تفسیر 10/8/94 – آیه 37 سوره بقره
عن مولانا امیرالمؤمنین علیّ بنأبیطالب(صلوات الله و سلامه علیه): «تَعَلَّمُوا اَلْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ اَلْقُلُوبِ وَ اِسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ اَلْقَصَصِ»[1]
خصوصیّت آموزش، تفکّر، طلب شفا و تلاوت نیکوی قرآن
بنای به این داریم که حدیثی اوّل تفسیر بیان کنیم، این روایت را امشب انتخاب کردیم، حضرت میفرماید قرآن بیاموزید «تَعَلَّمُوا اَلْقُرْآنَ» برای چه؟ «فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ»، انسان باید سخنهای دیگر را هم بشنود و بین آنها بهترین را انتخاب کند. بارها با مثال بیان کردیم که خصوصیّت قرآن این است که هیچ موقع کهنه نمیشود و دائمی و ابدی است «فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ» بهترین و نیکوترین سخن است و یکی از خصوصیّات مؤمنین هم این است که سخن را میشنوند و بهترین را انتخاب میکنند «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ»[2].
یکی از خصوصیات قرآن بهروز آن است که بارها در مباحث بیان کردیم و امشب هم در آیه شریفهای که قصد بیانش را داریم تمثیل میزنیم.
بعد میفرمایند «وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ» در آن اندیشه و تأمّل و تفکّر کنید، «فَإِنَّهُ رَبِیعُ اَلْقُلُوبِ»، «فاء» را بر سر «إنّ» آورده است، مولیالموالی میفرمایند پس به تحقیق که او بهار قلبهاست یعنی قلب را شاد و روشن و زنده میکند، خصوصیّت بهار چیست؟ ربیع زنده نگه داشتن است، خصوصیّت بهار نشانه حیات بعد از زمستان است که درختان خوابیدهاند، اتّفاقاً یکی از خصائص بهار بشّاشیّت است، در انسان شادابی خاصّی را ایجاد میکند و قرآن چنین است.
«وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ» در آن تأمّل کنید و بیاندیشید. چرا؟ وقتی بیاندشید قلبتان زنده میشود، وقتی انسان با قرآن باشد میفهمد، غوغاست. در بحث جُند در آیه 5 سوره اسراء که آیه 4 راجع به بنیاسرائیل است، این آیات را خودتان مطالعه کنید، میفرماید بنیاسرائیل دو مرتبه بر روی زمین غلو میکنند، یکی آن که زمان حضرت موسی بود و یکی هم بعد، در آیه شریفه میفرماید یک عدّه میآیند اینها را دیار به دیار تعقیب میکنند و آنها را میگیرند و از بین میبرند، ذیل این آیه شریفه چندین روایت هست که دو روایت بسیار عالی است، یکی از آنها از امام صادق(علیه الصّلوه و السّلام) است که بیان میفرمایند اینها اهل قم هستند. بیان کردهایم که مردم ایران را به سه عنوان گفتند در روایاتی قم گفتهاند، در روایات دیگری خراسان و در بعضی دیگر فارس گفتهاند که قبلاً بحث آن را داشتیم که منظور چیست. در آن روایات شریفه خیلی جالب است میفرماید اینهائی را که میآیند و میگیرند ایرانیها هستند، در یک روایت دیگر میفرماید این اتّفاق قبل از ظهور حضرت هست و زمینه را برای ظهور آماده میکنند، اینها همه تازگی قرآن را نشان میدهد.
«وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ» به نور آن شفاء بگیرید، «فَإِنَّهُ» یعنی به درستی که تحقیقاً اینگونه است شفاء سینههاست یعنی آن شکها و شبههها همه به واسطه این از بین میرود، «وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ اَلْقَصَصِ» آن را نیکو تلاوت کنید چون در آن نافعترین قصّهها است. بارها بیان کردیم قصّه و داستان و تاریخ در اسلام برای این نیست که ما رمّان بخوانیم یا تاریخ را بدانیم، حالا بدانیم که چه بشود؟ اینکه از این قصص و تاریخ عبرت بگیریم «فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ»[3]، و یا اولی الابصار، اینها تعابیری است که قرآن میفرماید.
