بسمهتعالی
خلاصهای از جلسه گذشته
عرض شد که در قتل عمد طبعاً باید نیّت و قصد هم ملاک باشد و طبیعی است آنجایی که ما ندانیم بالجد آیا قصد کشتن داشته است یا نداشته است و ماندهایم، به عرف مراجعه میکنیم. امّا اینکه بعضی از بزرگان و علماء بیان فرمودند: اگر بگوییم قصد قتل هم نداشته، امّا عرفاً به آن قتل عمد بگویند، غلط است. دلیل هم این است که همه آقایان قائل به این هستند که هم باید عمل باشد، هم قصد؛ یعنی باید نیّت آن را داشته باشد، آنوقت چطور میشود قصد نداشته باشد، ولی عرفاً بگویند قتل است؟! مگر اینکه بگوییم نمیدانیم قصد داشت یا نداشت و یا منکر میشود و ...، از این باب به عرف مراجعه میکنیم که این نکته بسیار مهمّی است.
شبه عمد
قسم دوم شبه عمد است. شبه عمد آنجاست که کاری را میخواست انجام بدهد، مثلاً چاقو را میخواست در دست او فرو کند یا در پهلوی او بزند، امّا قصد قتل نداشت. یا مثلاً از باب تأدیب، معالاسف معلّمی در مدرسه میخواست شاگردش را ادب کند، چوب را برداشته بود که روی دست او بزند، این شاگرد دستش را بالا میآورد، معلّم هم میخواست کف دستش بزند، او دستش را کشید، چوب به گیجگاه او خورد و این بچه مرد. او قصد کشتن نداشت، قصد تأدیب داشت، پس این قتل عمد نیست، شبه عمد است[1]؛ چون بیان کردیم قتل عمد دو چیز میخواهد یکی قصد و دیگری فعل. در اینجا قصد برای قتل نبود، امّا فعل، قتل است، کسی نمیتواند بگوید: قتل صورت نگرفته، امّا چون قصد قتل نبود، شبه عمد محسوب میشود.
اینکه جلسه گذشته بیان کردیم این که شما میگویید: اگر قصدش قتل نبود، به عرف مراجعه میکنیم، ما نمیپذیریم، دلیلش این است که یکی از عوامل قتل، قصد است و اگر قتل صورت گرفته باشد، فعل، فعل قتل باشد، امّا قصد، قصد قتل نباشد، شبه عمد است. معلوم می شود قصد و نیّت خیلی مهم است.
قسم دوم این است که بعضیها قائل به این هستند که گاهی میداند میخواهد بزند، امّا فعلش به عنوان کشنده محسوب نمیشود که این هم عمدی نبوده و شبه عمد است. مثلاً کسی میخواهد آمپول پنیسیلین تزریق کند، ابتدا میپرسد: چند وقت پیش زدی؟ میگوید: من دو هفته پیش زدم، میگوید: پس تست کردن نمیخواهد؛ چون تا شش ماه اشکال ندارد. آمپول را تزریق میکند، به او شوک وارد میشود، تا بیایند اورژانس خبر کنند، میمیرد - گاهی صورت گرفته است که حتّی کسی هفته پیش زده بوده، امّا مجدّداً شوک به او وارد شد و مرد - او قصد کشتن نداشته است، فعلش هم عنوان کشنده نبوده، در این فعل هم کسی نمیگوید که او میکشد؛ یعنی شاید مثلاً در ده هزار نفر، یکی اینگونه شود؛ چون خودشان دلیل دارند و میگویند: شش ماه که از تزریق گذشت، تست کن، امّا آن آقا گفته: من دو هفته پیش آمپول پنیسیلین را زدم، امّا حالا شوک به او وارد شد و مرد، امّا قتل، قتل شبه عمد است.
پس خود فعل دو نوع شد، یک موقع قصد کشتن نداشت، داشت به دستش میزد، او هم دست را بالا برد، یک دفعه چوب بر سرش خورد. چوب را به سر بزنی، معلوم است کشته میشود و این فعل، فعل کشنده است، در آنجا قصدی نداشت که به سر بزند، امّا به سر خوردن کشتن به وجود میآورد و این شبه عمد میشود.
امّا یک موقع اصلاً خود فعل، فعل کشنده نیست و اتّفاقی کشته میشود. اصل خود فعل است و اصلاً در این فعل، عنوان قتل نیست، مثلاً در هر ده هزار نفر، یک نفر اینطوری میشود، فعل، فعل کشنده نبود امّا کشته شد، این را هم شبه عمد میفرمایند و قتل خطئی نیست. در این هم تأمّل بفرمایید.
یا مثلاً شخصی ورزش بسیار عالی باستانی را انجام میدهد و در گود زورخانه دارد میل میزند، یک دفعه میل از دستش رها شده و به سر آن کسی که در پشت سرش است میخورد، این شبه عمد است. فعل، فعل کشنده بود ولی قصد کشتن نداشت.
یا مثلاً دارد فوتبال بازی میکند، یک دفعه توپ به شقیقه یکی میخورد و میمیرد یا تنیس بازی میکند، توپش به شقیقه طرف میخورد که طبیعی است در اینجا عنوان شبه عمد است.
