بسمهتعالی
دورههای تاریخ فقه (از دوره چهاردهم تا دوره هفدهم)
دورههای فقه و کسانی را که در این دورهها اثرگذار بودند، تا دوره سیزدهم بیان کردیم. عرض شد دوره سیزدهم، دورهای است که در آن رونق مجدّد حوزه علمیه نجف بهوجود آمد، آن هم با پیدایش فقه جواهری و این فقه جواهری، نکته اساسی برای اصول هم هست. به همین خاطر است که دوره چهاردهم را میشود دوره اتّحاد فقه و اصول بیان کرد.
کتاب رسائل حضرت شیخ اعظم، شیخ انصاری0 در باب اصول و مکاسبشان در باب فقه، غوغایی است و این حالت فقه و اصول که مبانی بسیار عالی بود، از آن زمان شروع شد.
آیتالله العظمی گلپایگانی0، نکته خوب و بسیار عالی را بیان کردند، فرمودند: مرحوم آیتالله العظمی آقا شیخ محمّد حسن نجفی، صاحب جواهر0، با جواهرالکلام خودش تبیین کرد که ما با مباحث اخباری قهر نیستیم - در جلسات قبل اشاره کردم که یک دوره اخباریون بودند و یک دوره اصولیون و دلایل آن هم بیان شد - ایشان خواست بیان بفرماید که مباحث اخباری، خودش یک نوع مبانی اصولی هم هست و شاگرد بزرگوارشان مثل شیخ انصاری0 با کتاب رسائل در باب اصول و مکاسب در باب فقه، همین مطلب را تبیین کردند.
دوره دیگر، دوره نقد آثار و آراء فقهی و اصولی شیخ انصاری0 است که این دوره هم دوره بسیار عالی است و امثال آقا ضیاء0، در دوره هفدهم گسترش مطالب اصولی شیخ را تبیین کردند.
قبل از آن، دوره شانزدهم، دوره تنظیم و تقلیل اصول بیان میشود، از این جهت که اصول فقه را مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی0، به صورت مبسوط، البته کوتاه در کفایه بیان کردند. عرض کردم کفایه مرحوم آیتالله العظمی آخوند0، درس خارج ایشان بود و ایشان از اینکه بعضاً 17 سال بحث خارج اصول پیش میآمد، بسیار مکّدر بود. حتّی آیتالله العظمی بهجت0 میفرمودند: ایشان اشاره فرموده بودند که این شورهزاری که ما درست کردیم، چه زمانی در این شورهزار، بذر فقه رشد میکند. چون اصول از علوم آلیّه است، از علوم اصلی نیست، پس آنقدر نباید گستره پیدا کند که دیگر به فقه هم نرسد. لذا ایشان تقلیل توأم با تحلیل درست را تبیین کردند و این دوره را دوره عصر جدید بیان میکنند.
بعد از آن، گسترش مدرسههای اصولی در نجف بهوجود آمد، مثل مدرسه آیتالله العظمی نائینی0. آیتالله العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی و آیتالله العظمی آقا ضیاء عراقی5 هم در این وادی وارد شدند. گرچه نظر آیتالله العظمی بروجردی و آیتالله العظمی گلپایگانی5 این بود که با مطالبی که آیتالله العظمی آقا ضیاء و آیتالله العظمی آقا سید ابوالحسن5 داشتند، مجدّداً آن چیزی را که مرحوم آخوند خراسانی0 میخواست، تحقّق پیدا نکرد و بنا براین شد که مجدّد گسترش اصول باشد؛ یعنی خلاف مباحث و منویّات مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی0 بود. به نظر هم میآید با توجّه به اینکه بعضیها گسترشهایی دادند، همین مطلب است[1]. گرچه خود آیتالله برهان بزرگ0 که در تهران بودند، استاد آیتالله مهدوی کنی، نکته بسیار عالی میفرمودند. ایشان میفرمودند: من قائل به این هستم که هرکس بالجد کفایه را فهمید و لمعتین را درک کرد، مجتهد است. یعنی واقعاً بفهمد و درک مطلب کند که شهیدین5 و مرحوم آخوند0 چه بیان فرمودند، نه اینکه مسئلهوار بخواند و رد شود و به نظر میآید نظر صوابی است. لذا باید اینجور که مرحوم آیتالله العظمی آخوند خراسانی0 خواست باشد و به نظر من جاویدان ماندن این کتاب کفایه ایشان به خاطر همین قضیه است که ایشان میدانست باید چه کند و مطلب را متوجّه شد.
