بسمه تعالی
ظلم به خود و توبه با کلمات
«فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ»
«فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»
با وجود هشدارهایی که پروردگار عالم به أبانا آدم و أمّنا حّوا دادند، آنها به آن شجرهی ممنوعه نزدیک شدند و لذا پروردگار عالم به آنها فرمود: «اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَکُمْ فِی الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِینٍ ».
بعد از آن، نیز فرمودند: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»، پس به تحقیق ما به آدم کلماتی را القا کردیم؛ پس به تحقیق به واسطه آنها توبه کرد.
بیان کردیم که چون پروردگار عالم علم اسماء را به أبانا آدم داد، «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِکَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِی بِأَسْمَاء هَؤُلاء إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ»، لذا تلقین در اینجا یعنی از آن اسماء بیرون کشید. این اسماء را هم که بیان کردیم: هم روایات اهل جماعت و هم روایات ما اشاره کرده که اسماء پنج تن آل عبا بوده است. روایات اهل جماعت را هم در این زمینه خواندیم. لذا در این مطلب، هیچ شک و شبههای نیست.
پروردگار عالم به واسطه اینها توبه را پذیرفت. توبه هم چند نوع است. گاهی توبه انسان از خطاهایی است که باید جبران کند. البته من نمیخواهم در اینجا به بحث توبه ورود پیدا کنم، آن بحث مفصّل دیگری است که حالا اگر یک زمانی زنده بودیم، در بحث اخلاق بیان میکنم. امّا مختصراً با توجّه به این آیهی شریفه باید گفت: بالاخره أبانا آدم و أمّنا حوّا به واسطه این کلمات، توبه کرد. یک توبه با القای اسماء است؛ یعنی انسان باید با آن اسماء توبه کند. آن چه توبهای است؟ توبهای است که ظلم به دیگران نکرده باشد و فقط ظلم به نفس بوده باشد. پروردگار عالم فرمود: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ». امّا یک توبه، توبهای است که به دیگران ظلم کرده باشد.
در اینجا به خودشان ظلم کردند، ظلم به نفس. امّا در جایی که ظلم به دیگران باشد، طبعاً انسان باید جبران مافات کند. یعنی اگر کسی حقّ کسی را ضایع کرد، حتماً باید آن حقّ را ادا کند. اینجا توبهی أبانا آدم و أمّنا حوّا توبه فردی بوده است.
آن که پیچیده در فجور است، نباید به بدیها نزدیک شود
بیان کردیم، در آنجایی هم که فرمودند: «وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»، این نکته را اشاره میکند که گاهی نزدیک شدن به چیزی، عامل به مبتلا شدن میشود. لذا فرمود: : «وَلاَ تَقْرَبَا». انسان نزدیک میشود و آرام آرام همان نزدیکی عامل به ورود پیدا کردن میشود. نزدیکی به درخت ممنوعه همانا و ورود به قضیّه و أکل آن میوه ممنوعه همانا.
پس این که میفرمایند: حتّی در مجلس گناه هم وارد نشوید، یک دلیل همین است که خود آن مجلس باعث میشود که انسان به گناه بیافتد. یا این که میگویند: نزدیک به محلهایی که نامناسب و بد است، نشوید، برای این است که اگر انسان نزدیک شد، ای بسا به آن، مبتلا شود و ما هم که ضعف داریم. چون پیچیده شده در فجور هستیم، «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». زمینه برای ما خیلی فراهم است، مگر کسی باشد پا روی فجور گذاشته و بر آن غلبه کرده باشد و اصلاً تقوای محض باشد.
در ظلم به دیگران، ابتدا باید حقوق دیگران را ادا کرد تا توبه پذیرفته شود
لذا أکل آن میوه ممنوعه هم ظلم بود، منتها ظلم به خود انسان بود، «فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»، لذا صیغه آن هم مثنی است، یعنی میفرماید: شما دو نفر از ظلم کنندگان به نفس خودتان میشوید.
ظلم کردن به نفس را با توبهی با کلمات میتوان درست کرد. البته اصل توبه، پشیمانی است. حالا که پشیمان شد، میگوید: خدایا! بیامرز، استغفرالله ربّی و اتوب الیه و ... . تازه در این مورد هم میگویند: واجبات را باید ادا کند. نماز را بخواند، روزه را بگیرد. امّا پروردگار عالم توّاب و رحیم است و میپذیرد.
ولی توبهای که حقّ النّاس است، اینطور نیست و فقط با کلمات پذیرفته نمیشود. کلمات هم نیاز دارد، باید استغفار کند، امّا فقط با کلمات نیست، بلکه ادای حقّ آن کسی است که حقّ او را ضایع کرده است و إلّا توبه محقّق نمیشود. حالا وای به حال آن کسی که از بیت المال استفاده شخصی کرده باشد و ... . خیلی درد است، چون حقّ گروهی را پایمال کرده است. مثل کسی که در این بده، بستانها و معاملات زد و بندی باشد، معلوم است که زندگی او آلوده است و از آن طرف هم حقّ خیلیها را ضایع کرده است. همهی اینها هشدار است.
