بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی)
24/03/94- موضوع: آیات 35 و 36 سوره بقره
«أعوذباللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
وَ قُلْنا یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَکُمْ فِی الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حینٍ »[1]
گاهی یک خطا عامل از دست دادن همه نعم میشود.
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ» بیان کردیم اغوای انسان به وسیله شیطان از زمان ابانا آدم و امّنا حوا شروع شد و معمولاً اینگونه است که وقتی انسان از شیئی ممنوع شود، به همان شیء ورود پیدا میکند. «الانسان حریص علی ما منع» انسان نسبت به چیزی که از آن منع شود، حریص است.
لذا وقتی ابانا آدم و امّنا حوا از آن شجره بهشتی منع شدند، با این که همه چیز بود و فقط نباید به آن شجره نزدیک میشدند، شیطان فریب داد و به لغزش افتادند. «فَأَخْرَجَهُما مِمَّا کانا فیهِ» که بعد هم عامل خروج شد.
گاهی اگر انسان یک مسئله کوچک را انجام ندهد یا ممنوع را انجام بدهد، همه آن نعم زیادی که برای او هست، از او گرفته میشود. شیطان فقط یک کار نکرد؛ سجده نکرد، امّا همه نعمتها از او گرفته شد. این نکته بسیار مهمّی است.
لذا یک موقع نگوییم فقط همین یک مورد است. همین یک مورد، نعم را از انسان میگیرد. شیطان یک عمل انجام نداد، از یک طرف تمام ششهزار سال عبادتش و از طرف دیگر نعمت در جنّت بودنش هم از او گرفته شد.
ابانا آدم و امّنا حوا به یک چیز نزدیک شدند، درخت ممنوعه، و همهی بهشت از آنها گرفته شد. این نکته بسیار مهمّی است که گاهی ما آن را فراموش میکنیم. فکر میکنیم یک گناه عیبی ندارد امّا یک موقع میبینیم همان گناه، همهی وجود ما را گرفت.
در درس اخلاق عرض کردم خطورات نفسانی و شیطانی همینطور است، از یک چیز شروع میشود. قاعده این است، هیچ موقع که یکدفعه نمیآید. انحراف اوّل از یک جا شروع میشود، از یک مطلب، از یک نقطه، از یک مسأله، از یک مخالفت، ولو به این که به ظاهر یک عمر داشته اطاعت میکرده.
این مطلب در همهی مسائل هست؛ در مسائل اجتماعی، در مسائل اقتصادی و ... . گاهی میبینید آنهایی که ورشکسته میشوند، یک عمر تاجر موفقی بودهاند امّا یک انحراف کوچکی در دو،دوتا چهارتاهای اقتصادیشان به وجود آمد، یک جا یک اشتباه کوچکی کردند و همهی ثروتشان از بین رفت. این در باب اقتصادی است.
در مثال مناقشه نیست، در باب فرهنگی هم همین است. انحراف از یک جا شروع میشود. میگوید حالا چه اشکال دارد چادر نباشد، اگر مانتو بلندی باشد، مگر چه میشود؟ تازه گاهی چادر دست و پای آدم را هم میگیرد. از همان جا که شروع شد، دیگر مدام جلو میرود. سیاسیون ما یک انحراف پیدا میکنند، بعد گاهی میبینید که با ولایت و امامت زاویه زیادی میگیرند. همه که از اوّل معاند نبودند. لذا انحراف از یک جا که پیش بیاید، همین است.
پروردگار عالم میفرماید: یک جا برای ابانا آدم و امّنا حوا انحراف به وجود آمد، «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ » گفت نزدیک نشوید، نزدیک شدند، همه جنّت از آنها گرفته شد. پس این یک نکته بسیار مهم است.
انحراف، عاملی برای عداوت
«وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» وقتی هم برای انسان این انحراف به وجود آمد، هبوط هم که کند، عامل میشود که آن انحرافش به دشمنی تبدیل شود. «وَ قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ» هبوط که پیدا میکنید، بعضی با دیگران دشمن میشوید. مگر همه ما از یک پدر و یک مادر نیستیم؟ ابانا آدم و امّنا حوا، پدر همه ما حضرت آدم و مادر همه ما حضرت حواست، امّا با هم دشمن میشویم. چرا؟ چون از یک جا شروع شد، یک انحراف، یک خطا، کار را به دشمنی میکشاند.
