بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
06/02/94- موضوع: آیه 36 الی 38 سوره مبارکه بقره
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم»
«وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ
فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ »
«قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ»[1]
علم اولین و آخرین
رسول المعزّز(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «من اراد علم الاولین و الاخرین فلیسفر القرآن»[2]. عجیب است، فرمودند: هر که علم اوّلین و آخرین را میخواهد، باید آن را در قرآن بجوید. قرآن، علم اوّلین و آخرین است. هر حرف آن، علم است، نه هر کلمهاش. لذا در ابتدای سوره بقره، مفصل بیان کردیم، وقتی تبیین میفرماید: «الف، لام، میم»، چرا برای این حروف مقطعه علامت نمیگذارد؟ چرا هیچ حرکتی قرار نمیدهد؟ بعضی میگویند: چون در این سوره، حروف الف، لام و میم زیادتر است. این یک رمز است، امّا مطلب دیگر این که پروردگار عالم میخواهد بفرماید که بدانید هر حرف قرآن نیاز به تفسیر و همچنین ورود به حقایق و بطن آن دارد. لذا حرف، حرف قرآن علم است.
این که بعضی بیان میکنند: چرا شما میگویید همه چیز در قرآن هست، مگر میشود، این حرف افراط است؟ این روایت پیامبر عظیمالشأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است. ما از فرمایش پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میگوییم. بعضی میگویند: این حرفها چیست که شما میزنید. آیا همه چیز در قرآن است؟ بله، همه چیز در قرآن است، اگر ما به آن نرسیدیم، دلیل بر این نیست که در قرآن نباشد. فیزیک، ریاضی، نجوم و ... در قرآن است. «من اراد علم الاولین و الاخرین» هر که علم اولین و آخرین را میخواهد، «فلیسفر القرآن»، فاء تحقیقیه است، معنای پس هم میدهد، «کلمه واحده تدل علی معان مختلفه». یک معنای فا، معنای تحقیقاً هم هست، بر سر لام علّت و لام تحقیقیه آمده، یعنی فقط از این راه میتوانید، محقّقاً راه این است، پس به تحقیق، اگر علم اولین و آخرین را خواستید، حتماً و تحقیقاً باید آن را در قرآن بجویید. نکات بسیار عالی در این روایت شریفه است. لذا برای همین است که تفسیر این آیات گاهی طول میکشد. اگر انسان بخواهد یک آیه را بررسی کند، هر چه بگوید کم است. گاهی ما میگذریم، معالاسف توفیق نیست، از یک طرف هم آنطور که باید برداشت کنیم، عمر انسان کفایت نمیکند.
خود این نزدیکی عامل ورود به گناه است
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ». راجع به ارض که آیا منظور همین زمین است یا خیر، نکاتی را بیان کردیم. در این جلسه میخواهیم نکات بسیار عالی را بررسی کنیم که بعضی از فرمایشات مفسرین هم در بعضی از آنها قابل تأمّل است.
«وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ». اوّلاً همانطور که بیان شد، وقتی انسان به چیزی نزدیک شود، خود نزدیک شدن عامل ورود میشود. این که بیان میکنند دو نفر نامحرم در یک جا نباشند، خود این نزدیکی عامل ورود به گناه است. میفرمایند: «ولاتقربا» نزدیک به این درخت نشوید، نمیفرمایند: «ولا تأکلا» نخورید. ممنوع هم شده بود، امّا فرمودند: نزدیک نشوید. این بهرهوری که منع شد، فرمودند: «فتکونا من الظالمین» به خودتان ظلم کردید. پس نباید نزدیک میشدند. از اینجا به بعد - نکته مهم این است - وسوسه شیطان شروع میشود.
