بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
07/10/93- موضوع: …………..
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ »[1]
علّت سجده ملائکه و سجده نکردن ابلیس
پروردگار عالم بعد از این که به ملائکه خودش بیان فرمود: من میخواهم روی زمین خلیفه قرار بدهم و ملائکه الله هم به واسطه طهارت دائمی خودشان متوجّه بودند که بالاخره کسی که پیچیده شده در فجور و تقوی است، فساد میکند، چون فجور فسادآور است، سؤال کردند - عرض کردیم ایراد نگرفتند - و پروردگار عالم هم بیان فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.
بعد حضرت حق به آدم همه اسماء را تعلیم کرد ولی به آنها تعلیم نکرد. « عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ »[2] است که همه این مطالب را توضیح دادیم. بعد به ملائکه فرمود: اگر شما میدانید، بگویید. ملائکة الله هم در طهارت هستند، نه تکبّر میورزند و نه ابائی از گفتن حق دارند. لذا عرضه داشتند: « قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم»[3] تازه آن چیزهایی هم که هست، تو به ما یاد دادی « إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلیمُ الْحَکیم ».
بعد پروردگار عالم خطاب کرد که ای آدم « أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم »[4]، او هم یک مقدار آن را به آنها یاد داد « فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ». بعد پروردگار عالم فرمود: آیا من آن کسی نیستم که «إِنِّی أَعْلَمُ غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُون ». همه اینها معلوم شد و ملائکه هم پذیرفتند.
در ادامه ذوالجلال و الاکرام، به ملائکه خطاب کرد و بیان فرمود: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ »[5] که آنها هم چون در مقام طهارت هستند، « فَسَجَدُوا» اطاعت کردند. گفتیم که در ابتدا هم إنقلت نبود، بلکه سؤال بود. به خاطر همین ملائکه سریع سجده کردند « فَسَجَدُوا ». نفرمود: « واسجدوا » و آنها سجده کردند، بیان فرمود: « فَسَجَدُوا». یک معنای فاء در باب الحروف پس است و یک معنای آن تحقیقاً است؛ یعنی پس به تحقیق سجده کردند، یعنی سریع بلافاصله سجده کردند، «إِلاَّ إِبْلیسَ».
البته ابلیس از جنّ بود « و کان هو من الجن » ولی سجده نکرد. علّت چه بود؟ « أَبى وَ اسْتَکْبَرَ ». اینجا ملائکه چون در مقام طهارت بودند، سؤال نکردند که چرا سجده کنیم. یک بار از پروردگار عالم سؤال کردند از باب این که چون هر کسی در مقام طهارت عظمی است، علم پیدا میکند که بالاخره وقتی کسی در فجور و تقوی است، در فجور، فسق و فساد است « مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ »[6] و پروردگار عالم فرمود: « إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون ». برای همین اینجا تا پروردگار عالم فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا » پس بلافاصله سجده کردند. «إِلاَّ إِبْلیسَ».
چرا ابلیس سجده نکرد؟ آیا برای این بود که او از جن بود «کانَ مِنَ الْجِن»[7]؟ خیر. عرض کردیم میتوانست بیان کند: خدایا! تو به ملائکه گفتی، من ملک نیستم. من از جن هستم. امّا علّتش سجده نکردنش « أَبى وَ اسْتَکْبَرَ » بود. ملائکه چون در مقام طهارت هستند، تکبّر نمیورزند. فقط آنجا سؤال کردند و خودشان هم اعلام کردند « قالُوا سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلاَّ ما عَلَّمْتَنا ». وقتی هم که سؤال کردند و مطالب برای آنها معلوم شد « یا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِم » تمام شد و فهمیدند. لذا وقتی تببین شد « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا »، نه « و سجدوا »، پس به تحقیق بلافاصله سجده کردند؛ یعنی هیچ إنقلتی نیاوردند امّا شیطان چه؟ او میتوانست بگوید: « انا من الجن » و حضرتت به ملائکه بیان فرمود امّا اینطوری نگفت. « أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ . پس تا اینجا، آیات 30 تا 34 را در جلسات متعدّد، شاید بیش از 20 جلسه مفصّل توضیح دادیم.
