بسمه تعالی
حضرت آیت الله قرهی(مد ظلّه العالی) در این جلسه از درس تفسیر قرآن کریم و مجید الهی، به ادامه بررسی آیه 28سوره مبارکه بقره پرداختند و به روایاتی از حضرات معصومین در زمینه «کفر» اشاره کردند که در آنها «مقایسهای میان کفر و شرک» صورت گرفته و در ادامه، به بررسی «موجبات کفر» پرداخته شده است.
مشروح سخنان ایشان در مرقومه زیر به تحریر درآمده است:
معصیت کردن و کافر شدن!
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُون
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم»[1]
حسب آیاتی که خواندیم، معلوم شد منشأ کفر، گناه و فساد است. تبیین فرمودند: فاسقین به واسطه فسقشان در ضلالت و گمراهی میمانند و خصوصیّت آنها، این است که نقض عهد میکنند، امر پروردگار عالم را از بین میبرند و نهایتاً در زمین، فساد میکنند. کفر هم توأم با همین مطالب است. لذا پروردگار عالم هم فرمودند: شما چگونه کافر به خدا میشوید؟! شما باید یک نگاهی به خودتان بکنید.
منتها سؤال اینجاست که چطور میشود بعضی به خود نگاه نمیکنند؟ علّت، همین کفر است. وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) راجع به معنای کفر اینگونه بیان میفرمایند: «فَمَعْنَى الْکُفْرِ کُلُّ مَعْصِیَةٍ عُصِیَ اللَّهُ بِهَا بِجِهَةِ الْجَحْدِ وَ الْإِنْکَارِ وَ الِاسْتِخْفَافِ وَ التَّهَاوُنِ فِی کُلِّ مَا دَقَّ وَ جَلَّ وَ فَاعِلُهُ کَافِرٌ»[2] معناى کفر، هر معصیتى است که با آن، از روى نفى و انکار و استخفاف و بىاعتنایى به ریز و درشت، خداوند نافرمانى شود و این نافرمان، کافر است.
یعنی هر معصیتی است که با آن، پروردگار عالم معصیت شود، حال چه از روی نفی باشد (مثلاً من میخواهم خدا را نفی کنم) یا انکار باشد، یا استخفاف و بی اعتنایی به فرمان ریز و درشت خدا باشد، فرقی نمیکند و همه اینها، کفر است.
لذا هر معصیتی که انسان انجام بدهد و با آن کار، نافرمانی خدا را بکند و به فرمان پروردگار عالم گوش ندهد؛ همه اینها، ریز و درشتش، از روی انکار یا نفی و خفیف شمردن اعمال؛ عامل کفر میشود و به چنین کسی هم کافر میگویند.
لذا وقتی انسان مبتلای به هر نوع گناهی شد، در حقیقت معصیت پروردگار عالم را انجام داده و مبتلای به کفر میشود.
ما یک کافر داریم که خدا را انکار میکند، یک کافر داریم که همه چیز را نفی میکند، یک کافر داریم که اعمال و فرمان خدا را خفیف میشمارد و یک کافر هم داریم که به فرامین پروردگار عالم بیاعتنا است. لذا خیلی جالب است که حضرت، همه این موارد را در قسم کفر میبرند و میفرمایند: کسی که اینها را انجام بدهد، کافر است و طبیعی است این اعمال او، عامل میشود برای این که به کفرهای بزرگتر؛ یعنی انکار حضرت حقّ هم برسد!
حضرت در ادامه میفرمایند: «فإن کانَ هُو الذی مالَ بِهَواهُ إلى وَجهٍ مِن وُجوهِ المَعصیَةِ لجِهَةِ الجُحودِ و الاستِخفافِ و التَّهاوُنِ فقد کَفَرَ ، و إن هُو مالَ بِهَواهُ إلَى التَّدیُّنِ لجِهَةِ التأویلِ و التَّقلیدِ و التَّسلیمِ و الرِّضا بقَولِ الآباءِ و الأسلافِ فقد أشرَکَ» چنین کسى اگر به سبب هواى نفْس خویش، به معصیتى بگراید و انگیزهاش، انکار و استخفاف و بىاعتنایى باشد، کافر شده است و اگر به سبب هواى نفْس خویش، به دیندارى روى آورد و انگیزهاش، تأویل و تقلید و تسلیم و تن دادن به گفتههاى پدران و نیاکانش باشد، شرک ورزیده است.
