بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
27/07/93- موضوع: آیه 30 الی 34 سوره مبارکه بقره
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون
وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین
قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم
قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمفَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ »[1]
علّت سؤال ملائکه الله
عرض کردیم اظهار دانش ملائکه بر اساس طهارت بود، نه إثم و ذنب و اعتراض. خیلی مهم است که ببینیم وقتی پروردگار عالم فرمود: «وَ وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً » آیا ملائکه از باب اعتراض بیان کردند: « قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون »؟
نکاتی را عرض کردیم که اطّلاع ملائکه یکی به واسطه جنّ است و این که جنّیان این حال را در زمین داشتند. چون جنّیان هم مثل انسان و در مرحله پایینتر از انسان هستند «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ »[2]. و یا این که قبل انسانهایی به این عنوان بودند، البته نه مثل ما؛ چون جایی نداریم که ذوالجلال و الاکرام بیان کرده باشد: «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی »[3] إلّا برای انسان. آیا سؤال ملائکه به این خاطر بوده است یا نه؟
عمده مطلبی که عرض کردیم این بود که اگر اینگونه هم باشد، آنها ملاک نیست. ملاک این است که ملائکه الله متوجّه شدند که وقتی در کسی، فجور باشد، زمینه فساد و قتل و خونریزی به وجود میآید. پروردگار عالم فرمود: «فَألهَمَها فُجورَها وَ تَقواها» پس فجور در انسان هست در حالی که ملائکه در طهارت مطلق هستند، معلوم است آن کسی که در طهارت مطلق است میفهمد و متوجّه میشود، به خصوص که مقرّبین درگاه ذوالجلال و الاکرام هم هستند. خصوصیت کسی که در فجور هست این است که فساد و خونریزی میکند، «یَسفِکُ الدِّماء». پس این اعتراض نیست، این یک نوع سؤال است که توضیحاتش را دادیم.
جواب یک عدّه که بیان میکنند اعتراض است؛ این است که ملک میداند و اعتراض نمیکند؛ چون عرض کردیم وقتی پروردگار عالم آن علم را به انسان مرحمت کرد « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ» بلافاصله خودشان هم بیان میکنند: « قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم» و نعوذبالله نستجیربالله به عنوان اعتراض نمیگویند.
همچنین نکاتی را راجع به « وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها » و این که فرقش با آن که بیان فرمود: « فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ » و بعدش بیان میفرماید « قالَ یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم » تبیین کردیم و توضیحاتش را دادیم که این «بِأسمائِهِم» چیست.
لذا معلوم میشود که سؤال ملائکه از روی طهارت است و کسی که طهارت دارد، میفهمد کسی که فجور دارد، خونریزی به صورت ذاتی در او نهفته شده است. منتها پروردگار عالم بیان فرمود: نه، اینطور نیست که شما تصوّر میکنید. من یک چیزی میدانم که شما نمیدانید. بله بر اساس دو دو تاهای ظاهری حساب کنی، معلوم میشود که کسی که در او فجور است، حتماً فساد هم میکند، این قاعده است.
آیا سجده به غیر خدا جایز است؟
بعد پروردگار عالم وقتی فرمود: « فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون » فرمود: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ » و اینها هم سجده کردند «فَسَجَدُوا».
«فاء» در اینجا به معنای تحقیقاً هست. در باب معانی الحروف که در باب الحروف برای هر حرف معانی المختلفه است که در مغنی هم بیان میشود، یک معنای فاء، معنای پس آن گاه است؛ یعنی معنای ثم میدهد. یک معنایش هم معنای تحقیقاً است. اتّفاقاً جمع این دو هم ممکن است.
پس به تحقیق، یعنی بلافاصله اینها به سجده افتادند، « فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ ».
حالا چرا «أَبی وَأستَکبَرَ»؟ شیطان هم به واسطه مقرّب بودن که شش هزار سال عبادت کرده است، یک چیزهایی را میداند. از جمله این که میداند سجده اختصاص به ذوالجلال و الاکرام دارد و لذا سجده نکرد امّا ملائکه الله سجده کردند.
در جلسه گذشته در این باب عرض کردیم که آیا این سجده به عنوان تعلّق به ذوالجلال و الاکرام فقط در بدو خلقت انسان تبیین شد یا این که بعد هم بیان شد. گفتیم اگر سجده را به عنوان عبادت بگیریم که یعنی کسی در مقابل ربّ و إله خود سجده میکند، طبعاً بدانید در مقابل أبانا آدم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) هم به این عنوان نبوده است. امّا از باب این که امر ذوالجلال و الإکرام است - چون « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ » امریه است - طبعاً عمل آنها عبادت است امّا نه به این عنوان که سجده بر انسان عبادت است؛ چون اطاعت امر پروردگار عالم را کردند، عبادت است. سجده به پروردگار عالم از دید عبادی که فقط معبود اوست و ما عابدیم و إله است که فقط و فقط او استحقاق عبادت را دارد، بله، درست است.