حقیقت القرآن
در آیه بعد میفرماید: « وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ ». اوّلاً آیا اینجا هنوز ابلیس در این قضیّه هست یا بعد از این قضیّه بود که تکبّر ورزید و رجیم شد. حالا توضیح میدهیم آیا رانده شده بود؟ اگر رانده شده بود پس چطور در بهشت آنها را وسوسه کرد و فریب داد؟
ما یک بحثی داریم که یک بحث علمی، در باب علم قرآن است که آیا اصلاً سبک و سیاق آیات به همین سبک و سیاق است و آیا آیات در زمان وجود مقدّس آقاجانمان حضرت حجّت(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) - که همه چیز باید در آن زمان معلوم و مشهود شود. کما این که علم حقیقی هم همان زمان معلوم و مشهود میشود - به همین سبک و سیاق است یا جابجایی آیات را داریم؟ جابجایی آیات با عنوان تحریف تفاوت دارد. یک بحث مفصّلی است که آیا اینطور هست یا نیست که حالا یک موقعی اشارتاً عرض میکنم که نظرات آقایان چیست، چون با هم متفاوت است. اهل جماعت چه نظری دارند و نظرات مختلف علمای تشیّع چگونه است.
خلّص کلام، فعلاً در این آیه شریفه ورود پیدا کنیم تا نکاتی را که بعضی از بزرگان و اعاظم مفسّرین بیان فرمودند، بیان کنیم و بعضی از چیزهایی را که آقایان از اولیاء خدا تبیین کردند، هم کنارش بیاوریم. بعد با خود قرآن - که قرآن را با خود قرآن باید بیان کرد - مطالب را بیان میکنیم.
گرچه یک روایت مفصّلی را، آن اوائل تفسیر سوره حمد عرض کردیم که بیان فرمودند: قرآن 7 ظاهر دارد، 70 بطن. حدیث هم، از باب علم الرجال و علم الدرایه حدیث بسیار مستندی است و نکات بسیار مهمی داشت که آنجا اشاره کردیم و مباحث آن گذشت. علی ای حال شاید خیلی از مطالب، صورت ظاهر آیات را تبیین کنند و بعضی از آقایان هم نکاتی را بیان میفرمایند که حالا آنها هم باید بررسی شود.
« وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ » حضرت حق فرمود: ای آدم تو با همسرت حوا « أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ » در بهشت باشید سکنی بگزینید و «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما » و از هر نعمتی که میخواهید اینجا بدون این که برای شما زحمتی یا رنجی و مطلبی باشد، بخورید.
حالا بیان میکنیم که «حیث» و «رغد» چه معانیای دارد؛ چون بعضی از مطالب در کتب لغت معانی مختلفه دارد. بیان کردیم « کلمة واحده تدل علی معان مختلفه » گاهی یک کلمه است، امّا معانی آن کثیره است؛ یعنی یک معنی نیست که فقط با همان معنی کنیم. باید معانی را بررسی کنیم، بعد معلوم شود که اینجا آیه شریفه چه میخواهد بیان کند.
البته باز هم طبعاً باید هم به آیات الهی و هم به قرآن ناطق، حقیقت القرآن؛ العصمه مراجعه کنیم. عصمت به عنوان حقیقت القرآن است. باید در حقیقت القرآن سیر کنیم تا ببینیم حقیقت القرآن چه میگوید. ما عصمت را حقیقت القرآن میدانیم.
میفرماید: در بهشت جایگزین باشید، «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما » و هرچیزی که بخواهید بدون هیچ زحمتی برخوردار شوید. این معنای تحت اللّفظی است.
