بسمهتعالی
قصد قتل نداشتن و عرفاً قتل عمد نامیدن
عرض کردیم در باب دیّات، مسئله اوّل از قتلهای سهگانه، قتل عمد است. در قتل عمد اشاره شد به این که فعل عمدی باید توأم با قصد باشد؛ یعنی نیّت و قصد ملاک است. امّا معمولاً علما به خصوص در باب قصاص بیان میکنند: گاهی قصد قتل به همان حالت هم تعلّق میگیرد؛ یعنی بنا بر این نیست که بگوییم: قاتل خودش اعلان کند که من قصدم قتل بود، این که بر قلب کسی زده، دلالت بر این است که میخواسته قتل انجام دهد، پس قتل عمد است.
مثلاً ممکن است کسی بگوید: او من را با مشت میزد، من هم میخواستم با چاقو به دستش بزنم که یک لحظه دستش به آنطرف کشیده شد و به قلب او خورد. علما بیان میفرمایند: در باب اینکه در قلب فرو رفته، دلالت بر قصد قتل عمد میشود، مگر ادلّهای باشد دلالت بر این که قتل عمد نبوده است. به عنوان مثال شهودی باشند که بگویند: ما دیدیم که داشت با مشت میزد و او هم خواست دفاع کند و با چاقویی زد ولی قصدش قتل نبود. منتها اکثر علما میفرمایند: اگر ضربه طوری باشد که عُرفاً بگویند قصد قتل بوده، این قتل عمد است، ولو به اینکه قصد قتل هم نداشته است.
ما در این جا یک إنقلت داریم، این که میفرمایند: حتّی اگر قصد قتل نیز نداشته است ولی چون به قلب زده است، این قتل عمد است، غلط است. حتّی اگر همه علما هم این را بیان کرده باشند، ما نمیپذیریم. دلیلش این است که ما میگوییم: او قصد قتل را داشته که به قلب زده؛ چون اگر نمیخواست او را بکشد بر جای دیگری میزد، الّا به این که شهودی پیدا شود که شهادت بدهد که او قصد قتل نداشته است. ولی اگر بگوییم که حتّی اگر قصد نداشته و از تمام شواهد و گفتهها و مدارک مقرّّ به این شویم که قصد دفاع داشته است، ولی بگوییم چون به قلب زده، این قتل عمد است، این اشتباه و غلط است و ما این را قتل عمد نمیدانیم - در این تأمّل بفرمایید-
پس عرفاً اگر بگویند: این قتل عمد است، باز هم در اینجا صحیح نیست. برای این که باید قاضی در باب این که حکم بدهد کسی قاتل است، دقّت کند. صرف به این که چون به قلب زده پس قصد قتل داشته، این غلط است.
پس این مطلب که علما در باب قصاص بیان کردند که ما در قتل عمد، - چون بیان کردند: در قتل عمد فعل و نیّت هر دو با هم ملاک است- اگر عرف هم بیان کرد، ولو قصد هم نداشت، میپذیریم که قتل عمد است، ما میگوییم: این غلط است.
موقعی ما این را میپذیریم که معلوم نیست کسی قصد قتل عمد داشته یا نه و از شواهد هم چیزی را به دست نمیآوریم، در اینجا چون شک داریم و قصدش را نمیدانیم، به عرف مراجعه میکنیم. یعنی ما متوجّه نشدیم که واقعاً قصد داشته یا نداشته است، در اینجا به عرف مراجعه میکنیم، عرف میگوید: نوع ضربه را ببینید، این معلوم است که قصد قتل داشته و قاتل است. لذا قاضی در اینجا باید بر اساس عرف حکم دهد. امّا این قِسم را ولو به اینکه اکثر علماء هم الآن همین را بیان میکنند که حتّی اگر قصد هم نداشته ولی چون عرف میگوید میپذیریم، قبول نداریم، مگر بگوییم قصدش را نمیدانیم که آن یک بحث دیگری است.
