شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 28 رمضانالمبارک 1434 / جلسه: بیست و چهارم / 15/05/92
«وَ لَیْسَ مِنْ صِفَاتک یَا سَیِّدِی أَنْ تَأْمُرَ بِالسُّؤَالِ وَ تَمْنَعَ الْعَطِیَّة وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »
عشق خدا به ما و فرار ما از او!!!
پروردگار عالم نه تنها هیچگاه بر بندگانش منّت نگذاشته، بلکه منّت گذاشتن را هم نهی میکند. در این چند جلسه، آیات را بررسی کردیم که منظور از منّت درآیات الهی چیست و دیدیم منّت به آن معنا که ما تصوّر میکنیم، نیست. بلکه برعکس پروردگار عالم در احادیث قدسیه، از انبیائش خواسته که مردم را به سوی من دعوت کن، بهترین نبی و بهترین کسی که بخواهد قرب الی الله داشته باشد، آن کسی است که بیشتر مردم را با پروردگار عالم آشتی بدهد؛ به تعبیری شاید خود پروردگار عالم منّتکش ما باشد! او میداند بندگان معالأسف فراریاند. لذا عشق او به ما و فرار ما از او، یکی از عجایب خلقت است!
اصلاً ذوالجلال و الاکرام، ماه مبارک رمضان را برای آشتیکنان قرار داد که ما را به سمت خودش بکشد. آنوقت این پروردگاری که یک ماه، آن هم روز یک طور، شب یک طور، لحظه به لحظهاش یک طور، تفضّل و محبت میکند و نعمت هم که میخواهد عطا کند، دو دستی میدهد «یا باسط الیدین بالعطیة» و به بندهاش احترام میگذارد، یعنی یک چیزی را پرتاب نمیکند که بگوید: برو، بلکه با احترام و تکریم برخورد میکند، «ولقد کرّمنا بنی آدم»؛ این پروردگار عالم که اینطور عطا میکند، اینطور ماه مبارک قرار میدهد، اینطور طی سال شبهای جمعه قرار میدهد، اینطور به مناسبت ولادت حضرات معصومین، عیدی عطا میکند، اینطور در ایّام عزاداری مزد و اجر عزاداری را مرحمت میکند، اینطور رحمت و مغفرت و عطاهای گوناگون دارد که هرکدام یک نوع و رنگهایش مختلف است و ...؛ حالا این پروردگار عالم میآید منّت بگذارد؟!!
عجبا که نفهمیدیم! جدّاً نفهمیدیم که وقتی خودش امر میکند که سؤال کنید، بعد بلافاصله میآید منع عطا کند؟! ابداً! پس این منّان چیست «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »؟ نکاتی را عرض کردیم، باز هم چند نکته دیگری باقی است که در این شبهای پایانی عرض میکنیم - ماه مبارک رمضان تمام شد، از دست دادیم، افسوس نفهمیدیم، افسوس از دست دادیم، سال دیگر باشیم یا نباشیم، معلوم نیست! -
منّت در لغت: نعمتبخشیدن است، نه منّت نهادن
هم آیاتی را در این زمینه عرض کردیم و هم گفتیم: مرحوم علّامه راغب اصفهانی در «المفردات راغب»، راجع به منّت و منّان چه بیان کرده است. ایشان برعکس بیان کردند که منّت، دو حالت دارد: یک حالت لفظی و یک حالت عملی. حالت لفظی، بد است که دیشب راجع به لفظ صحبت کردیم و حتّی به ارکان نماز اشاره کردیم. نکات عجیبی مطرح شد که اگر در آن تأمّل کنیم، دریچهای از معارف را روی ما باز میکند.
فرمودند: باب عملی آن هم معلوم است، فضل پروردگار عالم که زیاد شود، به او منّان میگویند؛ یعنی بخشش زیاد مِن ناحیه الله تبارک و تعالی را منّان میگویند. خداوند متعال میبخشد، با این همه بخشش و با این همه شل بودن ما که نتوانستیم از اینها استفاده کنیم، چه کنیم؟!
