بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه دوازدهم - 96/02/17
موضوع: آیا شیطان بر اهل ایمان هم مسلّط می شود؟
شیطان، چه کسی را عامل رجیم شدنش میداند؟
أعوذ باللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم
«فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم، إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون، إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون». لذا طبق این آیات، پروردگار عالم فرمودند: هر موقعی خواستید قرآن بخوانید، استعاذه کنید و به خود خدا پناه ببرید.
امّا بیان کردیم که آیا استعاذه، فقط در باب قرآن است؟ بیان شد: خیر، انسان در تمام مطالب باید از شیطان لعین و رجیم، به پروردگار عالم پناه ببرد؛ چون خصوصیّت شیطان، این است که در مورد انسان، دشمنی دارد و میخواهد بر انسانها، مسلّط شود (سلطان، یعنی بر انسانها تسلّط پیدا کند). منتهای امر، او هیچ سلطنتی ندارد - که بیان خواهم کرد منظور چیست -
دلیل این که شیطان میخواهد مسلّط شود، عداوت اوست. تصوّر شیطان، این است که انسان را عامل رجیم شدن خود - که بیان کردیم، رجم به معنای پرتاب شدن است - میداند. پروردگار عالم فرمود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى وَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرین».
لذا تصوّر او، این بود که انسان، عامل رجم اوست و این، یک هشدار برای همهی ما هم میباشد. گاهی ما تصوّر میکنیم فلانی، عامل است من به گناه بیفتم، یا گاهی از باب حسادت، تصوّر میکنیم فلانی، جای ما را میگیرد؛ در حالی که این، نفس دون است. شیطان هم همین تصوّر را داشت و فکر میکرد انسان، عامل رجم او شده است، لذا گفت: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین». در حالی که گوش ندادن خودش، باعث این امر شد، خداوند هم میفرماید: «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ»؛ یعنی خودش ابا کرد و تکبّر ورزید. امّا هنوز که هنوز است شیطان این را باور ندارد.
خدا آن مرد الهی و عظیمالشّأن، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان میفرمودند: آیتالله میرزا جواد آقای ملکی تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) (استاد عرفانی ایشان) میفرمودند: استاد ما، آیتالله میرزا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن آیت حقّ، سلطانالعارفین میفرمودند: هنوز که هنوز است شیطان در باور وجودیاش این است که علّت رجمش، انسان است.
او علّت رجمش را، قبول نکردن، تکبّر «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ» و قیاس باطل کردن خودش «خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طین» نمیداند، بلکه، انسان را عامل میداند. او میگفت: من از آتش هستم، آتش، نور و گرما دارد. صورت ظاهر هم همین است، در بیابان هم آتش درست میکنند، نورش نشان باشد و بفهمند. آن زمان که gps و ... نبود! با آتش، نشان میدادند. امّا خاک، سرد است و نوری ندارد. قیاسش، عامل شد که «أَبى وَ اسْتَکْبَرَ» شود و پروردگار عالم به او، این نوع خطاب را داشته باشد.
لذا به قول ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که این را به وسیلهی اتّصالشان با حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)، متوجّه شدند - هنوز که هنوز است، شیطان تصوّر میکند علّت رجمش، انسان است. برای همین هم میخواهد انسانها را فریب بدهد، قسم خورده و گفته: «فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعین».
شیطان بر مؤمنین، تسلّط ندارد!
لذا تصوّر شیطان این است که راه به اغوا کشیدن این است که بر انسانها مسلّط شود. امّا او، تسلّط جسمانی که ندارد، تسلّطش، تسلّط روحی، افکار و وسوسه است.
لذا وقتی کسی به خدا پناه میبرد، فقط به این ذکر أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم نیست، بلکه یعنی به حقیقت به خداوند پناه ببرد. پروردگار عالم میفرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون»، محقّقاً نمیشود و هرگز، ابداً و تحقیقاً برای او نخواهد بود.