ارادی بودن قتل عمد
برای قتل عمد مطلب دیگری هم وجود دارد و آن اینکه فعلی که در رابطه با قتل عمد انجام میشود، باید ارادی باشد. اگر شخصی، کسی را مجبور کند، مثلاً یک اسلحه پشت سرش بگذارد و بگوید: اگر این چاقو را در شکم فلانی فرو نکنی، شلیک میکنم، قبل از او هم این کار را کرده، برای کس دیگری اسلحه روی سرش گذاشته و گفته: میکشی؟ آن بیچاره گفته: نه، شلیک کرده و او را کشته، حالا به شخص دوم میگوید: تو چاقو را در شکم این فرو میکنی یا نه؟ این بیچاره مانده است. حکم بر چیست؟ عمل، عمل اوست، به قلب هم زده است، به قلب زدن هم دلالت بر این است که میخواهد آن طرف بمیرد، امّا آیا اراده او بمعنا الحقیقی این اراده بوده است که او را بکشد یا بر اساس آن زوری که پشت سرش بوده و او نمیتوانسته از آن فرار کند و چون ترسیده و دیده که آن شخصی که این کار را نکرد، کشته شد، او هم مجبور شد و زد. آیا او به عنوان قاتل محسوب میشود؟
در این جا هم اختلاف است. عرف به اینگونه فعلها بیان میکند که قتل عمد است، بالاخره او این کار را کرده است. یک مثال میزنند، میگویند: مثلش مثل وسوسه شیطان است. شیطان فردای قیامت بیان میکند: خدایا! من نبودم، اینها خودشان انجام دادند، من فقط وسوسه کردم، «وسواس الخنّاس اَلَّذی یُوَسوِسُ فی صُدورِ النّاس»[1] من که فاعل عمل نبودم که بخواهند مرا مجازات کنند، فاعل عمل خودشان بودند. گر چه طبیعی است خود وسوسهگر هم حد دارد، قضیه دارد، مطلب دارد .
در اینجا هم شخص دیگری به او گفته: باید بکشی، او که قاتل نبوده، اگر نمیکشت، مثل آن طرف کشته میشد. عرف میگوید: قاتل است، امّا اگر اراده را بخواهیم در نظر بگیریم، طبیعی است اراده، اراده خود این شخص نیست. فعل صورت گرفته امّا قتل عمد نیست.
یا مثلاً در بعضی از بازیها و ورزشهای رزمی، طرف در حال ورزش رزمی یک ضربه به گیجگاه طرف مقابل میزند و او میمیرد، میگویند: این برای کشتن اراده نداشت، فکر نمیکرد.
یا مثلاً پزشک میخواهد پنیسیلین تزریق کند، ابتدا میپرسد: چه زمانی پنیسیلین زدی؟ مثلاً میگوید: یک ماه پیش. این پزشک باید تست کند، امّا چون میگویند: بعد از شش ماه باید تست کرد و یک ماه پیش را جواب میدهد. همان لحظه آمپول را میزند و او هم دچار شوک میشود و تا بخواهد اورژانس بیاید، میمیرد. او در کشتن، قصد و اراده نداشته است ولی عرف میگوید: قتل عمد صورت گرفته است. او این بیچاره را کشت، امّا این به این عنوان نیست که قتل عمد صورت گرفته باشد، در این باید تأمّل کنید. پس قصد نیست، ولو به اینکه عرفاً قتل بیان شود.
یا در هر نوع ورزشی، مثلاً یک فوتبالیست در منطقه دفاعی خودش برای دفاع بلند میشود که توپ را با سر بزند، مهاجم هم میخواهد توپ را وارد دروازه کند، دوتا سر به هم میخورند یک دفعه گیجگاه یکی به سر دیگری میخورد و در همانجا تمام میکند، عرف میگوید قتل عمد صورت گرفته است، امّا این هم قتل نخواهد بود. پس در این باید تأمّل کنیم. ولی خیلی از آقایان تبیین به قتل عمد میکنند.