منّت و احسان بدون چشمداشت
چند آیه از جمله آیه 164 سوره آل عمران، آیه 114 سوره صافات و آیه 5 سوره قصص را بررسی کردیم و برهان و ادلّهای را که راغب اصفهانی بیان میکند، تبیین کردیم و اشاره کردیم که چطور این مسئله به وجود میآید. مطالب در این زمینه، زیاد است. ابناثیر در کتاب النهایه بیان میکند: منّت در کلام عرب، احسان نمودن است، امّا بدون چشمداشت و طلب پاداش، « المن فی کلامهم بمعنى الاحسان الى من لا یستثیبه، ولا یطلب الجزاء علیه ».
ما داریم میگوییم که منّت در روایات و آیات، خلاف آن منّتی است که ما تصوّر میکنیم. در روایات فرمود که به همدیگر منّت نگذارید و قرآن هم فرمود: «لا تبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی»، امّا از ناحیه خدا، این نیست، از ناحیه خدا، منّان بودن؛ یعنی آن که نعمت زیادی میدهد و احسان میکند، ضمن آن که چشمداشت و طلب پاداشی هم ندارد. مثل آن که وقتی آن گبر به موسی بن عمران گفت: نمیخواهم خدا دیگر به من رزق دهد، پروردگارعالم فرمود: من میدهم.
لذا ابناثیر میگوید: منّت در کلام عرب، احسان نمودن است امّا بدون چشمداشت و طلب پاداش. یا مثلاً فیومى در کتاب المصباح المنیر ماده منّ، مىگوید: «من علیه و امتن علیه: انعم علیه» منّت به معناى انعام نمودن است، درحقیقت یعنی نعمت دادن.
طبرسی در تفسیر مجمع البیان، جلد دوّم میگوید: اصل کلمه منّت به معناى قطع کردن است و بعد میگوید: منّتگذارى را از این جهت منّت نامیدهاند که سبب قطع تشکر مىگردد و براى سپاسگزارى جاى نمىگذارد. پروردگارعالم وقتی نعمت را میدهد، دیگر چشمداشت ندارد و این را هم قطع میکند که من چیزی دادم. به خودمان هم این طور میگویند که اگر نعمتی را به کسی دادید، دیگر چشمتان دنبال آن نباشد. بعد میفرمایند: اگر کسی قطع نکند، این منّت است که مذموم است؛ یعنی چشمش هنوز به اوست. این هم یک معنی دیگری است که باز تبیین میشود.
منّت و انواع نعمت بخشیدن
آن شیخ با عظمت که به دعای آقاجانمان، امام زمان به دنیا آمد، شیخ صدوق(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان میکند: «المنان: معطی النعم» بنابر این، منّت نهادن دو نوع است:
یک نوع که ما بیان میکنیم و قرآن هم قول ما بندگان را تأیید کرده است، و آن با بذل نعمت و بخشیدن مال به انسان است، بدون این که در این مورد سخنى بگوید؛ یعنی در اینجا ابراز نیست.
دومین حالت هم نعمتبخشیدن، توأم با منّت قولى و زبانى است. یعنی بخواهیم به کسی بگوییم من این نعمت را دادم و ابراز کنیم.
یک جا پروردگارعالم نعمت را میدهد که معنی اوّل را دربرمیگیرد، همچنان که در این فراز میگوییم: «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک» تو نعمتهای زیادی را به اهل مملکت خود عطا میکنی، امّا یک جا هم به ظاهر ما میدهیم، ولی به زبان میآوریم. دیشب راجع به قول صحبت کردیم و گفتیم: قول چیزی نیست و توخالی است، چون فعلش را قبلاً انجام دادی و حالا میخواهی بگویی. لذا با فعل متفاوت است. مطالب دیشب را چندین بار مرور کنید، نکاتی به دست میآورید.