در مسائل اجتماعی خودمان هم همینطور است. در بحث زناشویی که باید همسر باشند، کفو، که در فارسی بهترین معادل آن همسر است. بارها بیان کردم چرا همسر میگوییم، همتن نمیگوییم؟ چون در سر همه قوا هست؛ چشم هست، گوش هست، زبان هست و مهمتر از همه مغز در سر است. وقتی همسر شدیم، یعنی باید دیدمان به زندگی یکی باشد، یک سخن را بگوییم، یک چیز را بشنویم و نهایتاً یک تفکّر را داشته باشیم ولی وقتی اینطور نبود، یک کلمه من بگویم، بگویم: نظر من و او هم بگوید: نظر من، اختلاف از همینجا شروع میشود. آن مطلبی که با نکاح شروع شد و باید مودّت و محبت روز به روز بیشتر شود، معالأسف طوری میشود که میبینیم به عداوت کشیده میشود. از داخل خانه بین زن و شوهر شروع میشود، تا در جامعه. حتّی گاهی کار به طلاق کشیده میشود. یک انحراف، یک چیز کوچک. این میگوید: من میگویم، او هم میگوید: نه، من میگویم.
گاهی قبل از عقد به این جوانهای عزیز که میآیند ما برای آنها عقد بخوانیم، میگویم: عقد یعنی عهد و پیمان، شما حالا میخواهید عهد و پیمان ببندید که زیر یک سقف زندگی مشترک را شروع کنید. بدانید اگر میخواهید زندگی عالی داشته باشید، چون در دو خانواده مختلف رشد کردید، اختلاف نظر دارید امّا این اختلاف نظر نباید به اختلاف عمل کشیده شود، بلکه باید اختلاف نظرتان از بین برود. راهش هم این است که واقعاً همسر بشوید. همسر یعنی نسبت به زندگی یک دید داشته باشید. حرفتان یکی باشد، یک چیز را بشنوید. فکر و تفکّرتان یکی باشد که آن هم با دینمحوری ممکن میشود. باید دین، محور باشد. دینسالار باشید، نه مرد سالار، نه زن سالار و نه فرزند سالار. اگر اینطور باشد، باعث دشمنی نمیشود.
چرا باید مطیع خدا باشیم؟
لذا معلوم میشود همه انسانها باید از یک جا اطاعتپذیری داشته باشند و بالاترین اطاعتپذیری، اطاعت از فرامین الهی است. اگر آنجا که پروردگار عالم فرمود بروید و هر چه دلتان میخواهد بخورید، اتّفاقاً خیلی جالب است که اوّل هم بیان فرمود « وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما »، اوّل هم منع نکرده، فقط یک مورد را گفته. قران هم به ما بیان فرموده: در این دنیا بخورید «کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ »[2] آنچه که از طیّبات برای شما رزق و روزی قرار دادیم، بخورید. نفرمود نخورید، گفت: حرام و لقمه حرام نخورید که طبعاً در آن علم و حکمت است امّا فرض میگیریم که اصلاً خدا نعوذبالله و نستجیربالله بدون علم و حکمت میگفت - ما معتقدیم هر چه پروردگار عالم برای ما بیان میفرماید از روی علم و حکمت است و قطعاً همینطور است؛ چون انسان به مرور به آن میرسد - من میگویم فلان گوشت را نخور، گوشت خوک را نخور، عرض کردم دلیل دارد و از روی علم و حکمت است امّا اصلاً بدون دلیل هم بگوید آیا الان خدا خالق هست یا نیست؟ پروردگار عالم خالق است دیگر، من که نتوانستم خودم را خلق کنم. یک جاهایی یک قاعدهای در عالم وجود دارد و انسان باید به قاعده تن بدهد. قاعده چیست؟ قاعده این است که من خودم، خودم را خلق نکردم. پس وقتی خالق امر میکند، باید چشم بگویم.
یک مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست. یک شخصی، کسی را استخدام میکند، بَنّا، معمار یا کارگری را و به او میگوید: من میخواهم این ساختمان را این مدلی بسازی. آیا آن بنّا، معمار، مهندس یا کارگر میتواند طور دیگری بسازد؟ خیر.این دو دوتا چهارتاست. پول گرفتی، باید این را بسازی.