به این تعابیری که حضرت بیان میفرمایند، تأمّل کنید. حضرت در این روایت، فرق کفر و شرک را تبیین میفرمایند. حضرت میفرمایند: اگر کسی از روی هوای نفس به این معصیتها بگراید و انگیزهاش، انکار خدا یا خفیف شمردن اعمال باشد، صددرصد کافر است.
اگر کسی لحظهای غفلت کند و نعوذبالله و نستجیربالله گناه کند؛ بعد پشیمان میشود و به قولی روی دست خود میزند که خاک بر سرم! چرا اینطوری شد؟! امّا اگر کسی بگوید: نماز اهمیّت ندارد، نگاه به ناموس مردم عیبی ندارد و نستجیربالله عامداً گناهان کند؛ چون اعمال او براساس استخفاف و بیاعتنایی است؛ صددرصد کافر شده است و جالب این است که در ادامه میفرمایند: اگر هم به واسطه هوی و هوس خودش رو به دین بیاورد، یعنی مخلصاً نباشد؛ مشرک است و برای خداوند شریک قائل شده است.
پس اگر کسی این مسئله را جدّی نگیرد، دچار کفر میشود و وقتی کفر، وجودش را فراگرفت، کافر است. لذا اینطور نیست که کافر، حتماً کافر حربی باشد، بلکه فسق و فجور انسان را به گناه میاندازد و گناه هم انسان را کافر میکند.
لذا معلوم است کسانی که الآن در سوریه به دنبال هوا و هوس خودشان هستند و جنگ راه انداختند، کافر هستند. من بارها و بارها عرض کردم که وهابیت مثل بهائیت در ایران است و خود اهل جماعت هم وهابیّت و این سلفیهای ملعون را قبول ندارند؛ چون میدانند اینها، در احمقیّت، درجه بالایی دارند. همانطور که میدانید و ما هم اثبات کردیم، وهابیّت، بازوی یهود است و اصلاً یهود، اینها را درست کرده است، کما این که بهائیت را هم در ایران درست کردند، برای این که بگویند امام زمان وجود ندارد. البته به فضل الهی و به واسطه تمسّک به اهل بیت، در اینجا موفّق نشدند و افراد کمی را گمراه کردند. با ادلّه و بیان مصداقهایش در یهودشناسی و تاریخ کربلا برای شما عرض کردیم که آنهایی هم که بهایی شدند، کسانی بودند که از ابتدا مسلمان نبودند، بلکه یهودی یا زرتشتی بودند و مخصوصاً مسلمان شدند که بعد از مسلمان شدن، بهائی شوند و به مردم بگویند: ما بعد از اسلام به حقانیّت بهائیّت پی بردیم! اسنادی را عرض کردیم که بهایی شدن یک عدّه در شیراز و یزد چطور بود و ... .
لذا میبینیم که خود آنها هم میدانند وهابیّت، بازوی یهود است و اگر مسلّط شود، حتّی قرآن را هم دیگر قبول ندارند و آیات را مسخره میکنند! یکی از همین شاهزادههای عرب در وبلاگهای شخصی خود، قرآن، پیغمبر و دین را به تمسخر کشیده است. اینها بالاخره در یک جایی هویت و باطن خود را که چقدر خبیث هستند، نشان میدهند و آن را اعلان میکنند. البته در یک جاهایی هم پنهان میکنند که آن، نفاق است امّا در مواردی در پوشش دین برملا میکنند که اینطور است. لذا اینها کافرند.
کفر بزرگتر از شرک است!