برشمردن نعمتها، نه منّت نهادن
حالا همه اینها را داریم بررسی میکنیم که این «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ » را بگوییم، پروردگار عالم نکاتی را بیان فرمودند از جمله آیه 5 سوره نحل که راجع به انعام است، میفرمایند: «وَ الْأَنْعامَ خَلَقَها لَکُمْ فیها دِفْءٌ وَ مَنافِعُ وَ مِنْها تَأْکُلُون» یا در آیه 20سوره لقمان میفرماید: «أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنیر»، خدا اینها را که بیان میکند، میخواهد بگوید اینها به شما را عطا کردم و اصلاً اینها را برای شما خلق کردم، منتها من منّتی ندارم.
گفتم: چند کد باید دائمی در ذهنمان باشد، یکی این بود که ما با محسوسات و ملموسات طرف هستیم؛ چون مخلوقیم، مَثلش، مَثل مادر و پدر میماند. وقتی پدر یک چیزی را میدهد و میبیند فرزندش متوجّه نیست، شاید یک موقعی غر هم بزند که من همه اینها را برای شما قرار دادم و اگر خودم باشم این همه نمیدوم، اینها برای شماست، پس نمکنشناسی نکنید و ... . لذا پروردگارعالم هم میفرماید: این انعام، این آسمان و زمین، برای شماست، من منّت نمیگذارم و دارم نعم را بیان میکنم.
این هم یک نکتهای است که مرحوم طبرسی راجع به این آیات بیان میکند که پروردگار عالم اینجا دارد نعمتهایش را میشمارد و از آن طرف هم میخواهند بگویند: بنده! همه اینها مال توست و هیچ منّتی هم نمیگذارم، امّا حداقل تو با من باش، همین، من هیچ چیزی نمیخواهم. همان که در حدیث قدسی فرموده: «خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی»، من از تو چیزی نخواستم که منّت بگذارم مثلاً دیدی من اینطور آسمان و زمین و ... را خلق کردم و ...!
فردای قیامت از کدام نعم سؤال میشود؟
لذا عرض کردیم که پروردگار عالم فردای قیامت، غیر از حرام که نباید بخوری، نمیآید سؤال کند که مثلاً شما چه چیزهایی خوردی، مثلاً تو 5 کیلو، 10 کیلو یا 100 کیلو در عمرت نخود و لوبیا خوردی، بگو: برای چه خوردی؟! و ...، اصلاً پرورگار عالم اینگونه نیست و اینها اصلاً در شأن ذوالجلال و الاکرام نیست که چند کیلو برنج خوردی، چند کیلو نان خوردی و ... . آن نعمتی هم که سؤال میشود، در روایات آمده که همان ولایت است و إلّا پروردگار عالم نمیآید از مابقی سؤال کند. اصلاً شأن ذوالجلال و الاکرام نیست که بگوید: چقدر خوردی؟!
یک مثال بزنم، اولیاء خدا برای این که این مطلب برایمان ملموس باشد، اینطور مثال میزنند. میگویند: مثلاً میشود شما که در خانهتان مهمان دعوت میکنید، به او بگویید: تو امشب فهمیدی چقدر خوردی؟ استغفرالله! یکی از چیزهایی که بیان شده به شدّت مکروه است، نگاه به لقمه دیگران است.
لذا یک مواقعی در مجالس ولیمه یا عروسی که غذا میدهند، حالا دیگر رسم شده که فیلمبردار میآید و موقع غذا خوردن، فیلم میگیرد. میگویم: آقا! قبل از این که مردم بخورند، فیلمت را بگیر و برو، بگو معلوم است آقای داماد یا عروس خانم غذا هم دادند. امّا درست نیست اگر طرف دارد میخورد، در دهان طرف بروی که همان، خدای ناکرده بعداً که فیلم را میبینند، عامل غیبت میشود که فلانی اینطور میخورد و ...، این، کراهت دارد.
آنوقت پروردگار عالم که میفرماید - چون اینها که نقل معصوم است، کلام خداست - به لقمه دیگران سر سفره نگاه نکنید، خودش میآید از چیزهایی که خوردیم، از ما سؤال کند؟!
