بسمهتعالی
گرفتن دیه، بعد از بخشیدن حکم قصاص
عرض شد سه نوع قتل است؛ عمدی، شبه عمد و خطئی. ملاک از قصد را تشریح کردیم و بیان کردیم ما عرف را آنگونه که آقایان بیان فرمودند، قبول نداریم، إلّا به اینکه ندانیم بالجدّ قصد داشت یا نداشت که آنوقت به عرف مراجعه میکنیم که این هم نکته مهمّی است که باید در آن تأمّل کرد.
حالا در باب این مطالب و بعد از آن، در باب جراحات و قطع عضو، دیهای نهفته شده است که در باب دیات چند سؤال مطرح میشود و باید راجع به آنها صحبت کرد:
1. این دیات چگونه باید باشد؟
2. چه کسی باید دیه بدهد؟
3. مقدار دیه چقدر باید باشد؟
اگر بخواهیم معنای دیه را پیگیری کنیم، بیان کردیم: «المالُ الواجب للجنایه» و جوهری در صحّاح بیان کرد: «الدِّیةُ واحدة الدِّیات، و الهاءُ عوض من الواو، تقول: ودَیْتُ القَتِیلَ أَدِیه دِیةً إِذا أَعطیت دِیَتَه»[1] که دیه از وَدَیَ مثل وَعَدَ بوده که آن تاء آن عوض فاءالفعل آمده و اشاره کردیم چیزی است که به اولیاء دم یا به کسی که جنایتی بر سر او صورت گرفته و جراحتی برای او بهوجود آمده، وقتی در قید حیات است، داده میشود.
در تمام این مطالبی که راجع به قتل عمد، شبه عمد و خطئی بیان شد و معلوم شد که قصد هم ملاک است، مسئلهای بهوجود میآید و آن اینکه الآن به عنوان دیه برای هر کدام چقدر تبیین میشود؛ چون وقتی دیه به عنوان واجب است - این لفظ واجب بودن ملاک است- حتماً باید داده شود إلّا به بخشش، آن هم بخششی که ولیّ دم یا خود آن کسی که عضوی را از دست داده یا جراحتی بر او وارد شده، بیان میکند و إلّا دیه واجب میشود و باید پرداخت شود.
تعیین دیه، عندنا در مرحله نخست به دست شارع است؛ یعنی آنجایی که بنا میشود دیه داده شود، حکم است. آنجایی که به صورت ظاهر حکم نیست؛ یعنی مثلاً در باب قتل نفس به عمد، «فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدی عَلَیکُم»[2] است؛ یعنی آن چیزی که هست باید مثل به مثل باشد و این فقط در باب قتل نیست، مثلاً اگر کسی یک انگشت را قطع کرد، باید او هم یک انگشتش قطع شود.
پس در باب دیه، ابتدا مثل است؛ یعنی قبل از دادن دیه باید مثل باشد، إلّا در قتل به شرط اینکه صاحب دم نباشد. ولی مثل را باید به عنوان اصل بگیریم، بعد دیه است. عرض کردیم بستر دیات، قصاص است. بر اساس قصاص است که دیه هم داده میشود؛ یعنی اگر پذیرفته شد که چون انگشت این شخص بر اثر سانحهای(مثلاً قصّابی عصبانی شده و با ساطور یک انگشت این بیچاره را قطع کرده) قطع شده، حالا باید انگشت او را هم ببرند، میتواند خود آن کسی که انگشتش را از دست داده، بیان کند منعی ندارد، قطع نکنید منتها دیه آن را بدهید.
بنابراین دو مسئله راجع به تعیین دیه داریم. اوّل، اصل دیه است که مقدار دیه من الشّارع چقدر است که به آن حکم میگوییم. مسئله دوم، گرفتن دیه است که اگر او پذیرفت که قصاص صورت نگیرد، باید دیه باشد. برای حکم اوّل که قصاص است، دیه نیست، دیه بعد از آن قضیه است و این هم نکته مهمّی است که باید در آن تأمّل کرد.
شش مورد دیه قتل
مسئله دیگر این است که واضح بگوییم که برای هر مسئلهای چیزی تعیین شده یا غیر واضح بگوییم؟ مثلاً از طرف شارع مقدّس برای قتل عمد مشخص شده که باید اینقدر باشد، امّا اگر فرض بگیریم تبیین کلّی کرده است و برداشت ما این است که این مقدار لِلرّجال است، پس لِلاطفال أو لِلنساء أو لِصّغیر أو لِلمکلّف چطور میشود؟ آیا برای اینها هم همین مقدار تبیین میشود؟ پس باید این مسائل در باب دیات بررسی شود.
