بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
26/11/93- موضوع: آیه 35 الی 36 سوره مبارکه بقره
قرآن، جایگاه ادبستان خدا
قبل از ورود به بحث تفسیر، یک روایتی را در باب قرآن عرض کنیم و بعد إنشاءالله وارد بحث شویم.« قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُمْ »[1] قرآن کریم و مجید الهی هدیه الهی و لطف خدا به بشر، گنج ناتمام و ناشناخته و کلام ذوالجلال و الاکرام در انسان است. در این روایت شریفه میفرمایند « إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ » این قرآن کریم و مجید الهی جایگاه ادبستان خدا برای بندگانش است، جایگاه تأدیب انسان من ناحیه الله است. از این قرآن میتوانید آداب الهی را بیاموزید، « تأدبوا بآداب الله ». همانطور که « تَخَلَّقُوا بِأَخْلَاقِ اللَّه »[2] داریم، « تادبو ا بآداب الله » هم داریم. این قرآن باعظمت جایگاه مؤدب شدن به آداب الهی است. لذا فرمودند: پس تا آنجا که میتوانید از این ادبستان یاد بگیرید « مَا اسْتَطَعْتُمْ ». «َتَعَلَّمُوا» یاد بگیرید فاء که بر سر « تَعَلَّمُوا» آمده، فاء تحقیقیه است و معنی پس هم میدهد. پس تحقیقاً از این مأدب الله یاد بگیرید و استفاده کنید.
چرا؟ چون اگر کسی اینطور شود، فرمودند: « أَهْلُ الْقُرْآنِ أَهْلُ اللَّهِ وَ خَاصَّتُهُ »[3] اهل قرآن اهل خدا هستند؛ یعنی هرکه قرآنی شد، خداهی شده و جزء خاصّان بارگاه ذوالجلال و الاکرام است. جزء اولیاء الهی و خصّیصین حضرت حق میشود.
لذا خیلی با قرآن سر و کار داشته باشیم. مراقب باشیم یک موقعی از قرآن کریم و مجید الهی دور نشویم که گرفتار میشویم.
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ »[4]
مروری بر مباحث گذشته
در جلسات گذشته عرض کردیم پروردگار عالم به ابانا آدم و امّنا حوّا(علیهما الصّلوة و السّلام) فرمود: در بهشت بمانید و از هر چه هم که میخواهید استفاده کنید ولی به این شجره ممنوعه نه این که دست نزنید، « وَ لا تَقْرَبا »، بلکه نزدیک نشوید. بیان شد که گاه نزدیکی عامل میشود که انسان گرفتار شود و دچار ابتلا شود. اگر نزدیک شد و گفت: فعلاً نزدیک میشوم امّا دست نمیزنم، دست هم میزند. همانطور که اگر دو نفر نامحرم خلوت کردند، شیطان، نفر سوم همان خلوت است و بعد دیگر دست زدن و مطالب. لذا خیلی باید مراقب بود، «فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین ».
بعد عرض کردیم که پروردگار عالم فرمود: اینها را شیطان گمراه کرد « فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ » و از آنجا (بهشت) که بودند، خروج پیدا کردند. بعد هم خطاب شد « قُلْنَا اهْبِطُوا » همه شما هبوط کنید. ابانا آدم و امّنا حوّا دو تا بودند. در عرب، برای دو نفر باید صیغه مثنی بیاید امّا جمع است. گفتیم این به واسطه این است که هبوط ابانا آدم و امّنا حوّا، هبوط ما را هم در برداشت. بعد بیان فرمودند: « بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » که حالا بحث این جداست و عرض خواهیم کرد، و بعد فرمودند: « وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ » ما شما را قرار دادیم که در زمین مستقر شوید، قرار شما در زمین است و آنجا آرامگاه و جایگاه شما خواهد بود. بعد فرمود: « فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ » پس به تحقیق آدم از پروردگار خودش کلماتی آموخت - که حالا این هم تبیین میشود که اسماء پنج تن و مطالب بود و به موقع بحثش را میکنیم « فَتابَ عَلَیْهِ » که موجب پذیرفته شدن توبه او گردید « إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ ».
