بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
12/11/93- موضوع: آیه 35 الی 36 سوره مبارکه بقره
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ »[1]
معانی «استوی»
در جلسات قبل عرض کردیم یک سؤال اساسی این است که آیا ابانا آدم و امّنا حوا(علیهما الصّلوة و السّلام) گناه و خطایی کردند یا اصلاً بنای بر این بود که این مطلب انجام شود و آنها از جنّت خارج شوند و به ارض یعنی زمین وارد شوند؟ بیان شد: اگر جورچین پروردگار عالم اینگونه بوده، پس گناهی نکردند امّا چرا پروردگار عالم میفرماید اینها گناه کردند؟! چون یک دلیل گناه کردنشان، « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » است و دلیل دیگر هم این که « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ » او توبه کرد و « عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ » خدا هم که توّاب و رحیم است. عرض کردیم برای پاسخ باید ببینیم منظور از این لفظ ارض که خدا میفرمایند « وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ » چیست.
در جلسات گذشته نکاتی بیان کردیم و گفتیم برای این که ارض شناخته شود، باید به عرش در مقابل آن پرداخته شود. اگر عرش خوب تبیین شود، ارض هم معلوم میشود. بیان شد آیات الهی نکاتی را بیان میفرمایند از جمله این که پروردگار عالم در آیه 3 سوره یونس میفرماید: « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ » - که حالا در خود « فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ » جای بحث است که چرا آن خدایی که کن فیکون میکند، اینجا « فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ » میفرماید امّا چون بحث آن مجزّاست و وارد به این سوره نیست، خیلی به آن نمیپردازیم. - « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » آنها را بر عرش قرار داد و بعضی هم بیان کردند « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » یعنی به عرش پرداخت - « یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفِیعٍ إِلَّا مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَکَّرُون ». لذا گفتیم ببینیم واقعاً معنای حقیقی عرش چیست.
در جلسه گذشته معانی عرش را تبیین کردیم و گفتیم فعلاً اینها را داشته باشیم. قبل از آن هم گفتیم بدانیم «استوی» یعنی چه. آیا همین معناست که میگویند «بعد به عرش پرداخت»، یا نه به معنای «قرار داد» است. لذا چون معانی را بیان کردیم، دیگر ورود پیدا نمیکنیم و فقط فهرستوار عرض میکنیم.
یک معنا «التمکن و الاستقرار أی بمعنا الاستقرار شیء علی شیء استقره فی مکان أو زمان » است. این یک تعبیر است که یعنی شیئی در شیئی قرار بگیرد یا زمان یا مکان.
یک معنای دیگر استقامت است که این را هم توضیح دادیم و نکاتی را بیان کردیم.
یک معنای دیگر هم اتمام است که قرآن کریم و مجید الهی در سوره قصص بیان فرمود، «و علی هذا قوله تعالی: وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَوى» یعنی «و تمت قوته الجسدیه» قدرت و قوّت را برای او تمام کرد.
یک معنای دیگر تبیین استیلا است. استیلا یعنی بر او احاطه کردن. کما این که مثلاً بیان میکنند فلان چیز در فلان چیز استیلا پیدا کرد «استیلا فلان علی بلده ، استیلا فلان علی فلانا ». تبیین در کتب لغت است، چیزی بر چیزی یا بر شهری استیلا پیدا کرد، مثلاً فلانی توانست حاکمیت پیدا کند.
پس « استوی » به این معانی است و ما میخواهیم این معانی را بگوییم تا به اصل بحث برسیم. عرض کردم ناچاریم با این تعابیر جلو برویم تا معنی خوب معلوم شود. نمیخواهیم بگوییم که چون عرض بنده این بود که «استوی» در « خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى» یعنی قرار داد آنها را بر عرش و خیلی کم این نوع معنی را بیان کردند و اکثر میگویند پرداخت. ما عرض کردیم این معنا غلط است و میخواهیم این مطلب با ادلّه و برهان بگوییم، نه این که فقط بگوییم نظر ما این است و سریع رد بشویم. برای این دلیل و برهان هم باید بیاییم اول معنای «استوی» را از لحاظ کتب لغت ببینیم تا معلوم شود. لذا حالا اگر یک مقداری هم بحث تخصصی شد، عذرخواهی میکنم.
یکی معنای « استوی » هم چراغ است؛ یعنی مثل چراغ راه را میگشاید. تبیین میکنند: « بمعنا الامصباح المنیر ».
