شب4 رمضان المبارک 1434 جلسه: سوم 22/04/92
قیاس ادعیّه ماه مبارک، با سایر ادعیّه
عرض کردیم دعا به عنوان قرآن صاعد، بالاترین مرکز ارتباط انسان با خداست. هیچ چیز مثل دعا، انسان را به پروردگار عالم نزدیک نمیکند. همانگونه که این ماه، افضلالشّهور است، میشود بیان کرد: ادعیّه این ماه هم افضل ادعیّه است، به خصوص دعای بسیار با عظمتی مثل دعای ابوحمزه.
حتّی وقتی تبیین میشود که این ماه به عنوان ماه غفران است؛ دعاهایی که این ماه دارد، عجیب است. لذا یک دعا است که تقریباً برابری با همین دعای ماه مبارک رمضان دارد، آن هم دعای عرفه است. دلیل آن هم این است که خود روز عرفه هم مثل ماه مبارک رمضان است.
حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان فرمودند: «مَنْ لَمْ یُغْفَرْ لَهُ فِی شَهْرِ رَمَضَانَ، لَمْ یُغْفَرْ لَهُ إِلى قَابِلٍ إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَة»[1] اگر کسی در ماه مبارک رمضان آمرزیده نشد، این ماهی که ماه رحمت، مغفرت، برکت و جود است، این ماهی که افضل همه ماهها است، این ماهی که تمام لحظات آن، مانند شب جمعهای است که میگویند: پروردگار عالم در شب جمعه، از غروب شب جمعه تا روز جمعه میآمرزد و منادی بین زمین و آسمان مدام اینچنین ندا میدهد: کیست که به درب خانه پروردگار عالم بیاید؟ کیست که بخواهد خدا او را بیامرزد؟ کیست که بخواهد رحمت خدا را بچشد؟ لذا هر ساعت ماه مبارک رمضان، آن شب جمعهای است که اولیاء خدا منتظر آن هستند و معلوم است هر ساعت این ماه، آن ساعت غفران است. لذا حضرتش فرمودند: هر کسی که در این ماه آمرزیده نشود، دیگر خیلی باید بیچاره و شقی باشد و دیگر اصلاً بعید است آمرزیده بشود مگر سال دیگر؛ « إِلى قَابِلٍ » یعنی تا سال دیگر آمرزیده نمیشود.
ولی یک الّا دارد؛ یعنی استثناء است، آن هم اینکه «إِلَّا أَنْ یَشْهَدَ عَرَفَة» عرفه را مشاهد کند؛ یعنی درک عرفه کند. لذا عرفه را مثل ماه مبارک قرار دادند. لذا دعای آن هم (دعای عرفه)، دعای عجیبی است والّا دیگر هیچ دعایی مثل دعای دعاهای ماه مبارک نیست.
البته یک دعای دیگر هم هست - که عرض کردیم همه ساعات این ماه مبارک، خودش، شب جمعه است - و آن هم دعای کمیل است. بیان شد که آن دعای کمیل هم کنز الهی بود که امیرالمؤمنین به شیعیانشان هبه کردند. میدانید این دعا، دعای حضرت خضر نبی است که معلّم الانبیاء بوده؛ یعنی تمام انبیاء این دعا را میخواندند. لذا پیامبر عظیمالشّأن ما هم دعای کمیل را خواندهاند، ولی خدا این دعا را فقط به اسلام ناب داد و لذا امیرالمؤمنین، این دعا را خواندند و کمیلبنزیاد نخعی شنید و حضرت اجازه دادند که این را به شیعیان هبه کنند. لذا معروف به دعای کمیل شد والّا این دعا، دعای انبیاء است و معلوم میشود همه توفیق ندارند بخوانند و این لطف خدا فقط شامل حال شیعیان شده است.
