بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه چهاردهم - 96/04/18
موضوع: چه کنیم به حقایق قرآن دست یابیم؟
کدام ترجمه، ترجمه حقیقی قرآن است؟
در مباحث گذشته بیان کردیم: اوّلاً چرا نیاز به تفسیر است؟ بیان کردیم: ما به صورت ظاهر، یک ظاهر برای قرآن میبینیم، امّا در اصل ظواهری دارد، حالا چه برسد به بواطن آن که بسیار زیاد است. امّا به ظواهر قرآن نمیتوان اکتفا کرد، چون باید معنای آن معلوم شود. بیان کردیم: ما در ترجمهی قرآن، نمیتوانیم آنگونه که فارسی است، بیان کنیم.
حالا به مناسبت در آینده که در مباحث وارد میشویم، بیشتر بیان خواهیم کرد، از جمله همین بسم الله الرحمن الرحیم، آیا واقعاً معنی آن همان است که میگوییم: به نام خداوند بخشندهی مهربان؟! در عرب جود را به عنوان بخشندگی بیان میکنند، اگر مهربان است، عنوان لطیف تبیین میشود، پس الرحمن چیست؟ الرحیم چیست؟ هر دو از رحم است، معنای رحم چیست؟ بعد اسم چیست که بسم بیان میشود؟ آیا از سمو است و به عنوان بلندمرتبه بودن است؟ آیا از علامت و نشانه است که وقتی بر روی کسی اسمی میگذارند، یعنی این نشانهی اوست؛ چون شما تا وقتی اسمی بر روی انسانها نگذارید، نمیتوانید آنها را صدا کنید. اسم میگذارید که آنها را صدا کنید. کسی، پنج، شش فرزند دارد، سه چهار تا پسر، سه چهار تا دختر، میخواهد پسرها را صدا بزند، چه بگوید؟ به همه بگوید: علی، همه میآیند! پس اسم به عنوان علامت محسوب میشود، امّا آیا در اینجا هم به همان عنوان است؟ باید این مطالب مشخّص شود.
لذا میبینیم در ترجمان (هم فارسی و هم زبانهای دیگر) بالجد نمیشود ترجمهی لفظی بیان کرد. معالأسف الآن در این ترجمههایی که نگاه کردم که بیش از 22 ترجمه الآن موجود است، به حقیقت خیلی از ترجمهها ترجمهی حقیقی نیست. البته این مطلب، یک بحث علمی است و خیلی هم نمیخواهم در منبر عمومی به آن بپردازم. امّا معلوم میشود که هر کس میخواهد حتّی به ترجمان قرآن هم برسد، به مراجعهی به تفسیر نیاز دارد.
بعد بیان کردیم: تفسیر را باید از چه کسی گرفت؟ چه کسی، مفسّر قرآن است؟ فسّر یعنی چه؟ اصلاً لفظ تفسیر یعنی چه؟ این مطالب را توضیح دادیم و تا حدودی در حدّ مجلس عمومی، نکاتش را بیان کردیم.
عرض کردیم که بیان کردند: «نحن ترجمان القرآن»، ما ترجمان قرآن هستیم؛ پس باید در تفسیر هم که ترجمان قرآن است، سراغ کسی برویم که قرآن فرموده است. انسان نمیتواند به قرآن دستیابی پیدا کند «لا یمسّه إلّا المطّهّرون». مسح با مسّ متفاوت است.
کما این که امیرالمؤمنین فرمودند: «ترتیل اداء الحروف و حالات الوقوف» یعنی ترتیل اداء درست حروف و رعایت جایگاه وقف است تا ترجمان قرآن، عوض نشود. چون تمام این مطالبی که به عنوان وقف لازم، وقف جائز و ... در تجوید گفته میشود، غلط است؛ چون امیرالمؤمنین فرمودند: اصل وقف این است که شما متوجّه شوید کجا معنا تمام میشود و آنجا عنوان حقیقت الوقف است. حالا یک عدّه از باب قرائات مطالبی را تبیین کردند؛ چون قرائات هم مختلف است، بعضیها قرائات سبعه و برخی هم حتّی عنوان چهارده قرائت تبیین کردند. بعضی گفتند: اصل بر سه و برخی گفتند: اصل بر هفت بوده است که جایگاه آن بحث هم در اینجا نیست.