امّا سؤال ما این بود یک آیا پروردگار عالم قصد داشت انسان از عرش به فرش و ارض بیاید؟ اگر فرض بگیریم قصد ذوالجلال و الاکرام این ، که بر ابانا آدم و امّنا حوّا(علیهما الصّلوة و السّلام) هیچ گناهی نیست، پس چرا اینها باید توبه کنند و معنی توبه آنها چیست؟! به تعبیری این جورچین ذوالجلال و الاکرام بود که این قضیّه بشود، شیطان بیاید و به تعبیری آنها را فریب دهد و بعد هم آنها به آن درخت ممنوعه دست بزنند و ... . به تعبیر خیلی عامیانه خدا دنبال بهانه بود و همه اینها بهانهای بود که او را از بهشت اخراج کند، « وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ » و آنها را در زمین ببرد و استقرار دهد.
عرض کردیم این از عدالت ذوالجلال و الاکرام دور است که هم خودش بخواهد جورچین درست کند که بشر را از آن مقام جنّت به مقام ارضی بیاورد؛ یعنی علی ای حال بخواهد او را از جنّت اخراج کند و داخل زمین بیاورد، و هم بگوید تو گناه وظلم کردی. حالا هم توبه کن. گفتیم بعد از هبوط حسب بعضی از روایات 40 سال هم بین ابانا آدم و امّنا حوّا فاصله افتاد و نتوانستند همدیگر را ببیند و آن دو به تعبیری در این دنیای وانفسا از هم جدا شدند و تنها ماندند؛ چون بالاخره هر کسی همجنس خودش را میخواهد که انیس و مونسش شود. حیوانات که نمیتوانند انیس انسان شوند.
- البته بگذریم که حالا بعضی حیوانات انیس و مونسشان شدهاند و واقعاً هم درد است. یکی از جوانها به من میگفت که ما خودمان این را دیدیم که یک کسی در پارک یکی از همین سگهای کوچک را آورده بود و او اینور و آنور میرفت. میگفت: حالا بعضی هم مثلاً چون سفید بود، دنبالش میرفتند. بعد این خانمی که تقریباً پیرزن هم بود، دوید و او را بغل کرد و گفت: عزیزم! مگر نگفتم همه جا نرو! یعنی با او حرف میزد! بعد میگفت تازه رویش اسم هم گذاشته بود، چون یکی دو نفر گفتند: اسمش چیست؟ گفت: دخترم، اسمش حناست! چون سگ ماده کوچک بود، جای دخترش را میگیرد. بگذریم، الآن گرفتاریها اینطور شده و راحت به حیوان عنوان دختر و بچّه را میگویند. -
لذا این نعوذبالله ظلم آشکار پروردگار عالم است و ما در مطالبی که به پروردگار عالم عرضه میداریم، عرض میکنیم که خدا عادل است. اصلاً یکی از مطالب اصول دین همین است. اصول دین توحید است، نبوّت است، امامت است، عدل است و معاد. است اینها اصول خمسه است، عنوان اصل است، فرع نیست. فروع هشت تاست امّا اصول پنج تا که عنوان اصل است. پس با عدالت خدا نمیسازد که از طرفی پروردگار عالم بخواهد انسان را فریب بدهد و از طرفی هم به او بگوید توبه کن.
لذا گفتیم ببینیم ارض چیست؟ آیا واقعاً ارض همین دنیا و این کره زمین است یا همه عالم است؟ بیان شد گاهی نیاز است اوّل لفظ مقابل یک مطلب را بررسی کنیم. گاهی بیان میشود دیگر، میگویند: چون که صد آمد نود هم پیش ماست. مثلاً اگر شیئی به خوبی تبیین شود، شیء دیگر هم به خوبی معلوم میشود. پس اگر عرش خوب تبیین شود، معلوم میشود معنای ارض چیست. لذا آمدیم عرض کردیم اوّل ببینیم عرش چیست. إنشاءالله این جلسه تتمه بحث عرش را با حوصلهای که بالاخره به مجلسمان بخورد و درخور مطلب باشد، آن هم با زبان الکنمان محضر مبارکتان عرض میکنیم.