پروردگار عالم میگوید: تو که خودت را خلق نکردی، من خلق کردم. میگویم: این حلال است، این حرام. به این نزدیک بشو، به این نزدیک نشو، نخور. حالا چرا؟ بله، دلیلهایی دارد که گاهی انسان آنها را میفهمد که مثلاً اینها برای خود انسان از لحاظ جسمی و روحی ضرر دارد امّا من میگویم اصلاً هیچ ضرری هم نداشته باشد، چون پروردگار عالم دستور میدهد و اعلان میکند نرو، نخور، نپوش باید اطاعت شود.
یک مثال آن ماه مبارک رمضان است. پروردگار عالم درماه مبارک رمضان من و شما را از حلال منع میکند، نه از حرام. میگوییم حالا بعضی از چیزها را خدا حرام کرده و میگوید نخور؛ چشم. امّا گاهی پروردگار عالم میآید حتّی از حلال هم منع میکند. میگوید: اذان صبح را که میگویند تا اذان مغرب، یک ساعات محدودی چیزی نخور. این به ظاهر حرام نیست امّا اگر انجام بدهی، گناه کردی. عمدی بخوری، کفاره دارد و گناه کردی. سؤال: چرا؟ آن هم نه بگوید حرام را نخور، مثلاً پروردگار عالم نمیگوید شراب نخور که آن همیشه حرام است. میگوید: آن لقمه حلالی را که به تعبیری با عرق جبین بدست آوردی، امروز به تو میگویم نخور. خداست دیگر.
ماه مبارک رمضان یک مصداق همان است که عرض کردم فرض ولو به این که پروردگار عالم بدون علم و حکمت - پروردگار عالم علیم و حکیم است و از روی علم و حکمت میگوید. همان ماه مبارک رمضان هم با علم و حکمت است - به انسان بگوید مطلبی را انجام ندهد، خیلی عامیانه اصلاً پروردگار عالم دستور بدهد، باید انسان اطاعت کند. دستور داده که انجام ندهد، چشم، تمام شد؛ چون من که خودم، خودم را خلق نکردم که حالا مدّعی باشم. یکی دیگر من را خلق کرده، یکی دیگر دارد رزق من را میدهد، یکی دیگر به من عمر داده.
کما این که اگر به خودمان بود چه کسی بود که نخواهد همیشه زنده باشد؟! اگر به ما بود چه کسی بود که دلش نخواهد اصلاً نخوابد ولی قوت و قدرتش هم داشته باشد؟! چه کسی بود که دلش نخواهد اصلاً پیر و مسن نشود؟! از کسانی که دیگر در سرازیری هستند، بپرسید، همه دلشان میخواهد که به جوانی برگردند. میگویند جوانی کجایی که یادت بخیر. اگر به من و شما بود اینطور میخواستیم امّا دیگر بخواهیم و نخواهیم عمر دارد همینطوری میگذرد. کوچک بودیم، رشد کردیم، نوجوان شدیم، جوان شدیم، داریم پیرتر میشویم و پیرتر از این هم میشویم حتّی اگر تقویت هم بکنیم. اصلاً مگر نیست که قرصهای تقویتی و ... میخورند امّا به هر حال پیر میشویم و روز به روز هم هر چه پا به سن میگذاریم، این گوشتها بیشتر آب میشود. 90 سالت که شود یا مثلاً اگر إنشاءالله کسی بماند و 100 ساله شود، دیگر اصلاً چهارپاره استخوان هست، بعد هم خداحافظ! اگر به خود ما بود هیچ کدام دلمان نمیخواست، اینطور باشذ. بعضی از کسانی که الان به ظاهر پیر هستند و پا به سن گذاشتهاند، یک موقع برای خودشان جوانی رشید بودند. الان اگر به خودشان بگویید، میگویند باور نمیکردند که اینطور بشوند. میگویند من چه میدانستم درد یعنی چه؟! اصلاً درد حس نمیکردیم. وقتی کسی میگفت من استخوانم درد میکند میگفتم یعنی چه، اصلاً چه دارد میگوید امّا همین آرام آرام اینطور شد.