بعد از «إنّه» و «لیس»، «له» آمده؛ یعنی تحقیق ابدی که هرگز نمیشود. در آن، یک معنای «إنّ» ثانی نهفته شده است. یعنی هر چه هم بکوشد و تلاش کند، بدانید برای کسانی که مؤمن هستند و بر پروردگارشان توکّل کردند، به هیچ عنوان تسلّطی نخواهد داشت.
رأس «عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون»، عصمت و ائمّه معصومین هستند، بعد از آن، تالیتلو معصوم و بعد هم کسانی که ایمانشان، محکم هست، میباشند.
شاید بپرسید: مگر ما مؤمن نیستیم، پس چرا گاهی وساوس شیطان، ما را بیچاره میکند؟ بعداً پشیمان هم میشویم، امّا به هر حال وسوسه برایمان به وجود میآید و حالمان، حالی میشود که میفهمیم، ادراک داریم که شیطان، ما را گرفتار کرده است.
باید گفت: اتّفاقاً شیطان بر ما هم مسلّط نیست. شاید بگویید: پس چرا وسوسهی او عامل شد و ما گناه کردیم؟ میگوییم: بله، یک حال اوّلیّه تسلّط هست، امّا با استغفار و دوری از گناه، امکان تسلّط را از او میگیریم که روایت داریم: گناه کردید، سه کار انجام دهید (البته اشتباه نشود، این بحث ما نعوذبالله برای تشویق به گناه نیست؛ بلکه منظور مواقعی است که انسان به اشتباه عملی از او سر میزند) :
1. بلافاصله استغار کند.
2. صدقه بدهد.
3. دو رکعت نماز بخواند، «إنّ الصلاة تنهی عن الفحشاء و المنکر»، اتّفاقاً یکی از مواردی که شیطان به شدّت از آن، عصبانی میشود، همین نماز است.
روایتی داریم که حضرت صادق القول و الفعل میفرمایند: موقعی که جوانی گناه میکند، وقتی وارد به نماز میشود، شیطان نعره میزند و میگوید: نشد! لذا دیدید شش مرتبه الله اکبر میگویند و بعد از هفتمین بار وارد نماز میشوند و تکبیرة الاحرام میگویند. این شش مرتبه برای همین وسوسهی شیطان است که میگوید: تو بودی که گناه کردی؟! تو بودی که چنین و چنان کردی؟! نماز برای خوبان عالم است، نماز به تو نیامده، آدم با زبانش دروغ بگوید و با همان زبان نماز بخواند! و ... .
عاملی که سبب رجم شیطان شد، همان سجده نکردن است، لذا او دوست ندارد که انسانها به پروردگار عالم سجده کنند.
برای همین است که یکی از وسوسههای شیطان این است که بعضی از جوانان میگویند: من نماز نمیخوانم، ولی همینطوری همیشه قلبم با خداست و بدین صورت با پروردگار عالم راحتتر ارتباط برقرار میکنم. چنین کسی نمیداند که همین حرفش، وسوسهی شیطان است.
شیطان هم همین را گفت - که إنشاءالله روایتش را در آینده بیان خواهم کرد - که به قول اولیاء و عرفا، ناشی از غرّه رفتن او به خودش بوده است. به پروردگار عالم عرضه داشت: خدایا، سجده در مقابل انسان را از من بردار، طوری تو را عبادت میکنم که هیچ یک از مخلوقاتت، اینگونه تو را عبادت نکرده باشند. کما این که تا کنون، اینگونه عبادت میکردم. شش هزار سال عبادت! پروردگار عالم فرمود: امّا من از تو آنچه را که خودم گفتم، میخواهم.