پس از یک جهت هم، باز چون هر ساعت ماه مبارک رمضان، شب جمعه محسوب میشود؛ دعای کمیل هم که مخصوص شبهای جمعه است، دعای عجیبی است. لذا دعاهایی که برای ماه مبارک رمضان وارد شده، دعاهای عجیبی است و قیاس دعاهای دیگر هم به دعاهای ماه مبارک رمضان است. مثل همان دعای عرفه که عرض کردیم به این علّت، خاص است که خود روز عرفه، مثل ماه مبارک رمضان است. یا دعای کمیل، آن دعای بسیار با عظمت که جدّی حیف است امیرالمؤمنین، دعایی را که انبیاء میخواندند و خود پیامبر هم به همه مسلمین بیان نفرمودند و گذاشتند مخفی بماند؛ به ما محبّین و شیعیانش هبه کند، آنوقت ما آن را نخوانیم که جدّاً اجحاف کردیم و بیش از حد باختیم. تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل.
راه رسیدن به عرفان در شهرالعرفان
یکی از مطالب شهرالله این است که ماه مبارک رمضان، ماه رسیدن به عرفان الهی است. به تعبیر دیگر یکی از اسماء ماه مبارک رمضان، شهرالعرفان است و این عرفان، در دعای ابوحمزه است و این دعا هم دعای بسیار عجیبی است.
لذا عزیزان! یک یک معصومین آمدند و بعضی از نکات را افشاء کردند. همانطور که میدانید دعای ابوحمزه، به لسان زینالعابدین، امامالعارفین، آقا علیبنالحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) به ابوحمزه ثمالی تبیین شده است، مثل همان دعای حضرت خضر که به دعای کمیل معروف شده است.
مرکز ارتباط و عشق بازی در خلوتگاه با پروردگار عالم
جالب این است که ما در دورانی آمدیم که همه این ادعیّه را در اختیار داریم، هر معصومی یک دعایی را تبیین کرده و این گنجها به دست ما رسیده است. به خصوص آن ادعیّهای که زینالعابدین، امامالعارفین در صحیفه سجادیّه تبیین فرمودند که بالجد انسان را در مقام اتّصال به حقّ و مقام خلوتگاه برای عشق بازی با پروردگار عالم قرار میدهد و انسان را به اوج میرساند.
یعنی یکی از مطالبی را که میتوان راجع به صحیفه سجادیّه بیان کرد، این است که صحیفه سجادیّه، مرکز ارتباط و عشق بازی در خلوتگاه با پروردگار عالم است. در ادعیه صحیفه یک تأمّلی بکنید، غوغا است، محشر است. حضرات معصومین لطف و محبّت کردند و اجازه دادند ما هم بفهمیم و متوجّه شویم. پس ما هم حداقل این ادعیّه را بخوانیم. اگر یک عمر بگذرد و یک بار، ولو یک بار، صحیفه و این همه ادعیّه زیبا را که هرکدام از معصومین بیان کردند، نخوانیم، باختیم.
این نکته را عرض کنم که خیلی زیبا است. آن مرد الهی و عظیمالشّأن، ملای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به شاگردانش میفرمود: اگر با ادعیّه معصومین که آنها لطف کردند و به ما هبه کردند، حشر و نشر نداشته باشیم؛ آنوقت چطور میتوانیم فردای قیامت بگوییم: ما شیعه و محبّ آنها هستیم؟! اصلاً انسان میتواند چنین ادّعایی کند؟! محال است.
راه عارف بالله شدن با ادعیّه ماه مبارک
لذا یکی از همین دعاها، دعای ابوحمزه است که آن هم به لسان مبارک حضرت زینالعابدین، امامالعارفین، آقا علیبنالحسین(صلوات اللّه و سلامه علیه) بیان شده تا من و شما در ماه مبارک رمضان با پروردگار عالم ارتباط پیدا کنیم. اگر بدانیم این فرازها را چیست و چه غوغا و محشری است؛ معلوم است اتّصال پیدا میکنیم. لذا اینطور نیست که ما تصوّر کنیم نمیتوانیم. وقتی اولیاء خدا، بزرگان و اعاظم از همین طریق به پروردگار عالم اتّصال پیدا کردند و به جایگاه معرفت رسیدند و عارف بالله شدند؛ چرا من و شما نتوانیم؟! اصلاً اولیاء خدا آمدند که بگویند: شما هم میتوانید از همین طریق ورود پیدا کنید.