دلیل پذیرش توبه آدم
«أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعینِ الرَّجیم فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ»[4] ما در آیه شریفه 36 سوره بقره علّت عداوت را بیان کردیم، چرا میفرماید با هم دشمنی میکنید چون باور نکردیم که دنیا جاودان نیست «وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ» در زمین استقرار دارید نه اینکه آنجا همیشگی هستید، «وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ» متاع شما هم یک متاعی مشخّص است، تا مدّتی زمین قرارگاه است و یک معیشتی هم بهواسطه این قرارداد دارید منتها شیطان شما را فریب میدهد همانطور که آدم و حوّا(علیهما الصّلاه و السّلام) را فریب داد و دشمنیهای شما بهواسطه حبّ دنیا و ریاستها و... شروع میشود.
چندین جلسه مفصّل راجع به این موضوع که «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ» و اینکه فرمودند «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ» بیان شد که آیا واقعاً نعوذ بالله خدا میخواست که اینها فریب بخورند یا نه، چون میفرماید «فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ» شما به خودتان ظلم کردید، مباحث را هم روائی و هم آنچه که آقایان اشاراتی داشتند بیان کردیم. اگر بخواهیم بحث کنیم آیه زیاد است منتهی چون تقریباً بیش از ده جلسه راجع به یک آیه صحبت کردیم این آیه را کفایت میکند، دیگر حوصلهها سر میرود.
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[5] در اینجا نوع تبیین عجیب است، با «لَقِیَ» تبیین شده است، در مورد «تَلَقّی» که از «لَقِیَ» هست یک مطلب را دریافت کردن میگویند و مطلب دیگر رسیدن حقیقی است، چون لقاء یعنی کسی به کسی برسد و فقط رسیدن ظاهری منظور نیست بلکه در باب لقاء بیان به اتّصال است، اتّصال را لقاء میگویند.
در «فَتَلَقَّى»، «فاء» بر سر «تلقّی» آمده است، «فاء» حرف است و حرف جزء کلمه است، کلمه سه نوع است اسم است و فعل است و حرف، «کلمه واحده تدلّ علی معان مختلفه» گاه یک کلمه چند معنا دارد، از بس گفتیم دیگر حفظ شدید. یک معنای «فاء»، «تحقیقاً» است و معنی دیگر آن «پس» است.
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ» پس خدا به او متّصل کرد چون لقاء اتّصال است، از ناحیه پروردگارِ خویش، آدم به کلماتی وصل شد، «فَتَابَ عَلَیْهِ» تحقیقاً اگر آن کلمات نمیبود توبه پذیرفته نمیشد، این نکته بسیار مهم است.
«إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» که «إنّ» هم تحقیقیه است، به درستی که خدای متعال توبهپذیر و رحیم است، خصوصیّت ذوالجلال و الاکرام این است که توّاب و رحیم است، چون امور حضرت حق براساس رحمت است توبه را میپذیرد و الّا توبه به صورت ظاهر نباید پذیرفته شود.در باب توبه نُه شرط گذاشتهاند که یکی از آنها جبران است امّا «إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ» پروردگارعالم خوب میداند انسان نمیتواند جبران کند. یک مثال بزنم عمر از دست رفته را کجا میتوان جبران کرد؟ دیروز، دیروز بود و امروز هرچقدر هم بخواهم جبران دیروز را کنم، دارم کار امروزم را انجام میدهم، هر چقدر هم تلاش کنم جبران دیروز نیست، شاید شما بگویی مثلآً من در روز پنجاه آیه میخواندم ولی دیروز نخواندم حالا امروز جبران میکنم و صد آیه میخوانم، میدانید مَثَل این حرف چیست، بیان شد معنی «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»[6] این است که شما باید این قدر تلاش کنی و جلو بروی تا دیگر نتوانی، نه این که کمی که انجام دادم بگویم حدّ من همین است، خدا هم بیشتر از این از من نخواسته است خود خدا فرموده است «لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا»، نخیر، یعنی آن قدر تلاش کن که دیگر طاقتت تمام شود تا آن حدّی که میتوانی. امروز برای امروز داری کار میکنی منتهی امروز تلاشت بیشتر از دیروز بوده و اتّفاقاً در روایات شریفه فرمودهاند اگر دو روز کسی مساوی باشد مغبون و خسارتدیده است. نباید دل خوش باشد که من هر روز اینقدر نوافل میخوانم، خوب! هر روز اینقدر ذکر میگویم، خوب! این قدر مطالعه میکنم، خوب باید مطالعهات امروز بیشتر از دیروز باشد، من امروز اینقدر کلام الهی را شنیدم و مطالبش را متوجّه شدم، فردا باید بیشتر باشد... و الّا انسان ضرر دیده است.