پس معلوم میشود ما نمیتوانیم همینطور ترجمان قرآن را متوجّه شویم، لذا امام صادق فرمودند: «نحن ترجمان القرآن» ما ترجمان قرآن هستیم. پس نیاز است که ما به فرمایشات حضرات معصومین مراجعه کنیم.
نکاتی را بیان کردیم که حتّی اهل جماعت هم این را بیان کردند، سیوطی که تفسیر الدر المنثور دارد و از علمای بزرگ اهلجماعت هم هست، بیان میکند: بالجد تفسیر باید از زبان معصوم و عصمت باشد؛ چون قرآن فرمود: «لا یمسه إلّا المطهرون». بیان کردیم: یک مسح داریم که دست کشیدن به سر، پا و ... هست و در احکام عبادی برای وضو و طهارت بیان میشود. امّا مسّ، یعنی دستیابی. لا یمسه، یعنی به آن (قرآن) دست نمییابند. در ادامه نیز میفرماید: إلّا المطهرون. إلّا، إلّای حصریّه است؛ یعنی جز مطهرون، هیچ کس نمیتواند و اصلاً از این دایره نمیتواند خارج شود. مطهّرون چه کسانی هستند؟ هم طاهر هستند و هم طاهرکننده.
مثلاً اگر حوضی پر از شربت باشد، طاهر و پاک هست، به شرط این که چیز نجسی در آن نیافتد. امّا طاهر کننده نیست. امّا اگر در همان حوض - که طبق کتب فقهی و رسالههای عملیّه، باید بعد سه وجب و نیم در سه وجب و نیم را داشته باشد و آب در آن، عنوان کر دارد - آب باشد، خودش که طاهر است هیچ، اگر شیء نجسی - که عین نجاست آن رفع شده باشد - را هم در آن قرار دهیم و یک تکان دهیم، طاهر میشود. پس هم خودش طاهر است و هم طاهرکننده!
مطّهّرون اینگونه هستند، طاهر و طاهرکننده. دستیابی پیدا نمیکنند به حقایق قرآن، مگر مطّهّرون. یعنی شما نمیتوانید به حقایق و ظواهر قرآن ورود پیدا کنید. در ادامهی مباحث بیان خواهیم کرد که این ورود به ظواهر، چقدر برای انسان، اشکال ایجاد میکند. پس چه کسی میتواند؟ مطّهّرون. این مطّهّرون چه کسانی هستند؟
از خود قرآن، کمک میگیریم. گفتیم: چند نوع تفسیر داریم که یک تفسیر، تفسیر قرآن به قرآن است. از خود آیات قرآن کمک میگیریم. البته تفسیر قرآن به قرآن هم، کامل نیست و همیشه نمیتواند راه نجات ما باشد. از ما بعضی مواقع میتوانیم جواب بگیریم. مثل اینجا که قرآن فرموده است: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا». پس پروردگار عالم میفرماید: این مطّهّرون، اهل بیت هستند.
عالم اهل جماعتی که تنها زمانی قول خلفا را در تفسیر قرآن، قبول میکرد که امیرالمؤمنین، مطلبی خلاف آن بیان نفرموده باشند!
وقتی به کتب مراجعه میکنیم، آن هم کتب اهل جماعت، میبینیم که بیان کردند: اهلبیت، پنج تن هستند، پیامبر، امیرالمؤمنین، بیبیدوعالم، امام حسن و امام حسین. خدا یکی از علمای بزرگ اهل جماعت را رحمت کند، او خطیب عجیبی بود، قدرت بیان بسیار خوبی داشت، دارای کتب بسیار عالی بود، ایشان در خطبههای نماز جمعه (خطبههای ایشان به گونهای بود که گاهی بعضی از فاصله بسیار دور، به مسجد جامع دمشق، مسجد اموی میآمدند تا خطبههای ایشان را بشنوند) بیان میکرد: اگر در تفسیر قرآن و ...، ببینم کلامی را خلفا گفتند و از آن طرف ببینم خلاف آن مطلب خلفا را علیبنأبیطالب بیان کرده است، من میگویم که بدانید همه صحابه اشتباه کردند و فقط علی است که درست میگوید. چون در بین صحابه، فقط اوست که مشمول این آیهی شریفه است: «و یطهرکم تطهیرا». به صراحت میگفت و داد میزد: هیچ کدام از خلفا جرأت ندارند بگویند ما از اهل البیت هستیم و خدا فرموده است: «لا یمسه الا المطهرون». پس میگوید: اگر حقیقت قرآن را میخواهید بفهمید، باید ببینید امیرالمؤمنین، علی چه گفته است. مگر در جایی که اگر آنها سخنی گفتند، امیرالمؤمنین خلاف آن سخنی نگفته باشد، اگر سخنی خلاف آنها نگفته بود: آنوقت من داد میزنم و حرف خلفا را میپذیرم. با این که خلفا را به عنوان خلفای راشدین میپذیرم، امّا در بحث قرآن، فقط باید به مطّهّرون رجوع کرد و او، امیرالمؤمنین است.