امّا پس سجده به آدم چه شد؟ آن عبادی نیست. یعنی چه عبادی نیست؟! عبادت است دیگر! انسان به آدم عبادت نکرده است، به پروردگار عالم عبادت کرده است؛ چون اطاعت از فرمان ذوالجلال و الاکرام است.
لذا عرض کردیم در باب بندگی، عبد بما هو عبد دائم در حال عبادت است. کما این که مصداق بسیار مهمّش این است که در ماه مبارک رمضان وقتی انسان از همه گناهان پاک شد و توانست خودش را کنترل کند، با خود میگوید روزه هستم، نگاه بد نمیکنم، زبانم را کنترل میکنم و حرف بد نمیزنم، غیبت نمیکنم، تهمت نمیزنم و ...، چون روزه هستم، گوشم را مواظبت میکنم. همه حالات را که انجام میدهد، در نهایت چه به وجود میآید؟ میشود عبدی که حتّی «نَومُکُم فیهِ عِبادَة» خواب او هم عبادت میشود. معلوم میشود که در خواب هم دارد بندگی خدا را میکند، پس عبد است.
اینجا هم چون اطاعت امر پروردگار عالم شده است، « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ » در حقیقت اینها بندگی و عبادت خدا را کردند، نه این که سجدهشان به عنوان عبادت به انسان باشد. انسان را عبادت نکردند. تنها کسی که برایش استحقاق عبادت هست، فقط ذوالجلال و الاکرام است منتها از این باب که امر خدا را انجام دهند به صورت ظاهر به انسان سجده کردند، به خود خداوند که سجده نکردند. سجده مختص به ذوالجلال و الاکرام است و در روایات بیان میکند و علّت العلل هم همین است و شیطان هم از همین رنج برد و مطلب را درک نکرد؛ چون میدانست که سجده مختص به ذوالجلال و الاکرام است. لذا یک دفعه قاطی کرد که چه شد؟! سجده که مختص به خدا بود، حالا من باید به این آدم سجده کنم؟! نمیدانست که اتّفاقاً اگر سجده میکرد، سجده به آدم نبود، پذیرش و اطاعت فرمان ذوالجلال و الاکرام بود. این مهم است که به ذوالجلال و الاکرام بگوید: چشم! من چه کار دارم که حالا بنشینم و تحلیل کنم، برخی مواقع تحلیلهایمان بیچارهمان میکند.
تحلیل علمی شیطان، عامل سجده نکردن او شد!
حالا در این مطلب دقّت کنید، خیلی جالب است. آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در رشحات البحار، نکاتی را بیان میفرمایند. ایشان خودشان در زمان حیاتشان، نکاتی را شرح میدادند و بعضی از کسانی که محضر مبارکشان بودند، تقریر درسهای ایشان را داشتند. از جمله از یادداشتهای آنان، این برداشت میشود که خود آقا بیان فرمودند: شما نگاه کنید وقتی دارید امر ذوالجلال و الاکرام را انجام میدهید، هر عملی که باشد، عین عبادت و سجده کردن برای ذوالجلال و الاکرام است. منتها برای ابلیس سنگین بود. بعد ایشان، اینطور بیان فرمودند: این، همان، «العلم حجاب الاکبر» است. چون دانستههایی دارد که میداند سجده مختصّ به خداست، براساس این، حالا دیگر قدرت تحلیل ندارد. «العلم حجاب الاکبر» اینجاست.
لذا گاهی دانستن، عامل میشود، انسان بیچاره شود. خوب دقّت کنید، نمیخواهیم بگوییم دانستن نباید باشد. من بارها بیان کردم: «العبد، عینه، علمٌ و عقل و بائه، برٌّ و داله داعیاللّه». اتّفاقاً عبد بما هو عبد بنده خداست، علم دارد، عقل دارد. اتّفاقاً عالمترینها، عابدترین هستند. عابدترینها، عالمترین هستند. عاقلترینها، عابدترین هستند. چه کسانی عاقلتر هستند؟ آن کسانی که عابدتر هستند. چه کسانی عابدتر هستند؟ آن کسانی که عاقلتر هستند. عابدترین، عاقلترین! عاقلترین، عابدترین! اینها با هم گره خورده است.