هبوط همهی انسانها با هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا
حالا میفرمایند: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا»، گفتیم که همگی هبوط پیدا کنید. دقّت کنید که وقتی پروردگار عالم فرمود: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا »، صیغه، صیغه مثنی است، حتّی خروج را هم با همان صیغه مثنی آورد « فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ»، امّا وقتی خداوند خطاب میفرماید که باید هبوط پیدا کنید، میفرماید: «وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »، یعنی به صیغه جمع آورد. منظور این است که هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا، هبوط ما هم هست.
برخی بیان فرمودند: دلیل این که به صورت جمع بیان شده، این است که خداوند متعال از باب احترام به این صورت، بیان فرموده است. امّا اینگونه نیست. اتّفاقاً بعد از خطا، هیچ حرمتی دیگر نباید باشد. تازه عتاب است. البته این را هم باید توجّه کنید که مطلب أبانا آدم، خطاست و گناه نیست. امّا به هر حال خطایی صورت گرفته و بعد از خطا به کسی نمیگویند: بفرمایید. بعد هم اصلاً مطلب، هبوط است، هبوط که بفرمایید ندارد. شما میخواهید طرف را از یک مقام بالا به پایین بکشید، اینجا که دیگر به کسی نمیگویند بفرمایید.
لذا به هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا، هبوط همهی انسانها هم شد. دلیل این است: بلافاصله پروردگار عالم فرمود: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »، نخواست برای چیزی اعلان حرمت کند و برای أبانا آدم و أمّنا حوّا احترامی قائل شود، لذا ما این مطلبی که بعضیها بیان فرمودند، صحیح نمیدانیم. تمام سیاق آیات الهی در مورد « اهْبِطُواْ » هم همین را نشان میدهد. در اینجا سیاق آیات این را نشان میدهد که میفرماید: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »، بعضی از شما با بعضی دیگر دشمن میشوید و امروز میبینیم خونریزیهایی که در عالم است. به أبانا آدم و أمّنا حوّا نگفت که شما دو نفر با بکدیگر دشمن میشوید. بلکه فرمود: «بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ »، بعضی از شما با بعضی دیگر دشمن میشوید. لذا در اینجا « اهْبِطُواْ » دلالت بر این دارد که خطاب به همه ما است.
ضمن این که باز در این آیه شریفه بالصّراحه بیان میکند که خطاب، همه انسانها هستند. باز میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا»، ما گفتیم که از این جنّت هبوط پیدا کنید. کسی تصوّر نکند که چون خطاب به أبانا آدم و أمّنا حوّا بوده، به احترام گفته، اتّفاقاً با لفظ «جمیعاً»، پروردگار عالم دارد تأکید میکند که من همهی شما را گفتم، حواستان باشد، «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا». لذا پروردگار عالم با خود لفظ «جمیعاً» تأکید دارد که همهی شما را دارم میگویم.
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا»، هاء ثأنیث هم یعنی از جنّت. «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا» یعنی همهی شما از این جنّت هبوط میکنید. اگر أبانا آدم و أمّنا حوّا در جنّت بودند، ما هم همانجا بودیم. همانطور که وقتی خدا پدرمان آدم و مادرمان حوّا را به زمین هبوط داد، ما هم الآن در این کره زمین هستیم. اگر پروردگار عالم آنها را به فرض در کرهی دیگری میفرستاد، ما الآن در کرهی دیگری بودیم.
باز در مثال مناقشه نیست، برای این که قریب به ذهن شود، بیان میکنم، در همین تهران بزرگ، خیلی از ما از جاهای دیگر آمدیم. بعضیها خیلی نزدیک یعنی بیست، سی سال پیش، و بعضیها هم خیلی دور، مثلاً صد سال پیش از جای دیگری به اینجا آمدند. چون پدرمان به اینجا آمدند، ما هم اینجا هستیم.
لذا « اهْبِطُواْ » این است و پروردگار عالم با «جمیعاً» هم دارد تأکید میکند که همهی شما را میگویم.
«قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا»، به همهی ما میفرماید:
- از این جنّت هبوط پیدا کنید.
- خدایا! ما که جنّت نبودیم. چرا میفرمایید ما هبوط کنیم؟!
- اتّفاقاً خود این دلالت بر دارد که پروردگار عالم میخواهد بفرماید: اگر پدرتان آدم و مادرتان حوّا در جنّت بودند، شما هم الآن در جنّت بودید. لذا فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا». همهی شما از این بهشت هبوط کنید.