دوره فقهای معاصر
دوره دیگر که نامش را باید همین دوره بگذاریم، دورهای است که فقهای معاصر وجود دارند و این فقها عمدتاً از دو گروه فکری هستند – دقّت کنید، نکته بسیار مهمّی است - یک گروه این است که از مباحث مرحوم آخوند0 به بعد استفاده کردند و اکثر هم همینطور است؛ یعنی کفایه در اصول و جواهر هم در فقه به عنوان مبنای اصلی قرار گرفته و تبیین شده است. عدّه دیگر هم از بعد از جواهر؛ یعنی از وسیلهالنجاه آیتالله العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی0 که تحریرالوسیله حضرت امام0 شرح وسیلهالنجاه است[2]، استفاده میکنند.
لذا این دو گروه، تمایل به عصرهای شانزده به بعد دارند و از عصرهای ماقبل، زیاد استفاده نمیکنند. ممکن است گاهی مثلاً بیان شود مرحوم آیتالله العظمی بهبهانی0 این را گفتهاند یا نکاتی از مرحوم محقق کرکی0 گفته شود، امّا اکثر از عصر شانزده به بعد استفاده میکنند و عیبی هم ندارد، قاعده، همان قاعده اصلی است که باید حفظ شود - این هم نکته بسیار مهمّی است - .
پس الآن یکی از دورانهای اصلی که برای علما و فقهای معاصر است، همین است که هیچ اشکالی هم به نظر نمیآید؛ چون مرحوم آخوند0 انصافاً بسیار عالی در کفایه، نکات را بیان کردند. ایشان دقیق و نکتهسنج بودهاند و مطلب را متوجّه شدند[3].
فقه مکانی
ادوار فقهی را بیان کردیم. شیوه دیگری که بیان میشود، این است که فقهای شیعه بر اساس مکان بودهاند. مثلاً میگویند: فقه بغدادی. فقه بغدادی از زمان شیخناالأعظم، حضرت مفید عزیز0، بعد سیّد مرتضی و سیّد رضی5، آن دو استوانه فقه و شاگردان آن بزرگوار است و شیخالطائفه، شیخ طوسی0 که البته بعد ایشان به نجف آمدند.(گفتند به نجف آورده) دوره بعدی، فقه نجفی است، فقه حلّی هم داریم، فقه جبل عاملی هم یک مدّت داشتیم که البته فقه جبل عاملی، فقه بسیار کوتاهی است و عمده فقه در ازمنه گذشته در دو جا بوده است: یکی در نجف و یکی هم در اصفهان که فقه اصفهان، انصافاً فقهای عظیمالشّأنی را پرورش داد. بالنهایه هم قم که دیگر فقه در قم ماندگار شد و الآن ماندگاری قم مشخّص است که حتّی از جهاتی انصافاً از نجف اشرف هم برتر است. گرچه بزرگانی مثل آیتالله العظمیخویی0 و آیتالله العظمی آقا سیّد عبدالاعلی سبزواری0 که از شاگردان خود آیتالله العظمیخویی0 بودند و آیتالله العظمیسیستانی0 بالأخره نجف اشرف را نگهداشتهاند و خود حضرت امام0 هم قائل به این مطلب بودند.
