بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
20/02/94- موضوع: آیه 36 سوره مبارکه بقره
خیر کثیر، خواص کثرت تلاوت قرآن در خانه
زیاد شدن خیر در آن
عن رسول المعظّم محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) «فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا»[1]. بنا شد قبل از تفسیر روایتی بخوانیم که روایت امروز از نبیّ مکرّم است. حضرت فرمودند: خانهای که در آن قرآن فراوان خوانده شود، « کَثُرَ خَیْرُهُ » خیر آن خانه بسیار زیاد خواهد شد؛ خیر دنیوی و خیر اخروی. « یا من ارجوه لکل خیر » یکی از امیدواریها برای خیر همین تلاوت قرآن است.
حتّی یکی از نُسخی که اولیاء خدا، اعاظم و بزرگان برای منزلی که نعوذبالله و نستجیربالله نفوذ ابلیس و وسوسه شیاطین جن و انس در آن به وجود آمده و شرارتهایی در آن است، از جمله اختلافهای بین زن و شوهر و دعواهای خانوادگی، دادند این است که قرآن زیاد خوانده شود. با خواندن قرآن، شیاطین جنّ و انس از آن منزل بیرون میروند. شرارتهایی که در آن خانه وارد شده، به واسطه تلاوت قرآن، آن هم کثرت تلاوت قرآن از بین میرود.
این که دیدید معمولاً وقتی خانهای میخرند یا جابجا میشوند اوّل قرآن را وارد میکنند - مع الأسف ما فقط از بُعد ورود ظاهری آن، این کار را میکنیم - یعنی وقتی این قرآن در خانهای بود، شرّ نیست یا در خانه خیلی تلاوت کنید. همین یک صفحه قرآنی که شما اینجا میخوانید، بسیار خیر و برکت دارد. در خانه هم بخوانید. قرآن زیاد بخوانید. تلویزیون چیزی به انسان نمیدهد. بارها عرض کردم شاید حتّی بعضی مواقع بدیها و پلشتیها و زشتیها را هم برای انسان بیاورد. معالأسف حالا آنها که ماهواره دارند که وامصیبتا! بدبخت هستند. در این مشاورههایی که در این 15- 20 سالی که داریم، میبینیم که معالأسف خیلیها به واسطه ماهواره، بنیان خانوادهشان سست شده، حالشان متغیّر شده، به هم اعتماد ندارند. اعتماد هم که از هم گرفته بشود، وامصیبتا! دیگر آن خانواده، خانواده نیست. از هم متنفّر میشوند و وضعشان عوض میشود. امّا غیر از آنها که گرفتار شدند، تلویزیون هم چیزی ندارد. امام راحل عظیمالشّأنمان چقدر بیان فرمودند که ما با اینها مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. امام المسلمین، این سیّد عظیمالشّأن(مدّ ظلّه العالی) بارها بیان فرمودند. معالأسف نداریم دیگر. لذا فیلمهائی که اثر روحی و اثر ارتباط قوی و خیرآور باشد، نداریم. در این سریالها و دوریالها که میبینید، چیزی نیست. 2 الی 3 صفحه تلاوت قرآن داشته باشید، برکات دارد. « کثر خیره » این یکی از آنهاست.
وسعت رزق برای اهل آن
« وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ » و به اهل آن وسعت داده میشود. یکی از آن وسعتها، وسعت فهم است، یکی وسعت رزق ظاهری است. چون بارها عرض کردم رزق دو نوع است؛ رزق مادّی و رزق معنوی. خدا إنشاءالله آل سعود را به زودی زود ریشهکن کند، ما در دعای اوّل ماه مبارک رمضان بیان میکنیم « اللهم الرزقنی حج بیتک الحرام » حجّ رزق است، رزق معنوی. بعضیها پول دارند امّا رزق آنها نمیشود، نمیتوانند بروند. این نکته بسیار مهمّی است. کربلا رزق است. محضر مبارک حضرت ثامن الحجج، رزق است.
شخصی در محضر امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) به حضرت گفت: من 19 بار عمره رفتم. حضرت فرمودند: یک بار دیگر هم بروی که بشود 20، برابر با این است که یک مرتبه کربلا بروی. یعنی اینقدر ثواب دارد.