یک معنایش هم به معنای قصد است که بعضی از آقایان بیان میکنند پس عرش را قصد کرد یعنی سپس به عرش پرداخت. حالا من متنهای عربی عرض نمیکنم و آنهایی را که در کتب لغت هست و در ذهنم میآید حذف میکنم و فقط یک مقداری به فارسی به لغت میپردازم. اتّفاقاً ابن منظور در لسان العرب که کتاب لغت است به اینها اشاره کرده است و بعضی از این مطالب را آورده است.
یک معنای «استوی» هم اقبال است. اقبال در « ثم الستوی » یعنی «یتمنی»، یعنی خواهش کرد، اقبالش به او بود، آورد؛ به او روی آورد، یعنی خیلی عالی بود. پس « ثم الستوی » به معنی سپس بر او پرداخت نیست؛ یعنی این (آسمان و زمین) را بر او اقبال کرد؛ یعنی روی آورد اینها بر روی عرش باشند و روی عرش قرار بگیرند.
یک معنا هم به معنای جلوس و نشستن است. کما این که بیان میکنند « استوی علی السریر » یعنی « اذا جلس علیه » یعنی بر تخت جلوس کرد، نشست « جلس علی السریر ».
لذا اینها را بیان میکنند و اینها در کتب وجود دارد. حالا بعضی از لغویون بعضی از چیزها را پذیرفتند و بعضی مطالب دیگر را پذیرفتند و حالا من نمیخواهم خیلی وارد مباحث ادبی شوم. مثلاً اخفش چیزی را میپذیرد، ابن فارس چیز دیگری را میگوید، شرح کافیه مرحوم فیروزآبادی که یک شرح بسیار مفصّل در ادبیّات هست، در نحو باب الفاظ باب الحروف نکاتی را بیان میکند و یک معانیای را تبیین میکند. خلاصه در کتب لغت بعضیها معانی دیگری را اخذ کردند.
مفهوم معنای اصطلاحی
حالا همانطور که عرض کردم از این تعاریف لغوی که بگذریم، تعریفی هم داریم به نام تعریف اصطلاحی. تعریف اصطلاحی این است که گاهی یک لغت قبلاً تبیین شده امّا در اصطلاح چیزی دیگری است.
مثلاً لفظ استعمار از باب استفعال هست – اوّل خارج قضیه را برایتان بیان کنم تا به اصطلاحی ورود پیدا کنیم – و معنای لغوی آن به معنای طلب عمران کردن یا سازندگی را به نهایت رساندن است امّا امروز وقتی این لفظ استعمار را در اصطلاح سیاسیون به کار میبرند یعنی چپاولگر که اصلاً خلاف معنای لغوی آن است. لذا امروز در اصطلاح سیاسیون وقتی میگویند: استعمارگران، مثلاً آمریکا به ذهن انسان میآید.
پس گاهی معنا در اصطلاح با معنای لغوی تفاوت پیدا میکند و گاهی هم یکی میشود.
یا مثلاً «اسد» به معنی شیر است ولی وقتی میگویند «اسد الله»، اسد در آن یعنی رجل شجاع نه این که واقعاً طرف شیر باشد، خیر، چون شجاعت دارد و به خصوص در رزم با دشمن هم معمولاً غرّش میکردند و با صدای بلند رجز میخواندند و بیمهابا در دل دشمن میرفتند، میگفتند: «هذا الرجل اسدٌ» این مرد اسد است؛ یعنی خیلی شجاع و بیباک است. مثل شیر غرش میکند و جلو میرود. پس وقتی اگر میگفتند فلانی اسد است، نه این که یعنی شیر باشد بلکه به معنی رجل شجاع هست، این معنا را میگویند اصطلاحی است.
گاهی بعضی میگویند: خیر، این اصطلاحی هم خودش کم کم یک لغت میشود؛ یعنی یک لغت میشود «کلمة واحدة تدل علی معانی المختلفه» یک کلمه هست که معانی مختلفی پیدا میکند. یک بار به معنای شیر میشود و یک بار به معنای رجل شجاع.
مثل خود لفظ شیر در فارسی. ما لفظ «شیر» را که میگوییم، یک بار برای آن لبن است و شیری را میگوییم که خوردنی است. یک بار شیر آب را میگوییم که آب از آن بیرون میآید و دست و صورت را با آن میشوییم و یک موقع هم منظورمان از شیر یعنی همان حیوان درّنده.