اصلاً عبد بودن یعنی انجام هر آنچه که پروردگار عالم میگوید، نه زیاد و نه کم. کما این که در ادعیّه، اگر به قصد رجا، زیاد گفته شود، اشکال ندارد، امّا فرمودند: اگر به قصد ورود باشد، اشکال دارد. از امام صادق سؤال کردند: آقا جان، این که میگویند: ده مرتبه یا الله بگویید، اگر کسی یازده یا دوازده بار گفت، چه میشود؟ حضرت میفرمایند: مثل آن، مثل نقشهی گنج است، به شما میگویند: از فلان جا که درختی در آنجا هست، ده قدم بردار. اگر شما نه قدم برداری، هر چه زمین را بکَنید، به چیزی نمیرسید. یازده قدم هم بردارید باز به گنج نمیرسید. آنچه وارد شده، عندالله تبارک و تعالی حکمت دارد. اعداد، مطلب دارد.
ما در ترکیب این حروف و اعداد، علمی را داریم که مطالبی از آن به دست میآید. علمی به نام جفر هم در این زمینه داریم. عدد به خودی خود در علم الاعداد بحث میشود. حرف هم از علم الحروف است. تمام عالم روی حساب و کتاب است. تمام آنها هم از نقطه شروع میشود که امیرالمؤمنین هم فرمودند: أنا نقطة باء بسم الله الرّحمن الرّحیم. لذا دیدید که وقتی به مدرسه میرویم، اوّل چیزی که به ما یاد میدهند، نقطه چین است، این هم برای عدد است و هم حرف.
لذا در این عدد ده که برای یا الله تبیین شده، مطلب نهفته شده است. خدا اینگونه خواسته، پس اثر دارد و عالم، عالم اثر و مؤثّر است. لذا وقتی بیشتر بگوییم، اگر به قصد رجا باشد، یعنی امیدواری که ده مرتبه گفته باشی، ایرادی ندارد؛ امّا اگر به قصد ورود باشد، اشکال دارد و برای همین، نباید گفت.
لذا در باب تسبیحات اربعه که بعضی سه مرتبه را میگویند و بعضی یک مرتبه؛ فرد بودنش اهمیّت دارد. ما یک مواقعی این مطالب را در مباحث خارج فقهمان بیان کردیم که دلیل و برهان این مطلب چیست.
لذا تمام اینها حساب و کتاب دارد، امّا شیطان نفهمید و میخواست همانطور که خودش میخواهد، پروردگار عالم را عبادت کند. امّا حضرت حقّ فرمود: آن چیزی را که من میخواهم باید انجام دهی، نه آن چیزی که خودت میخواهی.
بعضیها هم همین را میگویند، میگویند: ما با پروردگار عالم ارتباط برقرار میکنیم، امّا نه با نماز، بلکه با قلبمان. من یک گوشه بنشینم و با خدا خلوت کنم، خیلی راحتتر ارتباط برقرار میکنم، تا این که نماز بخوانم. این، همان چیزی است که شیطان هم همین را گفت، وسواس الخناس، الذی یوسوس فی صدور الناس، برای هر کسی یک نوع وسوسه میکند. مثلاً برای کسی که در کبر سن قرار گرفته، دیگر نمیآید نعوذبالله از طریق مسائل جنسی وارد شود و وسوسهگری برای او، از نوعی دیگر است. وسوسهگری برای جوان، عالم و ... هر کدام به نوعی است. لذا فرمود: همزات که جمع است و به معنی جنگ نرم است که برای هر کسی، از طریقی وارد میشود.
شیطان به پروردگار عالم میگوید: تو من را از سجده کردن در مقابل انسان، معاف کن، من طوری تو را عبادت میکنم که هیچ احدی عبادت نکرده باشد. پروردگار عالم فرمود: خیر، آن چیزی که من میخواهم، نه آنچه خودت میخواهی!
لذا مؤمن هم همین حال را دارد، ولی وقتی در نماز میرود و الله اکبر میگوید، شیطان نعره میزند و میگوید: نشد.