امام جواد(علیه الصّلوة و السّلام) هم فرمودند: 80 الی 100 بار به کربلا بروی، برابر با یک بار رفتن به زیارت پدرم، حضرت علی بن موسی الرضا است. لذا کسانی که کربلا نرفتهاند خیلی غصّه نخورند، گرچه آدم دلش میخواهد برود امّا اگر یک موقع نرفتند، شما یک بار به زیارت علی بن موسی الرضا روی اقلّش برابر با این است که 80 بار کربلا رفتی.
اینها رزق است، رزق معنوی است. بعضیها این رزقها شاملشان نمیشود. داشتیم یک متمکّنی که خودش چندین سال پیش گفت بعد از 26 سال آمده امام رضا. بمتمکّن هم بود، اینطور نبود که مثلاً نداشته باشد.
لذا خواندن زیاد قرآن وسعت میدهد «ُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ »، یکی وسعت مادّی است، یکی هم رزق معنوی. این برکات زیاد تلاوت کردن قرآن است.
درخشان شدن آن برای اهل آسمان
« وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا » و آن کسی که قرآن را با اخلاص، برای خدا میخواند، خانهاش را پر از نور میکند. خانهاش تبدیل به انوار قدسی الهی میشود. طوری این نور و ضیاء آن زیاد میشود و درخشندگی پیدا میکند که « وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ » اهل آسمان آن را میبینند. اهل آسمان، ملائکه و همه میبینند که در زمین یک خانههایی نورانی است، سوسو میزند، نور میزند، « کَمَا تُضِیءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیَا » همانطور که ستارگان آسمان برای اهل دنیا میدرخشند. در تهران که خیلی نمیشود دید، ولی یک موقع هایی دیدید که به روستا یا شهر پاکی که میروید، شب که به آسمان نگاه میکنی، ستارگان میدرخشند. خانههایی هم که زیاد در آن تلاوت قرآن شود، برای اهل آسمان شناخته شده است و نورانی است. فرمودند این راجع به وقتی است که « إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ »، پس این یک مطلب.
لذا قرآن و تلاوت قرآن را جدی بگیریم. در جلسه گذشته هم یک روایت خواندیم که علم اولین و آخرین در قرآن است. قرآن همه نوع خصوصیّتی دارد که یکی هم همین است که برای تلاوتش بیان میکنند که خانه را پر از خیر میکند و وسعت به اهل میدهد، هم وسعت مالی و هم وسعت معنوی.
حتّی در باب این که بعضی بیان میکنند در خانهمان یک موقعی جن و پری میرود و از این تعابیری که بیان میکنند، وسایلی جابهجا میشود و ....، یکی از نسخههایی که اولیاء خدا دادهاند این است که زیاد تلاوت قرآن کنید و این هم یکی از آن نکات بسیار مهم است که باید بدانید.
البته بعضی از مطالب دیگر هم هست که باید در خانه رعایت شود. یک مورد شستن ظرفهاست –البته الان بحث ما این نیست اما چون بیان شد، اشارتاً عرض میکنیم- یک مورد این که زباله را شب در خانه نگه ندارید. پیامبر فرمودند : « لَا تُبَیِّتُوا الْقُمَامَةَ فِی بُیُوتِکُمْ وَ أَخْرِجُوهَا نَهَاراً فَإِنَّهَا مَقْعَدُ الشَّیْطَانِ»[2] که شیطان در اینجا همان میکروب هم تبیین میشود. فرمودند: زباله را شب در خانه نگه ندارید و حتّی آن را روز از خانه بیرون ببرید، یعنی حتّی از این که هم میگویند ساعت 9 شب، زودتر. تعبیر این هست که روز بیرون ببرید. چرا؟ « فَإِنَّهَا مَقْعَدُ الشَّیْطَانِ » چون این زباله نشیمنگاه شیطان است.
روایتی هم که در رابطه با تلاوت قران عرض کردیم اصول کافی جلد دوم میباشد در باب فضایل قران کریم.
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ »[3]
فرمان هبوط برای چه کسانی بود؟
عرض کردیم یکی از نکات بسیار مهم این است که بعضی از مفسّرین بیان کردند ملاک از این « قُلْنَا اهْبِطُوا » شیطان هم هست، چون در ابتدای آیه فرمود « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ »، شیطان ابانا آدم و امّنا حوا را به گمراهی کشاند، دو نفر هستند پس صیغه مثنی تبیین میشود. در عرب صیغه مفرد، مثنی و جمع دارد. ما در فارسی مفرد داریم و جمع، دیگر مثنی نداریم. «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها » و از آن درخت ممنوعه، هاء تأنیثیه است به شجره برمیگردد، که فرموده بود: « وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمین »[4] خوردند. « فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ »، خلاصه الکلام این که این عامل شد آنها خروج پیدا کردند و حالا پروردگار عالم فرمود: « وَ قُلْنَا اهْبِطُوا » همهتان هبوط کنید، یعنی شیطان هم بوده. «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ ». گفتیم بعضی اینطور تبیین میکند.
