بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه دوم - 95/11/03
موضوع: مراحل نزول کلام اللّه
هبوط انسان و رها نشدن از ناحیهی خداوند، با فرستادن هادیان الهی
در جلسهی گذشته بیان کردیم: در باب ورود به تفسیر قرآن، نکاتی نیاز است که سعی میکنیم مختصراً در چند جلسه بیان کنیم. چون نه میخواهیم آنقدر تخصّصی باشد و نه این که بدون مقدّمه به تفسیر ورود پیدا کنیم. لذا در این دو، سه جلسه ابتدایی نکاتی در این باب بیان میکنیم تا به فضل و کرم الهی وارد به تفسیر قرآن کریم و مجید الهی شویم.
پروردگار عالم، وقتی انسان را خلق کرد و آن جریان در جنّت بین أبانا آدم و أمّنا حوّا با ابلیس به وجود آمد، مسئلهای را راجع به هبوط انسانها بیان فرمود، فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً »، همه هبوط کنید. أبانا آدم و أمّنا حوّا، دو نفر و مثّنی بودند، امّا خداوند با تبیین فعل «اهبطوا» به صورت جمع و تأکید با «جمیعاً»، فرمان هبوط همه را داد.
در ادامه نیز فرمود که امّا شما را یله و رها نمیگذارم، « فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى» و برای شما هادی میفرستم. یعنی به هبوط أبانا آدم و أمّنا حوّا، من و شما هم هبوط پیدا کردیم.
اگر این انسان که پروردگار عالم در مورد او فرمود: «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»، «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة» و ...، یله و رها شود؛ گرفتار میشود. پس نباید او را رها کرد. به خصوص که هم حسب آیات الهی و هم روایات شریفه، همیشه دو دشمن در کمین او هست، یکی دشمن بیرونی، شیطان لعین و رجیم که قسم خورد: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین». یکی هم دشمن درونی، نفس امّاره که به تعبیر روایات شریفه، أعدی عدوّ، یعنی دشمنترین دشمنان است. یعنی از دشمن بیرونی هم بدتر است. تعبیر قرآن کریم و مجید الهی در مورد نفس امّاره، «فجور» است که فرمود: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها». این انسان، ملهوف و پیچیده شده به هم فجور و هم تقواست.
بارها بیان کردم: اولیاء خدا و عرفای عظیمالشّأن، آنهایی که نکتهبین و دقیق هستند، فرمودند: اگر به این آیهی شریفه دقّت کنید، متوجّه میشوید که فجور، جمع و تقوا، مفرد است. لذا این فجور که نفس امّاره، به آن، دعوت میکند، انسان را احاطه کرده است. اگر جواب مثبت به نفس داده شود، طوری میشود که نعوذبالله، وجود انسان سراسر فجور میشود و همانطور که قرآن کریم و مجید الهی بیان فرمود، دیگر این انسان، انسان نیست. به صورت ظاهر، حالت فیزیکی انسان را دارد، امّا چهارپاست «کَالْأَنْعامِ»، باز پروردگار عالم فرمود: حتّی گاهی چهار پا هم نیست، «بَلْ هُمْ أَضَل»، «اضلّ» باب افعل التفضیل است؛ یعنی پستترین و گمراهترین.
وقتی به کسی حالت نفهمی نسبت داده شود، لفظ حیوان در مورد او به کار برده میشود. مثلاً وقتی میخواهد بگوید که فردی، ادراک، فهم و شعور ندارد، متوجّه نمیشود و عقلش کار نمیکند، میگوید: او مانند حمار است!
حالا پروردگار عالم میفرماید: چنین کسانی مانند حیوان «کَالْأَنْعامِ»، بلکه گمراهتر از آن «بَلْ هُمْ أَضَل» میشوند.
پروردگار عالم میداند که این انسان، دو دشمن دارد، یکی دشمن قسم خوردهی اوست و یکی هم در وجود اوست و در سینهاش نهفته شده که دشمنترین دشمنان است. حالا قرار است هبوط هم داشته باشد «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعاً »، چه چیزی نیاز دارد؟ هادی.
