حصار امن نبی
پروردگار عالم میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظیماً»[1] اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نمیشد، طبعاً طایفهای از منافقین اهتمام نموده بودند که تو را گمراه کنند، یعنی در فکر و تشخیص تو نفوذ کنند و عامل گمراهی تو شوند.
بعضی میگویند: پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هم مانند ماست، او هم جسم است. اتّفاقاً به صورت ظاهر همینطور است و ما نیز قائل به این هستیم که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کارهای نیست و در حقیقت، عصمت نیز به همین معناست. اگر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) به خودی خود کارهای بود، طبعاً مثل خیلی از افراد به گمراهی میافتاد.
معصوم؛ یعنی کسی که دیگری او را از افتادن در خطا مصون نگاه داشته است. لذا خداوند میفرماید: «وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ» اگر فضل و رحمت خدا بر تو نبود، طبیعی است تو هم گمراه میشدی و این خود دلالت بر عصمت است.
در ادامه آیه میفرماید: «أَنْ یُضِلُّوکَ» اینها میخواستند تو را گمراه کنند، «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» امّا خودشان را گمراه میکنند، چون کسی نمیتواند به پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) آسیب بزند.
دلیل این که میفرماید: «أَنْ یُضِلُّوکَ» این است که گاهی منافقین، دور پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را گرفته بودند و میخواستند در ایشان نفوذ پیدا کنند، همانطور که خود قرآن هم میفرماید: «مِمَّنْ حَوْلِکُم»[2].
معمولاً فتن از درون است و فتنهگر از درون وارد میشود. یکی از دلایل این که بیان شد باید فتنهها را از زمان خود رسولالله(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) شناخت، همین است که در آن زمان فتنهگرها آنقدر نفوذ پیدا کرده بودند که قرآن هم بیان میکند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُون»، یعنی منافقین به اطراف تو میآیند و ادّعا میکنند که ما از شما هستیم.
این که بیان میشود منافقین دور تو هستند، دلالت بر این دارد که آنها میخواهند در تو نفوذ پیدا کنند و تو را به انحراف بکشانند، امّا لطف خدا نمیگذارد که آنها بتوانند معصوم را گمراه کنند، «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ» و این گمراهی به خودشان برمیگردد.
شاید بتوانند دیگران را گمراه کنند، امّا ویژگی عصمت به آنها اجازه نمیدهد که به هدفشان برسند و این خصوصیّت تنها مختص به عصمت است.
گرچه در خود قرآن هم بیان میشود: ما کسانی را هم که دقّت و مواظبت کنند و از خدا کمک بخواهند، یاری میکنیم.
مصون از دشمن پنهان
پروردگار عالم میفرمایند: «وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» بعضی از این کسانی که از اهل مدینه، دور تو هستند، منافقند، منتها تو از نفاق آنها آگاهی نداری ولی ما میدانیم.
«سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ» این از خصوصیّات منافقین است که خداوند آنها را دوبار عذاب میکند.
منافق با کافر فرق میکند. چون کافر از اوّل میگوید قبول ندارم، ولی منافق، در ظاهر، مدّعی قبولی است، امّا در درون میخواهد ضربه بزند و طور دیگری عمل میکند. برای همین هم پروردگار عالم میفرماید: «سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلى عَذابٍ عَظیمٍ» آنها را دوبار عذاب میکنیم و در عذاب عظیم و عذابی که دائمی است، میمانند.
بعضی گفتهاند: منظور از دوبار عذاب، عذاب قبل از مرگ و بعد از مرگ است. بعضی هم گفتهاند: یعنی در همین دنیا هم آبرویشان را میبرند که یکی از خصایص منافق این است که بالاخره نفاقش در این دنیا معلوم میشود.
لذا فتنهگر و منافق حتّی دور عصمت را هم میگیرد و اینطور نیست که اصلاً بر معصوم وارد نشود.
اگر کسی سؤال کند: چطور امکان دارد منافق دور معصوم هم باشد؟ پاسخ این است: همانطور که از نامش پیداست، اینها منافق هستند و نفاق یعنی دورویی. طبیعی است وقتی اینها در محضر پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هستند، خود را خوب جلوه میدهند.
قرآن در سوره بقره فرموده است: «وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا»[3] وقتی با اهل ایمان ملاقات میکنند، میگویند ما ایمان آوردیم، «وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطینِهِمْ» و وقتی با شیاطین خودشان خلوت کردند، «قالُوا إِنَّا مَعَکُمْ» میگویند: ما با شماییم.