عرض کردیم اینطور نیست و نمیتواند شیطان را هم در بر بگیرد. دلیل هم این که اوّلاً خود فحوای آیه شریفه شیطان را بیان نمیفرماید. میفرماید: « قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » شما انسانها با هم دشمنی میکنید. همین خونریزیها و کشت و کشتاری که در عالم وجود دارد. پس شیطان خارج از این قضیه وجود دارد امّا بعضی اصرار دارند و تبیین به این میکنند که شیطان در این قضیه وجود دارد.
من چند نکته را که آقایان بیان کردند، عرض میکنم و بعد روی این نکاتی که هست، اشاره میکنم. اوّلین نکته همان تبیینی است که ذو الجلال و الاکرام نسبت به این مطلب کرده، همان مسئله که « بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » که یک نکته بسیار مهم است.
عامل لغزش ابانا آدم و امنا حوّا
بعضی تبیین فرمودند یک دلیل این « بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »، از قضیه زَلال درونی انسان است.
اوّلاً از همین « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » شروع کنیم تا به این مطلب برسیم. «« فَأَزَلَّهُمَا » زَلال از زلّت است و زلّت در اینجا یعنی لغزش. یکی از معانی آن ذلّتی هم که با ذال هست، باز لغزش است «کلمه واحده تدل علی معانی المختلفه»، یک کلمه است ولی معانی مختلفی دارد. در ذلّت هم چون انسان لغزش پیدا میکند، خوار میشود. لذا برای زَلَّ در لسان العرب معانی مختلفی را تبیین میکنند، «انحتط» او «انحرف»، لغزش پیدا کرد، انحراف پیدا کرد، ... . امّا عمده هم همین را بیان میکنند که این دو مترادف است.
البته اگر زَلَّ بگوییم لغزش است واگر زُلَّ بگوییم، لغزش نیست. اینجاست که ما اعتقاد داریم حرکات هم دارای معناست. سال هشتاد در اول تفسیر در سوره حمد - که هشت سال تفسیر سوره حمد طول کشید - عرض کردیم که گاهی ما معنا را از آن مطلب حقیقی دور میدانیم و نمیدانیم که آن چیست. در جلسه گذشته یا در درس خارج فقه و اصول هم اشاره کردم که ما معانی حقیقی عربی را نمیدانیم منتها امر گاهی معانی مطلب دارد و برای همین خود حرکات هم دارای مفهوم است. در اوّل سوره بقره هم بیان کردیم دلیل این که خداوند حروف مقطعه میآورد، «الم»، «کهیعص»، چرا با حرکت نمیآورد، همین است که خود حرکت فیذاته عامل است و دارای معناست. شما اگر گفتی زَِلال یعنی لغزش ولی اگر گفتی زُلال یعنی صافی.
« فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » یعنی شیطان عامل شد اینها لغزش کنند. این عنوان وسوسه است. علّت زِلال که تبیین میکنند یعنی نه این که خود شیطان آنها را وادار کرد، شیطان عامل شد، «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ »[5] شیطان وسوسه کرد. زَِلال یعنی لغزش. ریشهاش از وسوسه میآید؛ یعنی وقتی اینها وسوسه شدند، گمراه میشوند. اسّ و اساسش، آن وسوسه است.
عدوات، علّت وسوسهگری
حالا یک سؤال بسیار مهم پیش میآید که چطور میشود در جنّت که عالم طهارت است، به تعبیر خود قرآن اوّلاً عالم سلم است و ثانیاً امن است، «ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ »[6]، - سلم یعنی دوستی و هیچ نوع عداوتی در آن نیست و آمنین هم یعنی در امنیّت کامل هستند - عداوتی به وجود بیاید؟
در این نکته دقّت کنید، حالا إنشاءالله بعد روایاتش را هم عرض میکنم. دلیل هر وسوسهگری در عالم، عداوت است. البته بعضی میگویند این مریضی روحی است، همان مریضی روح هم که تبیین کنیم، خودش عداوت است که به فضل الهی عرض میکنم دلیل و برهانش چیست. لذا هر که عامل وسوسه دیگران شود، معلوم است دشمن اوست و این مسئله باعث شده است که او وسوسهگر شود. پس این با سلم که دوستی است، نمیخورد.
