تعیین قیمت و بالا و پایین شدن مقدار دیه
بیان شد که حاکم باید مطالب را تبیین کند. حالا اگر کسی بیان کرد: پس مصداقها چیست؟ روایاتی که داریم چه میشود؟ بیان کردیم برگشت روایات به حاکم است و اینها را به عنوان مصداق میگیریم. حالا اگر به عنوان مصداق بگیریم؛ یعنی آیا به طور کلّی تعطیل است یا این که باز میشود مثلاً برای آن قیمت تعیین کرد؟ یعنی همان طور که شما امروز میگویید شتر نیست، میتوانید قیمت برای آن تعیین کنید، برای دینار و درهم هم – که البته در کشورهای عربی همین است - قیمت تعیین کنیم؟ یا باید بگوییم: مثلاً قیمت خیلی گران میشود؛ یعنی ارزش پول یک کشور، یک دفعه بالا میرود یا یک موقعی پایین میآید. مثلاً یک موقعی، یک ریال عربستان، هجده تومان هم بود، امّا الآن خیلی بالا است. حالا آیا باید به قیمت دینار حساب کنیم، بگوییم: حاکم بیاید همان دینار را بگیرد، مثلاً بگوید: هزار دینار، بعد ببینیم قیمت آن در ایران یا در هر کشوری چقدر است؟
اگر اینطور باشد، آن موقع قیمت که بالا و پایین میرود، ارزش انسانها هم بالا و پایین میرود؛ یعنی یک موقع میگوییم: 50 میلیون میشود، یک موقع میگوییم: 20 میلیون میشود. مثل همین طلا که الآن دیدید چقدر یک دفعه سیر صعودی پیدا کرد و یک موقعهایی نزول پیدا میکند. حالا قیمت این شخص یک دفعه پایین میآید. شاید یک روز 50 میلیون بود، آیا امروز باید بگوییم 20 میلیون؟!
این را هم میشود با سپردن به حاکم، حل کرد. میدانید هر چیزی که کم و زیاد بشود، تبعات آن روی اقتصاد است. نمیشود مثلاً بگوییم: یک دفعه قیمت طلا بالا رفت، امّا روی هیچ چیزی اثر نگذاشت. این مثل کبک، سر را زیر برف کردن است. اگر قیمت طلا بالا رفت، روی چیزهای دیگر مثل قیمت بنزین و ...، هم اثر میگذارد. اگر فرض بگیریم قیمت طلا پایین آمد، طبیعی است، روی قیمتهای دیگر هم اثر میگذارد.
در اینجا هم این دو قیمت متفاوت میشود و اثر دارد و هیچ اشکالی ندارد. یعنی فرض بگیریم مبنا بر همان هزار دینار باشد، ولی اگر قیمت آن هزار دینار، با اَرزی که ما داریم، به واسطه اقتصاد بالا و پایین شد، همین بالا و پایین شدن اَرز، صددرصد روی مطالب دیگر اثر میگذارد، پس اشکالی ندارد. ضمن اینکه فراموش نکنیم که خونبها به معنای ارزش انسانها نیست.
خونبها فقط برای این است که یک دیهای داده شود و به عنوان آرامشدهنده خانواده باشد و الّا بنا نیست تا الی العبد، تا 70 سال، 80 سال یک کاری کنند که درآمدی را که کسب میکرده، تأمین کنند. مثلاً فرض بگیریم ماهی 300 و یا 400 هزار تومان درآمد داشته، 200 میلیون بدهند که 10 سال یا 20 سال او را تأمین کند. مبنا بر این نیست. درست است که این را کشته امّا آیا شما تضمین میدهید این آقایی که الآن کشته شده، مثلاً 20 سال یا 30 سال هم زنده میماند؟! کسی نمیتواند مرگ را تضمین کند. امکان دارد امروز اگر او به دست این آقا کشته نمیشد، فردا بر اثر سکته یا بر اثر تصادف از دنیا میرفت. پس این پولی نیست که بگوییم داریم حساب کتاب میکنیم؛ چون این هنرمند بود، شما بیا حداقل 5 سال این خانواده را تأمین کن. مبنا بر این نیست؛ چون از کجا معلوم فردا او بر اثر یک حادثهای نمیمرد یا از کجا معلوم که او 70 سال دیگر هم عمر میکرد؛ چون عمر دست خداست، نمیشود فردای آن روز را راجع به مردن یا زنده بودن کسی بیان کرد.