اتّفاقاً آنهایی که عقلشان کاملتر است، میفهمند که ما در این علم ظاهری نباید توقّف داشته باشیم. بله ذوالجلال و الاکرام بیان فرموده که سجده، مختصّ من است، این درست است و به علم میبینم که فقط و فقط ذوالجلال و الاکرام باید سجده شود. این قاعده است. امّا اگر الآن پروردگار عالم امر کرد این که مختصّ من است، من به شما امر میکنم که به آدم سجده کنی، حالا در اینجا چه؟! اینجا بنشینیم، براساس علمم عمل کنم؟! اینجاست که بعضی مواقع بشر را گرفتار میکند و بشر هم گاهی در این مواقع، گرفتار شده است. «العلم حجاب الاکبر» این است. آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: اینجا بود که ابلیس، اتّفاقاً براساس دانش، نه براساس جهل، گرفتار شد.
پروردگار عالم هم بیان فرمود: «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»، یعنی شما هم یک چیزهایی میدانید، نه این که ندانید. خودشان هم عرضه داشتند: «سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»، ما هیچ علمی نداریم، مگر این که تو مرحمت فرمودی. پس معلوم است که ملائکه الهی علم داشتند. اینطور نیست که علم نداشته باشند؛ چون دارند اقرار میکنند « لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا»، مگر آن چیزی که تو تعلیم کردی؛ ولی ما میدانیم که « إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم». علیم تویی. تو اینها را به ما آموختی و علم حقیقی دست توست.
امّا ابلیس این را نگفت.، ابلیس تحلیل کرد. تحلیل او هم، تحلیل علمی است؛ یعنی براساس دو دو تا، چهارتاها آمد این جورچین را درست کرد که سجده مختصّ به خداست. من که میدانم، هیچ احدی استحقاق سجده را ندارد إلّا ذوالجلال و الاکرام؛ پس من این را انجام نمیدهم. دیگر یادش رفت که اینجا ملاک، امر خداست، نه آنچه که چون من متوجّه شدم اینطوری است، دیگر سجده نکنم. ملاک، این نیست. ملاک، این است که پروردگار عالم فرموده: سجده کن امّا این را یادش رفت!
لذا در سوره حجر، آیات 26 به بعد مطالعه بفرمایید. اوّل بیان شده: «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»[4]، تا این که میفرماید: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِینَ فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ»[5] ابلیس ابا ورزید که سجده نکند. خطاب شد: «قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ»[6]، چه چیزی باعث شد که تو سجده نکنی؟ ببینید تحلیلش، تحلیل علمی است، گفت: «قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»[7]، من به بشری که تو آن را از گل و لای کهنه خلق کردی، سجده نمیکنم. من میدانم که این، استحقاق سجده ندارد، این هم یک مخلوقی است عین من. منتها من نار هستم و او، گِل است، «من الطّین» است، «مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ» است، از گل مانده شده است.
در بخشی از این آیات حضرت حق میفرماید: «وَالْجَآنَّ خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ مِن نَّارِ السَّمُومِ»[8]، قبل از انسان، ما این طایفه جنّیان را از آتش خلق کرده بودیم. آتش هم معلوم است که هم گرما دارد و هم نور. ولو نور آن ظاهری است و ولو گرما آن یک مقداری است، ولی بالاخره گرما و نور دارد. امّا خاک چیست؟!
«قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ»، ای ابلیس! تو چرا با این سجدهکنندهها سجده نکردی؟! من امر کردم، گفتم سجده کن. گفت: «قَالَ لَمْ أَکُن»، یعنی هیچ موقع من این کار را نمیکنم. « لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ». میدانم تو او را خلق کردی، او، او، مخلوق است. « خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»، یعنی شیطان گرفتار یک تحلیل علمی ظاهری شد. این که بیان میشود گاهی: «العلم حجاب الاکبر» همین است. یعنی میداند، اطّلاع دارد که اوّلاً این مخلوق است، ثانیاً سجده، مختصّ ذوالجلال و الاکرام است. ثالثاً کسی هم هست که« مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»، از یک گل مانده شدهای که دیگر کهنه است، آفریده شده و هیچی در آن نیست. نه نوری دارد و نه گرمایی. ولی یادش رفت ذوالجلال و الاکرام فرمود: «فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی». این «َنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» را یادش رفت.
تفاوت محسوسات در مخلوقات بر اساس جنسشان
لذا گاهی تحلیلهای علمی، ظاهربینی است. دقّت کنید این نکتهای که میخواهم تبیین کنم، یک نکته بسیار مهم و بکری است. اگر این را به عنوان یک کد اساسی در ذهن مبارکتان حک کنید، خیلی از مطالب حل میشود و یک دریچهای از باب معرفت بر روی انسان باز میشود و آن این که معلوم میشود همه مخلوقات پروردگار عالم چون مخلوق هستند، ادراکاتشان از باب محسوسات و ملموسات است، نه از باب حقیقت. «ادراکهم مِن الحقیقة بما هی الحقیقة» نیست، «بل مِن المحسوسات و الملموسات» است.
