بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه یازدهم - 10/02/96
موضوع: آیا استعاذه فقط در ابتدای تلاوت قرآن است؟
پناه بردن به خدا در ابتدای تلاوت، از شرّ خبیثترین شیطان
أعوذ باللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
پروردگار عالم در قرآنش، امر به استعاذه کرد، آن هم در تلاوت قرآن، «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم». یک علّت گفتن « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم»، این است که خود قرآن، لفظ «الشَّیْطانِ الرَّجیم» را تبیین فرمود و از آن طرف، عنوانش این است: «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ». «فاء» بر سر «إذا» آمد؛ یعنی پس به حقیقت چون خواستی قرآن را قرائت کنی، پس یقیناً استعاذه کن و به خدا پناه ببر، از شرّ شیطان که از مقام خودش افتاده و پرتاب شده است. لذا این، یک دلیل است که چرا وقتی میخواهیم قرآن بخوانیم، استعاذه میگوییم.
خیلی جالب است که همهی قرآن، جز سورهی برائت، «بِسم اللّه الرّحمن الرّحیم» دارد، امّا همین سورهی برائت، « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» دارد.
روایتی ذیل آیهی شریفهی «فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم» آمده که وقتی از وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) سؤال شد: «لمّا سُئلَ عنِ التَّعوُّذِ عندَ افتِتاحِ کُلِّ سُورَةٍ »، آیا « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم»، هنگام شروع هر سوره هست؟ فرمودند: «نَعَم ، فَتَعَوَّذْ بِاللّه ِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیمِ ، وذَکَرَ أنَّ الرَّجیمَ أخبَثُ الشَّیاطینِ».
این مطلب، نکتهی مهمّی است که طبق آن، معلوم میشود که چرا ما در ابتدای خطبهمان هم لفظ شیاطین را میآوریم و بیان میکنیم: «أعوذ باللّه السّمیع العلیم مِن همزات الشّیاطین».
حضرت فرمودند: بله، پس به تحقیق از شرّ آن شیطان پرتاب شده، به خدا پناه ببر و یادآور شو که حقیقتاً و یقیناً به درستی که آن رجیم، پلیدترین از شیاطین است.
معلوم میشود شیطان، اسم کلّی است و رجیم، اسم خاصّ برای ابلیس است. شیطان، اسم کلّی برای کسانی است که وسوسهگر هستند. لذا هر کس انسان را از راه حقّ، وسوسه کند، شیطان است.
حضرت آیتالله حاج شیخ عبّاس قمی، آن مخلَص الهی (نه فقط مخلِص)، در مفاتیح، دعای طلوع آفتاب و غروب آفتاب را آورده که این را معصوم فرمودند که ده مرتبه بگویید: «أعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ». شیاطین چه کسانی هستند؟ «مِن الجنّة و النّاس» هستند که خداوند در سورهی ناس هم میفرماید که از شرّ اینها به خدا پناه ببر، «قُل أعوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ الَّذِی یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاس».
عمدهی شیاطین، برای ما هم همان «ناس» است. بارها بیان کردم: از جنّیان به سراغ ما نمیآیند. سپاه شیطان، دو سپاه است، یکی جنّ و دیگری انس. ملعون از انس برای ما استفاده میکند.
حضرت میفرمایند: ابلیس، خبیثترین شیاطین است. لذا معلوم میشود که کار شیطان، اصلاً پلیدی است. پس شیطان، اسم کلّ است و رجیم، لقبی برای آن ابلیس ملعون است « وذَکَرَ أنَّ الرَّجیمَ أخبَثُ الشَّیاطینِ». کار شیطان هم خبیثی و پلیدی است.
پس وقتی انسان، همهی سور را میخواهد بخواند، با « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» است. من دیگر مستقیم هم به بحث وارد شدم، ضمن این که در خطبه به محضر آقا جانمان، تبریک گفتیم، باز هم در اینجا اعیاد شعبانیّه را تبریک عرض میکنم. از ساحت قدس سیّد و سالار شهیدان، هم زینالعابدین، امامالعارفین و هم قمر منیر بنیهاشم عذرخواهی میکنم، چون بحثمان تفسیر بود، وارد آن بحث دیگر نشدیم.
پس قرآن، استعاذه را بیان فرموده، امام هم که ترجمان قرآن است، میفرماید: هر سورهای را میخواهید بخوانید، بگویید و از او، به خدا پناه ببرید و به یاد بیاورید که این شیطان رجیم، خبیثترین شیطان است.