البته در جاهای دیگر هم بوده است، مثل کربلا، امّا نه اینگونه که بخواهد جلواتی داشته باشد. کما اینکه در سامّرا هم یک مدّتی به خاطر فرمایش میرزای بزرگ0 بود، امّا بعد از رحلت ایشان، به واسطه اینکه سنّینشین بودن آنجا و کسانی که حتّی تمایل به وهابیّت داشتند، دیگر علما از آنجا هجرت کردند و حوزه سامّرا از بین رفت. ولی از آنجاها چیزی که خیلی قوی و معلوم و مشهود باشد، نبود.
پس دو جا در اسلام خیلی نمود داشته است: یکی نجف اشرف و یکی هم اصفهان و بعد هم که قم.
عصر شریعت
اوّلین دوره را عصر شریعت بیان کردیم[4]. عصر شریعت، همان ورود اسلام به وسیله وجود مقدّس خاتم الأنبیاء، حضرت محمّد مصطفی2 است. در این عصر، دو مرحله وجود دارد: مرحله اوّل، تشریع احکام اوّلیّه به وسیله کتابالله است. یعنی همین که «أَقیمُوا الصَّلاة» یا «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکارى»[5] و ...، بیان شد. مرحله دوم که عنوان سنّت گرفت، همان تشریع مِن لسان الرسول است. مطالبی که وجود مقدّس ختمیمرتبت2 بیان فرمودند که در کتابالله نیست.
منتها این دوره نکاتی دارد. دوره پیامبر2 که مبانی شریعت بیان شده، کلّیّات شریعت و بعضی از جزئیّات است - این نکته، نکته بسیار مهمّیاست - . این که ما با اهل سنّت اختلاف داریم، سر همین قضیه است. گرچه بعضی از علمای اهل سنّت خودشان قائل به این هستند که اگر ما سنّت بما هی سنّه را بخواهیم داشته باشیم، از دیدگاه آنها، سنّت فقط قول و فعل پیامبر2 میشود. اگر اینگونه شد، دیگر باید فقه حنفی، فقه حنبلی و فقه شافعی تعطیل شود؛ یعنی فقه ائمّه اربعهشان باید تعطیل شود. گرچه اتِّفاقاً بعضی از اینها قائل به این هستند که باید اینگونه هم باشد. یک عدّه هم در الأزهر همین اعتقاد را داشتند. وهابیّت هم مبنای اوّلیّهاش که محمّدبنعبدالوهاب تأسیس کرد، همین بود. گرچه بعدها خلاف آن چیزی که حتّی محمّدبنعبدالوهاب بیان کرد، بیان کردند[6].
پس دوره اوّل، دوره تبیین کلّی با بعضی از جزئیّات است؛ چون لازمه کار هم این نبود که همه مطالب و جزئیّات بیان شود و دوره دوّمی وجود دارد که ما آن را سنّت میدانیم و به نظر میرسد که باید هم همین باشد. خود اهل جماعت هم به یک عنوانی این سنّت را دارند، منتها آنها سنّت خلفا را هم قرار دادند، هم خلیفه اوّل و هم خلیفه دوم. مثلاً اگر به آنها اعتراض کنید که زمان پیامبر2 دست باز نماز میخواندند، میگویند: خلیفه اینطور بیان کرده است. پس سنّت او را قبول دارند که ما قائل به این هستیم که باید از دیدگاه عصمت باشد.
پس دوره اوّل در عالم تشریع این است: کتابالله و احکامی که پیامبر2 فرموده است و این را دوره اوّل که کلیِّات با بعضی از جزئیّات است، بیان میکنیم؛ هم کتابالله و هم سنّت، منتها اسم آن را سنّت اوّلیّه میگذاریم. در دوره بعد که عصر ائمه% است کتابالله، سنّت و سنّت معصومین میشود.
انشاءالله ادامه بحث در جلسه آینده بیان میشود.
