بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه هفتم - 15/12/95
موضوع: چه کسانی می توانند به بواطن قرآن دست پیدا کنند؟
قرآن، ظاهر و باطنی دارد
بحث ما راجع به این بود که چرا نیاز به تفسیر هست و چند نوع تفسیر داریم؟ و بعد از آن میخواستیم وارد تفسیر سور شویم.
در جلسات قبل بیان کردیم: مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «إِنَ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِیق»، قرآن، ظاهر زیبایی دارد و باطنش، عمیق است. طبعاً نمیشود به ظواهر اکتفا کرد و روایات شریفه نشان میدهد که باید ورود به بواطن قرآن داشته باشیم. حالا من بیان خواهم کرد که ظاهر و باطن چیست. امّا قبل از آن، روایاتی را بیان کنم که بدانیم بالجد نمیشود به ظاهر قرآن، اکتفا کرد.
در جلسه قبل اشاره کردم که خود قرآن هم فرموده: «لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُون»، مسّ، دستیابی و مسح، دست کشیدن است، پس حقیقت قرآن را باید از طاهرین جستجو کرد. اگر هم بخواهیم از خود قرآن سؤال کنیم: طاهرین که بیان میفرمایید، چه کسانی هستند؟ میبینیم که پروردگار عالم بیان فرمودند: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً»، لذا نشان میدهد که دستیابی به بطون قرآن، از ناحیهی معصومین(علیهم صلوات المصلّین) است.
سیوطی در کتاب تفسیر خودش، روایتی را از صحیح بن حبان، از ابن مسعود بیان میکند که پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: «اُنزِلَ القرآنُ عَلی سَبعَةِ اَحرُفٍ لِکُلٍّ آیَةٍ مِنهُ ظَهرٌ و بَطنٌ »، این قرآن بر هفت حرف نازل شده (حالا این که این هفت حرف چیست، به موقع بیان خواهیم کرد)، برای هر آیهای از اینها یک ظاهر و یک باطنی است.
پس بدانید این که میگوییم: قرآن، ظاهر و باطنی دارد، یک بحث کلّی است که فقط ما شیعیان بیان نمیکنیم، بلکه اهل جماعت هم بیان میکنند. خیلی جالب است که سیوطی در جلد دوم تفسیرش اقرار میکند و میگوید: «کتاب اللّه بحره عمیق و فهمه دقیق، لا یصل الی فهمه إلّا من تبحّر فی العلوم». کتاب الله، یک دریای عمیق است. واقعاً هم همین است، هر چه انسان جلو میرود، جدّی میبیند که خیلی کم میداند.
دیدگاه علّامه طباطبایی، بعد از اتمام تفسیر المیزان
علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) وقتی تفسیر المیزان تمام شد، مطلبی را بیان کردند که عجیب است. من این را از علّامه ذوالفنون، آیتالله حسنزاده آملی(ادام اللّه ظلّه الوارف) شنیدم. آیتالله موسوی همدانی(رحمت اللّه علیه) هم که ترجمهی قسمی از المیزان را به عهده گرفتند، این مطلب را بیان میکردند که وقتی علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تفسیر المیزان را تمام کردند و چند ماه بر روی آن مرور اجمالی داشتند تا برای تنظیم مطالب آماده شود، فرمودند: به خدا قسم احساس میکنم که باید تفسیر دیگری بنویسم که این تفسیر، آغاز آن تفسیر است و حیف که عمرم کفاف نمیدهد. به نظرم میرسد که اگر خدای متعال مجدّد عمری به من بدهند و من تفسیر دیگری بنویسم، باز احساس میکنم آن تفسیر مقدّمه است برای تفسیر دیگر.
اعتراف اهل جماعت به این که تنها معصوم میتواند به حقایق قرآن، دست یابد
لذا این بحر عمیق که سیوطی بیان کرده، جدّاً همین است. او میگوید: «کتاب اللّه بحره عمیق و فهمه دقیق، لا یصل الی فهمه إلّا من تبحّر فی العلوم». کتاب الله، بحر عمیقی است که فهمش باید خیلی دقیق باشد. این که با ادلّه هر چند کوتاه، با توجّه به وقتمان، گفتیم: تفسیر آیه به آیه هم جواب نمیدهد، همین است.