بعضی لغات را مجبوریم به فارسی برگردانیم تا قریب به ذهن شود، امّا حقیقت المعنا نیست
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ». درختی بوده است که بعضی گفتند: عنوان گندم است و یا سیب است. البته میدانید ما در فارسی گندم را درخت نمیگوییم. چیزهایی مثل سیب را درخت میدانیم، امّا در عرب اینطور نیست. تبیین به شجره است. تفاوت ما با عرب در این است که اگر گفتند: مثلاً درخت گندم، شاید انسان در ابتدا یک لبخندی بزند، که مگر گندم درخت است؟ البته بعضی از نکات را هم قبلاً اشاره کردم که بعضی از لغات قرآن، اصلاً معنای آنها در فارسی نیست، امّا لاجرم باید ما یک معنا را برایش پیدا کنیم، تا یک مقدار قریب به ذهن شود.
برای همین است که وقتی جوانها پیش حاج آقا رحیم ارباب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آمدند، گفتند: ما ایرانی هستیم، چرا نمیشود نماز را فارسی بخوانیم؟ ایشان دلایل و براهین را بیان کرد، یکی این بود که آیا این معانی همان معنا را میرساند؟ مثلاً رحمان با رحیم چه تفاوتی دارد؟ این که شما میگویید: به نام خداوند بخشنده مهربان، اصلاً شاید این غلط باشد. چه کسی گفته اینها رحمان و رحیم است؟ اینها از رحم است و معنایش تفاوت دارد. لذا سوره حمد را اثبات کردند که نمیشود فارسی کرد و آنها هم پذیرفتند.
یک بار زمان طاغوت، آمده بودند همه چیز را عوض کنند - حالا الان ما فرهنگستان لغت فارسی داریم - به دایره گفتند: گردکان. مطالبی پیش آمد و یکی از ریاضیدانها بیان کرد: این که شما میخواهید این است و یک چیز خیلی عجیبی درآمد و فحش درآمد. خود وزیر علوم آن زمان فهمید که همه چیز را نمیشود به فارسی ترجمه کنیم.
لذا بعضی چیزها معنای حقیقیاش این نیست، امّا مجبوریم به فارسی برگردانیم تا قریب به ذهن شود، امّا حقیقت المعنا نیست. ما خیلی مواقع در مطالب قرآن میمانیم. مثلاً یک استادی در مباحث فیزیک و شیمی، با اصطلاحات خودش سر و کار دارد، حالا این اصطلاحات را یک مقدار ترجمه میکند، امّا یک جایی واقعاً میماند چه بگوید، میگوید: این همین است، دیگر نمیشود فارسی کرد. مثل این میماند که شما دو به اضافه دو مساوی چهار را بخواهید به اضافه یک چیز دیگر بگویید، نمیشود. به علاوه هم باز عربی میشود. تازه علاوه هم در حقیقت غلط است. چون علی بوده است؛ یعنی علای بر او، علی به را از عربی به فارسی کردیم، که علی به او؛ یعنی بواسطه او با او میشود این این. این هم باز خودش مشکل دارد. لذا خیلی چیزها را نمیشود معنای فارسی کرد. اینها نکاتی است که ما باید در آن تأمل کنیم.
درخت سیب یا گندم؟!
حالا ناچاریم مقداری بیان کنیم که این شجره چیست؟ آیا گندم بوده یا سیب بوده، یک اختلافاتی هست. بعضی در روایات است، بعضی هم مثلاً چون تصور کردند شجره به معنی درخت است، گفتند: باید بگوییم سیب. من در بعضی تفاسیر دیدم، حالا اسم نمیآورم، که خیلی اصرار بر این دارند که باید فقط بگوییم: سیب. استدلالشان هم این است که در این آیه شریفه عنوان شجره آورده، درحالی که شجره را به معنی فارسی نمیتوانی بگیری. یک معنی اعم از درخت و تمام بوته و امثال اینها است. هر آن چه که رویشی است. اصلاً شجره به معنی رویش است. اصل را بر شَجر میگیرند، هر آن چه که روییدنی است.
