|
پایگاه اطلاع رسانی یاوران امام مهدی
(عج)
www.emammahdy.com
شنبه 3 آذر 1403
سلسله جلسات مهدویت حضرت آیت الله قرهی - (مدظله العالی) جلسه چهاردهم
عامل اصلی انحراف آیاتی از قرآن کریم و مجید الهی، دلالتی بسیار واضح بر عصمت انبیاء و مخصوصاً معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارند. کسی که معصوم نیست؛
عامل اصلی انحراف آیاتی از قرآن کریم و مجید الهی، دلالتی بسیار واضح بر عصمت انبیاء و مخصوصاً معصومین(علیهم صلوات المصلّین) دارند. کسی که معصوم نیست؛ یعنی در خطا است و دو عامل برای به خطا افتادن او وجود دارد: 1- عامل درونی یعنی نفس امّاره، 2- عامل بیرونی یعنی شیطان. از فحوای کلام پروردگار عالم معلوم میشود که عامل بیرونی انسان را وسوسه میکند. «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، مَلِکِ النَّاسِ، إِلهِ النَّاسِ، مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ»[1] کار خنّاس چیست؟ «الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ، مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ»[2]. درست است که نفس امّاره باعث میشود بشر به گناه بیافتد «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی»[3] امّا تا عامل بیرونی نباشد، این نفس امّاره خودبهخود حرکت نمیکند. عامل بیرونی است که این نفس امّاره را به حرکت میاندازد - نکته بسیار خوبی است که دید ما را باز کرده، نوع نگرش ما را تغییر میدهد و باعث میشود طور دیگری به گناهشناسی نگاه کنیم[4] - از اوّل خلقت هم همینطور بوده است. در خود جنّات النّعیم، آن موقعی که أبانا آدم و أمّنا حوّا بودند، وسوسهگر بیرونی، أمّنا حوا را وسوسه کرد[5] و او هم أبانا آدم را وسوسه کرد. شیطان به أبانا آدم گفت: این درخت جاودانی است امّا او به حرفش توجّهی نکرد. شیطان هر چه به او گفت: من میخواهم شما همیشه در بهشت باشید، یک بار که طوری نمیشود، یک بار از این بخور؛ فایدهای نداشت. لذا پیش مادرمان حوّا آمد و گفت: یک بار خوردن از آن درخت که مسئلهای نیست. حوّا هم این را به آدم گفت، آدم گفت: نه، حوّا قهر کرد - قهر کردن خانمها از بهشت شروع شد - خدا هم یک هوو، یک حورالعین برای او آورد. حوّا دید آدم دارد به آن حورالعین نگاه میکند - زنها نمیتوانند هوو را بپذیرند، این قاعده خلقت است - پیش آدم رفت، آدم هم دید او اشک میریزد و بالأخره فریب او را خورد. لذا عامل بیرونی باعث وسوسه شد. مهلت ابلیس قرآن کریم و مجید الهی میفرماید: «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»[6] وقتی پروردگار عالم انسان را خلق کرد، به فرشتگان فرمود: من بشری از گِل، آن هم گل کهنه آفریدم - که در روایات داریم این گل کهنه یعنی چه - «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ»[7] و هنگامی که کار را به پایان رساندم، از روح خودم در او دمیدم، پس همه بر او سجده کنید. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ أَبى أَنْ یَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»[8] همه سجده کردند مگر ابلیس که امتناع کرد. پروردگار عالم سؤال کرد: ای ابلیس! چرا سجده نکردی[9]؟ «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ»[10]. شیطان گفت: «قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ»[11] من هرگز به بشری که از گل و لای کهنه خلق کردی، سجده نمیکنم. پروردگار عالم فرمود: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ »[12]. شیطان گفت: خدایا! تا روز قیامت به من فرصت بده «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ»[13] امّا خدا نگفت تا روز قیامت فرصت میدهم. جالب است، یکی از عرفای عظیمالشّأن به نقل از آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: ما یادمان میرود برای شیطان هم از خدا طلب مرگ کنیم، چون خدا میفرماید: «قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»[14] نمیفرماید: «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ». شیطان «إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» مهلت خواست، امّا خدا فرمود: «إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ». منطقی این است که مدّتی را به خاطر کارها و خوبیهایی که شخص قبلاً انجام داده، به او فرصت دهند. «قالَ رَبِّ بِما أَغْوَیْتَنی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[15]. وقتی شیطان فهمید خدا مهلت میدهد، خیالش راحت شد؛ چون میداند - به تعبیر عامیانه - وقتی خدا قول داد، سر قول خودش میماند[16]. قول را که گرفت، گفت: خدیا! هرچه زینت در زمین است، در نظر فرزندان آدم جلوه میدهم «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»، قشنگیهای دنیا را جلوه میدهم تا آنها خوششان بیاید. «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ»؛ زینت بخشیدن یعنی اوّل دانه میپاشم و جلوه میدهم، آنگاه به اغوا میکشم[17]«وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». - اصل بحث اینجاست - شیطان بعد از آن که قسم خورد که همه را به اغوا بکشد، در ادامه میگوید: «إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ» به جز بندگان پاک و خالص تو؛ مخلَصین، نه مخلِصین. چون مخلِصین هم در خطر عظیم هستند. خطر عظیم حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: «اَلناسُ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العابِدونَ» همه مردم در هلاکتند مگر کسانی که بندگان خدا هستند. «وَالعابِدونَ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العالِمونَ» و بندگان خدا هم در هلاکتند مگر این که اهل علم باشند - عبد کجاست که حالا اهل علم هم باشد - باز همین اهل علم هم در هلاکتند، «وَالعالِمونَ کُلُّهُم هالِکونَ اِلّا العامِلون» مگر آنهایی که اهل عمل هستند. «وَالعالِمونَ کُلُّهُم هالِکونَ» کسانی که عمل هم میکنند، باز در هلاکت هستند «اِلّا المُخلِصون وَ المُخلِصونَ فِی خَطَرٍ عَظیم» مگر مخلِصین که آنها هم در خطر عظیمی هستند. تازه کسانی که خود را برای خدا خالص کردند، در خطرند، آن هم در خطر بزرگ! برخی سؤال میکنند: چطور میشود فلان عالم که ما احساس میکردیم یک مقدار شمّ معرفتی و عرفانی هم دارد، یک موقعهایی راه را کج میرود و از صراط رهبری دور میشود؟ برای این که «وَ المُخلِصونَ فِی خَطَرٍ عَظیم» آنها هم در خطر عظیم هستند. مخلَص با مخلِص فرق میکند. مثل مقلِّد و مقلَّد، مقلِّد کسی است که تقلید میکند و مقلَّد کسی است که از او تقلید میشود. مخلَص کسی است که دیگران را هم خالص میکند و شیطان نمیتواند او را اغوا کند؛ یعنی عصمت دارد و این صراحت قرآن است. خود شیطان هم اقرار کرده است، چون میداند و یک چیزهایی فهمیده، میگوید: خدایا! من همه را به اغوا میکشم إلّا کسانی که مخلَص هستند. زمانی یکی از عرفا (اعلی اللّه مقامه الشّریف) به من میفرمود: آقا جان! اگر تالیتلو معصوم شدی، آن موقع نفس راحت بکش و إلّا تا به آن مقام نرسیدی هیچ موقع چشم بر هم نگذار و نفس نکش، نگو: من که مؤمنم، من که دیگر عمل میکنم، من که علم دارم، من که ...، اتّفاقاً هر چه جلوتر میروی «فِی خَطَرٍ عَظیم» بیشتر در خطر هستی که شاید آدمهای عادی در این خطر عظیم نباشند. چه موقع در امانیم؟ موقعی که دیگر تالیتلو معصوم شویم که آن هم مگر امثال ما خوابش را ببینیم. مگر تالیتلو معصوم شدن شوخی است؟! ما مؤمن هم نیستیم، الکی با هم تعارف میکنیم، میگوییم: آقا شما که بحمدلله جزء مؤمنین هستید یا شما که جزء مؤمنات هستید. اینها تعارف است، حقیقت چیست؟ ما عبد هستیم که عالم باشیم که عامل باشیم که مخلِص باشیم. مخلِص یعنی فقط برای خدا؛ برای خدا حرف بزن، برای خدا بنشین، برای خدا بلند شو، برای خدا داد بزن، برای خدا بخند، برای خدا نوازش کن، برای خدا غضب کن، فقط برای خدا! راه میروی خدا را ببینی، بنشینی خدا را ببینی. مولیالموالی(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: کور است آن چشمی که تو را نبیند. مخلِص در خواب هم خدا را میبیند! ما این را نمیفهمیم، آنهایی که به آنجا رسیدند، میفهمند، ما میگوییم: یعنی چه؟! چه حرف بدی زد! شب، خدا را خواب ببینیم؟! مگر خدا جسم است که او را خواب ببینیم؟! مثل اینکه دویست، سیصد سال پیش، اگر به کسی میگفتند: اگر این طرف دنیا یک دکمه بزنی، دیگری در آن طرف دنیا متوجّه میشود؛ میگفت: او دیوانه است، چه میگوید؟! اصلاً نمیفهمید رایانه یعنی چه، این را که بنشینند و با همدیگر چت کنند و همدیگر را ببینند، نمیفهمید. حالا اگر به ما هم بگویند: وقتی میخوابی، باید خواب خدا را ببینی، میگوییم: مگر میشود؟! این کفرگوییها را ادامه نده، دهانت را ببند. البته تا یک جایی هم حقّ داریم چون نرسیدیم و نمیفهمیم. تازه این مخلِص است، آنوقت بخواهیم مخلَص و تالیتلو معصوم بشویم؟! مگر میشود کسی شیخناالأعظم(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) شود؟ مگر میشود کسی حضرت آیتالله العظمی ادیب(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن سلمان ثانی و مفید ثانی شود؟ مگر در خواب ببینیم که در خواب هم نمیبینیم. صراط مستقیم، صراط مخلَصین بعد حضرت حقّ میفرماید: «قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ»[18]، همین مخلَصین که در مقام والا هستند و دیگران را هم میتوانند به مقام اخلاص برسانند، در صراطی هستند که برای من است و مستقیم است. این پاکی سیرت و اخلاص، راه مستقیم به درگاه رضایت من است و به سوی من برمیگردد. طبق این آیهای که بیان شد، آیه «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیْمَ» هم یعنی خدایا! ما را به راه مخلَصین هدایت کن؛ چون خود شیطان در آیه قبل میگوید: «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ قالَ هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ» من همه را به اغوا میکشانم مگر مخلَصین را. لذا «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُسْتَقِیْمَ» یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ المُخلَصین»؛ یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ مَولانَا اَمیرَالمُؤمِنین(علیه الصّلوة و السّلام)»؛ یعنی «اِهْدِنَا الصِّراطَ المَعصُومین(علیهم صلوات المصلّین)»؛ یعنی اگر میخواهید به صراط مستقیم برسید، ببینید امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) و انبیاء چه کردند؛ «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ» چون صراط مخلَصین این است و این آیه قرآن است. روایات و مطالب زیادی راجع به این موضوع خصوصاً از خود اهل جماعت وجود دارد. بعضی از اهل جماعت (وهابیّون) ایراد گرفتهاند که چرا ما میگوییم: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» یعنی « اِهْدِنَا الصِّراطَ مَولانَا اَمیرَالمُؤمِنین(علیه الصّلوة و السّلام)» و میگویند: شما در نماز هم مشرکید! نمازتان هم نماز نیست! باید بگوییم: احمقها! این صراحت خود قرآن است که اتّفاقاً خود آنها هم در این زمینه روایت دارند. محدودیّت سلطه شیطان عزیزان! اگر خواستید در صراط مستقیم باشید، دنبال کسانی بروید که واقعاً اهل معنا و وصل الهی هستند، آنهایی که مطالب را قبل از این که اتّفاق بیافتد، میگویند. پروردگار عالم میفرماید: «هذا صِراطٌ عَلَیَّ مُسْتَقیمٌ إِنَّ عِبادی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان»[19] تو بر بندگان خالصم تسلّط نداری، چون آنها دیگر بندگان من هستند. لفظ «عِبادی» درسوره فجر هم آمده است، میفرماید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی»[20]. بدانید این مطالبی که بعضی در تفاسیر میگویند، اشتباه است و نفس مطمئنّه، تالیتلو معصوم است. لفظ «جَنَّتی» فقط یک بار در قرآن آمده است. معلوم است که «جَنَّتی» برای تالیتلو معصوم است. خدا آن جنّات و رضوان را به دیگران و کسانی که بالأخره براساس آن چیزهایی که فهمیده و درک کردهاند و عالم هم بودهاند، میدهد امّا تالیتلو بودن چیز دیگر است. امکان دارد کسی عالم بشود، عامل هم باشد، مخلِص هم باشد، امّا علم لدنّی، اتّصال دائم و ...، چیز دیگری است. خدا میفرماید: تو اصلاً بر اینها سلطه نداری، اینها عباد من هستند «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان»، سلطه تو بر مردم نادان و گمراه و کسانی است که پیرو تو شدند «إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوینَ». البته با قرآن اثبات خواهم کرد که بستر این بندگی هم باید بستر عصمتیّه باشد. حتّی والده مکرّمه مولیالموالی(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم عصمت داشتند؛ یعنی باید زمینه عصمت وجود داشته باشد. تسلّط شیطان و بدبختی پس این آیات شریفه، بیانگر عصمت است و مخلَصین کسانی هستند که در مقام عصمت هستند؛ چون خود شیطان اقرار میکند که من نمیتوانم آنها را به اغوا بکشم و هر چه هم بخواهم از بیرون وسوسه کنم، اصلاً نمیشود. البته بعضی مواقع چون شیطان احمق است، میآید وسوسه کند، امّا شرمسار میشود! آیتالله العظمی مرعشی نجفی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: شخصی - که به گمانم آن شخص خودشان بودند - از حضرت شیخناالأعظم، مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه) سؤال کرده بود که آیا شیطان سمت شما هم آمده بود؟ فرموده بودند: بارها. پرسیده بود: چه شد؟ فرموده بودند: چون حیات عادی ما به صورت ظاهر تمام شده است و الآن در محضر مولا هستیم، به تو میگویم و إلّا اگر در حیات عادی آن زمان بود، نمیشد بیان کنم امّا همین قدر بگویم: هر بار که آمد، دماغ سوخته برگشت و خیلی هم ناراحت شد. شیطان نمیتواند بر اینها تسلّط پیدا کند «لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطان» ولی با این حال میآید که اگر یک لحظه تسلّط پیدا کند، تمام است. شما ببینید همین افرادی که نیکان ما بودند، آن طرفی رفتند[21]. شما فکر میکنید واقعاً زبیر، سیفالاسلام، بد بود؟! امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) برای او گریه کردند؛ چون یک لحظه که شیطان مسلّط شد، او را برد و تمام شد. آیا طلحهالخیر بد بود؟! امّا یک لحظه بود، رفت و تمام شد. شیطان در کمین است، یک لحظه مسلّط شود، میبرد. لذا انسان باید واقعاً احساس کند که هیچ است و دائم به یاد مرگ باشد. مهره خدا اولیاء الهی و حتّی حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) خودشان را مهره خدا میدانند و هیچ موقع خود را کارهای نمیبینند. ما هم باید از آنها یاد بگیریم. شاید یکی بپرسد: پس چرا امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «أَنَا المیزان»؟ چون ایشان مهره خدا بودند، خدا فرمود: بگو «أنا المیزان»، حضرت هم فرمودند: «أنا المیزان». خدا فرمود: برو جلو، عمروبنعبدود را بزن، حضرت هم رفتند. یکجا فرمود: سکوت کن، حضرت هم سکوت کردند. مهره یعنی هر چه به او بگویند، بگوید: چشم و هرطوری که خواستند او را بچرخانند. یکی از خصایص اولیاء الهی و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) این است که خود را فقیر و مهره خدا میدانند، «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»[22] که این خصوصیّت را تالیتلو معصوم هم دارد. امّا آن که یک لحظه احساس کرد کسی شده، قطعاً شیطان بر او سلطه پیدا کرده و او را به سمت خود میبرد. مثلاً اگر کسی بگوید: من در این انقلاب نقش داشتم یا بگوید: من جبهه بودم، مجروح شدم، جانباز هفتاد درصد هستم و ...، شیطان او را با خود برده و تمام است. باید بگوید: من مهره بودم، خدا خواست من را این طرفی ببرد، خواست آن طرفی ببرد و واقعاً هم همین است. خدا میگوید: تو هیچی. تو مهره من هستی. انسان هم باید بگوید: چشم. مثلاً یک موقع جبهه نظامی، جبهه من است، یک موقع جبهه، جبهه فرهنگی است[23]. امامت در خردسالی با آیهای که بیان شد، عصمت را از طریق صراط مستقیم و این که شیطان نمیتواند مخلَصین را گمراه کند، اثبات کردیم. لفظ «الْمُخْلَصینَ» در قرآن کریم و مجید الهی، هشت مرتبه آمده است. یکی از آنها در سوره ص آیه 83 است که دو مرتبه پروردگار عالم همین موضوع را بیان میفرماید. در اینجا میفرماید: «إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طین»[24]، انسان را از گِل خلق کردیم - در سوره حجر فرمود: از گِل مانده شده خلق کردیم - «فَإِذا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینَ فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ»[25] ملائکه سجده کردند مگر ابلیس که استکبار ورزید. ابلیس گفت: من باید به این تازه به دوران رسیده، سجده کنم؟! بعضی اینطوری هستند، میگویند: او جوان و بچّه سال است، ما باید به او احترام بگذاریم؟! چه میگویی؟ خدا بخواهد تمام است. حضرت جوادالائمّه (صلوات اللّه و سلامه علیه) مخصوصاً در کودکی امام شدند که اگر امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در پنج سالگی امام شوند، مردم تعجّب نکنند. قرآن راجع به حضرت عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) میگوید: ایشان درون گهواره شروع به صحبت کردند. حضرت مریم(سلام اللّه علیها) به گهواره اشاره کرد «فَأَشارَتْ إِلَیْهِ»[26]، سؤال کردند: «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»؟ مریم! چه میگویی؟! مگر میشود کسی که درون گهواره است حرف بزند؟! یک دفعه حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) به صدا درآمد: «إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا»[27]. خدا این مطلب را در قرآن بیان میکند که کسی نگوید: مگر میشود امام زمان(عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف) در پنج سالگی امام گردد؟ پس وهابیّون با عقایدشان به قرآن توهین میکنند. حضرت عیسی(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام) در این آیه سه جمله فرمودند، «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ»، «آتانِیَ الْکِتابَ»، «وَ جَعَلَنی نَبِیًّا» من بنده خدا هستم، خدا به من کتاب داده و مرا نبی قرار داده است. اوّل میگوید: من بنده خدا هستم، عبدالله یعنی من هیچ کارهام، مهرهام. شما میگویید: «قالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا»؟ ای مریم! او چطور در گهواره حرف میزند، ما را به مسخره گرفتهای؟! امّا او میگوید: «قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنی نَبِیًّا» خدا به من کتاب داد، او مرا نبی قرار داد و جعل کرد، من جعل او هستم، خودم هیچ کارهام، همه چیز از اوست «وَ جَعَلَنی مُبارَکاً أینَ ما کنتُ»[28]. عامل بدبختی شیطان ما باید دقّت کنیم و استکبار نورزیم. تکبّر، شیطان را بدبخت کرد. «فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ» تمام ملائکه سجده کردند، مگر ابلیس که استکبار ورزید و او از کافران بود. هنوز که چیزی پیش نیامده که «مِنَ الْکافِرینَ» باشد. معلوم میشود منظور از کافرین، کفران نعمت است؛ یعنی نعمت خدا را نپذیرفت. اگر کسی نعمت هدایت را نپذیرد، کافر است. «قالَ یا إِبْلیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالین»[29] باز خدا میفرماید: ای ابلیس! چه شد؟ چرا به چیزی که من به دو دست خودم آفریدم، سجده نکردی؟ آیا تکبّر و نخوت میورزی؟ یا احساس کردی مرتبه تو خیلی بالاست؟! بعضی اینگونه هستند، میگویند: حالا ما بیاییم بنشینیم و این حرفها را گوش دهیم؟! ما که دیگر خودمان دکتر شدیم، ما خودمان آیتالله هستیم، ما خودمان فلانیم و... [30]. کسی که تکبّر میورزد و میگوید: من ...، معلوم است که انسان نیست، عبدالله نیست. عیسیبنمریم(علی نبیّنا و آله و علیه الصّلوة و السّلام)، عبدالله بود. جبهه حقّ «قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ»[31] شیطان اقرار کرد: من از او بهترم، من از آتش هستم، آتش نور و گرما دارد امّا او را از خاک سرد خلق کردی. «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتی إِلى یَوْمِ الدِّینِ قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ»[32]. در اینجا خدا طور دیگری بیان کرده است، در ادامه میفرماید: «فَالْحَقُّ وَ الْحَقَّ أَقُولُ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعینَ»[33] مخلَصین حقّ هستند. پس هر کس بخواهد در جبهه حقّ باشد، باید در جبهه مخلَصین باشد که مخلَصین یعنی همان کسانی که عصمت دارند و خود شیطان هم اقرار میکند که من نمیتوانم مخلَصین را به اغوا بکشانم. بدانید! حقّ همیشه با مخلَصین است، دیگران حقّ نیستند، اگر هم باشند رنگی از حقّ دارند. تازه مخلِصینی که «فِی خَطَرٍ عَظیِم» هستند، وقتی میتوانند رنگ حقّ بگیرند که پیرو مخلَصین باشند؛ یعنی پیرو حقّ حقیقی. لذا هیچ یک از مخلِصین نمیتوانند بگویند: ما حقّ هستیم. تنها مخلَصین حقّ هستند و مخلِصین باید پیرو حقّ باشند، آنها فقط رنگ حقّ میگیرند و «صِبْغَةَ اللَّهِ»[34] میشوند. پس این هم یک آیه دیگر است که عصمت را بیان میکند. عصمت کامله؛ منزّه از همه بدیها آیه دیگری که لفظ «الْمُخْلَصینَ» در آن آمده است، آیه 160 سوره صافات است. دقّت بفرمایید، در اینجا بحث، چیز دیگری است. پروردگار عالم در سوره صافات، در چند جا راجع به خصایص «عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»، نکاتی را بیان میفرماید که بسیار عالی است. از جمله این که میفرماید: «سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلاَّ عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصینَ»[35] خدا از این اوصاف که به او نسبت میدهند، منزّه است، جز بندگان پاک و با اخلاص و مخلَص خدا که «فَإِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ»[36] شما نتوانستید متوجّه آنها شوید و آنها هستند که صفات الهی را میفهمند و در حقیقت این صفات در درون خودشان وجود دارد. یعنی کسانی که مخلَص میشوند، از همه بدیهایی که شما بخواهید آنها را توصیف کنید، منزّه هستند. این که از همه بدیها منزّه هستند، به چه معناست؟ یعنی عصمت دارند. میدانید دو رکن اصلی نماز، رکوع و سجود آن است و در این دو رکن، تسبیح خدا و منزّه بودن او بیان میشود، میگوییم: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ». «أَعْلَى» را در سجده و «عَظِیم» را در رکوع بیان میکنیم امّا ملاک، همان سبحان بودن است. لذا بعضی میفرمایند: کسانی که بلد نیستند این ذکرها را بگویند، به جای آنها، سه مرتبه «سُبْحانَ اللَّهِ» بیان کنند که حدّاقل یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ وَ بِحَمْدِهِ» و یا یک «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» بشود. پس در دو رکن اصلی نماز که مقام خضوع و خشوع است، سبحان بودن پروردگار مطرح میشود. اصل صلاه، خضوع و خشوعِ آن است که باید با سبحان باشد. ذوالجلال و الاکرام میفرمایند: مخلَصین در سبحانند؛ یعنی در مقام عصمت کامله هستند. لذا این آیه هم بیانگر عصمت است. پس قرآن در چند آیه اثبات کرده که مخلَصین - نه مخلِصین - معصوم هستند و از هر شبهه، گناه و حادثهای پاک و منزّه هستند. إنشاءالله خدای متعال ما را هم جزء مخلَصین قرار دهد - عیبی ندارد، نگویید مگر میشود ما جزء آنها شویم، بخواهید إنشاءالله میشود - [1] ناس/ 1 الی 3 [2] ناس/ 4 الی 5 [3] یوسف/ 53 [4] بنده ندیدم غیر از شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز(روحی له الفدا و سلام اللّه علیه)، کس دیگری این مطلب را اینطور تبیین کرده باشد. گرچه آیات و روایات در این رابطه وجود دارند امّا معالأسف اینطور بیان نشده است؛ چون ملاک این است که انسان مطالب را از آیات و روایات استخراج کند. [5] من یک قاعده بگویم که قاعده عجیبی است. هر موقع بخواهند از طریقی وارد شوند که پیروز گردند، باید از طریق زنان وارد شوند. ظاهراً این قاعده خلقت است و از روز اوّل هم اینگونه بوده است. وقتی شیطان دید نمیتواند پدرمان آدم را وسوسه کند، از طریق مادرمان حوّا وارد شد. نقش زنان، یک نقش اساسی است. مردها خیلی نقش اساسی ندارند. بچّهها هروقت میخواهند از پدر چیزی بگیرند، به مادر میگویند، مادر هم دائم در گوش پدر میخواند که جوانها را باید درک کرد و ... تا این که پدر تسلیم میشود! زنان میتوانند در خوبی سبقه بگیرند و مردان را هم به خوبی ترغیب کنند. طبعاً مردان موفّق در عالم در دامن مادران موفّق بزرگ شدهاند. همان که امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میفرمایند: از دامن زن مرد به معراج میرود. اگر مادر یا همسر خوب نباشند، بالأخره مرد در یک جایی میلنگد و کاستیها به وجود میآید. زن میتواند فرشته نجات شود و میتواند دیو هفت سر باشد که نمونههایی از هر دو گروه در تاریخ وجود دارد. [6] حجر/28 [7] حجر/ 29 [8] حجر/30-31 [9] در این آیات، چند نکته قابل توجّه وجود دارد: اوّل این که بحث پروردگار عالم، بحث منطقی است. ما باید این را یاد بگیریم و در زندگیمان به کار ببندیم که بحثها باید منطقی باشند. پروردگار عالم میتوانست به تعبیر خودمانی، بگوید: حالا که سجده نکردی، پدرت را درمی آورم! امّا اوّل سؤال کرد: «قالَ یا إِبْلیسُ ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدینَ» برای چه سجده نکردی؟ سؤال منطقی پرسید که ببیند آیا شیطان جوابی دارد یا خیر؟ شیطان گفت: «قالَ لَمْ أَکُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ» مگر خودت نگفتی این از «حَمَإٍ مَسْنُونٍ» است، من هرگز به بشری که از گل و لای کهنه خلق کردی، سجده نمیکنم. یعنی جواب نداد، بلکه لجبازی کرد. همیشه جبهه حق، جبهه منطق و جبهه باطل، جبهه لج، جبهه دلم میخواهد، به تو چه ربطی دارد و ... است؛ یعنی منطق در کار جبهه باطل نیست امّا در جبهه حقّ همیشه منطق وجود دارد. در مسائل اجتماعی و خانهداری هم همینطور است. زن و شوهر باید منطقی حرف بزنند. خدا منطقی است، ابتدا سؤال کرد. حال که شیطان جواب منطقی نداد، معلوم است که دیگر نمیشود با او منطقی صحبت کرد. لذا یادتان باشد که این حماقت است که انسان بعد از این که منطقی صحبت کرد و جواب غیر منطقی گرفت، دوباره بیاید بگوید: نه من باز هم منطقی صحبت میکنم. قرآن میفرماید: «فَاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدَی عَلَیکُم» (بقره/ 194). پروردگارعالم فرمود: سؤال منطقی کردم، جواب غیر منطقی دادی؟! «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ». در قضیه فتنه سال 88، اوّلین کسی که الهی عمل کرد، رهبر عظیمالشّأن(حفظه اللّه) بود. آنها را جمع کرد، فرمود: «ما لَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ المُؤمنین» چرا شما با مؤمنین نیستید؟ - «مَعَ السَّاجِدینَ» را «مَعَ المُؤمنین» گفتند - اگر دلیلی دارید با منطق جواب دهید، امّا آنها چرت و پرت گفتند. حال بعد از این بیاستدلالیها، چگونه باید جواب داد؟ جواب، بیرون راندن از نظام است، نه این که به آنها بگوییم با نظام باشید. این قرآنی نیست! هر احمقی، اینطور رفتار کند، خلاف قرآن عمل کرده است و چوبش را میخورد. من تعجّب میکنم، بعد از یک سال فتنه و حقّهبازی این بیشرمها و بی حیاها، باز هم میخواهند اینها را وارد دایره کنند! این حرفهایی را که بیان میکنم، به مسئولینی که میتوانید برسانید، اینها از دایره خارج شدهاند «فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّکَ رَجیمٌ». وظیفه من این بود که بیان کنم امّا کجاست گوش شنوا؟! مهدویت این است. من رسالت خودم را انجام میدهم، خدایا! شاهد باش، مولای من! شاهد باش، شیخناالأعظم! شاهد باش، من کار خودم را انجام میدهم امّا وای بر کسانی که نفهمند! پروردگارعالم بیان میفرماید: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ» وقتی منطق متوجّه نمیشوی، لعنت بر تو باد! این جزای تو است. وقتی آنها منطق متوجّه نمیشوند، ما باز هم برویم و با آنها خوش و بش کنیم و تحویلشان بگیریم؟! خیر! ما مسیحی نیستیم که اگر یک سیلی این طرف صورتمان زدند، بگوییم: چرا به صورتم زدی؟ بگوید: دوست داشتم بزنم، آنوقت ما بگوییم: خوب حالا یکی دیگر هم این طرف صورتم بزن. خاک بر سر آن صورتی که برگردد تا یکی دیگر هم بر آن طرف صورتش زده شود! قرآن می فرماید: «فَاعتَدوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدَی عَلَیکُم» یک سیلی زدی، حالا یک سیلی بخور تا بفهمی. پروردگار عالم میفرماید: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ». چرا قرآنی عمل نمیکنید؟ آیا اسناد، ارائه نشد که دانشگاه آزاد چقدر در راه آنها خرج کرد؟! آنوقت میگویند: چرا شما لعن میکنید؟ خود خدا لعن کرده! خدایا! تو چرا لعن کردی؟ تو چرا گفتی: «فَإِنَّکَ رَجیمٌ»؟ چرا گفتی: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ»؟ ای خدا! ما از دست تو چه کنیم؟ تو همیشه خدای رئوف باش! خدا به پیغمبر خود(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) که رحمه للعالمین است، بیان فرمود: «اَشداء عَلی الکُفار» (فتح/ 29) هر کسی کافر و از دایره خارج شد، باید با شدّت با او برخورد کرد. «رُحَماءُ بَینَهُم» است، «رُحَماءَ مَعَ الکُفار» نیست! [10] حجر/ 32 [11] حجر/ 33 [12] حجر/ 34 و 35 [13] حجر/ 36 [14] حجر/ 37-38 [15] حجر / 39 و 40 [16] مؤمن باید اینطور باشد؛ یعنی قول او باید قول باشد. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) هم همین کار را کردند. ایشان فرمودند: ابنعبّاس حَکم باشد، گفتند: نه فامیلبازی نداریم! تو میخواهی فامیلبازی کنی، حضرت فرمودند: اشتباه میکنید، امّا قبول نکردند، گفتند: ابوموسی اشعری حَکم باشد. وقتی حضرت پذیرفتند و ابوموسی، آن پیر خرفت، آن افتضاح را به بار آورد، تازه خوارج گفتند: چرا پذیرفتی؟ تو نباید میپذیرفتی. امیرالمؤمنین(علیه الصّلوة و السّلام) مظهر اتمّ اسماء و صفات خداست و وقتی قول داد، دیگر تمام است. [17] بعد از این که پروردگار عالم به شیطان مهلت داد «قالَ فَإِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرینَ»، او گفت: «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». یک نشانه کسانی که مهلت میگیرند، این است که مهلت نمیگیرند تا آدم شوند، بلکه مهلت میگیرند که دو مرتبه درست و حسابی ضربه بزنند. یکی از کارهای فتنهگران هم این است که اوّل جلوه میدهند، بعد همه را گمراه میکنند «وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ». پس بدانیم، اینها مهلت میگیرند برای این که قوا تازه کنند و نباید به این افراد مهلت داد. نشانه فتنه اکبری که بیان شد، این است که اجازه بدهیم اینها قوا بگیرند. حالا باید خفه کرد، حالا باید گفت: این مهلتی که به شما دادیم «إِنَّک مِنَ الْمُنْظَرین» چه شد؟ این افراد مهلت گرفتهاند تا به اغوا بکشانند. چه کسانی را نمیتوانند به اغوا بکشانند؟ فقط بعضی از مؤمنین را، آنهایی که مقام معظّم رهبری(حفظه اللّه) در فرمایش خود با اساتید بسیجی اشاره فرمودند که فقط خدا میداند و بعضی از مؤمنین هم میدانند و میبینند. یعنی بعضی از مؤمنین میدانند که اینها چه غلطی میکنند، منتها کم هستند! بدون تعارف بگوییم، باور کنید شاید به عدد انگشت دست هم نیستند. شاید بگویید: این همه فقها، مجلس خبرگان و ...، امّا - هر کس هرچه میخواهد بگوید، من وابسته به این دنیا نیستم، من نمیتوانم وظیفه شرعی خود را نگویم، نمیتوانم آن چیزی را که به من محوّل شده است بیان نکنم - حقیقتاً من «أین عمار» که بیان کردند، نمیبینیم، سلمان نیست، مالک اشتر کجاست؟ شیطان انسی اوّل رفیق میشود، بعد آرام آرام با لبخند و جلوههای عالی انسان را به بیراهه میبرد. آن اوایل که عراق را گرفته بودند و ایرانیها کربلا میرفتند، یک نادانی به زیارت رفته بود، میگفت: درود به این آمریکاییها! گفتم: عجب! آمریکاییها خوب شدند! قضیّه چیست؟ گفت: خیلی تحویل میگیرند، آب خنک به آدم میدهند، آدمهای خوبی هستند امّا این عراقیها، این عربهای فلان فلان شده و ...، شروع به فحّاشی کرد! گفتم: بیچاره! آمریکایی میخواهد دنیای تو را بگیرد، میدانی او با این کار خود میخواهد چه بگوید؟ میگوید: ببین ما چه آدمهای خوبی هستیم، ببین چگونه پذیرایی میکنیم، چه کسی میگوید ما آدمهای بدی هستیم؟! اگر فردا هم ما به ایران آمدیم، اینگونه از ما استقبال کنید. [18] حجر / 41 [19] حجر / 41 و 42 [20] فجر/ 27-30 [21] ما نباید خوشحال باشیم که خیلی از اینها به آن طرف کشیده شدهاند. البته بعضی از اینها امثال آن رئیسجمهور قبلی که دوم خردادی بود، از اوّل شیطان بودند امّا آن رئیسجمهور قبل، از اوّل اینطور نبود، من این را یقین دارم و واقعاً دل آدم میسوزد. بعضی حرفهای بیهوده میزنند که او از اوّل مهره انگلیسها بود و ... . مقام معظّم رهبری(حفظه اللّه تعالی) فرمودند: دقّت کنیم، حرفهایی که نمیدانیم نگوییم و دهانمان را بیهوده باز نکنیم. اتّفاقاً ایشان واقعاً زحمتها کشیدند امّا اگر یک لحظه انسان احساس کند کسی شده است، تمام است. [22] فاطر/ 15 [23] خانمها باید بدانند جبهه فرهنگی برتر از جبهه نظامی است. در زمان جنگ رزمندهها، سه ماه جبهه میرفتند، دو سه هفته مرخصی میآمدند و دوباره برمیگشتند. الآن جبهه فرهنگی برتر است. حالا که الحمدلله همسران شما درکنارتان هستند. بالأخره اگر دیر هم میشود امّا خانه میآیند. کار فرهنگی اینگونه است. باید یک طوری باشد که یاد بگیریم روزی سه ساعت بیشتر خانه نباشیم و برای اسلام زحمت بکشیم. باید پای اسلام بایستیم. [24] ص/ 71 [25] ص/ 72 - 74 [26] مریم / 29 [27] همان / 30 [28] همان / 31 [29] ص/ 75 [30] واقعاً درود خدا بر مرجع بزرگوار آیتالله العظمی نوری همدانی. ایشان نگفت: من که خودم مرجع هستم، زشت است که حالا جلوی مردم بگویم: من شعار میدهم، شما هم تکرار کنید که: خامنهای کوثر است/ دشمن او ابتر است. نگفت: فردا بعضی به من میخندند، میگویند: او مرجع است ولی خودش را به اندازه یک آدم شعارگو پایین آورد. [31] ص/ 76 [32] همان/ 77 - 83 [33] همان/ 84 و 85 [34] بقره/ 138 [35] صافات/ 159 و 160 [36] همان/ 161
|
|
|