«لا یصل الی فهمه إلّا من تبحّر فی العلوم»، واصل نمیگردد به این فهم قرآن، مگر (إلّای حصریّه) آن کسی که در علوم، تبحّر داشته باشد. تبحّر، یعنی واقعاً به هر چیزی که ورود پیدا کرد، بتواند بیان کند.
از باب مثال برای تبحّر، مطلبی را بیان کنم: خدا آیتالله انصاری قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان، مجتهدی فاضل بود. من اواخر عمر ایشان، ایشان را درک کرده بودم. امّا مرحوم ابوی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم میفرمودند: ایشان، انصافاً مجتهد بودند و آیتالله بروجردی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که به ایشان میگفتند منبر بروند، میفرمودند: ایشان مجتهدی است که انصافاً عجیب است. لذا کسی جرأت نداشت که جلوی ایشان منبر برود، چون ایشان بر علم الرجال و علم الدرایه، علوم حدیثشناسی، بسیار مسلّط بودند و تبحّر داشتند که تا هر کس، حدیثی را میگفت، میگفتند: اینجا اینطور است و ... . تبحّر یعنی این.
تبحّر از بحر است و بحر هم آن چیزی است که عمق زیادی دارد، لذا کسی که تبحّر دارد، یعنی خیلی میداند، وارد است و تمام زوایای مطالب را میداند. سیوطی میگوید: «لا یصل الی فهمه إلّا من تبحّر فی العلوم»، به فهم قرآن، دست نمییابد، مگر آن کسی که در همهی علوم، تبحّر داشته باشد. حالا چه کسی میتواند مدّعی باشد که در همهی علوم تبحّر دارد؟ حتّی اعاظم و بزرگان ما هم هیچ کدام چنین ادّعایی نکردند که در همهی علوم تبحّر دارند.
لذا همانطور که اشاره کردیم، تفسیر به علوم زیادی نیاز دارد، از جمله ادبیات که بیان کردیم حتّی باید بداند که هر حرفی برای چه آمده است. البته تمام علوم در نهایت، به عنایت است. یعنی حتّی با این علوم نمیشود به فهم کتاب الله رسید. گرچه نیاز است، امّا نمیشود.
بعد میگوید: کسی به فهم قرآن میرسد که عملش، الهی باشد و عامل تقوا باشد و موقعی که شبههای پیش میآید، میداند دیگر تمام شد و کاری نمیتواند کند، چون این آیات، ظاهر و باطنی دارد و در شبهه، باید بایستد و بداند دیگر کاری از او برنمیآید. در نهایت میگوید: لذا کسی نمیتواند به فهم آیات دست یابد، مگر این که معصوم باشد.
یک زمانی بحث رجال اهلجماعت را در حوزه بیان میکردم و گفتم: احتمالاً سیوطی شیعه شده باشد، به خاطر همین است که به این مطلب رسیده که فقط معصوم میتواند به فهم قرآن دست برسد و بعد میگوید: معصوم در نزد ما (احتمالاً منظورش اهل جماعت بوده) نیست و فقط اهل بیت هستند.
لذا او میگوید: کسی نمیتواند به قرآن دست یابد، إلّا اهل بیت که معصوم هستند.
نورافشانی قرآن و حوادثی که هنوز محقّق نشدهاند
فضیل بن یسار، شاگرد کلامی امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) است. در دوران اشتغال بنی عبّاس و بنی امیّه به همدیگر که دعای مؤمنین «اللّهمّ اشغل الظالمین بالظالمین» مستجاب شده بود، این دو با هم در جنگ بودند و بنی عبّاس هم به ظاهر به عنوان خونخواهی ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) قیام کرده بودند. لذا درست است که بنی امیّه، «مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلى شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جَهَنَّم» بودند و همانهایی هستند که اوّل ظلم را کردند، «اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ». امّا بیشترین ظلم به حضرات معصومین و محبّین اهلبیت را بنی عبّاس داشتند.
