بسمه تعالی
تفسیر قرآن کریم و مجید الهی - حضرت آیتاللّه قرهی(مدّ ظلّه العالی(
جلسه شانزدهم - 96/05/22
موضوع: شأن نزول سورهی مبارکهی ناس
شأن نزول؛ به معنای جایگاه نزول میباشد
بیان کردیم: وقتی هر سورهای را میخواهیم بررسی کنیم، اوّل به شأن نزول آن سوره نگاه میکنیم. مقداری از مباحث را در مورد «شأن نزول چیست» بیان کردیم، از جمله این که بیان کردیم: گاهی آیات، به خودی خود، دارای شأن نزول است و گاهی یک سوره، دارای شأن نزول است.
از جمله این آیات، آیاتی است که در مورد امیرالمؤمنین، بعضاً تکرار شده است، مثلاً 207 سورهی بقره که میفرماید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد» که همانطور که میدانید، این آیه راجع به وجود مقدّس مولیالموالی، امیرالمؤمنین است. یا آیه 37 نور که میفرماید: «رِجالٌ لا تُلْهیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إیتاءِ الزَّکاةِ یَخافُونَ یَوْماً تَتَقَلَّبُ فیهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار» و امثال اینها که هر کدام به مناسبتی تبیین شده است. حالا میخواهیم به سورهی ناس وارد شویم و بیان کنیم که آیا این سوره، شأن نزول دارد یا خیر و اصلاً شأن نزول، مهم هست یا خیر؟
اوّلاً بیان کردیم: در باب لغوی، برای «شأن» معانی مختلفی بیان شده است، از جمله: کار، حال، امربزرگی که حتماً رخ داده است، قدر و منزلت، مرتبه، حقیقت الشیء و ... . لذا میگویند: حقّ، شأنیّت دارد، امّا باطل، شأنیّت ندارد و شیء قابل ذکری نیست. شرّ هم همینطور است، درست است که به وجود میآید، امّا آن چیزی نیست که قابل ذکر باشد. پس هر چه قابل ذکر است، عنوان شأنیّت دارد. لذا در فارسی خودمان هم میگوییم: شأن فلانی چیست؟ شأنیّتش را رعایت نکرد و ... که منظور حقانیّت خودشان و جایگاهی است که دارند. پس یک معنای حقیقی شأن هم عنوان جایگاه است. به نظر میرسد همهی اینها به همان جایگاه برمیگردد که به قول ملّامحسن فیض کاشانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، اصل شأن، همین «جایگاه» است.
اکثریّت مفسّرین، سورهی ناس را مکّی میدانند
شأن نزول سورهی ناس چیست؟ برخی از مفسّرین بیان کردند: این سوره در مکّه نازل شده و بعضی هم این سوره را مدنی میدانند. مثلاً علّامهی بزرگوار، علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در تفسیر المیزان میفرمایند: این سوره، مدنی است، امّا بعضی از آقایان در زمان خودمان (من از اکثر مفسّرین زمان خودمان بیان میکنم که شما میشناسید و قدما را بیان نمیکنم، هر چند در بین قدما هم همینگونه است)، مانند حضرت آیتالله مکارم شیرازی، در تفسیر نمونه خودشان، عنوان «مکّی» برای این سوره قائل هستند. گرچه بعضی از آقایان که با ایشان همکاری میکردند، گاهی مستقلّاً نظر دیگری دارند، از جمله آیتالله موسوی همدانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) که میفرمودند: من هم قائل به مدنی بودن این سوره هستم؛ چون شاگرد علّامه طباطبایی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند.
پس حتّی در مکّی و مدنی بودن سورهها هم اختلاف هست. البته خیلی هم مهم نیست. گرچه بد نیست انسان بداند این سوره در مکّه یا مدینه نازل شده است. امّا آنچه بنده از فرمایش اکثر آقایان استخراج کردم، این است که اکثریّت خلاف فرمایش علّامه، این سوره را مکّی گرفتهاند.