پس خونبها را که میدهند، به عنوان این است که فعلاً یک مقداری آرامش برای خانواده باشد؛ چون اگر بنا باشد خونبها حقیقت یک انسان باشد، اولیاء دم هم نمیتوانند ببخشند. فرضاً بگوییم: اولیاء دم پول را نخواهند، ولی بخششی در کار نیست، حاکم شرع آن پول را میگیرد و به بیتالمال میدهد. در حالی که ما میبینیم اولیاء دم اختیار به این دارند که ببخشند و دیه را نگیرند.
پس خونبها به معنای این که مقدار ارزش آن انسان است، نیست.
در نظر گرفتن اثرگذاری فرد در جامعه
البته اگر اینطور بیان کنیم، آن چیزی که روزهای قبل عرض میکردیم زیر سؤال میرود. اگر خونبها به معنای ارزش انسانها نیست؛ یعنی فعلاً یک چیزی را دارند میدهند ولی ارزش آن انسان نیست؛ یعنی دیگر فرقی نمیکند که این آقا کارگر معمولی بوده یا یک هنرمندی که به تعبیر امروزیها از هر انگشتش هزار هنر میریخت.
جواب این إنقلت را یک عدّه طور دیگری میدهند. میگویند: این که ما میگوییم زید اگر هنرمند است، باید به او بیشتر داد نسبت به عَمر که فقط یک کارگر عادی است، ما هم میدانیم خونبها قیمت انسان نیست. قیمت انسان خیلی برتر از دنیا است. اصلاً دنیا برای انسان خلق شده. انسان اگر انسان باشد که نمیشود او را با مادیات مقایسه کرد که بگویید مثلاً صد و بیست میلیون میارزد. یعنی واقعاً یک انسان صد و بیست میلیون میارزد؟ یعنی صد و بیست میلیون اینجا بگذار، بگو میخواهم او را بکشم! انسان که انسان است به اندازه همه هستی میارزد و ارزش دارد. منتها این صد و بیست میلیون یا هرچه که تعیین شده، از باب این است که میخواهد آن حالت آرامش را برای خانواده داشته باشد.
منتها یک چیزهایی در جامعه اثرگذار است. مثلاً شما یک دانشمند هستهای را در نظر بگیرید. ضمن اینکه زحماتی برای او کشیده میشود، دولت از پول بیتالمال خرج میکند و او هم سالها زحمت میکشد و درس میخواند و الآن موقع ثمره او هست، خودش هم هوشش را داشته و با انسان عادی دیگر فرق میکند؛ یعنی اثر او را بر جامعه هم باید نگاه کرد. فعلاً ارزشهای معنوی را کنار بگذارید، امکان دارد که آن کارگر از لحاظ تقوا به تعبیر عامیانه دست همه را از پشت ببندد، ما با آن کاری نداریم، ما فعلاً از این باب نگاه میکنیم که او در جامعه مادی امروز اثرگذار است.
تعیین قیمت دیه روی مطالب دیگر اقتصادی تأثیر گذار نیست
پس میتواند حاکم شرع از یک جهت شش گانه را بپذیرد بعد برای آن قیمتگذاری کند. از آن طرف هم قیمتگذاری نیاز نیست؛ چون براساس تورمی که بالا و پایین میرود، طبعاً روی مطالب دیگر هم اثر میگذارد.
این اشتباه است و یک اشتباه این است که شما میگویید: مثلاً ما بیاییم صد شتر را قیمتگذاری کنیم، بدهیم. اگر قیمت شتر بالا و پایین رفت، روی چیزهای دیگر هم اثر میگذارد؛ یعنی اقتصاد مثل حلقههای یک زنجیر هستند که به همدیگر متصل هستند. اگر قیمت گوشت شتر پایین آمد، طبیعی است حتماً گوشت مرغ هم پایین میآید و طبیعی است که قیمت نان، اجاره خانه، ملک و ... هم پایین میآید. شما گفتید: وقتی قیمت طلا بالا برود، اثر روی قیمتهای دیگر میگذارد، مثلاً روی بنزین، خورد و خوراک مردم، حمل نقل و ... تأثیر میگذارد و همچنین اگر پایین بیاید، باز اثر میگذارد.