وقتی این دو با هم مشغول بودند، امامین همامین، امام محمّد باقر(علیه الصّلوة و السّلام) و امام جعفر صادق(علیه الصّلوة و السّلام) -که هر دو را باقرین صادقین بیان میکنند - فرصت را مغتنم شمردند و مباحث زیادی را داشتند. حضرت طب، جبر، فیزیک، اصول و ... درس میدادند و حتّی این صلاتی هم که امروز به این حالت ما هست که بلافاصله بعد از نماز ظهر، عصر را میخوانند، از آن زمان بوده است. البته در روایتی داریم که پیامبر در زمان خاصّی به خاطر جنگ، این کار را کردند، امّا اسّ و اساس بدون فاصله نماز ظهر و عصر را خواندن، از زمان وجود مقدّس امام باقر(علیه الصّلوة و السّلام) بود. از این گروه به گروه دیگری میرفتند و تدریس میکردند. در زمان وجود مقدّس امام صادق هم تا تسلّط کامل بنی عبّاس وقت بیشتری بود، لذا این که بیان میکنند: بیشترین شاگردان (حدود چهار هزار شاگرد) را امام صادق داشتند، شاید بتوان گفت: نیمی، بلکه بیشتر از آنان، هم دوره امام باقر و هم دوره امام صادق(علیهما الصّلوة و السّلام) را دیدند.
یکی از آن کسانی که دوره هر دو امام را دیدند، فضیل بن یسار است. فضیل بن یسار عندنا ثقه است و بیشتر مباحث کلامی از او هست. او بیان میکند: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ هَذِهِ الرِّوَایَةِ: مَا مِنَ الْقُرْآنِ آیَةٌ إِلَّا وَ لَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ». این روایت از حضرت محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است و من از حضرت سؤال کردم: معنی این روایت که قرآن، آیهای ندارد، مگر این که ظاهر و باطنی دارد، چیست؟
«قَالَ ظَهْرُهُ [تَنْزِیلُهُ] وَ بَطْنُهُ تَأْوِیلُهُ»، فرمودند: این که نازل شده و من و تو میخوانیم، تنزیلش، ظاهر است. بطنش، تأویل آن است. وَ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ کُلَّ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ شَیْء. علّامهی مجلسی این روایت را در بحارالانوار بیان کردند. روایت، مهمّی است که معلوم میکند قرآن، غیر از ظاهرش، باطنی دارد و برخی از قرآن، تحقّق یافته و برخی هم هنوز تحقّق نیافته است.
مثلاً یکی از مواردی که به گفتهی اهل جماعت از جمله سیوطی که در درّ المنثور خودش بیان کرده، هنوز رخ نداده، این آیه است: «بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین»، این آیه به وجود مقدّس حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) اشاره دارد.
لذا فرمودند: قرآن مانند خورشید و ماه، جاری است و پرتوافشانی و نورافشانی میکند، امّا شما خبر ندارید، وَ مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ یَکُنْ یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ کُلَّ مَا جَاءَ تَأْوِیلُ شَیْء. برخی از موارد آن هنوز محقّق نشده است.
راجع به بطن قرآن، مطالب زیادی مطرح است، امّا چه کسی میتواند بفهمد و به اینها دستیابی پیدا کند؟ معلوم است آن کسی که بتواند تمام علوم را در خود داشته باشد.
معنای لغوی ظهر و بطن
اوّلاً ظاهر و باطن چیست؟
مرحوم راغب اصفهانی ذیل واژهی ظهر میگوید: «ظهر الشیء فی الحقیقة اصل لا یبطن و لا یکشف» اصلی است که بطن آن هنوز بیان نشده و کشف هم نشده است. بعد در مورد بطن میگوید: اصل بطن، عضوی از اعضاء بدن است، «جسم من الابدان، کما قال الله تبارک و تعالی: وَ إِذْ أَنْتُمْ أَجِنَّةٌ فی بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ». بعد توضیح میدهد و میگوید: بطن، پیچیدگی دارد و دیگر این که ظاهر و معلوم نیست و همه، آن را نمیبینند. مانند این که ما در رحم مادرمان، درست است که به ظاهر بزرگ میشویم، امّا دیده نمیشویم. حالا بگذریم که دستگاههایی آمده و جنسیّت را تشخیص میدهد و ... .
پس قرآن هم برای همه معلوم نیست، به ظاهر آیه را میخوانیم، امّا اوّلاً پیچیدگی دارد، ثانیاً برای همه، ظاهر و معلوم نیست. لذا در جواب کسانی که میگویند: «قرآن را بخوانید، کافی است، برای چه به دنبال تفسیر آن هستید»، باید گفت: قرآن، ظاهر و باطنی دارد که ما باطن آن را نمیفهمیم و باید بشکافیم تا معلوم شود.
بعد میگوید: در مورد بطن، مطلب دیگری هم میگویند که آن، عمقٌ عمیق است.
ابن منظور که لغتشناس است، میگوید: مفهوم لغوی ظهر یعنی «خلاف علی بطن ملهوف ملهوف». ملهوف ملهوف که پیچیدهشده در هم هست، بطن میباشد و آنچه خلاف بطن است، ظاهر است. بعد تمثیل میزند و میگوید: اگر مقداری نخ اینقدر در هم پیچیده شده باشد که سر نخ مشخّص نباشد، به آن ملهوف میگویند. امّا نخی که سر نخ آن معلوم هست کجاست، ملهوف نیست؛ چون به هر حال سر نخ را در دست دارید و با همان جلو میروید و مشخّص میشود. ولی وقتی ملهوف بود، سر نخ گم است و فقط یک عدّه که متخصّص هستند میفهمند.
مرحوم معین در لغتنامه خودش باز این را میگوید، منتها مطلبی را هم اضافه میکند که ما خیلی این را مناسب ندیدم و آنچه علما بیان کردند، بهتر است. امّا بیان میکنم تا معلوم شود. مرحوم معین که مرد خوبی هم بود، میگوید: بطن، اندرون و نهان را میگویند، ولی امکان دارد این اندون، از دور هم معلوم گردد.
ما این را قبول نداریم. در خانههای قدیمی اندرونی و بیرونی داشتند. اندرونی از اسمش مشخّص است و از بیرون نباید معلوم باشد. اگر منظور جدار آن هست، دیگر آن، اندرونی نیست.
خلّص کلام این است: ما نمیتوانیم به قرآن، دست یابیم، چرا؟ چون حسب فرمایش پیامبر عظیمالشّأن، قرآن، ظاهر و باطنی دارد که این را هم ما میگوییم و هم اهلجماعت.
آیا غیر از معصوم هم به حقایق قرآن دست می یابند؟
امّا از باب معنویت آن هم بعضی از بزرگان، مطالبی را بیان کردند. صدر المتألّهین، نکتهی زیبایی دارند، میگوید: قرآن چون بطن دارد، پس درجات دارد. بعد به این روایت پیامبر اشاره میکنند که حضرت فرمودند: «إن فی هذا القرآن آیة ملهوف بسبعین بطون»، به درستی که در این قرآن، آیهای است که ملهوف به هفتاد بطن شده است. میگوید: منظور این روایت، درجاتی است که قرآن دارد و این درجات، مراتبی است که هر کس به اندازه فهم خودش میفهمد. همهی این درجات، عندالمعصوم معلوم است. امّا نزد دیگران، به اندازهی تقوایشان است.
ملّاصدرای عظیمالشّأن حرف بسیار زیبایی بیان کردند. من ماندم که چرا برخی تصوّر کردند که ایشان، فیلسوف خشکی هستند. ایشان در ابتدای اسفار میگویند: موقعی که در کهک تبعید بودم، شبهای جمعه محضر حضرت معصومه میرفتم (من خودم کهک رفته بود، انصافاً کهک حالاتی دارد). برخی از مطالبی را که مشکل بود و نمیتوانستم حل کنم، در نظر میگرفتم، جلوی قبر مطهّر کریمهی اهلبیت، حضرت فاطمه معصومه(علیها الصّلوة و السّلام) میآمدم، دو رکعت نماز میخواندم و مینشستم، برایم مسائل حل میشد. آنوقت بعضیها فکر میکنند ایشان، یک فیلسوف خشک بودند. من در خارج فلسفهمان توضیح دادم.