عرش، علم فعلی خدا
جلسات گذشته نکاتی را راجع به عرش بیان کردیم و به چند معنا رسیدیم که من دیگر آن معانی را تکرار نمیکنم که بحث تکراری نشود امّا یک معنی عرش به معنای علم خداست. عرش؛ یعنی علم الله تبارک و تعالی ولی علم فعلی است، نه علم ذاتی؛ چون یک علم را علم بالقوه و ذاتی میگویند و یک علم را علم فعلی.
لذا فرق قوه و فعل را عرض کنم که مطلب خیلی خوب برایتان معلوم شود. ببینید وجود مقدّس امام مجتبی(علیه الصّلوة و السّلام) امام است و وجود مقدّس امام حسین(علیه الصّلوة و السّلام) هم امام است امّا تا امام حسن(علیه الصّلوة و السّلام) هست، با این که هر دو سیّدان شباب اهل الجنه هستند، با این که «إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»[5] که پیامبر بیان میفرماید، هر دو امام هستند، امام حسین (علیه الصّلوة و السّلام) امامت بالفعل ندارد. به تعبیری یکی امام است، گرچه امام حسین هم امام هست امّا امامت بالفعل منظور است. یک نفر حاکم است، دو نفر حاکم نیستند. امامت دست یکی است، دست دو نفر نیست. یا تا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) امام است، امام حسن و امام حسین(علیهما الصّلوة و السّلام) هر دو امام بالقوه هستند، نه امام بالفعل. در فعلیّت امامت ندارند. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) که به درجه شهادت رسید، بلافاصله، یعنی همان لحظهای که حضرت عروج کرد و اصلاً ولو به لحظهای فاصله نمیافتد، امام حسن امام بالفعل میشود امّا قبلش امامت بالقوه را دارد.
لذا عرش را هم اینطور تبیین میکنند، میگویند: علم بالفعل خداست؛ یعنی همه مطالب در عرش نهفته شده است.
باز برای این که برایتان معلوم شود، یک مثال بزنم. میگویند: تمام اسماء و صفات پروردگار عالم در کلمه جلاله «الله» است و «الله» جمع اسماء و صفات خداست.
لذا بعضی بیان میفرمایند که خود همین «بسم الله الرحمن الرحیم»که هست کلید در گنج حکیم، به واسطه همان «الله» اسم اعظم است که خود «الله» اسم اعظم است. کسانی که دنبال اسم اعظم میگردند، میگویند اسم اعظم همین است. منتها شاید کسی بگوید: اگر اسم اعظم است، پس چرا ما نمیتوانیم از آن بهرهبرداری کنیم؟ چون تا چه کسی بگوید و چه کس بنویسد.
مثل همان نکتهای که عرض کردم وقتی شیخناالاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) برای سیّد مرتضی و سیّد رضی که مکانشان دور بود، آن طرف شط بودند و صبحها نمیرسیدند سریع بیایند، تبیین کردند. چون ایشان صبح زود درس میداد و قایقهای کوچک برای این که یک موقع دزدان دریایی یا چیزی آنها را اذیت نکند، میگذاشتند که طلوع آفتاب شود و تا آفتاب بالا نمیآمد، حرکت نمیکردند؛ چون امنیت نداشتند. برای همین حضرت شیخنا الاعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلام اللّه علیه) برای این بزرگواران مطلبی را به عنوان دعا نوشتند و گفتند این دعا در دستتان باشد و از روی آب رد شوید. اینها این کار را کردند و دیگر به موقع میرسیدند امّا در تعجب بودند. سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در ذهنش خطور کرد که این چه دعایی است که اینقدر اعجاز دارد که با آن ما راحت از روی آب رد میشویم؟! چون آب باید ما را بکشد، آب به عنوان مایع است و مایعات مثل جامدات نیست امّا چطور است که ما راحت از روی آب رد میشویم؟! لذا آن نوشته را باز کرد و نگاه کرد. تعجّب کرد! عجب! نوشته «بسم الله الرحمن الرحیم». پیش خودش بیان کرد این که همان «بسم الله الرحمن الرحیم» خودمان است. این بار تا پایش را توی آب گذاشت، دید دارد فرو میرود. خواست یک قدم جلوتر رود، دید باز فرو میرود. فهمید که اشتباه کرده، بیرون آمد. آفتاب طلوع کرد و بالا آمد، سوار قایقها شدند و به آخر درس رسیدند. بدون این که اینها حرفی بزنند، استاد فرمود: بله، همان «بسم الله الرحمن الرحیم» خودمان است امّا تا که بگوید و که بنویسد. نکته مهم این است.