انسان نمیتواند جبران کند و لذا یکی از خصایص ذوالجلال والاکرام و اسماء او جبّار یعنی جبران کننده است، و این جبران کنندگی او در باب رحمت اوست که اشاره خواهیم کرد. در این نکاتی که بیان میشود تأمّل بفرمایید.
القا، یادآوری آنچه میدانست
بعضی درباره «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ» بیان میکنند که «فَتَلَقَّی آدَمَ» است، آدم به نصب است، چون آدم اسم است و اسم به طور کلی فاعلیّت دارد، وقتی میخواهید اسمی را به تنهایی بگویید علیٌ میگویید و علیاً نمیگویید، مگر یک عاملی باشد که باعث نصب آن شود، «کُلُّ فاعلٍ مرفوع» و چون اسم به خودی خود فاعل برای فعلیت است پس رفع میشود، ولی ما این حالت نصبی را اینجا برای آدم نداریم.
نکتهای که تبیین شود این است که وقتی آدم به رفع بیان شود بحث «قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ»[7] تبیین میشود و ممکن است ناظر به این مطلب باشد که فرمود ای آدم از اسماء به فرشتهها خبر بده، چرا؟ چون «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ»[8] خدا تمام آن اسمائی که مدّنظر داشت به آدم یاد داد، «عَلَّمَ» خود خدا یاد داد، بعد هم فرمود که آن اسماء را به ملائکه عرضه داشتیم و به آنها گفتیم «فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ» حال شما بگویید آن نامها چیست اگر راست میگویید، «نبأ» خبر دهید، آنها ماندند، «قَالُواْ سُبْحَانَکَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّکَ أَنتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ»[9] خودشان هم میدانند لذا میگویند ما علمی نداریم مگر این که شما مرحمت کنید، «قَالَ یَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ» ای آدم از آن اسماء به اینها خبر بده، بیان کردند اگر تبیین به «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ» است چون آدم از قبل کلمات را میدانست و اینجا خدا به او القا کرد.
مثل تلقین درون قبر است، تلقین یعنی چه؟ یعنی آن چیزهایی که میت میدانست را امروز به او القا کردند، در تلقین نمیخواهد چیز جدیدی به او بگوید لذا میگوید «إسمَع إفهَم» بشنو و بفهم که چه داریم میگوییم، «مَن رَبُّک قُال فِی جَوَابِهِمَا اللهُ جَلَّ جَلَالَهُ رَبِّی» خوب او از قبل میدانست الله، ربّ است و این القا هست، «فَتَلَقَّى» یعنی اینها در درون او بود و حضرت حق یاد داده بود منتهی امروز آورد و اتّصال داد، یعنی ذهن آدم ابوالبشر را به آنها اتّصال داد که این اسمائی که داری را باید بگویی تا توبهات پذیرفته شود.
نجات دهندگان آدم
این کلمات چه هستند؟ من امشب میخواهم نکاتی را از اهل جماعت برای شما بیان کنم و بعد إنشاءالله مطالب خودمان را بگوییم. منابع اهل سنّت یکی جلالالدین سیوطی در الدرّالمنثور فی التفسیر است، یکی ابن جمعه حویزی در تفسیر الثقلین است و یکی تفسیر کشّاف است، در ذیل این آیه شریفه و ماجرای وسوسه ابلیس چند نکته هست، یکی در درّالمنثور است که میگوید «قال ابن عبّاس سئلتُ عن نبی» ابن عباس میگوید من از نبی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) سؤال کردم، «عن کلمات التی تلقاها آدم من ربّه فتاب علیه قال سأله بحق محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین علی تبت علیه فتاب علیه» حضرت فرمودند به محمّد و آل محمّد(صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین) اتّصال پیدا کرد، جلالالدین سیوطی دعایی را هم بیان میکند که آدم انجام داد، گفت «اللهم انّی اسئلک بحقّ محمّد و آل محمّد هم محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین أنا من المذنبین و أنت التوّاب الرّحیم فاغفرلی وارحمنی یا التوّاب الرّحیم» برای همین هم آخر آیه توّاب و رحیم را دارد، پس توبه ابانا آدم(علی نبینا و آله و علیه الصّلوه و السّلام) به اسماء مقدّس حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلین) است.
انواع توبه در قرآن کریم
«فَتَابَ عَلَیْه» با توجّه به این مطلب نکتهای را بیان میکنم و آن این که چند نوع توبه در قرآن کریم و مجید الهی بیان شده است:
یک- توبهای که من ناحیه الله همیشه القا میشود.
دو- توبهای که اتّصال به اولیاء خدا عامل آن میشود.