ملک هم که گفتم آنگونه است و سؤالشان اعتراض نبود، ظاهربین بودند. لذا ملک، از باب محسوسات و ملموسات، چون میبیند در فجور، فساد هست و پروردگار عالم دارد میفرماید: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[9]، در او فجور هست، پس معلوم است فساد میکند، پس معلوم است خونریزی میکند. بر اساس محسوسات این را میفهمند؛ یعنی با محسوسات و ملموسات کار دارند.
جانّ، طایفه جنیّان و رأس آنها ابلیس هم همینطور هستند و آنها هم با محسوسات و ملموسات کار دارند. میگوید: مگر میشود؟! این، گِل است، حقّ هم این است که سجده، مختصّ به توست، یعنی اینها به این عنوان بیان کردند، چون با محسوسات و ملموسات سر و کار دارند.
البته میدانید که بسته به نوع نگاه هم فرق میکند؛ چون آنها در طهارت مطلق بودند، وقتی به عنوان سؤالی مطرح کردند، در آخر گفتند: « وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ ». امّا ابلیس اعتراض نکرد، نگفت که اینها فساد میکنند؛ « قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها » قال نگفت، او «قال» است؛ چون یکی است. «قالوا» برای ملائکه است، « قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ ». چرا؟ چون جنّ هم با فجور سروکار دارد. لذا او این اعتراض را نمیکند. او که در طهارت مطلق است، در ملموسات خودش بود.
پس معلوم میشود ملموسات و محسوسات هر مخلوقی برای خودش است و با دیگری تفاوت دارد – در این مطالب ئقّت کنید؛ چون تفسیر بحث علمی هم هست و من نکاتش را بیان میکنم – معلوم میشود که ملائکه بر اساس ملموسات و محسوسات خودشان چون در طهارت مطلق هستند و دیدند آن کسی که در او فجور هست، فساد میکند، از جمله از اجنّه یا «جانّ»، - که «جانّ» تعبیر به جنّیان و جمع جنّ است - فساد دیده بودند، میگویند: این هم که حالا فجور دارد، پس فساد میکند.
امّا ابلیس چون خودش در وجودش این حالت هست، به این عنوان اعتراض نکرد یا سؤال نکرد. تحلیل علمی او این است که این خاک است، نه نوری دارد، نه چیزی. کما این که جای دیگر هم بیان کرد که گفت « خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ »[10] من را از آتش و او را از خاک خلق کردی. پس اینها فرق میکند. ما با همدیگر تفاوت داریم. تفاوت ما، تفاوت جنسی است. جنس خودش هم حالت میآورد. یعنی براساس تحلیل علمی است. براساس تحلیل علمی گرفتار شد. درحالی که باز در سوره کهف آیه 50 ذوالجلال و الاکرام میفرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ » اوّلاً او از طایفه جنّیان بود « فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ » او از امر خدا سرپیچی کرد، یک نوع فسق انجام داد. این فسق برای او این بود که امر ذوالجلال و الاکرام را انجام نداد.
پس معلوم میشود که اطاعتپذیری مهم است. حتّی داریم که اتّفاقاً برای ملائکه هم به خاطر همین سؤالشان حتّی با این که نمیخواستند اعتراض کنند، یک درجاتی کم شد؛ چون تحلیل آنها، تحلیل ملموسات و محسوسات ظاهری خودشان بود و خراب کردند. با اینکه گفتند: « سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا » امّا گرفتار شدند. امّا این فسق ابلیس که از فجور بود، کار دستش داد و در همین حالت ماند. پس این هم یک نکته مهم است.
تفاوت سجده به یوسف نبی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) و فراعنه در چیست؟
حالا بحث ما این بود که آیا سجده به این عنوان، برای پروردگار است؟ اگر به عنوان عبادت بگوییم، بله، امّا اگر به این عنوان بگوییم که امر ذوالجلال و الاکرام است و به هر که گفت، تو باید سجده کنی، باز هم گرچه داری به صورت ظاهر به دیگری سجده میکنی، امّا حقیقتش آن است که به آن شخص سجده نمیکنی.