اشکال این است که شما گفتید اگر یک شیئی قیمتش بالا رفت، یا پایین آمد، روی قیمتهای دیگر هم اثر میگذارد، در حالی که ما وقتی نگاه میکنیم بعضی مواقع اثرگذار نیست؛ یعنی الان شتر در جامعه نیست، یا کم است، قیمت او در باب دیات آیا اثر روی برنج و روغن و یا مطالب دیگر داشته است؟ خیر؛ چون ضروری نیست. حالا اگر شتر نبود، مردم گوشت گوسفند میخورند. یا لباس همینطور است. خیلی مواقع بعضی از چیزها روی دیگر مطالب اثر نمیگذارند.
مثلاً الان نگاه کنید بیان میکنند خود مسکن توقّف دارد و قیمتها در خرید بالا نرفته است، امّا بر عکس، اجارهها بالا رفته است. پس این که ما اینها را برای مباحث دیات معیار قرار میدهیم که دینار و درهم را روی همان پول حساب کنید؛ چون اگر شما گفتید یک جایی قیمتش بالا رفت، پس روی چیزهای دیگر هم اثر میگذارد، اینطور نیست.
مثلاً اگر ارز وارداتی بالا یا پایین رفت، روی قیمتهای دیگر هم اثر میگذارد، امّا خیلی مواقع ارزها بالا و پایین شده، امّا به درد مسافران خارجی میخورده و روی قیمتهای اجناس داخلی اثر نگذاشته است. پس باید در این تأمّل کرد. اگر بگویند که همان اعداد ستّه دیه را مدّنظر داشته باشید، فقط قیمتش بالا و پایین میرود، پس در جامعه اثرگذار است، مثل حلقههای زنجیر به هم وصل است. خیر، گاهی میبینیم اینطور نیست. چه کنیم؟ - ما إنقلتهایی را که دیگران میگویند، در این جلسات میگوییم و میخواهیم مدافع این نظریه باشیم که میشود فقط حاکم شرع که ما به عنوان ولیّ فقیه بیان میکنیم، نظر بدهد. میدانید حاکم شرع، قاضی القضات حقیقی است و تفویض امر و امضا و حکم دادن به کسی به عنوان رئیس قوه قضاییه، دلالت به این است که او قاضی است. مثل نمایندههای مجلس یا رئیس جمهور نیست که مردم او را انتخاب کنند. اصل قضاوت متعلّق به حاکم شرع است و امضای مطالب باید برای او باشد مگر تفویض امر بفرماید که مثلاً چنین است -
پس این قضیه هم درست از کار در نمیآید و اینجا باز همان است که معیار ما صد شتر یا هزار دینار و ... نیست، فقط معیار این است که ببینیم حاکم شرع چه میگوید.
آیا روایات را تعطیل کنیم و فقط سراغ رأی حاکم برویم؟
بحث دیگر این است که میگویند: آیا منظور شما این است که ما همه روایات را ببوسیم و ببوییم و در کتب بگذاریم بماند و بگوییم: از این به بعد، روایات تعطیل و سراغ رأی حاکم میرویم؟
خیر، بیان کردیم که گاهی میبینیم روایات به صورت ظاهر با هم اختلاف دارند. گرچه عرض کردیم اختلاف اینها به واسطه شرایط زمان و مکان و بعد هم تقیه است؛ چون وجود مقدّس حضرات معصومین% جز یک دوره کوتاهی که مولیالموالی8 حاکم بودند، حاکم نبودند و حاکمیّت نداشتند. وإلّآ ما قائل به این هستیم که وقتی معصوم8 حاکم شد، اصلاً تمام مطالب را یک دفعه خودش فتوا میدهد. مگر نه این که این روایات یعنی فتوای معصوم؟
کتاب الله، سنّت، عقل و اجماع. کتابالله و سنّت به عنوان پایههای اصلی محسوب میشوند و اجماع و عقل بر روی این فرع هستند. دلیلش این است که ما عقل و اجماعی را هم میپذیریم که بر اساس کتابالله و سنّت باشد. اگر بنا باشد عقلی به کتابالله و سنّت نخورد، نمیپذیریم. بگوییم: ما از طریق کتابالله نتوانستیم حکم را دربیاوریم، از طریق سنّت هم هرآنچه گشتیم نتوانستیم، چه کنیم؟ سراغ عقل میرویم. کدام عقل؟ عقل دیگر، عقلی که همه مردم میگویند!
