|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
شنبه 3 آذر 1403
سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله قرهی (مدظله العالی) - جلسه یازدهم
هادی معصوم بحث در مورد عصمت انبیاء و ائمّه(علیهم صلوات المصلّین)، مقدّمه بحث مهدویت محسوب میشود. در بحث مهدویت، ملاک اوّل این است: امام که هادی خلق است، طبعاً مبشّر و پیشوا برای دین، هادی دین و پیشوای مردم به سمت پروردگار عالم در راه دین است.
هادی معصوم بحث در مورد عصمت انبیاء و ائمّه(علیهم صلوات المصلّین)، مقدّمه بحث مهدویت محسوب میشود. در بحث مهدویت، ملاک اوّل این است: امام که هادی خلق است، طبعاً مبشّر و پیشوا برای دین، هادی دین و پیشوای مردم به سمت پروردگار عالم در راه دین است. طبیعی است در اینجا این سؤال پیش میآید: آیا این دینی که بر او نازل شده، جدّاً محفوظ مانده است؟ آیا دقیقاً همان دینی است که پروردگار عالم خواسته یا اضافه و کم شده است؟ این دینی که ما میخواهیم هادی آن، ما را به آن برساند، باید مشخّصاتی داشته باشد: 1. اصل این دین باید الهی باشد. 2. آن کسی که مبیّن این دین است (پیامبر)، حتماً باید معصوم باشد. 3. آن کسی هم که میخواهد این دین را به انسان مرحمت کند (امام)، باید در پرده عصمت باشد. دین که از قبل آمده، نبی هم که معصوم بوده است، دیگر چرا امام هم باید معصوم باشد؟ به این دلیل که خود دین در هر شرایط زمانی و مکانی نیاز به تفسیر و توضیحات خاصّ خود دارد، لذا امام هم باید معصوم باشد. ما حتّی قائل هستیم، غیر امام معصوم هم در زمان غیبت باید یک نوع عصمت (نه عصمت به معنای عصمت حقیقی) داشته باشد، «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»[1]. همین عبارت «مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ» خود دلیلی برای عصمت است. وقتی کسی مطیع امر مولا نباشد، امکان دارد احساس کند کسی شده است و با خود بگوید: ما هم یک موردی را اضافه میکنیم، که این خلاف است. لذا ما قائل به این هستیم که نوّاب عام حضرت - نوّاب خاص که مشخّص هستند، امّا نوّاب عام که در حقیقت تبیین دین میکنند، دقیقاً معلوم نیست که چه کسانی هستند - باید اتّصالی به ساحت قدس آقا داشته باشند. البته طبیعی است اینها هیچ وقت مدّعی ارتباط نیستند؛ چون مع الأسف و هزاران هزار بار تأسف، بعضی دکّان و بازار درست کردهاند و انسانهای کذّاب و پلید بسیاری، مدّعی ارتباط با حضرت شدهاند. امّا کلیّات این قضیّه گفته شده است، از جمله: «صَائِناً لِنَفْسِهِ...» و این از نکات بسیار مهم است که کسی بتواند خود را نگاه دارد. اصلاً هر کسی که در این راه وارد میشود، باید خیلی چیزها را از دست بدهد. امام و پیامبر نمیتوانند امام و پیامبر باشند و حتّی بعد از آنها مبلّغین حقیقی این راه هم نمیتوانند مبلّغ حقیقی باشند، و هر آنچه که مردم انجام میدهند، انجام بدهند. یعنی چه؟ یعنی مردم میتوانند بخورند و بیاشامند، امّا اینها نمیخورند؟! خیر، اینها هم میخورند، میخوابند، مینشینند، در بازار و در بین مردم معامله میکنند، همانطور که پیامبر عظیمالشّأن(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) این کار را میکردند، امّا آن مواردی که گاهی مردم به صورت ظاهر رعایت نمیکنند، بر این افراد فرض است که رعایت کنند. لذا عصمت انبیاء که به عنوان مقدّمه بحث است، بستر مهمّی برای رشد و نمو است و همانطور که بیان شد اگر بتوانیم این بستر را به خوبی مهیّا کنیم، دیگر بسیاری از مسائل خودبهخود حل میشود. پس در ابتدا باید فنداسیون درست شود که دین بر پایه آن قرار گیرد و اوّلین مورد هم این است که آن کسی که دین بر او وارد میشود، باید معصوم باشد. شرط دریافت تشعشعات عصمت مطالبی را در جلسات گذشته راجع به عصمت بیان کردیم، در این جلسه هم به ادامه آن بحث میپردازیم. پروردگار عالم راجع به عصمت انبیاء میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً»[2] اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمیشد، طبیعی است دشمنان قصد داشتند تو را گمراه کنند «لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ» - به نظر میرسد منظور از طائفه، منافقین مدینه هستند و شأن نزول این آیه هم در مورد آنهاست - به این عبارت «یُضِلُّوکَ» دقّت بفرمایید، میفرماید: اینها میخواستند تو را گمراه کنند. طبیعی است وقتی نبیای گمراه شود، چون مریدان هم دنباله رو او هستند، آنها هم گمراه میشوند. در اینجا نکته بسیار خوبی هست که کمتر به آن اشاره شده و ای بسا که اصلاً در مباحث اعتقادی اشارهای به آن نشده باشد، مگر در مباحث عرفانی که بعضی از عرفا به آن اشاره کردهاند و آن این که وقتی نبی یا امامی یا شخصی در پرده عصمت بود، امّت او، مریدان او و کسانی که همراه او هستند نیز از تشعشعات عصمت برخوردار میشوند؛ یعنی آنها نیز تقریباً در پردهای از عصمت قرار میگیرند. دلیل این مطلب، آیهای است که میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً»[3]. خیلی جالب است، اوّلاً در ابتدای آیه، بحث اطاعت مطرح شده است که همین «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ»[4] یا همین «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» دلالت بر عصمت رسول است؛ چون اگر رسول در پرده عصمت نبود، اطاعتش هم وزن اطاعت پروردگار عالم نمیآمد. پس عبارت اوّل این آیه دلالت بر عصمت است - به این نکات توجّه بفرمایید - در ادامه، بحث دوّم مطرح میشود، میفرماید: «فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» کسانی که خدا و رسول را اطاعت کنند، در زمره افرادی هستند که خدا به آنها نعمت داده است. این افراد چه کسانی هستند؟ خداوند میفرماید: «مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً» اوّل پیغمبران، بعد صدّیقین، شهدا و صالحین و آنها رفقای بسیار خوبی هستند. یعنی با هم رفیق میشوند و در یک جا هستند. حال «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» چیست؟ آیا منظور نعمتهایی چون خورد و خوراک است؟ خیر، مراد از «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» همان عصمت است که به عنوان نعمت پروردگار عالم بیان شده است. این که انسان در صراط مستقیم باشد؛ یعنی در حقیقت در پرده عصمت قرار گرفته است. لذا ما در نماز میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»[5] و جالب این است که بعد از آن اشاره میکنیم: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» نه آنهایی که به آنها غضب کردی و نه گمراهان. پس آنهایی که «یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» مطیع خداوند و رسولش باشند، همراه کسانی هستند که خداوند به آنها «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» نعمت داده است و این «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» در حقیقت همان «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» هستند؛ یعنی به آنها غضب نمیشود، اصلاً گمراه نمیشوند و کسی که گمراه نباشد یعنی در پرده عصمت است، به بیراهه نمیرود، راه را بلد است و در صراط مستقیم قرار گرفته است. ما در نماز صراط مستقیم را از خداوند تقاضا میکنیم، «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ»، این صراط، «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» است که مانند همان «أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ» است. حال آن «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّینَ» چه کسانی هستند؟ قرآن میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ» انبیاء، صدّیقین، شهدا و صالحین از «أَنْعَمَ اللَّهُ» هستند. پس بیان شد هر که با نبی و امام که در پرده عصمت هستند، باشد، تشعشعات عصمت او را هم فرا میگیرد. منتها قرآن میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ» هر که اهل اطاعت باشد، میتواند تشعشعات عصمت را بگیرد. یعنی مراد این نیست که هرکه با نبی بود، او هم در پرده عصمت قرار میگیرد. چون خلفای اوّل تا سوم و دیگران هم به صورت ظاهر با پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند امّا قرآن بالصّراحه میفرماید: یک عدّه از منافقین دور تو هستند «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون»[6]. پس شرط رسیدن به عصمت و استفاده از تشعشعات عصمت این است که فرد مطیع باشد. حتّی اگر ما فهمیدیم کسی به حقیقت در حال حرکت به سمت پروردگار عالم است، ولو به این که معصوم نباشد، امّا چون میدانیم ما را به سمت عصمت میبرد، باید مطیع محض او شویم. طوری که حتّی خوردن و خوابیدنمان را هم از او بخواهیم که چه زمانی بخورم؟ چه زمانی بخوابم؟ چه بخورم؟ چه نخورم؟ اطاعت باید اینگونه باشد و هر که اهل اطاعت شد «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، این تشعشعات را میگیرد. عصمت؛ فرض یا فضل؟ پروردگار عالم در این آیه مبارکه میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ» اگر فضل و رحمت خدا برای تو نبود، قطعاً تو را گمراه میکردند. در اینجا میتوان نکته دیگری را نیز برداشت کرد که بسیار مهم است و آن این که عصمت در حقیقت فضل و رحمت خداست و اکتسابی نیست. البته مواردی هست که سبب میشود انسان در این راه جلو برود؛ یکی از آنها اطاعت است امّا بنا نیست که هر کس مطیع شد، حتماً برای او عصمت هم بیاید؛ یعنی فرض نیست، امّا وقتی کسی مطیع شد، پروردگار عالم هم فضل میکند، رحمت میکند و او را در پرده عصمت قرار میدهد. همانطور که ما در مباحث اعتقادی خود نیز داریم که حتّی بهشت رفتن و ثواب بردن نیز بر خدا فرض نیست. پروردگار عالم چیزهایی را بر خود فرض کرده، مثل روزی دادن به بندههای خود، همانگونه که ما در ضربالمثلهای خود میگوییم: هر آن کس که دندان دهد، نان دهد. در روایت هم داریم که پروردگار عالم بر خودش فرض کرده که هر کس را خلق کرد، به او رزق و روزی بدهد. حتّی خداوند به موسیبنعمران(علی نبینا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) این مورد را نشان داد. در یک شب ظلمانی و بسیار تاریک، او سنگی را برداشت، در همان لحظه نوری آمد و او یک مورچه سیاهی را دید که وقتی به آن دقّت کرد، متوجّه شد یک پر کاهی در دهان دارد. خداوند فرمود: ببین ما در بیابان، در تاریکی شب، در دل سنگ، رزق یک مورچه را هم میدهیم. لذا روزی دادن را کسی برای خدا فرض نکرده، بلکه خود خدا بر خودش فرض کرده است. امّا مواردی مثل رفتن به بهشت فرض نیست، بلکه رحمت خداست. پس اگر کسی بگوید: خدایا! من یک عمر عبادت کردم، یک عمر عصمت کامله داشتم، تو باید من را به بهشت ببری. خداوند میفرماید: خیر، من فقط تو را به جهنّم نمیبرم. من فرض کردم کسی که گناه نکند را به جهنّم نبرم، امّا بهشت بردن از لطف و فضل خودم است. لذا این که پروردگار عالم گناه را یکی حساب میکند امّا وقتی انسان کار نیک کرد، ثواب آن را گاهی دو و گاهی چند برابر میدهد و حتّی گاهی اصلاً عدد نمیدهد و میگوید بیحساب به او ثواب میدهم، اینها همه از فضل، رحمت و لطف خداست. عصمت هم از فضل خداست؛ چون اطاعت کردن انسان از پروردگار عالم بر او فرض است. کما این که همه خلقت دارند در محور اطاعت کار میکنند إلّا ابلیس و پیروانش - این کد مهم را به ذهنتان بسپارید - این عالم منظومه که همه چیز آن روی نظم است، به این خاطر است که دارد اطاعت پروردگار عالم را انجام میدهد و هیچ کس از خود چیزی ندارد. البته بنای بر این است که ما هم همینگونه باشیم. منتها خدای متعال به انسان یک اختیاراتی داده و از آن طرف جبری هم وجود دارد، ولی سایر مخلوقات فقط در جبر هستند. حالا این انسان با اختیارات خود میتواند راه مستقیم را انتخاب کند یا راه کج برود. ولی فرض این است که مطیع پروردگار عالم باشد. دقّت کنید که اشتباه نشود، فرض یک بحث است، اختیار یک بحث. فرض این است که انسان فقط باید بنده خدا باشد، «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[7] امّا اختیار دست خود انسان است. یکی اهل صراط مستقیم میشود، یکی جزء ضالّین و غضبشدگان الهی، همانطور که ما در نماز میگوییم: «غَیرِ المَغضُوبِ عَلَیهِم وَ لاَ الضَّالِّینَ». لذا این دیگر دست خود بشر است که از روی اختیار خود یک راه را برگزیند ولی فرض بر این است که انسان فقط باید بنده خدا باشد. پس چون فرض بر این هست، پروردگار عالم هم بر خود فرض کرده است که برای مردم هادی بفرستد. اصلاً این هم که میگویند: مَثَل علما مَثَل انبیاء است؛ یعنی همین که خداوند هیچگاه زمین را بدون حجّت قرار نمیدهد و همیشه هادیانی برای خلق میفرستد، منتها این دیگر خود بشر است که چگونه عمل کند؛ یعنی اختیار دست خودش است. پروردگار عالم چون فرموده است: باید در صراط مستقیم من باشید، از آن طرف هم خود، برای خلق هادی میفرستد و نمیگذارد خلق بدون هادی باشند. حتّی در آفریقا هم هادی خلق داریم، در آمریکای لاتین، آمریکای شمالی، آسیا، شرق، غرب و در همه جا خدای متعال هادی قرار داده است - که گاهی هم این هادیان خلق به طور خاصّی با هم ارتباط دارند - به هر حال پروردگار عالم به بشر عنایت دارد، لطف دارد، منتها بنای بر این نیست که دادن عصمت به افراد حتمی باشد، اگر اینطور بود همه معصوم میشدند! امّا اطاعت برای انسان فرض است. البته هر که خدا و رسول را اطاعت کند، یک مقداری از پرده عصمت بهره میبرد و هر که وظیفهاش سنگینتر باشد، بهرهمندی او از پرده عصمت هم بیشتر خواهد بود - اینها نکات بسیار ارزشمند و دُرّ است - نبیّ مکرّم، حضرت محمّد مصطفی(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) که به عنوان خاتمالانبیاء، اشرفالانبیاء و رفیق پروردگار عالم است و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) باید عصمت کامله داشته باشند؛ چون وظیفه آنها خیلی سنگین است. یک عدّه دیگر هم مثل قمر منیر بنی هاشم، حضرت ابالفضل العباس(علیه الصّلوه و السّلام) یا وجود صدّیقه صغری، حضرت زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام) یا حضرت فاطمه معصومه(علیها الصّلوة و السّلام) در پرده عصمت قرار میگیرند، منتها عصمت آنها کمی نازله است و با عصمت کامله مقداری تفاوت دارد. یک عدّه هم مثل حضرت شیخنا الأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) و علمای حقیقی، تالیتلو معصوم میشوند؛ چون هادی خلقند و هدایت خلق را به عهده دارند. ولی در هر صورت دادن عصمت، چه به انبیاء عظام و چه به علمای حقیقی و کسانی که تالیتلو معصوم هستند، فرض پروردگار عالم بر خود نیست، بلکه همه از روی فضل اوست. یعنی اگر نبی هم در پرده عصمت نبود، باید هدایت را همانطور که به او میدهند، بدهد، منتها خدا فضل کرد، مرحمت کرد و او را در پرده عصمت قرار داد که اگر منحرفین آمدند، او را منحرف کنند؛ چون او در پرده عصمت است متوجّه شود و آن شعاع پرده عصمت آنها را منکوب کند و از بین ببرد. پس عصمت مانند یک حائلی به دور او و محافظ اوست. قهّارترین فتنه گران لذا قرآن کریم و مجید الهی میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» آنها میخواستند تو را به ضلالت بکشند، در حالی که متوجّه نیستند که هیچ کس را به ضلالت نمیکشند مگر نفس خودشان را. مثل این که پروردگار عالم بیان فرمود: اینها میخواهند خدعه و مکر کنند، در حالی که خدعهشان به خودشان برمیگردد و خودشان نمیدانند «وَ ما یَخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»[8]. اینجا هم همینطور است، اینها میخواهند تو را به ضلالت و گمراهی بکشند امّا متوجّه نیستند که خودشان در ضلالت و گمراهی هستند «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ». در ادامه میفرماید: «وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ». این آیه شریفه چند نکته عالی دارد که خیلی عجیب هست، یکی همین عبارت است که میفرماید: اینها نمیتوانند به تو هیچ زیانی برسانند. چرا نمیتوانند زیان برسانند؟ آیا منظور این است که نمیتوانند زیان جسمی برسانند؟ خیر، چون آنها زیان جسمی بسیاری به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) رساندند. مگر شکمبه بر سر مبارک پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نریختند؟ مگر پیغمبر را زخمی نکردند؟ پس این که بیان میفرماید: «وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ»؛ یعنی نمیتوانند به تو ضرر برسانند؛ چون تو در پرده عصمت هستی و به همین خاطر اینها نمیتوانند کاری پیش ببرند. فکر نکنید که فقط در زمان ما فتنههای زیادی شکل گرفته است. اتّفاقاً این فتنهگران امروزی ما باید در برابر فتنهگران زمان پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) زانوی تلمّذ بزنند و به تعبیر عامیانه جلوی آنها لنگ بیندازند! آنها فتنهگران عجیبی بودند، فتنهگران امروز هرچقدر هم تلاش کنند، نمیتوانند مثل آنها باشند. آنها کارهای بسیار ظریفی میکردند که إنشاءالله این بحث را در فرصت مناسبی بیان میکنیم[9]. لذا خداوند در مورد پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: «وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ» تو هیچ ضرری از آنها نمیبینی. پس خود همین «وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ» دلالت بر عصمت است. در همین «مِنْ شَیْءٍ» هم نکاتی وجود دارد. یکی این که اینها از هر راهی وارد میشوند امّا نمیتوانند به تو ضرر برسانند. حکیمان حقیقی عالم پروردگار عالم در ادامه میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» ما هم کتاب و هم حکمت به تو دادیم. لذا حکمت فقط برای معصوم است. ما حکیم کم داریم. البته متأسّفانه در باب تعارف به خیلیها حکیم میگویند که شاید فقط عالِم هستند. البته عالم هم کم داریم. با سواد زیاد داریم امّا عالمی که تا میگوید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» به علم خدا اتّصال یابد و دائم مطالب به او برسد و مدام درّهایی به قلب او بریزد و او هم به زبان جاری کند، خیلی کم داریم. باسواد داریم که سواد هم سیاهی است و باسواد یعنی کسی که تنها کتاب خوانده است، امّا دلیل نمیشود که عالِم هم باشد. حکیم هم که دیگر نادر است. پروردگار عالم میفرماید: ما به تو کتاب و حکمت دادیم. هر کس حکیم شد، از عصمت برخوردار است، کیّس است، از همه چیز آگاه است، فتنهشناس است و در فتنهها افراد را میشناسد[10]. بعضی از علمای ما هم فقط عالمند، امّا حکیم نیستند. لذا در مواقع فتن زیرک نیستند و نمیتوانند فتنهها را شناسایی کنند؛ چون حکیم به معنای حقیقی نیستند. پروردگار عالم میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» خود حکمت تیزبینی میآورد و برای انسان عصمت دارد. حکیمان عالم هم بسیار دلسوز مردم هستند. پیغمبر اکرم(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم اینگونه بودند، از باطن همه آگاه بودند، امّا مدام میگفتند: بگذار یک طوری او را هم به این سمت بکشم، تا این که پروردگار عالم صدایش درآمد و فرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ»[11] اینها ایمان نمیآورند، چرا تو مدام میخواهی خودت را به هلاکت بیندازی؟! اینها ایمان حقیقی ندارند و هیچوقت مؤمن نمیشوند. اسلامِ عملی، ایمانِ قلبی این نکته را هم به ذهنتان بسپارید: ایمان، قلبی است و باید در قلب رسوخ کند، امّا اسلام زبانی و فعلی است؛ مثل نماز خواندن و روزه گرفتن. منتها اگر درجه اخلاص در عمل زیاد بود، دلالت بر ایمان قلبی است. اگر به مستحبّاتی که در دل شب انجام میدهی و هیچ کس نمیداند، عشق داری، یا اگر اشک و آه و نالهات جدّاً برای رسیدن به پروردگار عالم، اطاعت از خدا و اطاعت از ولیّ خدا است، این دلالت بر ایمان قلبی است. امّا تنها نماز، روزه و ... به عنوان ایمان نیست، اینها در حقیقت تسلیم شدن است. روزه میگیریم، نماز هم میخوانیم، حجّ هم انجام میدهیم و ... امّا اینها نشانه مسلمانی است، ایمان نیست. ایمان رسوخ در قلب دارد ولی اسلام نشأت از عمل دارد. یعنی نشانه اسلام، عمل است، امّا هیچگاه ایمان فرد، از اعمال او معلوم نمیشود. مؤمن حقیقی ایمانش در قلبش است و به چنین کسی حکمت هم داده میشود. اگر دقّت کرده باشید در آیهای که بیان شد خداوند به پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میفرماید: اینها ایمان نمیآورند. پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میدانست آنها اعمالی چون نماز و روزه را هم انجام میدهند، امّا میخواست آنها را مؤمن کند. لذا خداوند هم نفرمود: «لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ أَلاَّ یَکُونُوا مُسْلِمینَ»، بلکه فرمود: «أَلاَّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ». آنها مسلم بودند، با پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نماز هم میخواندند، امّا مؤمن نبودند. پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم میدانست چه کسانی در اطرافش هستند، امّا میخواست آنها را مؤمن کند که خداوند فرمود: خیر، ایمان در قلب اینها رسوخ نکرده، تو هم دیگر نمیتوانی برای آنها کاری کنی، باید خودشان بخواهند. علم به ناآموخته ها «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» و دانشهایی را که قبل از این نداشتی، به تو یاد دادیم. یکی از خصایص معصوم، اتّصال داشتن به علم خدا است که همیشه به آن وابسته است. لذا این هم یک نشانه دیگر از عصمت است که در این آیه بیان میشود: «وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ» تو اینها را قبلاً نمیدانستی، «عَلَّمَکَ» ما به تو یاد دادیم. یکی از عرفا میفرمودند: یک موقعی بحثی داشتم، بعد که حرفهای خودم را گوش دادم، گفتم: عجب! اینها چیست که بر زبان من جاری شده است؟! مراد از «وَ عَلَّمَکَ» همین است، آنچه را که خودت قبلاً نمیدانستی، به تو تعلیم کردیم. «وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً» و فضل خدا بر تو بزرگ است. این از فضل خداست که این فضل خدا نیز فضل عظیمی است. پس میتوان بحث عصمت را به زیبایی از همین آیه و با همین نکاتی که بیان شد نتیجه گرفت. ضرورت فتنه شناسی ترویج مهدویت بسیار مهم است و به این نیست که مثلاً ما دو تا شعر بخوانیم که آقا جمعه آمد، نیامدی و ... - که متأسّفانه همینطور شده است - اینها خوب است، کسی نمیگوید خوب نیست، خیلی هم عالی است، امّا این ترویج مهدویت نیست. ترویج مهدویت این نیست که هر شب چهارشنبه به جمکران برویم، برویم که چه شود؟! ترویج مهدویت، ترویج فکر مهدویت است. ما باید بتوانیم روی ترویج فکر مهدویت کار کنیم. واقعاً چقدر راجع به عصمت کار شده است؟! آنچه که من دیدم، فقط سیّد مرتضی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، شاگرد شیخنا الأعظم(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) یک کتاب راجع به عصمت انبیاء دارند. البته دیگران هم کارهایی کردهاند، ولی اینطور نیست که نکتههای عصمت را استخراج کرده باشند. چون در این زمینه تحقیق کردم اینگونه میگویم. این واقعاً درد است! ما باید بدانیم جامعه ما، جوانان ما، دانشگاهیهای ما، چه میخواهند. آیا همین کافی است که فقط دو کنگره شعر بگذاریم، یا غروب جمعه که میشود برنامهای راجع به مهدویت در تلویزیون بگذاریم و دو تا شعر در آن بخوانیم؟! ما باید فکر مهدویت را زنده کنیم و در این زمینه کار کنیم. ما باید کارهای اساسی و ماندگار کنیم. الآن زمان، زمان وجود مقدّس آقاست و باید روی این قضیّه کار شود. ما اگر روی مهدویت کار میکردیم، این قبیل فتنهها به وجود نمیآمد. چون مردم ما با این که فتنهها را هم دیدند، ولی باز از فتنه هیچ چیزی نمیدانند. اکثر مردم ما فتنهشناس نیستند و این که مملکت ما حفظ شد، از معجزات است. اگر دعای خیر وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) و ابرار الهی نبود، همه چیز خراب میشد. از همین فتنهنشناسی زمان مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود که حضرت در دورهای خانهنشین شدند و مجدّداً از فتنه نشناسی زمان ایشان بود که حضرت به صورت ظاهر از حکومت خلع شدند و آن شیخ احمق، ابوموسی اشعری رفت و خودش با دست خودش امام و ولیّ خودش را خلع کرد. فکر میکنید ابوموسی اشعری آن طرفی بود؟ خیر، اتّفاقاً او در حکومت مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود و امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) توسط فردی از حکومت خودش خلع شد! چرا ما اینها را متوجّه نیستیم؟! چرا در جامعه ما اصلاً چیزی راجع به بحث فتنهشناسی نیست؟! فتنهشناسی را فقط این میدانند که بگویند: فلانی اینطوری کرد، حزب فلان اینطور کرد و ... . اینها فتنهشناسی نیست، فتنهشناسی چیز دیگری است. باید اصولی را بدانیم، آنوقت مقایسه کنیم و بفهمیم اوضاع چگونه است. در زمان مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام)، فردی از خود حکومت ایشان، ایشان را از حکومت ساقط کرد. همانطور که در زمان ما، چنین کسانی میخواستند این کار را بکنند. استعمار آن زمان (یونان) نتوانست کاری کند، از طریق جبهه منافقین و معاویه هم نتوانستند کاری کنند - چون منافقین مسلّح در آن زمان مثل همین منافقین مسلّح ما، معلوم بودند - لذا از درون حکومت خود آنها آمدند و حکومت را متلاشی کردند. فردی مانند ابوموسی اشعری را عَلَم کردند که تو فقیهی، تو میفهمی و ... - الآن که شما میشنوید، میخندید ولی در آن زمان او را فقیه میپنداشتند - واقعاً ابوموسی اشعری فقیه است یا مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) که باب علم رسولالله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) است؟! اصلاً آیا میشود این دو را مقایسه کرد؟ حتّی مقایسه کردن آن هم غلط است. آن پیر نادان چه میفهمد؟! اصلاً چیزی میداند؟! چه مبانی در دست دارد؟! امّا معصوم و امام که حجّت خدا است، بر همه چیز آگاهی دارد. امّا ببینید یک ابوموسی اشعری از درون خود حکومت بیرون آمد و ولیّ خود را از حکومت ساقط کرد. آنچه که امروز ما میتوانیم مقایسه کنیم، اینهاست[12]. هیچگاه فتنه از بیرون نمیآید، بلکه همیشه از درون حکومت به وجود میآید. فتنه با دشمنی تفاوت دارد. باید معنای فتنه برای ما معلوم شود. فتنه درونی است. ما گاهی تصوّر میکنیم فتنه از بیرون میآید که این غلط است. البته هدایت فتنه از بیرون است که هدایت با اصل فتنه فرق میکند - ما باید این مطالب را بشناسیم و روی آنها کار کنیم - کد حقیقی ظهور اگر در بحث مهدویت کار شود، خیلی از مسائل حل میشود. در این زمینه خیلی باید کار کرد. ما باید شبانهروز در استخدام امام زمان(صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) و فکر مهدوی باشیم. اگر آن زمان، مردم در استخدام فکر علوی بودند، مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) از حکومت ساقط نمیشد. البته امام هیچگاه از امامت ساقط نمیشود؛ چون امامت متعلّق به خداست. مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) قبل از حکومت هم امام بودند، بعد از آن هم امام بودند. امامت را نباید با حکومت اشتباه گرفت. لذا ما باید برای رسیدن به حکومت مهدوی، در مرحله نخست زمینه حکومت مهدوی را با پرورش و گسترش فکر مهدوی در جامعه شیعی ایجاد کنیم. «وَ أَنْذِرْ عَشیرَتَکَ»[13]؛ یعنی ابتدا باید در خودمان این زمینه را فراهم کنیم و در خود قوم شیعه فکر مهدوی گسترش پیدا کند. تعارف نیست، ما الآن فکر مهدوی نداریم. فتنهشناس نیستیم. خیلی عقب هستیم. اگر میبینید از فتنههای اخیر[14] به خوبی بیرون آمدیم و مردم هم بیشتر متوجّه میشوند، از دعای امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) و از نفس اولیاء الهی در تهران و جاهای دیگر است. آنها یک آهی میکشند، یک حرفی میزنند، یک دفعه حبّ اینها در دل همان مردم میافتد، میگویند چون آقا گفته، چون فلانی گفته ما بیرون میآییم و إلّا جامعه ما، جامعه فتنهشناس نیست. متأسّفانه جامعه ما، هنوز جامعهای نیست که بداند فکر مهدوی چیست، در حالی که جامعه شیعی باید همیشه فتنهشناس باشد. لذا باید این فکر مهدوی گسترش یابد. شرکت در جلسات مهدویت و ترویج مهدویت کار عقلانی است. اگر ما میخواهیم سرباز امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) شویم، به این نیست که فقط دعا کنیم که آقا ما میخواهیم سربازت شویم و مدام بگوییم: «اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»، بلکه ما باید فکر مهدوی داشته باشیم. چقدر در وجود ما فکر مهدوی رخنه کرده و چقدر تار و پود وجود ما را فکر مهدوی فرا گرفته است؟! ما از این فکر غافلیم و در این زمینه عقب هستیم. هنوز به آن باور نرسیدیم که اسّ و اساس ظهور و کد حقیقی ظهور، نشر فکر مهدوی در جامعه شیعی و مهدوی است. الآن دوران وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ماست، دوران حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) یا حتّی دوران حضرت امام حسن عسگری(صلوات اللّه و سلامه علیه) نیست، الآن متعلّق به امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) ماست، فکر آن حضرت چیست؟ نشر فرهنگ مهدوی چیست؟ ما باید این مباحث را باید بدانیم. باید هزاران هزار بار تأسّف بخوریم که فکر مهدوی نداریم و به همین خاطر هم هست که عقب افتادیم. به همین خاطر است که دشمن بلد است چه کار کند، جوانها را میدزدد و فتنهگران را دوباره جان میدهد. فکر علوی کجاست؟ فکر مهدوی کجاست؟ آن خروش مردم، آن تپش مردم کجاست؟ ما با کسی عقد اخوّت نبستیم، اگر یک روز رئیس جمهور هم بخواهد یک قدم کج بردارد و از فکر مهدوی منحرف شود، با او هم برخورد میکنیم. یک جان ناقابل داریم آن را هم میدهیم. ملاک ما این است که فکر مهدوی در جامعه گسترش پیدا کند. ما همه باید خادم باشیم، کار ما همین است. ما همه باید روی زمین بخوابیم و وجود مقدّس آقا از روی ما رد شود. ما باید فرش زیر پای آقا باشیم، نه اینکه ما برای آقا، برای وجود مقدّس امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) تعیین تکلیف کنیم. ارتباط با فتنهگران عین حماقت است، همان است که وجود مقدّس امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: ابنعباس، حَکم باشد، گفتند: نه، فامیل بازی نمیشود، ابوموسی اشعری باید حکم باشد! در مقابل ولیّ خدا ایستادند، بر ولیّ خدا حکم کردند و نظر خود را تحمیل کردند؛ یعنی برای امام معصوم تکلیف کردند که باید ابوموسی اشعری حَکم باشد، تو اشتباه میکنی!!! ابوموسی شخص تحمیلی به امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود. نگذاریم چنین اشخاصی بر مولای زمان ما تحمیل شوند. امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) نائب خود را فرستاده است که کار کند و إلّا اصل حکومت در دست خود امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) است. این حکومت متعلّق به امام خمینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نیست، بلکه او نائب امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در این قضیّه بود، «رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ »[15]. حکومت مهدوی شروع شده، منتها این آغاز است تا وجود مقدّس آقا بیاید. این مقدّمه حکومت مهدوی است. ما متوجّه نیستیم. ظهور با اعلام رسمی مقوله دیگری است. یک مثال بزنم - در مثال مناقشه نیست - یک پلی را که میخواهند افتتاح کنند، بارها از روی آن میروند و میآیند و در اصل یک هفتهای هست که افتتاح شده، امّا بعد از آن یک هفته، میآیند و یک روبان را میبُرند به این معنا که این پل را تازه افتتاح کردیم. لذا نباید اینطور باشد که فکر کنیم وقتی امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بیاید حکومت را از نو شروع میکنیم. ما باید از الآن آغازگر آن حکومت باشیم. این فکری است که کسی نمیداند و هنوز همه منتظرند که آقا بیایند و حکومت را شروع کنند. در صورتی که حکومت شروع شده است. اگر کسی جز این بیان کند، اشتباه است. باید بصیرت داشت و مطیع ولایت بود. بریده باد دستانی که به ولایت خیانت میکنند! بریده باد دستانی که به فکر مهدویت خیانت میکنند! فکر مهدوی این است که باید در مقابل فتنه از اوّل محکم ایستاد و آتش فتنه را از همان موقعی که میخواهد شعلهور گردد، خاموش کرد. ما چه ضرباتی را از دوران به ظاهر اصلاحات خوردیم! چرا دیگر نمیشود این فحشا را جمع کرد؟! چرا روزبهروز بدتر میشود؟ چه بذری پاشیدند که الآن دارند درو میکنند؟ چه نهالی کاشتند که حالا دارد درخت تنومند میشود؟ شما فکر میکنید وقتی امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بیاید، امثال آن به ظاهر اصلاح طلبان هم هستند؟ روایت داریم که وقتی امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) بیاید این افراد قطعه قطعه و ذرّه ذرّه میشوند. باید هم بشوند و امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) این کار را میکنند. این که ما با این افراد مدارا میکنیم، فکر مهدوی نیست. ما مدام دعا میکنیم و دعای ندبه میخوانیم امّا چه دعای ندبهای؟!! ندبه و فغان این است که آقا ما فکر مهدوی را آماده کردیم، حالا ندبه میکنیم که پس کجایی؟ مگر نگفتی فکر مهدوی، بیا این فکر مهدوی، مولا بیا، آقا بیا. امّا الآن این فکر مهدوی کجاست؟! لذا عزیزان این فکر مهدوی را ترویج دهید، روی آن کار کنید. اگر ما واقعاً متوجّه باشیم، باید نعره بزنیم، آه و ناله کنیم، گریه کنیم، فغان کنیم، امّا خبر نداریم که چه خبر است! حکومت مهدوی یعنی اطاعت محض، «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ». همین آیاتی که خوانده شد، فکر عصمتیّه و حکومت مهدوی است. «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ ...» ما در مقابل ولیّ، دیگر ولیّ نداریم. غلط میکند کسی که بخواهد ولیّ در مقابل ولیّ درست کند. شخصی از امام حسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) سؤال شرعی میکند، ایشان میفرمایند: «إرجِع ألی إمامی الحسن(ع)»، نمیگویند: «أخی الحسن(ع)»، بلکه میفرمایند: سراغ امامم حسن(صلوات اللّه و سلامه علیه) برو. هر دو برادر و بسیار نزدیک به هم هستند، هر دو سیّدان شباب اهل الجنّه هستند، از لحاظ سنّی شش ماه هم بیشتر با هم فاصله ندارند و هر دو هم بر دوش پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بودند، چه فرق با هم دارند؟ فرق این است که الآن امام حسن(صلوات اللّه و سلامه علیه)، امام است. با این که أبیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) خودش میداند سیدالشهداء لقب گرفته است و امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) در مورد تربت کربلای او میفرمایند: «إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ تُرْبَةَ الْحُسَیْنِ شِفَاءً مِنْ کُلِّ دَاء»[16] پروردگارعالم در تربت ابیعبدالله(علیه الصّلوة و السّلام) شفا را برای هر مرضی قرار داد، امّا از قبر امام حسن(صلوات الله و سلامه علیه) چیزی نفرمود، ولی مهم این است که در عالم یک نفر، ولیّ است. اینها نکات خیلی مهمی است که ما باید بدانیم. مهدی موعود(صلوات اللّه و سلامه علیه و عجل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در عالم یکی است. همه خاک پا و فرش زیر پای حضرتند، تازه اگر لیاقت داشته باشند چون «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأرضُ والسَّماء». خواهران گرامی! برادران عزیزم! ما باید فکر مهدوی را پرورش دهیم و به دنبال اشاعه آن برویم. طبیعی است انسان باید اوّل خودش آگاهی داشته باشد تا بتواند این فکر را اشاعه بدهد. علامت ظهور و بستر ظهور، نشر فکر مهدوی است. ما باید شاخصههای فتنه را بشناسیم و بدانیم؛ چون اینهاست که انسان را جلو میبرد. [1] وسائلالشیعه، ج: 27، ص:131، باب: 10 [2] نساء/ 113 [3] نساء/69 [4] نساء/ 59 [5] فاتحه/ 6 و 7 [6] توبه/ 101 [7] ذاریات/ 56 [8] بقره/ 9 [9] اصلاً باید بحثی به نام بحث فتنه شناسی باشد که فتنه چیست؟ فتنه در زمان انبیاء چطور بوده است؟ در کجا اوج گرفته است؟ در چه زمانی فتنهها کم شده است؟ در چه زمانی مجدّداً اوج گرفته است؟ در چه زمانی از دوره آخرالزّمان اوج میگیرد؟ و ... . اگر این اوج را با اوج زمان پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مقایسه کنیم، یک نمودار بکشیم و بالا و پایین رفتن این فرکانسها را دنبال کنیم، خواهیم دید هیچ فتنهای مثل آن دو اوج فتنهای که تقریباً نزدیک هم هستند و مربوط به زمان پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) و زمان مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هستند، نیست. دیگر اوجی مانند اوج فتنههای زمان آنها نداریم. فتنههای زمان مولی الموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه)، یک مقدار مربوط به بعد از زمان خود پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) میباشد و یک مقدار دیگر هم مربوط به زمان حکومت ایشان است که فتنههای عجیبی بوده است. فتنههایی که وقتی انسان پیگیری کند، مو بر بدنش سیخ میشود که اینها چطور اینگونه ظریف کار کردند. به قدری جلو رفتند که اگر من و شما هم آنجا بودیم، نمیخواهم بگویم صددرصد، امّا نود و نه درصد - چون به هر حال خدا رحیم است - شاید خیلی از ما معاویهای شده بودیم. آنها به این اندازه دقیق کار میکردند و بسیار ظریف با فتنهها جلو میآمدند. [10] مثلاً این را بدانید که بعد از فتنه هشتاد و هشت، همه ولایتی میشوند، دائم میگویند: بله، ما باید مطیع رهبر باشیم، هر طور که آقا میفرماید عمل میکنیم، چرا؟ چون همه آنها به دنبال ریاست جمهوری هستند و مردم بیچاره هم که اکثراً این چیزها را متوجّه نمیشوند، میگویند این فرد، هم خدمات انجام داده و هم آقا را خیلی دوست دارد، پس فرد مناسبی است و به او رأی میدهند. به هر حال باید زیرک بود. [11] شعراء/ 3 [12] اگر میگوییم باید تبلیغ کرد، برای این است که بعضی واقعاً متوجّه نیستند. چرا ما اینقدر از آیتاللهالعظمی نوری همدانی تقدیر کردیم؟ (البته خیلی بیشتر از اینها جای تقدیر دارد) برای اینکه اگر امثال ایشان نبودند، من خبر داشتم، امکان داشت مراجع دیگری را وسط بکشانند و از درون حکومت، ولیّفقیه را پایین بکشانند. همین منتظری که در مقابل امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) عَلَم کردند، کسی بود که میخواست ولیّ خودش را پایین بکشد، با این که شاگرد خود امام بود - به خصوص شما جوانان این مطالب را نمیدانید. توصیه میکنم خاطرات آقای ریشهری را بخوانید - او یکبار ملاقاتی با امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داشت. بعد که به دفترش آمد به خود همین سیّد هادی(دامادش) و سیّد مهدی هاشمی (برادر دامادش، همان ملعونی که اعدام کردند) گفت: رفتم خُردش کردم، آمدم. آقای منتظری تعبیر کرده بود که امام را خُرد کردم! این تعابیر شوخی نیست! در اینها حرف است. [13] شعراء/ 214 [14] منظور فتنه سال 88 است. [15] بحارالأنوار،ج: 57، ص:216، باب: 36 [16] وسائلالشیعه، ج: 14، ص: 522، باب: 70
|
|
|