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ» وسوسه شیطان یک دلیل و برهان دارد. دلیل و برهانش این است که در درون انسان نفس است. «أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک»[3] یعنی اگر در درون انسان، نفس امّاره نبود، شیطان موفّق به وسوسه نمیشد. وسوسه یعنی این. این هم که بیان میکنند «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[4] ، «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ »[5]، همین است. چرا «فی صدور الناس» بیان میکنند؟ دلیل این است که نفس دون در درون ماست. بیان کردیم معجزه بزرگ پروردگار عالم این است که «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»[6]، جمع ضدّین را که به صورت ظاهر محال است، در انسان قرار داد؛ یعنی ما، هم در تقوا هستیم و هم در فجور. فجور من النفس الاماره است و تقوا هم که معلوم است، انسان را به مقام نفس مطمئنه میرساند «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ»[7].
ورود به محیط ممنوعه، عامل وسوسه و بهرهبری شیطان
نکته بسیار مهم این است که وسوسه شیطان به خاطر درون انسان و مطلب دیگر، محیط است. محیط اثرگذار است. وقتی پروردگار عالم میفرماید «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» ولو جنّت است ولی همان قسم جنّت چون مِن ناحیه الله تبارک و تعالی هست، آنجا هم محیط سیئه میشود؛ یعنی محیطی که هر کس به آن ورود پیدا کند، طبعاً گرفتار میشود.
وقتی محیط، محیط بدی شد، هر کس وارد آن شود، در او هم اثر میگذارد. این که در روایات شریفه به آن تأکید شده و در مباحث اخلاق هم بارها اشاره کردیم که جلیس و همنشین انسان خیلی مهم است، همنشین همان عنوان محیط است که بر وجود انسان احاطه میکند. لذا انسان از رفتن به محیط بد منع شده است و نمیتواند برود، مگر اینکه کسی باشد که بتواند خود مؤثر و اثرگذار باشد.
پس عنوان «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»، عنوان محیط زشت برای آدم ابوالبشر است، ولو به صورت ظاهر جنّت باشد - این هم نکته بسیار مهمی است -. مَثل آن مَثَل مسجد ضرار است. مسجد ضرار، به صورت ظاهر مسجد است، نگفتند نعوذبالله ما در اینجا کاباره یا مطلبی درست کردیم، گفتند: مسجد درست کردیم، ولی چون آن محیط، محیط ممنوعه است، ضرار است؛ یعنی ضرر میزند؛ چون منافقین میخواهند در آنجا جمع شوند و جبهه بگیرند. جالب این است که از خود پیامبر دعوت میکنند که در همین مسجد بیاید نماز بخواند. پیغمبر هم نمیتواند برود، برای پیغمبر هم ممنوعه است و لذا ضرار است، باید از بین برود و تخریب شود.
پس هرجایی که ممنوعه باشد، محیطی برای ورود به سیئه میشود. به عنوان مثال - در مثال مناقشه نیست، برای این که قریب به ذهن شود، مثال میزنیم - ماه رجبالمرجّب است، مقدّمه است که بعد إنشاءالله شعبان المعظم تا به ضیافه الله، ماه مبارک رمضان برسیم. در ماه مبارک رمضان، ساعاتی ساعات ممنوعه است حتّی برای حلال خودت؛ یعنی از زمانی که اذان صبح است، بیان میکنند از این به بعد دیگر شما باید به همسر خودت نزدیک نشوی؛ چون بعضی با همان نزدیکی و وسوسه و ملاعبه، نعوذبالله گرفتار شدند. پس با این که به صورت ظاهر حلال است، همسر توست، امّا میفرمایند: حرام است، نزدیک نشو که مبتلا میشوی و این از مطالب بطلان صیام است. اینجا به صورت ظاهر حلال است، جنّت هم صورت ظاهرش حلال است، امّا وقتی تبیین میفرمایند: به این درخت نزدیک نشو، این درخت برای انسان حکم حرام دارد. آیا شما میتوانید بگویید: همسر من حرام است؟ حرام نیست، سرش هم جلوی شما باز است، امّا وقتی نزدیکی کنید، برای شما کالحرام است، مبطل است، روزهتان باطل میشود و کفّاره هم برای شما میآید.