پس ایشان میگویند: به این مراتب، فقط معصوم میرسد، دیگران هم به بعضی از این درجات میرسند، منتها هر کدام به اندازهی تقوای خودشان. بعد هم به این آیه شریفه استناد میکنند که پروردگار عالم ما را اکرام میکند، منتها به اندازه تقوا، إنَّ أکرمکم عنداللّه أتقاکم.
من بارها بیان کردم که ما ملهوف به فجور و تقوا هستیم و پروردگار عالم فرموده: «فألهمها فجورها و تقواها». هنر اولیاء خدا و بندگان الهی، فقط این بوده که توفیق یافتند بر فجور، غلبه پیدا کنند و به تقوا برسند. بعد هم پلههای تقوا را بالا روند و به أتقی برسند.
لذا ایشان میفرمایند: غیر از معصومین، سایر بندگان، به اندازهی تقوایشان میتوانند به حقایق قرآن دست یابند. پس معلوم میشود چون قرآن، بواطن مختلف دارد و حداقل این است که یک باطن دارد، آن کسی میتواند به آن دست یابد، باید در تمام علوم تبحّر داشته باشد که کسی نیست إلّا معصوم.
معنای بطن و ظهر را هم به صورت کوتاه بیان کردیم، چون این مطلب، در علوم قرآنی، بحث مفصّلی دارد. امّا نهایتاً این است که ما هم میتوانیم از این قرآن، بهرهبرداری کنیم، منتها به اندازهی تقوایمان. البته آن علوم هم باید در کنارش باشد، اشتباه نشود. باید بر ادبیات، تاریخ، شأن نزول، علوم قرآنی و ... مسلّط باشیم، امّا بلد بودن اینها به تنهایی فایدهای ندارد. مطلب دیگری هم میخواهد که آن، تقواست.
تقوا هم دور شدن از گناه است و بعد هم این که انسان بالجد نسبت به دنیا و مافیهای آن تمایلی نداشته باشد و حریص به دنیا نباشد. یکی از خصایص متّقین عالم هم این است که دست دیگران را بگیرد.
عطا براساس حبّ است، نه اجر عمل!
السلام علیک یا فاطمة یا بنت محمّد
قرآن، خیلی از مطالبی دارد که ما نمیفهمیم، معنای کوثر را چه میفهمیم؟! آیا فقط سادات هستند؟ خیر، پروردگار عالم همه چیز خود را در قالب جسمانی به پیامبر عظیمالشّأن عطا کرد. عطا با جزا دو چیز است. جزا، مزد کار و عمل است. عطا علی الحبّ و جزا علی العمل است.
پروردگار عالم به انبیائش بیان فرمود: بگویید ما اجری از شما نمیخواهیم، إلّا از خدا. فقط یک جا به حبیبش فرمود: بگو: «لا أسئلکم علیه اجرا إلّا المودة فی القربی». این، جزا و اجر کارشان نیست، این، عطاست. عطا، للحبّ است.
مثلاً کسی به مشهد میرود و برای دوستش، سوغاتی میآورد. امّا وقتی دوستش میرود، برای او چیزی نمیآورد. فردی از روی حسادت او را شماتت میکند و میگوید: او چند بار رفته و برای تو هیچ چیزی نیاورده، حالا تو مدام میروی و برای او چیزی میآوری. او میگوید: من دوستش دارم و کاری ندارم که او هم برای من آورده یا خیر، بده بستان نیست. این، عطا است که گفتیم براساس حبّ است.
در عطا، در مباحث لغت میگویند: نباید انتظار برگشت داشته باشید. و إلّا بده بستان میشود. من به خانهی شما میآیم و شما هم بعد از آن به خانهی من میآیید. امّا عطا را دادی، دیگر دادی و انتظاری نداری.
انا اعطیناک الکوثر، خدا چون حبیبش را دوست دارد، به او همه چیزش را عطا کرده است.
السلام علیک یا فاطمة یا بنت محمّد