یکی را خود خدا یاد میدهد و توبه دیگر را هم پروردگارعالم از طریق اتّصال به اولیاء خدا میپذیرد. در قسم دوّم در آیه 117 سوره توبه فرمودند «لَقَد تَّابَ الله عَلَى النَّبِیِّ وَالْمُهَاجِرِینَ وَالأَنصَارِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَةِ مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»[10] در ادامه میفرماید «عَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»[11] چند نکته بسیار عالی بیان میشود که اتّفاقاً اینجا هم پروردگارعالم به «توّاب و رحیم» اشاره میکند.
دوستان، بحث تفسیر تخصّصی است، درس اخلاق چهارشنبهها جدای از این مطلب است و الحمدلله همه میآیند و مملو جمعیّت میشود امّا بحث تخصّصی را باید تأمّل کرد شاید یک علّتش هم همین است که بحث تفسیر را خیلی حوصله ندارند.
پروردگارعالم «لام» را بر سر «قد» آورده است، «لَقَد تَّابَ الله» همانا یقیناً محقّق است، که باید بگوییم اکثر مترجمین اینجا را در قرآن ترجمه صحیحی نکردهاند فقط با «همانا» گفتهاند که غلط است، وقتی دو تحقیق با هم بیاید یکی معنای یقین میگیرد، خوب دقّت کنید، «عَلَى النَّبِیِّ» با «علی» آورد نه با «فی»، «علی» عنوان استعلا دارد و وقتی چیزی استعلا دارد یعنی دائمی میشود، این یک نکته ادبی است.
بارها به أعزّه روحانی در درس خارج و دیگر دروس گفتهام که برای تفسیر هشت مسئله نیاز است، یکی خود ادبیات عرب است که انسان باید دقیق باشد و تأمّل کند، شما هم میتوانید تفسیر بگویید ولی اعلام کنید که مثلاً از تفسیر المیزان و یا نمونه میگویم، چون تفسیر تخصّص لازم دارد لذا باید در آن مراقبه کرد که خدای ناکرده تفسیر به رأی نشود.
«فِی النَّبِی» که توبه در نبی و مهاجرین و انصار را قرار دادیم، نیست، در ادامه میفرمایند همانا یقیناً محقّق است خدا بر پیامبر و مهاجرین و انصار که در آن ساعت دشوار از او پیروی کردند- این جریانی دارد که بیان میکنیم- عنایت کرد، یعنی وقتی از پیامبر و مهاجرین و انصار تبعیت کردند «الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ فِی سَاعَةِ الْعُسْرَه»، حرف «علی» را آورده است چون یک موقعی بعضی از این انصار میخواستند از آن ساعت دشواری که در جنگ بدر اتّفاق افتاد ترک جهاد کنند، «مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُم» یعنی نزدیک بود منحرف شوند، «زیغ» یعنی کسی که یک لحظه کج میشود و در تنگنایی که ایجاد شده، به انحراف میافتد، «مِن بَعْدِ مَا کَادَ یَزِیغُ» آن موقعی که بعضی از این قلوب نزدیک بود ترک جهاد کند و دلهایشان بلغزد، توبهشان را پذیرفت «ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» خدا نسبت به کسانی که توبه میکنند رئوف و رحیم است، منتهی میفرماید اینجا به واسطه اتّصال به نبی و نه تنها اتّصال به نبی، اتّصال به مهاجرین و انصار، توبه پذیرفته شد.
از اینجا عنوان شفاعت هم میگیرند، کما این که شما در دعای توسل میگویید «یا وجیه عند الله» ای آبرومند نزد خدا، «اشفع لنا عند الله» ما را نزد خدا شفاعت کن، یعنی توبه کنیم که ما اشتباه کردیم شفاعت کن، یک موقع مشکل مادّی داریم میگوییم شفاعت کن، یک موقع گناه داریم میگوییم شفاعت کن.
این را در ذهن مبارک و اوراقتان یادداشت بفرمایید که فرق شفاعت با توبه در این است که شفاعت کلیّت است و توبه جزئیّت است، شفاعت توبه را هم شامل میشود.
«مَا کَادَ یَزِیغُ قُلُوبُ فَرِیقٍ مِّنْهُمْ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ إِنَّهُ بِهِمْ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ» مطلب جالب این است که در باب مباحث توّاب رحیم و رئوف رحیم، اتّفاقاً اتّصال اینها تبیین به وجود است و دلیلش این است که اینجا میخواهد بیان کند این رئوف بودن و این توّاب بودن در بستر رحیم بودن است، پروردگارعالم همه خلقتش را در رحمت قرار داد.