عقل؛ یعنی ولو به این که ما در کتابالله پیدا نکردیم، امّا اگر صورت ظاهرش هم دیدیم به کتابالله نمیخورد، نباید بپذیریم. ما میگوییم: آن عقلی که مبنایش بر کتابالله و سنّت باشد، اجماعی که مبنایش بر کتابالله و سنّت باشد، میپذیریم.
سنّت یعنی قول و فعل معصوم. قول و فعل معصوم هم یعنی فتوای معصوم و ما برای همین قائل هستیم وقتی وجود مقدّس آقا تشریف بیاورند، اصلاً باب اجتهاد به این معنا که مرجعی فتوا بدهد، دیگر نیست. آقا فتوا میدهد، همه عمل میکنند. الآن در پرده غیبت هستیم، ناچاراً به فقها مراجعه میکنیم «مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ»[1]. مردم تقلید میکنند، امّا حضرت که تشریف بیاورند، آیا آنجا هم میگوییم فلان آقا مرجع است؟ فلان آقا حاکم شرع است؟ خیر. تمام اینها برای زمان غیبت است.
در زمان حضرات معصومین%، آنها یک اجازاتی را به بعضی میدادند که ما این مبانی را در اختیارتان قرار میدهیم، مثلاً شما در بصره یا در کوفه یا در جای دیگر، فتوا بدهید. دلیل این بود که آن زمان اگر در حکمی مانده بودند و میخواستند بلافاصله نظر بدهند و یک پیکی میخواست برود از آقا بپرسد و بیاید، از آن گذشته بود. مثلاً خانمی ایّامش معلوم نمیشود. در این دوره، ایّام حداقل ثلاثه است، امّا بعضیها مبتلا شدند به این که دو روز ایّام را دارند و بعد از دو روز میگوید: من پنج روز یک حالت طهارت داشتم، مجدّداً یک لکّهای دیدم، این حکمش چیست. او همان لحظه باید بداند چه کند، اگر بخواهد از حضرت سؤال کند، تا پیکی برود و بیاید که دیگر تمام شد. الآن باید فتوا دهد و آنجا حضرت اجازه داده است.
امّا الآن دیگر تا کوچکترین حرف بیان شود، تمام دنیا باخبر میشوند. آن هم در زمان وجود مقدّس آقا و مولایمان که دیگر همه مسائل زیر سیطره وجود نازنین حضرت هست و یک فتوا را همان لحظه کلّ دنیا متوجّه میشوند. تمام اخبار پیچیده میشود و دیگر آنجا نیاز به این مسائل نیست.
پس سنّت که قول و فعل معصوم است یعنی فتوا و فتوای معصوم هست. امّا گاهی میبینید فتوای معصومین% به واسطه شرایط زمان و مکان تغییر میکند. مثلاً میبینید وجود مقدّس امام باقر8 یک چیزی را فرمودند چون شرایط زمان و مکانش این بود. مولیالموالی8 خودشان حاکم بودهاند، نوع دیگری فتوا دادهاند؛ چون شرایط زمان و مکان متفاوت بوده است. حضرت ثامنالحجج8 یک نوع دیگر فتوا دادند. اینها را به عنوان روایات میگوییم که حضرت راجع به این موضوع نظرشان این است، فتوا یعنی نظر مبارک.
حالا بحث این است که ما جمع بین این نظرات را چه کنیم؟ بعضی میگویند: آیا شما میخواهید روایات را ببوسید و ببویید و کنار بگذارید و بعد بگویید دیگر روایات نیست، پس شما چطور میخواهید فتوا بدهید؟ از آن طرف هم دارید میگویید که عقل و اجماع هم باید بر پایه کتابالله و سنت باشد. از آن طرف هم میخواهید بگویید که فقط هرچه حاکم رأی داد؟
جواب این است: خیر، ما منظورمان این نیست که روایات به طور کلّی تعطیل شود، بلکه منظورمان این است که از جمع روایات، هرآنچه که حاکم متوجّه شد، اصل است. اتّفاقاً اینجا دیگر تناقض از بین میرود. این که آقا این روایت به ظاهر با این نمیخورد، این از بین میرود.
«وصلّی اللّهُ عَلی سَیِدِنا محمّد وَ آله الأَطهار الأَبرار»
[1] التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 300