گناه من و تو که سودی به حال شیطان ندارد، تنها سودش این است که به ما ضرر میزند و ما را آرام آرام از دایرهی بندگی پروردگار عالم دور میکند که شیطان هم همین را میخواهد. شیطان پیش خودش فکر میکند که دارد با خدا مبارزه میکند.
مانند برخی از احمقها که تصوّر میکنند با انقلاب و نظام، مبارزه میکنند و لذا تا مؤمنی را میبینند، روسریشان را برمیدارند و فکر میکنند این کارشان، یک نوع مبارزه است. شیطان هم همینطور است، تصوّر کرده که دارد با خدا مبارزه میکند. او میخواهد به خدا بگوید: همین انسانی که گفتی من به او سجده کنم، خودش به تو سجده نمیکند.
گناه یعنی کاری را خلاف اوامر پروردگار عالم انجام دادن. یعنی انسان آنچه را پروردگار عالم نپسندد، انجام بدهد. لذا عندالاولیاء، چیزی به نام مولوی و ارشادی مطرح نیست، میگویند: هر چه پروردگار عالم بگوید، امر است و انسان باید انجام بدهد، البته شرطش، رسیدن انسان به مقام معرفت است.
لذا اولیاء خدا میگویند: مستحبّ، از حبّ است و خدا آن را دوست دارد، پس من آن را انجام میدهم. مکروه هم عملی است که خدا از آن، کراهت دارد و خوشش نمیآید؛ پس آن را انجام نمیدهم.
پس وقتی خدا چیزی را میپسندد، برای خودشان واجب میدانند. بنده در اواخر عمر شریف آیتالله العظمی مرعشی نجفی که در بیمارستان بودند، خدمتشان رسیدم و گفتم: نصیحتی که جانانه باشد، به بنده بگویید. مزاح کرده و فرمودند: مانند کسی که دارد از دنیا میرود؟ گفتم: إنشاءالله خداوند طول عمر با عزّت به شما مرحمت فرماید. فرمودند: این، تعارف است، امّا چون دارم میروم میگویم: من از قبل از تکلیفم، تا به حال، نماز شبم قضا نشده است.
مگر نماز شب، واجب است که قضا و ادا بگوییم؟ بله، عندالاولیاء اینگونه است. لذا میدانید، میگویند: اگر کسی اهل نماز شب است، اگر یک موقعی خواب ماند، فردا، قضایش را به جا بیاورد. میدانید که نماز شب، واجب نیست، تنها مستحبّ مؤکّد است، امّا ولیّ خدا این را برای خودش فرض میداند؛ چون میگوید: پروردگار عالم این را میپسندد، پس پسندم آنچه را جانان پسندد. این را مکروه میداند، پس من هم بر خودم حرام میکنم. فیذاته، حرام نیست، امّا کسی که به مقام معرفتی رسیده، مکروه را بر خود حرام میداند. البته از باب تکلیف، اینگونه نیست، اشتباه نشود، ما نمیخواهیم مطلبی بگوییم تا بعضیها به رنجش و سختی بیافتند. تا انسان به آن مقام معرفتی نرسد، متوجّه نمیشود.
بنده به چشم خود، ابوالعرفا، آیتالله العظمی ادیب را دیدم که بیش از دو ساعت در رکوع بودند، سبحان ربی العظیم و بحمده میگفتند و اشک میریختند. آن هم وقتی عمر شریفشان، بالای صد و ده سال، بود. من میگفتم: آقا دیگر نمیتوانند بلند شوند، چگونه بعد از دو ساعت خم شدن میتوانند بلند شوند؟! امّا وقتی هم که بلند شدند، خیلی نرم بلند شدند و با صدای آرامشبخشی گفتند: سمع الله لمن حمده، الله اکبر.
لذا شیطان از همین میترسد که انسان، متّصل شود و خدا بر او حاکمیّت داشته باشد. برای همین است که پروردگار عالم هم میفرمایند: شیطان بر مؤمنین، تسلّطی ندارد.