پس این یک معنی دیگر را به خودش بگیرد، نمیتوانید بگویید فقط به معنای درخت است. اگر شجر، رویش باشد، ما هم یک رویش داریم، پس اتّفاقاً ما هم شجر هستیم و ... . کما این که در اشعار عرب، چنین چیزهایی را داریم. راجع به حاتم طایی سرودند: «تکون کالشجر النعیما و انت فی حال و غدا کریماً» تو رویش دائمی داری؛ چون تو دائم امروز و فردا همیشه کریمی. پس این معنی در اشعار عرب هم هست.
لذا اینطور نیست که ما دنبال این بگردیم که حتماً و حتماً درخت بگیریم. درختی که ما مدّنظرمان هست و بوته و هرآنچه را که رویشی هست، درخت نمیدانیم.
مراقب باشیم تفسیر به رأی نکنیم
پس ما نمیتوانیم درک کنیم و بالاخره باید به قرآن ناطق مراجعه کنیم. شاید یک علّت این که میگویند: شما تفسیر به رأی نکنید، به خاطر همین است. چون به لغات قرآن به حقیقت آشنا نیستید - این نکته بسیار مهمی است، نکته من النکات است – اگر کسی بخواهد با لغت ظاهری معنا کند، گرفتار میشود.
کما این که ما در دهه آخر صفر راجع به این آیه شریفه«وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »[8] بیان کردیم که امام رضا(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: وجه الله یعنی وجود مقدّس آقاجانمان حضرت حجّت بن الحسن المهدی.
در آیه بالا میفرماید: «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ مَنَعَ مَساجِدَ اللَّهِ أَنْ یُذْکَرَ فیهَا اسْمُهُ وَ سَعى فی خَرابِها أُولئِکَ ما کانَ لَهُمْ أَنْ یَدْخُلُوها إِلاَّ خائِفینَ لَهُمْ فِی الدُّنْیا خِزْیٌ وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظیم»[9] کیست ستمکارتر از – اظلم باب افعل التفضیل است - آن که مردم را از ذکر نام خدا در مساجد منع کند، در مساجد را میبندد و در خرابی آن اهتمام میورزد، مساجد را خراب میکند، این گروه در مساجد مسلمین وارد نمیشوند جز آنهایی که خائف هستند، اینها در دنیا ذلیلند و در آخرت هم عذاب عظیم دارند. معلوم میشود در رابطه با مسجد صحبت میکند. بعد بلافاصله در آیه بعد بیان میکند اگر مساجدتان را هم خراب کردند، عیبی ندارد، بدانید «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ» مشرق و مغرب متعلّق به پروردگار عالم است. شما نگران نباشید همه عالم متعلّق به خداست. پس به هر طرف رو کنید « فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » به سوی خدا رو آوردید. تازه پروردگار عالم میفرماید: مشرق و مغرب امّا ما که رو به سوی جنوب میایستیم، قبله جنوب است. در حالی که هر جایی بایستیم برای خداست. هر طرف رو کنیم، مشرق و مغرب برای خداست.
وقتی تحتاللّفظی را میبینیم شاید منظور این باشد که عیبی ندارد که مساجدتان را خراب کردند، شما هر موقعی، هر جایی، به هر طرف که بایستید، به سوی خدا رو کردهاید. همه جا برای خداست. مشرق، مغرب، جنوب و شمال همه برای خداست.
در جلسات دهه آخر صفر در مباحث این که اصلاً ما میتوانیم خدا را بشناسیم یا نه، بیان شد که ما نه صفات خدا را میتوانیم بشناسیم و نه اسماء خدا را و ذات خدا هم که دیگر جای خودش. بعد بیان کردیم شناخت از طریق نور نازلهاش، معصوم است. در آنجا عرض کردیم این که پروردگار عالم فرموده: «فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ »، شاید منظور این باشد که به هر طرف میتوانید رو کنید ولی از آن طرف میبینیم که به ما اینقدر راجع به قبله تأکید میکنند که در فقه یک بحث مجزا به نام قبله شناسی داریم. پس اگر «وَ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » یعنی همه جا به سمت خدا هستیم پس چرا اینقدر درباره قبله دقیق هستیم؟ بعد وقتی در روایات میآییم، قرآن ناطق با ما حرف میزند و میگوید منظور این است که سراغ حجّت خدا بروید. در « فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » وجه الله، حجّت است. به سمت خدا، یعنی به سمت امامتان بروید، « إِنَّ اللَّهَ واسِعٌ عَلیمٌ ». لذا این آیه شریفه دارد این را میگوید. پس ما نمیتوانیم از این جهت معانی را به حقیقت دریابیم و لذا باید سراغ معصوم برویم که یک موقع تفسیر به رأی نشود و خدای ناکرده گرفتار نشویم. این خیلی مهم است.