آیا تفاسیر موجود، تفسیر به رأی است؟!
پس برای فهم ترجمان قرآن باید به سراغ تفسیر برویم و در تفسیر هم باید به سراغ حضرات معصومین برویم و کسی نمیتواند از خودش تفسیر کند. اگر کسی تفسیر به رأی کند، باخته است.
شاید سؤال کنید: پس این تفاسیری که ما نوشتیم، چگونه است؟ مانند تفسیر المیزان که در بعد علمی قرار دارد و آن را میتوان نسبتاً تخصّصی حساب کرد و تفاسیر دیگری که برای عامّه نوشته شده، مانند تفسیر نمونه و دیگر تفاسیری که موجود است. چون تفسیر علمی محض خیلی کم داریم. یک شمّه از آن، تفسیر المیزان است. پس اینها چیست؟ تا میگویند: مفسّر کیست؟ میگوییم: علّامه طباطبایی، پس این هم که تفسیر به رأی شد.
جواب این است: خیر، اینها تفسیر به رأی نیست. اینها وقتی کلام معصوم را خوب بررسی میکنند و به سمت کلام معصوم ارجاع میدهند، در حقیقت تبیین و تشریح کلام معصوم میشود و از خود، چیزی بیان نمیکنند. منتها زحمتی کشیدند و در کتب غور کردند. چون علم زحمت میخواهد. نابرده رنج، گنج میسّر نمیشود. بالجد باید زحمت کشید.
من طلبهی کوچک برای بحث علمی، گاهی هشت ساعت مطالعه دارم. با این که خدای متعال قوّهی حافظهی قویای به من عنایت کرده، امّا باز هم برای دروس خارج اصول و فقه و فلسفه و حتّی مباحث تفسیر و ...، وقت زیادی میگذارم تا تمام مطالب را مطالعه کنم و مطلبی ارائه دهم. حتّی در زمینه روایات هم بنده به اعزّه روحانی بیان میکنم: وقتی به منبر ختم هم میروید، باید مطالعه کنید و مطلب ارائه دهید. اگر ارائه ندهد، اوّل از همه به خودش اجحاف کرده و بعد به مخاطبین. لذا کار میبرد و زحمت میبرد. من طلبهی کوچک اینگونه هستم، حالا آن بزرگان و اعاظم ما سیر کردند، زحمت کشیدند، کار کردند و ... . آن موقع که من و شما پای سریال و دو ریال و ... مینشینیم، آنها به دنبال مطالب علمی هستند. آن زمان که ما در گعدههای خانوادگی مینشینیم، آنها در گعدههای علمی هستند، شبها بیدار هستند و گاهی ساعتها حتّی تا اذان صبح هم مشغول کار علمی هستند و نزدیک اذان صبح تازه متوجّه میشوند و چند رکعت نماز شب میخوانند. یعنی اینقدر غور در مباحث و کتب دارند. زحمت دارد و به راحتی به دست میآید. لذا اینگونه نیست که اگر علّامه طباطبایی مطلبی را بیان کرده، از خودش هست. لذا در تفسیر هم میبینید که بیان میکنند: نهایتاً هر چه حضرات معصومین فرمودند، ملاک است.
منتها کسی که میخواهد تفسیر را از زبان معصوم به دست بیاورد، باید چند مطلب را بداند. یک این که لغتشناس باشد. بر ادبیات عرب مسلّط باشد، صرف و نحو را بداند و ... . لذا لغتشناسی، علم بزرگی است و مباحث عجیبی دارد. دیگر این که بر مطالب حدیثشناسی نیز اطّلاع کافی داشته باشد و ... .
ما به عنوان مقدّمات روش تحقیق بحثی را داشتیم و بیان کردیم: انسان باید بر ادبیات عرب مسلّط داشته باشد تا در این زمینه ورود پیدا کند. مگر این که انسان بگوید: در تفسیر نمونه این را گفتند، در تفسیر المیزان این را گفتند و ... . اینگونه دیگر چیزی بر عهدهی او نیست. چون فقط کتاب تفسیر نمونه را باز میکند و میگوید: برایتان بخوانم که در تفسیر نمونه این مطالب بیان شده است. امّا اگر خدای ناکرده انسان به ادبیات عرب، حدیثشناسی و ... مسلّط نباشد، ورود او به این بحث خلاف است. چون تمام اینها مقدّمه است برای این که کلام معصوم را بیرون بکشد و اخذ کند. چون میخواهد بیان کند: اگر معصوم این آیه را اینگونه بیان کرده، چرا اینگونه گفته است؟
پس نیاز هست به این که انسان خیلی از مطالب را بداند تا روایت را بیرون بکشد. مثلاً در بسم الله الرحمن الرحیم، چرا باء بر سر اسم آمده است؟ چرا با همزه اسم شروع نشد؟ باء یعنی چه؟ باء در باب الحروف چند معنا دارد؟ اصلاً کدام معنا در اینجا هست؟ گاهی معصوم فقط تبیین میکند، امّا آن کسی که در ادبیات مسلّط است، میداند این باء چند معنا دارد و حالا که حضرت اینگونه بیان کرده، متوجّه میشود که این باء، معنای معیّت نمیدهد، معنای حرکت و سمواً میدهد که توضیح خواهیم داد. پس وقتی کسی مسلّط باشد، این مطلب را میفهمد. هم باید به ادبیّات عرب مسلّط باشی، هم به لغتشناسی، هم مباحث قرائات مختلف، هم مباحث تجوید، هم مباحث حدیثشناسی و تازه وارد شوی ببینی معصوم چه میگوید. بعد ببینی عین این عبارت در کجاها به کار رفته، در آنجا چه سیاقی داشته و ... . پس خیلی کار دارد. آنوقت این بزرگان نشستند، زحمت کشیدند، کار کردند، جمعآوری کردند و به من و شما دادند. اینطور نیست که تصوّر کنیم علّامه از خود تفسیر کردند، ایشان بر تمامی این مطالب مسلّط بودند.
مرجع تقلیدی که جرأت نوشتن تفسیر قرآن را نداشت؟
کما این که خدا آیتالله العظمی مرعشی نجفی را رحمت کند، ایشان تسلّط عجیبی بر رجال داشتند. ضمن این که ایشان بر نسبشناسی هم مسلّط بودند. من به ایشان عرض کردم: چطور شما کتابی در مورد رجال ننوشتید؟ فرمودند: وقتی دیدم شیخ شوشتری (صاحب قاموس الرجال) دارند چنین کتابی مینویسند، دیگر ورود پیدا نکردم. پرسیدم: کفایت میکند؟ فرمودند: خیر، بعداً نیاز است که ادامه پیدا کند. امّا اصل بر این است که بدانیم کدام تبیین، خوب است و دیگر کفایت میکند. بعد فرمودند: زحمتی که ایشان کشیده است، بسیار زیاد بوده است.
آیتالله العظمی مرعشی نجفی میفرمودند: وقتی ایشان را دیدم، ایشان فرمودند: اگر کسی بخواهد در تفسیر کار کند، رجال به این قوّت و قدرتش کجاست؟ لذا من دیدم که اوّل باید در این مطلب وارد شوم تا این مطلب، مقدّمهی برای تفسیر شود. معلوم میشود خیلی کار میبرد.
علّامه طباطبایی مسلّط بر همهی این امور بودند. لذا شوخی نیست، ما کجا مفسّر قرآن هستیم؟! فقط مطالب بزرگان را بیان میکنیم. مفسّر قرآن بودن، حساب و کتاب دارد. گاهی بزرگان ما هم نتوانستند بیان کنند که ما مفسّر قرآن هستیم. من به آیتالله العظمی مرعشی نجفی بیان کردم: چرا ورود به تفسیر قرآن پیدا نکردید؟ فرمودند: جرأت نداشتم! البته امر فرمودند که ولی شما باید وارد شوید و اینگونه بار ما را سنگین کردند. گفتم: آقا شما جرأت نکردید، من وارد شوم؟! فرمودند: امر است!
در جلسهی آینده إنشاءالله وارد بسم الله الرحمن الرحیم و سورهی ناس خواهیم شد. شأن نزول آن را بیان میکنیم و این که آیا این شأن نزول برای همیشه هست یا خیر. اگر بنا باشد قرآن برای زمان قدیم باشد، باید قرآن را ببوسیم و ببوییم و کنار بگذاریم و به درد جامعهی ما نمیخورد. قرآنی که به درد امروز ما نخورد، قرآن نیست. ما این قرآن را میبوسیم، به چشم میگذاریم، امّا دلیل دارد و آن این که به درد تمام ازمنه میخورد. امّا اگر نفهمیم چه میخوانیم، پارههای برگهای میشود که امیرالمؤمنین فرمودند: این قرآن را بزنید. لذا ادراک حقایق قرآن خیلی مهم است.
اتّفاقاً بیان میشود: بزرگترین معجزهی پیامبر، قرآن است، با این که پیامبر، ردّ الشّمس کردند، شقّ القمر کردند و ... . یک دلیل این است که این قرآن در همهی ازمنه کارایی دارد و این خصوصیّت بارز آن است که در همهی زمانها میتوان از آن، بهره برد. در باب تفسیر بیان کردیم که حتّی تفسیر حرف به حرف هم داریم.
وقتی این مطالب را دانستیم، آن زمان است که از تفسیر قرآن، لذّت میبریم. این که من مقدّمات را در طیّ جلساتی بیان کردم، برای همین است. اگر انسان از همان ابتدا بیاید و یک سوره را آغاز کند، امّا نداند اصلاً علّتالعلل تفسیر چیست، آن لذّت حقیقی را نمیبرد و خودش را در محضر قرآن نمیبیند و نعوذبالله مانند یک داستان میشود، در حالی که در محضر قرآن قرار گرفتن، در محضر علم بودن است. در حروف مقطّعه بیان کردیم که میخواهد بگوید: هر حرف آن حساب و کتاب دارد. پس باید دقّت کرد.
چه کنیم به حقایق قرآن دست یابیم؟
وقتی فرمودند: لا یمسه الا المطهرون؛ یعنی اگر خواستید تفسیر قرآن را خوب متوجّه شوید و یاد بگیرید و حتّی اگر مفسّر هستید و میخواهید قرآن را تفسیر کنید، باید حتماً یک طهارت نسبی داشته باشیم. اگر خواستی محضر قرآن برسی و از آن بهره ببری، باید شما هم طهارت نسبی داشته باشی.
طهارت نسبی فقط به وضو نیست که اگر میخواهی به قرآن دست بزنی، باید وضو بگیری، امّا برای کسب طهارت نسبی، باید از گوش، چشم، زبان و مهمتر از همه از فکرت هم مراقبه کنی. اگر اینها را مراقبه کردی، بهرهبرداریات از قرآن بیشتر میشود.
اگر من و شما هم میخواهیم به این تفاسیر قرآن که مفسّرین حقیقت را فهمیدند و دارند به من و شما میگویند، دستیابی پیدا کنیم، باید یک طهارت نسبی داشته باشیم. پس لازمهی کار این است که ما متخلّق به اخلاق الهی باشیم.
یکی از راهها برای تفهیم قرآن و هم متخلّق شدن هم اتّصال به آقا جان، امام زمان است. چون همانطور که میدانید قرآن را باید از طریق قرآن ناطق متوجّه شد.
پس اگر شما جوانان عزیز میخواهید سرباز امام زمان شوید، بدانید باید دستیابی به قرآن پیدا کنید و راه آن هم اتّصال به آقا جان امام زمان است. حداقل هر ساعت یک دعای سلامتی برای آقا جان، امام زمان بخوانید. حصن حصین است. وقتی هم که میخواهی بخوابی و وضو گرفتی («الوضوء نور»، وضو نور است و کسی که دائم الوضو باشد، فقر به سراغش نمیآید) و مسواک زدی، برقها خاموش است، دو سه دقیقه با امام زمان خلوت کن که طهارت میدهد. اگر کسی این را هر شب انجام دهد، به یک سال نمیرسد که مطالبی را متوجّه میشود. اصلاً هیچ چیزی هم متوجّه نشود، همین قدر که اجازه دادند هر شب با امام زمان حرف بزند، معلوم است که لیاقت حرف زدن را داشته است. به همه کس اجازه نمیدهند. اگر یک شب دیدی یادت رفت، بدان که در روز یک کار خرابی کردی که یادت رفت حرف بزنی.
السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر و الزمان