شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 26 رمضانالمبارک 1434 /جلسه: بیست و دوم/ 13/05/92
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »
منّان بودن پروردگار عالم!
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة» مگر میشود کسی که امر به مسئلت از خودش کرده، منع عطیّه کند؟! امّا در ادامه این فراز بیان میشود: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »، حالا این منّان چیست که در مورد پروردگار عالم بیان میشود؟ نکاتی را در این زمینه عرض کردیم. از جمله این که آیا منظور از منّان بودن پروردگار عالم، منّت گذاشتن است، آنگونه که بعضی تبیین کردند که منّت مِن ناحیة الله تبارک و تعالی، لطف است و منعی در آن نیست. عرض کردیم خدای متعال میفرمایند: اصلاً منّت نباید بگذارید و در آیات خود ما را از منّت گذاشتن منع میکنند.
امّا بحثی پیش آمد که پروردگار عالم از یک طرف در آیاتی میفرماید: منّت نگذارید، از طرف دیگر در آیات دیگری عنوان شده که خود پروردگار عالم منّت میگذارد! در سوره حجرات آیه 17 عنوان منّت را باز مِن ناحیه الله تبیین میکند و سؤال این است که این مطلب، چگونه با این که پروردگار عالم، ما را از منّت گذاشتن منع میکند، سازگاری دارد؟!
یاد دادن دین خدا به خود خدا!!!
«قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیم »، «قل»، « قل » امریّه است - عرض کردیم که هر چه «قل» در قرآن آمده است، خطاب به پیامبر عظیمالشّأن و تعبیر آن، امریّه است؛ یعنی به ساحت قدس نبیّ مکرّم امر است که بگو - « أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ» آیا شما میخواهید خدا را به دین خودش آگاه بسازید؟!
این یک نکته بسیار عجیب راجع به آنهایی است که میخواهند به خود خدا، یا به صاحب دین و شریعت (پیامبر) هم بگویند: اگر این کار را بکنی، بهتر است. همانهایی که به حقیقت در قلبشان ایمان نیست. چون در آیات قبلی هم بیان میفرماید: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم» این هم در روایات به عنوان منّت تبیین شده، «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا» یعنی اعراب منّت میگذارند، میگویند: ببین ما بدون جنگ و نزاع، به تو ایمان آوردیم! پروردگار عالم میفرماید: بگو: نه، شما ایمان نیاوردید، اتّفاقاً نباید منّت بگذارید و بگویید: ما بدون جنگ ایمان آوردیم؛ چون شما ایمان نیاوردید، بلکه شما ترسیدید و تسلیم شدید، « قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا »؛ یعنی شما فقط اسلام آوردید و تسلیم شدید که آن هم از خوف جان و مالتان بود. چرا؟ « وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ » چون ایمان وارد قلب شما نشده است و این را به لقلقه زبان بیان میکردید. «وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» امّا اگر خدا و رسولش را اطاعت کنید، « لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً» بدانید از اعمال شما هیچ چیزی کم نخواهد شد؛ یعنی پروردگار عالم آنقدر مهربان است که گناهان گذشته شما را میبخشد و برعکس جزء اعمال خوبتان هم حساب میکند. لذا یک معنی آن این میشود: عیبی ندارد، اعمالی که در جاهلیّت به عنوان عبادت قرار دادید، آنها را هم به عنوان عبادت حساب میکنیم. «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیم».
آنوقت در این آیه 16 میفرماید: «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ» بگو شما میخواهید خدا را به دین خودتان آگاه بسازید؟! یعنی این که شما میخواهید بگویید: دین حقیقی خدا، این است. لذا منظور از « أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ» این است، نه این که بخواهند در مقابل دین خدا، دین بتراشند، بلکه میخواهند بگویند: ما دین حقیقی خدا را این میدانیم، یهود این را میگوید، نصارا این را میگوید و ... .
«واللّه یعلم ما فی السّماوات و ما فی الارض» خدا به آنچه در آسمانها و زمین است، آگاه است؛ حالا شما میخواهید به او یاد بدهید؟!! «واللّه بکلّ شیء علیم» خدا به همه امور آگاه است و علم دارد.
آیا خدا برای هدایت ما، منّت میگذارد؟!