به خصوص شما جوانهای عزیز! خدا گواه است، به این ماه عزیز، به این ماهی که لحظه لحظهاش، غوغا و محشر است و افضل از همه ماهها است؛ اگر در ماه مبارک رمضان که شیاطین درغل و زنجیرند، ارتباط با ادعیّه، آن هم در شبانگاه که متعلّق به دعاست، داشته باشید، عارف بالله میشوید، یعنی به مقام معرفت میرسید و مقام معرفت شما، آن به آن، زیادتر میشود. تا آنجا که عرض کردیم دنیا را جدّی طلاق میدهد و آن «غرّی غیری» را که مولیالموالی بیان کرد، شما هم میتواند بیان کنید.
منتها شرطش این است که همّت داشته باشیم، شرطش این است که جلوات دنیا فریبمان ندهد، دور و برمان را رنگ ها و شکلاتها نگیرد و این حلوای ظاهری فریبمان ندهد. اگر کسی آن حلوا و شیرینی حقیقی را بچشد، دیگر از این حلوات ظاهری که بسیار در نظر اولیاء خدا تلخ است، لذّتی نمیبرد. این حلواهای ظاهری دنیا در نظر عارفان بالله، مانند زهر است؛ چون آنها به یک چیز دیگر رسیدهاند و چیز دیگری را چشیدهاند. لذا آن که شیرینی خاص را میچشد، دیگر شیرینی دنیا اصلاً برای او شیرین نیست و تازه میفهمد اشتباهی میخورده است.
یک مثال بزنم، عیبی ندارد اولیاء، این مثالها را برای تفهیم امثال من زدهاند، میفرمایند: مثل آن میماند که کسی عسلی خورده باشد که به زنبور این عسل فقط آب قند داده باشند، امّا یک کسی هم عسلی میخورد که آن زنبور با گلهای طبیعی و بسیار عالی، آن عسل را درست کرده، آن عسل کجا و این عسل ظاهری کجا؟! آن عسلی که قرآن میفرماید: «فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاس»[2]، همین عسلی است که از آن گیاهان برداشت کرده و در این کندو عسل درست کرده، نه این که آب و قند و شکر به او داده باشند، این که دیگر عسل نیست. لذا عزیز دلم! آن که شیرینی حقیقی را چشید، معلوم است این شیرینیهای دنیا برایش تلخ میشود.
پس ما میتوانیم به معرفتالله برسیم، به شرطی که این جلوات، کورمان نکند، به شرط این که این ظواهر، فریبمان ندهد و به شرط این که این لقمات، گیرمان نیندازد. چه خبر است؟! از این دنیا چه میخواهیم؟! بحث این لقمات، طوری است که به قول اولیاء خدا به گوش میشنویم، یک لحظهای هم میفهمیم چه میگویند، امّا به قدری نستجیربالله و نعوذبالله لقمه حرام در وجود ما اثر میکند که آنها را به حقیقت به جان نمیخریم! گویی سخنان اولیاء و خوبان عالم، قرآن کریم ومجید الهی، پیامبر عظیم الشّأن و حضرات معصومین(علیهم صلوات المصلّین) را نمیشنویم، همینطور هم در دنیاطلبی پیش میرویم و دوباره خراب میکنیم و آنوقت نعوذبالله، «صم بکم عمی فهم لا یرجعون» میشویم!
لذا اگر جدّی این شرطهایی را که عرض کردم، رعایت کنیم، با همین دعاهای ماه مبارک رمضان، عارف بالله، میشویم. به خصوص دعای ابوحمزه که مرکز عرفان است.