لذا بنده منع نمیدانم که بعضی مواقع حتّی انسان یک حدیث بخواند و معنیاش را بگوید. حتّی از طرف آقایان روحانیّون یک نکات اخلاقی هم گفته شود، عیبی ندارد امّا در تفسیر خیلی نباید وارد شد. برای همین من کسانی را که در خدمتشان هستیم و دیگران را برحذر میدارم و میگویم به تفسیر ورود پیدا نکنید. اگر خواستید مثلاً یک تفسیر نور یا نمونهای بردارید و از رویش بخوانید. آن دیگر به گردن شما نیست. چون این قضیه واقعاً خطرناک است و نکاتی دارد که انسان باید بداند وگرنه نباید ورود پیدا کرد إلّا به این که انسان واقعاً در همه ابعادش مسلّط باشد. لذا خطر دارد و آقایان باید هراسان باشند که ورود پیدا نکنند.
مسکن به معنای بیت و خانه نیست
میفرماید: ما بیان کردیم ای آدم! تو و همسرت در این جنّت بمانید و سکنی داشته باشید.
مسکن و سکنی یعنی جایگاه آرامش، سکینه یعنی آرامش و ما هم برای همین میگوییم: مسکن. دیدید انسان وقتی در مسافرت به خانه کسی در شهرستان میرود، یا حتّی مأموریتی میرود و به تعبیر عامیانه در بهترین هتلها هم هست و چند وقت هم در آنجا میماند امّا وقتی به خانهاش برمیگردد، میگوید که هیچ جا خانه خود آدم نمیشود. این تعبیری است که همه ما داریم، چرا؟ چون آنجا آرامش دارد و احساس علقه میکند.
شما یک رفیق خیلی صمیمی هم داشته باشید و او خیلی محبّت به شما داشته باشد و میدانید وقتی به منزلش میروید، پذیرایی آنچنانی از شما میکند و خیلی هم به شما خوش میگذرد ولی وقتی به خانه خودتان برمیگردید، شاید به تعبیر عامیانه یک املتی هم بخورید درحالی که او از شما پذیرایی آن چنانی کرده بود امّا باز به خانهتان که میآیید میگویید: هیچ جا خانه خود آدم نمیشود؛ چون سکنی یعنی جایگاه آرامش، سکینه است. انسان آنجا آرام است. لذا بر روی قبر هم مینوشتند: آرامگاه. خانه ابدی میگویند. خانه، مسکن، سکنی.
لذا ما اگر مسکن را به معنای بیت بگیریم و بگوییم: پرودرگار عالم گفته اینجا بیت توست، غلط است؛ چون پروردگارعالم نفرمود اینجا بیت توست. فرمود: « یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ » تو اینجا آرامش داشته باش؛ یعنی نفرمود تو اینجا دائمی هستی.
در بعضی آیات دیگر که برای شما خواهم خواند و همچنین از باب روایات و نیز باب لغات هم مراجعه میکنیم، میبینیم پروردگار عالم عنوان بیت نگفت. گفت: سکنی، جایگاه آرامش. منتها حالا ما مسکن را به عنوان خانه میدانیم. ما اینها را ردیف هم قرار دادیم. اگر کسی سؤال کند: خانه چه میشود؟ میگوییم: مسکن. میگوید: دیگر چه میشود؟ میگوییم: منزل. منزل هم یعنی جایگاه نزول که انسان نازل میشود، منزل معنی سکنی ندارد و خانه چیز دیگر است. یا عنوان بیت بیان میشود. ما اینها را ردیف هم گرفتهایم، در حالی که اینها ردیف نیست و هر کدام معنایی دارد. در حقیقت مترادف نیست امّا ما مترادف میگیریم.
میدانید مثلش چیست؟ ما اصطلاحی داریم به نام غلط مصطلح. مثل این که وقتی شخصی مکّه برود و به او بگویند: کجا بودی؟ میگوید: رفته بودم حج عمره، درحالی که عمره اصلاً حجّ نیست. عمرده، عمره مفرده است و لفظ حجّ برای عمره غلط است. به این غلط مصطلح میگویند که دیگر از بس مردم گفتهاند، اشکالی ندارد. لذا حاجی به کسی میگویند که حجّ رفته است، حج تمتع. در فارسی خودمان مردم میگویند: حج عمره و حج واجب، در حالی که اصلاً حجّ یکی است امّا در اصطلاح اینطوری جا افتاده و غلط مصطلح است و مردم این را پذیرفتهاند و اشکالی هم ندارد. در مبانی بیان میکنند که اگر یک موقع غلط مصطلح ایجاد شد، اشکالی ندارد امّا به حقیقت وقتی مراجعه میکنیم، میبینیم معنا آن معنا نیست.
امّا اینجا فرقش این است که در باب قرآن ما نمیتوانیم به غلط مصطلح مراجعه کنیم؛ چون در قرآن شما میخواهید به یک حقیقت برسید. اگر شما در قرآن بگویید: سکنی یعنی بیت، سکنی یعنی منزل، غلط است. سکنی یعنی سکنی، یعنی جایگاه آرامش. نمیتوانید به عنوان مسکن بگویید. چون الآن وقتی مردم ما میگویند مسکن، منظورشان خانه است. باید اینطوری بگوییم که چرا خانه را مسکن میگویند؟ چون جایگاه آرامش است. انسان وقتی در خانهاش میآید آرام میشود و نفسی میکشد. خانه خودش است، هر طوری خواست، رفتار میکند. پایش را دراز میکند، آرامش دارد. پس سکنی است.
پیشگیری بهتر از درمان است
پروردگار عالم فرمود: « وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ » ای آدم! تو و همسرت در اینجا آرام باشید و هر چه هم میخواهید بخورید ولی به این درخت نزدیک نشوید.
در اینجا به صورت ظاهر چیزی به عنوان این که نخورید، نیامده ولی « وَ لا تَقْرَبا » بیان میشود. ما یک اصطلاحی داریم که اوّل عامیانهاش را بگویم، بعد اصطلاحات علمیاش را هم به کار ببریم. در عامیانه بیان میشود که به شیئی چیزی را میگویند امّا منظور چیز دیگری است؛ مثلاً به در میگویند که دیوار متوجّه شود. لذا وقتی میگویند نزدیک نشو، یعنی حتماً هم نخور.
وقتی به شما بگویند: «و لا تقربا هذا البیت»آقا به این خانه نزدیک نشو، معلوم است یعنی داخل خانه هم نشو، وارد نشو. نمیتوانی بگویی شما به من گفتی به خانه نزدیک نشو، ولی من داخلش شدم. بالاخره نزدیک شدی که داخل شدی. مگر میشود نزدیک نشده باشی، ولی داخل شده باشی؟
یا فرضاً بگویند که از باب این خانه وارد نشو، بعد بگوید: پس من از پشت بام میآیم. میگویند: نه، منظور چیز دیگر است؛ یعنی اصلاً وارد نشو، چون در، جایگاه ورود است، اینطور بیان شده. به این که بگوید من از پشت بام آمدم، سفسطه میگوییم؛ یعنی حقیقت ندارد و باید آن چیزی که بیان میشد، انجام میگرفت.
پروردگار عالم که اینجا بیان میفرماید: تو اصلاً نزدیک نشو، یعنی برای خوردنش هم منع داری.