وجود مقدس امام باقر(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «و اللّه إنَّ الکُفرَ لَأقدَمُ مِن الشِّرکِ ، و أخبَثُ و أعظَمُ»[3] به خدا قسم، کفر، قدیمتر، پلیدتر و بدتر از شرک است. «ثمّ ذَکَرَ کُفرَ إبلیسَ» حضرت سپس کفر ابلیس را یادآور شد. لذا معلوم میشود کفر در بستر ابلیس است امّا شرک حماقت است که ابلیس از آن، استفاده میکند و انسان را مشرک میکند امّا کفر مختصّ به خود شیطان است. لذا شیطان، شرک نداشت امّا کفر داشت؛ چون شیطان شش هزار سال عبادت کرده بود و همه مطالب را هم میدانست از جمله این که میدانست نمیتوان برای خدا شریکی قائل شد امّا کافر شد. یعنی در مقابل امر پروردگار عالم نافرمانی کرد؛ چون تعجّب کرد که چطور یک شبه یک نفر خلق شده که باید مسجود ملائکة الله شود!
لذا میفرماید: «ثمّ ذَکَرَ کُفرَ إبلیسَ حینَ قالَ اللّه ُ لَهُ : اُسجُدْ لآدمَ فأبى أن یَسجُدَ» کفر ابلیس را یادآور شد، آن هنگام که خداوند به او فرمود: به آدم سجده کن، امّا او از سجده کردن امتناع ورزید. چون عرض کردم تعجّب کرد که چطور میشود یک شبه یک کسی خلق شود که ملائکه باید در مقابل او، سجده کنند، آن هم سجده که مخصوص خداست و او از این قضایا اطّلاع دقیق داشت.
من و شما اگر برای بوسیدن و بوییدن به پای پیامبر عظیمالشّأن بیافتیم، عیبی ندارد، امّا اگر کسی به عنوان سجده حتّی به پای پیغمبر و امام زمان هم بیافتد، گناه کرده است. ما به هیچ وجه، نمیتوانیم به عنوان سجده به پای کسی بیافتیم. یک موقع کسی میگوید: من میخواهم خاک قدم شما را ببویم و ببوسم و توتیای چشم کنم، یک بحث دیگری است امّا این کار به عنوان سجده، صحیح نیست. این که ما وقتی به حرم حضرات معصومین هم میرویم، به زمین میافتیم و ورودی آن را میبوسیم، این بوسیدن به عنوان سجده محسوب نمیشود؛ بلکه به عنوان احترام است که من خاک پای شما هستم.اگر به عنوان سجده باشد، این شرک و گناه است و چنین کسی مبتلا به کفر میشود.
حضرت در ادامه میفرمایند: «فالکفرُ أعظَمُ مِن الشِّرکِ ، فَمَنِ اختارَ علَى اللّه ِ عَزَّ و جلَّ و أبَى الطاعَةَ و أقامَ علَى الکبائرِ فهُو کافِرٌ» پس گناه کفر بزرگتر از شرک است. بنابراین، هر که خواستِ خود را بر خواست خدا برگزیند و از اطاعت سرباز زند (یعنی فرمان پروردگار عالم را انجام ندهد. مثلاً وقتی خدا میگوید: گناه نکنید، گناه بکند! یا اگر خدا بگوید فلان عمل را انجام ندهید، او انجام بدهد و بالعکس) و در انجام گناهان کبیره مداومت ورزد، او کافر است.
بعد از آن، حضرت میفرمایند: «و مَن نَصَبَ دِینا غیرَ دِینِ المؤمنینَ فهُو مُشرِکٌ» هر که دینى غیر از دین مؤمنان عَلَم کند، مشرک است.مثل همین وهابیت و بهائیّت که دین تراشیده شده یهود است و نشان میدهد که چنین کسانی، مشرک هستند. البتّه از مطالب این دو فرقه (وهابیت و بهائیّت) معلوم است که اینها کافر هستند امّا این مذاهب اربعهای که این آقایان تشکیل دادند، نشان از این است که اینها مشرک شدند و دینی غیر خدا را تشکیل دادند.
موجبات کفر:
1) عدم توقّف در مطالبی که به آن جاهلیم و انکار آن
پس همانطور که در روایات معصومین دیدیم، کفر در باب گناه به وجود میآید. یک مسئله دیگر این است که چه کنیم که کافر نشویم؟ یک راه این است که در مورد هر چیزی که نداستیم، تأمّل کنیم و حرفهای بیهوده نزنیم.