پناه بردن به خدا، در مقابل نزغهای شیطانی
آیا « أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم» فقط برای همین موضوع است؟ خیر، قرآن کریم و مجید الهی بیان میفرماید: در استعاذه به خدا چند مطلب هست، یکی همین قضیّه تلاوت قرآن هست که آیهی دیگری هم در سورهی اعراف دارد که میفرماید: «وَ إِذا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُون»، امّا در آیات قبلی میفرماید: «خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلینوَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیم»، حبیب ما، طریقهی عفو و بخشش را پیش بگیر و به نیکی امر کن، مردم هم کارهای نیک انجام دهند، از جمله این که عفو کنند و بگذرند. و از مردم جاهل، پرهیز کن و روی برگردان. حالا اگر میخواهی عفو را پیشهی خودت کنی و امر به معروف کنی و جاهلین دور تو را نگیرند، یک کاری کن؛ چه؟
«إمّا» یعنی «إن+ما»، ما هم نافیّه و هم موصوله است و غیر از این نخواهد بود. نافیّه که مطلب را نفی میکند و موصوله هم تعیین کننده است که راه تو این میشود.«وَ إِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیم»، و امّا اگر بخواهی اینگونه باشد و دیگر غیر از این نشود، تو باید از وادار کردنهای شیطان به خدا پناه ببری.
«نزغ»، یعنی ایندر بگوید، بگوید و ... که کسی را وادار کند، یعنی از وسوسه بیشتر است. وسوسه، مرحلهی أولی است، هر چه از وسوسه بگذرد، نزغ میشود. لذا برای همین است که میگویند: همین که میآیند وسوسه کنند، أعوذبالله بگویید، «قُل أعوذُ بِرَبِّ النَّاسِ مَلِکِ النَّاسِ إِلهِ النَّاسِ مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ. در اوّلین مرحلهی وسوسه، برخورد کنید، امّا اگر از وسوسه گذشت، دیگر تو را وادار میکنند.
میدانید چرا خداوند به پیامبر فرمود: نگران نباش و ولایت امیرالمؤمنین را بگو و خدا تو را نگه میدارد؟ برای این که جهّال مدام میگفتند، میگفتند، میگفتند که پیامبر را در یک نزغ بگذارند، یعنی دیگر پیامبر وادار شود. امّا پیامبر نباید وادار شود و برای همین است که خداوند میفرماید: نگران نباش. لذا از باب این که اهمیّت امر را نشان دهد، تهدید کرد که اگر نگویی، حتّی رسالتت را هم انجام ندادی.
میفرمایند: پس تو را وادار نکنند، تو هم یک پیشگیری در مقابل وادار کردن شیطان برای خود داشته باش که آن، این است: به خدا پناه ببر که او هم میشنود و هم آگاه است. چون اینها جنگ نرم دارند، خدا سمیع است، میشنود و او، آگاه است. در ذکر طلوع و غروب هم میگوییم: «أعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»، شیاطین اینقدر نرم میآیند که فقط خدا میشنود. مبدع جنگ نرم، شیطان رجیم است.
هشدار در مورد فتنهای به بزرگی فتنهی 88 !!!
جنگ نرم که اصطلاح بین سیاسیون الآن هست، هم همین است. اینقدر میگویند که آقا ما نمیتوانیم. اگر مذاکرات نبود، جنگ میشد و ما اینگونه سایهی جنگ را برداشتیم. امّا امامالمسلمین فرمودند: این جمله، کذب محض است و امروز هم فرمودند اگر سایهی جنگ هم برداشته شده، توسط مردم بوده است. لذا جنگ نرم یعنی همین که به گونهای آرام، آرام بگوید، بگوید تا در ذهن جا بیفتد که راستی راستی اگر مذاکره نمیشد، شاید جنگ میشد.
لذا میفرماید: تو هم در مقابل نزغ آنها، به خدا پناه ببر و بایست، «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمیعٌ عَلیم». تو به خدا پناه ببر که او میشنود و میداند - پناه بردن به خدا، پنج وجه دارد که إنشاءالله در جلسهی بعد بیان خواهم کرد -
لذا میفرمایند: پس به تحقیق، تو به خدا پناه ببر، اوست که میشنود، از طرفی هم آگاه است و میداند که آنها هر بار با چه حالتی وارد میشوند. همزات که جنگهای نرم است، به این معنی است که هر بار یک طوری میآیند، مثل فتنهها، فتنه 78 یک طور بود، فتنه 88 یک طور بود، فتنهی بعدی بدتر است.