لذا بعضی میگویند اینها هم همانطور است و خودش هم دیگر یک لفظ است، اصطلاح نیست. وقتی شما میگویید: اسد، یک معنای آن رجل شجاع است و یک معنایش حیوان المفترس(درّنده) یعی حیوان و این هم همان حالت را دارد. ولی علی ای حال بعضی میگویند: خیر، یک معنا اصلی است و این اصطلاحی است.
معانی عرش
حالا عرش در لغت معانی مختلفی دارد که عرض کردیم. امّا در اصطلاح هم باز میگوییم. در قرآن تعابیر مختلفی تبیین میشود و بسیاری از آیات الهی مطالب عرش را به ما تبیین میکنند.
1- معنای سریر
یک مورد آن همان بود که بیان کردیم به معنای سریر است که در قرآن بیان میکند: «وَ لَها عَرْشٌ عَظیم »[2] عرش اینجا به معنی تخت است. در آیه 54 سوره اعراف که بیان میشود: «إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ یَطْلُبُهُ حَثیثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ » یک عده از آقایان بیان کردند این که بیان میفرماید: به تحقیق پروردگار شما آن پروردگاری است که آسمانها و زمین را خلق کرد و آنگاه آنها را بر تختی به نام عرش قرار داد، « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » یعنی آن را برتر قرار داد و آن را روی او قرار داد؛ چون معمولاً آدم بر تخت بالاتر از خود زمین است. پس یک معنای به معنی تخت تبیین شده و بعضی از آقایان گفتند یعنی سریر.
2- فلک الافلاک
یک معنی دیگری که برای عرش تبیین کردند به معنای فلک الافلاک است - البته این تعبیر را بعضی از آقایان قبول ندارند و میگویند آیات قرآن چنین چیزی را نگفته، در حالی که چنین چیزی هست و میتوان آن را هم برای همین آیه 54 سوره اعراف و هم آیه 3 سوره یونس بیان کرد - یعنی چیزی که برتر از همه است. این تعریف برای عرش از هیئت بطلیموسی است و آنها این را به عنوان نظریهای میگویند که بطلان دارد و غلط است امّا به نظر ما درست است و بطلانی هم در این مطلب نیست.
دلیلش چیست؟ آنها میگویند یعنی این که این برتر از همه چیز هست که به نظر میرسد همین هم هست. چرا؟ دومرتبه به آیه 54 اعراف برگردیم، چون « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ » آسمانها و زمین را خلق کرد « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » بعد آنها را بر فلک الافلاک قرار داد؛ یعنی بر برترین چیزی که همه آنها بر روی او قرار دارند و این به این معناست امّا چون بحث عنوان بطلمیوس و مطالب دیگری را که تبیین میشود، حالا مثلاً خارجیها گفتند، یا مثلاً فلسفه یونانی و نایفن و دیگران بیان کردند، این آقایان نپدیرفتند در حالی که این میتواند باشد و فلک الافلاک هست و میتوانیم به این عنوان بیان کنیم. البته عرض کردم آقایون این را اصلاً نپذیرفتند در حالی که عرض ما این است که این هم میشود.
3- کل نظام هستی
یک معنای اصطلاحی دیگری – اینها را دیگر لغوی نگفتند، میگوییم اصطلاحی - که برای بحث عرش را گرفتند، به معنای کل نظام هستی است. چرا؟ میگویند در همین آیه « إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ» این « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » کنایه از استیلا و تسلّط پروردگار عالم بر همه نظام هستی است؛ یعنی پروردگار عالم بر نظام هستی است « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ ».
بعضی از آقایان گفتند این غلط است، یعنی خدا که خلق کرد، بعدش بر همه استیلا پیدا کرد؟! خدای متعال که همه جور استیلا دارد. امّا منظور این نیست، اینها اشتباه برداشت کردهاند. منظور این است که وقتی پروردگار عالم آسمانها و زمین را خلق کرد، این استیلای پروردگار عالم بر همه نظام هستی، عند الملائکه معلوم شد که خدا چه قادر متعالی است. خدا آن قادری است که میتواند آسمانها و زمین را خلق کند عرض کردم حالا به آن « فی سِتَّةِ أَیَّامٍ » زمان دیگری میپردازیم- و چقدر قادر است، پس به همه خلق استیلا دارد. همه خلق هم که میگوییم فقط ما که خلق نیستیم. خلق کرات هستند، آسمانها هستند، زمین هست، هر آنچه که در زمین است، هست. پس پروردگار عالم استیلا دارد. قادر متعال است دیگر. لذا یک معنا هم این هست و این هم اشکالی ندارد و میتواند باشد.