حالا میخواهم این را عرض کنم همانطور که همه اسماء و صفات، در لفظ جلاله الله نهفته شده، عرش به معنای علم عملی هم یعنی این که همه مطالب در او وجود دارد. علم فعلی یعنی این که بر همه عوالم و ممکنات احاطه دارد.
لذا عبدالله سنان در تفسیر بخشی از آیه شریفه که در آیةالکرسی میخوانید «وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الْأَرْض »[6] از قول وجود مقدّس امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرماید که حضرت میفرمایند: این آسمانها و زمین و آنچه بین آنهاست، در کرسی است و فرمودند: «هذا الکرسی بمعنا العرش».
میدانید کرسی در عرب یعنی صندلی و چیزی که بالاست و روی آن چیزی را میگذارند. خلاف ما که کرسی چیزی میگوییم که زیرش میرویم و گرم میشویم. البته منظور ما هم یک قسم همان است ولی به خوبی تبیین نکردیم و کرسی یعنی آن چیزی که روی او قرار میگیریم، نه زیر او.
حضرت فرمودند: منظور از کرسی اینجا عرش است که همه چیز روی اوست. پس کرسی در« وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمواتِ وَ الْأَرْض » به معنی عرش است که این یکی از معنای عرش است.
عرش، به معنای هر یک از صفات الهی
یکی از معانی دیگر عرش که علّامه مجلسی بیان میکنند، عرش به معنای هر یک از صفات الهی است، همه صفات الهی. علامه مجلسی ذیل همین بحث عرش میفرمایند که عنوان این، عنوان صفات الهی است و بعد بیان میفرمایند که هر یک از صفات کمال و جلال خدا عرش است. مثلاً ایشان میفرمایند که محل ظهور و عظمت حضرت حق را در ظرفی به نام عرش میگویند. تمثیل میزنند، میفرمایند: عرش علم، عرش قدرت، عرش رحمانیّت، عرش رحیمیّت، عرش وحدانیّت. بعد میفرمایند: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى »[7] که در قرآن آمده یعنی همین؛ یعنی همه چیز عرش است، بر روی عرش.
اگر خاطرتان باشد من چند جلسه قبل عرض کردم که وقتی میگویم بر عرش است، یعنی همه چیز، حتّی کره زمین هم بر روی عرش است، حتّی جنّت بر روی عرش است.
علّامه مجلسی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم این را بیان میفرمایند منتها بعضیها، بعضی از مطالب را، ذات احدیّت گرفتهاند. مثلاً محیّالدین عربی بیان میکند که آنچه که از ذات الهی میآید، عرش است، و وقتی بیان میکنند قلب انسان - البته انسان کامل – عرش الرحمان است، تعبیر این است که پروردگار عالم برای آنچه که از ذاتش بیرون میآید، یعنی صفاتش، یک جایگاه خوب میخواهد و آن قلب مؤمن است، « الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّه »[8]، « قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن »[9]. البته معنی هر دو یکی میشود ولی چون ذات آمده، بعضی از آقایان این را اشکال میگیرند.
علی ای حال، عرش یعنی جایگاهی که همه صفات و اسماء خدا بر روی اوست.
عرش، اسمی عَلَم شده برای قدرت خدا
اتّفاقاً همین مطلب یک مؤیدی دارد که وجود مقدّس ثامن الحجج، آقا علی بن موسی الرضا(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: عرش خدا نیست و نگویید عرش یعنی خدا، «بل اسم علم لقدرت الله تبارک و تعالی لانّه قادر » بلکه این اسمی است که برای این که قدرت خدا را نشان دهد، عَلَم شده، یعنی همه چیز در این است. پس خود عرش خدا نیست، اسمی است که میخواهد قدرت خدا را نشان دهد. خدا میگوید من همه چیز را بر عرش قرار دادم. میخواهد بگوید که این قدر هست که همه عالم در این است.