یعنی چه؟ میشود من دارم به یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) سجده میکنم و به یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) سجده نکنم؟! بله، همینطور است. در جلسه قبل هم به آیه 100 سوره یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) که میفرماید: «وَ رَفَعَ أَبَوَیْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أَبَتِ هذا تَأْویلُ رُءْیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّی حَقًّا وَ قَدْ أَحْسَنَ بی إِذْ أَخْرَجَنی مِنَ السِّجْنِ وَ جاءَ بِکُمْ مِنَ الْبَدْوِ مِنْ بَعْدِ أَنْ نَزَغَ الشَّیْطانُ بَیْنی وَ بَیْنَ إِخْوَتی إِنَّ رَبِّی لَطیفٌ لِما یَشاءُ إِنَّهُ هُوَ الْعَلیمُ الْحَکیمُ » اشاره کردیم. عرض کردیم این سجدهای را که دارد میگوید، قبل در آیه 4 همین سوره هست که « إِذْ قالَ یُوسُفُ لِأَبیهِ یا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لی ساجِدینَ » دیدم که اینها به من سجده میکردند. سجده میکردند یعنی این که عبادت میکردند؟ خیر.
حالا اگر اینطور باشد، یک سؤال پیش میآید. به طواغیت عالم از جمله فراعنه هم سجده میکردند، پس تفاوتش چیست؟ تفاوت، تفاوت ماهوی است، محتوا و ماهیّت اینها با هم فرق میکند؛ چون آنها به عنوان ربّ و خدا سجده میکردند امّا ملائکه در مرحله نخست خلقت و پدر و مادر و برادران یوسف در اینجا به عنوان امر ذوالجلال و الاکرام سجده کردند. پس این سجدهها فرق میکند و در هر دو سجده، چه آنجا که ملائکه الله سجده کردند، چه اینجا که برادران و پدر و مادر یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) سجده کردند، در حقیقت سجده به پروردگار عالم شده است. اینجا در حقیقت سجده به خداست، صورت ظاهر به یوسف(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) است، امّا به خداست؛ چون امر پروردگار عالم است و عرض کردم چون ما گاهی گرفتار تحلیلهای علمی میشویم.
همین الان، البته این محال است؛ چون به فرمان خدا محال است، خود خدا گفته محال است، امّا اگر آمدیم خود خدای متعال خواست این محال را عوض کند. مثال میزنم اگر پروردگار عالم فردای قیامت بگوید: من شما را به بهشت میبرم، یک شرط دارد – خود پروردگار عالم بگوید، نه کس دیگری، بالاخره در مثال مناقشه نیست. فرض محال هم بالاخره از فروض است. اصلش موجودیّت ندارد امّا فرض بگیرید –یک موقعی من به ملائکه الله گفتم سجده کنید، ابلیس سجده نکرد، حالا من میخواهم به شما بگویم: شما به ابلیس سجده کنید. یک دفعه ما هم دچار این تحلیلهای علمی میشویم دیگر. میگوییم: نه نمیشود. ما نباید سجده کنیم. ابلیس؟! او که خود خدا فرموده: « عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ »[11] دشمن من و دشمن شماست؟! هر چه کشیدیم از این ابلیس بوده، او پدر ما را درآورد، وسواس الخنّاس، جنودش من الجنه و الناس اینها آمدند و باعث شدند ما بیچاره و بدبخت و گرفتار شویم. با اعدی عدو؛ نفس ساختند و ما را بیچاره کردند. «أَعْدَى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیْک »[12]. این اعدی عدو، نفس دون و دشمن بیرونی که «عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ »، عامل بدبختی ما شدند، حالا پروردگار عالم میگوید: به ابلیس سجده کنم؟! به شیطان رجیم و رانده شده؟! نه، نمیشود. – گرچه گفتم این محال است و خود خدا گفته الی الابد نمیشود امّا فرض است - یعنی ما هم گرفتار میشویم.
پس در بندگی برای قرب به پروردگار عالم دو بال پرواز است - که من بارها در بحث اخلاق هم عرض کردم – یکی ادب و دیگری اطاعت. اگر بنشینی و تحلیل علمی کنی که این با این مباحث علمی من میخورد یا نمیخورد، یکدفعه میبینی عقب میافتی.
ابلیس از چه زمانی شیطان نام گرفت؟
دیگر بالاتر از ابلیس؟! علمش هم زیاد بوده. شش هزار سال عبادت کرده، شوخی نیست! اصلاً شش هزار سال دنیوی بگیرید. اخروی که عرض کردم اگر بخواهید حساب و کتاب کنید، اصلاً محشر است. قرآن فرموده: یک روز آخرت، 50 هزار سال دنیاست. اصلاً نمیشود حساب کرد. چون شش هزار سال عبادت کرده، عالم هم هست. امّا ابلیس دچار تحلیل علمی شد و همین تحلیل علمیاش بیچارهاش کرد. همین « خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ » گرفتارش کرد.
پروردگار عالم از او سؤال کرد - یک نکته دیگری هم به شما عرض کنم که این هم نکته جالبی است که آن را به ذهنتان بسپارید. معلوم میشود که بلافاصله باید به تعبیر قضات تفهیم اتّهام شود - همه سجده کردند « فَسَجَدَ الْمَلآئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ ». چرا تو سجده نکردی؟ « قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ »؟ هنوز خطاب به ابلیس است؛ چون میدانید لفظ ابلیس، لفظ خوبی برای شیطان است، لفظ ابلیس از قبل بوده، امّا بعد از سجده نکردن دیگر ابلیس نیست، باید شیطان بگوییم. لذا این را بدانید که برای ابلیس مقامی بوده و مطالبی داشته. امّا او پاسخ داد: « قَالَ لَمْ أَکُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ » میداند هم خدا خلق کرده « مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ».
حالا پروردگار عالم فرمود: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینِ»[13]. لعنت بر تو! تو داری برای من تحلیل میکنی؟! تو در دستگاه ذوالجلال و الاکرام، پروردگار عالم تعلیم دیدی، حالا آمدی داری با همین تعلیمی که دیدی و یک چیزهایی را میدانی، بر اساس این علم و تحلیل خودت به قول معروف و به تعبیر عوامالنّاسی برای پروردگار عالم کلاس هم میگذاری که این است و این است و بر این اساس بعید است بشود سجده کرد! سجده فقط مختص به خودت است و چرا باید اینطور باشد و ...؟! معلوم است پروردگار عالم هم میفرماید: تو رجیمی. پس معلوم میشود، تحلیلها، تحلیلهای درستی نبوده است.
لزوم پرهیز از علمزدگی
لذا خیلی جاها مواظب باشیم ما دچار تحلیل علمی نشویم. باز هم تأکید میکنم ملاک ما این نیست که علم تعطیل شود. عرض کردم انصافاً نگاه کنید راجع به علم هیچ مکتب و دینی مثل اسلام تأکید نمیفرماید. آن قدر که حتّی در روایات دارد که ملائکه الله بالشان را زیر پای طالب علم – هنوز معلوم نیست عالم بشود یا نه- میگشایند. یا قرآن که اینطور بیان میفرماید که « هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ »[14] یا « وَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ »[15] اینها هست و این همه مطالب که تأکید به علم دارند. «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد»[16] همه جا عنوان فارغالتحصیل دارند امّا اسلام میگوید ما اصلاً چیزی به نام فارغالتحصیلی نداریم. باید تا آخر هم علم باشد. لذا ما نمیخواهیم علم را تخطئه کنیم، اشتباه نشود. عرض بنده این است که یک موقع علم زده نشویم. علم زدگی با تخطئه علم تفاوت دارد. اتّفاقاً باید مبانی، مبانی علمی باشد امّا فقط اینطوری هم نیست. حالا إنشاءالله ادامه بحث به فضل و کرم الهی جلسه آینده.
پس خیلی مراقب باشیم که یک موقعی دچار این قضیه نشویم. خیلیها دچار همین علمزدگی میشوند و تحلیلهای آبکی دارند. چون ماه محرّم نزدیک است، در این زمینه بعضی افراط میکنند، بعضی تفریط. حالا من اسم نمیبرم و نیاز هم نیست، شاید شما هم شنیدید. خیلی عجیب است، واقعاً وحشتناک است. طرف میگوید: آقا ابیعبدالله که به شهادت رسیده به بشریّت حیات داده.
تا اینجا که کاملاً حرفهایش درست هم هست، پس کجایش اشکال دارد؟
بعد میگوید: اتّفاقاً جشن است، سرور است، چون به انسانها حیات داد، انسانها را بیدار کرد. اتّفاقاً نباید سیاه پوشید. انسان سفید بپوشد، شاد باشد.
خیلی بیرودربایستی اینجایش همان خریّت است که به نام علم گرفتار شده است. البته دور از جان خر چون او که همانطوری هست و ذاتش آنگونه است و کاریش نمیشود کرد امّا این فرد دچار تحلیل علمی صرف شده است. تصوّر میکند چون حیات بخشیده، اتّفاقاً روز فرح است.
بعد تفسیرش چیست؟ میگوید: نمونهاش این است که حضرت زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) وقتی با آن خبیث برخورد کرد و گفت، چطور دیدی، فرمود: «ما رأیت الا جمیلا» هیچ ندیدم إلّا زیبایی. پس آن کسی که دائم زیبایی میبیند، پس عزاداری یعنی چه؟ زدن به سینه یعنی چه؟ و .... . واقعاً درک نمیکند که آن که تالی تلو عصمت است، یک معنای دیگری را در ذهنش در نظر گرفته و این را بیان میکند.
یا مثلاً میگوید: افراد باید در قلب انسان زنده باشند و اینطور نیست که لازم باشد برویم سر قبورشان. مگر ما مرده پرستیم؟! بعد افتخار هم میکند که من سی سال است پدرم مرده، سر قبرش نرفتم. دیگر الان نمیدانم قبر بابام چگونه است. درد هم این است که صدا و سیما هم اینها را پخش میکند.
تأکید پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) برای حضور در قبرستان
در حالی که ما این همه روایات دایم که سراغ قبور بروید. در روایتی است با سند بسیار قوی، عالی و متقن[17] شده که عصر جمعهای امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) باصحابه در قبرستان میرفتند، یک موقع دیدند آقا کنار قبری نشستند و شروع کردند به گریه کردن. طوری که اصحاب حضرت از گریه آقا، به گریه افتادند. بعد گفتند: آقا! کسی از فامیل بود؟ فرمودند: نه. پرسیدند: پس چه بود؟ فرمودند: وقتی رد میشدم دیدم که روح صاحب قبر نشسته و به تعبیری زانو به بغل گرفته و گریه میکند، میگوید: امروز هم کسی نیامد! چون ارواحشان پنج شنبه و جمعه آزادند و سر قبورشان میروند، میگوید: امروز هم کسی نیامد.
آنقدر مهم است که اتّفاقاً اهل جماعت هم این روایت را دارند که روزی پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) راجع به پدر و مادر صحبت میکردند، یکی از عربها بلند شد، گفت: آقا من پدرم در شتر داری و بار و اینها از دنیا رفته و من نمیدانم کجا دفنش کردند. به وجد آمد که حالا من که نمیدانم قبر پدرم کجاست، چه کنم؟ حضرت فرمودند: برو در قبرستان مسلمانها و یک خطی مثل قبر کنار یک قبری بکش و بنشین آنجا فاتحه بخوان.
حضرت نفرمود: تو که قبر پدرت را نمیدانی، اشکال ندارد، تکلیف از تو برداشته شد، بنشین همین جا و فاتحه بخوان. حضرت تأکید میکند که برو در قبرستان مسلمانها، با خطی یک حالت قبر کنار قبری بکش و بعد بنشین آنجا فاتحه بخوان. آنجا که کسی نیست من فاتحه بخوانم امّا اینطور دارد تأکید میکند. چه کسی؟ عقل کل، ختمی مرتبت.
آن وقت بعضی میآیند، اینطور بیان میکنند. این که میگویم دچار تحلیلهای علمی میشویم، همین است.
یا این همه روایات هست که حضرات معصومین، وجود مقدّس امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) و به خصوص امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) برای ابیعبدالله عزاداری میکردند. ما داریم ابی بصیر میگوید: میدیدیم حضرت اوّل محرم که میشد- چون حتّی بعضی این را بیان میکنند که ما چرا از اوّل محرم عزاداری میکنیم. ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) که روز شهادتشان دهم محرم است که من یک موقعی این را در محرم مفصّل توضیح دادم و شاید نوارش هم باشد - در چهره مبارکشان حزن هست و هرچه به عاشورا نزدیک میشد این حزن بیشتر میشد. و بعد پرده میاندازند و میگویند: زنها پشت این پرده بیایند و عزاداری کنند. در حالی که هیچ موقع کسی صدای اهل حرم را نمیشنید. و بعد خود حضرت مصیبت میخواندند و گاهی هم به دیگران میگفتند مصیبت بخوانید و زار زار گریه میکردند و بر پیشانی میزدند و اشک میریختند.
حالا تحلیل علمیاش چه میشود؟ همان که عرض کردم شیطان هم وقتی به او خطاب شد: چرا سجده نکردی و به او تفهمیم اتهام شد، تحلیل علمی کرد و گفت: نه. عرض کردم گاهی ما دچار تحلیلهای علمی میشویم و گرفتار میشویم و آن ادب و اطاعتپذیری از بین میرود.
لذا یک عدّه تحلیل میکنند، میگویند: اصلاً نباید عزاداری کرد. میگویی: خود حضرات معصومین دارند میگویند عزاداری کنید امّا میگوید: چون خون ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) عامل حیات شد، دیگر الان شادی است. خیلی دردآور است، انسان چه بگوید؟! شب تاسوعا، شب عاشورا، آقا را تلویزیون نشان میدهد، میگوید: ببینید من سفید پوشیدم، شادی است، کشته شدن ابیعبدالله به جامعه روح میبخشد، خون داده و ... . بله، اینها که معلوم است. میگوید: ببینید زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) گفت: «ما رایت الّا جمیلا». بله فرمودند، امّا آن را کم عرض کردم یعنی چه و دیگر نمیخواهم تکرار مکرّرات کنم. پس فرق میکند. نمیفهمد که امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) خودش عزاداری کرده، تو باید مطیع باشی.
خود پیغمبر دارد میگوید: قبر پدرت را نمیدانی، برو در قبرستان مسلمین، کنار یک قبر چند تا خط بکش و آنجا فاتحه بخوان. بعد طرف افتخارش این است که من سی سال است پدرم مرده و سر قبرش نرفتم. خیلی عاقلی! با افتخار هم میگوید. این که درست نیست. اینها چیست؟ اینها همانهایی است که عرض کردم دچار تحلیل علمی میشوند و اینجاست که عرض کردم آیتالله العظمی شاهآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمایند: «العلم حجاب الاکبر» ابلیس دچار حجاب اکبر علم شد. پس علی ای حال این را خیلی دقت کنیم.
یکی از راههای اطاعتپذیری هم همین سلامهایی که من و شما به ابی عبدالله میدهیم، این روضهها، این گریهها، این نالهها، عین اطاعتپذیری است و عین علم حقیقی است و باید اینطور باشد.
«السلام علیک یا ابا عبد الله»
مباهله، رویارویی تمام اسلام ناب با کفر
البته امروز میخواستم راجع به مباهله هم نکاتی بگویم، دیدم وقت نیست و معالأسف نمیشود. چون اگر میخواستم راجع به مباهله بگویم، به تفسیر نمیرسیدیم امّا عیبی ندارد. بگذارید فقط همین نکته را بگویم. خلّص کلام همین است که در مباهله تمام اسلام ناب یک طرف قرار گرفتند و کفر یک طرف. چون «أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ »[18] است، حالا دیگر تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل که اسلام ناب کیست، اهلبیت.
همه اهل جماعت هم دارند که در « نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ » پیامبر جز بیبی دو عالم را نبرد. هیچ یکی از اهل جماعت نگفتند که نه، مثلاً پیامبر یکی از زنان خودش را هم برده است. با این که «نسائنا» هست، زنان ما و «نسائکم» زنان شما امّا فقط پیامبر یکی را برد، بیبی دو عالم.
«أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ ». اینها که میگوید چرا میگویید یابن رسول الله؟ اصلاً این فعل پیامبر نشان داد که اینها فرزندان رسول خدا هستند. چون چه کسانی را پیامبر برد؟ امام حسن و امام حسین، دو طفل کوچک بودند و دست اینها را گرفت برد.
« أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ » نفس پیغمبر کیست؟ امیرالمؤمنین. کس دیگری را نبرده است.
پس در مباهله کل اسلام ناب با کفر مقابله کرد و اینها وقتی دیدند اسلام ناب آمده است، عقبنشینی کردند.
عرض کردم نمیخواهم خیلی در این بحث وارد شوم امّا حالا بگذارید یک مطلبی را هم به شما عرض کنم. آیتالله مولوی قندهاری، آن کنز خفی الهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند که آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی، آن مرجع عظیمالشأن و یکّهتاز که از دست آقاجانمان، حضرت حجّت(روحی له الفداء) توقیع دارد، فرموده بودند: اگر پیغمبر غیر را میبرد، مثلاً یکی از زنان یا یکی از صحابه دیگر را میبرد، جرئت در دل آنها پیدا میشد که مباهله کنند و اگر مباهله میشد، خطرناک بود. لذا پروردگار عالم دستور داده هیچ احدی غیر از اینها را نبرد. لذا پس امر خداست.
همانطور که اتّفاقاً روایت هم این را تأکید میکند که به پیامبر گفتند چرا اینها را بردی؟ فرمود: این را خود خدا گفته که من اینها را ببرم. « نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ »، فقط بیبی دو عالم است. اسلام ناب. لذا آنها فهمیدند هیچ کاری نمیشود کرد و عقب نشستند. فقط این پنج تن همه کاره بودند، مابقی دیگر هیچ. دیگر تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
که یکی از این پنج تن هم ابیعبدالله است.
«السّلام علیک یا أبا عبداللّه ...»
[12]. مجموعه ورام، ج: 1، ص: 59
[16]. نهج الفصاحه، ص: 218، حدیث: 327
[17]. من بارها هم در درس خارج فقه و اصولمان عرض کردم که آقایان باید مبانی حدیثشناسی را بدانند. در باب روایی در حدیثشناسی اسّ و اساس کار یکی علم الرجال است و یکی هم علم الدرایه که اینها نیاز است. اصلاً چند چیز در باب این که انسان به اجتهاد برسد، لازمه کار است. یکی این که ادبیّات را خوب بداند. یکی این که اصول را خوب بداند. یکی هم حدیثشناسی است. اینها را باید بداند وإلّا نمیتواند پیشرفت کند.