شیطان هر کاری میکند که انسان، بندگی خدا را نکند. لذا وقتی میبیند حتّی آن کسی هم که اشتباهی از او سر زده و گناهی مرتکب شده، به نماز میایستد، نعره میزند که نشد! البته نماز، همهی بندگی نیست، تجلّی بندگی است و إلّا عبد بما هو عبد، باید دائم در حال بندگی باشد. بنشیند، نشستنش، بندگی خدا باشد. بلند شود، برخاستنش، بندگی خدا باشد. سکوت کند، سکوتش، بندگی خدا باشد. سخن بگوید، سخنش، بندگی خدا باشد. بخندد، لبخندش، بندگی خدا باشد. محبّتش به خانواده، بندگی خدا باشد. خشم و غضبش برای خدا باشد و ... . لذا عبد، تمام کارهایش، عبادت است.
کما این که در ماه مبارک رمضان، بیان میشود: «نومکم فیه عبادة». برای این که کسی که در حال صیام است، سعی میکند گناه نکند. اگر کسی غیبت کند، به او میگوید: غیبت نکن، روزهمان خراب میشود. پس چون حالش، حال بندگان خدا میشود، خوابش هم عبادت میشود.
رابطه تسلّط شیطان و توکّل انسان بر خدا!
پس استعاذه به پروردگار عالم برای این است که اجازه ندهیم او بر ما مسلّط شود. لذا هم به لسان و هم به افعال و کردارمان به خدا پناه میبریم. شیطان بر مؤمنین، تسلّط پیدا نمیکند. اهل ایمان هم که در رأس آنها، معصومین هستند و بعد حتّی شامل کسانی هم که ایمان اوّلیّه را دارند، خواهد بود.
یکی از خصوصیّات دیگر، توکّل بر خداست، چون میفرماید: « إِنَّهُ لَیْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذینَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون». لذا یکی از وساوس شیطان در این زمینه است که به انسانها میگوید: این مطلب وقت تو را میگیرد و ... . لذا گاهی در نمازهای تکلیفیمان هم میگوییم: بخوان، برویم. کأنّ پروردگار عالم از ما طلبکار است و ما میخواهیم آن را به خدا تحویل بدهیم و برویم. به قول مرحوم ابوی، بعضیها ایندر عجله دارند و تند تند نماز میخوانند که گویی نمازشان را جلو جلو خواندند و همین که اذان میدهند، تحویل خدا میدهند و میروند. گویی خداوند طلبکار است و میگوید: طلب من را بدهید، ما هم سریع طلب او را میدهیم که برویم. مانند بعضیها که میگویند: اوّل نمازمان را بخوانیم که راحت شویم!
«وَ عَلى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون»؛ یعنی کسانی که دائم همه چیز را به خدا میسپارند، وکالتشان، دست خداست و توکّلشان به خداست و از هیچ چیزی هراس ندارند.
وقتی شیطان بر انسان، مسلّط شود، انسان را میترساند، امّا وقتی انسان بر خدا پناه برد، دیگر در رزق، زندگی و ...، توکّلت به خداست و به هر چه که خدا بخواهد، راضی هستی. لذا پروردگار عالم هم برای انسان، بهترینها را رقم میزند. پس علّت استعاذه این است.
رابطه تسلّط شیطان و شرک!
منتها پروردگار عالم میفرماید: شیطان، کسانی را که ایمان ندارند و مشرک هستند، فرامیگیرد و بر آنها تسلط پیدا میکند، « إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون».
لذا هر جا دیدیم که شیطان بر ما تسلّط پیدا کرد، ولو گذرا، بدانیم که دچار شرک شدیم، هر چند خفی و گذرا. چون حسب فرمایش ملّا محسن فیض کاشانی، سه نوع شرک داریم:
1. شرک خفی.
شرک خفی را خیلیها داریم، نمیفهمیم که باید برای آن، استغفار کنیم و ... . البته اولیاء خدا این شرک خفی را هم ندارند.
2. شرک گذرا.