در روایت است که وجود مقدس امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «لو أنّ العِبادَ إذا جَهِلُوا وَقَفُوا و لم یَجحَدُوا لم یَکفُروا»[4] اگر بندگان در مورد آن چیزی که نمیدانستند و جاهل به او بودند، توقّف و درنگ میکردند و به انکار بر نمیخاستند؛ کافر نمیشدند.
یعنی همین که بعضی از روی جهل، همینطور دهان خود را باز میکنند و هر چه میخواهند میگویند که بعد تبدیل به انکار و نهایتش کفر میشود.
لذا بعضی از اولیاء خدا میگویند: بعضی از معاصی، معاصی بدون لذّت است. یعنی معصیت میکند امّا لذّت نمیبرد. مثلاً کسی که مدام دهانش را باز میکند و هر چه میخواهد میگوید، لذّتی که نمیبرد.
حالا یکی نستجیربالله، نعوذبالله پولی را چنین و چنان میکند و یا نگاه بد میکند و به ظاهر یک لذّتی را میبرد. یا نستجیربالله، پناه به ذات احدیّت، در بستر حرام میرود و چنین لذّتهای کذا و کذای ظاهری - که آن هم لذّت نیست، بعد هم پشیمانی میآورد، انسان را مبتلای به بیماریها روانی و ... میکند، او را گرفتار میکند و هزار بیماری برای انسان میآورد - میبرد.
امّا اولیاء خدا میفرمایند: بعضیها اصلاً گناهانی میکنند که برایشان همین لذائذ ظاهری را هم ندارد، از جمله این که چیزی نمیدانند امّا در مورد آن به جهالت، سخن میگویند که این تکلّم، امر نفس است و همین عامل برای کفر میشود.
2) ترک و انکار فرائض
یا در جایی دیگر حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَرَضَ فَرَائِضَ مُوجَبَاتٍ عَلَى الْعِبَادِ فَمَنْ تَرَکَ فَرِیضَةً مِنَ الْمُوجَبَاتِ فَلَمْ یَعْمَلْ بِهَا وَ جَحَدَهَا کَانَ کَافِراً». خداوند عزّوجلّ فرایضى را بر بندگان واجب ساخته است؛ پس هر که فریضهاى واجب را فروگذارد و به آن عمل نکند و منکرش شود، او کافر است.
بعضیها احمق تشریف دارند و برای این که گناهشان را انجام بدهند، واجبات الهی را هم انکار میکنند که خیلی بد است. مثلاً نماز نمیخواند و میگوید: من اصلاً نماز را قبول ندارم. حالا نمیخوانی، نخوان امّا بیچاره! انکار نکن، با خودت بگو: شاید یک درصد، چیزی باشد که من متوجّه نیستم، پس نباید انکار کنم. امّا یک عدّه حجابشان را رعایت نمیکنند، بعد میگویند: من اصلاً آیات حجاب را قبول ندارم، تازه ادّعای پرستیژ و علم و سوادشان هم میشود!
بارها این را عرض کردم که بشر محدود است و حکمت بعضی از مطالب را نمیداند، کما این که حکمتش مشخص است و به قول قرآن، بعضیها به خاطر فرار از قوانین که برای این تبیین شده تا آنها به گناه کشیده نشوند و جواب دادن به هوی و هوس خودشان، مطالب حقّ را انکار میکنند، در حالی که میدانند حقیقتاً انکار نیست و بالاخره قیامتی میشود. چون حدّاقل میبینند که انسانها دارند میمیرند.
انسان با این عقل و مطالب و مسائل، با این پیشرفت از روز نخست تا به حال، این مطالب را خودش میفهمد؛ چون بارها گفتم شیر، خرگوش و ... از روز نخست همانطور زندگی میکرده که الآن هم دارد زندگی میکند امّا انسانی که از غارنشینی تا حالا آمده، میفهمد این یک تفکّر را پروردگار عالم به او مرحمت کرده؛ پس باطل و عبث نیست. لذا اگر خودش یک مقدار تأمّل کند، میفهمد. ولی برای چه انکار میکند؟ برای این که میخواهد گناه کند.