مرا فقط با رحمان و رحیم بخوانید
در سال هشتاد که تفسیر سوره حمد هفت سال طول کشید و مبحث «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را بیش از بیست سی جلسه صحبت کردیم گفتیم که چرا همه قرآن به جزء سوره توبه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آغاز میشود، آیا نمیشد در یک سوره به مناسبتی بگوید «بِسْمِ اللَّهِ العَلِیِ العَظِیم»، یک سوره بگوید «بِسْمِ اللَّهِ العَلِیِ الحَکِیم» و یا «بِسْمِ اللَّهِ العَلیِمِ الحَکیِم»، یا حتّی همین سوره توبه را که پروردگارعالم خشم دارد بگوید «بِسْمِ اللَّهِ القاصمِ الجَبّارِین»، اصلاً پروردگارعالم میخواهد بگوید همه خلقت در بستر رحمت است و لذا میفرماید هر کسی که مرا میخواند باید با رحمان و رحیم بخواند، چون اینجا با منافقین و کفّار سر جنگ دارد میفرماید نباید بگویی «بِسْمِ اللَّهِ» چون تا بگویی «بِسْمِ اللَّهِ» باید بگویی «الرَّحمَنِ الرَّحِیم».
این نکته خیلی جالب را یادم نمیرود که آیتالله بهاءالدینی(اعلی الله مقامه الشّریف) یک موقعی به شهید بزرگوار، آیتالله قدوسی -خدا رحمتشان کند- اعتراض کرده بود که چرا شما وقتی میخواهید این حکمها را بگویید، مدام بیان میکنید «بِسْمِ اللَّهِ القاسِمِ الجَبّارِین»؟ مثلاً بگویید «أعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیطانِ اللَّعِینِ الرَّجِیم»، که آنها هم چون عادت کرده بودند گوش نکردند، ایشان میفرمود «بِسْمِ اللَّهِ» باید با «الرَّحمَنِ الرَّحِیم» باشد، یعنی چه «بِسْمِ اللَّهِ القاسِمِ الجَبّارِین» درآوردید، این را نگویید.
پس یک نوع توبه مِن الله است و خدا القا میکند و یک نوع توبه اتّصال به نبی و بزرگان است، یعنی به واسطه آنهاست که پروردگارعالم توبه را میپذیرد.
«وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِینَ خُلِّفُواْ حَتَّى إِذَا ضَاقَتْ عَلَیْهِمُ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنفُسُهُمْ» به واسطه عنایت به وجود مقدّس پیامبر خدا به آن سه تن که از جهاد تخلّف کرده بودند و داستانش را إنشاءالله در جلسه بعد عرض میکنیم ببینیم که بودهاند، چون بالأخره کسانی هم دور پیامبر بودند که منافق بودند «مِنْ حَوْلِکَ»[12]، یا اینجا که میفرماید «مَا کَانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِّنَ الأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُواْ عَن رَّسُولِ اللّهِ»[13] به صراحت بیان میکند، «وَلاَ یَرْغَبُواْ بِأَنفُسِهِمْ عَن نَّفْسِهِ» اینها جان خودشان را عزیز دانستند و در مقابل جان رسولالله قرار ندادند، «ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَ یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَ نَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ».
این آیه 120 سوره توبه یکی از آیاتی که برای مدافعین حرم است، آنها که دفاع نکردند و جان خودشان را از رسول خدا عزیزتر دانستند، قرآن فرمود اینها حیّ هستند، «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ»[14] لذا قبور آنها هم همان عنوان حیات را دارد که عرض خواهیم کرد.
میفرماید به واسطه این توبهای که کردند نجات یافتند و الّا زمین با همه فراخی که دارد برای این سه نفر که از جهاد بریدند تنگ میشد، «و َظَنُّواْ أَن لاَّ مَلْجَأَ مِنَ اللّهِ إِلاَّ إِلَیْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ» و نمیتوانستند هیچ پناهی به سمت خدا پیدا کنند، یعنی اگر پیامبر توبه آنها را نمیپذیرفت کاری نمیتوانستند بکنند، گفتیم یک توبه را خدا باید بپذیرد و عامل توبه دیگر هم اتّصال به بزرگان است، «لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ». إنشاءالله ادامه بحث در جلسه آینده باشد.
«السلام علیک یا اباعبدالله»
[1] نهج البلاغه/ خطبه 110