اوّل چیزی که شارع مقدّس بیان کرده است، این است که مثلاً برای قتل عمدی گفتند: شش چیز باید داده شود که هم صاحب جواهر و هم صاحب وسائل5 میفرمایند که حسب روایات این شش چیز حتمی است.
یا صد شتر تبیین کردند؛ یعنی شتری که حدّاقل یک سال تمام شده باشد و وارد سال دوم شده باشد. اگر شتر نر باشد، صد شتر است و اگر کسی شتر نر نداشته باشد، بیان میکنند: دویست شتر ماده، امّا حتماً قبل از آن باید شتر نر باشد.
یا بیان کردند دویست گاو که بقر باشد؛ یعنی باید یک سالش تمام شده باشد و نر باشد. یا گوسفند،که یک سالش تمام شده باشد و نر باشد.
یا دویست حلّه را تبیین کردند. حلّه؛ یعنی لباسی که پوشیدنی است، منتها بعضی از آقایان میفرمایند: باید لباسی باشد که آن مقتول میپوشید. مثلاً اگر خدای ناکرده یکی از این آقایان روحانی را کشتند، لباسشان قبا و عبا و عمّامه است. یکی هم کت و شلوار میپوشد. امّا یک عدّه میگویند: خیر، عرفی است، عرف؛ یعنی ببینیم لباس در جامعه چیست، منتها لباسی که بیرون پوشیده میشود نه لباس درون خانه. یعنی اگر فرض بگیریم در کشورهای عربی باشید، اکثر دشداشه است و مثلاً در ایران یا کشورهای غیر عربی، عجم، کت و شلوار است و این را عرف میگویند. اکثر فقها هم حرف عرفیّه میزنند. لذا باید دویست لباس به صاحب دم بدهند - البته من راجع به اینها حرف دارم -
یا بیان کردند باید هزار درهم باشد که مثلاً بر اساس درهم حجازی باشد؛ چون امکان دارد درهمی فرق کند، بعضی نیم مثقالی است، بعضی بیشتر است. هر درهم هم نیم مثقال محسوب میشود، یک مقدار هم زیادتر. مثلاً امروزه در مباحث قضاء، دوازده نخود و نیم حساب کردند. یا باید مثل او را بیان کنند؛ چون میگویند: هم درهم ملاک بوده و هم دینار.
یا میگویند: هزار دینار. معلوم بوده آن زمان هم متفاوت بوده، بعضی جاها با دینار و بعضی جاها با درهم کار میکردند. بیان کردیم هر درهم نیم مثقال است، دینار با درهم متفاوت است. هزار دینار یعنی تقریباً میشود گفت: مثلاً هزار مثقال طلا. البته مثقال شرعی، نه آن مثقالی که صیرفی است و صرّافها بیان میکنند؛ چون مثقال صرّاف متفاوت است. هر مثقال آنها هجده نخود میشود که بیان شد هر درهم، دوازده نخود و نیم است و هر دینار هجده نخود میشود؛ یعنی هزار مثقال شرعی در بازار، آنچه صرّافها میگویند، تقریباً هشتصد و خردهای میشود که این مثقال متعارف است و با شرعی فرق میکند.
خلاصه الکلام دیه قتل این شش چیز است.
شش مسئله دیه قتل برای همه ازمنه
در اینجا یک سؤال مطرح میشود و آن اینکه آیا این شش مسئلهای که در روایات هم تبیین شده است، همه ازمنه را میگیرد؟
از نوع روایات معلوم میشود که حضرات معصومین% پیش بینی زمان ما را هم میکردند؛ یعنی پیشبینی میکردند که حتّی آن زمان، اسلام به غرب گسترش پیدا کند. چون شتر در جاهای گرمسیر است. یک جاهایی عمده شتر دارند، مثلاً در عربستان یا ایران، امّا یک جاهایی که خیلی سردسیر باشد، شتر نیست. گرچه ذات شتر این است که در سرما هم مقاوم است، به همین دلیل هم او را در بیابانها میبرند که در برابر گرما و بادهایی که میوزد و سرما مقاوم است، امّا خصوصیّتش این است که نداشتهایم شتر در جاهایی که سردسیر است، آنگونه زاد و ولد داشته باشد.