پس وقتی اعلان میکند در ماه مبارک رمضان از موقعی که اذان صبح میگوید حلال را نخور، نوشیدنیها و حتّی آب را که مایه حیات است، نیاشام، اطاعت میکنیم.
نادیده گرفتن اولین لغزش موجب انحراف میشود.
لذا اگر این را رعایت کردیم، عداوت به وجود نمیآید. تمام عداوت مال این است که اوّلین فرمان پروردگار عالم را نادیده گرفتیم. میخواهم نکات « قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » را بیان کنم. اوّلین نکته و انحراف که عداوت را پیش میآورد، این است که انسان گوش نمیدهد و لذا زلزال پیش میآید. زلل، لغزش است، لغزاندن، و زلزله هم که میآید، اوّل میلغزد، بعد یکدفعه فرو میریزد. « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ ». زلزال در لغت همان زلزله عظیم است و لغزش یعنی چیزی که آخر باعث میشود همه چیز فرو بریزد. اگر همان لحظه جلوی آن را نگیری، این زلزله بوجود میآید و ریشتر آن بیشتر میشود. عزیز دلم! اگر از همان گناه اوّل توبه نکنی، باعث میشود زلزله بیاید و ادامه پیدا کند، لغزش زیاد شود تا فرو بریزد. زلزال از همین است « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » همین است.
بعضی این زلزله را در « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » از همان وسوسه که در آیه دیگری بیان میفرماید « فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ »[3] میدانند که لغزاندن و زلزله اوّلش از وسوسه میآید؛ یعنی اوّل آن فکر تو را میلرزاند. وقتی فکرت را لرزاند، سراغ مطالب دیگر میرود.
یک نکته مهم هم در مسئله انحراف این است که در انحرافاتی که به وجود میآید مرحله اوّلش جدّی ندانستن هر لغزش است. هر لغزشی را باید جدّی بگیریم. اگر جدّی نگیریم، به زلزال و فرو ریختن تبدیل میشود.
لذا این را به شما بگویم اصل زلزله که ما یکدفعه متوجّه آن میشویم، اینطور نیست. حرکتهای زمین و لرزش ابتدا از درون زمین آغاز میشود منتها احساسی که ما داریم، یکدفعه است. یکدفعه میبینیم زمین لرزید امّا آن لغزشها از قبل بوده. لذا دستگاهها مراقبه میکنند و هر چه پیشرفت علم انسانی بیشتر میشود، دقایقی قبلش پیشبینی میکنند. لذا این را دیدید و شنیدید که حیوانات زودتر متوجّه زلزله میشوند؛ چون ارتعاشات زمین زودتر به آنها میرسد ولی ما، انسانی که مدّعی است، دیرتر متوجّه میشویم. خدای متعال میخواهد بگوید: ای انسان! بله، ما در یک چیزهایی به تو توفیقاتی دادهایم امّا در این یکی به تو توفیقی ندادهایم. بعضی مواقع حیوان نیم الی یک ساعت زودتر متوجّه میشود که بناست زلزله بیاید یا بناست باران بیاید. مثلاً سگ از نوع وزش باد، نوع حرکت ابرها و ... متوجّه میشود امشب باران میآید ولی ما نمیفهمیم. لذا او زودتر در لانهاش میرود.
پس عداوتها از موقعی به وجود میآید که وسوسه وجود دارد و آن وسوسه را انسان برای خود میگوید.
مطلب و نکته دیگری که باید عرض کنیم این است که وسوسه، همین زلزال عامل میشود که انسان تصوّر کند حقیقت است، بعد به عداوت دچار شود.
جلوه دادن معکوس شیطان در وسوسه
یک نکته عرض کنم که خیلی جالب است. آیه شریفه بیان میکند: « هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ »[4]. وقتی این شجره ممنوعه هست، شیطان در ضلالت و وسوسه نمیآید بگوید این بد است، میگوید این خوب است، بعد تبدیل به عداوت میشود. هیچ موقع نمیگویند گناه لذّت ندارد، میگویند لذّت دارد. نمیگویند اگر شما بخواهید خودتان برنامه هستهای داشته باشید، خوب است، میگویند این ضرر دارد ولی آن طرف نفع دیگری برای شما دارد. میآیند نفعها را بیان میکنند. « هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ ». لذا این محاورهای که بین ابانا آدم و امّنا حوا با شیطان به وجود میآید، خیلی مهم است. دلیل و برهان میآورد که من میخواهم تو را به یک شجرهای دلالت کنم که همیشه خالد و جاوید باشی، « وَ مُلْکٍ لا یَبْلى ». باز شیطان خطاب به ابانا آدم و امّنا حوا اینطور میگوید: « ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ »[5] میدانید چرا خدا شما را نهی کرده که دست به این شجره نزنید، چون شما نباشید از دو ملک، یعنی شما ملک نشوید یا مخلّد ابدی نباشید، علّت این است.