تنها صاحب قول حقّ و وعده صدق
در این دعای ابوحمزه که مطالبی را عرض کردیم، به اینجا رسیدیم که فرمودند: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ- وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» عرضه میداریم: خدایا! تو خودت کسی هستی که قائل به این مطلب هستی که فرمودی: از فضل خدا بخواهید، این قول تو هم، حقّ و وعده تو هم، صدق است، به درستی که خدا به همه شما رحیم است.
اوّلاً قول پروردگار عالم، قول حقّ است؛ یعنی هرچه بیان بفرمایند، حقّ است و وعدهای هم که ذوالجلال و الاکرام میدهد، حقّ است.
اولیاء خدا بیان میکنند: این که خدای متعال در قرآن هم بارها بیان فرموده که اگر خدای متعال وعده میدهد، وعده او، وعده صدق است و قول پروردگارعالم، حقّ است، برای این است که خدای متعال اوّل کسی است که اگر وعده داد، ولو طرف مقابلش خلف وعده کند، او خلف وعده نمیکند. چون معمولاً اینطور است که در معامله، اگر طرف مقابل خلف وعده کرد، دیگر فایدهای ندارد و آن وعده از بین میرود، امّا میفرمایند: اگر هم کسی خلف وعده کند، پروردگار عالم خلف وعده نمیکند و این یک نکته بسیار مهمّی است که باید بدانیم.
خواست خدا از انسان در مورد قول و وعده
خود خداوند هم از مؤمنین همین را خواسته که مؤمن هم در وعده خود، صادق باشد. پروردگار عالم در سوره نساء، آیه 135 میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ شُهَداءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِکُمْ أَوِ الْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ» - خیلی عجیب است. حالا میخواهیم بیان کنیم که خدایی که خودش اینگونه میگوید، آیا امکان دارد نعوذبالله، نستجیربالله، خلاف انجام بدهد؟! مگر میشود؟! - ای کسانی که ایمان آوردید (یعنی خطاب به مؤمنین است. پس معلوم میشود فقط مؤمنین حقیقی هستند که اینگونه میپذیرند و پذیرش مِن ناحیه المؤمن است، حتّی مسلم هم نیست، بلکه فقط مؤمن حقیقی!)، شما به عدالت برخیزید و برای خدا شاهد بگیرید، هر چند علیه خودتان یا پدر و مادرتان باشد که دیگر بالاتر از پدر و مادر نداریم. «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَ لِوالِدَیَّ»[3] «ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانی صَغیراً»[4] نکات عجیبی را راجع به پدر و مادر در درس اخلاق بیان کردیم که در این کتاب دو گوهر بهشتی آمده، مطالب راجع به پدر و مادر غوغاست!
اولیاء خدا ذیل همین آیه شریفه چند نکته را بیان کردند و بعضی از مفسّرین آن را تبیین کردند. یکی این که بیان فرمودند: منظور پروردگار عالم از عنوان «قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ» (به عدالت برخیزید)، در مرحله نخست، قول است؛ یعنی قولتان، قول حقّ باشد. لذا هر چه گفتید، باید قول حقّ باشد و به او عمل کنید. دوم این که بیان میکنند: اگر این قول، قول شد؛ دیگر حرفی در آن نباشد؛ همانگونه که در عوام تبیین میشود که اگر مرد سرش برود، قولش نمیرود.
در قرآن کریم و مجید الهی بیان شده: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلى حَرْفٍ»[5] بعضی خدا را حرفی عبادت میکنند، «فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ» اگر برایشان خیر آمد، مطمئن هستند، نماز شب هم میخوانند و ...، «وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ» امّا اگر فتنه و آزمایش پیش آمد، نسبت به پروردگار عالم دگرگون میشوند و انقلاب در آنها ایجاد میشود، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ»، اینها دیگر، هم در دنیا و هم در آخرت، خسارت دیده هستند و دیگر بالاتر و آشکارتر از این خسران، خسرانی نیست.
بیان میکنند: یک مورد این آیه، همین قول حقّ است که اگر اگر قول دادی باید عمل کنی و نباید فقط حرفی باشد.
حال در اینجا به پروردگار عالم عرضه میدارد: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌّ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ». قول تو حقّ است. یعنی به تعبیر عامیانه زیرش نمیزنی که قول بدهی و عمل نکنی.
خود خدا خواست اینطور باشیم، الله اکبر! ببینید چقدر عالی در دعا به ما یاد میدهند که چطور با پروردگار عالم ارتباط برقرار کنیم. «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ» خدایا! تو گفتی، تو گویندهای، «وَ قَوْلُکَ حَقٌّ» قول تو هم که حقّ است؛ یعنی زیر آن نمیزنی و اگر گفتی، دیگر تمام است. وعده هم که میدهی، وعده تو صدق است - حالا در جلسات بعد راجع به وعده عرض میکنیم. این «قَوْلُکَ حَقٌّ» خیلی جالب است -
واجبترین حقّ مؤمن بر مؤمن
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «إِنَّ لِلْمُؤْمِنِ عَلَى الْمُؤْمِنِ سَبْعَةَ حُقُوقٍ فَأَوْجَبُهَا أَنْ یَقُولَ الرَّجُلُ حَقّاً وَ إِنْ کَانَ عَلَى نَفْسِهِ أَوْ عَلَى وَالِدَیْهِ فَلَا یَمِیلُ لَهُمْ عَنِ الْحَق»[6] مؤمن را بر مؤمن، هفت حقّ است. از این هفت حقوقی که تبیین میفرمایند، اوّلین مورد که واجب ترین آنهاست «فَأَوْجَبُهَا»، این است که آدمی حقّ را بگوید، هر چند علیه خودش یا پدر و مادرش باشد و به خاطر آنها از حقّ، منحرف نشود که این، خیلی مهم است.
یکی از افرادی که فردای قیامت به خدا نزدیکتر از سایرین است
میفرمایند: «ثَلَاثَةٌ هُمْ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ حَتَّى یَفْرُغَ مِنَ الْحِسَابِ» سه گروه هم هستند که اینها فردای قیامت نسبت به دیگران، به خدا نزدیکترند، تا جایی که از حسابرسی فارغ میشوند. «رَجُلٌ قَالَ الْحَقَ فِیمَا عَلَیْهِ وَ لَه» یکی از آنها، آن مردی است که حقّ را بگوید، ولو به نفع یا علیه خودش باشد.
برخورد عادلانه خدا و بهشت نرفتن معصومین!
حالا میخواهیم بگوییم که خدا با این نوع روایات، به ما یاد داده که بگوییم: خدایا! تو که خودت راجع به حقّگویی سفارش کردی و میگویی: ولو به ضررت باشد، باید حقیقت را بگویی؛ حالا تو وعده دادی، «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌ» تو قائلی و قول تو هم حقّ است؛ یعنی خودت گفتی و وعده دادی، « وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ » وعدهات هم صدق است. چه گفتی؟ گفتی: « وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ » از فضل خدا بخواهید. خدایا! من میدانم، من که در دل شب به خانه تو آمدهام و ناله میکنم، چیزی ندارم، من آمدهام در فضل تو را میزنم و خودت هم گفتی: « وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ». حالا که خودت بیان فرمودی، من هم آمدم و از تو درخواست میکنم.
باید انسان اینطور با پروردگار عالم سخن بگوید، طبیعی است در ادامه هم میخواهد بگوید: خدایا تو که خودت بیان کردی: « إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما»، به درستی که خدا به شما رحیم است؛ پس چون تو در فضل قرار داری، میخواهی با فضل، کرامت و رحمت خودت با ما برخورد کنی و إلّا من که چیزی ندارم!
از آن طرف نمیخواهم که با عدلت هم با من برخورد کنی، با فضلت برخورد کن، « وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ». اگر عدل باشد که وامصیبتا! عزیزدلم! اگر به عدل باشد، انبیاء و معصومینش هم در مقابل پروردگار عالم هیچ ندارند. البته به خاطر آن اعضاء و جوارح، جهنّمبرو نیستند، امّا بهشتبرو هم نیستند. لذا خدا باید با فضل خودش است با ما برخورد کن.
فضل خدا در سپردن امور به معصومین
این هم که خداوند حتّی همه امور را به معصوم سپرده، از فضل اوست. لذا اشتباه نشود و یک موقع ما علیاللّهی نشویم، همه چیز دست خود معصومین است، امّا - که این امّا مهم است - این که دست معصومین سپرده، خود خداست، پروردگار عالم است.
عزیزدلم! برای همین است که در ابتدای زیارت جامعه کبیره میگوید: صدمرتبه «اللّه اکبر» بگو. دیدید در بعضی از زیارتنامهها مثل زیارت حضرت معصومه(علیها الصّلوة و السّلام) میگوید: اوّل سی و چهار مرتبه «اللّه اکبر» بگو، بعد سی و سه مرتبه «سبحان اللّه» و بعد سی و سه مرتبه «الحمدللّه». امّا در این زیارت جامعه کبیره بیان میفرماید: صدبار «اللّه اکبر» بگو؛ چون این فرازهایی که در زیارت جامعه کبیره است، به قدری والاست که اگر کسی نداند پشت این پرده کیست، شک نکنید که فکر میکند همه اینها خدایند؛ چون همه امور دست اینهاست.
دیگر بالاتر از این نیست که بیان میکنند: به واسطه شماست که نمازها، عبادات و اعمالی که مفترض و واجب است، قبول میشود؛ یعنی اگر شما نباشید، نماز بی نماز، روزه بی روزه، ولی اینها لطف خداست و اگر فضل پروردگار عالم نباشد، انبیاء و معصومینش هم هیچ کدام نمیتوانند ادّعایی بکنند و اینها هم از لطف خدا محروم میشوند. البته این حرف برای ما سنگین است، ما از بس اهلبیت(علیهم صلوات المصلّین) را دوست داریم - که باید هم همینطور باشد - ناراحت میشویم که این حرفها را بشنویم ولی خوب یادمان نرود که همه چیز از فضل خداست.
ما در زیارت جامعه گفتیم: ای حضرات! ای بزرگان! ای آقاهای ما! شما کسانی هستید که «اجْتَبَاکُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّکُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهَانِهِ» خدا به توانایی و قدرت کامله شما را انتخاب کرد و ... . در ادامه میرسیم به جایی که میگوییم: میدانید چرا اینها «أَدِلَّاءَ عَلَى صِرَاطِهِ» هستند؟ «عَصَمَکُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَکُمْ مِنَ الْفِتَنِ وَ طَهَّرَکُمْ مِنَ الدَّنَس» چون خود خدا شما را طاهر قرار داد و خودش فرمود: «وَ أَذْهَبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ طَهَّرَکُمْ تَطْهِیرا» (صلوات ختم بفرمایید).
لذا ما در این زیارت هم مدام بیان میکنیم که پروردگار عالم اینگونه قرار داده و بیان کرده است: «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِین». معلوم است، وقتی خدا بخواهد همینطور است. اینجاست که بیان میشود: «حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا (وَ صَلاتَنا) عَلَیْکُم» - بنده وقتی زیارت جامعه میخوانم، هم صَلَوَاتِنَا را بیان میکنم و هم صَلاتَنا، شما هم هر دو را بگویید - یعنی خدا هم درود ما و هم نماز ما را برای شما قرار داد. «وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَایَتِکُمْ طِیباً لِخَلْقِنَا (و لِخُلقنا)» - در اینجا هم هر دو را بگوییم، هم خَلقنا و هم خُلقنا - اینها را چه کسی قرار داد؟ خدا.