بنابراین معصومین% خودشان پیشبینی این مطلب را کردهاند. دلیل این است که شش مورد را فرمایش فرمودهاند، نگفتند: فقط شتر، فقط گاو یا گوسفند، بلکه دینار و درهم را هم مطرح کردهاند؛ یعنی مثقال طلا هم تعیین شده است.
پس میبینیم برای قتل، دست ما بسته نیست؛ یعنی ولو به اینکه زمان هم در آن دخالت ندارد، ولی ما باید بگوییم.
آیا میتوانیم بگوییم که این دلالت بر همان مطلبی است که میگوییم اسلام دین کامل است که از روز نخست را تا به امروز را دیده است؟
پس تبیین آنها اشکال ندارد؛ چون بعضی اشکال میگیرند که چرا امروز میگویید: شتر، دیگر شتری در کار نیست؟! میگوییم: آن را باید تبیین کرد، امّا نباید تعیین کرد. ما قائل به این هستیم که در این زمان، تعیین به واسطه شتر را صحیح نمیدانیم. میگویید: شتر کم است، اشکال ندارد، شتر را قرار بدهید، بعد قیمتگذاری کنید، بگویید.
مطلب دیگر اینکه چرا حلّه را بیان کردهاند؟ چرا گاو و گوسفند را گفتهاند؟ گاو وگوسفند الآن هم موجود است، میخواهیم بگوییم حتّی باید یک زمانی را در نظر بگیریم که شاید گاو هم دیگر نبود. درست است الآن بیشتر ارتزاق مردم نسبت به گوشت از همان گاو است و در عالم گاوداریهای صنعتی وجود دارد و حتّی به کشورهای دیگر صادر میکنند، امّا فرض است، همانگونه که شتر یک زمان نیست، گاو هم امکان دارد نباشد، بعد گوسفند هست و ... .
تبیین این شش چیز در محلّ وقوع قتل نه تعیین آنها
سؤال دیگر این است که امکان دارد مثلاً شتر در ایران یک قیمت باشد، در عربستان قیمت دیگری داشته باشد، یا اگر قتلی در غرب صورت گرفت، با این شش خاصیّت که تبیین شده و ما میگوییم تعیین نشود، اگر کسی بخواهد شتر را تعیین کند، قیمتش خیلی بالا است، آنجا شتر یا گوشت شتر نیست و هر چیزی که کمیاب باشد، طبیعی است قیمتش بالا میرود، اینجا باید چه کنیم؟
جواب این است که ملاک، محلّ وقوع قتل است؛ یعنی اگر در آنجا قتل صورت گرفت، شما باید در آنجا قیمت شتر را ببینید و بر اساس آن عمل کنید. همانطور که الآن هم عرف جامعه این را میپذیرد. مثلاً شما پول رایج یک کشور را ببینید، در یکجا در کشور خودشان یک قیمتی محسوب میشود، در جاهای دیگر قیمت دیگر. مثلاً پوند و دلار و یورو در ایران یک قیمت خیلی بالایی است، امّا میبینید در حجاز و در کشورهای عربی، نسبت به قیمت خود آن کشور، پایین است. مثلاً اگر همین الآن در صرّافی بروید، بخواهید پولتان را چنج کنید، بگویید: من در فلان کشور عربی بودم، این قیمت میدادند، شما چرا اینقدر میدهید؟ صرّاف بلافاصله میگوید: در کشورهای عربی که میرفتید چند دینار یا درهم به تو میدادند؟ ما هم اتّفاقاً به پول خودمان همانقدر دادیم؛ چون دینار اینجا این قیمت است. پس قیمت در هر جایی متفاوت است.
بنابراین میتوان همچنان شتر را به عنوان مثال قرار داد، ولی آنجایی که قتل صورت گرفته است، براساس آن تعیین میشود - گرچه ما قائل به تعیین دیگری هستیم، امّا فعلاً ما مسائل را بیان میکنیم که شقوق مختلف را بتوانیم بگوییم، بعد هم آنها را بررسی میکنیم. إنشاءالله آرام آرام این مطالب را جلو میرویم و مباحث شیرین خواهد شد و نکاتی را به فضل الهی بیان خواهیم کرد -
«و صلّی اللّهُ عَلی سَیِّدِنا محمّد وَ آله الأَطهار الأَبرار»
[1]. لسان العرب، ج: 15، ص: 383