آنها به مؤمنین نمیگویند: ما با شماییم، بلکه میگویند: «آمَنَّا» یعنی ما اهل ایمانیم، امّا وقتی با شیاطین خود خلوت میکنند، اعلام میکنند: «إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ» ما داریم اینها را مسخره میکنیم که البته خدا هم میفرماید: «اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ یَمُدُّهُمْ فی طُغْیانِهِمْ یَعمَهون»[4].
امّا چرا منافق دور عصمت را هم میگیرد؟ چون خصوصیّت منافق این است که ظاهر خود را حفظ میکند، امکان دارد یک ظاهر دینی و اسلامی هم داشته باشد و گاهی به قول معروف حتّی کاتولیکتر از پاپ هم بشود و خودش را خیلی مقدّس مآب و مؤمنتر از مؤمن جلوه بدهد، امّا از آن طرف تا نفاقش مشخّص نشده، نمیشود با او برخورد کرد، چون اسلام، دین آزادی و سلم است، لذا هر کسی را که آمد، میپذیرد.
آیا به کسی که قیافه دینی دارد و میگوید: من شهادتین گفتهام، اسلام را پذیرفتهام، نماز میخوانم، روزه میگیرم و ...، میشود گفت: تو منافقی؟! اتّفاقاً چون نفاق در چهره ظاهر نمیشود - إلّا در مواقع خودش - نمیتوان آن را تشخیص داد.
لذا خود پروردگار عالم میگوید: «مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ» شما نمیدانید امّا من میدانم، برای این که چهره منافق، چهره دینی است.
آیا کسی که آمده و میگوید: یا رسولالله! من تو را قبول دارم، پشت سرت نماز میخوانم و از آن طرف هم هنوز نفاقش را رو نکرده، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) موظّف به طرد اوست؟ خیر؛ چون اگر طرد بشود، امکان دارد بگویند: این منافق نبود، چون او را طرد کردید معاند و دشمن شد، اگر شما او را طرد نمیکردید، آدم خوبی بود.
برای همین منافق خیلی خطرناک است. این که قرآن هم میفرماید: «إِنَّ الْمُنافِقینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ»[5]، به خاطر همین قضیه است. چون نفاق اصلاً از چهره منافق معلوم نیست، لذا گرفتاریاش خیلی زیاد است.
پس عصمت نبی از کجا معلوم میشود؟ از آنجایی که این منافقین میخواهند پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) را فریب بدهند، امّا پروردگار عالم میفرمایند: ما تو را حفظ کردیم. اگر فضل و رحمت ما نبود، اینها تو را گمراه میکردند.
علاوه بر این که بیان کرد: «وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ»، یک مرتبه دیگر هم بیان میفرماید: «وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْءٍ» یعنی به هیچ عنوان نمیتوانند به تو ضرری برسانند.
همانطور که بیان کردیم «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ» نیز دلالت بر عصمت است. لذا این آیه شریفه یک دلیل عمده بر عصمت میباشد.
بزرگ ترین ابزار شیطان
دلیل دیگری که بیان میشود، آیه 69 سوره مبارکه نساء است که میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفیقاً».
طبق این آیه میتوان گفت که خداوند به غیر از معصومین(علیهم صلوات المصلّین) هم یک نوع عصمت میدهد که از گزند منافقین و شیاطین مصون باشند.
منافقین بزرگترین ابزار شیطان هستند. پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) در روایتی که اهل جماعت هم آن را بیان میکنند، میفرمایند: وقتی منافقین در آتش جهنّم میافتند - که قرآن میفرماید: در پستترین جایگاه جهنّم هم قرار میگیرند - در آنجا بیش از همه به شیطان لعن میکنند؛ چون در آنجاست که میفهمند عجب وسیلهای برای شیطان شدند[6].
طبق این آیه شریفه، خدا به کسانی که مطیع خدا و رسول شوند، همان نعمتهایی را که به انبیاء داده است میدهد و یکی از آن نعمتها همین است که آنها را مصون میدارد.
در انقلاب ما نیز خیلی از مواقع منافقین میآمدند که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یا افراد دیگر را فریب دهند و متأسّفانه بسیاری از افراد را هم فریب دادند. آنقدر چهرهشان را خوب کرده بودند که عدّهای از اطرافیان امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بین منافقین و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) واسطه شده بودند و پیوسته به ایشان اصرار میکردند که اینها را بپذیرند.
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آنها را نمیپذیرم، امّا آنقدر اصرار کردند که در نهایت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: یک جزوهای از آنها بیاورید که حرفهایشان را بخوانم، نیاز به ملاقات حضوری نیست. این منافقین مدّتی هم در نجف بودند که فقط به حضور امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برسند، ولی امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) آنها را نپذیرفتند.
در صورتی که سیاسیّون عالم میگویند: باید از این موقعیّتها استفاده کرد، باید دست به دست هم بدهیم. مثل همین کاری که این گروه فتنه در فتنه 88 انجام دادند و فکر کردند که اینطور پیروز میشوند، امّا عاقبتِ کسی که احمق است و ایمان ندارد همین میشود. آنها گفتند: باید همه با هم باشیم، یعنی اگر سلطنتطلب هم حمایت میکند اشکال ندارد، اگر آن یکی هم حمایت میکند اشکال ندارد و ...، در حالی که نفهمیدند اینگونه بیشتر ضربه میخورند.
امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم آن زمان به صورت ظاهر هیچ کس را نداشتند. این منافقین هم ادّعا میکردند: ما مجاهدیم، آیه «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً»[7]را هم به عنوان آرم خود قرار داده بودند، که: خدا مجاهدین را بر آنهایی که بیدلیل مینشینند و قیام نمیکنند، فضیلت و اجر عظیمی داده است. ادّعای مسلمانی هم میکردند، امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میدانست که چه ایدههایی دارند.
من با ادّلهای که دارم، برایم یقینی است که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تالیتلو معصوم بودند. آن چیزهایی هم که گاهی اوقات اتّفاق میافتاد، در واقع امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) موافق نبودند و نمیخواستند، امّا فشار اطرافیان باعث میشد که بپذیرند.
چقدر بد است که ما نفهمیم ولیّ خدا چه میخواهد و اگر هم بدانیم که ولیّ خدا چه میخواهد، اصرار به چیز دیگری کنیم! بعد هم اگر او اصرار کند که نه، اینطور است، ما اطرافیان تصوّر کنیم مثل این که این ولیّ خدا بوی دیکتاتوری میدهد و میگوید: فقط هرچه من میگویم! پس چه شد آن «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ»[8]؟!
بله «وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَیْنَهُمْ» درست است، امّا بگذار پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، معصوم یا تالیتلو معصوم تصمیم نهایی را بگیرد، این ملاک است[9].
پس گاهی که دیدید خدشه وارد شد و امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) پذیرفتند، به خاطر این بود که آنها فشار آوردند، امّا در این قضیّه منافقان، هر چقدر هم فشار آوردند، امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نپذیرفتند، چون امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میدانستند اینها میخواهند ورودی پیدا کنند که اصل قضیّه را تغییر بدهند.
آن موقع امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) حکومت نداشتند و راحتتر هم نپذیرفتند. در حالی که برعکس به نظر میآمد که آن موقع باید بپذیرند، به تعبیر امروزیها یارگیری کنند و برای خودشان سرباز جمع کنند، امّا امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: سربازهای من همانهایی هستند که در قنداق و گهوارهها هستند.
لذا معصوم و تالیتلو معصوم است که در مورد منافقین شناخت دارد و مواظبت میکند تا آنها نفوذ نکنند.
اطاعت و ادب، بستر عصمت
بنابراین انبیاء، شهدا، صدّیقین و صالحین هرگز گمراه نخواهند شد. اگر کسی بخواهد مانند آنها بشود، شرط دارد و جالب است که پروردگار عالم بیان میفرماید: «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، یعنی شرط اصلی، اطاعت است.
دو چیز باعث رشد انسان است: یکی اطاعت و دیگری ادب. چرا وجود مقدّس ابالفضل العباس(علیه الصّلوة و السّلام) که تالیتلو معصوم است به جایی میرسد که امام معصوم(صلوات اللّه و سلامه علیه) به او میگوید: «بِنَفسِی اَنتَ یا اَخی»[10]، فدای تو بشوم؟
یا به جایی میرسد که امام معصوم مثل زینالعابدین(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «إِنَّ لِلْعَبَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى مَنْزِلَةً یَغْبِطُهُ بِهَا جَمِیعُ الشُّهَدَاءِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ»[11] عموی ما ابالفضل العباس(علیه الصّلوة و السّلام) مقامی دارد که تمام شهدا به او غبطه میخورند. ما میگوییم: خدایا! شهدای ما را با شهدای کربلا محشور بفرما؛ چون شهدای کربلا اعظم شهدا هستند. یکی از شهدای کربلا حضرت علیاکبر(علیه الصّلوة و السّلام) است، یعنی حتّی خود حضرت علیاکبر(علیه الصّلوة و السّلام) هم به مقام عمویش غبطه میخورد. چرا؟
چون ایشان دو خصوصیّت داشتند:
1. اطاعت، همانطور که در زیارتنامه ایشان میخوانیم: «السّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَبدُ الصَّالِحُ، المُطیعُ للّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسن و الحُسین»[12].
2. ادب، که خیلی از شعرای خودمان هم بیان میکنند که ایشان خدای ادب بودند و ادب آن حضرت بسیار مؤثّر بوده است.
پس دو بال رشد و تعالی، اطاعت و ادب است. در اینجا نیز قرآن میفرماید: هر کس مطیع شد، مقام نبی را پیدا میکند.
لذا کسب مقام انبیاء، شهدا، صدّیقین و صالحین در بستر اطاعت است و این اطاعت عاملی برای رسیدن به عصمت میشود.
این کد بسیار مهم را به ذهن مبارکتان بسپارید: مطیعترین افراد نسبت به پروردگار عالم، اوّل، انبیاء عظام هستند. برای همین است که میگوییم: آنها معصومند؛ چون هیچ موقع حرفی را ولو به یک حرکت، کم و زیاد نکردند و هر چه میگویند قول خداست.
آنها مطیعترین افراد هستند. پروردگار عالم میفرماید: این کار را انجام بده، میگویند: چشم. آن کار را انجام بده، چشم. الآن صلح کن (صلح حدیبیّه)، چشم. بجنگ، چشم. الآن وقت جنگ نیست، چشم.
مسلمانان بر پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بسیار فشار میآوردند که پس چه زمانی جنگ کنیم؟ امّا پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) اجازه نمیدادند - که در آیات نیز آمده است - خدیجه کبری(علیها الصّلوة و السّلام) با آن عظمت، با آن ثروت انبوه که در کتب تاریخی آمده که ایشان نه تنها ثروتمندترین زن عرب در جزیره العرب و اطراف بودند، بلکه در بین مردها هم بزرگترین و ثروتمندترین فرد بودند و قافلههای بسیار و ثروت فراوان داشتند، امّا طوری شد که برای تحمّل فشار گرسنگی، سنگ به شکم مبارکشان میبستند و در نهایت شهید شدند، امّا هنوز حکم جهاد نیامده بود.
اینگونه نبود که پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگویند: حالا ما برویم یک تیری بزنیم، بعد خدا خودش میگوید: حالا که تیر را انداختی و جنگ را شروع کردی، دیگر عیبی ندارد، برو و آن را تمام کن، بلکه ایشان مطیع محض بودند.
وقتی هم دستور جنگ داده شد، دستور این بود که اوّل بگذارید آنها شروع کنند، هیچ وقت شما آغازگر جنگ نباشید و باز هم پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) مطیع محض بودند.
با این که به هر حال خون مسلمانان به جوش آمده؛ افراد زیادی از مسلمانان توسط آنها کشته شدند و مسلمانان میگویند: حالا که جنگ است و در مقابل ما قرار گرفتند، لحظه خوبی است که انتقام بگیریم، امّا حضرت میفرمایند: خیر، صبر کنید که اوّل آنها شروع کنند. گاهی دو روز طول میکشید؛ یعنی سپاه دشمن به طور کامل بررسی میکرد که حمله بکند یا نکند و این دو روز سپاه اسلام معطّل بود، امّا باز هم اطاعت از حضرت حقّ ملاک بود.
نبی، به خاطر اطاعتش نبی است و رسول، به خاطر اطاعتش رسول است. بیچارگی و بدبختی ما همین است که هنوز مقام اطاعت را نمیشناسیم. برای همین است که هنوز مقدّمات حکومت است و فعلاً حکومت نشده. میترسم در زمان حکومت امام زمان(صلوات اللّه علیه و عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف)، ما برای امام تعیین تکلیف کنیم و یک موقع بگوییم: اگر آقا اینطور بکند، بهتر است. همانطور که بعضی میگویند: اگر امام حسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) اینطور میکرد، بهتر نبود؟! مثلاً بهتر نبود حضرت علی اصغر(علیه الصّلوة و السّلام) را روی دست نگیرد، آخر این یعنی چه؟! - البته اینها جواب زیبا، لطیف، عالی و عقلایی هم دارد، امّا چون بحث مهدویت است، از باب مثال بیان میکنم و سریع رد میشوم -
همینقدر که انسان به ذهنش میرسد در مقابل معصوم مدّعی بشود، تمام است. لذا ملاک این است که انسان مواظبت کند مدّعی نشود!
پس آیا دیگران نیز میتوانند معصوم شوند؟ بله، چون حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) از مطیعترین افراد به خدا و رسول بودند و طبق آیه «وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ»، طبیعی است آنها هم در مقام عصمت هستند.
البته مقام عصمت فقط مربوط به انبیاء و حضرات ائمّه معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیست؛ چون حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم مطیع بودند و به مقام تالیتلو عصمت رسیدند.
همانطور که اشاره شد چهارده معصوم(علیهم صلوات المصلّین)، اکمل معصومین هستند. اتّفاقاً ما در عالم، معصومین زیادی داریم، امّا همه اکمل نیستند. منظور ما از چهارده معصوم(علیهم صلوات المصلّین)، آن چهارده نور پاکی هستند که اکمل عصمت، عصمت تامّه و کامله را دارند و به همین خاطر به چهارده معصوم معروف هستند و إلّا ما کسانی را داریم که اگر کسی معصوم را تعریف نکرده باشد، انسان فکر میکند اینها معصوم هستند، یعنی مواردی که واقعاً عجیب و غریب است. همانطور که اشاره شد یکی از آنها حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) است که علم الهی در وجود ایشان بود - البته طبیعی است که هر کسی اعمالش چهل روز «خالِصاً لِوَجهِ اللَّه» باشد (مطیع محض خدا بودن، نه برای خودش)، خداوند متعال چشمههای حکمت را از قلبش به زبانش جاری میکند -
مطیع یعنی آن کسی که هیچگاه از خودش چیزی را بیان نکند و هیچگاه اظهار منیّتی برای خودش نداشته باشد.
حضرت سلمان(اعلی اللّه مقامه الشّریف) مطیع بودند و هیچگاه اظهار منیّت نمیکردند، فقط میگفتند: هرچه پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بگوید. لذا مطیع بودن، انسان را به جایی میرساند که برای او مقام عصمت میآورد و از همه خطاها مصون میشود.
ملاک جانشینی
راجع به معصومین(علیهم صلوات المصلّین) نیز این مطلب را داریم. زیدبنأرقم نقل میکند که همه مسلمانها معتقدند: «أَوَّلُ مَنْ أَسْلَمَ مَعَ رَسُولِ اللّهِ(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبِ»[13] اوّلین کسی که به رسول خدا اسلام آورد، علیبنابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) بود - این مطلب در تاریخ طبری نیز وجود دارد -
همچنین در جلد دوم کتاب طبری، ینابیع الموده و مسند احمدبنحنبل - که اینها کتب اهل جماعت است- نقل شده که پیغمبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) فرمودند: امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) اوّل کسی است که ایمان آورده و ایمان او ایمان اکمل است.
باز هم در همین کتب بیان شده که عبّادبنعبدالله میگوید: «قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً یَقُولُ أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَ أَخُو رَسُولِ اللَّهِ وَ أَنَا الصِّدِّیقُ الأکبَرُ لَا یَقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا کَاذِبٍ مُفْتَرٍ»[14] شنیدم که امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) گفت: من بنده خدایم، برادر رسول خدایم، صدّیق اکبرم و هر کس این لقب را بعد از من به خودش نسبت بدهد، دروغگو و افترا زننده است، «صَلَّیتُ مَعَ رَسُولِ اللّهِ قَبلَ الناسِ بِسَبع سِنینَ» و من قبل از مردم با رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) هفت سال نماز گزاردم.
یکی از مطالب دیگری که ما راجع به عصمت امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) و ائمّه(علیهم صلوات المصلّین) بیان میکنیم، این است که امام میخواهد جانشین رسول و هادی خلق باشد؛ چون بنا نیست بعد از این که ختم رسالت شد، دیگر بحث هدایت مردم نیز از بین برود.
حال اگر این هادی خلق و جانشین رسول، همان خصوصیّاتی که در رسول وجود دارد، یعنی درست همان عصمت، همان اعمال، همان گفتار و همان کردار را نداشته باشد، آیا میتواند مردم را آنطور که رسول میخواست هدایت کند؟ خیر، پس باید خصایص او را داشته باشد.
اصلاً میدانید این که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) برادر رسول است، یعنی چه؟ یعنی در حقیقت هرچه او دارد، این هم دارد. او عصمت دارد، این هم عصمت دارد و اصلاً خصوصیّت برادر بودن همین است.
پس اگر کسی میخواهد دینی را که آورده است به کسی بسپارد تا سالم بماند، باید به کسی بدهد که همان خصوصیّات خودش را داشته باشد. اگر خصوصیّات خودش را نداشته باشد، نمیتواند پیروز شود.
مثلاً یک نفر مدیر یک شرکتی است، او کسی را جانشین خودش میکند که همفکر خودش باشد، تا بتواند در غیابش همانطور که او میخواهد شرکت را اداره کند. معمولاً رئیسجمهور، وزرایی را انتخاب میکند که همفکر خودش هستند؛ چون اگر همفکرش نباشند، او نمیتواند مملکت را اداره کند. امکان دارد یکی قد بلندی داشته باشد یکی قد کوتاه، یکی سبزهرو باشد یکی سفیدرو، یکی ترک زبان باشد، یکی فارس، امّا مهم این است که همفکر باشند، اگر همفکر نباشند نمیتوانند کاری از پیش ببرند.
برادری هم یعنی همفکر بودن. اگر بناست دین بماند، پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) باید همفکر خودش را برای جانشینی انتخاب کند. خود پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) معصوم است، پس باید کسی این دین را تبیین کند که معصوم باشد و غیر معصوم نمیتواند.
از ناحیه باریتعالی هم همینطور است، پروردگار عالم دینی را آورده است که این دین بناست آخرین دین باشد، لذا باید آن را از تحریف حفظ کند.
بعضی از بزرگواران از جمله آیتالله العظمی نائینی، آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی و آیتالله مولوی قندهاری(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) قائل به این بودند که حواریّون حضرت عیسی و حواریّون حضرت موسی(علی نبیّنا و آله و علیهما الصّلوة و السّلام) - هر کدام از این انبیاء عظام، دوازده حواری داشتند - معصوم نبودند، امّا تالیتلو معصوم بودند.
به نظر میآید نظریّه درستی است، چون باید دین را حداقل به تالیتلو معصوم میسپردند. البته جالب است، دین دست تالیتلو معصوم بود، ولی سالم نماند و تحریف شد، امّا این دین، دین آخر و این کتاب، کتاب آخر است و بناست دیگر وحی تمام شود.
طبق آن قاعدهای که پروردگار عالم در «کُن فَیَکُون» خود، در همان اراده اوّلیّهاش برای خلقت داشت؛ تا یک مرحله و زمان خاصّی نبی فرستاد و دیگر قرار است تمام شود، دیگر این دین باید دین آخر باشد.
اینها در آن تدبیر پروردگار عالم و اراده ذوالجلال و الاکرام معلوم شده است، همانطور که طومار این دنیا یک روزی شروع شد، یک روزی هم باید پیچیده شود، که در اراده پروردگار حتّی ساعت و لحظهاش نیز معلوم است، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ»[15].
حالا که بناست این پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم)، آخرین پیامبر و این کتاب، آخرین کتاب باشد، این سؤال پیش میآید که آیا میشود این آخرین دین هم تحریف شود؟! اگر آخرین دین هم تحریف بشود، سرنوشت مردم چه میشود؟!
پس چون هم کتاب و هم دین او نباید از بین بروند، لذا جانشینان او هم باید همان صفت نبی را داشته باشند، یعنی از عصمت برخوردار باشند تا این دین محفوظ بماند.
[6] البته شیطان هم که خودش در جهنّم و به آنها نزدیک است، آنها را لعن میکند و میگوید: شما خودتان با یک وسوسه آمدید جزء سپاه من شدید؛ چون شیطان «الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[6] است، یعنی فقط وسوسهگر است.
ولی منافقین خیلی بیشتر شیطان را لعن میکنند. ما اینجا شیطان را لعن میکنیم، آنها آنجا شیطان را لعن میکنند.
[9] «وَشَاوِرْهُمْ فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّه»، آلعمران/ 159
[10] الارشاد (ارشاد حضرت شیخ مفید(س))، ج: 2، ص: 89
[11] بحارالانوار، ج: 22، ص:274 ، باب: 5
[12] بحارالانوار، ج: 98، ص: 227
[14] منبع روایت در شیعه: بحارالانوار، ج:38، ص: 204