این را هم یادداشت کنید. اصلاً میدانید علّت مکروه بودن حرف زدن سر سفره، همین است؟ چون وقتی شما حرف میزنی، سرت که زیر نیست، لذا طرف مقابلت را میبینی. وقتی میبینی، آنوقت نوع خوردن او را هم میبینی. البته سفره آداب بردارد، از جمله لقمه را کوچک برداشتن و ...، امّا شاید معالأسف یک کسی عادت کرده - که کار خیلی زشتی هم هست- یک لقمه خیلی بزرگ برمیدارد و گاهی هم با انگشتش مدام فرو میدهد که داخل برود، این را شما میبینی و زشت است. پس سرت را پایین بینداز. او هم نباید این کار را میکرد، امّا شما هم نباید ببینی، زشت است. آنوقت خودمان هم خجالت میکشیم. البته او هم باید تعلیم میدید که لقمه را این قدر بزرگ برندارد. اصلاً لقمه را کم برداشتن و خوب جویدن، در رشد و همه مطالب اثر دارد. لذا مکروه است که بر سر سفره حرف بزنید.
آوقت خدایی که به لسان هادیان الهیاش اینطور بیان میکند، بیاید سؤال کند: شما چقدر غذا خوردی؟ شده وقتی سر سفرهای میهمان میرود، میزبان بگوید: راستی من حواسم بود، امروز تو ماشاءالله دو بشقاب غذا خوردی؟! آنوقت پروردگار عالم بیاید این را بگوید.
من اینها را مخصوصاً به زبان ساده عرض میکنم که در ذهنمان بماند. واقعاً فردای قیامت پروردگار عالم میآید بگوید که شما اینقدر غذا خوردید؟! ای بسا اصلاً این توهین و اهانت و جسارت به ذوالجلال و الاکرام باشد. آن نعمتی هم که فرمودند سؤال میشود، ولایت است. بله، حرام را نباید بخوری. امّا اگر حرام بخوری، باز هم نمیگوید چقدر حرام خوردی، بلکه چون حرام خوردی، مؤاخذه میشوی. بالاخره معدهها هم فرق میکنید، یکی کوچکتر و یکی بزرگتر. پروردگار عالم به تعبیر عامیانه اصلاً نمیآید برای این چیزهای پیش پا افتاده وقت بگذارد. اصلا شأن ذوالجلال و الاکرام، شأن آستان قدس احدیّت نیست، حتّی در شأن ملائکهالله هم نیست که بیایند نگاه کنند که چه کسی چقدر خورد.
حالا این پروردگار عالم که اینطور عطا میکند، آیا حالا منّت میگذارد؟! خیر.
منّان بودن خدا و منّتکشی کردن بنده!
منتها، حالا برمی گردیم به آن صحبت اوّلیّهای که در جلسه اوّل بحث منّت عرض کردیم، من عرض کردم: با توجّه به فراز «وَ أَنْتَ الْمَنَّانُ بِالْعَطِیَّاتِ عَلَى أَهْلِ مَمْلَکَتِک »، منّان یک معنای دیگری دارد که یعنی ما منّتکشی میکنیم؛ در اینجا منّان مِن ناحیه الانسان است، نه مِن ناحیه الله تبارک و تعالی. پس با روایات و مطالب اهل لغت و آیات الهی که خواندیم، معلوم شد منّت مِن ناحیه الله تبارک و تعالی یعنی نعمت دادن کثیر.
حالا براساس همین مسئله ببینیم این مطلب که ما منّتکشی میکنیم، چطور است، آیا روایات این نکتهای را که ماعرض میکنیم تأیید میفرمایند که این حالت وجود دارد؟
ابن میثم بحرانی در تفسیر منّان، نکتهای را بیان میکند که عجیب است. میگوید: منّان یعنی این که ما از ناحیه پروردگار عالم منّتکشی کنیم، او نعمت را میدهد و ما این نعمت را به جان و دل میخریم.