بعضی از عرفا و اولیاء یک نکتهای را ذیل « قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَن » بیان میکنند که خیلی قابل توجّه است. میفرمایند: ببینید خدا که میفرماید «کن فیکون» تمام مطالب، هر چه را که هست، به راحتی به روی شیئی به نام عرش قرار میدهد، این قدرت و عظمت خداست و مؤمن هم آنقدر مقامش بالا میرود که میتواند همه چیز را از اسماء خدا و صفات خدا، که یکی از آنها علم خداست، در قلب خودش قرار دهد؛ یعنی این انسان کوچک اگر الهی شود، اگر عبدالله و بنده خدا شود، آن قدر مقامش بالا میشود که کارش به جایی میرسد که همه اسماء و صفات، ولو نازلهاش، در قلب او جا میگیرد و مَثل قلب او میشود عرش الرحمان و میتواند یکدفعه همه مطالب را در یک جای کوچک جمع کند. لذا این هم یک نکته بسیار مهم است.
البته تعابیر دیگری را هم بزرگان بیان کردهاند که من خیلی به آنها نمیپردازم؛ چون بحث تخصصی میشود و از حوصله جمع خارج میشود.
معنای ارض در مقابل عرش
حالا با توجّه به این که معنای عرش این شد که آنچه که همه مطالب بر روی او قرار دارد، با توجّه به جلسات و مطالب گذشته اکثر اینطور میشود که هر چه که بر روی عرش قرار دارد را ارض میگویند.
حالا این را از کجا آوردیم؟ معنای عرش که معلوم شد و ادلّه و براهینش را بیان کردیم امّا این که هرچه که بر روی عرش است، ارض است، یعنی چه؟ إنشاءالله به فضل الهی این را در جلسه بعد با آیات و مباحث روایی و مستنداتی که در کتب لغت و مسائل هست، عرض کنیم. آن وقت معلوم میشود که وقتی پروردگار عالم میفرماید: «و لکم فی الارض مستقر» آیا فقط همین کره خاکی است؟ اگر خیر، پس چرا به اینجا(کره زمین) هم ارض میگویند؟
یک مثال بزنم. گاهی دیدید بعضی از کشورها اسم پایتختشان هم همان اسم کشور است. مثل الجزایر که پایتختش الجزیره است که همان الجزایر است. یا کویت که خودش کشور است و پایتختش هم کویت است. یا استانی که اسم مرکزش، اسم همان استان است. مثلاً استان تهران که مرکزش هم شهر تهران است یا استان اصفهان هم که مرکزش خود اصفهان است. البته بعضی از استانها فرق میکنند، مثلا مرکز استان مازندران، ساری است؛ مرکزش استان فارس، شیراز است. مرکز استان البرز، کرج است.
حالا یک ارض داریم کلی است و یک ارض داریم این ارض است. عرض کردیم ارض به معنای آن چیزی است که بر روی عرش است. هرآنچه که بر روی عرش هست، ارض است. امّا حالا این ارض، کره زمین که ما هم در آن هستیم، پیست؟ چرا به این هم ارض میگویند؟ دلیلش شرافت انسان است که إنشاءالله به فضل الهی در جلسه بعد این را بررسی خواهیم کرد.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ »
حفظ قرآن، نشانه سربازی امام زمان(عج)
اصل مطالب همان توسّل به حضرات معصومین است. آن روایتی هم که اوّل بحث خواندم که فرمود این قرآن مأدبه الله است «فتعلموا» فراموش نشود، دیگر نمیخواهم تکرار نکنم. خیلی روایت قشنگی بود. ما باید سر این سفره - عنوان سفره است، سفره خوان کرم الهی - ادب بنشینیم و واقعاً هم قرآن به عنوان گنجی است که در دست بشر است ولی حیف که ناشناخته است و بعداً معلوم میشود.
این هم که فردای قیامت بیان میفرمایند: «اقرا و ارفع» یک آیه بخوان و بالا برو، معنا دارد. این فقط عنوان حفظ قرآن نیست. البته آن هم هست، فقط آن نیست. اگر کسی حافظ قرآن باشد، قرآن میخواند و بالا میرود.
ببینید چقدر قرآن مهم است که بارها عرض کردم و این را هم همین الان باز به ذهنتان بسپارید و بدانید که از نشانههای سربازان آقاجانمان این است که حافظان قرآن هستند و ظهور هم به فضل و کرم الهی با علائم نزدیک است و ما باید آماده باشیم.