میفرمایند: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» به این درخت نزدیک نشو. درست است که اینجا جنّت است، امّا همین نزدیکی به این درخت عامل وسوسه شیطان میشود. لذا آنچه که عامل وسوسه شیطان میشود و شیطان میتواند بهرهمند شود، محیط است.
وقتی شما در محیط مجازی ورود پیدا کنی و نتوانی این محیط مجازی را کنترل کنی، عامل وسوسه و بهرهمندی شیطان شدی. امام راحل عظیمالشأن، در بدو ورودشان فرمودند: ما با سینما مخالف نیستیم، با فحشا مخالفیم. آن سینمایی که محیطش محیط فساد باشد، به خودی خود انسان در فساد و فحشا میافتد. اگر گریمور مرد، زن بود یا برعکس گریمور یک زن، آقا بود، طبعاً گرفتار میشوند؛ چون محیط، محیط فساد و گناه میشود. ما اینها را میگوییم و ابایی هم نداریم، وقتی شما نقش همسر کسی را میگیری، ناخودآگاه در همین نقش گرفتنها ارتباطات نزدیک میشود. قاعده است، شما نمیتوانی از قاعده فرار کنی. وقتی خودشان ادّعا میکنند ما شش ماه در یک محیط کاری برای فیلم، در شهرستان در خانهای یا ویلایی، با هم هستیم، مشخّص است طوری میشود که دیگر راحت با هم صحبت میکنند. گاهی این پشت صحنههای فیلمها را میگذارند، مثلاً اسم کوچک هم را صدا میکنند و ... . محیط اثر میگذارد و این قاعده است. کسی بخواهد بگوید اینطور نیست، دروغ گفته است.
پس یکی از مطالبی که شیطان میتواند وسوسه کند، «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» محیط ممنوعه است، هرگاه وارد محیط ممنوعه شدی، شیطان میتواند بهرهبری کند.
ورود به محیط ممنوعه = خروج از محیط الهی
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ ...». مسئله دیگری که در این آیه شریفه باید تأمل بفرمایید، این است که طبیعی است، وقتی ورود به محیط ممنوعه پیدا کنید، از محیط الهی خروج پیدا میکنید. این «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ » یک مطلبش همین است. اگر شما در جایگاه بد ورود پیدا کردید، حقیقتاً از جایگاه خوب خارج شدید؛ چون جمع ضدّین محال است، نمیشود هم خوب باشم و هم بد. یا محیط خوب است یا بد. اگر ورود به محیط بد پیدا کردید، از محیط خوب خارج شدید و برعکس. مثلاً شما نمیتوانید بگویید من در روشناییام ولی در تاریکی هم هستم. فرض بگیرید یک قسمی از یک اتاق تاریک باشد، شما میتوانید ناظر باشید، ولی وارد نیستید. موقعی که به آن محیط تاریک وارد شدید، دیگر از محیط نور خارج شدید. این قاعده است. یا نور است یا تاریکی. الآن یا شب است، یا روز. نمیتوانید بگویید: الآن هم شب است و هم روز. قاعده است و کسی نمیتواند از قاعده خارج شود. استثناء پذیر هم نیست. «فَأَخْرَجَهُما» یعنی وقتی شما ورود پیدا کردید، بدان از جنّت خارج شدید. ورود به محیط ممنوعه، شما را از آن محیطی که به شما اجازه ورود دادند، میگیرند. به تعبیر دیگر انسان یا جهنّمی است یا بهشتی.
مسئله دیگری که باید در آن دقّت کنیم، این است که اگر در یک محیطی قرار گرفتیم، آن محیط با آنچه که دارد، ما را با خودش میبرد. یعنی با این ورود، هر کس آمد، با این جریان میرود. اگر شما وارد یک جریان سیاسی شدی، با این جریان میروی. نمیتوانی بگویی حالا من با این جریان سیاسی بروم، ببینم چطوری هستند، بلکه با آن جریان سیاسی یا جریان فکری میروی.