شأن نزول آیات ولایت، به جهت محاجّه کردن با منکران آن
امّا باید بدانیم که خود شأن نزول هم زیاد عندالعقلاء قابل تأمّل نیست، إلّا در آنجایی که انسان بخواهد با کسی، محاجّه کند.
مثلاً تبیین «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»، در محاجّه با کسانی که ولایت امیرالمؤمنین را قبول ندارند، مناسب است. امّا وقتی در خود قرآن میرویم، باز میبینیم این آیه در جایی قرار گرفته که اتّفاقاً آیات قبل و بعد از آن، ربطی به این موضوع ندارد.
این مباحث به عنوان تدبّر در قرآن مطرح میشود که با تفسیر متفاوت است. گرچه من بیان کردم که کسانی میتوانند بحث تدبّر در قرآن را کار کنند که بالجد خودشان، مفسّر باشند. چون الآن رسم شده که مباحثی به نام تدبّر در قرآن وجود دارد، امّا معالأسف من اینها را ضعیف میبینم و نمیتواند اسّ و اساس باشد. آن کسی که مسلّط بر قرآن است و بر علوم قرآنی - که اشاراتاً در مباحث گذشته بیا کردیم - تسلّط کامل دارد، مفسّر میشود و بعد میتواند تدبّر در قرآن را بیان کند. یکی از خصوصیّات تدبّر در قرآن این است که تقسیم بندیهای آیات سلسلهوار و پشت سر هم چگونه میباشد؟ تا این آیه، این مطلب را میخواهد بگوید، تا آیهی فلان مطلب دیگری و ... . یعنی یک سوره را اینگونه تقسیم بندی کرده و بعد بحث میکنند و ارتباطات این آیات را هم با هم تبیین میکنند. به طور خلاصه، به این، تدبّر در قرآن میگویند.
امّا این که مثلاً همین آیهی شریفهی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»، در آیهای بیان شده که به صورت ظاهر با مسئلهی غدیر ارتباطی ندارد. من مخصوصاً اعلام نمیکنم که خود شما بروید و آیات قبل و بعد این آیه را ببینید. این تأمّل در قرآن، خودش نکتهی خوبی است. این دقیق شدن در قضایا خیلی مهم است.
بارها بیان کردم که حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: هر کسی پنجاه آیه در روز نخواند، از ما نیست. از وجود مقدّس حضرت ثامنالحجج(صلوات اللّه و سلامه علیه)، پرسیدند: چرا حضرت صادق القول و الفعل، فرمودند روزی پنجاه آیه بخوانید و نفرمودند یک جزء بخوانید؟ حضرت فرمودند: برای این که شما در قرآن، تأمّل کنید و ببینید قرآن چه میخواهد بگوید.
شنیدید که در ماه مبارک رمضان، بعضیها، روزی یک جزء، دو جزء و حتّی سه جزء قرآن هم میخوانند، امّا تأکید حضرت بر این که هر روز، پنجاه آیه بخوانید، به این علّت است که در قرآن، تأمّل کنیم.
لذا آیهی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً»، به صورت ظاهر معلوم نمیشود که شأن نزول آن در مورد غدیر خم بوده است. امّا تبیین کردن شأن نزول در اینجا برای محاجّه، خوب هست.
البته بحث شأن نزول، بحث مفصّلی است که چندین جلسه بحث دارد، امّا چون مجلس عمومی است، خیلی از مباحث علمی را نمیتوانیم بیان کنیم.
شأن نزول سورهی ناس از دیدگاه اهل جماعت
در مورد شأن نزول سور هم بیان میشود که سوره ناس و سورهی فلق با هم هستند. در مورد شأن نزول سورهی ناس، روایتی وجود دارد که علمای ما خیلی آن را سلام الله نمیدانند، امّا بد نیست که اشارهای به آن داشته باشم و گذرا رد شویم. این روایت از اهل جماعت نقل شده که گفتند: یک پسر یهودی بود که خادم پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بود. یهودیان آنقدر به سراغ او رفتند و اصرار کردند تا چند تار موی پیامبر را به آنها بدهد و همچنین شانهای را که حضرت با آن موهای خود را شانه میکردند، بشکند و چند دندانه از آن را به آنها بدهد. آنها نیز رفتند و پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را توسط لبید بن اعصم یهودى و به وسیله آن موی و شانه، جادو کردند. سپس جادو را در چاه ذروان متعلق به بنى زریق (یک گروه از یهودیان که در مدینه ساکن شده بودند، لذا اهل جماعت بیان میکنند این سوره، سورهی مدنی است) پنهان ساختند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مریض شد و موى سرش شروع به ریختن کرد.
دقّت کنید که این داستان را اهل جماعت بیان میکنند و از نظر ما مورد اشکال است، مخصوصاً این قسمت که میگویند: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) - نعوذبالله - فراموشی گرفت و تصور میکرد نزد زنانش رفته است، در حالیکه نرفته بود و این تصور اثر همان جادو بود. علاوه بر اینها، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سر گیجه گرفت و نمیدانست چه بر او عارض شده است.
در این میان، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شبی خواب دید که دو فرشته آمدند، یکى بالاى سر و دیگری پایین پایش نشست. فرشته اوّل پرسید: این مرد را چه شده است؟ پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) چه حالی دارد؟ فرشته دوم پاسخ داد: جادویش کردهاند - حالا بیان میکنند که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در خواب اینها را میشنید - فرشته اول: چه کسی جادو کرده است؟ فرشته دوم: لبید بن اعصم یهودى! فرشته اول: با چه چیزی جادویش کرده؟ فرشته دوم: با موى و دنده شانه. فرشته اول: آن کجاست؟ فرشته دوم: درون پوست خشک شده درخت خرما، زیر سنگ لبه چاه ذروان!
حضرت بیدار شد و به عایشه فرمود: «خدا از درد من خبر داد؟»، حسب این روایت اهل جماعت، پس امیرالمؤمنین و زبیر و عمار را بر سر آن چاه فرستاد. آنها سنگ را بلند کرده، موى سر و دنده شانه آنحضرت را یافتند که با سوزن بر آن دوخته بودند. خداى تعالى سوره ناس و فلق را فرستاد و هر آیه که خوانده میشد یک گره باز میشد و پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) سبکبار میشود.
این داستان در کتب اهل سنّت، بسیار دیده میشود و میتوان گفت: تمام مفسّرینشان این داستان را برای شأن نزول سورهی ناس نقل میکنند. البته فقط سیوطی است که وقتی این را نقل میکند، میگوید: «و فیه تأمّل ...»، در این مطلب باید تأمّل کرد؛ چون پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نمیتواند به جنون (میدانید آنها به یک نوع افتادن و ... جنون میگویند) مبتلا شود.
شأن نزول سورهی ناس از دیدگاه بزرگان شیعه
امّا آنچه علّامهی مجلسی و شیخ طوسی و علّامهی طباطبایی و همچنین علّامهی طبرسی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) بیان میکنند، این است که این شأن نزول، به این سبک نیست. اوّلاً بله، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را میخواستند جادو کنند و این هم هیچ منعی ندارد. شاید بگویید: مگر میشود پیامبر خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را جادو کرد؟ میگوییم: آنها میخواهند این کار را انجام دهند، ولی نمیشود. امّا کارهایی انجام میدهند.
کما این که شما را به لفظ «شهاب مبین» در قرآن، ارجاع میدهم که خداوند میفرمایند: شیاطین میخواهند به قرب الی الله و دستگاه ربوبی و آسمانها نزدیک شوند، امّا ما با این شهاب مبین، آنها را رد میکنیم.
بزرگان و اعاظم ما میگویند: بله، اینها نه یک بار، بلکه چندین بار، قصد داشتند که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را سحر کنند. چون آنها ساحر بودند. حتّی این که مشرکین بیان کردند که نعوذبالله پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، ساحر است، برای این بود که در آن زمان، سحر و جادو زیاد بود. لذا برای مقولهی سحر، نزد یهودیها میرفتند، حتّی در مکّه. از جمله کسانی که به سراغ یهودیها میرفت تا سحر و جادو بگیرد، أبیلهب بود. خیلی دردآور است، عموی پیامبر است.
شما میبینید که تاریخ تکرار میشود. لذا اگر گاهی میبینید بعضیها در خاندان بعضی از بزرگان هستند و با آرمانهای امام راحل عظیمالشّأن دشمنی میکنند و یا با خود امامالسملمین مخالفت میکنند و ...، بدانید که تکرار تاریخ است.
علاوه بر ابولهب، ابوجهل هم بود که خیلی به سراغ یهودیها میرفت و از آنها نسخه میگرفت که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را سحر و جادو کنند. وقتی هم میدیدند که این سحرها و جادوها اثرگذار نیست، میگفتند: پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) خودش نعوذبالله ساحر بزرگ است که میتواند این سحر و جادوها را برطرف کند.
خدا آیتالله معرفت را رحمت کند که در باب کتابهای قرآنی خیلی کار کرد. یک موقعی من محضر مبارک ایشان بودم و جالب است که آن موقع علّامه عسگری هم بود. جلسهای بود که حدود دوازده نفر بودیم، یک سؤالی مطرح شد که آیا ساحر بودن پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را از باب نزول آیات بیان میکردند یا از باب این که اینها سحرها و نسخههایی را از یهودیان میگرفتند و در پیامبر اثر نمیگذاشت؟
بحثی پیش آمد و نکاتی مطرح شد، امّا من با مطالعاتی که داشتم، حرف علّامه معرفت را بیشتر پسندیدم که فرمودند: آنها به خاطر همین اثرگذار نبودن سحرهایی که در مورد پیامبر انجام میدادند، به ایشان ساحر بودن را نسبت دادند. بعد مثالهایی زدند، از جمله این که در تاریخ الدمشقیّه آمده که ابوجهل، پول بسیار زیادی به یهودیانی که ساحر بودند، داد و گفت: یک نسخهی بسیار قوی میخواهم، تا حالا خیلی نسخه دادید، به درد نخورده است. عتبة بن عون یهودی، در سحر خیلی قوی بود. اتّفاقاً از بنی قریظه بود که آنها هم او را خیلی قبول داشتند و ساحرین دیگر هم در جاهایی گیر میکردند، به سراغ او میآمدند. عتبة بن عون گفت: من نسخهای دارم که فقط در موارد بسیار کمی که بخواهیم کسی را هلاک کنیم، میدهم و به همین راحتی به کسی نمیدهم. امّا حالا تو میخواهی میدهم. لذا پول کلانی از او گرفت و آن نسخه را ابوجهل داد.
وقتی پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آمد، آن سحر را به همراه لجنهایی که درست کرده بودند و شکمبه شتر، بر سر پیامبر ریختند و گفتند: دیگر تمام شد (لذا یکی از علّتهایی که شکمبه بر سر پیامبر ریختند، این مطلب بود). بعد دیدند اثر نکرد. لذا ابوجهل بیان کرد: «إنّه ساحر عظیم». نعوذبالله، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، ساحر بسیار بزرگی است.
لذا علمای ما میگویند: اینها سحر میکردند، امّا سحرهای آنان بر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) تأثیر نمیگذاشت. علّامهی طباطبایی در ذیل همین آیات، نکتهای را بیان میفرماید که در مجمعالبیان هست و از امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) نقل شده است که میفرمایند: جبرئیل بر پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، نازل شد، در حالی که پیامبر مریض شده بود، بدنش کِرِخت شده بود و هر چه میکرد، از این حال بیرون نمیآمد. جبرئیل گفت: این دو سوره را برای تو آوردم، این دو را دائم بخوان. لذا این دو سوره «معوذتین» (به جهت دو أعوذبالله که در ابتدای این سورهها بیان میشود) نام گرفت. بعد هم بیان کردند: قبلش هم اینگونه بخوان: «بسم الله ارقیک و الله یشفیک من کل داء یوذیک خذها فلتهنیک من کل بلیة» بسم الله بگو، از خدا شفا بخواه و این دو سوره را بخوان.
پیامبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، سورهی فلق را خواندند، اثر نکرد، سورهی ناس را که خواندند و تمام شد، پیامبر آرام شدند. لذا خود پیامبر فرمودند: هر موقع کسی احساس کرد، بیماری او طولانی شده و به واسطهی دارو و درمان، شفا نگرفت، حتماً به این دو سوره، متوسّل شود. این روایت با سند صحیحی از امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) نقل شده است.
لذا آقایان و بزرگان، از جمله علّامهی مجلسی و دیگر بزرگانی که نام بردم، بیان میکنند: اینها برای سحر پیامبر رفته بودند و پیامبر مریض شد، امّا اینطور نبود که نعوذبالله روی روح و ذهن ایشان اثر بگذارد.
پس این مطلب در مورد شأن نزول سورهی ناس به صورت مختصر بود. البته آقااین مطالب دیگری به صورت محاجّهی علمی بیان کردند که ما زیاد به آنها کاری نداریم و به خود سوره وارد میشویم.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» در هر سوره، معنای خاصّی دارد
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، اوّلاً بیان کردیم که همهی سور، به جز سورهی برائت، با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، شروع میشود. من اصرار دارم که بگویم: برائت و توبه نگویم. چون اگر توبه بود، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» داشت، امّا برائت است. البته این مطلب بحث مفصّلی دارد که به آن وارد نمیشویم. چون روایاتی هم داریم که سورهی توبه بیان کرده و سؤال پیش میآید که آیا اینها تعارض ایجاد میکند یا ... که بحث علمی خاصّ خودش را دارد و اینجا جایش نیست.
علی ایّ حال، همهی سور به جز سورهی برائت، با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» شروع شده است. البته ما در جلسات قبل در مورد « أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ» که قبل از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» بیان میشود هم مطالبی را بیان کردیم. امّا اشارهای کوتاه بیان کنم و بعد وارد شویم: بعضی از بزرگان بیان کردند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» در هر سورهای، متعلّق به همان سوره است.
شاید بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» که یکی است و دارد تکرار میشود، پس یعنی چه که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» در هر سورهای، متعلّق به همان سوره است؟!
شاید بعضیها قرآنهای قدیمی را که بعضاً خطی بود، دیده باشند. اگر هم ندیدید و میخواهید ببینید، میتوانید به موزهی قرآن آستان قدس رضوی و یا کتابخانهی استاد عظیمالشّأنمان، آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، مراجعه کنید و ببینید. در آن قرآنهای خطی، بعد از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» در هر سوره، شمارهی یک زده شده است. امّا در قرآنهای ما، فقط در سورهی حمد اینگونه است و در مابقی سور، برای آیهی بعد از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، شمارهی یک زدند.
بعضی از بزرگان و اعاظم هم بیان کردند که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» خودش یک آیه است. حالا چه کنیم که الآن اینگونه است؟ من مطلبی را اجمالی بیان میکنم، امّا بر روی آن، خیلی تأمّل کنید، نیازی به تأمّل و سؤال و جواب نیست: عزیزان من، قرآن بما هو قرآن که نازل شده، همین است، لا ریب و لا شک، همین است که هست، امّا شاید (البته این مطلب برای بنده، یقینی است، امّا احتیاط به خرج میدهیم و لفظ «شاید» را میآوریم) در زمان وجود مقدّس آقا جانمان، حضرت حجّتبنالحسنالمهدی(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)، تغییر در چینش آیات داشته باشیم. کما این که بیان کردم، اگر شما به آیهی «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً» نگاه کنید، میبینید در بین آیاتی آمده که به ظاهر به هم نمیخورند. نمونههای فراوانی از این موضوع داریم.
لذا قدما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» را مینوشتند و یک، جلویش میگذاشتند. پس اگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» در هر سوره، مربوط به همان سوره میباشد، مطلب خاصّی را میخواهد بگوید. شاید بگویید: مگر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» چقدر معنا دارد که در هر سوره، معنای خاصّی داشته باشد؟ باید بگوییم: امکان دارد معنای تحتاللفظیاش همین معنای ظاهری باشد، امّا معنای حقیقی آن، همان چیزی است که مولیالموالی بیان فرمودند، فرمودند: کلّ قرآن در سورهی حمد است و همهی سورهی حمد در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» است و همهی آن در باء جمع شده و «أنا نقطة باءبسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم».
چون میدانید اوّل چیزی که در دبستان یا پیش دبستانی به بچّه یاد میدهند، نقطهچین است. هم عدد و هم حروف را با نقطه چین شروع میکنند. نقطه مثل اتم میماند، هستهی اتم، کوچک است، امام صادق میفرمایند: «لکل شیء ذرة» برای هر شیئی، ذره وجود دارد. در ادامه هم میفرمایند: «و لکل ذرة ذرة اخری» که منظور، شکافت اتم است.
خدا مرحوم پروفسور حسابی را رحمت کند. ایشان محضر علّامه محمّدتقی جعفری بودند. در تهران هم بودند. تهران، بزرگانی مانند ایشان داشت که معالأسف شناختهنشده بود، به ظاهر در تلویزیون برنامههایی از ایشان پخش میشد، امّا ایشان روح عجیبی داشتند. اوایل انقلاب بود، من به خانهی ایشان رفتم، خودشان در را باز کردند. بعد کنج حیاط رفتند و گفتند: آقای قرهی بیا تو. بعد به من گفتند: من داشتم به مورچهها دانه میدادم. یعنی با آن بعد فلسفی که داشتند، روح بسیار لطیفی هم داشتند!
پروفسور حسابی به ایشان گفت: من این روایت را که قبلاً از شما شنیده بودم که امام صادق میفرمایند: «لکل شیء ذرة و لکل ذرة ذرة اخری»، فهمیدم که اتم را امام صادق کشف کردند، نه اینها. شما نگاه کنید میتوانید بسیاری از مطالب را در یک تلفن همراه جمع کنید. اتّفاقاً فشردهتر میشود. پس ببینید در نقطه چه هست! حالا إنشاءالله بحث «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» را بعداً بیان خواهیم کرد.
راهی برای کسب علم، آرامش و ...
من بارها گفتم، باز هم بیان میکنم، اگر نبودم، یاد من و این جملات باشید، اگر خواستید به علم و آرامش و ... برسید، به امام زمان توسّل داشته باشید. این را که من تأکید دارم و میگویم: هر ساعت، حداقل یک دعای سلامتی بخوانید، نمیدانم انجام میدهید یا خیر؟ امّا خود را ملزم کنید که هر ساعت، این کار را انجام دهید، خیلی مهم است.
تلفن همراه و یا ساعت خود را تنظیم کنید تا فراموش نکنید. خدا گواه است بعدها بدنتان کوک میشود. این را جدّی بگیرید. آقا جان، حصن حصین است. در این حصن حصین قرار بگیرید.
خدا گواه است امور به دست آقا جان است، عین الله الناظره است. هنوز باور نکردیم، همه چیز عالم به اذن خدا به ید مقدّس آقا جانمان است. باور کنیم. خدا گواه است اگر باور کنیم، به این خانهی خدا و به این منبر رسول خدا، آقا جان عنایتی میکند که نگو و نپرس!
«السلام علیک یا مولای یا بقیّة الله»