امّا یک موقع کسی میگوید: من میدانم، او قصد کشتن داشت؛ چون گفته بود: من این را میکشم و ببین چگونه میکشم که کسی نفهمد. حالا این آقا ورزشهای رزمی هم میدانسته که چند جای بدن حسّاس است که اگر بزنی تمام است و براساس آن او را کشته. چندنفر شهود هم هستند که دست روی کتابالله میگذارند قسم یاد میکنند - چون شهود باید قسم بخورند- که بینی و بینالله ما بودیم و دیدیم که این آقا گفت: من این را یک روزی میکشم و ببینید که چگونه میکشم که هیچکس نفهمد؟ پس حال که این شخص در مبارزه رزمی؛ جودو یا کاراته یا ورزشهای رزمی دیگر کشته شده است، معلوم است که قبلاً قصد کشتن این شخص را داشته؛ چون قبلاً گفته بود. امّا اگر معلوم نباشد و عرف بگوید: او را کشتهاند، کسی نمیتواند بپذیرد الّا به اینکه قصد او معلوم باشد و شهود هم شهادت به این مطلب بدهند که او قصد کشت را داشته است.
بنابراین، نتیجهگیری این میشود که ما قبل از اینکه معلوم شود قصد نداشته است، نمیتوانیم چیزی به نام عرف بیان کنیم، مگر اینکه ندانیم که آیا او قصد داشته یا نداشته است، حالا به عرف مراجعه میکنیم و دراینجا اشکالی ندارد.
آلت قتّاله
در باب قتل عمد حتماً نیاز به آلت قتّاله نیست. مثلاً در ورزشهای رزمی، طرف میداند چند جای بدن حسّاس است که اگر بزنی تمام است، امّا در دست شما چیزی به عنوان آلت قتّاله نیست - اتّفاقاً یکی از مطالبی که عرض خواهیم کرد همین است که در باب قصاص که عنوان ابزار قتل را میخواهند، آیا باید ابزار قتل، محسوس به شیء موجود باشد؟ که در این هم بحث است - قتل صورت گرفته و عمدی یک جوری زده که طرف تمام کند، شاهرگ طرف را زد و تمام شد، همان لحظه فوت کرد، ابزاری هم نیست.
یا حتّی قهوه قجر که میدادند و معروف است، ابزاری نبوده است، به قصد کشت آن بیچاره، به او قهوه میدادند، طرف هم میخورد و توسط سمّی که در قهوه بود کشته میشد، آیا الآن آلت قتّاله موجود است؟ خیر. پس در باب قتل عمد حتماً نیاز به آلت قتّاله نیست.
منظور از عرف (در جواب یک سؤال)
منظور از عرف هم این است که در جامعه بشری بگویند قتل صورت گرفته است. درحقوق جزا، به گمانم قانون چهارم، آنچه دکتر کاتوزیان هم اشاره دارند، این است که تعریف عرف همان چیزی است که جامعه بیان میکند، نه آنچه که عرف قضات است. اگر جامعه پذیرفت که این قتل صورت گرفته است، تمام است و قاضی میتواند براساس آن حکم صادر کند.
البته من اشاره میکنم که این اشکال دارد - میدانید خیلی از قوانین ما، هنوز قوانین فرانسوی است، قوانین حقوق جزای اسلامی نیست- دلیل هم این است که اوّلاً وقتی اینطور شد قاضی کت بسته است. ثانیاً قاضی باید عرف را در هر جامعهای ببیند چه چیزی میگویند. مثلاً اگر در لرستان بود، چه چیزی میگویند؟ در شمال بود چه چیزی میگویند؟ در اصفهان بود چه چیزی میگویند؟ و ... . وقتی محلّ وقوع جرم ملاک شد، آیا این شرعی است؟ ما این را در شرع نداریم، عنوان قانون است، قانون با شرع متفاوت است. شارع مقدّس خلاف این را دارد - اینکه عرف شارع مقدّس چیست، انشاءالله بیان میکنیم - آیا ملاک، عرف منطقهای است؟ یا عرف محلّ وقوع قتل است؟ آیا باید عرف را اینطور بپذیریم؟ آیا منظور از عرف شارع واقعاً همین است؟! این را باید بررسی کنیم.
اتّفاقاً راجع به عرف در دیّات وارد میشویم و بیان میکنیم که شارع مقدّس چه چیزی میگوید.
قسم دوم قتل، شبه عمد است که در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.
«و صلّی اللّهُ عَلی سَیِّدِنا محمّد وَ آله الأَطهار الأَبرار»