حالا جمع اینها چه میشود؟ من آخر سر برای جمعش نتیجهگیری میکنم. تا به حال چند تا را عرض کردیم، فعلاً اینها را یادداشت کنید که کدامها را بیان کردیم، بعد نهایتاً میخواهیم معنا کنیم و ببینیم چه درمیآید. چون بالاخره باید از این آیات شریفه یک معنی بدست آوریم و آن وقت در مقابل ارض قرار دهیم و ببینیم ارض یعنی چه. آن موقع تازه میخواهیم بگوییم حالا که عرش این است، ارض هم این است. آیا ابانا آدم و امّنا حوا بنا بود به همین ارض بیایند یا نه، همه عالم ارض است؟ آن بعداً معلوم میشود. - من مدام عقب میروم و جلو میآیم که یک موقع سنگین نشود. لذا بعضی از نکات را مدام تکرار میکنم که یک موقع اگر خدای ناکرده من با زبان الکنم نتوانستم خوب توضیح بدهم، برای شما سنگین نشود-
علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) راجع « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » میفرمایند: این تسلّط پروردگار عالم بر ملک خودش هست که تدبیر امور دارد و هیچ موجود کوچک و بزرگی از قلمرو پروردگار عالم ساقط نمیشود و هر موجودی را تحت نظامی دقیق به کمال واقعیّتش رسانده، پس حاجت هر صاحب حاجتی را میدهد. ایشان میفرمایند لذا در سوره یونس(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) که فرمود: « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» ، از این « یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» یا آیاتی که به همین معنا است، معلوم میشود که خدای متعال بر همه چیز تسلّط دارد.
بعضی از آقایان به علّامه اشکال گرفتند که این یعنی چه؟ مگر خدا تسلّط نداشت که حالا بعد از خلقت آسمان و زمین بر همه چیز تسلّط پیدا کند؟! امّا منظور ایشان این نیست. منظور علّامه طباطبایی این است که پروردگار عالم تسلّط خودش بر همه خلقت خودش را دارد. یا به تعبیر دیگری بگوییم که خیلی زیباتر است، آیتالله العظمی شاهآبادی در کتاب رشحات البحار میفرمایند: «صفاته فی ذاته و ذاته فی صفاته» و بعد بیان میفرمایند: اسماء و صفات پروردگار عالم همه در قدرت خداست و آنچه که پروردگار عالم بر اسماء و صفات تسلّط دارد، نشانه این است که خدای متعال استیلا دارد و قادر مطلق است. منظور از استیلایی که اینجا علّامه طباطبایی میفرماید، همین است، منتها ایشان باید توضیح بیشتری میدادند که ندادهاند و طبیعی است. شاید علّت هم این بوده که چون تفسیر ایشان بحث علمی است، بیشتر توضیح نداده است.
البته ما نمیخواهیم بگوییم همه نکاتی که علّامه در تفسیر المیزان فرمودند، دقیق است. بالاخره قابل نقد است. همانطور که هر کسی قابل نقد است. اینطور نیست که کسی به طور مطلق همه مطالب را بیان کند. جز معصوم کسی نمیتواند. حالا بخواهیم بگوییم برای ما قابل نقد نیست هم، ما که اصلاً چیزی نداریم که بخواهد قابل نقد باشد یا نباشد ولی کلّاً سخنان همه قابل نقد است. همه مباحث قابل نقد است منتها نقد علمی. منتقد باید تسلّط داشته باشد نه این که هر کسی بیاید چیزی بیان کند، آنوقت معلوم است که جهل دارد. آن کسی که در جهل است، نباید لب به سخن بگشاید.
علی ای حال بعضی متوجّه منظور علّامه نشدند، گفتند این استیلایی که شما میگویید «علی العرش» یعنی خدا بعد از خلقت آسمان و زمین، بر همه کرات و زمین استیلا پیدا کرد، مگر خدا استیلا پیدا نکرده بود؟! امّا منظور این است که خدا خواست استیلای خود را بیان کند؛ یعنی خدا دارد استیلا و قدرتش را نشان میدهد، تبیین است. خدا میگوید من بعد از این که آسمان و زمین را خلق کردم « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » توانستم بر همه مطالب استیلا پیدا کنم؛ یعنی قدرت خدا را ببینید که اگر خدا خلق نمیکرد، معلوم و مشهود نبود، قدرتش معلوم نمیشد.