یا مثلاً بعضیها در عالم خواب دهانشان باز است، شخصی میخواهد مزاح کند، وقتی این طرف خوابیده، یک چیزی مثلاً یک دانه انگور یا یک حبّه قندی در دهان او میاندازد. همیشه هم این این شوخی بیجا را انجام میداده، بعد آن طرف بالا میپریده و از خواب بلند میشده. امّا این بار در گلویش پرید. او نمیخواست این دوستش یا مثلاً فرزندش یا همسرش را بکشد، شوخی میکرد، پس این هم شبه عمد محسوب میشود.
پس شبه عمد دو قسم شد، یک موقع قصد کشتن ندارد، امّا فعلش، فعل کشنده است. یک موقعی اصلاً آن فعل هم در عرف کشنده نیست، امّا این بیچاره به واسطه این فعل از دنیا رفت، پس این قتل عمد نیست و شبه عمد است.
قتل خطئی
قسم سوم عنوان خطئی دارد. خطئی یعنی آنجا که فعل و قصد کشتن، هیچکدام ملاک نبوده است؛ یعنی نه قصد آن را داشته و نه فعلش را، اصلاً در این وادیها نبوده است، مزاحی هم صورت نگرفته است.
مثلاً - این در قوانین ما هم هست - آقا دارد در اتوبان رانندگی میکند، برای اتوبان هم یک سرعت خاصی را تعریف کردند. بعضی جاها هم دیدش کم است؛ یعنی یک حالت پیچ یا نیم پیچی دارد و دید خاصی ندارد، شخص دیگری هم دارد از اتوبان رد میشود. او متوجّه نیست که این دارد میآید، جا هم جای آمدن نیست، اتوبان است، این آقا با سرعت میدود که از اتوبان رد شود، آن آقا میآید، ترمز هم میزند، امّا به او برخورد میکند و او میمیرد. اینجا عنوان عمد یا شبه عمد نیست، ترمز را گرفت و تمام شد. او رانندگیاش را انجام داده، گواهینامه داشته و همه مطالب صورت گرفته است. کارشناس راهنمایی و رانندگی میآید، میبیند این آقا ترمزش را گرفته، گواهینامه هم دارد، در حال مستی هم نبوده - اگر در حال مستی باشد، عنوان شبه عمد میشود -، نه قصد بوده است، نه فعلش. تصادف کرده است، از اسمش هم معلوم است تصادفی است، اینجا میفرمایند: نه قصد کشتن داشت و نه کشتن ملاک بود، اصلاً چیزی برای او ملاک نبود، اینجا خطای محض است که این هم برای خودش حکم دارد که انشاءالله بیان میکنیم.
در آن مثال آمپول زدن، خودش با دست خودش رفت آمپول را زد؛ یعنی فعلش فعل مشخّصی است، قصد کشتن نبوده، امّا بالاخره قصد آن فعل را داشت و آن فعل هم صورت گرفت، گرچه این فعل کشنده نبود. امّا در این قسم خطئی، اصلاً فعلی صورت نگرفته، قصد این فعل را هم نداشت، داشت رانندگیاش را میکرد و هیچ قصد و فعلی در کار نبود، خودش نمیخواست به او بزند، او هم نگفته بود: به من بزن، ترمز هم گرفت و همه کارها را هم انجام داد، این را خطأ میگویند؛ یعنی خطایی صورت گرفته که نه عمد است و نه شبه عمد است.
درآنجا که شوخی کرد، این شوخی عامل کشتن او شد، شوخی بیجا بود، عذر میخواهم احمقانه بود، بالاخره او کشته میشد و این شبه عمد است، امّا اینجا نه قصد شوخی داشت، نه او را میشناخت. در قالب تصادف مثلاً در اتوبان این آقا را هم نمیشناسد و معلوم هم نیست، این خطئی است. لذا بعضی مواقع میخواهند حتّی بعضیها را ترور کنند، همین کار را انجام میدهند. مرحوم کافی6 را اینطور ترور کردند.
در آن مثال ورزشی هم که بیان کردیم: مثلاً شخص دارد در زورخانه میل میزند، یک دفعه میل از دستش رها شده به سر شخص پشت سرش برخورد میکند، در آنجا هم میگویند: آقا معیارت را باید رعایت میکردی؛ یعنی آن فاصله قانونی با دیگران باید رعایت میشد. مگر این که بگوییم: مثلاً آن فاصله قانونی هم رعایت شده، امّا این طرف دستش قوی بوده، ناخودآگاه یک دفعه طوری پرتاب شده که مثلاً دو متر آن طرفتر بر سر یکی خورده، این دیگر خطا است و شبهعمد نیست. امّا در فوتبال یا در تنیس، این را نمیشود بیان کرد؛ چون گوی و تنیس مشخّص است، بازی کردن است و باید با سرعت برود و با سرعت برگردد، این اگر توپ به شقیقه برخورد کند، باز شبهعمد میگویند. یعنی چیزهایی را که عرف بگوید: در همین حد کاملاً قانونی است و باید او احتیاطش را میکرد، امّا به آن چیزی که اصلاً نشود در این قالبها آورد، خطئی میگویند که در باب تصادف همینطور است.