ما در بهشت بودیم؟! خیر، امّا با این لفظ «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا» و این که در قبل وقتی میخواست به أبانا آدم و أمّنا حوّا خطاب کند، فرمود: «وَقُلْنَا یَا آدَمُ اسْکُنْ أَنتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الْظَّالِمِینَ»، میفهمیم که خطاب به همهی ماست. در آنجا «و لا تقربوا»، «فتکونوا» نفرمود، بلکه فقط به پدر و مادرمان بیان کرد. بعد هم فرمود: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیه »، یعنی صیغه مثنی آورد. امّا وقتی میخواهد هبوط را بیان کند، به صیغه جمع میگوید: «وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ»، در اینجا هم میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا»، تا این که کسی تصوّر نکند که خطاب فقط به أبانا آدم و أمّنا حوّا بوده و خداوند از باب احترام اینگونه فرموده است. خداوند به تأکید میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا». همهتان از این جنّت هبوط پیدا کنید.
بعد هم اشاره فرمود: « فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى »، پس من برای شما هادی میفرستم. شما را یله و رها نمیگذارم و هادی الهی میفرستم. «فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»، پس آن کسی که از آن هدایتم تبعیّت کند، (فاء بر سر مَن، یعنی پس به تحقیق، فاء در باب الحروف معانی مختلفی دارد، کلمة واحدة] تدل علی معان مختلفة، یکی به معنای پس و یکی هم تحقیق و ... است) پس به تحقیق بر آنها خوف نیست و اندوهگین نشوند( همه را به صیغه جمع میآورد، علیهم).
پس « اهْبِطُواْ » برای همه است، جمع است و ما را هم شامل میشود.
طبق آیات قرآن، تصمیمگیرنده آخر، مرد است!
برای این که معلوم شود که « اهْبِطُواْ » جدّی برای جمع است، مورد دیگری در این موضوع را بررسی کنیم. در سوره طه، آیه 123 بالصّراحه پروردگار عالم با صیغه مثنی بیان میفرماید؛ یعنی آنجایی که بخواهیم دو تا بگوییم، همان دو تا را بیان میکنیم، امّا اینجا جمع شماست.
از آیهی 116 بیان میکنم که خوب دقّت بفرمایید: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى»، آن موقعی که ما به فرشتگان گفتیم که به آدم سجده کنید، پس به تحقیق آنها سجده کردند إلّا ابلیس که روی برتافت. «فَقُلْنا یا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»، خیلی جالب است، در اینجا پروردگار عالم بالصّراحه بیان میفرماید که این، دشمن تو و همسرت است. مواظب باش یک موقع شما دو نفر را از بهشت بیرون نکند که به مشقّت میافتی. «إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْرى» در این مکان، موقعیّتی است که نه گرسنه نمیشوی و نه برهنه میشوی. «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحى»، نه تشنه میشوی و نه دچار سوختگی و آفتابزدگی و ... میشوی.
خدای متعال اتمام حجّت هم کرده و خطاب هم به دو نفرشان است، «عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ». دقّت بفرمایید جالب است، «فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ »، الیه به أبانا آدم برمیگردد. الیهما بیان نفرمود. فرمود: پس به تحقیق شیطان او را وسوسه کرد. الیها هم نفرمود که به أمّنا حوّا باشد. معلوم میشود که در آخر، آن کسی که تصمیمگیرنده است، مرد است. یعنی اگر پدرمان آدم، تسلیم نمیشد، حوّا هیچ موقع نمیتوانست تسلیم شود.
ماجرای هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا در سوره طه
وقتی میفرماید: «عَدُوٌّ لَکَ وَ لِزَوْجِکَ»، معلوم است که هم دشمن تو و هم دشمن همسرت است. بعد میفرماید: «فَلا یُخْرِجَنَّکُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى»، صیغه، صیغه مثنی است. «إِنَّ لَکَ أَلاَّ تَجُوعَ فیها وَ لا تَعْرى»، بعد هم مجدّد خطاب به أبانا آدم است، «وَ أَنَّکَ لا تَظْمَؤُا فیها وَ لا تَضْحى».
فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطانُ قالَ یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى»، پروردگار عالم میفرماید: شیطان أبانا آدم را وسوسه کرد و به او گفت: ای آدم! آیا میخواهی تو را به درخت جاودان راهنمایی کنم.
بشر همیشه به دنبال جاودان بودن هست، اتّفاقاً پروردگار عالم هم خطاب فرموده که من هم جاودان بودن شما را میخواهم، «عبدی اطعنی اجعلک مثلی او مثلی، انا حی الذی لا یموت و انت حی الذی لا تموت». حالا آیات و مطالب آن را هم به موقع بیان خواهیم کرد. ولی شیطان لعین و رجیم هم گفت: آدم! میخواهی من تو را به درختی هدایت کنم که دیگر جاودان باشی.
پروردگار عالم جلوتر از قضیّه هشدار را داد که مگر تو نمیخواهی عریان نباشی و مگر نمیخواهی گرسنه و تشنه نباشی و خلاصه امنیبت و سکنای خوبی داشته باشی، همین جاست. شیطان هم آمد از این استفاده کرد، گفت: میخواهی درختی را به تو نشان دهم که همیشه بمانی و از این نعمتهایی که به تعبیری پروردگار عالم بیان فرمودند که دیگر تشنه و گرسنه نمیشوی و جاودان میمانی، همیشه بهره ببری. « وَ مُلْکٍ لا یَبْلى»، سلطنتی که کهنه نمیشود و یا برای تو بلیّه نداشته باشد که نظر دوم بهتر از اوّلی است که بحثش جداست و من فقط میخواهم شاهد مثال بحث خودمان را داشته باشم.
منتها وقتی به اینجا میرسد، پروردگار عالم میفرماید: «فَأَکَلا مِنْها»، حالا هر دو به سبب آن وسوسه شیطان، از آن شجره ممنوعه خوردند. «فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى». خیلی جالب است باز میفرماید که عصیان برای آدم بود، با این که هر دوی آنها خوردند. در نتیجه هم این شد که شرمگاه آنها معلوم شد، شروع به چسباندن برگ درختان بهشت بر شرمگاه خود کردند. و میفرماید: اینجا آدم بود که پروردگار خودش را نافرمانی کرد و یادش رفت آنچه خدا گفته بود. منتها القای شیطان اثر گذاشت.
«ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَیْهِ وَ هَدى» ، پروردگار، او را برگزید و توبه او را پذیرفت و او را راهنمایی کرد. راهنمایی و هدایت هم همان است که فرمود: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ کَلِمَاتٍ». خود خدا راهنماییاش کرد و آن کلمات را گفت.
بعد فرمود: «قالَ اهْبِطا مِنْها جَمیعاً بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدایَ فَلا یَضِلُّ وَ لا یَشْقى»، لذا بعد از این که در اینجا به هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا اشاره کرد، امّا بعد با جمیعاً باز هم تأکید کرده است و در ادامه هم باز به صیغه جمع فرمود: برای شما هادی میآید و هر کس از آن تبعیّت کند، نه گمراه میشود و نه به مشقّت میافتد.
امّا در آیه مورد بحثمان فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا». لذا همه اینها ادلّه و برهان این است که این هبوط که در سوره طه میفرماید: «قالَ اهْبِطا مِنْها»، هبوط و نزول أبانا آدم و أمّنا حوّاست و «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًا» هبوط همگی ما خواهد بود.
آیا در جنگلهای آفریقا هم هادی الهی فرستاده شده؟!
منتها خیلی جالب است، پروردگار عالم در هر دو هبوطی که تبیین میفرماید، هشدار به این که دشمنی میکنید و این که من، شما را یله و رها نمیگذارم و حتماً هادی الهی را میفرستم، داده است.
امّا شاید سؤالی برای برخی پیش بیاید که إنشاءالله آیات و روایات آن را در آینده بیان خواهم کرد و آن، این است: شما میفرمایید خدا ما را یله و رها نمیگذارد، امّا مثلاً یک عدّه در جنگلهای آفریقا زندگی میکنند، آیا پروردگار عالم برای آنها هم هادی فرستاده است؟ از هادیان الهی، آیا کسی هم به آنجا رفته است؟ یعنی این که آنها یله و رها هستند؟
روایات داریم: بله، هیچ جای کرهی زمین نیست که هادی الهی در آنجا نباشد. منتها چگونه؟ آیا پیامبران هستند؟ آیا وقتی هادی الهی بیان میشود حتماً منظور پیامبران هستند؟
پیامبران در مرحله نخست هستند. امّا امکان دارد افراد دیگری هم هادی الهی باشند و پروردگار عالم انسانها را یله و رها قرار نمیدهد.
لذا معلوم است که در رأس هادیان الهی، حضرات معصومین هستند. امّا بعد از معصومین و انبیاء؛ اولیاء خدا و ابرار الهی هم میتوانند هادیان الهی باشند. یکی از هادیان الهی، آیتالله بهجت بودند. بزرگان و اعاظمی دیگر مانند ابوالعرفا و شیخنا الاعظم و ... . فرمودند: زمین بدون حجّت خدا نخواهد بود. پروردگار عالم انسانها را یله و رها نمیگذارد.
إنشاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده بیان خواهیم کرد.