مثل این که اگر انبیاء معجزه نشان نمیدادند، نبوّتشان به صورت ظاهر زیر سؤال میرفت وإلّا نبی که نبی بود، به معجزه که نبی نمیشود، این اعجاز را برای این نشان میدهد که ما بفهمیم نبی، نبی است. اگر پیامبر شقّالقمر کرده یا کارهای دیگری را انجام داده، اگر موسی نبی به قول قرآن کریم ید بیضا را نشان داده و اگر با عصایش اعجاز کرده یا انبیاء دیگر که معجزه کردند برای این نبود که بخواهد نشان دهد نبی است. نبوّتش را که داشته، برای این است که مردم به نبوّتش پی ببرند وإلّا نبی، نبی است. رسول خدا که دیگر رسول هست منتها برای این که مردم آگاهی پیدا کنند. عیسی بن مریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، آن پیامبر با عظمت وقتی در گهواره تکلّم میکند برای این است که خدا میخواهد اعلام کند او نبی است، نه این که نبوّتش از این طریق معلوم شود. این نشان دادن به خلق است.
لذا استیلایی هم که پروردگار عالم میفرماید بر همه خلقت پیدا کرده، این نیست که پروردگار عالم بخواهد بگوید تا حالا قدرت نداشت. اتّفاقاً دارد قدرت خودش را به همه خلق نمایان میکند از جمله به ملائکه الله که در عرش بودند و قبلش هم انوار قدسی حضرات معصومین که مافوق عرش بودند؛ چون روایت داریم که میفرمایند: ما نور بودیم قبل از این که هیچ خلقتی خلق شود، مافوق عرش هم بودیم و به تسبیح و تقدیس پروردگار عالم مشغول بودیم.
علی ای حال پس پروردگار عالم به تعبیری دارد خودنمایی میکند که دیگران بفهمند وإلّا خدا که قدرت دارد. میدانید تکبّر و خودنمایی هم برای پروردگار عالم عیب نیست و برای ما عیب است. اصلاً کبریایی برای خداست «الله اکبر» که با آن ورود به نماز پیدا میکنیم، همین است امّا دیگران نباید متکبّر باشند، باید خاضع و خاشع باشند. پس خدا دارد این مطلب را نشان میدهد. رؤیت شیء به خلقش است، به همان کسانی که خلق کرده؛ چون کسی که خلق میشود، خودش، خودش را قبول ندارد که چه بوده و باور هم نمیکند که خدا او را خلق کرده است.
یک نمونه عرض کنم. این را بارها به زبانهای دیگر هم عرض کردم. اگر ما نمیدیدیم که بچّه در رحم مادر رشد میکند، شاید باور نمیکردیم که ما هم یک چیزی بسیار ریزی بودیم که اصلاً دیده نمیشدیم إلّا به چشم مسلّح و بعد درون رحم قرار گرفتیم و این لقاح با تخمک صورت گرفت و آرام آرام رشد کردیم و اینطوری شدیم.
مثال زدم، در مثال مناقشه نیست دیگر، گفتم: اگر فرض شما کسی را از طفولیّت در جزیرهای تنها بگذارید و در آن جزیره به تنهایی رشد کند. هیچ چیزی ندیده، نه مادری دیده، نه ... . حالا مثلاً بیست سالش است، بعد یک خانواده آنجا بیایند و یک بچّه هم با آنها باشد، بگویند: میدانی تو هم مثل این بودی. میدانی این بچّه کجا بوده؟ بگوید: نه، ماردش را نشان دهند و بگویند این در شکم مادرش بوده. او تعجّب میکند که این چه میگوید! بگویند تو هم همینطور بودی، باور نمیکند. وقتی انسان میبیند که بچّهای میآید و شیر میخورد، میفهمد که خودش هم بچّه بوده و شیر میخورد. وقتی میبیند که مادر باردار هست و وضعیت فیزیکی مادر تغییر پیدا کرده و مثلاً به او میگویند مامان نینی دارد، او میفهمد که یک روزی خودش هم در رحم مادر رشد و نمو پیدا کرده، امّا اگر کسی نداند متوجّه نیست.