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ » آنها بر تو ای پیغمبر منت میگذارند، « أَنْ أَسْلَمُوا » که مسلمان و تسلیم شدند، « قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ» بگو: شما برای اسلام خودتان بر من منّت نگذارید، «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ » بلکه اگر راست میگویید و ایمان حقیقی دارید، بدانید خدا بر شما منّت گذاشته، « أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین» که شما را به ایمان هدایت کرده است؛ یعنی اگر راست میگویید، باید بدانید که خداست که دارد منّت میگذارد.
حال، سؤال اینجاست که اینها منّت میگذاشتند، خدا هم میگوید: چرا دارید منّت میگذارید، اگر به منّت گذاشتن است، ما باید منّت بگذاریم که اصلاً هدایتتان کردیم. حالا شما منّت میگذارید که ما اسلام را پذیرفتیم؟! خدا باید منّت بگذارد که هدایت را به شما یاد داد «بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ »، نه این که شما به هدایت شدنتان منّت بگذارید! حالا این مطلب را که خدا منّت میگذارد، چگونه میتوان توجیه کرد؟
بعضی جواب را اینطور بیان کردند، میگویند: منّتی که پروردگار عالم در اینجا میگذارد؛ سه حالت دارد:
1. شما میگویید: منّ منت میگذارم، خداوند هم میخواهد مقابله کند و عنوانش، عنوان مشاکله است. مثل «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین». شما میخواهید منّت بگذارید؟! چه منّتی؟! پروردگار عالم است که بر شما منّت میگذارد؛ چون خدای متعال هادی فرستاده، مثل انتهای همین آیه - که حالا باید بررسی کنیم - میفرماید: « أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ » شما را بر ایمان، هدایت کردیم. یا در جایی دیگر میفرماید: «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ إِذْ بَعَثَ فیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبین» خدا اینطور منّت میگذارد، آن هم بر مؤمنین «لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنینَ» ؛ چون هدایت یک بحث دیگری دارد که حالا عرض میکنم.
لذا یک عدّه بیان کردند: این، از باب مشاکله است که در قرآن وجود دارد. مثل «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین».
2. یک بعد دیگرش این است که از باب مغالطه آنها است؛ یعنی در جواب به غلط آنها، غلط تبیین کردهاند که بخواهند بگویند شما اشتباه میکنید؛ یعنی آنها را در باب مغالطه، به مشاهده (باب سوم) قرار بدهد. یعنی چه؟
خوب دقّت کنید میخواهم یک مقدار توضیح بدهم که به فضل الهی سلیس و روان شود. یعنی شما اشتباه دارید میگویید، اگر میگویید: منّت! منّت، بد است و اگر اینطور باشد، خدا باید منّت بگذارد. وقتی خدا منّت بگذارد، برای این که شما را هدایت کرده، چه حالی به شما دست میدهد؟ خوش آیندتان نیست و میگویید: حالا هادی ما را هدایت کردی، باید منّت بگذاری؟! پس این، مغالطه میشود و غلط است. لذا نباید بیان کنید.
3. این که عنوان مشاهده بشود؛ یعنی شاهد قضیّه منّتگذاری، پذیرش هدایت است. شما میگویید: ما پذیرفتیم؛ پس اگر شاهد، همان پذیرش هدایت است، باید ببینیم چه کسی هدایت را آورد. پس اگر قرار باشد منّتی هم باشد، اصل منّت باید از ناحیه خدا باشد.
شما میگویید: منّت میگذاریم که هدایت را پذیرفتیم؛ امّا سؤال اینجاست: چه کسی هدایت را آورد که شما هدایت را بپذیرید؟! پس اگر بنا باشد منّت باشد، آن کسی که هدایت را آورد، باید منّت بگذارد، نه شما!
اصلاً شهید، یعنی گواه و مشاهده، یعنی آن چیزی که گواه است و انسان میبیند. لذا منظور این است که سؤال میشود: چه کسی هدایت را آورد که شما منّت میگذارید و میگویید: ما بودیم که هدایت را پذیرفتیم. اتّفاقاً اگر به منّتگذاری است، ببینید چه کسی هدایت را آورد!
لذا نکته ظریفی در این آیات است که میفرماید: «قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدینِکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمیَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین». لذا «إِنْ کُنْتُمْ صادِقین» را هم آورده؛ یعنی ببخشید، عنوان منّت، اگر فرض بگیریم منّتی هم باشد، برای صاحب هدایت است. آنوقت شما منّت میگذارید که ما تسلیم شدیم و اسلام آوردیم و به هدایت تن دادیم؟! اتّفاقاً اگر بحث منّتگذاری است، باید ببینیم چه کسی هدایت را برایتان آورده است که شما پذیرفتید؟ چرا قاعده را برعکس میگویید؟! میگویید: ما منّت میگذاریم که هدایت را پذیرفتیم اتفاقاً اگر بنا به منّت باشد، آن کسی باید منّت بگذارد که عامل شد شما هدایت شوید.
خیلی جالب است مثل این میماند - در مثال مناقشه نیست، من مجبورم این مثالهای ملموس محسوس دنیایی را بزنم - که سفره را پهن کنند، غذا را بگذارند، بعد فرزند سر سفره بیاید، غذا بخورد و بگوید: مامان! حواست باشد من غذایت را خوردم. عجب! چه رویی داری؟! دو لپی خوردی، حالا منّت میگذاری که من غذایت را خوردم؟! اگر به منّت گذاشتن است، مادر باید منّت بگذارد که ببین چه غذای خوشمزهای درست کردم، نه این که تا پدر بیاید، فرزند بگوید: ببین من غذا را خوردم! حالا یک بار از روی تشویق، چون پدر و مادر، بچّه را دوست دارند، میگویند: اگر دیدم غذایت را خوردی و مادرت گفت: تا آخر خوردی، فلان کار را میکنم. یعنی چون بچّه را دوست دارند، بعضی وقتها هم او را لوس و ننر میکنند که این غذا را باید حتماً بخوری، حالا او بیاید منّت بگذارد که من امروز غذایم را تا آخر خوردم و حالا پدر و مادر لطف میکند و یک چیزی به او میدهد. امّا او نمیتواند منّت بگذارد.
پروردگار عالم میخواهد بگوید: حالا تو میگویی من منّت میگذارم که آمدم اسلام آوردم؟! اگر به منّت گذاشتن است، من باید منّت بگذارم که اسلام را آوردم و شما را هدایت کردم. پس مشاکله و مغالطه و مشاهده داشتیم و مشاهده، این است که میگوید: اگر به منّت گذاشتن هم باشد، این خداست که باید منّت بگذارد.
«یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَیَّ إِسْلامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یَمُنُّ عَلَیْکُمْ أَنْ هَداکُمْ لِلْإیمانِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین»، این « أَنْ » درحقیقت انذار و هشدار میدهد، از آن طرف هم بیدار میکند، یعنی تنبیهیّه هم هست، تنبیه و بیدار میکند که حواست باشد منّت نگذار، اگر به منّت گذاشتن هم باشد، این خداست که باید منّت بگذارد، لذا این از این باب است و إلّا پروردگار عالم منّت نمیگذارد!
خدا، ولو به کافرش هم مکر نمیکند!
مثل همان مکر، واقعاً کسی میتواند به خدا مکر کند؟ مشاکلهاش همین بود که عرض کردم، «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین». میدانید معنی این چه میشود؟ خیلی فارسی خودمانی و سلیس و روان؛ یعنی شما فکر کردید به خدا مکر زدید و مثلاً فکر میکنید سر خدا کلاه میگذارید، امّا اینطور نیست.
باز یک طور دیگر بگویم، مثلاً پدر و مادر به فرزندش میگوید: اگر فلان کار را بکنی، من هم در قبالش فلان کار را برایت انجام میدهم. مثلاً تازه به سن تکلیف رسیده، میخواهد تشویقش کند، میگوید: اگر همه روزههایت را گرفتی، من برایت فلان چیز را میگیرم. حالا فرزند در ابتدای سنّ تکلیف است، پیش خودش فکر میکند که دارد فریب میدهد، یک موقع در این هوای گرم، پنهانی برود یک آبی هم بخورد. بعد هم که میآید خودش را به آن راه میزند که من خیلی گرمم است، چه موقع غروب میشود؟ بابا! چقدر دیگر تا افطار مانده؟ و ... . به تعبیر عامیانه برای پدر و مادرش فیلم هم بازی کند. حالا میخواهد به آن قولی که دادهاند برسد، مثلاً آن دوچرخه ای را که قول دادهاند، برایش بخرند. این پدر او را دیده، ولی بچّه فکر میکند دارد او را فریب میدهد، در حالی که اینطور نیست.
لذا این «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ » یعنی شما که نمیتوانید به خدا مکر بزنید، اگر خدا بخواهد، خودش بلد است، یک طوری به تعبیر عامیانه حالت را میگیرد که آن طرفش ناپیداست! فکر نکن که حالا تو داری مثلاً به خدا مکر میزنی، نه، تو نمیتوانی.
اینجا هم پروردگار عالم میفرماید: شما چه منّتی میگذارید؟! اگر به منّت گذاشتن باشد، خدا باید منّت بگذارد، نه شما.
خدا هیچ موقع، ولو به کافرش، نعوذبالله و نستجیربالله مکر نمیکند و این از ساحت قدس باریتعالی، به دور است. امّا بیان «وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ » از این باب است که پروردگارعالم میگوید: تو تصوّر مکر میکنی و إلّا داری به خودت مکر میکنی و هر عملی که انجام دهی، به خودت برمیگردد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه» اگر یک ذرّه کار خوب یا بد کنی، آن را میبینی؛ یعنی به خودت برمیگردد. عالم، عالم اثر و مؤثر است و به خودت برمیگردد. تو تصوّر کردی میخواهی پروردگار عالم را فریب دهی و إلّا اشتباه میکنی، « وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین» خدا بهترین مکرزنندگان است. همین که تو را به حال خودت رها کند، این مکر است و تو فکر میکردی یک عمر داری خدا را فریب میدهی، امّا نفهمیدی داری خودت را فریب میدهی، حواست را جمع کن.
پس در این آیه هم معلوم شد که بحث منّتگذاری مِن ناحیهالله تبارک و تعالی نیست. البته من از آن نکات علمی بحث کاستم، مثلاً همین مشاکله در علم بدیع است. میدانید یکی از علوم، علم بدیع است که در آنجا هم به همین عنوان است که من به صورت ساده و خیلی سلیس و روان بیان کردم. مثلاً در باب علم بدیع بیان میشود: موقعی که بخواهند لفظی را با مخاطب بیان کنند، مخاطب با آن لفظ آشنایی دارد. مثل همین حیله که عرض کردیم، پروردگارعالم میخواهد با این عنوان بیان کند که خودتان هم با آن آشنایی دارید، حالا ما هم داریم روی آن مسئله بیان کنیم.
برخورد مسلمین با اسیران کافر
مسئله دیگر این است که باز سؤال پیش میآید: اگر منّت نهادن زشت است، چرا خداوند به مسلمانان دستور میدهد که برای اسیران کافر، دو کار انجام بدهید که یکی از آنها منّت گذاشتن است؟!
پروردگار در سوره محمّد(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) نکتهای بسیار عالی را راجع به بحث منّت گذاشتن بیان میفرمایند، میگویند: بدانید اگر شما اینها را گرفتید، به آنها بگویید باید دو تا از این کارها را انجام بدهید، «فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ امّا فِداءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ سَیَهْدیهِمْ وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ»، این آیات، آیات 4 الی 6 است که همه آنها با هم ارتباط دارد. اتّفاقاً اوّل سوره هم با بحث کفّار شروع میشود، میفرمایند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ الَّذینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» که جالب این است که این «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ»، در پایین معلوم میشود یعنی چه. آنهایی که کافر شدند و راه دین خدا را بر خلق خدا بستند «وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»، خداوند اعمال آنها را تباه و باطل میسازد «أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ».
در آیه چهارم میفرماید: «فَإِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا» موقعی که با کافران روبرو شدید، اوّلاً باید شجاعانه آنها را گردن بزنید، تا این که خونریزی بسیاری که برای شما به وجود آوردند، برعکس شود. چرا؟ چون یکی از کارهای کفّار این بود که فریب میدادند و از روی مکر و فریب آمدند و کار کردند. لذا پروردگار عالم فرمود: نگران نباشید، شما هم وقتی با آنها برخورد کردید، شدیدترین برخورد را بکنید.
همانطور که پیغمبر را اینگونه معرفی کرد: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ». «وَ الَّذینَ مَعَهُ» یعنی آنهایی که با پیامبر هستند، باید این خصوصیت را داشته باشند. با کافر نباید مدارا کرد؛ چون اگر یک مقدار در مقابل کافر سست بیایید، همین است که بازوان کفر شما را ذبح و گرفتار میکنند. کّفار تجاوز میکنند و بیچارهتان میکنند.
الان ببینید در پاکستان، هر چند وقت یک مرتبه، راحت هواپیماهای بدون سرنشین میروند و بمباران میکنند و هیچ کس هم هیچ چیزی نمیگوید. یا در افغانستان چقدر تجاوز انجام دادند. اگر با آنها برخورد شلی انجام بدهی، پدرتان درمیآید. پس برخورد با آنها، باید برخورد سنگین باشد.
شأن نزول این آیه را در تفسیر ببینید، این آیه مربوط به موقعی است که اسیران جنگ را گرفته بودند. پیامبر فرمودند: اینها را بیرون از مدینه نگاه دارید. تعداد کسانی که از آنها محافظت میکردند، کم بودند. بعد اینها شبانه ریختند و همه محافظین را کشتند و حتّی بعضی از آنها را هم مثله کردند و فرار کردند و رفتند. پیامبر به اینها رحم کرده بود و خیلی محبّت کرده بود. آیه نازل شد که دیگر با اینها باید برخورد شدید کنی. بعد هم وقتی اسیران جنگ را گرفتید، «فَشُدُّوا الْوَثاقَ» اینها را محکم به بند بکشید، «فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ» یا بعد از منّت، از آنها بگذرید و آنها را آزاد کنید، «وَ امّا فِداءً» یا فدیه (همانطور که میدانید اگر کسی اسلام نیاورد، از او فدیه میگیرند) بگیرید.
تا چه زمانی؟ «حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها ذلِکَ» تا در جنگ، سختیهای خود را فرو بگذارند، یعنی اینها دیگر این کارها را انجام ندهند.
«وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ» اگر خدا بخواهد، خودش از کافران انتقام میگیرد، ولی میخواهد شما این کار را بکنید، «وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ» ؛ یعنی خدا میخواهد با این وضعیّت شما را امتحان کند وإلّا خدا قادر است همه کار کند.
«وَ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ» آنها هم که در راه خدا کشته شدند، «فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ» خدا اعمالشان را ضایع نمیکند، « سَیَهْدیهِمْ» آنها را به راه سعادت هدایت میکند، «وَ یُصْلِحُ بالَهُمْ» و خدا امورشان را هم اصلاح میکند؛ یعنی برای آنهایی هم که داشتند محافظت میکردند و کشته شدند، نگران نباشید و نگویید: ما از اوّل گفتیم اسرا را بکشیم و ...، خون این محافظان ضایع و زایل شد و بیهوده خونهایشان ریخته شد. خیر، اینطور نیست، نگران نباشید.
«وَ یُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ عَرَّفَها لَهُمْ» در بهشتی که همه را از قبل به منزل و مقاماتشان شناسا کرده بودیم، وارد میشوند. معلوم میشود قبل از این که شهدا بخواهند شهید بشوند و روحشان بخواهد پرواز کند، خدا جایگاهشان را هم به آنها نشان میدهد؛ چون قرآن میفرماید: «عَرَّفَها لَهُمْ». پس نگران نباشید. «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إن تنصر اللّه ینصرکم و یثبت اقدامکم».
چه هنگامی است که میشود بر سر کافران منّت گذاشت؟
حالا سؤال اینجاست که در این آیه، منظور از منّت گذاشتن چیست؟ اینجا بعد از آن مسئلهای است که یکبار خیانت کردند. کسی که یکبار خیانت میکند، دیگر از اینجا به بعد باید بداند، برای این که به خیانت دچار نشود، سرش منّت میگذاریم.
همانطور که زینب کبری(علیها الصّلوة و السّلام)، موقعی که آنها آن همه اجحاف کردند، در خطبهاش بعد از عاشورا گفت: «یابن الطلقاء»؛ یعنی از همان اول منّت نمیگذارند، بلکه بعد از این که اینها گستاخ شدند، اینطور میگویند. یعنی با این که منّت خوب نیست، امّا یک مواقعی وقتی طرف، پررویی و گردنکشی کرد، لازم است. مثلاً در مقابل این همه لطف و محبّت که به او شد، به جای این که تشکّر کند، (عرض کردم که در روایت آمده: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّوجلّ» اگر از آن کسی که نعمتی را به شما داده، تشکّر نکنید، از خدا هم تشکّر نکردید)، قلدر بازی هم درآورد. تازه آزادش کردند و هیچی به او نگفتند، امّا باز قلدربازی هم درآورد!
حالا در اینجا آنها را اسیر کردند، بردند یک جای خوبی هم قرار دادند و گفتند: بگذار اینها کمی راحت باشند تا بعد تکلیف معلوم شود. تازه به آنها غذا و خورد و خوراک میدهند، امّا بعد بیایند قلدر بازی هم در بیاورند، بزنند همه اینها را بکشند و فرار کنند. اینجا دیگر پروردگار عالم میگوید: باید دست و پایشان را بست و بر سرشان منّت گذاشت. تا بفهمند ما وقتی آزادتان میکنیم، لطف میکنیم و داریم محبت میکنیم.
پس منّت در برابر آن کسی که به تعبیر عامیانه، آنطور شاخ و شانه میکشید، اشکالی ندارد. پس باز هم اینجا ببیند که اگر منّت هست، مال آنجایی است که به اندازه کافی لطف و مرحمت به طرف شده، ولی قدر نمیداند.
آنجا هم که میفرماید: « وَ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لکِنْ لِیَبْلُوَا بَعْضَکُمْ بِبَعْضٍ »، میخواهد بگوید: اگر خدا بخواهد میتواند، امّا خدا میخواهد شما را امتحان کند، نگویید: چرا اینطور شد، چرا آنطور شد، چرا اینها ریختند ما را کشتند، این چه وضعی است و ...؟! قر نزنید. آنها را بگیرید و از اینجا به بعد دیگر منّت بگذراید. قبلا ما منّت نمیگذاشتیم و روی لطف و محبّت و بزرگواری آزاد میگذاشتیم، امّا حالا از اینجا به بعد چون بداخلاقی کردند، منّت میگذاریم.
راه حل قرآنی در برابر افزایش تحریمها
وقتی به شما میگویند: تحریم میکنیم، نفت را چه میکنیم و ... . از آن طرف، تحریمها را هم روزافزون میکنند. درست است که ما قبلا منّت نمیگذاشتیم، میگفتیم: خلیج فارس، باز است، تنگه هرمز، باز است، همه بروند. تنگه هرمز مال ماست، امّا منّت نمیگذاریم و ...؛ منتها از اینجا به بعد تنگه هرمز را میبندیم و میگوییم: حالا بفرمایید! یک کشتی وسط تنگه هرمز میگذاریم و میگوییم: آقا بفرمایید، بروید! یکبار این کار را بکنیم، یکبار به قرآن عمل کنیم، ببینیم چه میشود. یکبار تنگه هرمز را ببیندیم، آن وقت ببینیم آنها عقبنشینی میکنند یا نه، به غلط کردن میافتند یا نه، چرا مدام ما عقبنشینی کنیم؟! تنگه هرمز آزاد بود، همه میرفتند و میآمدند و بهره هم میبردند، سود و منافعشان هم تأمین میشد، امّا وقتی قلدربازی در میآورند، ما هم منّت میگذاریم و میگوییم: تنگه هرمز، مال ماست. بفرمایید ببینیم چه غلطی میخواهید بکنید.
قرآن میفرماید: اینجا باید منّت گذاشت، نه اینکه از همان اوّل ما منّت بگذاریم. یک جاهایی گوشمالی است و میخواهد به ما بفهماند. اتفاقاً گوشمالیها هم رحمت است و خدا میخواهد یک مقدار حواسشان جمع شود و آدم شوند. کما این که وقتی پدری فرزندش را گوشمالی میدهد، به خدا قسم! این، رحمت است. یک اصطلاح خیلی عامیانه داریم که میگوید: چوب معلّم گل است و هرکه نخورد، خل است! یعنی یک جایی این چوبها را میخوری، آدم میشوی، اگر نخوری همانطور خٌل میمانی، امّا دوتا چوب که بخوری و استاد گوش تو را بگیرد، آدم میشوی.
نباید ادّعا بکنی، ادّعا خراب میکند. بروید در تفاسیر ببینید، پروردگار عالم اینجا نمیگوید که مؤمنین منّت میگذارند، بلکه میگوید: چون آن غلط را کردند، حالا منّت میگذاریم برای این که بفهمند و آدم شوند. پس این، عین لطف است. صورت ظاهرش منّت است، امّا عین لطف است. پس این هم یک مسئله بود.
بررسی دلایل منّت گذاشتن در تفاسیر
بعضیها یک نکاتی را بیان کردند که در تفاسیر هم بیان شده است، امّا من اینها را نمیپسندم. اوّلاً میگویند: منّتگذار، خدا نیست، مؤمنان هستند. این، غلط است؛ چون مؤمن هم باید صفات الهی داشته باشد.
ثانیاً میگویند: منّت نهادن بر اسیر کافر، جنبه شخصی ندارد، چون منّت کشیدن کافرها، نوعی عزّت برای مسلمانهاست. اینطوری هم نیست، اصلاً اسلام آنقدر زیباست که اگر خود آن اسلام به خودی خود تجلّی پیدا بکند، عزّت در اسلام نهفته شده «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه»، پس این هم مناسب نیست که ما بخواهیم بگوییم این مسئله است.
بعد میگویند: منّت نهادن در این آیه، جنبه عملی دارد، نه نفسی، این که اسیر را بدون دریافت عوض، آزاد میکنیم، نوعی منّت نهادیم، این نوع منّت نهادن، کاملاً زیباست. بله، این مسئله درست است که منّت گذاشتن، عملی است، منتها این هم که شما میگویید، نیست؛ چون اینجا دیگر اتّفاقاً اعلام میکنیم. میگوییم: آنجا یادتان هست همچون کارهایی کردید، ما آزادتان کردیم. مثلاً یادتان هست ما را اینقدر تحریم کردید، حالا ما داریم به شما لطف میکنیم و منّت میگذاریم که این کشتیها را برمیداریم و این تنگه هرمز را آزاد میکنیم. شما چطور و با چه جرأتی ناو میآورید، خوب ما هم به آنطرف دنیا میبریم، ما هم به سوئد و جاهای دیگر میبریم. شما بخواهید تعدّی کنید، ما هم مقابله به مثل میکنیم، «فاعتدوا علیه بمثل ماعتدی علیکم».
پس در اینجا منّت گذاشتن، عیبی ندارد و اینطور نیست که بگوییم: حالا نمیخواهید، باشد، ما حالا عقب نشینی میکنیم! اتّفاقاً اینجا براساس این که بخواهی قلدر را سرجایش بنشانی، منّت گذاشتن فرق میکند.
در اسلام، منّت گذاشتن، ابتدای به ساکن، صحیح نیست
البته بعضی از آقایان، یک چیزهای دیگری هم بیان کردند که بد نیست، آنها قشنگ است. مطالبی بیان کردند که در کتاب لغات هست. مثلاً بیان کردند: منّت در لغت نعمت بخشیدن است، نه منّت نهادن که حالا این را إنشاءالله جلسه بعد توضیح میدهیم.
پس ببینید با توجّه به آیاتی که تا اینجا خواندیم، دلایل منّت معلوم شد. به یک تعبیر خیلی واضح نتیجهگیری میکنیم که عزیزان! منّت نداریم. هیچ موقع اسلام، ابتدای به ساکن، به کسی منّت نمیگذارد، مگر این که یک دلایل و براهینی به وجود بیاید که بخواهد او را هشیار و بیدار کند و إلّا اسلام نمیآید همینطوری بگوید: آقا! من بودم! یا من مثلاً با رفتارش، با کردارش، با نگاهش، با حرف زدنش، منّت بگذارد. «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الأذی» چون منّت گذاشتن فقط با حرف زدن که نیست، حتّی نوع رفتار هم امکان دارد یک موقع اینطور باشد که منّت را اعلام کند که اصلاً صحیح نیست و آنجاهایی که صحیح است، معلوم شد دلایل و براهینی دارد که عرض کردم.
پس در ابتدای امر، منّت نیست. آنجا که گفت: منّت میگذارند که ما اسلام آوردیم! باید گفت: چه منّتی میگذارید؟! اگر به منّت گذاشتن است، خدا باید منّت بگذارد که من را در راه شما قرار داد که شماها از طریق منِ پیامبر هدایت بشوید، اسلام را برایتان آور، ایمان را برایتان آورد. حالا شما تازه منّت میگذارید که من مسلمان شدم؟! عجبا! هدایتتان کردیم، تازه منّت هم میگذارید که من هدایت شدم؟! ببین چه کسی تو را به این صراط آورده است.
پس ببینید نمیخواهد بگوید: ما منّت میگذاریم، بلکه میگوید: اگر بنا به منّت است؛ خدا باید منّت بگذارد. باید در این تعبیر و این آیاتی که عرض کردیم، تأمّل کرد.
حالا این دو سه جلسه جلسات تخصصی شد، خوب هم هست که نکاتی را از قرآن بدانیم و با قرآن مأنوس باشیم. مطالبی را بدانیم که منّت چیست. عرض کردم آخر سر به آن مطلب خودمان میرسیم که خیلی جالب میشود؛ یعنی با این جورچینی که داریم جلو میرویم، خیلی جالب میشود و مطالب را میتوانیم درک کنیم و انس بیشتری با مضامین دعا داشته باشیم.
پروردگارا! به اولیا و به انبیائت ما منّتکش تو هستیم، تو منّت نمیگذاری، بلکه ما منّت میکشیم. ای خدا! یک آن و کمتر از یک آن ما را به خودمان وامگذار و ما را در هدایت خودت قرار بده.
سیلی به نفس!
ای خدا! این ماه مبارک دارد تمام میشود، افسوس! چه زود گذشت! چه زود، دیر شد و تمام شد! عمر ما هم همینطور است، عمر هم به ظاهر طولانی است، امّا زود میگذرد. ببینید روزهای ماه مبارک به ظاهر طولانی بود، عمر کسی هم به ظاهر طولانی باشد، ولو هشتاد، نود سال هم باشد، آن موقعی که ملکالموت میآید، نگاه میکند میبیند جدّی به یک چشم به هم زدن تمام شد! میگوید: ای بی انصاف! صد سال عمر کردی، میگوید: نه، همهاش خواب بود، یک لحظه بود.
چقدر ماه مبارک رمضان طولانی بود، امّا چه شد؟! فردا، بیست و ششم است! چهار، پنج روز دیگر تمام است! بله، تمام. یک میگفتیم: یک سومش گذشت، نصفش گذشت و ...، حالا که دیگر اصلاً به آخرش رسیده است و باید بگوییم: چهار، پنج روز دیگر بیشتر نمانده، دیگر نمیتوانی بگویی: یک سومش هم مانده، تمام شد و رفت. چه میدانیم شب آخر ماه مبارک هستیم یا خیر، ولی اگر باشیم، دو سه شب دیگر میگوییم: خداحافظ، تمام شد، فردا عیدفطر است و دیگر جلسه نداریم! همینطور رفت، عمر هم همین است عزیزم! یک موقع میبینید با یک چشم به هم زدن تمام شد.
ای خدا! ما غافلیم! «نبّهنی عن نومة الغافلین » ما را بیدار کن. عرض کردم این «نبهنی » مثل این میماند که به صورت کسی سیلی بزنند تا به هوش آید. یک موقع تو صورت میزنند، امّا برای ما باید به این نفس، دو، سه سیلی محکم زده شود؛ چون در خواب غفلتیم. خودم و امثال خودم را عرض میکنم. برای همین است که میگویم: انسان همیشه این دعای روز اوّل ماه مبارک رمضان را بخواند.
خدایا! این ماه مبارک رمضان رفت! از دست دادیم! درک نکردیم، در حالی که بنا بود درک کنیم، بنا بود از رجبالمرجّب خودمان را از گناهان شستشو دهیم، در شعبانالمعظّم لباس تقوا بپوشیم تا ورود به ضیافتالله پیدا کنیم و آن را درک کنیم. خدایا! درکش نکردیم. ای خدا! به خاطر همین قسمت میدهیم، این ماه مبارک را ماه مبارک آخر عمر ما قرار مده.
خدایا! به اولیاء و انبیائت، به خصّیصین درگاهت، ای خدا! تو بلدی و اگر بخواهی، میشود، خوب هم میشود؛ در این مابقی، جبران مافات بگردان.
خدایا! بهترین وجه برای ما آنچه که مقدّر است عندک و عند الحجّه، قرار بده.
آنی و کمتر از آنی، ما را به خودمان وامگذار.