حالا ما از کجا متوجّه میشویم که با این مطلب عنوان خوردن بیان میشود؟
در سوره اعراف، آیات 19 به بعد خطاب میشود: « وَ یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ فَکُلا مِنْ حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما »[10] این نکته بسیار مهمّی است که شیطان آنها را وسوسه کرد و آنها از این راه ورود پیدا کردند.
یک مطلب دیگر باز در سوره طه است - که البته اینها را باز مجدّد بررسی میکنیم - که پروردگار عالم در آیات 117 به بعد خطاب میکند: « فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»[11] به آدم خطاب میکند که این شیطان دشمن توست. لذا اوّلاً پروردگار عالم اعلام کرده که این دشمن است. بعد میفرماید: «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى» مواظب باش که شما را از بهشت بیرون نیاورد و دچار شقاوت و بدبختی نکند «إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْرى»[12] بدان تو جایی هستی که نه گرسنه میشوی و نه برهنه؛ یعنی خدا میفرماید من همه چیز به تو دادم. خدا دارد میگوید اینها همیشه هست امّا شیطان وسوسه میکند. پروردگار عالم باز میفرماید: «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحى»[13] در اینجا نه تشنگی برای تو هست و نه گرفتار گرما و آفتاب زدگی و ... میشوی - ما الان داریم ترجمه تحتاللّفظی میکنیم - «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ»[14] شیطان در آدم وسوسه کرد «قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى» گفت: ای آدم! آیا من تو را بر رویش ابدی - خوب دقّت کنید، گفتم شجره به معنای رویش هست - و ملک جادوان دلالت نکنم؟ بعد اینجا میفرماید: « فَأَکَلا مِنْها» هر دو از او خوردند. پس وقتی میفرمایند: «لا تقربا» یعنی «لا تأکلا». چون اینجا میفرماید: « فَأَکَلا مِنْها »[15] از آن خوردند.
خلّص کلام: نزدیک نشوید، یعنی نخورید. « فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ ».
امّا بعد علمی آن، دو مطلب ایجاد میکند. در باب حکمت، تبیین به این است که وقتی شیئی برای انسان موجودیّت ندارد و برای او قدر و جایگاهی نیست، «لا شیء بشیء لا تقدر له» پس نباید از آن استفاده کرد. وقتی خوردن گرفتارت میکند، پس نزدیک شدن عامل آن گرفتاری است. پس تو نباید از این استفاده کنی؛ یعنی اگر نزدیک شدی، دچار وسوسه میشوی و این را میخوری.
مثلاً به ما میگویند: اگر دو نفر نامحرم در یک جا بودند، نفر سوم شیطان است. یعنی چه؟ یعنی آن عامل برای گناه میشود. عامل میشود برای ورود به صحنههایی که بعداً تو را گرفتار میکند، پشیمان میشوی و دیگر آن پشیمانی سودی ندارد و گرفتار و بدبخت شدی. پس این برای پیشگیری است. به یک تعبیر دیگر پیشگیری بهتر از درمان است.
«لا تقربا» ما پیشگیری میکنیم که نخوری؛ چون اگر نزدیک شدی، حتماً میخوری. دیگر وسوسه شدی، تمام شد.
چرا میگویند مثلاً مزمزه آب در ماه مبارک رمضان کراهت دارد؟ میگویند: چون امکان دارد یک موقعی برای خوردن هم وسوسه شوی.
لذا «و لا تقربا» یعنی اگر تو نزدیک شدی، حتماً هم میخوری. پس « فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ » آنوقت است که از ستمکاران خواهی شد.
اتمام حجّت
در اینجا اوّلین نکته این است که پروردگار عالم انذار داده است. به خصوص در سوره طه میفرماید: « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»[16] بیان میکند که ابلیس از سجده امتناع ورزید، بعد بالصراحه بیان میفرماید: «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ» ما هم به آدم گفتیم این دشمن توست «وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى». پس خدا انذار را داده است.
لذا یکی از قضایا اتمام حجّت است. دور از عدالت پروردگار عالم است که بخواهد کسی را عذاب کند، بدون این که حجّتی برای آن شخص باشد و این فایدهای ندارد.
مسئله دوم هم این که خداوند میداند که آدم میتواند و طاقت او را دیده. تکلیف ما لا یطاق قرار نداده است. دلیل و برهانش را در آیات دیگر خواهیم دید که پروردگار عالم وقتی گفت: «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا »[17] از اینجا خارجشان کردیم، نکاتی را بیان میفرماید که یعنی شما میتوانید. از جمله این که میفرماید: شما در زمین مستقر میشوید و به خصوص توبه خود انسان دلالت بر این است که میتواند بازگشت به عفو داشته باشد و انسان برای مبارزه قدرت دارد.
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ » پس خدا دارد اتمام حجّت میکند. بدانیم خدای متعال بدون اتمام حجّت برای هیچ احدی هیچ عقاب یا ثوابی را - هر دو وجهش هم هست - نخواهد داد. گرچه در باب ثواب نکات دیگری هم دارد امّا در باب عقاب حدّاقل قضیه این است که تا برای کسی اتمام حجّت نشود، عقاب و عقوبتی برایش نخواهد بود.
به خودتان ظلم میکنید، به خدا ظلم نمیکنید
« وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ» مسئله دیگر: پروردگار عالم میخواهد بفرماید که اگر ظلم هست، از ناحیه خود شماست. من به هیچ احدی ظلم نمیکنم. شما از ظالمین نباشید.
حالا آن ادم و حوا به درخت ممنوعه ورود پیدا کردند و خوردند، به من و شما میگوید: گناه نکنید. چرا؟ چون شما به خودتان ظلم میکنید، به خدا ظلم نمیکنید. پس مسئله دیگر: ما به خدا ظلم نمیکنیم، به خودمان ظلم میکنیم.
پروردگارا! به اولیائت، به انبیائت، به خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم، عاقبت ما را ختم به خیر بگردان.
ما را در دو دنیا با قرآن محشور بگردان.
خدایا! قرآن ناطق، آقاجانمان به فریادمان برسان.
ای خدا دشمنان قرآنت، رأس این دشمنان، صهیونیسم جهانی، یهود ریشهکن بگردان.
سربازان آقاجان امام زمان، حافظان قرآن هستند
من این را عرض کردم و باز هم عرض میکنم و باید شما هم بیان بفرمایید و این را خیلی جدّی بگیریم. سربازان آقاجان، حضرت حجّت با قرآن محشور هستند و یکی از خصوصیّاتشان این است که باید حفظ قرآن داشته باشند. شده روزی یک آیه، دو آیه حفظ قرآن را داشته باشید، چون سربازان آقاجان امام زمان، حافظان قرآن هستند.
خدایا! توفیق حفظ قرآن کریم و مجیدت را به ما مرحمت بفرما.
به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت ما را عامل به آیات قرآن قرار بده.
خدایا! ما را دور از وساوس شیطان و نفس دون قرار بده.
به اولیاء و انبیائت همه دعاهایمان به هدف اجابت برسان.
ظهور قرآن ناطق در عمر ناقابل ما قرار بده.
ما را جزء سربازان حقیقی قرآن ناطق قرار بده.
خدایا! درجات امام راحل و عظیمالشّأنمان را عالی و متعالی بگردان.
به اولیاء و انبیائت، شهدای ما با شهدای کربلا محشور بگردان.
خدایا! عاقبتمان را ختم به شهادت در رکاب آقاجانمان، امام زمان قرار بده.
هرچه دعا مدّ نظر داشتیم و بر لسان جاری نگردید، هرچه دعا در آینده مدّ نظر میآید، به ادعیّه زاکیّه آقاجانمان، امام زمان به هدف اجابت برسان.
نائب امام زمان، رهبر عزیز و عظیمالشّأن و فرزانه انقلابمان، امام المسلمین محافظت بفرما.
به اولیاء و انبیائت دشمنانش منکوب بگردان.
«بالنبی و آله صلوات بر محمّد و آل محمّد»