هبوط ابانا ادم و امّنا حوا، هبوط همه ما است
پروردگار عالم میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً ». بعضی از آقایان که اعاظم بسیار بزرگواری هستند و من اسم نمیبرم، راجع به این آیه شریفه نکاتی را بیان کردند که بنده ضمن احترام به قداست آن بزرگواران، آن را صحیح نمیدانم. یکی از آن مطالب این است، بعد از این که میفرماید: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ»، به آنجا که وارد شدند، دیگر از آن جنّت خارج شدند، خطاب میرسد: «قُلْنَا اهْبِطُوا ». بعضی از آقایان میگویند: این خطاب «قُلْنَا اهْبِطُوا » هم به شیطان و هم به ابانا آدم و امّنا حوا است؛ چون با صیغه جمع بیان شده است و ابانا آدم و امّنا حوا دو نفر بودند. از آن طرف هم در «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما ». «فاخرجهما» چون برای ابانا آدم و امّنا حوّا بوده است، به صورت مثنّی آمده، امّا در اینجا که میگوید: «قُلْنَا اهْبِطُوا »، چون شیطان هم بوده، دیگر باید صیغه جمع شود.
نظر ما این است که این مطلب غلط است. «قُلْنَا اهْبِطُوا » برای ما است؛ چون هبوط ابانا ادم و امّنا حوا، هبوط همه ما هم هست و ما همه فرزندان آدم ابوالبشر هستیم. «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ»[8] ، ما همه برادر هستیم و مادر و پدر همه ما یکی است. «شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا»[9]، همه اینها برای شناخته شدن است و الّا همه ما یکی هستیم. این شیطان است که مقابل ما یارگیری میکند. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس»[10] که معمولا هم از ناس است، شیطان برای دشمنی دین خدا از خود ناس یارگیری میکند. همانطور که پروردگار عالم هم فرمود: من هم از جنس خودتان هادی میفرستم. «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُم»[11]، پس به تعبیری یارگیری پروردگار عالم برای هدایت از جنس خود ماست و شیطان هم از جنس خود ماست.
پس به هبوط پدر و مادرمان، طبعاً ما هم به ارض هبوط کردیم و اینکه بیان میکنند منظور شیطان است، اینطور نیست. اتّفاقاً این حرف بنده تأییدیه دارد؛ چون بلافاصله میفرماید: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» بعضی با بعض دیگر دشمن میشوید؛ چون بعضی به محیط ممنوعه وارد میشوند و آن کسی که به محیط ممنوعه وارد شد، معلوم است که دیگر خصایص و رنگ و بوی شیطان را میگیرد، کما این که پروردگار عالم راجع به مؤمنین، اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان میفرماید: «صِبْغَةَ اللَّه»[12]، اینها رنگ خدایی گرفتند. آن کسی که با شیطان مینشیند، یعنی وارد محیط ممنوعه میشود و وقتی وارد محیط ممنوعه شد، بدان افکار شیطان آنجا است و تو هم بخواهی یا نخواهی شیطانی میشوی و یک موقع میبینی تمام آن مطالبی که شیطان لعین و رجیم تبیین کرده، تو به عنوان مهره شیطان داری و آنها را عملی میکنی. معلوم است آن کسی که مهره شیطان قرار گرفت، دیگر در جبهه نور نیست «فاخرجهما»، آنجا در یک مصداق خیلی کوچکش برای ابانا آدم و امّنا حوا بود و مصداق بزرگترش این میشود که در مقابل دینداران، مؤمنین و محبّین به خوبیها و نیکیها میایستد. آنوقت «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» به وجود میآید. معلوم میشود این «قُلْنَا اهْبِطُوا » برای ماست، نه این که چون شیطان هم بوده، پروردگار عالم با صیغه جمع میفرماید.