لذا ما هم خیلی از چیزها را نمیدانیم. پروردگار عالم میخواهد این را به ما نشان دهد. این « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » که علّامه طباطبایی بیان میفرمایند، یعنی این که پروردگار عالم میخواست به ما نشان دهد. بله، در مرحله اوّل به ذهن آن کسی که میخواند، این تصوّر میآید که علّامه طباطبایی اشتباه گفته، مگر میشود خدا بعد از خلقت آسمان و زمین، بر عرش استیلا پیدا کند؟! امّا یعنی پروردگار عالم نشان داد که ببینید این خلقت آسمان و زمین است، من آن قادری هستم که میتوانم؛ چون تا کسی قدرت نمایی نکند قدرتش معلوم نمیشود. قدرت پروردگارعالم هم اینطوری است.
عرض کردیم تا نبی معجزه نشان ندهد، نبوّتش برای مردم معلوم نمیشود وإلّا نبی که نبی هست و بنا نیست بگوییم اعجاز نبوّت میآورد. اعجاز نبوّت نمیآورد، وحی است که نشان نبوّت و رسالت اوست. اعجاز برای خلق است که روشن شود او نبی است که تازه جلب توجّه کند و به حرفش گوش دهند و اعجاز حقیقی کلام نبی است. باقی اعجاز ظاهری است. - این تقسیم بندی را به ذهنتان بسپارید - اعجاز حقیقی کلام نبی است، چون چیزی میگوید که دیگران نمیگویند، برای خلق هدایت حقیقی را میآورد. اینجاست که میفهماند من الآن دارم هدایت میکنم. منتها معلوم است برای این که جلب توجّه شود، اوّل باید آن شقالقمر را نشان دهد، ید بیضا را نشان دهد، اوّل برص را شفا دهد و حتّی کسی را که از دنیا رفته، احیا کند. آیا اینها کار انبیاست و انبیاء آمدند که از این کارها کنند؟ حدّاقل این را دیگر امروز ما هم با دو دو تا چهارتاهایمان میفهمیم که کار انبیاء این نبوده که نشان دهند ببینید من مرده زنده میکنم یا فلان کار را میکنم. او آمده هدایت کند و اینها به عنوان یک نشان قدرت است که جلب توجّه کند.
پس این « ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ » هم برای پروردگار عالم تبیین به این است و بعضی که به علّامه ایراد گرفتند، متوجّه منظورشان نشدند.
4- محل صدور اوامر الهی
یک معنای اصطلاحی عرش هم به معنای محل صدور اوامر الهی است.
من این جلسه دیگر فقط به همین بپردازم. عرض کردم این یک مقدار تخصصی است و چند جلسه طول میکشد ولی إنشاءالله عنایت داشته باشید، نکات خیلی عالی و جالبی است. دید انسان نسبت به قرآن کریم و مجید الهی باز میشود و خیلی از مسائل برای ما معلوم و مشهود میشود.
در سوره زمر، آیه 75 ، آخرین آیه میفرماید: « وَ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ». ای رسول! فرشتگان را میبینی که گرداگرد عرش را احاطه کردند « حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ » و تسبیح میگویند و به حمد ربّشان مشغول هستند « وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ » و میان آن کسانی که به بهشت و جهنّم میروند، اینها به حق حکم میکنند «وَ قیلَ » و دائم هم این مطلب را به زبان دارند که « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ » حمد و سپاس پروردگار عالم را میگویند.
باز علّامه طباطبایی ذیل این آیه شریفه نکتهای را بیان میکنند - که البته روایت هم داریم - میفرمایند: کلمه عرش عبارت از آن مقامی است که فرامین و اوامر الهی از آن مقام صادر میشود. فرامینی که با آن امر عالم را تدبیر میکنند و ملائکه مجریان مشیّت خدا و آمران به اوامر خدا هستند و دیدن ملائکه به این حال کنایه از یک چیز است و این که پروردگار عالم بیان میفرماید: «َ تَرَى الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَ قیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ» میخواهد یک چیزی را بیان کند و آن این که میخواهد بیان کند که بعد از درهم پیچیده شدن آسمانها، ملائکه را به این حال میبینی؛ یعنی وقتی عالم تمام میشود و از بین میرود.
حالا چرا؟ در آیات قبل، آیات71 تا 74 همهاش بحث فردای قیامت است و بحث این که یک عدّه به واسطه کفران به جهنّم میروند و یک عده به واسطه الهی بودن و تقوا به جنّت میروند و اینها را میبینید، اینها وعده خداست، « وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ ».