مسیحی شدن برای جواب دادن به شهوت!
اصلاً این را شما بدانید، اگر به خیلی از انسانهایی که احمق هستند و ادّعا میکند و به خیال خودشان فهمیدند مثلاً مسیحیّت، حقّ است؛ بگویی: مگر تو حق را پیدا نکردی و مسیحی شدی، حالا بیا، بنشین و من بیچاره را هم در حق ببر، من را هم بیدار و هشیار و مسیحی کن. میبینی چرند و پرند میگوید، جلسه اوّل میآید امّا دیگر جلسه دوم و سوم نمیآید. میدانید چرا؟ برای این که میخواهد به شهوت خودش جواب دهد. میخواهد آنجا برود، چون به ظاهر میگویند: آزادی هست و اگر دختر و پسر چنین و چنان باشند، اشکال ندارد. لذا اگر خودش هم دو دو تا، چهارتا کند، میداند که این حقّ نیست و در واقع به خواسته شهوتش، جواب مثبت داده است.
مثل این که در قدیم هم میگفتند: یکی رفت مسیحی شود، چراغها را خاموش میکردند و بعضی از مسائل را برایشان تبیین کردند. بعد گفتند: وقتی چراغها را روشن کنند، مسیحی میشوید. قسم خورد و مراسمی چون آب تطهیر و .. را انجام داد امّا تا چراغها را روشن کردند، گفت: «اللهم صلّی علی محمّد و آل محمّد». یعنی دوباره طبق عادت، به همان خانه اوّلش برگشت!
حالا عزیز دلم! یک موقع بعضیها اینطور هستند و به حقیقت مسیحی نمیشوند. بلکه چون میخواهند شهوت خودشان را جواب بدهند و گناه انجام دهند؛ انکار میکنند که میفرمایند:این انکار، گرفتارتان میکند.
پس یکی از مطالب دور شدن از کفر، این است که انکار نکنیم. اگر منکر شدیم، طبیعی است گرفتار میشویم. چون اگر کسی واجبات و فرائض را رها کند و بعد منکر شود که اصلاً چنین چیزی هست، کافر است.
3) توقّف در شک
یکی از مطالب دیگر هم که خیلی مهم است و در روایات بیان شده امّا من میخواهم مختصر عرض کنم، این است که میفرمایند: اگر شک کردید، سریع در مطالب علمی به دنبال برطرف کردن آن بروید و در آن شک، توقّف نکنید. چون میفرمایند: اگر در شک، توقّف کردید، عامل برای کفر میشود.
پس ادلّهای که بعضی کافر میشوند، همین نکاتی است که بیان کردم و همانطور که گفتیم گناه، زمینهساز کفر است و در اینجا هم همین را بیان فرمودند که اینها اهل فسق و فجورند. «وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ» انسانی که گناه میکند، فاسق است و معلوم است در نهایت اهل کفر میشود و نقض عهد میکند، «یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ» و بعد هم در زمین فساد میکنند، «أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ».
إنشاءالله ادامه بحث در جلسه آینده بیان خواهد شد.
یک راه برون رفت از کفر و شرک و فسق
«السلام علیک یا ابا عبد اللّه»
عزیزان! بدانید هیچ چیزی مثل این سلامها و توسّلها راهگشا نیست. یکی از راه های برون رفت از فسق و فجور و کفر و شرک، توسّل به حضرات معصومین است. توسّل را شوخی نپنداریم، توسّل خیلی اثر دارد. اگر این توسّل را داشته باشید، غوغا میکند.ما جز توسّل چیز دیگری نداریم. پرونده اعمال ما خالی است امّا لطف و کرم آنها بینهایت است. لذا توسّل بسیار اثرگذار است.
«السلام علیک یا ابا عبد اللّه»
[1] بقره/ 28 و 29
[2] تحف العقول، ص : 330
[3] الکافی : ٢/٣٨٣/٢.
[4] الکافی : ٢/٣٨٨/١٩.