ببینید ما در روایات داریم که ردّ احسان، کار زشتی است. یعنی به شما که احسان میکنند، رد احسان نکنید. پروردگار عالم دارد نعمتهای فراوانی میدهد، به تعبیری حالا که او «یا باسط الیدین بالعطیة» هست؛ ما هم دو دستی این نعم را میپذیریم. ما هم میگوییم: خدایا! مرحمت کن، تو داری لطف و مرحمت میکنی.
این که من چون طریق اولیاء خدا بوده، هر شب در ماه مبارک، مخصوصاً بیان میکنم که این دو دست را بالا ببرید و بگویید: «الهی العفو»، یعنی خدایا! تو آمدی و داری دودستی عفوت را مرحمت میکنی، حالا من هم باید دودستی بگیرم.
به تعبیر دیگری من از رو دل سیری نگویم که حالا بده، کما این که اگر مثلاً درب خانه شما را زدند، نذری آوردند و دو دستی در سینی تقدیم کردند و گفتند: آقا! بفرمایید، از آداب است که شما هم دو دستی بردارید و تشکّر کنید.
پروردگار عالم دارد عنایت میکند، «عطیّه» هست و پروردگار عالم خودش به «سؤال» امر کرده؛ پس معلوم است منع عطیّه هم نمیکند. حالا ما هم وقتی میبینیم خود خدا گفته بیایید، من میخواهم دو دستی بدهم؛ ما هم دو دستی میگیریم و میگوییم: خدایا! ممنونیم. لذا «منّان» در اینجا به معنای ممنون هم میشود؛ یعنی خدایا! ممنونیم، بده، محبّت کردی، لطف کردی، بزرگواری کردی.
پس یک معنای «منّان»، تشکر از عطیّه الهی است. به پروردگار عالم میگوییم: محبّت کردی، عطا کردی، بزرگواری کردی، حالا من هم تشکّر میکنم از این لطف و کرامتی که حضرتت به من داشته است. لذا وقتی شما بیان میکنید: «و لیس من صفاتک یا سیدی ان تأمر بسؤال و تمنع العطیه»، میگویید: اصلاً از صفات تو این نیست که خودت امر کنی به این که از من مسئلت کنید، امّا بعد منع کنی، بلکه برعکس «انت المنّان بالعطیات علی اهل مملکتک»، تو میدهی، ما هم دو دستی این عطیات را که داری به اهل مملکتت میدهی، میگیریم.
پس ما هم منّت میکشیم، ممنونیم و تشکّر میکنیم که محبّت کردی. اصلاً همین هم است، میشود یک کسی که نذری آورده، درب خانهتان بیاید، در بزند و شما در را باز کنید، همان جا برداریدو هیچی هم نگویید، بعد در را هم ببندید. طرف اصلاً به تعبیر عامیانه شوکه میشود که این آدم بود دم در آمد؟! چه بود؟! معمولاً این است که میگویید: آقا! تشکّر، ممنون، خدا به برکاتتان بیفزاید، نذرتان قبول، نمیگویید؟! یک آدم عادی میآید یک چیزی برایمان میآورد، این را میگوییم.
حالا پروردگار عالم عطا میکند، محبّت میکند، لطف میکند، بزرگواری میکند، لذا میگوییم: «انت المنّان بالعطیات» تو داری این نعمتها را میدهی، پس من هم از دادن این نعم و عطایایت که بر اهل مملکتک داری دائم مرحمت میکنی، تشکّر میکنم. پس یک معنا هم این میشود.
آداب دعا
آنوقت اگر با این حال انسان درب خانه پروردگار عالم برود، میداند که باید همیشه مؤدب باشد و آن آداب دعا را که اولیاء خدا میگویند، رعایت میکند. یکی از آداب دعا، همین است که شما وقتی در محضر پروردگار عالم رفتی، خضوع و خشوع داشته باشی، گردن را کج کنی و دست را بالا ببری؛ یعنی من نیاز دارم و میخواهم.