مثلاً کسی میگوید: دعا بود که فلانی را نجات داد، بعد ما میگوییم: بله، دعا که بود، ولی ... . لذا این که انسان، با این که ایمان دارد، ولی در این موارد، امّا و ولی و ... میآورد، شرک گذراست.
3. شرک دائمی.
خداوند میفرماید: « إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون». شیطان بر آنهایی که مشرک میشوند، تسلّط مییابد که در موارد شرک خفی و گذرا، تسلّطهای اوّلیّه است، ولی در مورد شرک دائمی، دیگر شیطان بر آنها مسلّط است.
استعاذهی عملی!
پس یکی از موارد پناه بردن به خدا و استعاذه، همین است که انسان به حقیقت بداند تمام امور به دست خداست و به او پناه ببرد. برای همین هم هست که فرمودند: «إقلعوا ابواب المعصیة بالاستعاذة و افتحوا ابواب الطاعة بالتسمیة»، درهای معصیت را با استعاذه ببندید و دربهای طاعت را با بسم الله الرحمن الرحیم، بگشایید. لذا خود استعاذه، اثر دارد، راه بدیها را میبندد، افکار را درست میکند، حال انسان را عوض میکند و ... .
سؤال کرده بودند که آیا میشود بعد از تکبیرة الاحرام، اعوذبالله ... بیان کرد؟ این، یک بحث فقهی است که در مباحث صلاة بیان شده است. امّا در این زمینه، روایات متقنی از باب علم الرجال و علم الدرایة هم داریم. از جمله روایتی که از حنان بن سدیر نقل شده که امام صادق در نماز مغرب خود، قبل از قرائت سوره بلند «أعُوذُ بِاللّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ بِاللّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ» را بیان کردند.
لذا استعاذه قبل از قرائت قرآن باید بیان شود، ولی در تمام حالات دیگر هم باید بیان شود. معنای استعاذه هم پناه بردن به خداست. یکی از حالات آن زبانی است، امّا مهمتر از زبانی، عملی است. مانند شکر که یکی لسانی و دیگری عملی است، «لئن شکرتم لازیدنکم». این که مدام الحمدلله بگوییم، خیلی خوب است، ولی منظور از «لئن شکرتم لازیدنکم»، شکر عملی است. در باب استعاذه هم همین است، باید کاری کنیم که به خدا پناه ببریم. چند جا، جایگاه پناه بردن به خداست که یکی، مسجد است.
لذا میدانید میگویند: حداقل این است که تا انسان در مسجد نشسته، جزء عمرش محسوب نمیشود. برای همین است که میگویند: میخواهید به مسجد بروید، قدمهایتان را آهسته و کوتاهتر بردارید، چون برای هر قدم شما، ثواب مینویسند. لذا تا در مسجد هستیم، در امنیّت هستیم. ضمن این که ثواب و اجر هم میدهند. چون انسان تا در خانهی خدا هست، به خدا پناه برده است.
پروردگارا، به اولیاء و انبیاء و خصّیصین درگاهت قسمت میدهیم که ما را در پناه خودت قرار بده.
یکی دیگر از پناهگاههای خدا، آقا جان، حضرت حجّت(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. بارها بیان کردم که هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی برای آقا جان بخوانید که این، پناه بردن به آقا، به عنوان خلیفة الله و ظلّ الله است.
لذا یکی از مواردی که از شرّ شیطان به شما پناه میدهد، یاد آقا جان، حضرت حجّت است. خدا شاهد است اگر انسان هر ساعت یاد آقا جان باشد (اوّل تلفن همراهتان را زنگ بگذارید، بعد کم کم بدنتان عادت میکند) که همه چیز به اذن الله از ناحیهی ایشان است، ایشان هم به ما عنایت خواهند کرد.
از آقا بخواهیم که ما را از شرّ شیاطین جنّ و انس حفظ کند و مراقبهی ویژه داشته باشیم.