بدانید که من شرعاً وظیفه دارم بگویم: اگر این دولت در دورهی بعدی هم آمد، فتنهای به بزرگی فتنهی 88 به وجود خواهد آورد و اینها اسّ و اساس نظام، ولیّ فقیه و امامالمسلمین را قبول ندارند. من در خانهی خدا صحبت میکنم، من دارم قرآن میگویم. بد است قرآن در دست کسی باشد و حرف چرند بزند. من دارم با علم و آگاهی میگویم. خیلی از مطالب را باید اجمالی بگویم، تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
خدا گواه است اگر اینها دوباره حاکم شوند، دیگر باید فاتحه خوانده شود. گرچه این نظام مقدّس اگر به باریکی مو برسد، قطع نمیشود. چون مؤسّس اصلی این نظام، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) میباشند، به حول و قوّهی الهی این نظام به دست صاحب اصلی خود میرسد و شکستی در این نظام نیست. امّا زحمت خیلی میشود و ما باید زحمتها را کم کنیم، گفت: ای مگس، عرصهی سیمرغ، نه جولانگه توست، عرض خود میبری و زحمت ما میداری. ما باید مراقب باشیم که زحمتها کم شود. اگر میخواهیم زحمتها کم شود، باید از این افرادی که با جنگ نرم جلو میروند، برائت بجوییم.
یکی از افرادی که به موقع نقشههای اینها را نقش بر آب میکند، امامالمسلمین است، به موقع فرمایشاتی میفرماید که هر چه اینها زحمت میکشند، از بین میرود. جالب است که این مطلب را خودشان هم اقرار کردند، رادیوی ملعون بیبیسی اعلام کرده: هر کاری میکنیم، وقتی او صحبت میکند، همه نقشههایمان برملا میشود.
امّا من و شما هم باید با حضورمان مراقب اوضاع باشیم.
در سورهی مؤمنون آیهای دیگر در مورد همین استعاذه آمده که میفرماید: «وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین». این که امام صادق از امام باقر نقل میکنند که قبل از طلوع و غروب آفتاب، ده مرتبه بگویید: «أعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»، ریشهاش، ریشهی قرآنی است.
خداوند در این آیات میفرماید: «قُلْ رَبِّ إِمَّا تُرِیَنِّی ما یُوعَدُونرَبِّ فَلا تَجْعَلْنی فِی الْقَوْمِ الظَّالِمینوَ إِنَّا عَلى أَنْ نُرِیَکَ ما نَعِدُهُمْ لَقادِرُون ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُون وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطین وَ أَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَنْ یَحْضُرُون».
إنشاءالله در جلسهی بعد این آیات را بررسی خواهیم کرد تا متوجّه شویم که اعوذبالله گفتن فقط در آغاز قرآن خواندن نیست. بلکه در خیلی از موارد دیگر هم باید اعوذبالله بگوییم که إنشاءالله به فضل و کرم الهی همراه با روایات خواهیم گفت.
پروردگارا، به اولیاء و انبیائت، به این اعیاد و موالید معظّم، به قرآن ناطقت - که ماه شعبانالمعظّم، ماه پیامبر است، امّا به صورت ظاهر تولّد، بعثت، شهادت و ... پیامبر در این ماه نیست. علّت، خاتمالاوصیاء است که به موقع نکات آن را بیان خواهیم کرد - ما را روز به روز با قرآنت آشنا بگردان. قرآن ناطقت به فریادمان برسان.
. تفسیر العیّاشی : ٢/٢٧٠/٦٨.
. در مورد شرب خمر هم تعبیر به أمّالخبائث است، مادر همهی پلیدیها؛ چون عقل را زایل میکند و اگر انسان، گرفتار شود دیگر همهی گناهان، آرام آرام به وجود میآید. أمّالخبائث هم از این جهت بیان میشود؛ چون هر چه که مهم است، عندالعرب به عنوان أمّ است. مثلاً ما هم در ورزش میگوییم: دو، مادر تمام ورزشهاست؛ چون همهی ورزشها به هر حال نیاز به حرکت دارد، هر کس دو خوبی داشته باشد، در بسکتبال، والیبال، حتّی اسکی و ... هم اهمیّت دارد.
. قمر از این باب نیست که از امام زمانش بالاتر است، بلکه مانند ماه و خورشید که وقتی ماه به خورشید نزدیکتر میشود که در شب چهارده، نزدیکترین است، بیشترین نور را هم دارد و إلّا کره ماه به خودیخود نور ندارد، امّا به واسطهی قرب به خورشید و انعکاس نور خورشید، نورانی میشود. ایشان هم از نزدیکترین افراد به أبیعبدالله بود، جایی که زینالعابدین فرمودند: فردای قیامت، سائر شهدای کربلا، به مقام ایشان غبطه میخورند! از جمله حضرت علیاکبر! لذا خدای متعال برای ایشان، گنبد و بارگاه مخصوصی قرار داد که به قول آیتالله سیّد ابوالحسن اصفهانی و ملّا فتحعلی سلطانآبادی؛ بین الرحمین، حرمٌ؛ اصلاً خود بین الحرمین، حرم است. لذا این کار، کار درستی است که انسان در آنجا پابرهنه راه برود. إنشاءالله بعداً درست میکنند. این هم که بعضی از آقایان پابرهنه نمیروند، برای این است که کار یک عدّه که حماقت میکنند و مثلاً زنجیری به خود میبندند و چهار دست و پا میروند و صدای سگ درمیآورند، تأیید نشود. آن حضرات میخواهند ما انسان شویم. وهابیّت ملعون این تصاویر را نشان میدهد و تمام مطالب حقّه را هم زیر سؤال میبرد.