لذا یعنی ابلیس، شیطان رجیم، آنجا با انسان دشمنی کرد. دلیل دشمنی شیطان هم این است که احساس کرد دلیل خروج او از جنّت انسان است. البته خودش عامل بود. پروردگار عالم فرمود: چرا سجده نمیکنی؟ گفت: من به این آدمی که «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ »[7] سجده نمیکنم. متأسّفانه بحث این بود. وقتی به ملائکه خطاب شد که « وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ »[8] که یک دلیلش این بود « أَبى وَ اسْتَکْبَرَ » تکبّر ورزید و خودش را برتر دید. در جای دیگر قرآن کریم فرموده است، گفت: « خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ » من آتشم، آتش گرما و نور دارد، این خاک است، سرد و منجمد است و هیچ هم ندارد، تاریک هم هست. قیاس کرد. لذا وقتی تبیین به این شد که « أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین » پروردگار عالم در جای دیگر فرمود: «فَإِنَّکَ رَجیم »[9] تو رجیم هستی و بیرونش کرد. آنجا طبعاً این احساس کرد که عامل رانده شدنش، انسان است و احساس نکرد که عامل رانده شدنش، اطاعت نکردن خودش بود.
یکی از نکات بسیار مهم که باید به عنوان کد به ذهنتان بسپارید این است که ما در خیلی از مطالب و مسائل اوّل میگردیم عامل را بیرون ببینیم و این اشتباه است. آن روایت شریفه که اوّل بحث خواندم که قرآن را زیاد تلاوت کنید چون در خانه عامل خیر میشود و عرض کردم یکی از مطالبی که عامل میشود اگر در خانه شرّ به وجود میآید، نعوذبالله بین زن و شوهر و خانواده درگیری به وجود میآید، رفع شود، خواندن زیاد قرآن است. یک دلیل هم این است که اگر انسان بخواهد واقعاً متوجّه شود، اوّل باید درونکاوی کند، نه برونکاوی. ما معمولاً در مشکلات اخلاقی و اقتصادی و اجتماعی همیشه عامل را از بیرون میبینیم.
در مثال مناقشه نیست. مثلاً این که ما بتوانیم با وضعیّت موجود خودمان، برنامهریزی کنیم؛ یعنی بنده ببینم درآمدم چقدر است و براساس وضع درآمدی خودم برنامهریزی میکنم. معمولاً ما وقتی به مشکل برمیخوریم که بیرون را میبینیم. نمیخواهم بگویم بیرون مشکلی نیست و وضع اقتصادی جامعه گل و بلبل است، خیر. آنچه که بحث ماست این است که اوّل باید خودمان را ببینیم. چرا همیشه بیرون را میبینیم؟ یعنی میتوانیم فعلاً با موجودیّتی که هست، مقتصدانه و با برنامهریزی خاص از درون ببینیم. مطالب اخلاقی هم همینطور است، از درون ببینیم. « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » هم یک دلیلش همین است، از درون آمد.
خود ابلیس ملعون هم همین حالت را داشت، اوّل تصوّرش این بود که اگر این انسان که پروردگار عالم گفت به او سجده کند، نبود، اخراج نمیشد. فکر کرد همین باعث شد من از جنّت بیرون بروم.
مهلتدهی خدا به شیطان
البته خدا یک مهلتی داد و بعد هم ازجنّت بیرون شد. این مهلتش هم از اینجا معلوم میشود که اگر شیطان بیرون رفته، پس چرا هنوز در جنّت است و بعد هم میتواند ابانا ادم و امّنا حوا را فریب دهد. پس خدا یک مهلتی را داد که در این تأمّل کنید. این هم یک نکته بسیار مهم است که بالاخره پروردگار عالم به تعبیری یک فرجهای میدهد، طرف برگردد. امّا او برنگشت، تازه اصرار کرد. حتّی در روایت شریفه داریم - که یک موقعی عرض کردم و بعد این روایت را مفصّل برایتان میخوانم - که عرضه داشت: خدایا! سجده بر آدم را از من بردار، چنان تو را عبادت میکنم، کما این که تا به حال کردم، که هیچ یک از مخلوقات تو نتواند اینگونه عبادت کند. خود این هم دلالت بر این است که مغرور است. تصوّر کرده که خودش است.