درخواست از فضل و رحمت خدا
پس همه اینها مِن ناحیه الله است، اگر من ناحیه الله نبود که نمیشد. حالا باید گفت: «اللَّهُمَّ أَنْتَ الْقَائِلُ وَ قَوْلُکَ حَقٌ وَ وَعْدُکَ صِدْقٌ » خدایا! تو اینگونه قائل هستی و قول تو هم حقّ است و وعدهات هم صدق است، « وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» خودت گفتی: از فضل من بخواه؛ حالا مگر میشود که وقتی تو خودت گفتی: اگر قول دادید بر سر قولتان باشید؛ خودت به وعدهات عمل نکنی؟! من بدم، من چیزی ندارم، امّا تو گفتی: از فضل من بخواهید و قول تو هم حقّ است.
به تعبیر عامیانه - که گاهی اولیاء خدا برای تفهیم ما بیان میکردند - خدایا! من در خانهات آمدم و هیچی هم ندارم، یک آدمی هم هستم که قولم، قول نیست، عملی هم ندارم و حالم هم، حال خوشی نیست، امّا تو که خودت قول دادی، اگر بخواهی با عدلت برخورد کنی که وامصیبتا، اولیاء و انبیاء و معصومینش هم در عدلت ماندهاند، ما که دیگر هیچ، ولی چون خودت قول دادی و گفتی: « وَ سْئَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ... إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحِیما» حالا من هم از فضل خودت میخواهم. تو که قول دادی و قول تو هم حقّ است و به تعبیر عامیانه نباید زیر قولت بزنی، من از فضل و رحمتت میخواهم.
این ایّام، ایّامی است که باید از رحمت پروردگار عالم بخواهید. اصلاً خداوند هم ماه مبارک رمضان را در بستر رحمتش، برای من و شما قرار داد که از فضل خدا بخواهیم و ناامید از فضل پروردگار عالم نشویم.
در دستگاه پروردگار عالم، به چه کسی بیشتر از همه میدهند؟
عزیز من! این جمله را بارها عرض کردم که انسان، دو بال پرواز دارد، یکی ادب و دیگری اطاعت، امّا یک نکتهای هست که نباید آن را فراموش کرد و آن این که چه کسی میتواند با این دو بال، راه را باز کند، پرواز کند، اوج بگیرد و برود؟ آن که اعلام کند، فقیرتر از همه، من هستم.
لذا در دستگاه پروردگار عالم، به کسی بیشتر از همه میدهند که فقیرتر است و احساس عجز بیشتری کند. «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّه»؛ پس هرکه فقرش بیشتر بود، بهرهبریاش بیشتر است.
لذا اولیاء خدا، فقیرتر از همه هستند و به همین جهت، بیشتر از همه به فضل پروردگار عالم، نه به عمل خودشان، چنگ میزنند. اولیاء خدا ولو به لحظهای به عمل خودشان نگاه نمیکنند و همیشه عمل خودشان را هیچ میبینند. یکبار نشده که اولیاء خدا عمل خودشان را عمل ببینند، ابداً. هرچه انجام دادند، باز گفتند که در آن نقص بوده، مدام توبه کردند و گفتند: خدایا! به خاطر عملم توبه میکنم! یک توبه کرده به خاطر عملش، حالا یک توبه دیگر هم میکند به خاطر توبهاش! میگوید: من همیشه بدهکارم، هیچی ندارم، خالی خالی هستم. برای همین است که اوج میگیرند، هر کس بداند که هیچ ندارد، اوج میگیرد. یعنی باید انسان آنقدر خالی و فقیر بشود تا اوج بگیرد.
خداوند انشاءالله ما را همیشه به فضل و کرم و رحمت واسعهاش برساند.
[1] . الکافی (ط - دارالحدیث)، ج:7،ص:380
[6]. مستدرک الوسائل، ج: 9، ص: 45