«و صلّی اللّه علی سیّدنا محمّد و آله الاطهار الابرار»
[1]. البته بنده روش نوینی خواهم داشت - منتها بعد از اینکه باب الفاظ، خوب جا افتاد؛ چون باب الفاظ بابی است که اگر خوب درک شود، مطالب در مسائل اصول راحت میشود - بنده اعتقاد دارم به اینکه ما باید تقسیمبندی کنیم. تقسیمبندی هم به این است که ما یا دو گروه داریم، یا سه گروه؛ یعنی آن بزرگوارانی را که نظراتشان شبیه به هم است و امکان دارد در کلماتی تفاوت داشته باشد و این طبیعی است، در یک گروه قرار میدهیم. بعد نظریه هر گروه را میگوییم. اسامی را دیگر تک تک نمیگوییم که ایشان در اینجا این را بیان کرده. بعد بیان میکنیم فرمایش کدام گروه اصحّ است و فرمایش کدام گروه به نظر ما مناسب نیست، یا اینکه گاهی جمع بین دو گروه را بیان کرده و یا گاهی مطلب دیگر و نظریه جدیدی عرض خواهیم کرد. منتها دیگر نباید آنقدر طول و تفسیر داد و ملاک مرحوم آیتالله العظمی آخوند0 هم همین بود و واقعاً هم درست است.
[2]. خود حضرت امام0 فرمودند: من در تبعید، در ترکیه، همین کتاب وسیلهالنجاه را داشتم و این کتاب تحریر الوسیله را نوشتم. ایشان نظرات فقهی آیتالله العظمی آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی0 را بسیار عالی میدانستند.
[3]. میدانید، ما هم در درس خارج اصول، از بسیاری از مبانی ایشان دفاع کردیم، با اینکه بعضیها رد کردند.
ما قائل به این هستیم اگر جدّی کسی بخواهد اصول را بداند، باید منطق را بداند، اگر منطق را دانست، طبعاً اصول را خوب متوجّه میشود و اگر کسی اصول فقه را خوب متوجّه شد، به نظر میرسد در فقه میتواند متبّحر شود و الّا همان حالت مسألهگویی میشود - که البته این تعبیر مناسبی نیست. من این تعبیر را از بعضی از بزرگان که مباحث و فرمایشاتشان را تلمّذ کردهام، شنیدهام که حتّی از فقهای نامدار دوران گذشته را به عنوان مسئلهگویی بیان کردند؛ مثل آیتالله العظمی گلپایگانی، آیتالله العظمی مرعشی نجفی5 و بعضی دیگر. گفتند: حضرت امام0 هم در نجف، گاهی از این تعبیر استفاده کرده که مثلاً آیتالله العظمی بروجردی0 - که استاد این بزرگواران بودهاند - اینطور بوده است - من جرأت ندارم این را عنوان کنم، امّا به نظر میرسد اگر کسی اصول را آنگونه که اصول است، نداند، فقیه نمیشود و به تعبیر آقایان همان مسئلهخوانی میشود. پس باید در این مطلب تأمّل کنیم.
[4]. راجع به این ادواری که بیان شد، عصر شریعت را تبیین میکنیم، امّا ورود به دورههای دیگر نداریم؛ چون اگر بخواهیم راجع به آنها صحبت کنیم، باید یک بحثی مجزّا راجع به فقهشناسی و مباحث واژههای فقهی داشته باشیم. امّا لازمه کار این است که این عصر شریعت را بیان کنیم؛ چون به کار ما هم میخورد.
[6]. تاریخچه وهابیّت را بخوانید که آن فرد انگلیسی (مستر هنفر) گفت: شما که من ایشان را گرفته بودم و بهش گفتم اسم تو چیست و شبها پیامبر را خواب میدیدم و میآمدم برایش میگفتم پیامبر را در خواب دیدم گفت برو به او بگو تو هم اسم منی و .. . این انگلیسیها همانطور که در ایران بهائیت را درست کردند، در آنجا هم وهابیّت را درست کردند. بنا بود که خودش یک چیز جدیدی درست کند و حتّی جالب این است که اعتقاد زیادی به پیامبر دارد! یعنی در حقیقت یک پیامبر جدید درست شد و میدانید بعدها خود وهابیّت مطالب حنفی را پذیرفتند؛ چون دیدند آنطور که آنها میخواهند بگویند، نمیشود و در قضا و خیلی جاهای دیگر به مشکل برخورد میکنند.