تنها هنر بندگان خدا
لذا بدانیم اگر توفیقی هست «وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ »[10]. تصوّر نکنیم ما بنده خوبی هستیم. اولیاء خدا گفتند خطرناکترین مرحله بندگی برای بندگان حضرت حق این است که تصوّر کنند، خودشان هستند، فکر کنند من به این امر موفق شدم در حالی که این توفیق را پروردگار عالم داده است. ما بایدهمیشه این کد را در نظر بگیریم، بگوییم این دست را چه کسی خلق کرده؟ این زبان را چه کسی خلق کرده؟ این اعضاء و جوارح را چه کسی خلق کرده؟ این قدرت را که من حالا در مقابل پروردگار عالم میایستم، الله اکبر میگویم، رکوع و سجود میکنم، چه کسی داده؟ اصلاً این اعضاء و جوارح مال من نیست. مال خودش است. این نکته خیلی مهمّی است که تنها هنر بندگان حضرت حق این است که این اعضاء و جوارح را در راه خود پروردگار عالم خرج میکنند، همین. در راه خدا، چون متعلّق به خود خدا بوده است.
برای همین دیگر مزد را هم خودش بلد است بدهد. من نمیتوانم تعیین کنم که چون من در راه تو خرج کردم، باید بدهی. میگوید: مگر برای تو بوده است؟ مال تو نبوده. تمام این اعضاء و جوارح متعلّق به خودش بوده و تنها هنر اولیاء و بزرگان و اعاظم و عباد حقیقی حضرت حق این است که توانستند این اعضاء و جوارح را در راه خودش خرج کنند. اجازه ندادند این اعضاء و جوارح در راه شیطان و گناه و نفس دون خرج شود.
لذا وقتی این را خوب فهمیدند، هیچ موقع هم از پروردگار عالم توقع ندارند. این را بدانید. هیچ موقع نمیگویند که خدایا ما این کار را کردیم، پس این مزدش است. اصلاً مزد و اجری نمیخواهند. بهشت هم اگر تو بردی، بردی. دلت خواسته ببری. نبردی هم نبردی. منتها دلیل این که طلب جنّت میکنند این است که میدانند این مکان، مکان خوبان عالم است. از جهنّم رفتن هم ناراحتند برای این که «جَمَعْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَهْلِ بَلَائِکَ وَ فَرَّقْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَحِبَّائِکَ وَ أَوْلِیَائِک »[11] میدانند جنّت نروند، بین خودشان و اولیاء خدا، محبّین حضرت حق «احبائک» جدایی افتاده، لذا از این نارحت هستند.
حالا با توجه به این مطالب، پس اینجا در این قضیه عداوت بوده؛ چون شیطان اشتباه کرد؛ فکر کرد عاملش همین انسان است. برای همین « فَأَزَلَّهُمَا » آنها را به کجی برد و خرابشان کرد. گفتیم اگر جنّت سلم است « ادْخُلُوها بِسَلامٍ آمِنینَ » نباید در آن عداوت باشد، باید دوستی باشد. این یک مسئله.
مسئله دیگر: این که معلوم میشود امنیت هم نداشتند. از همین که به تعبیر عامیانه ابلیس دارد سایه به سایهشان میآید و اینقدر هم وسوسه میکند، معلوم است امنیّت نیست. به تعبیری حدّاقل قضیه امنیّت فکری نداشتند. حالا آیا این با جنت سازگاری دارد یا ندارد؟ إنشاءالله در جلسه بعد این را عرض میکنیم. این ابتدای بحث باشد که به فضل و کرم الهی عرض کنیم « فَأَزَلَّهُمَا » را چطور باید بیان کنیم و جلو برویم و ببینیم که آیا « قُلْنَا اهْبِطُوا » هم واقعاً همانطور است که بعضی از آقایان مفسّرین بیان میکنند یا نه، همان که عرض کردیم « بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » مال ماست.
« اللهم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم السلام علیک یا ابا عبدالله»
بدون این سلامها هیچ فایدهای ندارد. بدون این توسّل هیچ فایدهای ندارد. قرآن ناطق باید باشد. همه اینهایی هم که بنده نوار از اولیاء خدا و بزرگان عرض میکنم، همه آن بزرگان و اولیاء خدا هم از قرآن ناطق دارند، از حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارند. لذا یک سلام کوتاهی بدهیم.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن »
[1]. اصول کافی، ج: 2، ص: 610
[2]. من لا یحضره الفقیه، ج: 4، ص: 5