دو جبهه حق و باطل هیچگاه با هم سازگاری ندارند
پس هیچ موقع محیط بد و خوب با هم سازگاری ندارند و این دشمنی به وجود میآورد. در اینجا یک پیام من ناحیه الله است. این پیام هم فردی است، هم اجتماعی، جامعه شناسی، فرهنگی، سیاسی و هم اقتصادی. پیام این است که بدانید اگر جزء مؤمنین هستید، هیچ موقع با کسانی که در محیط بد هستند، با هم جمع نمیشوید. این یک قاعده است. پس جمع شما با یهود محال است؛ چون یهود ضد خوبیهاست. کمااینکه تاریخ نشان داده است. در آن مباحث یهودشناسی بیان کردیم حتّی آنجایی که پیامبر عظیمالشّان با آنها قرارداد بست و آن اساسنامه را نوشت و فرمود: خون شما مثل خون ما حرمت دارد، باز دیدیم یهودیها خیانت کردند. اوّل دختر مسلمان را که در مغازه رفته بود، مسخره کردند، خلخالش را کندند و چادرش را بالا زدند و خواستند تعدی و جسارت کنند.
پس بدانید فحشا و فساد همیشه بوده، منتها شیوهها و مطالبش عوض میشود که آن هم به خاطر زمان است. آن زمان چیزی به نام اینترنت و فضاهای مجازی و امثال اینها نبود ولی بالاخره فحشا و فساد همیشه بوده، کما اینکه خوبیها و حبّ به خوبیها همیشه بوده و اولیاء خدا و مردان الهی همیشه بودند، هستند و خواهند بود. اصلاً این قاعده است. نمیتواند عالم از حجّت خالی شود. اینها حجج الهی هستند که به مردم بگویند: ببینید این خوبان هستند، پس میتوانید به این راه و به این سمت هم بروید، کارهای زشت و پلید و بیحیایی و ... هم هست.
اصلاً علّت العللی که انبیاء بشیر و نذیر هستند، همین است که میخواهند دو جبهه را تبلیغ کنند. این جبهه خوبیها جبهه بشارت است. جبهه بدیها و پلشتیها انذار است، پند میدهند که مراقب باشید. میخواهید وارد این جبهه شوید، میخواهید وارد آن جبهه شوید. اجباری نیست. امّا بشارت و انذار دائمی است و این دو جبهه همیشه با هم درگیرند. میفرماید: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» یعنی دو جبهه حق و باطل همیشه هست. نمیشود بگویی من حقّم و با باطل هم در تسامح و تساهل هستم. ضمن این که قرآن بالصراحه بیان میکند: بدانید اگر خدایی بودید، شما غالبید. اصلاً معنی «الإسلام یعلوا و لا یعلى علیه»[13] که در روایت شریفه هم هست، همین است. در آیات شریفه هم تبیین میکنند: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُم»[14] شما غالب میشوید.