در وسوسه اینگونه است که اگر پروردگار عالم یا اولیاء خدا از مطلبی نهی کردند، شیطان نهی آنها را بد جلوه میدهد. میگوید: چرا اصلاً نهی کرد، دلیلش چیست، بعد میگوید دلیلش این است که نمیخواهد تو جاودان بمانی و حال تو، حال جاودان در بهشت باشد و مخلّد ابدی باشی و یا جزء ملائکه الله باشید؛ چون اینجا جایگاه قدس است، جایگاه بسیار طاهری است، خدای متعال گفته این را نخور امّا اگر این را بخوری، دیگر اینجا میمانی و دیگر نعوذبالله و نستجیربالله خدای متعال هم نمیتواند کاری کند. شیطان اینطور بیان میکنند. پس همیشه در باب نهی از مطالب یک جوری در مقابل شما جلوه میدهند که تصوّر کنید اگر این کار را که گفتند انجام ندهید، انجام ندهید، ضرر میبینید، نه این اگر انجام ندهید نفع ببینید؛ یعنی برعکس جلوه میدهند.
میگویند: اگر شما با آمریکا ارتباط نداشته باشید، ضرر میبینید، نه این که نفع میبینید. طور دیگری جلو میدهند. امام نهی میکند و میگوید: آمریکا شیطان بزرگ است و اگر از مأذنههای آمریکا صدای اذان هم بلند شود، ما باز هم به آن اذان شک داریم امّا میگویند: آقا این حرفها دیگر گذشت و ... . طور دیگری جلوه میدهد. میگوید حالا مدام بگویید مرگ بر آمریکا، خب که چه؟! مدام محاصره اقتصادی! الآن هم که دیگر فرمایش فرمودند که آبمان هم به همین هستهای بستگی دارد. حتماً فردا هم در هواشناسی میگویند تا چند روز آینده به واسطه امضاء نشدد قرارداد هستهای بارندگی نخواهد شد! بارندگی ما، آبمان، نانمان، همه به آن بستگی دارد. حیا را خوردند و یک قلپ آب هم رویش! هر چه میخواهند، میگویند. طور دیگری جلوه میدهند. ببینید اینها مصداق در قرآن است.
شیطان نصیحتکننده!
شیطان هم وقتی میخواست ابانا آدم و امّنا حوا را گمراه کند، نگفت که اگر بخورید، بدبخت میشوید. برعکس گفت. گفت: اگر بخورید، خوشبخت میشوید. میدانید خدا چرا منع کرده که نخورید؟ چون اگر بخورید، مخلّد میشوید یا ملک میشوید، « ما نَهاکُما رَبُّکُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاَّ أَنْ تَکُونا مَلَکَیْنِ أَوْ تَکُونا مِنَ الْخالِدینَ ». بعد آخرش هم میگوید «إِنِّی لَکُما لَمِنَ النَّاصِحینَ »[6] من ناصح شما هستم، دارم به نفع شما کار میکنم. گفت: آدم! حوا! من دارم شما را نصیحت میکنم. میخواهید بخورید، میخواهید نخورید.