البته عرض کردم « کَذَبَ الْوَقَّاتُونَ »[10] هیچ کس نمیتواند بگوید چه زمانی است، فرداست، جمعه است یا سال دیگر است ولی علائمی که به وقوع پیوسته میگوید، نزدیک است. هیچ احدی نمیتواند زمان قطعی تعیین کند و هرکس که زمان تعیین کرد، بدانید که کذاب است امّا بیان علائم به عنوان نزدیک بودن با این که بگوییم قطعیّت دارد، دو چیز است. این اشتباه نشود و خلاصه خلط مبحث نگردد که کسی بگوید پس چرا اینطور بیان میکنید. این یک بحث علمی است، مشخص است. بله، کسی بخواهد طور دیگری بیان کند و مغالطه کند، بگوید این که اینطور گفتید یعنی میخواهید تعیین کنید، این دیگر سفسطه بازی است ولی علی ای حال از نشانههای سربازی آقاجان این حفط قرآن است.
لذا همانطور که بارها در مباحث اخلاق هم به شما عرض کردم، تا دیر نشده، شروع کنید. هرکه هستید، هر کارهای هستید، ولو شده یکی دو آیه در روز حفظ کنید. این را میتوانید هم، یکی دو آیه خیلی چیزی نیست. رشتهتان مهندسی است، رشتهتان حوزوی است، رشتهتان پزشکی است، رشتهتان علوم انسانی است یا هرچه، شروع کنید. حتّی بازنشستهها یک موقع فکر نکنند که ما نمیتوانیم، خیر، ما هم باید شروع کنیم.
لذا معلوم میشود قرآن چقدر مهم است که از نشانه های سربازان آقاجان، امام زمان این است که حافظ کل قرآن هستند. حالا اگر هم ما نمیتوانیم، الان همه قرآن را حفظ کنیم، حدّاقل دلمان خواسته دیگر. گفتیم: آقاجان ما میخواهیم جزء حافظین قرآن بشویم و جلو میرویم. إنشاءالله با این نیّت جلو برویم، وجود مقدس آقاجانمان عنایت میکند و بزرگواری میفرماید.
عدم کمک آیتالله بروجردی برای چاپ قرآن
پس ببینید قرآن چقدر مهم است و ما چه گنج مهمّی را همینطور در تاقچههایمان میگذاریم و همین طور از کنارش رد میشویم و همینطور چاپش میکنیم.
من این را از آقای فلسفی(رحمة اللّه علیه) شنیدم. ایشان فرمودند: خدمت آیتالله بروجردی رفته بودیم، گفتم: آقا! بعضی میخواهند قرآن چاپ کنند، وضعشان خوب نیست، شما اجازه میدهید مقداری از وجوهات، سهم امام، برای این کار استفاده شود؟ ایشان فرمودند: نه. تعجّب کردم. بعد فرمودند: اوّل باید مردم خودشان بخواهند و دنبالش بروند. اینطوری مفتی به دستشان بدهی، فایده ندارد، نمیفهمند. بعد هم بگویید زیاد چاپ نکنند. باید مثل گنج باشد، دنبالش باشند.
حالا همینطوری شده، قرآن اینور افتاد، آنور افتاد. مثل بعضی مواقع که همینطور مهرها را روی زمین میگذارند و برنمیدارند. لذا این تذکر را هم بدهم، مواظب باشید مهرها را زمین نیندازید. به مهر سجده میکنید.
خلّص کلام: با قرآن باشیم و مهمتر از این قرآن، قرآن ناطق است. حضرات معصومین، قرآن ناطق هستند.
شما وقتی به حضرات سلام میدهید، دارید به قرآن ناطق سلام میدهید. این خیلی مهم است که انسان در ذهنش مرور کند با چه نیّتی است. لذا شما دارید به قرآن ناطق سلام میدهید.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن »
[1]. مستدرک الوسائل، ج: 4، ص: 232، باب: 1
[2]. بحارالانوار، ج: 58، ص: 129
[3]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص: 111، حدیث: 1987
[5]. بحارالانوار، ج: 37، ص: 7، باب: 49
[8]. بحارالانوار، ج: 67، ص: 25، باب: 43
[9]. بحارالانوار، ج: 55، ص: 39، باب: 4
[10]. الکافی، ج: 1، ص: 368