خدای متعال میخواست بدن مبارک حضرت در همان قسمت بماند تا حرمی مجزّا شود. لذا قمر منیر بنیهاشم، باب الحسین است. این را به یقین به شما بگویم: هر گاه زیارت أبیعبدالله رفتید، اوّل به زیارت قمر منیر بنیهاشم بروید و از حضرت بخواهید که شما را بپذیرند. همهی امور به ید مقدّس ایشان است.
ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب برای ما تعریف کردند: فردی که اسم او را نمیگوییم (بعضاً اسم ایشان را گفتند، امّا ابوالعرفا گفتند اسم نمیبرم) در نجف بود و خیلی خوب درس میداد و ملّا بود. فقیر بود، حافظهی خوبی هم داشت، ادراک هم داشت و به خوبی مطالب را استخراج میکرد. آقایان علماء معمولاً شبهای جمعه، پیاده از نجف به کربلا میآمدند. ایشان به کربلا آمد، دید حرم قمر منیر بنیهاشم، شلوغ است. گفته بود: حالا ایشان، برادر امام حسین است، امّا فقیه که نبوده، مردم باید بدانند که باید به درب خانهی سیدالشهدا بروند - گاهی برخی مطالبی را بیان میکنند که خود را مطرح کنند. انسان باید از ریا به خدا پناه ببرد. در مورد ریای خفی بیان کردند: حتّی از مورچه سیاهی که در تاریکی ظلمانی راه برود، ناپیداتر است -
خلاصه، چنین مطلبی از ذهن آن فرد گذشت. شب در عالم رؤیا دید، فردای قیامت شده، صفهای طویل، منتها هر صفی اسم دارد و یک منادی ندا میدهد: صف علماء بیایند. ایشان هم میخواست در صف علماء برود، امّا او را به بیرون پرت کردند. بعد گفتند: صف زوّار بیایند، با خود گفت: من زائر بودم و این همه کربلا رفتم و اجر عجیبی دارم، خواست در آن صف هم برود، امّا او را بیرون پرت کردند. بعد بیان کردند: صف اولیاء بیایند، گفت: شاید از اولیاء هستم، امّا باز هم نگذاشتند او در آن صف هم برود. صف عبّاد، أین الرجبیون و ... را بیان کردند. بعد گفتند: صف کفّار، به خودش شک کرد و گفت: نکند من در عالم، کافر شدم، در صف کفّار آمد، در آنجا هم او را راه ندادند و بیرون پرت کردند. گفت: صف منافقین، باز هم او را راه ندادند. بیست، سی صف اعلام شد و در هیچکدام او را راه ندادند. بعد نگاه کرد و دید: وقتی صف را اعلان میکنند، آقایی است که او بیان میکند. گریهاش کرد، آمدند او را بگیرند، گفت: من صف ندارم؟ گفتند: نه، تو اصلاً صف نداری، نه کافری، نه منافقی، نه مسلمی، نه مؤمنی، نه عالمی، نه جاهلی و ... . گفت: من دیدم که یک نفر هست که این صفها را اعلام میکند و هی میآیند، به آن کسی که آمد، گفتم: این کیست؟ گفت: ایشان، قمر منیر بنیهاشم، ابالفضل العبّاس است. گفتم: مگر امور به دست امیرالمؤمنین نیست؟ گفت: دیدم این شخص یک چیزی با هفت، هشت پرهی عجیب در دست داشت، چنان به من زد که نعرهی من بالا رفت و به وحشت افتادم، گفت: مگر نمیدانی پیامبر از امیرالمؤمنین خواسته که امور را به پسرم، عبّاس واگذار کن. تو فکر کردی دو تا مطلب خواندی و کسی شدی؟!
آقا فرمودند: او از خواب بلند شد و گریه و فغان کرد. آرام آرام حافظهی او کم شد و آلزایمر گرفت. درسش تعطیل شد، لکنت زبان گرفت. توبه کرد و گریه میکرد، امّا به هر حال به خاطر این اهانت هر چه در این دنیا بود، از او گرفتند.
آقا فرمودند: به هر حال خدا او را دوست داشت که خواست توبه کند و همه چیز را در اینجا از او بگیرند که در آنجا عاقبت به خیر شود.
این، ابالفضل است، قمر منیر بنیهاشم!