لذا در بحث شبه عمد میتوانیم بگوییم که یک بیاحتیاطی منجر به قتل شده است. وقتی شما در بحث دیات، شبه عمد را بیان میکنید، باید حتماً یک بیاحتیاطی را بیان کنید. ولی در خطئی، او احتیاطش را هم کرده است. در تصادف در اتوبان، دیگر احتیاط معنا ندارد، او با همان حدّ سرعت مجاز میرفت، در پیچ اتوبان، این شخص دویده که از آنجا رد شود، این را دیگر نمیشود شبه عمد گفت، این قتل، قتل خطئی است.
قاعده کلّی در دیه یا نسبی نگاه کردن؟
بحث دیگر این است که در باب قصاص، به نظر میرسد اصل قصاص بر دیات است. برای همین هم ما ابتدا به بحث دیات میپردازیم. چون قصاص یعنی «فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدی عَلَیکُم»[2]؛ یعنی آن چیزی که صورت گرفته است، صورت بگیرد. مثلاً یک جا قتل صورت گرفته است، «فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدی عَلَیکُم» یعنی اینکه او کشته شده، این هم باید کشته شود. اگر او را عمداً کشت، باید این را هم بکشیم، امّا وقتی صاحبان دم رضایت میدهند، منتها میگویند: به یک شرط، این آقا چقدر میارزید؟ میگوید: یک عرفی دارد - که البته بنده راجع به عرف دیات نکتهای دارم که خلاف فرمایش اکثر آقایان به غیر از شاید یکی دو نفر است و دلیل هم دارم که انشاءالله به فضل الهی عرض میکنم که نسبی است و به نظر نمیآید قاعده، قاعده کلّی باشد. گرچه ما الآن قاعده کلّی داریم - مثلاً میگویند: کسی که سنّ تکلیف شده و خودش کاری است، وقتی کشته شد، باید مثلاً شصت میلیون بدهیم. اینجا چون عنوان قتل عمد بود و بنا بود قصاص شود اینقدر است.
حالا کسی دستش را از دست داده، مثلاً دعوا کردند، این هم قلدربازی درآورد، ساتور قصّابیاش را برداشت، او را دنبال کرد و دست آن بیچاره را قطع کرد. اصل در باب قصاص، «فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدی عَلَیکُم» است. دیات را برای این قرار دادند که اگر کسی حاضر شد، بگوید: آقاجان دیه این دست چیست؟ چقدر این دست میارزد؟ این کار را انجام دهد.
البته این از آن مقولاتی است که ما باید راجع به آن صحبت کنیم که آیا واقعاً یک دست اینقدر ارزش دارد؟! مثلاً اگر یک هنرمند آنچنانی است که با همین دستش که حالا دست راستش هم بوده و با دست چپ نمیتواند کار کند، نقاشیهایی میکشیده که هر کدام مثلاً پنجاه هزار تومان، صد هزار تومان در روز برایش مایه داشته و امروز دیگر آن مایه و آن سود را ندارد، با دست آن کارگری که مثلاً فقط یک جارو میگرفته و به عنوان مأمور شهرداری کار میکرده، یکسان است که ما مثلاً دیه ید را اینقدر قرار بدهیم؟! پس انشاءالله راجع به اینها باید صحبت کنیم.
پس در این کتاب دیات، در مرحله نخست، ما باید عمد، شبهعمد و خطئی را بدانیم و در مرحله بعدی هم قطع عضو و حتّی جرحی را که هست و ارش بیان میشود، بررسی کنیم.
حضرت صادق القول8 به ابی بصیر بیان فرمودند: جلو بیا. بعد فرمودند: اجازه هست؟ گفت: خواهش میکنم. بعد حضرت یک نیشگون ریزی از او گرفتند و فرمودند: حتّی دیه این هم در مصحف فاطمیه$ نوشته شده که چقدر است، ارشش مشخّص و معلوم است.
پس معلوم است که کاملاً با هم متفاوت است. من میخواهم از این روایت و دو، سه روایت دیگر که انشاءالله عرض خواهم کرد، استدلال کنم که اصلاً باید متفاوت باشد و به نظر ما این قاعده کلّی نیست و باید نسبی نگاه کرد که انشاءالله باید یک انقلاب دیگری در مباحث دیات به وجود آید که آن هم براساس فرمایش بزرگان است.
«و صلّی اللّهُ عَلی سَیِّدِنا محمّد وَ آله الأَطهار الأَبرار»
[1]. این نکات را بیان میکنیم؛ چون در بحث دیات، در باب قتل باید بدانیم آیا جدّاً عمد است، شبه عمد است یا قتل خطئی است یا در باب ضربات هم همینطور است، آیا واقعاً مثلاً میخواست خش بردارد یا اینکه میخواست دست او را قطع کند و ... . البته ضربات با قتل فرق میکند که بیان خواهیم کرد.