در روایت داریم در دعا باید مصرّ باشید - که چون اینها را سالهای قبل خواندم، دیگر رد میشوم - در دعا خضوع داریم، در دعا داریم که دستهایتان را بالا بیاورید. بعضی نمیدانم برای خدا هم به تعبیر عامیانه کلاس میگذارند که اینگونه دعا میکنند! در روزهای جمعه دعایی را که راجع به وجود مقدّس آقا جانمان میخوانیم، دعای ندبه است؛ ندبه، یعنی فغان، یعنی فریاد بزن. حالا یکی فکر میکند که اگر دستش را بالا بیاورد، به پرستیژش برمیخورد؛ چون مثلاً من دکترم! مثلاً من آیت الله هستم! من مثلاً مسئولم! و ... .
باید آداب را بلد باشیم. میدانید اصلاً از آداب پای منبر بودن این است که انسان هر چه نزدیکتر به مخاطب باشد، مگر این که اجبار جمعیّت باشد. به خصوص در کلامهای الهی، هر چه در ادب باشد، اثرش بیشتر است.
از آداب دعا این است که خضوع داشته باشی، از آداب مسئلت از پروردگار عالم این است که تو منّت کشی بکنی، بخواهی، بگویی من میپذیرم، دو دستی هم میپذیرم، من اصلاً پیشتازم. درستاست تو خودت محبّت کردی، امر به سؤال کردی و منع به عطیه هم نمیکنی «و لیس من صفاتک یا سیدی أن تأمر بسؤال و تمنع العطیّه»، امّا من هم میدانم باید منّتکشی بکنم، بلد هستم، دودستی میآیم، گردن کج میکنم، نه این که از روی دل سیری بیایم که این، اهانت و جسارت به پروردگار عالم است.
مثل این میماند که پروردگار عالم دارد به من و تو هبه، هدیه و عطیه میدهد؛ بعد من و شما یک دستی بگیریم و بگوییم: حالا دیگر دادی باشد؛ یعنی به تعبیری منّت هم سر خدا میگذارد. میفرماید: یک آیه بخوانی، یک ختم قرآن است. او هم میگوید: حالا دیگر دادی، من چه کار کنم! مثل این که بعضیها خیلی غنی هستند، در حالی که نباید یادمان برود که ما همه فقیر درگاه باریتعالی هستیم، «یا ایها النّاس انتم الفقراء الی اللّه». لذا در آداب دعا این را داریم که خضوع و خشوع داشته باشید. اصلاً حال دعا این است، عزیزدلم.
من از این حصر مرجعیّت فراریام!
آیت الله مولوی قندهاری، کنز خفیّ الهی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: آیتالله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) میفرمودند: من از این حصر مرجعیّت فراریام! لذا خود آقا، حضرت حجت(روحی له الفداء) در آن توقیعی که به ایشان داد، به ایشان امر کرد: در همان دهلیز بنشین و به سؤال مردم جواب بده، «اجلس فی الدهلیز و اقض حوائج الناس نحن ننصرک». و إلّا خود ایشان میفرمود: من از این حصر مرجعیّت، از این حصری که خودمان درست کردیم، فراری هستم. بعد فرموده بود: من اصلاً دوست دارم یک موقعی روضه بخوانم، یک موقع دستمان را بالا ببرم که معمولاً میگویند: آقا! در شأن شما نیست!
در اربعین دیدم که ایشان عمامه از سر درآورد، حالا مرجع بزرگوار، ابهّتی دارد، ولی دیدم دوید و دنبال بادیهنشینانی که هرولهکنان به سمت حرم میایند، رفت. گفتند: آقا! این در شأن شما نیست حالا مردم چه میگویند! گفت: چه دارید میگویید؟! وقتی من دارم میبینم که آقاجانمان دارد مابین اینها میدود و هروله میکند، من بایستم؟! در حرم آمدند، یک دفعه دیدند ایشان دارد زارزار گریه میکند. به او گفتند: آقا! شما همیشه حرم میآیید، چرا اینطور میکنید؟ ناگهان دیدند به زبان مبارکش جاری شد: چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدن ... هرکه اینطور شد، صدای دلربای آقاجان را هم میشنود.