دیدید بعضی میگویند: آقا به نفعمان است. بالاخره با امریکا رابطه داشته باشیم. ما چرا با آمریکا در بیافتیم؟! با شاخ گاو در بیفتیم؟! ما شیر گاو را میخوریم. پدر آمرزیده! این گاو نر است، شیری ندارد. آن روستایی گفت: اینها بلد نیستند، ما روستاییها میدانیم فرق گاو نر با گاو ماده چیست. این بنده خدا فکر کرده آمریکا شیر دارد. آمریکا خودش یک عمر است گاوباز است. گاوهای وحشی را رام کرده، حالا تو میخواهی شیر این گاو را بخوری؟! حسابی شاخت میزند. الان این آقایان نصیحتکننده هستند که چرا با دنیا اینطور باشیم؟ بیچاره شدیم، مگر چنین است و چنان است و ... . خب به امام بگوببد. چرا رویتان نمیشود، بگویید: امام اشتباه کرد، ما را بدبخت کرد. امّا آیا واقعاً بدبخت و بیچاره شدیم یا جزء هشت کشور شدیم؟ مگر هستهای فقط به این است که بمب بسازند؟ از این طریق میتوانیم آب دریا را شیرین کنیم. چه بیماریهایی که به وسیله طب هستهای درمان میشود. میدانید آب الان گرانتر از نفت است؟ حالا شما که میگویید آبمان هم به این بستگی دارد، بگذار اتّفاقاً ما خودمان هم به این صنعت برسیم که اگر آبمان را هم قطع کردند، بتوانیم آب دریا را شیرین کنیم. مسخره کردند، آب دیگر چه ربطی به این قضیه دارد؟ خلاصه خیلی باید مواظب بود.
پس ضلالت و گمراهی اوّلاً به واسطه انحرافی است که به وجود میآید و طرف میپذیرد و ثانیاً وقتی اوّلی را انجام داد، بدان دیگر جلو میرود و انتهایش معلوم نیست.
بارها این مثال را زدم، یک خط مستقیم بکشید، یک کسی روی این خط راه برود و یک کسی هم خیلی کم، کمتر از میلی، کج بشود و بعد هم اصلاً اضافه نکند و همان یک کم را مستقیم برود. اوّلش معلوم نیست امّا بعد از دو سال، سه سال، پنج سال، ده سال، برگردد به عقب نگاه کند، میبیند اووووه! از صراط مستقیم چه زاویهای گرفته! لذا انحراف همین است. از یک مقدار کوچک شروع میشود.
مسئله دیگر هم اینکه آنها که عامل انحراف هستند، نمیآیند بگویند ما میخواهیم شما را منحرف کنیم. میگویند: ما میخواهیم شما را نصیحت کنیم. منافقین هم کارشان همان کار شیطان بود دیگر. لذا پروردگار عالم به پیغمبر میفرماید: «إِنَّنی هَدانی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ »[7] ای پیغمبر بگو حتماً مرا به راه راست هدایت کرده « دیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً ». امّا منافقین وقتی میخواهند بیان کنند، میآیند به عنوان ناصح بیان میکنند. خدعه میزنند. خدعهشان چه هست؟ اوّل میگویند «مَنْ یَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنینَ»[8] ما هم مؤمن هستیم. اینها در قلبشان مرض هست « فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضاً »[9] وقتی به آنها میگویند فساد نکنید « قالُوا إِنَّما نَحْنُ مُصْلِحُونَ »[10] میگویند: ما اصلاح طلبیم، ما کجا مفسدیم؟! ما اصلاً فساد نمیکنیم. « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لکِنْ لا یَشْعُرُونَ »[11]. بعد که به آنها میگویند: بیایید مثل مردم ایمان بیاورید، میگویند: نه «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ آمِنُوا کَما آمَنَ النَّاسُ قالُوا أَ نُؤْمِنُ کَما آمَنَ السُّفَهاءُ»[12] اینها سفیه هستند، اینها نمیفهمند « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ وَ لکِنْ لا یَعْلَمُونَ ». وقتی هم با مؤمنین هستند «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ »[13].
تا قبل، دوم خرداد و آن زمانها، نفوذ حضرت آقا را نمیدانستند و در روزنامهها و صفحه اوّلشان اینطور مینوشتند که رهبری گفت یا نهایتاً مقام رهبر، خیلی کوچک خطاب میکردند امّا حالا دیدند نه، دیگر به این سبک نمیشود، نفوذ را فهمیدند. « وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا »، حالا میآیند میگویند: رهبر معظّم انقلاب و ... . بعد هم میگویند: «انما نحن مستهزئون» ما اینها را مسخره میکنیم امّا فعلاً باید بگوییم.