حالا این ارض را در این آیه 74 سوره زمر داشته باشید و الان یک کناری یادداشت کنید، بعداً به آن میپردازیم که اتّفاقا این ارض چیست. خدا میفرماید: ما اینها را وارث قرار میدهیم. کجا؟ این که آخرت است، پس چرا راجع به ارض بیان میفرماید؟ منظور کدام ارض است؟! باز من اینجا برای این که حوصله شما کم است و میگویید «این که دارد راجع به عرش صحبت میکند، پس کی به ارض میرسد؟!»، یک خورده مختصرترش کنم، یک حاشیه بزنم و ذهنتان را مشغول کنم و بعد دومرتبه برگردم. معلوم میشود که ارض فقط کره زمین نیست. پس یکی از آیاتی که اثبات میکند عرش فقط کره زمین نیست، همین آیه 74 سوره زمر است. فعلاً این را مدّ نظر داشته باشید تا بعد به آن بپردازیم که خیلی به صراحت اینجا قرآن کریم و مجید الهی این را تبیین میکند.
علّامه طباطبایی میفرمایند: بعد از این که این قضایا پیش آمد، جهنّمیها و بهشتی و ..، اینها که بهشتی هستند مثل خود انبیاء، میبینند که ملائکه الله حول این عرش هستند. میفرمایند: این کنایه است. حالا کنایه از چیست؟ میفرمایند: عرش در اینجا محل صدور اوامر الهی است. از اینجاست که ملائکه یک عدّه را به سمت بهشت و یک عدّه را به سمت جهنّم میبرند؛ چون اینها مأموران الهی هستند دیگر. مثل اینجا که مثلاً مأمور داریم که اگر کسی جرمی یا مطلبی داشته باشد در خانهاش میرود و او را میگیرد. فردای قیامت هم مأموران انتظامی پروردگار عالم، ملائکه هستند. به یک عدّه را میگویند: خوش آمدید، بفرمایید و با سلام و صلوات آنها را به بهشت میبرند «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنین»[3]
و یک عدّه را هم به طرف جهنّم میبرند. خودشان هم اصلاً کاری هم نمیتوانند بکنند. دستبسته هم نیستند.
خیلی جالب است! حسب روایت دست کسی را هم نمیبندند امّا کسی جرئت تخلّف ندارد. از این ملائکه میترسند. میگویند: بفرما آن سمتی برو و اینها را هدایت میکنند، او هم دیگر کاری نمیتواند بکند. اگر بخواهد خلاف کند، میبیند که ملک عذابی آنجاست که حالا چهرههای آنها هم نسبت به گناهان تفاوت دارد. اصلاً در بعضی از روایات دارد بر اساس هر گناهی که خود این طرف کرده، این قدر وحشتناک میشود که نمیتواند به این ملک عذاب نگاه کند - که حالا ما اینجا نمیخواهیم به آنها بپردازیم و باشد به مناسبت دیگری - لذا نمیتواند تخلّف کند. وقتی میگوید برو، دیگر باید برود. طوری است که تُن صدای آنها یک حالت امری است، وقتی میگوید: برو، این وحشت دارد و هیچ کاری نمیتواند بکند.
فقط در روایت دارد که گاهی سر را برمیگرداند، پروردگار عالم میگوید نگهش دارید. حالا مطلبت چیست؟ میگوید: خدایا! من فکر نمیکردم که من را جهنّم ببری. البته این را هم خدا میخواهد به زبانش بیاندازد وإلّا آنقدر وحشت دارد که هیچ حرفی نمیتواند به زبان جاری کند و لکنت زبان میگیرد.
دستورالعملی برای راحتی شب اوّل قبر
کما این که در قبر هم همین حالت هست. بعضی لکنت زبان میگیرند و نمیتوانند جواب بدهند. این هم که میگویند نماز لیله الذفن بخوانید، برای این که شب دردناکی است. لذا برای این که امنیت داشته باشید، من مطلبی را که در اخلاق سفارش کردم، الان هم به شما عرض میکنم. شما هر شب هم نماز لیله الدفن بخوانید. نماز لیله الدفن خیلی کوتاه است. دو رکعت است و در رکعت اول بعد از حمد، آیه الکرسی و در رکعت دوم، بعد از حمد ده مرتبه سوره قدر خوانده میشود. در قنوت هم «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْوَاتِ تَابِعْ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْرَاتِ إِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَوَاتِ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَ بِالْإِجَابَةِ جَدِیر » بگویید و بعد از رکوع و تشهد و سلام هم که دادید، میگویید: «اللهم ابعث ثوابها الی قبور المؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات». با این عمل با این که شما آن شب دو رکعت نماز خواندی امّا خیلی عجیب است، خدا که بخواهد زیاد کند، همین است دیگر، خداوند بلد است. خدای متعال این دو رکعت را مضاعف میکند و ثوابش را به هر قبر مؤمن یا مسلمی میدهد. آنهایی که در روستاها یا جاهای دیگر هستند، آنهایی که اصلاً کسی را ندارند که آن شب برایشان نماز لیلهالدفن بخوانند و ... . همه آنها برای شما دعا میکنند و یکی از فضایلش هم این است که هر کسی هرشب این را بخواند، شب اوّل قبر راحت است و فشار قبر ندارد، اذیّت نمیشود. اینها نکات خوبی است، رعایت کنیم بخوانیم، دو رکعت است و خیلی هم وقت نمیگیرد.
آنقدر مهم است که یکی از مطالبش هم این است که چشم شما را در دنیا باز میکند. آیتالله قاضی همین را بیان کردند.
وقتی به سلطانالعارفین، ملافتحعلی سلطانآبادی گفتند: آقا! چطور است که شما نامه نوشته شده داخل پاکت را میدانی و حتّی میدانی کجایش هم خط خورده؟ فرمودند: سه عمل را ترک نکردم - البته غیر از آن واجبات، اشتباه نشود. اگر کسی واجبات را انجام ندهد و حرام مرتکب شود، اینها به درد نمیخورد. اوّل انجام واجبات و دوری از حرام. مثلث وجود: چشم و گوش و دهان حفظ شود و انسان دور از حرام باشد و واجبات را هم انجام دهد - یکی این که زیارت عاشورا را هر روز خواندم - حالا ایشان با صد لعن و صد سلام میخواند - یکی هم این که من زیاد به قبرستان و کنار قبور میروم و فاتحه میخوانم، این به برکت آنهاست. - قبرستان رفتن خیلی برکات دارد. کنار قبور اولیاء خدا بروید، کنار قبور دیگران بروید - و یکی هم این که هر شب نماز لیله الدفن خواندم.
لذا خواندن هر شب نماز لیله الدفن این خصوصیّت را دارد که به انسان مرحمت میکند.
علیایحال عرض کردیم وقتی ملائکه دارند آنها را به سمت جهنّم میبرند، سرشان را برمیگردانند. خدای متعال میفرماید: چیست؟ - که گفتیم این هم امر خداست - میگوید: خدایا! من فکر نمیکردم که من را به جهنّم ببری. من در دنیا امید به این داشتم که من را بهشتی کنی. گفتم: بالاخره خداآنقدر ارحم الراحمین است که از من میگذرد. پروردگار عالم میگوید: در دنیا چنین فکری را نداشت امّا حالا برش گردانید.
حالا این به خاطر چیست؟ یک عمل خوبی که انجام داده، دست کسی را گرفته. البته خیلی نمیخواهیم این را باز کنیم؛ چون هم باز کردنش خوب است و هم از یک جهتی نباید بازش کنیم. به تعبیری بشر آنجا هم دست از حقّهبازی برنمیدارد. فکر میکند خدا نمیداند. خدا میگوید: تو که در دنیا چنین فکری نداشتی ولی حالا برش گردانید و به او را جهنّم نبرید.
پس یکی از معانی عرش یعنی جایگاه ملائکه الله، «حول العرش» یعنی جایی که ملائکه الله آنجا هستند. إنشاءالله ادامه بحث بماند جلسه آینده. حالا اینها را داشته باشیم، عرض کردم یک تأمّلی بفرمایید، صبر و حوصله به خرج دهید تا بتوانیم این عرش را به خوبی تبیین کنیم؛ چون اگر این به خوبی تبیین شود، به فضل و کرم الهی معنای ارض هم معلوم میشود. البته اشاره هم کردم، سوره زمر، آیه 74 را مدّ نظر داشته باشید و آیات دیگر هم هست، آنوقت راجع به عرض بیان میکنیم و معلوم میشود که این مطالب چه هست.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ »