بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه پانزدهم - 96/04/25
موضوع: شأن نزول چیست؟
استدلال عالم اهلجماعت، در پاسخ وهابیّت، در مورد توسّل!
تا به اینجا پیش آمدیم که بحث ترجمان را گفتیم و دلیل این را که چرا به تفسیر نیاز داریم، بیان کردیم. بیان کردیم که شأن نزول سوره، گاه به سور است و گاه به آیه که حالا راجع به این هم نکتهای بیان خواهیم کرد و به فضل الهی به تفسیر سورهی ناس وارد میشویم.
در جلسهی گذشته در مورد عالمی از اهل جماعت صحبت کردیم، اسم ایشان، علّامه شهید دکترشیخ البوطی که این مرد بزرگوار به علّامه البوطی معروف است، از علماء شافعی مذهب بودند که در سال 2013 در سنّ هشتاد و چهار سالگی در حین تدریس علوم اسلامی برای طلّاب، بین منبر و محراب مسجد ایمان دمشق توسّط تروریستهای تکفیری به همراه پنجاه تن از طلّاب ومستعمین دیگری که پای درسش نشسته بودند، به شهادت رسید.
ایشان از مخالف سرسخت سلفیّت بود. اوّلین کتاب را علیه آنان، ایشان نوشت. در جلسهی قبل بیان کردم که ایشان فرمودند: اگر همهی صحابه در یک موضوع، یک طرف باشند و امیرالمؤمنین، علیبنأبیطالب(علیه الصّلوة و السّلام) نظری مخالف آنان داشته باشد، من قول و نظر امیرالمؤمنین را میپذیرم، «لأنّه باب علم الله تبارک و تعالی و أن الرسول قال فی شأنه: أنا مدینة العلم و علی بابها»؛ برای این که او باب علم خداست و پیامبر در شأن او فرموده: من شهر علم هستم و علی دروازه آن شهر است.
مطلب دیگر هم در مورد ایشان این است که ایشان در پاسخ وهابیّت در مورد توسّل، استدلالات بسیار زیبایی داشتند. همانطور که بیان کردم، ایشان، خطیب عجیبی بود و تمام دانشمندان دمشق خود را برای شنیدن خطبههای نماز جمعه ایشان حاضر میکردند. چون با این که در کبر سن بود، در خطابه، بسیار عجیب و مسلّط بود و در تفسیر هم خیلی وارد بود و خیلی کار کرده بود.
ایشان، جملهای را راجع به موضوع توسل، به وهابیّت ملعون دارند، میگویند: اگر شما میگویید نمیشود به کسی توسّل جست إلّا به حیّ، باید گفت: اوّلاً این مثلی در عرب دارد که میگویند: اگر بدی، بد است، دیگر حیات و ممات ندارد. اگر میشود به پیامبر عظیمالشّأن در زمان حیاتش متوسّل شد، پس در زمان مماتشان هم میشود.
بعد استدلال میکند و بیان میکند که البته پیامبر اکرم، حیّ عندالله تبارک و تعالی است. یا شما کور هستید و آیات را ندیدید و یا این که خود را به کوری و نفهمی میزنید، مگر نشنیدهاید و نخواندهاید که قرآن میگوید: شهدا، زنده هستند. آنوقت آیا مقام شهدا بالاتر است، یا پیامبری که در شأنش هست: لولاک لما خلقت الافلاک؟! این عالم اهلجماعت، علامه البوطی، شهید بزرگوار، این مطلب را بیان میکند.
«شأن» در لغت یعنی چه؟
مطلب دیگر در مورد شأن نزول است. اصلاً معنای شأن چیست؟
اوّلاً دو حالت در مورد آیات الهی وجود دارد:
1. یکی که بخش عمده و اعظم قرآن در مورد آن است، آیاتی است که با ارادهی الهی، بدون هیچگونه انگیزه و ملاحظه و تبیین خاص، به مناسبت بیان میشود. یعنی پروردگار عالم، حسب موضوع، آیه نفرستاد. بلکه از باب هدایت و بشارت و انذار بر خلق تبیین شده است.
2. همان حال هدایت برای بشر هست، امّا به مناسبت نازل شده است. یعنی حالی به وجود آمد و آن حال، باعث نزول آیات شد. سؤال این است که آیا این آیات فقط مختصّ به همان موضوع و همان زمان میشود که در این صورت این قرآن، دیگر جاودانه و برای همهی ازمنه نخواهد بود و مردم دیگر نمیتوانند هدایت شوند. چون اگر از باب شأنیّت برای یک موضوع است، آن موضوع، صورت ظاهر منتفی شده و دیگر نیاز به این مطلب نیست.
اوّلاً شأن در باب لغت به معنای کار و «عَمَلٌ» میباشد. ما باید برای هر چیزی به اصل آن، مراجعه کنیم. چون شأن، اصالتش عربی است. حالا به فضل و کرم الهی عرض خواهیم کرد که بعضی از لغات در قرآن، به عنوان «عجمیّت» تبیین شده است. یعنی غیر از عرب بودن، عنوان عجم است، حالا میخواهد فارسی باشد یا عنوانهای دیگر. عنوان عجم به عنوان فحش نیست. عجم یعنی هر چه غیر از عرب. لذا گاهی لغاتی غیر عربی، یعنی عجمی، در قرآن تبیین شده است.
عنوان «عجم» فقط غیر از عرب بودن نیست. یعنی پروردگار عالم، لفظی را در قرآن آورده است که تا آن زمان، عربها از آن لفظ، استفاده نمیکردند. با این که قرآن به لسان عربی، تبیین شده است. امّا از ناحیهی خدا لغاتی نیز بیان شده که تا آن زمان در عرب استفاده نمیشده است. لذا آنها را به عنوان عجمی تبیین میکنند.
لذا در مرحلهی أولی باید به سراغ لغت عرب رفت. لغت عرب امروزه گسترده است. ملاک در لغت عرب، لغت حجاز است. چون گاه بعضی از لغات، در مصر، عراق و شام تبیین میشود که متفاوت است. امروز سه نوع لغت عرب است که در زبان عامّه و حتّی در مباحث علمی نفوذ پیدا کردند. امّا اصل لغت عرب، لغت حجاز است. لذا اگر خواستیم معنای لغت قرآن را بیابیم باید به لغت حجاز مراجعه کنیم.
مثلاً عربهای مصر، عبارتی را به عنوان «کیف حالک» بیان میکنند. در سوریا، نوع دیگر، یعنی «شبلی» تبیین میشود. حتّی در خطب هم این لغات را استفاده میکنند. امّا اصل در لغت عرب، لغت حجاز است.
شأن در لغت حجاز، عنوان «عمل» و کار است. معنای دیگر در شأن، حالیّت است که اتّفاقاً شاید این معنا به منظور قرآن، نزدیک باشد. چون شأن، معنای مختلف دارد، «کلمة واحدة تدل علی معان مختلفة». یک کلمه است، امّا معناهای مختلف دارد، در فارسی هم اینگونه است، شیر هم به معنای حیوان درنده است، هم به عنوان شیری است که میخوریم و هم به عنوان شیر آب است. در عرب هم همین حال را دارد.
یک معنای دیگر در باب «شأن» به عنوان قدر است. مثلاً در فارسی هم میگوییم: شأن فلانی، یعنی قدرش.
یک معنای دیگر «شأن» به عنوان منزلت است. منزلت با قدر متفاوت است. قدر یعنی آن اندازه و حد. منزلت جایگاه قدر فردی نیست، بلکه به مناسبت مکان و مطلبی که آن شخص دارد، هست.
مثلاً یک کسی رئیسجمهور و ... است، یک بحث حقوقی دارد، یعنی جایگاه او ریاستجمهوری است، وزیر، وکیل و ... است. یک بحث و شخصیّت حقیقی هم دارد. یعنی اگر آن جایگاه را از او بگیریم، بعد از ریاست جمهوری، وزارت و وکالت، همان است که هست.
یا به عنوان مثال دیگری عرض کنم که معمولاً پسر را به نام پدرش میشناسند، فلانی پسر فلانی است. امّا وقتی شهید میشود، دیگر پدر را به فرزند نسبت میدهند، میگویند: أبو الشهید، أم الهشید و ... . چرا؟ میگویند: منزلت پیدا کرد. این منزلت حسب قدر داخلی او نیست، بلکه به مناسبت مطلبی است که از بیرون پیدا کرد. بعضی از مطالب، درونی و برخی بیرونی است. آن که بیرونی است، گاه منفصل است و جدا میشود. آن که درونی است، همیشگی است و با او هست؛ مانند میزان قد، نوع چهره، مرد و زن بودن و ... . امّا چیزی هم بیرونی است که حمل بر شخص میگردد و این را به عنوان منزلت میگویند.
در مورد شأن، بیان شده: «الشّأن حقّ له» یعنی چیزی که برای آن موضوع حقیقت دارد. البته برخی از بزرگان، از جمله ملّا محسن فیض کاشانی بیان فرمودند: این «حقّ له» همان «قدر له» است. امّا بعضی از آقایان جدا کردند و گفتند: حقّ له، قدر نیست، بلکه آن چیزی است که از قدر اخذ میشود. یعنی قدر او به منزلت این حقانیّتی است که او دارد.
شأن نزول آیه «و لله المشرق و المغرب»
پس شأن به معنایی بود که تبیین شد. حالا شأن نزول آیات چیست؟
مثلاً وقتی در قرآن «و لله المشرق و المغرب فاینما تولوا فثم وجه الله» تبیین شده است، یک عدّه تصوّر کردند: چون در مقابلشان، بت هست، این که به مشرق یا مغرب بچرخند، تفاوت پیدا میکند یا خیر.
گاهی یک سوره شأنیّت دارد، گاهی یک آیه، شأنیّت دارد. یعنی به واسطهی مطلبی، یک آیه وارد میشود. ذیل این آیه «و لله المشرق و المغرب» تبیین شده که این آیه بدون آیه ی قبل معنا ندارد. آیهی قبل هم «و من اظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیه اسمه و سعی فی خرابها اولئک ما کان لهم ان یدخلوها الا خائفین لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الاخرة عذاب عظیم» میباشد. معنای آن، این است: چه کسی ستمکارتر از آن کسی است که مردم را از یاد خدا در مسجد منع میکند و در خرابی آن، اهتمام میورزد، گروهی در مساجد مسلمین وارد نمیشوند، جز آنهایی که بر خود ترسان باشند.
از وجود مقدّس امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) سؤال شده است: منظور از «خرابها» چیست؟ حضرت میفرمایند: خرابها، فقط این نیست که کسی تیشه بردارد و مسجدی را خراب کند. از سیاق خود آیه مشخّص میشود که منظور از «خرابها» چیست، قبل از آن میفرمایند: «منع مسجد الله ان یذکر فیه اسمه»، این که مانع شوند و جلوگیری کنند از این که در مساجد خداوند یاد شود. حضرت میفرمایند: این مانع شدن هم دو حالت دارد:
1. به حال رعب و وحشت، کاری کنند که دیگران مسجد نروند.
2. در تخریب مسجد، کاری کنند که مسجد جایگاه خودش را از دست بدهد.
من یک مثال میزنم، حالا نمیدانم میخواهند خوششان بیاید یا نه، امّا دوستان مطلع ما با ادلّه و براهین به من نشان دادند که اصل احداث فرهنگسراها برای این بود که مانع ورود جوانان به مساجد بشوند. چون همهی مطالب در مساجد وجود داشت، کارهای فرهنگی در مسجد بود، از مسجد گروه کوهپیمایی راه میانداختند، کلاسهای تقویتی، نقاشی و ... برای بچّهها در مسجد بود. فرهنگسراها ساخته شد تا منع به مسجد گردد. من ابتدا باورم نمیشد، امّا با ادلّه و براهین بیان کردند.
لذا معصوم در آن زمان میگویند: یکی از مطالب «خرابها» و «منع مسجد الله» یعنی عواملی ایجاد کنند که مردم به مسجد ورود پیدا نکنند.
لذا در آیهی بعد هم که میفرماید: «و لله المشرق و المغرب»، به این عنوان نیست که شما ورود به مسجد پیدا نکنید و رو به قبله نکنید. در روایات صحیحی از باب علم الرجال، علم الدرایه و علم حدیثشناسی، بیان شده: تا چهل همسایه از راست، چپ، جلو و عقب، همسایه مسجد محسوب میشوند و فردای قیامت، یکی از سؤالکنندگان، مسجد است. تمام خلقت، حیات دارند. امّا یک موقع، حیات ملموس است و من و شما درک میکنیم. امّا یک زمان هم درک نمیکنیم. همین عبا حیات دارد. فقط اینگونه نیست که تصوّر کنیم نباتات و حیوانات و انسانها حیات دارند. بلکه تمام اشیاء هم حیات دارند و حسب فرمایش قرآن، خدا را تسبیح میکنند، امّا ما نمیشنویم. لذا مسجد هم فردا شاهد است و شهادت میدهد که شما آمدید یا خیر. لذا نشستن در خود مسجد خودش ثواب است و تا در مسجد نشستید، در عمرتان محسوب نمیشود.
خدا آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند. ایشان میفرمودند: بیان شده در رسیدن به دو جا قدمها آرام برداشته شود و تا در آنجا نشستید، در عمرتان حساب نمیشود، ولو به این ذکر هم نگویید و دعا نخوانید. یکی مسجد و یکی هم حرم حضرات معصومین است. برای رسیدن به حرم و مسجد، قدمها را آهسته و بردارید و تند راه نروید. بعد هم بدانید که تا وقتی در آنجا هستید، جزء عمرتان نیست و برایتان عبادت مینویسند.
لذا حضرت فرمودند: منظور از «لله المشرق و المغرب» این نیست که کسی تصوّر کند لازم نیست رو به قبله باشد، بلکه میخواهد بفرماید اگر کسی به بتپرستی و جهالت رو آورد، اشتباه کرده است. به این خاطر که بتپرستان تصوّر میکردند چون رو به روی آنها، بت است، کاری نمیتوانند انجام دهند. امّا خداوند فرمودند: این بتها به شما ضرری نمیزنند، شما به هر طرف که باشید، به سمت خدا هستید. نه این که روی از قبله برگردانید.
لذا حضرت فرمودند: منظور از این آیه این است؛ چون یک عدّه آمدند به پیامبر گفتند: بعضی از جاها میخواهیم رو به کعبه نماز بخوانیم، امّا میبینیم که در مقابل ما، بتهایی هستند، حضرت فرمودند: اشکالی ندارد. لذا اینطور نیست که با این آیه، تصوّر کنی که واجب نیست رو به قبله نماز بخوانی و هر طرف که رو کنی، سمت خداست. لذا حضرت میفرمایند: اینگونه نیست و شأن نزول این آیه همان است که بیان شد.
یک مطلب دیگر این است که شأن نزول با سبب نزول چه فرقی دارد؟ شأن نزول را تا حدودی بیان کردیم که إنشاءالله در جلسات آینده، مطالب آن را تکمیل کرده و معنای سبب نزول را هم عرض خواهیم کرد.
پروردگارا، به حقیقت قرآن ما را قرآنت آشنا بگردان.
قران ناطقت، آقا جان، حضرت حجّت، به فریادمان برسان.
دشمنان قرآن ناطقت، رأس این دشمنان، صهیونیسم جهانی، یهود ریشه کن بگردان.