مثل این که بعضی از اینها یاد گرفتهاند یک چفیه به گردنشان میاندازند. اصلاً چه کسی گفته این کار را بکنند؟ من اگر بودم قاعدهای درست میکردم که اینطور نباشد، از طرف سپاه یا بسیج یا از خود آقا دستور میگرفتم. در مجلس مناسبتی میشود، الکی هر کسی که از راه میرسد، الکی یک چفیه به گردنش میاندازد و اصلاً اعتقادی هم به چفیه ندارد. بعد هم میرود، آن را یک گوشهای میاندازد. آن که در فتنه بوده و با بسیج و سپاه و مردم مخالف است. ایها با شما مردمی که در آن ایّام چقدر حرص و جوش میخوردید، زودتر از همه میدویدید که چرا اتوبوس نگذاشتند یا کم گذاشتند، چرا مترو را بستند و صف اوّل هم میدویدید و برای دفاع میرفتید، مخالفند امّا حالا یک چفیه دور گردنشان میاندازند. اینها میخواهند بگویند « قالُوا آمَنَّا » امّا « وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ » مسخره میکنند.
پروردگار عالم میفرماید شیطان اوّل به عنوان نصیحت بیان میکند که من دارم شما را نصیحت میکنم، شما بدانید من شما را دوست دارم. شما نمیخواهید از این استفاده کنید، بهره ببرید، جاوید بمانید؟ با این شما جاویدان خواهید بود. برای همین به عنوان ناصح وارد میشوند. پس مسئله سوم راجع به منحرف شدن، گوش دادن به ظاهر ناصحین است.
راهی برای جلوگیری از عداوت
من میخواهم یک نکتهای را از خود آیه برایتان در بیاورم و آن این که انسان فقط باید به یک کلام گوش بدهد، امامت. چرا بیان میکنیم امامت؟ چون پروردگار عالم در آیه 38، بعد از آیه 37 که فرمود «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیم » فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً». قبل هم فرموده بود: « قُلْنَا اهْبِطُوا بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ » هبوط پیدا میکنید و بعضی با بعضی دشمن میشوید. پس ای داد بیداد! یعنی باید برویم در دنیا و با هم دشمن شویم؟ این چه معنایی دارد؟این که به درد نمیخورد! فرمود: اینطور هم نیست، یک راهی برایتان گذاشتم. «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمیعاً فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون » اگر میخواهید یک موقعی کسی به عنوان ناصح فریبتان ندهد، مطیع امام باشید، مطیع هادی الهی باشید، مطیع ولایت باشید. آنوقت از ناصحین دروغین در امان میمانید و دیگر فریب نمیخورید. این صراحت قرآن است.
پس چه کنیم که دشمن نشویم؟ پروردگار عالم میگوید دلیل دشمن شدنتان این است که شما تبعیت از امام نمیکنید. اگر از هادیانی که من خدا برایتان فرستادم، تبعیت کنید، دشمن نمیشوید، « فَمَنْ » - که حالا این را بعدها توضیح میدهیم که چرا «فاء» بر سر «من» آمده است - « تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون » دیگر خوف و حزنی ندارید. اصلاً نگران نباشید. شیطان بیاید بگوید، دیگری بیاید بگوید، مهم نیست. بگویید: شما دیگر چه میگویید؟!
الان هم حرف گوش دادن ما نسبت به فرمان رهبری و فرمایش امام المسلمین، امام خامنهای( مدظله) برای همین است که که قرآن فرموده که باید حرفشان را گوش دهیم. حالا دیگران مسخره کنند، ما کاری نداریم. حضرت امام میگوید اینها دشمن هستند. اگر گوش کردید، در امان میمانید امّا اگر اطاعت نکردید، دیگران و وسوسهگران به عنوان ناصحین میآیند و شما را هم مثل ابانا آدم و امّنا حوا فریب میدهند.
ما این آیات را نمیخوانیم که داستان خوانده باشیم. حالا یک زمانی پدرمان آدم و مادرمان حوا بودند، تمام شد و رفت. هی بخوانیم « فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ » که چه؟! باید بدانیم چرا آنها به لغزش افتادند و لرزیدند، برای این که آنها به حرف به ظاهر ناصح گوش دادند.
