردند. تا این که چندی پیش خود سرهنگ صهیونیستیها اقرار کرد که با جنگ داخلی سوریه، ارتش که در جنگهای بیرونی قوی بود، مقداری ضعیف شده و در بلندیهای جولان خیال ما راحت شده است!
به عنوان یک مثال، کره شمالی را ببینید. دو تا هارت و پورت میکند که پدرتان را درمیآورم، میزنم و ...؛ آنها هی عقبنشینی میکنند. گمان کنم کره شمالیها که میگویند بیدینند، مسلمان هستند! چون آنها اسلام عملی را دارند انجام میدهند.آنها در محاصره شدید اقتصادی هم هستند امّا سر پا هستند. چه کسی تا حالا از گرسنگی مرده؟ کره شمالیهای که هیچ چیز هم ندارند، امّا دارند زندگی میکنند.
پس باید مقاوم بود. قرآن هم میفرماید: اینها اگر به جنگ با شما هم بیایند، فرار میکنند «وَ إِنْ یُقاتِلُوکُمْ یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ». میدانید ادبار یعنی چه؟ ادبار از دُبُر هست؛ یعنی بلافاصله به پشت سرشان، میروند و اصلاً دیگر رویشان را هم به عقب برنمیگردانند.
الان فکر میکنید صهیونیستها میتوانند باز هم به لبنان حمله کنند؟! خیر، آنها فقط دارند کار میکنند تا در لبنان جنگهای داخلی راه بیندازند و جنگ قدرت در درون ایجاد کنند. چون میدانید آنجا طائفههای مختلف، مسیحیّت، یهودیها، مسلمانها (هم شیعه و هم سنّی - که البته آقا، آنها را جمع و جور کرد و به تدبیر امام المسلمین الحمدلله یکی شدند - ) و ... هستند. لذا فقط میخواهند جنگهای داخلی راه بیاندازند که در هر مملکتی هم بخواهند این کار را بکنند، جنگ قدرت راه میاندازد. در آنجا هم دیدند، نمیتوانند از بیرون بجنگند، جنگ قدرت در داخل راه انداختند.
لذا این که من عرض کردم، جدّاً هم بر اساس مبانی فقهی عرض میکنم که این کسانی که رؤسای فتنه هستند، حکمشان حسب مسائل فقهی، حکم محاربه است؛ یعنی اینها باید اعدام میشدند. حالا رأفت اسلامی شامل حالشان شد و امام المسلمین گفتند به دلایل و مطالبی اعدام نشوند، بحث دیگری است وإلّا اینها واقعاً حکمشان محاربه است. چون آنها جنگ داخلی میخواهند و اینها باعث میشوند که آنها جان بگیرند.
چه میگویید؟! از اینها میترسید؟! «کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْکِتابِ لَکانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ، لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذىً». درست است، اذیّت میشوید ولی ضرری برای شما ندارند. اگر این اذیّت هم نباشد که دیگر نمیشود شما مؤمن باشید، بالاخره در راه خدا اگر امتحان نباشد «إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ» که همه ادّعا میکنند ما بنده خداییم. اذیت هست امّا نمیتوانند ضرر برسانند. ضرر با اذیّت دو چیز است.
خدا گواه است خیلی از ضررهایی را هم داشتیم، خودمان توسط یک عدّه از مسئولین باعث شدیم. لذا اینها ایمان حقیقی ندارند و نفهمیدند که اذیّت هست امّا ضرر نیست، ضرر را خودمان زدیم.
دشمن توان جنگ با ایران را ندارد!
اگر هم بگویند: بعضی میترسند، اینها میخواهند بجنگند و ... . باید گفت:اینها نمیجنگند. من این را علن به شما بگویم، خدا گواه است اینها با ایران نمیجنگند.در نشانههای آخرالزّمان هم نداریم که اینها با ایران بجنگند. سوریه را داریم که سقوط میکند - که آن هم میشود با دعا از بین برد «الدُّعَاءَ یَرُدُّ الْقَضَاءَ» - عراق را داریم که قبل از گرفتن عراق من در آن علائم ظهور عرض کردم، گفتم: آیتالله حکیم میروند شهید میشوند و اینها سه روز پشت پلهای بغداد میمانند و ... که در روایات بیان شده و شیخناالاعظم فرمودند. امّا دیگر به ادلّهای گفتند: بحث علائم ظهور را نگویید و ما هم دیگر نگفتیم و از این به بعد هم نخواهیم گفت. امّا یک مطلبش این است که به ایران حمله نمیکنند. حالا حدّاقل این مطلبش را بگویم که بعضی که ترسو هستند و میترسند بدانند.
قرآن میفرماید: اوّلاً که «لَنْ یَضُرُّوکُمْ إِلاَّ أَذىً» ضرری به شما نمیزنند مگر این که اذیّت کنند. اذیّت با ضرر فرق میکند، ضرر را خودتان دارید میزنید. ثانیاً اگر هم به قتال شما بیایند «یُوَلُّوکُمُ الْأَدْبارَ»، فرار میکنند و دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمیکنند!
الان ببینید، به خدا قسم اینها دیگر به لبنان حمله نمیکنند. اینها فقط دوست دارند جنگ داخلی در لبنان راه بیاندازند امّا میدانند با وجود حزب الله نمیتوانند جنگ کنند. آنها حتّی نتوانستند با یک نوار غزه کوچک که تازه خودشان هم خیلی نفوذی در آنجا دارند، بجنگند و همه جوره بینیشان به خاک مالیده شده است.
چرا بعضی ناراحتند؟! «ثُمَّ لا یُنْصَرُونَ». بعضی از این مسئولین ما قرآن نمیخوانند یا ایمان ندارند؟!
میخواستیم «ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ» را بیان کنیم که به اینجا کشیده شد. حالا به فضل الهی بعداً عرض میکنیم. «إِلاَّ بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» را هم میگوییم که «حَبْلٍ مِنَ النَّاسِ» یعنی چه. این هم یک آیه عجیبی است.
عرض کردم اینها کسانی هستند که مفسدند و آدمهای صحیحی نیستند. اینها کسانی هستند که میگویند: ما برای اصلاحات آمدیم امّا قرآن میفرماید که اینها مفسدند و مصلح و اصلاحگرا نیستند، «إِذا قیلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ» و خود همینهایی که دم از اصلاحات میزنند، ضدّ اصلاحات هستند و قرآن میفرماید: «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ» آنها شعور ندارند.
میگوییم: مثل همه مردم باشید، مردم را مسخره میکردند، میگفتند: روستایی به چه کسی رأی دادند. البته خدا عاقبت آن بیچاره را هم ختم به خیر کند که کارش به کجاها کشید. هر کس از ولایت زاویه بگیرد، همین است.
خدایا! به حقّ اولیاء و انبیاء، عاقبت به خیرمان بگردان.
ما را با قرآن محشور بگردان.
خدایا! قلب ما را مرکز معارف خودت قرار بده.
«السلام علیک یا ابا عبد اللّه»