خود خدا بر خودش فرض قرار داد که هادی بفرستد. چرا که هیچ احدی نمیتواند بر او فرض قرار دهد. « فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى»، ذوالجلال و الاکرام «فاء» را بر سر «إمّا» آورد، یعنی پس به تحقیق، شما را رها نخواهم کرد. برای شما از ناحیهی خودم هدایت میفرستم - حالا بحث میکنیم که هدایت چیست -
بعد هم فرمودند: « فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ»، پس حقیقتاً آن کسی که از هادیان الهی تبعیّت کند، تحقیقاً هیچ خوف و حزنی ندارد، راه را یاد میگیرد و در صراط مستقیم قرار میگیرد.
الهی بودن فطرت انسان، با وجود پیچیدگی او در فجور و تقوا!
حال، هدایت چیست؟
بیان کردند: هدایت دو نوع است، یکی درونی است که همان تقوا و قلب سلیم و فطرت است که به عناوین مختلف تبیین شده است. بیان شده که فطرت همهی انسانها، الهی است. درست است که پیچیده شدهی در فجور و تقواست، جمع ضدّین، محال است، امّا خدا این محال را در انسان قرار داده؛ ولی نکتهی بسیار مهم این است: فطرت انسان پیچیده شدهی در فجور و تقوا، الهی است؛ یعنی از درون، خدا را میطلبد.
لذا گاهی به انحراف میافتد و بت را میپرستد، امّا دلیلش این است که فطرتش به دنبال کسی میگردد که میداند خالق اوست و رفع مشکلاتش به دست او میباشد. منتها چون هادی نداشت، گمراه شد و اله را در بتها دید. لذا پروردگار عالم هم نفرمود که کسی به دنبال اله نیست، امّا فرمود: لا اله الا الله، یعنی هیچ الهی جز الله نیست (با إلّای حصریّه بیان کرد که فقط الله، اله است). یعنی ای انسانها! شما فطرتاً به دنبال اله هستید، امّا نمیدانید که هیچ الهی جز من نیست.
لذا پروردگار عالم فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّه» فطرت همهی انسانها الهی است، نفرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المؤمن» یا «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ المسلم» و ...، بلکه فرمود: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ». یعنی فطرت همهی انسانها، الهی است و مؤمن و مسلم و ... ندارد؛ یعنی در جستجوی اله هستند، امّا نمیدانند این اله، الّا الله نیست. فلذا برخی به انحراف میافتند.
به واسطهی همین است که پروردگار عالم برای فریب نخوردن انسانها، فرمود: من برای شما هادی میفرستم.
هادیان الهی باید از طریق کلام وظیفهی خود را بیان کنند و قرآن، یکی از آنهاست.
دلیلی بر عصمت انبیاء الهی
وقتی هادی الهی میآید، چون مِن الله تبارک و تعالی است، اوّلاً چیزی از خود ندارد، هر آنچه دارد، مِن الله است - این نکتهی مهمّی است، به ذهنتان بسپارید - پس باید از خدا بگوید.
یک دلیل عصمت انبیاء - که بحثمان مربوط به آن نیست، امّا یک حاشیهی کوچک بیان کنم و به اصل بحث برگردیم - همین است. چون بناست از خود، چیزی نگویند و هر آنچه میخواهند بیان کنند، از پروردگار عالم باشد. اگر معصوم نباشند، طبعاً به اشتباه میافتند و خطا میکنند. اگر معصوم نباشند، آنچه را ذوالجلال و الاکرام به آنها تبیین فرموده و کلام حضرت حقّ بما هو کلام است، نعوذبالله اشتباه بیان میکنند. لذا یکی از دلایلی که دلالت بر عصمت انبیاء میکند، همین است.
عقل سلیم انسانی میپذیرد که کسی که بناست تمام مطالب را از ناحیهی خداوند بگوید، باید معصوم باشد. پروردگار عالم نیز فرمود: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوىإِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى»، از روی هوی و هوس حرف نمیزند، مگر این که هر چه وحی شده را تبیین میکند.
به این نکات خوب دقّت کنید که وقتی وارد تفسیر شدیم، علّت تبیین آنها را متوجّه خواهید شد.
کلام حضرت حقّ بناست برای هدایت خلق بیان شود. آنها هم که مِن ناحیة الله هستند، کارشان این است که چیزی از خود نگویند و هر چه میگویند، مِن الله تبارک و تعالی باشد. لذا پروردگار عالم، حتّی در مورد حبیب و رفیقش، حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که «لولاک لما خلقت الافلاک» در شأن اوست، بیان میفرماید: «مبشرا و نذیرا». یعنی کار تو همین است که بشارت دهی و انذار کنی.
پس نبی و رسول، چیزی از ناحیهی خود بیان نمیکند و هر آنچه که هست، مِن الله است و برای همین بیان کردیم که باید معصوم باشد. اگر معصوم نباشد، نعوذبالله خطا میکند.
نزول کلام الله، یعنی چه؟
حال، کلام خدا چیست؟ آیا پروردگار عالم نمیتوانست این کلام را مستقیم برای ما بیاورد و بیان کند و دیگر نیاز نباشد که انبیاء مطالبی را بیاورند و اسم آن را کتاب (صحف ابراهیم، زبور داوود، تورات موسی، انجیل عیسی و نهایتاً قرآن کریم و مجید الهی) بگذارند؟
اوّلاً حضرت حقّ میخواهد کلام بیان کند. کلام او چیست؟ هر کسی بخواهد با دیگری صحبت کند، باید ردیفش را داشته باشد.
مثلاً کسی، استاد مسلّم حوزه یا دانشگاه است، او نمیتواند چیزی را که فهمیده، همانگونه که فهمیده بیان کند، إلّا به این که آن را پایین بیاورد و آن مبحث را سلیس و روان بیان کند. نزول به این معناست.
نازل شدن کلام الهی، به این معنا نیست که یک چیزی در آسمان بوده و از بالا به پایین آمده است یا نعوذبالله پرودگار عالم در عرش نشسته و به ملکش گفت: بیا اینها را بگیر و پایین برو و در آنجا به فلان پیامبر بده.
این که بیان میشود، کلام الله، نازله است؛ یعنی کلام خدا، در آن حد کلام بما هو کلام، ردیف ندارد. خدا، احد است، «قل هو الله احد»، آن کس که احد است و ختم به احد هم میشود «کفواً احد»، طبعاً تمام مطالبش هم احد است. پس ردیفی ندارد.
دو استاد میتوانند با هم مطالبی را رد و بدل کنند و بدون این که فهمیات خود را پایین بیاورند، با هم مباحثه کنند. امّا وقتی میخواهند برای شاگردان بگویند، لاجرم نیاز به نازل کردن است. نازل کردن هم یعنی توضیح دادن، تفصیل کردن، شکافتن بحث با بیان تمثیل و حلّ مسائل و ... که بعد هم نمونهی دیگری از آن مسائل را به شاگردان بدهد و بگوید: حالا شما هم بروید اینها را حل کنید. چون اگر آن استاد در آن علم (جبر، فیزیک، فقه، اصول و ...) بخواهد مسائل را همانطور که برداشت کرده، بیان کند، شاگردان متوجّه نمیشوند. لذا باید توضیح و شرح دهد و با مثال و ... سطح آن را پایین بیاورد با تبیین مسائل جدید، آن را روشن کند. لذا نازل کردن یعنی این.
نازل کردن این نیست که خدا آیاتی را از بالا میفرستد. یعنی معلوم است که کسی نمیتواند کلام حضرت حقّ بما هو کلام را درک کند. چون خدا ردیف ندارد که در حد او باشد و سخنانش را متوجّه شود.
حتّی اسماء و صفات خدا هم که ما میگوییم، نازل است و اسماء و صفات حقیقی او نیست. چون اسماء و صفات حضرت حقّ نیز از ذات اوست، لذا آنها هم احد است. هر چه از احد صادر میشود، احد است. این یک قاعده است.
اوّلین مرحلهی نزول کلام الله
لذا کلام خدا نیز نازل میشود. امّا کجا باید نازل شود؟ جالب اینجاست که باز بحث عصمت به میان میآید. کسی که آن قدرت نازل شدن برای او باشد. لذا پروردگار عالم انبیائی را قرار میدهد که این انبیاء، از لحاظ طهارت روح و جسم و ادراک نسبت به مطالب در آن حد باشند که اوّل بر سینهی آنها نازل شود.
لذا کلام بما هو کلام حضرت حقّ، ردیف ندارد و کسی نمیتواند آن را بفهمد و نزول یعنی سطح آن پایین بیاید، نه این که از بالا به پایین بیفتد و یا ملکی به نام جبرائیل آن را پایین بیاورد، «هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن». پروردگار عالم که جسم نیست که نعوذبالله بگوییم: مافوق عرشی زیر یک کرسی نشسته و ... . لذا اوّلین مرحلهی نزول کلام حضرت حقّ، در قلب کسانی است که بتوانند این کلام نازله را درک کنند.
دومین مرحلهی نزول کلام الله
حالا باید آن کلام نازله برای مردم تبیین شود. لذا تمام مطالب باید عین آنچه نازل شده، از آن ناحیهی آن فرد، بیان شود و حفظ امانت صورت گیرد.
وقتی قرآن را باز میکنیم، میبینیم آمده: بسم الله الرحمن الرحیم، بعد به حروف مقطعه برخورد میکنیم. الف، لام، میم، عجب! چه چیزی میخواهد بیان کند؟ نمیفهمیم. پس باز نیاز به این است که اینها هم نازل شود. یعنی سطحش پایینتر آورده شود تا انسان بفهمد، نه این که ترجمه شود.
فرق ترجمه و تفسیر این است: ترجمه باید مثل آن چیزی که بیان شود، باشد. حالا در مورد ترجمه هم بیان خواهیم کرد. مثلاً بسم الله الرحمن الرحیم را به نام خداوند بخشندهی مهربان ترجمه میکنند. امّا وقتی در تفسیر ورود پیدا کردیم، متوجّه میشویم که این معنا، معنای صحیحی نیست. امّا گاهی لاجرم به این معنی تن میدهیم. چون اصلاً رحمان به معنای جود نیست. جود یک معنا دارد و رحمان معنای دیگر. عنوان رحم چیست که رحمان و رحیم از آن تبیین شده؟ چرا همهی سور قرآن با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میشود إلّا سورهی برائت (بهتر است سورهی برائت بگوییم، نه توبه، چون اگر بحث توبه هم باشد، باز رحمت است)؟ خداوند نمیخواهد کسی با بسم الله شروع کند، لذا فرمود: هر وقت بسم الله میگویید، آن را با رحمانیّت و رحیمیّت حضرت حقّ شروع کنید. لذا همهی سور با بسم الله الرحمن الرحیم شروع شد. با این که میشد به مناسبت بعضی از سور که راجع به علم و حکمت زیاد صحبت شده بود، پروردگار عالم از آنجایی که بشر هم تنوعطلب است، بفرماید: بسم الله العلیم الحکیم. یا به مناسبت عظمت خداوند در یک سورهای بفرماید: بسم الله العلی العظیم. به ظاهر خیلی هم زیبا بود. امّا پروردگار عالم میفرماید: من تمام سور را با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنم و آنجا که بحث برائت است، اصلاً بسم الله هم نمیگویم.
در اینجا وقتی نزول صورت میگیرد، از سینهی پیامبر عظیمالشّأن به سینهی دیگران میرسد. اوّلاً پیامبر باید همان چیزی که از ناحیهی خداوند است بیان کند. با ترجمه چیزی به دست نمیآوریم. لذا نیاز به تفسیر است.
یکی از خصوصیّات ترجمه این است که باید کلمه به کلمه بیان شود تا مانند همان متن اصلی باشد، امّا آیا واقعاً همان است؟! بعید است.
ترجمه در لغت، به معنای روشن کردن است و در اصطلاح برگرداندن کلامی از زبانی به زبان دیگر. چرا به من و شما میگویند: قرآن و یا نماز را عربی بخوانید؟ (جوابش را در آینده بیان خواهم کرد، فعلاً مختصر میگویم) شاید یک دلیل این است که ترجمهی قرآن نمیتواند همانگونه که باید و شاید کلام الله باشد.
البته وقتی انسان قرآن را باز کند و چشمش را به آیات بیاندازد، ثواب میبرد. حتّی در روایت شریفه داریم که حفّاظ قرآن هم به قرآن نگاه کنند و بخوانند.یعنی نگاه به مصحف، به خودی خود ثواب دارد. امّا شاید آن ترجمه نتواند ترجمهی حقیقی باشد و لغت به لغت بتوان آن معنا را گرفت.
امّا فرق ترجمه با تفسیر چیست؟
ترجمه، هیئت مستقل نمیتواند داشته باشد و باید همانی که هست، باشد. امّا تفسیر میتواند. شما میتوانید یک مقدار از یک قسمت قرآن، یک مقدار از قسمت دیگر قرآن و ... بیاورید که حالا بعداً اشاره خواهم کرد که تفسیر چگونه است و چند نوع میباشد.
خلّص بحث
لذا اوّلاً قرآن چون کلام الهی است و برای هدایت بشر آمده، پروردگار عالم قبل از هبوط انسانها فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُواْ مِنْهَا جَمِیعًافَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُم مِّنِّی هُدًى فَمَن تَبِعَ هُدَایَ فَلاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ». لذا آنها را یله و رها نمیکند و هدایت برایشان میفرستد. یکی از انواع هدایت، ارسال کلام حضرت حقّ است.
فرستادن کلام حضرت حقّ نیز از طریق سینهای که آماده است، صورت میگیرد. آن هم عصمت است که در انبیاء میباشد. لذا پروردگار عالم انبیاء را اختیار کرده است - که بحث مفصّلی است - حالا از آنجا به بعد این کلام، باید همانگونه که خدا بیان فرموده و پایین آورده و بر سینهی نبیاش قرار داده، برای مردم تشریح شود. لذا نیاز به تفسیر و شرح پیدا میکنند.
إنشاءالله در جلسات بعد چند آیه بیان میکنم که امام صادق فرمودند: اگر توانستید معنی این آیات را بگویید. نتوانستند بگویند. حضرت فرمودند: یکی در مورد مهدی ماست که در آینده میآید. یکی ... . لذا نیاز به تفسیر است.
حالا انشاءالله ادامهی مطلب را در جلسهی آینده بیان خواهیم کرد.
نزدیکترین راه فهم قرآن
نزدیکترین راه برای فهم قرآن، اتّصال به قرآن ناطق است. بهترین مطلب اتّصال هم یاد آقا جان بودن است. هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانید. تلفن همراه و ساعت خود را زنگ بگذارید که در آن ساعت بخوانید.
خدا گواه است اتّصال به امام زمان، خیلی از مشکلات علمی را حل میکند و راهها را باز میکند. این یاد امام زمان به عنوان قرآن ناطق – که إنشاءالله توضیح میدهیم قرآن ناطق چیست – بسیار اثرگذار است. این را ترویج دهید. حتّی برای ساعاتی که میخواهید بخوابید هم بخوانید. وقتی دو ساعت فراموش میکنید، قضای آن را به جا بیاورید.
یکی دیگر از راههای اتّصال، این است که شبها آن موقعی که میخواهید بخوابید، با آقا جان حرف بزنید. برای این که آماده شوید، یک فاتحه برای مادرشان حضرت نرجس خاتون بخوانید. کلید ورود به قلب حضرت، مادرشان است. ایشان عجیب نسبت به مادر گرامیشان محبّت دارند.
با آقا جان حرف بزنید، بگویید: آقا جان! دست ما را در این دنیای وانفسا بگیر و ما را یله و رها نگذار. شما از جانب خدا هادی هستید، دست ما را بگیرید. اگر به خودم باشد، بدبخت میشوم، کبر و غرور و تمام بدیها (همان فجور که بیان شد ما را احاطه کرده) به سراغم میآید. آقا جان! دست ما را بگیر که عبد صالح خدا شویم و بندگی خدا را داشته باشیم.
«السّلام علیک یا مولای یا بقیة اللّه(علیه الصّلوة و السّلام)»