پروردگار عالم میگوید: زمین دیگر خطرش بیشتر است. اینجا باید به حرف من گوش میدادند. منِ خدا پیشوای آدم و حوا بودم امّا برای شما امام و هادی میفرستم. این نکته من النکات است. پس ابانا آدم و امّنا حوا هم امام داشتند. پروردگار عالم فرمود: « قُلْنا » ما گفتیم « یا آدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما » هرچه دلتان خواست از این جنّت بخورید « وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ » پس اینجا خود خدا امام اینهاست. بعد میفرماید: حالا که شما در زمین هبوط میکنید، از طرف من امام میآید. اگر میخواهید یک موقع به ضلالت و گمراهی نیافتدید، به لغزش نیافتید، تنها راهش این است «فَمَنْ تَبِعَ هُدایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون ».
اصلاً دیگران را چه کار داری؟ میگویند: ما نصیحت میکنیم، خب نصیحت بکن، برای خودت نصیحت میکنی. میگویند: آقا اینها به ضررمان است، ما به عنوان ناصحیم. شما غلط میکنی نصیحت میکنی، ما تو را شیطان میبینیم. «مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ »[14] است دیگر. تو که بیایی به امام نصیحت کنی، تو شیطان ناس هستی. داری غلط زیادی میکنی. ما یک مطلب بیشتر نداریم: امامت و امّت. خدا این را برای من و شما ترسیم کرده است، هرکه هم میخواهد باشد. این رئیسجمهور، آن رئیسجمهور این مجلس، آن رئیس مجلس ...، ما کاری به آنها نداریم. إنشاءالله همهشان هم خوب و عالی هستند و هیچ کدام هم بد نیستند. بحمدلله هیچ کدام هم حبّ دنیا ندارند، همه هم سادهزیست، خانه همهشان هم همین جاها پیش ماهاست. اصلاً منیریه مینشینند، جمهوری مینشینند، همه پایین مینشینند. خانههایشان نهایتاً صد متی، دویست متی است. هیچ کدام خانه 500 متری، هزار متری ندارند. اصلًا هیچ کدام هم نمیدانند میلیون چیست که بخواهند بدانند میلیارد چیست! آخر ماه هم بندههای خدا حقوقشان کم میآید. چه بگوییم؟! بگذریم. حالا شما ناصحین را بفهمید چه کسانی هستند. اصلاً خیلی هم خوبند امّا شمای خیلی خوب! به تو نیامده نصیحت کنی، امام هست.
پس یک عامل انحراف این است که امام را اطاعت نکنی. در جنّت امام آدم و حوا خود خدا بود. «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونا مِنَ الظَّالِمینَ » و امام من و تو در زمین هادیان الهی هستند. اوّل پیامبران و معصومین و در غیاب آنها همان که امام راحل و عظیمالشّأن بیان فرمودند: «ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است»، ولایت فقیه است. تمام شد. پس یک دلیل انحراف و زلزال از اینجا شروع میشود. إنشاءالله ادامه بحث جلسه آینده.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ »
آخرین سلام در این ماه شعبانالمعظّم. مراقب باشید. نکاتی را هم میخواستم بیان کنم، فرصت نشد. اگر بتوانید سه روز آخر ماه را روزه بگیرید، خوب است. ماه مبارک دارد میآید، آماده شویم. عجب ماهی است، ضیافت الله. بشود آماده شویم، چه میشود. بارها گفتم فریب هم نخورید، ماه مبارک چون ماه تهذیب است نباید غیبت کرد، نباید تهمت زد امّا یک موقعی از نظام و اسلام غفلت کنیم. بدانید آنهایی هم که اخلاقی هستند ولی هیچی نمیگویند، با هیچ کس کاری ندارند، آسته برو، آسته بیا که گربه شاخت نزنه، آنها بدتر از همه و بداخلاقتر از همه هستند. اگر پردهها بالا میرفت میدیدید که آنها در زندگیهایشان چه هستند و ... . آقا برای خودش دکّان و بازار راه انداخته. کسی که خودش را برای دین خرج نکند، یک ریال ارزش ندارد. انسان باید برای دین خودش راخرج کند. همینها ماه مبارک رمضان که میشود، شروع میکنند به مطالب. مواظب باشید، من اجمالاً عرض میکنم.
« السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ وَ أَنَاخَتْ بِرَحْلِکَ عَلَیْکَ مِنِّی سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِکُمْ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلَادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن »