بسمهتعالی
دوره نهم فقهی
همانطور که در جلسه گذشته بیان کردیم، در ابتدا مقدّمهای راجع به تاریخ فقه عرض کنیم تا به فضل الهی وارد بحث دیات شویم. ادوار زمانی را از دوره اوّل که دوره شریعت احکام است بیان کردیم تا به دوره نهم رسیدیم.
دوره نهم، دوره ظهور فقه حکومتی و ورود علما در حکومتهای عصر است که از مرحوم آیتالله العظمی محقّق کرکی0[1] میشود نام برد. منتها اشاره کردیم که این به این معنا نیست که در دورههای قبل اینطور نبوده است، بلکه ظهور و بروزش از این دوره شروع شده و لذا اینطور تبیین شده است.
البته این نکته فراموش نشود که شاید دلالت این که بعضی از ابواب فقه در بعضی از ازمنه، بشود گفت بسیار کند یا تعطیل شد، این بود که باور علما بر این نبود که بشود حکومت به دست فقها بیافتد؛ یعنی شرایط ایجاب نمیکرد. طبیعی است فقیه باید به عنوان حاکم شرع باشد. گرچه عرض خواهم کرد که ما فقیه اوّل را خود معصوم8؛ یعنی پیامبر2 و حضرات معصومین% میدانیم و نهایتاً همان نوّاب خاصّ و بعد هم عام که بیان فرمودند: «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ حَافِظاً لِدِینِهِ مُخَالِفاً عَلَى هَوَاهُ مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»[2]، منتها شرایط زمانی گاهی ایجاب میکرد که به بعضی از ابواب فقه، زیاد پرداخته شد و بعضی از ابواب فقه هم حتّی به حالت تعطیل درآمد. دلالتش هم این بود که باور این که فقها به عنوان حاکمان حقیقی باشند، نبود.
دوره دهم فقهی
دوره دیگری که بیان میفرمایند، دوره تحوّل فقه مجدّداً به واسطه علّامه مقدّس اردبیلی0[3] است. شاید یک دلیل اینکه عنوان تحوّل در فقه را بیان کردند، همین باشد که ایشان نکاتی را بیان فرمودند که بسیار عالی است. دلیلش هم این است که در این دوره فقهای عظیمالشّأن در یک جاهایی گیر کرده بودند؛ چون اصلاً خبر واحد یک مطلبی شده بود که کأنَّ به دیوار کوبیده شده بود؛ یعنی اصلاً دیگر از باب فقهی کاربرد نداشت. امّا در این دوره، بحث خبر واحد و آن قرائنی که بود، با آراء جدید فقهی توانست ظهور پیدا کند که خبر واحد و قرائنش میتواند احادیث را به تعبیری پالایش دهد و مطالب را تبیین کند؛ چون قبل از آن مطالب طور دیگری میشد.
از فقهایی که در زمان ایشان مشهور بودند که این کار را انجام دادند، یکی علّامه سیّد محمّد عاملی0 است که ایشان هم انصافاً نظرات عجیب و خوبی دارد. یکی هم آیتالله شیخ حسن عاملی0 است که ایشان هم همینطور است - من اعتقاد دارم بعضی مواقع به این نظرات قدما، یک سری بزنیم، نکات بسیار عالی است - هر دو این بزرگواران هم اهل جبل عامل هستند.
دوره یازدهم فقهی
از اینجا به بعد تحوّلی بهوجود آمد که عامل شد بین فقها بحث پیش بیاید و یک عدّه اخباری بشوند و یک عدّه اصولی. یعنی اگر بخواهیم دوره بعد از این بزرگواران را اسمگذاری کنیم، دوره یازدهم، همان پیدایش اخباریگری است؛ چون با توجّه به این مطلب که خبر واحد توانست طبق مباحثی که حضرت علّامه و آیتالله العظمی آقا سیّد محمّد عاملی و آیتالله العظمی شیخ حسن عاملی4 بیان فرمودند، به تعبیری برای خودش قوّت و قدرتی پیدا کند، بعد از قوّت گرفتن آن، بحث اخباریگری بهوجود آمد.
علّامه امیر استرآبادی0 به عنوان مؤسّس این دوره شد؛ چون تبیین مطالب را به صورت رسمی در کتابهایش آورد[4]. غیر از ایشان، همشهری دیگرشان، آیتالله العظمی میرزا محمّد استرآبادی0 هم همین مطلب را تأیید و ترویج کرد. اینها صاحب کتابهای رجال هستند. علّامه محدّث بحرانی0، صاحب حدائق الناظّره که اصلاً یکی از مبانیاش همان بحث اخباری است، ایشان هم اینطور بود.
گرچه نکتهای را بگویم به خصوص راجع به علّامه مجلسی0، این که بیان میشود یک عدّه از علما اخباری هستند، به این معنا نیست که اصلاً اینها اصول را قبول نداشته باشند، اشتباه نشود. به نظر بنده، معنای اخباری در بعضی از جاها تبیین صحیح نشده است. اگر بیان کردند: این علما، علماء اخباری هستند، اینطور نیست که اینها اصلاً اصول را کنار گذاشتند و از علم اصول بهره نبردند، بلکه آنجاهایی که خبر با بحث اصول مقابله کند، بعضی مواقع خبر را ترجیح دادند.
بیان شده این علما جزء اخباریّون بودند: آیتالله آقا سیّد نعمتالله جزایری0، آن شیخ عظیمالشّأن و بزرگوار، آیتالله العظمی شیخ حرّ عاملی0 - که کسی ندانست به تعبیر همان جزوهای که بالای سر خود ایشان آوردند، چطور ایشان وارد مشهد شد، مطالب بسیار عالی است - ، فیلسوف عظیمالشّأن و محدّث بزرگ - به نظر میرسد این که کسی هم محدّث باشد و هم فیلسوف، این دو با هم جمع نشود - ملّا محسن فیض کاشانی0، علّامه محمّدتقی مجلسی0، پدر علّامه محمّدباقر مجلسی0 و خود علّامه محمّدباقر مجلسی0 و کسان دیگری مثل صاحب البرهان، آیتالله العظمی سیّد ماجد0.
اخباریّون را دو گروه دانستند، بیان کردند: یک گروه، گروه تندرو بودند که این تعبیر جالبی نیست، بهتر است بگوییم، یک گروه، گروهی است که فقط به مباحث اخباری بالجد پرداختند و یک گروه، گروه میانه بودند؛ یعنی هم به مباحث اخباری و هم به مباحث اصول پرداختند. از جمله کسانی که میشود از این گروه بیان کرد، خود علّامه مجلسی0 است که بعضی تصوّر کردند ایشان فقط بحث اخباری را مدّنظر گرفته و خیلی به بحث اصولی نپرداخته است. یا برعکس، فیض کاشانی0، چون مباحث فیلسوفانه هم داشت، اینها بیان میکنند که اینطوری است.
در همین دوره پیدایش اخباریگری، تداوم مکتب اصول و اجتهاد هم بهوجود آمد؛ یعنی مبارزه با اخباریگری. اسّ و اساس این مطلب هم در حوزه علمیّه اصفهان بود که جنجالهای زیادی را به وجود آورد. حتّی علّامه مجلسی0، با آنها هم جنجالهای بزرگی را به وجود آورد - اکثر آقایان هم در خود اصفهان بودند - آیتالله العظمی محقّق کرکی0 هم همینطور بود.
با توجّه به این مطلب، کسانی مثل شیخ حسینبنعبدالصّمد عاملی یا شیخ محمّدبنحسین بهایی عاملی، فرزند ایشان یا حاج آقا حسین خوانساری و فرزندش آقا جمال خوانساری4 کسانی بودند که در این حوزه تربیت یافتند و مباحث اصولی را درست کردند.
دوره دوازدهم فقهی
در دوره بعد از اینها، آیتالله العظمی بهبهانی0 کاری کرد که به نظر آمد اخباریّون در اقلیّت قرار گرفتند. این را دوره دوازدهم میگویند. به تعبیر بعضی، این دوره شکست اخباریّون بود و اخباریّون از بین رفتند - البته بنده این تعبیر را قبول ندارم، اخباریّون از بین نرفتند و دلایل و براهینی هم دارم -.
لذا با آمدن علّامه عظیمالشّأن، آیتالله العظمی وحید بهبهانی4 این نهضت عظیمی که در بحث اخباریگری شروع شده بود، شکست خورد. یکی از کارهای ایشان این بود که بیان کردند: این بحثی که مقدّس اردبیلی4 و بعضی از بزرگان دیگر راجع به خبر واحد تبیین فرمودند، دلالت بر این نیست که ما همه چیز را به عنوان خبری بگیریم. ایشان تبیین بسیار مفصّلی کردند و مسائل را دگرگون کردند.
در خود علم اصول هم میگویند: یکی از مراحل چهارگانه یا پنجگانه تحوّل اصول، همینجاست. ایشان به تعبیر بعضیها تحوّل نوینی را ایجاد کردند که از آن به بعد شاگردان، پیروان و حتّی کسانی که در دورههای بعدی ایشان بودند، به مکتب بهبهانی معروف شدند؛ یعنی یک نوع مکتب جدید تبیین کرد.
ایشان اعتدال بین همان بحث اصول را آورد. بعضیها از جمله میرزا ابوالقاسم قمی4، صاحب قوانین، قائل به این هستند که تندروی که بعضیها تصوّر کردند ایشان مبارزه شدیدی با اخباریّون داشت، اینطور نیست. ایشان تعدیل بهوجود آورد. نظر بنده این است که صاحب قوانین درست میفرمایند. قصد ایشان همین بود. ایشان میخواست بگوید: نه آنهایی که قبل از مقدّس اردبیلی4 فقط به بحث اصول میپرداختند و نه آنهایی که فقط بحث اخبار را پیگیری میکنند. ملاک خود آیتالله العظمی وحید بهبهانی4، آن علّامه کل، به تعبیری این است که این اعتدال را بهوجود بیاورد، نه اینکه بعضی با تعابیری چون شکست اخباریون بیان میکنند، آنطور نیست. ایشان میخواستند این تندرویهایی که بعضیها تصوّر میکردند، از بین برود.
از جمله شاگردان برجستهای که از این مکتب بلند شدند و معروف هستند، میتوان از علّامه سیّد محمّدمهدی بحرالعلوم، علّامه آقا سیّد محمّدجواد عاملی، علّامه آقا سیّد علی آقای طباطبایی(صاحب ریاض المسائل)، علّامه ملّا محمّدمهدی نراقی، علّامه ملّا احمد نراقی، علّامه محمّدباقر شفتی، آیتالله العظمی آقا میرزا ابوالقاسم قمی، آیتالله العظمی آقا شیخ اسدالله تستری و آیتالله آقا سیّد محمّد مجاهد(صاحب مناهل. ایشان هم از جمله کسانی بودند که از مدرسه فقهی، بعد از آن مطالب کربلا و اینها هم بهوجود آمد و رشد پیدا کرد، حتّی نجف نفوذ پیدا کرد مطالب، تغییر و تحوّلی ایجاد شد.)4 نام برد.
دوره فقه جواهری(دوره سیزدهم)
دوره سیزدهم، دوره فقه جواهری است. جالب است، بهنظر بنده، این دوره هنوز ادامه دارد، منتها روش آن گاهی یک مقدار تغییر و تحوّل داشته است و این نباید از بین برود. آن چیزی که حضرت امام0 هم بیان فرمودند.
اتّفاقاً این دوره فقه جواهری، یکی از عنایات عجیبی است که خدای متعال به این مرد الهی کرد. میدانید جواهرالکلام چه مطالب عجیبی است. بدون عنایت وجود امام زمانf برای آیتالله العظمی آقا شیخ محمّدحسن نجفی0، این کتاب با عظمت پیش نمیآمد. کار سنگینی است و همینطوری نمیشود روی آن بحث کرد.
ایشان یک تحوّل عظیمی بهوجود آورد و تحوّلشان هم این بود که آنچه اصولیین بیان میکردند بر مبنای اخباریّون تبیین کرد. قبلاً اخباریّون میآمدند بر مبنای اصولیین تبیین میکردند، ایشان برعکس کار کرد. این هم نکته بسیار مهمّی است. چون شما وقتی میخواهید به فقه نگاه کنید، روایات است، در جواهر جز روایات، چیز دیگری ندارید. پس برمیگردد به اینکه شما باید یک ادلّهای در فقه داشته باشید. آن ادلّه فقهی که شما بیان میکنید، صددرصد اول باید بعد از کلامالله، کلام معصوم8 باشد. اینجاست که به کلام معصوم8 برمیگرداند که بیان کند و این نکته عجیبی است.
شاگرد برجسته ایشان هم شیخ اعظم، شیخ انصاری0 (صاحب رسائل و مکاسب) است. اتّفاقاً ایشان این مطلب استاد را عملی کرد، یکی با نوشتن کتاب فقهی به نام مکاسب با آن سبک، و یکی هم کتاب رسائل به عنوان اصول به آن سبک؛ یعنی متوجّه فرمایش استاد شد و آن مطلب را بهوجود آورد. از دوره ایشان به بعد بیان شده: طرح آشتی فقه و اصول و عصر تحوّل فقه و اصول.
انشاءالله چند جلسهای را مقدّمه فقهیّه داشته باشیم، بعد علّت این را که چرا میخواهیم در ابتدا به بحث دیات بپردازیم، بیان کنیم، بعد وارد خواهیم شد. چون اینها نکات خوبی است و باید بدانیم. خارج فقهخوان باید بداند مبانی فقهی و آن تحوّلات چگونه بوده است.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1]. بعضیها معترض ورود محقّق کرکی0 شده بودند، امّا آیتالله العظمی بهجت0 در درس خارجشان میفرمودند: آیتالله العظمی آسیّد ابوالحسن اصفهانی0 فرموده بودند: به ایشان امر شد. اینطور نیست که گاهی ما تصوّر کنیم علماء ما تشنه قدرت بودند، بلکه از باب این که میدانستند باید دیگر ورود پیدا کنند، وارد میشدند.
یا شیخ بها0، آن شیخالعجائب، آن مرد عظیمالشّأن، عالم برّ و بحر، انصافاً اگر شرکت نمیکرد، تشیّع زنده نمیماند. اصلاً این تعبیر تشیّع صفوی بدترین تعبیر است. تعبیر غلطی است، اگر بخواهیم به این عنوان تعابیر هم بیان کنیم، که این تعابیر کلّاً اساسش غلط است، منتها اگر به فرض هم این تعابیر را بپذیریم، باید بگوییم: ما تشیّع شیخ بهایی داریم. یا حتّی پدرشان زودتر از ایشان وارد شدند، به تعبیر یکی از اعاظم تشیّع شیخین، به آن معنا بیان کنیم. یا برخی تشیّع جبل عاملی گفتند. پس اصلاً تشیّع صفوی غلط است و تعبیر درستی نیست. اگر فداکاری این بزرگواران نبود، شاید تشیّع زنده نمیماند.
[2]. وسائل الشیعه، ج: 27، ص: 131
[3]. یکی از کسانی که کلاماتش، کلاماتی است که محکم از شیخنا الأعظم، حضرت مفید0 است، البته نه اینکه دیگران محکم نیستند، اشتباه نشود، امّا من احساس میکنم یکی از کسانی که ارتباطی بسیار قویتر بوده و لذا حالات خاصّی در این قضیّه ارتباطیّه و اتّصالیّه بوده و کلامات، کلاماتی است که شاید بشود گفت از ناحیه مقدّس آقا است، همین وجود نازنین مقدّس اردبیلی0 است - که تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل -.
خیلیها قائل به این هستند که مقدّس را هم خود آقا به ایشان بیان کردند. چون اسمشان ملّا احمد اردبیلی0 بود، مقدّسی نبوده که بگوییم: ملّا احمد مقدّس اردبیلی. مقدّس قبل از اسم بوده است، بعدها بعد از اسم آمد. اصلاً این مقدّس اردبیلی، به عنوان مقدّس ملّا احمد اردبیلی بود، بعدها به عنوان ملّا احمد مقدّس اردبیلی0 شد. مثل کسی که اوّل فامیلیاش را میگویی بعد مثلاً شهری که متعلّق به آن است، تبیین میشود، مثلاً موسوی خمینی، یا مکارم شیرازی، اینطور تصوّر میشود که مقدّس هم برای فامیلی ایشان است، بلکه اینطور نیست. ایشان اصلاً معروف بودند به همان اردبیلی یا حتّی بعضیها ارابیلی بیان کردند، امّا مقدّس بعدها آمد که حالا بماند.
[4]. مؤسّس که بیان میشود، منظور آن زمانی است که در آن طرف تبحّری به وجود آمده و دیگر دارد آرام آرام کتابی مینویسد یا مطلبی را بهوجود میآورد. همانطور که بیان کردیم المبسوط حضرت شیخ طوسی0، شیخ الطّائفه باعث شد که ایشان به عنوان مؤسّس باشند، و الّا قبل از ایشان هم حضرت شیخنا الأعظم0 و همچنین حضرت سیّد مرتضی0، علم الهدی، آن مرجع بزرگوار که استاد حضرت شیخ طوسی0 است، این نکات را بیان فرموده بودند، منتها از زمانی که تبیین و تدوین کتابی شده، ایشان به عنوان مؤسّس بیان شدند. کما اینکه وقتی میگویند: مؤسّس حوزه علمیّه قم، آیتالله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری0 است، قبل از ایشان هم قم اینطور بوده و حوزه و مطالب داشته، منتها ایشان که آمد و آن تشکیلات حوزوی درست شد، به ایشان عنوان مؤسّس دادند.