تعبیر بُرد- بُرد، تعبیر کاملاً ضد دینی است
لذا با تعبیری که قرآن دارد، در هیچ جای قرآن تعبیری به نام برد - برد نداریم. این تعبیر کاملاً ضدّ دینی است. ضدّ قرآن و آیات الهی است و اصلاً معنا ندارد. تعبیری که امام المسلمین، سیّدنا القائد بیان میفرمایند، این است که مثل مسابقه کشتی است. روی تشک کشتی، دست دو نفر را که بالا نمیآورند، دست یک نفر را بالا میآورند. عنوان «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» یعنی متأسّفانه دشمنیها هست. ابناء آدم نباید با هم دشمن باشند. اصلاً غلط است. اسلام به معنی سلم است. سلم، دوستی است. ما دوست نداریم حتّی با صهیونیستها دشمنی کنیم، امّا آنها دشمن هستند. بخواهی نخواهی آنها شیطانی شدند. انسان نما هستند. اگر یک روزی واقعاً برگردند – که یهودی هیچوقت برنمیگردد. خود پیامبر فرمودند: به عدد انگشتان دست یهودیان مسلمان نمیشوند. انسانهای پلید شدند. یعنی باید بگوییم انسان نیستند، حیوانند. حیوانی که انسان نما است، شیطانند. نگوییم حیوان؛ چون حیوان هم بعداً اعتراض میکند چرا این پستها را با من مقایسه کردید. اوایل انقلاب، بعضیها در محلات پایین شوخطبعیهایی که داشتند، الاغ را آورده بودند، کلاه تاجمانندی روی سرش گذاشته بودند، او را میچرخاندند و مرگ بر شاه میگفتند. خدا حاج علی اصغر صفّار هرندی را رحمت کند. ایشان عصبانی شده بود، فرموده بود: چرا به الاغ اهانت میکنید، الاغ کجا، شاه کجا؟! اگر فردای قیامت الاغ بگوید به من اهانت و جسارت کردید، میتوانید جواب او را بدهید؟! بگوید: بیانصافها از من بار کشیدید، آنوقت میگویید فلان. آنها انسان هم نیستند، حیوان هم نیستند، شیطانند و برگشت هم محال است – فرض محال، اگر برگردند، اسلام برای همین آمده که اینها انسان شوند. پروردگار عالم هم فرمود: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویم»[15] نفرمود: ««لَقَدْ خَلَقْنَا المؤمن » یا «لَقَدْ خَلَقْنَا المسلم». انسان باید اینطور باشد، امّا خودش را خراب میکند، «ثُمَّ رَدَدْناهُ أَسْفَلَ سافِلین»[16] از آن احسن پایین میآید، به حسن، از آن هم پایین میآید، سفلی و از سفلی به اسفل میرسد. «کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَل»[17].
جایگاه ورود به علم قرآن
«وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» منتها همه شما در زمین هستید. آن معانی ارض را که جلسات قبل بیان کردیم، یکی از معانیش این است که فعلاً همین ارض دنیایی را مستقر بگیریم. در «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً »[18] ارض دنیایی فقط به عنوان این کره زمین منظور نیست، امّا این «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» میتواند این ارض کره خاکی ما باشد؛ چون میفرماید: «وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ».
جالب است، پروردگار عالم با همه بدیهایی که بشر انجام میدهد و به این محیطهای ممنوعه میرود، ولی باز هم میفرماید: ما در اینجا برای شما جایگاه و آرامش و متاعتان را قرار میدهیم. هر آن کس که دندان دهد، نان دهد. خوب و بد را نان میدهد و این قاعده است. لطف خدای متعال است.
پس با توجّه به این مطالب، یکی از مواردی که عامل وسوسه شیطان میشود، ورود به محیط ممنوعه است. ادامه مباحث را انشاءالله در جلسه بعد عرض خواهم کرد.
خدایا! ما را با علم قرآن – آن حدیثی که ابتدای بحث بیان شد – آشنا بگردان.
ما را در دو دنیا با قرآن محشور بگردان.
خدایا! قرآن ناطق، وجود مقدّس آقاجانمان را به فریادمان برسان.
«السّلام علیک یا اباعبداللّه»
فکر نکنید چون پایان جلسه است، باید با یک روضه تمام شود. بدانید که اسّ و اساس روضه است. اگر بدانیم این توسّل و تمسّک به اهل بیت، این روضه برای اهل بیت چه منافعی دارد، دست از برنمیدارید. یکی از خصایصش این است که جایگاه ورود به علم قرآن است. علم قرآن که فرمود تمامی ندارد و علم اولین و آخرین است. بالاخره باید از یک راهی شروع کرد، راهش تمسّک و توسّل به حضرات معصومین به عنوان قرآن ناطق است که یکیش هم همین روضه است.
[2] کنز العمال، ج: 1، ص: 548
[3]. نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص: 220
[13]. نهج الفصاحه (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله)، ص: 25