بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
موضوع: فضیلت حفظ قرآن
04/07/95
ارتباط عصمت انبیاء و حمل کلام خدا
قال النبیّ المکرّم، الرّسول المعظّم، محمّد المصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم): «أَنَّ هَذَا الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم».
پروردگار عالم، باب هدایتش را به کلام نورانی خودش برای بشر از روز نخست قرار داد و درک الکلام بما هو الکلام، برای انسان میسور نبود، إلّا به ردیف قائل شدن برای ذوالجلال و الاکرام و چون ذوالجلال و الاکرام، احد است و ردیفی ندارد، این کلام را بر قلوبی نازل کرد که استطاعت نورانیّه عرشیّه ارضیّه دارند. آنها از جانب خداوند انتخاب شده هستند و در باب طهارت و عصمت قرار دارند.
اصلاً علّت عصمت انبیاء، این است که آنها باید در طهارت مطلق باشند که بتوانند جایگاه کلام ذوالجلال و الاکرام را در قلب خود، تحمّل کنند و إلّا اگر کلام، ورود پیدا کند، ولی مکان طهارت در آن نباشد، آن کلام نازلهی خدا از بین میرود، ولو نازله هم هست، یعنی پایین آمده تا انسان بفهمد، نه این که از بالا به پایین آمده باشد.
پس نزول یعنی طوری شود که قوّهی ادراک انسان آن را متوجّه شود. منتها چون کلام از ناحیهی خداست، حال آن، حال نوریّه و طهارتیّه است و اگر قلب مطهّر نباشد - که علّت عصمت این است - آن قلب، تحمّل نمیکند. لذا از بین میرود. همانطور که در مورد کوه فرمود: «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ».
لذا علّت العلل عصمت در انبیاء هم به کوتاه مطلبی معلوم شد که اگر این عصمت نبود، طهارت قلب به وجود نمیآمد و اگر این طهارت قلب نبود، آنها حامل قرآن و کلام خدا نمیشدند. لذا همهی اینها از یک نوع، قرآن هستند و همهی اینها فرقان هستند، همهی اینها انجیل و تورات هستند و به نهایت، همهی اینها، کلام ذوالجلال و الاکرام هستند.
پروردگار عالم این کلامش را که باب هدایت است، برای متّقین قرار داده است «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین». گرچه تبیین به «هُدىً لِلنَّاسِ» است، امّا آنهایی که میخواهند به ادراک این کلام برسند، باید شبه طهارت را پیدا کنند و آن، در مقام تقواست و إلّا ادراک نسبت به کلام خدا برای هیچ احدی میسور نمیگردد إلّا به تقوی القلوب.
آن که کلام خدا بر قلبش نازل شد، طهارت مطلق و عصمت انبیاء است. آنجا هم که کلام بالنّهایه میرسد، یعنی اتمام و اکمال است، در آنجا عصمت مطلقه و کامله است که این در نبیّ مکرّم است که او، اوّل امام است و بعد از آن هم ائمّه هدی که به عنوان قرآن ناطق هستند. لذا آنگاه تبیین میشود: «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق»، یعنی آنچه را بر قلبت نازل شد، بخوان، نه آنچه را که ملک میگوید. امّا از باب یادآوری و این که پروردگار عالم خواست عالم بفهمد، ملک را آورد و «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَق» گفت.
و إلّا ملک، با طهارتش که هیچ فجوری ندارد، ادراکش نسبت به ادراک عصمتیّه، ادراک أضعف (نه حتّی ضعیف) است. ادراک متّقین نسبت به ادراک قرآن حقیقی، ضعیف است. ادراک اتقیاء، ادراک قوی (نه أقوی) است. ادراک أقوی، ادراک عصمتیّه است که علی الاطلاق بالقرآن و بالکلام است. الکلام بما هو الکلام لا ردیف له إلّا بالنّزول و النّزول لا یتتبّع إلّا بقلب سلیم و القلب السلیم فی عصمت الله و العصمة فی الانبیاء و العصمة الکاملة فی النبیّ المکرّم. این، حال نزول قرآن است.
قرآن، سفرهای که هیچگاه از آن، کاسته نمیشود و همیشه رو به فزونی است
چون کلام خداست، نور است و چون نور است، سفرهای گسترده شده در عالم است و عنوان مأدبة الله است. سفرهای که نه کم میگردد و نه از طراوت و حلاوتش کاسته میگردد. قبل از این که این روایت را کامل کنم، برای این که بدانیم از طراوت و حلاوتش کاسته نمیگردد، روایت دیگری را بیان میکنم:
مولای سخن، امیر بیان، مولای متّقیان، امیرالمؤمنین، آن حرز کامل قرآنیّه، علیّبنأبیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) تبیین میکنند: «لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ»، قرآن هر اندازه هم تکرار شود و به گوش خورد، باز کهنه نمىشود. یعنی خلقت دائمیّه است.
لذا هر چه تبیین میگردد، چیزی از آن، خروج پیدا میکند که خود، خلق جدید است. حال قرآن، این حال است. قرائت أولی، خلق أولی بود، قرائت ثانی، خلق دیگر است. هر قرائتی، خلق جدید است و این خلق، جدّیّتش، در جدیدیّتش است.
برای همین است که حضرت فرمودند: این کَثْرَةُ الرَّدِّ است، هیچگاه کهنه نمیشود. چرا؟ چون نوعش، جدید است. هر بارش، بار دیگر است. بسم الله الرّحمن الرّحیم و هو معناه، معنا العظیمة و امّا بعد: بسم الله الرّحمن الرّحیم و هو معناه، معنا العمیقة، بسم اللّه الرّحمن الرّحیم، هکذا، هکذا، ...، هر کدام معان مختلفة دارد.
لذا در نماز حضرت قرآن، قرآن ناطق، نماز مولایمان، آقایمان، سیّدمان، صاحبمان، سالارمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) که عنوانش، صلاة الامامیّه است؛ یعنی در هر زمانی، برای هر امامی، این صلاة وجود دارد، بیان میشود: صد بار ایّاک نعبد و ایّاک نستعین بگویید. هر ایّاک نعبدی و هر ایّاک نستعینی، با ایّاک نعبد و ایّاک نستعین قبل متفاوت است.هر کدام حلاوتی دارد و دلیلش، خلقهی دیگری است. فرمودند: «لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ». هر چه به این گوش میخورد، کهنه نمیشود و همیشه تازه است. اگر شما ده بار، بیست بار، صد بار، تفسیر سوره حمد را از ابتدا تا انتها بشنوید و هر بار هفت سال و ده سال، باز مجدّداً در تفسیر سورهی حمد ماندید، جدید است، نکاتش عظیم است. خصوصیّت کلام از ناحیهی خدا این است. کلام حضرت حقّ چون مِن الخالق است، نه مِن المخلوق، هر بار که تکرار گردد، خلق جدیدی است.
فرمودند: «لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ» که این کلام، غوغا و عظمی و پر از محتوا و معناست. این که به «ولوج» تبیین کردند، نه «ولج»؛ یعنی هر بار احساس میکنی مطلب و مسئلهی جدیدی به دست آوردی. کما این که حکما همین حال را دارند، گرچه آنها نازلهی نازله هستند و از نازلهی نازله هم نازلتر هستند. امّا چون گفتند: بسم الله الرّحمن الرّحیم، هست کلید در گنج حکیم، این گنج باز شد و مدام سخن جدیدتر، مطلب عظیمتر، مسئلهای پرحلاوتتر و حال جدیدتری برای آنها و برای مستمع به وجود میآید. این خصوصیّت کلام وحی است.
لذا قرآن، این خصوصیّت را دارد: «لَا تُخْلِقُهُ کَثْرَةُ الرَّدِّ وَ وُلُوجُ السَّمْعِ». برای همین است که تبیین فرمودند: حال قرآن، مأدبة الله است، سفره ضیافتی که هیچگاه تمام نمیشود، کاسته نمیشود که هیچ، بلکه ازدیاد آن مایهی تعجّب است و هر بار چیز جدیدتر در این سفره و مأدبة هست. تبیین مأدبة الله به سفره هم دارای ضعف است و از باب فرار از قضیّه اینطور تبیین شده است وإلّا مأدبة، جایی است که هیچ وقت از آن، چیزی کاسته نمیشود، بلکه فزون مییابد و تراوش میکند که از آن، طراوتها و حلاوتهای زیادی میآید و این، خصوصیّت قرآن است.
لزوم استطاعت قلبی برای کسب علم از قرآن
البته در مورد خصوصیّات قرآن، نکات عظیمی وجود دارد که جایگاه بحث آن نیست. این مطالبی هم که بیان شد، مختصر بود. در ادامهی روایت ابتدایی که بیان کردیم میفرمایند: «فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم». پس برای تعلیمش بروید، نه تسمیع و قرائتش. لذا معلوم میشود علم است، «لا فتقرئوا و لا فتسمعوا، بل فَتَعَلَّمُوا ».
قرآن، علم بما هم علم است و هر آنچه که در قرآن است، حکمت و علم مطلق خداست. چون آن که نطقش به کلام باز شد، طبعاً چون خود علم مطلق است، «و اللّه علیم حکیم»، آنچه که مطرح میکند، همه علم است. گاه ما با هم سخن میگوییم، امّا سخنمان علم نیست، روزمرگی است. مینشینیم؛ بلند میشویم، از غذا و ... سخن میگوییم، امّا آن که علیم و حکیم است، وقتی لب به سخن میگشاید، همه علم است، علی الاطلاق.
لذا فرمودند: اگر شما هم بر سر این مأدبة و سفره - که از باب نوریّه، نازل بر قلب نور و آن که در طهارت مطلق بود، شد - و این نزول نازلیه دائمیه، بنشینید، شما هم به علم میرسید «فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم». امّا طبیعی است هر کسی به قدر و توان خودش به علم میرسد و این « مَا اسْتَطَعْتُم»اش ایجاد نمیگردد، إلّا به تقوی القلوب.
فرمود: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقین»، یعنی متقین هستند که میتوانند هدایت بگیرند. هرچه هم درجات تقوا فزون پیدا کرد، بهرهبری از قرآن و این کلام وحی بیشتر خواهد شد.
البته درجات تقوای حقیقی باید زیاد شود، نه این که کسی بتواند به ظاهر از طریق رمل و جفر و ... و خواندن ظلمات ظاهریّه و سواد، به جایی برسد. باید آنها را خواند، امّا از آنها گذر کرد، «یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». رسیدن به این نور نیز از طریق تقوا میسور است که هرچه تقوایت هم بیشتر، بهرهبریات از قرآن و کلام وحی که اعظم علوم و اصل العلم است، بیشتر خواهد شد. «اصله و فرعه و اوله و آخره و باطنه و ظاهره» همه در این قرآن است، همه را از این مأدبة الله به دست میآوریم.
امّا اگر تصوّر کردی به طرق دیگر، غیر از تقوا، میتوانی به قرآن دست یابی، از طرفی، نه فهمیدی قرآن چیست و نه ادراک حقیقی آن را به دست آوردی و از طرف دیگر هم جفای به قرآن کردی.
راه برای متّقین، باز است که تقوا، دوری جستن است. انسان متّقی میداند که گناه، او را گرفتار میکند، لذا از آن، دوری میکند. حالا هر کس از گناه دور شد و هر چه این دوری او، بیشتر شد، بیشتر به نور و علم مطلق الهی نزدیک خواهد شد. «فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم» آن استطاعتش، همین است.
لذا استطاعت مطرح شده در اینجا، براساس جسم و سن و ... نیست که مثلاً عمر او باید اینقدر گردد تا بشود. پس نه عمرش، نه جسمش مطرح نیست. بلکه راهش فقط استطاعت قلب است. لذا چون خدا علیم و حکیم است، باید بر سر این سفرهی او که پر از علم است، نشست و با تقوی القلوب، علم گرفت، «فَتَعَلَّمُوا ».
شرط اعطای حکمت در کودکی!!!
بیان کردیم: کلام الله بما هو کلام، ردیف ندارد، امّا نازلهی آن، در عصمت و طهارت مطلق است. دلیل این را هم که انبیاء باید معصوم باشند، کوتاه بیان کردیم که چون نمیتوانند حمل باری را بکنند که آن، جز نور و کلام خدا نیست، باید در طهارت باشند. حالا در این باب هم، آن که « مَا اسْتَطَعْتُم» شد، این استطاعت، به حال تقوی است. لذا انسانهای متّقی میتوانند بهرهبرداری کنند.
این جاست که بیان فرمودند: هرکسی قرآن را بخواند منتها در کودکی، به او حکمت داده میشود و دلیلش این است که او، طهارت دارد. پیامبر عظیمالشّأن، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَن قَرَأَ القرآنَ قَبْلَ أَنْ یَحْتَلِم فَقَد أُوتِیَ الْحُکْمَ صَبِیّاً» .
این روایت خیلی عجیب است و دلالت بر همان مطالبی است که در مورد همین مأدبةاللهای که بر سرآن مینشینیم، بیان کردیم. فرمودند: هرکس که پیش از بلوغ، پیش از آن که محتلم شود، قرآن بخواند، در کودکی به او، حکمت داده میشود؛ یعنی به باب علم و از علم به حکمت میرسد که کنه علم، نقطه حقیقی و اساس و بطن علم است.
«الْقُرْآنَ مَأْدُبَةُ اللَّهِ فَتَعَلَّمُوا مَأْدُبَتَهُ مَا اسْتَطَعْتُم »، لذا «ما استطعتم» از این باب نیست که یعنی هر قدر توان دارید، قرآن بخوانید و یاد بگیرید. بلکه «ما استطعتم» یعنی این که شما باید این استطاعت رسیدن به برهان نوریّه را داشته باشید و این استطاعت به وجود نمیآید إلّا به طهارت.
خیلی عجیب است، چرا در روایتی که بیان کردیم، فرمودند: « قَبْلَ أَنْ یَحْتَلِم »؟ یعنی وقتی در طهارت مطلق باشد، چون وقتی آن حال برای انسان پیش آمد، شاید ناخودآگاه به یک سمتی سوقی پیدا کند. لذا بیان میفرمایند: « فَقَد أُوتِیَ الْحُکْمَ صَبِیّاً» حکمتها را مرحمت میکنند.
قرآن؛ بهار قلوب و نافعترین داستانها
باز عجیب است که مولی الموالی، امیرالمؤمنین فرمودند: « تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ» تبیین «فَإِنَّهُ»، نشان از یک نوع حصر است. « وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ » از این باب که فقط قرآن بخوانم، نیست. مثلاً حمد بخوانم برای شفای جسمی - که البته آن را هم در روایات داریم و درست است - بلکه منظور این است که قلبها شفا بگیرد. شفای حقیقی هم یعنی این که دیگر مرضی در وجود انسان نباشد. شک و ریبی در وجود انسان نباشد، فرمودند: «لا ریب فیه هدی للمتقین».
«وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ» یک مطلب این «احسنوا»، همین است که انسان قرائت خوب داشته باشد، امّا آیا حسن، فقط همین است؟ خیر، بلکه نیکو قرائت کردنش، تأمّل و تدبّر در قرآن است.
باز در این جا حصر میکند و میفرماید: «فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ» یعنی به شما بهترینها و نافعترین را یاد میدهد که شما در دنیا راه را گم نکنید. قصصی برای شما آورده است که اگر به خوبی، کنار این مأدبه الله بنشینید و استفاده کنید، هم گذشته را دارید و هم آینده را. شیخ بهاء(اعلی اللّه مقامه الشّریف) همهی علوم خود را از قرآن آموخت. همان چیزی که حافظ میگوید: هرچه دارم، همه از دولت قرآن دارم.
چه کنیم تا به زندگی نیکبختان و مرگ شهدا برسیم؟
چون هفته دفاع مقدّس هم هست، اشارهای کنم که خیلی جالب است. آن قدر این قرآن و کلام الهی مهم است که فرمودند: اگر این حال شهدا را میخواهید، اگر زندگی نیکبختان عالم، عرفا و سعدا را میخواهید، اگر میخواهید زندگی شما، زندگی بهجت القلوب، آن عزیزالله و عزیزالحجّة، آیتالله خوشوقت و دیگر بزرگان و اعاظم و عرفا(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) باشد، پیغمبر اکرم، محمد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «إِنْ أَرَدْتُمْ عَیْشَ السُّعَدَاءِ وَ مَوْتَ الشُّهَدَاءِ» - همین که میگوییم: من میخواهم شهید شوم و دوست دارم خدا ختم عمرم را به شهادت قرار دهد - «وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ وَ الْهُدَى یَوْمَ الضَّلَالَةِ فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ» اگر اراده کردهاید زندگی نیکبختان عالم را داشته باشید و مرگتان هم مرگ شهدا باشد (چقدر خوبست که انسان هم زندگیاش، زندگی خوب باشد - که زندگی خوب، زندگی سعدا و نیکبختان عالم است، نه این که ماشین و خانه و ... داشته باشم. اینها که ظواهر است. حتی همسر خوب هم ظواهر است. خصوصیت همسر خوب این است که باعث شود ما راهمان را آسان برویم - ) و در آن روز که همه حسرت میخورند، نجات یابید «وَ النَّجَاةَ یَوْمَ الْحَسْرَةِ »، و سایبانی در آن روز گرم و سوزان داشته باشید « وَ الظِّلَّ یَوْمَ الْحَرُورِ» - که در روایت داریم که وقتی فردای قیامت، بهشتیان با هم مینشینند، از صف سؤال و جوابی که طولانی بود میگویند - و هدایت در آن روزی که همه گمراه میشوند، داشته باشید«وَ الْهُدَى یَوْمَ الضَّلَالَةِ » (البته این هدایت هم در دنیا و هم در آخرت است، بعضی در آن جا نمیدانند کجا و چطور باید عمل کنند که خودش یک بحث مفصّلی دارد)، «فَادْرُسُوا الْقُرْآنَ » فرمودند: قرآن را به خوبی یاد بگیرید.
نباید فکر کنیم، قرآن کم است. هر که فکر کند غیر از قرآن چیز دیگری دارد، اشتباه کرده است. هرچه به هر که دادند، فقط قرآن است. قرآن است که بالاترین گنجینه است. در روایت داریم: اگر کسی تصوّر کند دیگر بالاتر از قرآن و حفظ قرآن نعمتی است، اجحاف کرده است. حالا آن روایت را هم میخوانیم، در آن تأمّل کنید.
در ادامهی روایتی که بیان کردیم، میفرمایند: « فَإِنَّهُ کَلَامُ الرَّحْمَنِ » دلیل این است که سخن خداست. در حقیقت خدا دارد با صحبت میکند. بیان کردم کلامی که نازل شد، یعنی پایین آمد، نه از باب این که از بالا به پایین آمد، بلکه یعنی سطحش پایین آمد، چون پروردگار عالم ردیف ندارد و اگر کسی بخواهد کلام بما هو کلام او را متوجّه شود، باید همردیف او باشد امّا او ردیفی ندارد. لذا در سطح پایینتر آمده تا ما متوجّه شویم. «وَ حِرْزٌ مِنَ الشَّیْطَانِ» مایه حفظ از شیطان است. «وَ رُجْحَانٌ فِی الْمِیزَان» سنگینی برای ترازوی اعمال در فردای قیامت است.
لذا به من و شما دستور دادند برای حفظ و یادگیری و تعلیم قرآن جلو برویم.
جفا بر برترین نعمت خدا!
هرکس حافظ قرآن شد، باید بداند که اگر میخواهد حکیم شود، از طریق قرآن است، اگر میخواهد فقیه شود، از طریق قرآن است و ... . بالاتر از قرآن چیزی نیست. پیامبر رحمت، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَنْ اَعْطاهُ اللهُ حِفْظَ کِتابِهِ فَظَنَّ اَنَّ أحَداً أُعطیَ أفْضَلَ مِمَّا أُعطیَ فَقَدْ غَمَطَ أفْضَلَ النِّعمَةِ». هرکس که خدا این نعمت را به او عطا کرد ... .
از همین جا معلوم است که حفظ قرآن، مِن ناحیة الله است، حالا کاری کرده، مطلبی بوده، اعمالی بوده، به پدر و مادر خدمت کرده، آبروی کسی را حفظ کرده و ... که این نعمت به او داده شده است. خیلی جالب است، آقای قرائتی(حفظه اللّه) بیان کردند: من دیدم یک کسی حافظ قرآن شده و میدانستم که او اهل این چیزها نیست و فهمیدم برای این بود که آبروی کسی را نگه داشته است.
پرسیدم: چه شد که تو این طور شدی؟ گفت: من یک موقعی جایی مهمان بودم، زمستان بود و زیر کرسی بودیم. دلم درد میکرد و طوری بود که نمیتوانستم خودم را نگه دارم و بادی از من خارج شد و بویی ایجاد شد. این فرزند صاحبخانه هم زیر همان کرسی بود. وقتی این پتو برداشته شد و بو پخش شد، صاحبخانه فکر کرد بچّهاش جلوی مهمان این کار را کرده است، تا خواست فرزندش را بزند، گفتم: آقا نزن، من بودم. میخواستم یک موقع به کسی ظلم نشود.
بعد میگوید: خیلی جالب است که بعد از آن قضیّه، من حافظ قرآن شدم و گفتم: شاید آن فرد صاحبخانه برای خنده و جوک این قضیه را در هر جایی بگوید؛ چون خیلی مقیّد نبود، امّا دیدم هیچ موقع این مطلب را بیان نکرد و خیلی جالب است که او هم حافظ قرآن شد. چون این فرد نگذاشت ظلم شود و آن صاحبخانه هم نگذاشت آبروی این برود.
معلوم میشود دلایلی دارد که نعمت حفظ را عطا میکنند. این یک هدیه است. دقّت کنید، کسی که حرمت پدر و مادر را نگه داشت، حرمت همسایه را نگه داشت، حرمت استاد را نگه داشت، حرمت مؤمنی را نگه داشت، دست کسی را گرفت که هیچ کس خبر نداشت، قرض و وام او مانده بود و این پرداخت و کسی خبر نداشت و ...؛ خدا به او عنایت میکند وإلّا خدا باید ما را برای بعضی از کارهایمان بدجوری در همین دنیا، نه درآخرت، گوشمالی بدهد، روایتش را داریم، به خصوص کسی که درصدد ریختن آبروی کسی باشد، داریم که در همین دنیا خدا آبرویش را میریزد، امّا یک مواقعی نمیشود، برای این که یک کار خوبی کرده است.
«مَنْ اَعْطاهُ اللّهُ حِفْظَ کِتابِهِ فَظَنَّ اَنَّ أحَداً أُعطیَ أفْضَلَ مِمَّا أُعطیَ فَقَدْ غَمَطَ أفْضَلَ النِّعمَةِ» کسی که خدا به او نعمتی عطا میکند که کتابش را حفظ کند، حالا او گمان کند که خدا به دیگران نعمت بهتری داده است، مثلاً پول و ثروت آن چنانی، عنوان و ریاستی داده است و با خود بگوید: ببین این به کجا رسید و یکباره مرجع تقلید شد و ...، امّا من بدبخت چه شدم؛ یعنی به گمانش دیگران نعمتی بزرگتر از او دارند؛ «فقد غمط افضل النعمه» نسبت به این نعمت، ناسپاسی عجیبی کرده است. این، یقینی است و نباید شک کرد، چون «فاء» را بر سر «قد» تحقیقیّه آورده است. «غمط» هم یعنی کسی که این نعمت را بدجوری از بین برده، شاید آنچه که در اختیار دیگران است هم نعمت باشد، مثلاً دیگری، فقیه صمدانی است، امّا آنچه که خودش دارد، افضل نعمت است.
بارها شده که اعاظم ما در کبر سن بیان کردند: ما حاضریم خدا همه چیز را از ما بگیرد، ولی ما حافظ قرآن باشیم. چرا؟ چون افضل نعمتهاست «أفْضَلَ النِّعمَةِ» که خدا اعطا کرده است و عطا و هبه الهی است، «مَنْ اَعْطاهُ اللّهُ».
پس عزیزان من این را قدر بدانید. حالا که برای حفظ قرآن آمدید، بدانید خدا به شما عنایت کرده است. کاری کرده که کنار این مأدبة الله بنشینید و بالاترین نعمت، همین است. یاد بگیرید و یاد دهید. دیگر هیچی برتر از این نیست. کما این که فرمودند: یک آیه بخوان و بالا برو. اصل، این قرآن است.
سربازان آقاجان، حضرت حجّت، حافظ قرآن هستند
بیان هم کردیم که بدانید سربازان آقاجان، حضرت حجّت، حافظ قرآن هستند. از آن روزی که من بیان کردم، روزی یک آیه حفظ کنید، بیش از یک سال گذشته است، اگر روزی یک آیه حفظ میکردید، بینی و بین الله، الآن حداقل یکی، دو جزء حفظ بودید. عزیزان من! اگر راه بیافتیم و یکی دو جزء حفظ شویم، دیگر مابقیاش به تعبیر عامیانه روی غلطک میافتد و جلو میرود. دنبال حفظ قرآن برویم که از همه مطالب و مسائل، افضل است.
شرط معرفت پیدا کردن به قرآن ناطق
البته طبیعی است این حفظ قرآن موقعی معنا میدهد که با قرآن ناطق باشد وإلّا دیگران هم قرآن دارند. منتها این حفظ قرآن برای شماهاست که قرآن ناطق را دوستش دارید.
اگر قرآن ناطق را دوست داشته باشید - که ما داریم و فرق ما با اهل جماعت این است که حداقلش قرآن ناطق را دوست داریم - و قرآن صامت را هم حفظ کردید، معرفت به قرآن ناطق هم پیدا میکنید. این رمز است، کد را دادم. تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل. قرآن ناطق و حبّ او، اصل است، ولی بعد از حبّ، معرفت به قرآن ناطق مهم است و این معرفت به قرآن ناطق، به حفظ قرآن صامت است.
لذا این که بدانید که کجا و چطور دارید شروع میکنید و چه چیزی را میخواهید شروع کنید و بخوانید، مهم است. خواهران گرامی، برادران عزیز، جوانهای عزیز، فرزندان عزیزم، بدانید چه گوهر گران بهایی در دست دارید، همین بس که کلام خداست. ما خیلی چیزها را حفظ میکنیم، کلی شعر حفظ میکنیم، یک متنهایی را بیهوده حفظ میکنیم امّا بدانید که میخواهید کلام خدا را حفظ کنید. تمام است دیگر، همه چیز در همین خوابیده است و مطالب دیگر که به جای خودش.
خدایا! ما را در دو دنیا با قرآن کریم و مجیدت و در رأس آن، قرآن ناطقت، آشنا و محشور بگردان.
حبّ قرآن صامت و ناطقت و معرفتشان را بر قلوبمان بیفزا.
خدایا! این حبّ و معرفت را نسل اندر نسل ما قرار بده.
خدایا! توفیق حفظ ظاهری و حفظ حقیقی کلامت را به همه ما مرحمت بفرما.
سربازی آقاجان، به حفظ قرآن است. خدایا! ما را موفق به این سربازی قرار بده.
در آن طومار شیخناالاعظم، اسم ما را به عنوان سربازان حقیقیاش ثبت و ضبط بگردان.
ای خدا! خادمین به قرآن در هر لباس و هر زمان و هر مکان، از علما اعلام، مراجع عظام، خاصه امام المسلمین، بر توفیقاتشان بیفزا. آنها را برای ما حفظ بفرما.
خدایا! قرآن ناطقت را به زودی برای تحقّق کلامت بر روی زمین، به همه ما برسان.
«والسلام علیکم ور حمه اللّه»
[1]. وسائل الشیعة، ج: 6، ص: 168، باب: 1.
[6]. نهج البلاغة، خطبه: 156.
[7]. وسائل الشیعة، ج: 6، ص: 168، باب: 1.