آداب دعا همین است که شما داد بزنی، فریاد بزنی، ناله بکنی، گردن کج کنی، نه فریاد بیخود، اگر واقعاً سوختی، امّا حداقل اینکه خضوع داشته باش و دستانت را بالا بیاور.
من این را بارها عرض کردم که وقتی من و شما را در قبر میگذارند، تلقین میخوانند، مثلاً برای من میگویند: «اسمع افهم یا روحاللّه ابن محمد علی»، شما را هم به اسم کوچک میگویند، دیگر نمیگویند جنابعالی، معاون، وزیر، مدیر کل، نماینده مجلس، سردار، آیتالله و ... . امام عظیمالشّأنش را وقتی در قبر گذاشتند، گفتند: «اسمع افهم یا روحاللّه ابن مصطفی»؛ دیگر همه القاب گرفته شد.
آن وقت خدای نکرده من بخواهم تکبّر کنم، نه آقا، دستتان را بالا بیاورید و خضوع کنید.
منع عطا از صفات خدا نیست، امّا تشکّر کردن باید از صفات ما باشد!
«انت المنّان» یعنی تو نعمت میبخشی، من هم منّت میکشم و میگیرم. یک دستی که نمیخواهم از پروردگار عالم بگیرم که بگویم: حالا به من دادی که دادی. تازه یک مقدار هم بخواهم افتخار کنم که حالا ببین من که هستم که خدا میآورد به من میدهد، نخیر! باید بروی بگیری.
یک طلبهای درون حجره نشسته بود و روایتی هم میخواند که رزاق، پروردگار عالم است. نذری آورده بودند که در حوزه بدهند، حالا یک آشی، برنجی، چیزی بود. گفتند: طلبهها ظرفهایشان را بیاورند. همه از حجرهها بیرون آمدند و گرفتند و رفتند. این طلبه گفت: نه، رزاق خداست، من نمیروم، تا این که داشتند میرفتند، گفتند: آقا! دیگر کسی نیست؟ گفتند: نه. خواستند بروند که دیدند از درون یکی از حجرهها صدای اِهِن میآید. دیدند یک نفر آنجاست. به او گفتند: ما که صدا کردیم، پس چرا نیامدی؟ آن طلبه پیش خودش گفت: بله، رزّاق خداست، امّا حداقل یک اِهِن، اِهِنی هم میخواهد. من هم باید یک حرکتی از خودم بکنم، از تو حرکت، از خدا برکت.
لذا پروردگار عالم که عطا میکند، امّا تو خودت هم باید بروی و بخواهی. بعضیها فکر میکنند که همینطور باید به آنها بدهی، تازه خیلی هم منّت بگذاری که ببخشید، من اینها را به شما دادم، من دست شما را هم ببوسم که اینها را از من گرفتی!
حضرت در مورد مخلوقش فرمود: «من لم یشکر المنعم من المخلوقین لم یشکر الله عزّوجلّ»؛ آن که وقتی نعمت را میگیرد، تشکّر نمیکند، از خدا هم تشکّر نکرده است. پس عزیز دلم! باید تشکّر کنی که آقا! ممنونم، متشکّرم، این لطف شماست و دعایش کنی.
اگر یک کسی به من و شما وامی داد و کمکی کرد، از وظایف ما این است که دعایش بکنیم. نگوییم: حالا داده، چیزی از او کم نشده، این، پول تو جیبی، نصف روز بچهاش هم نمیشود! این حرفها چیست که تو میزنی؟! داده یا نداده؟ پول یک ساعت بچهاش باشد، به تو ربطی ندارد، به من و تو ربطی نداره، تو باید تشکّر کنی و دعایش کنی که اینطور بزرگواری کرده، محبّت کرده، آبروی من را به موقع خرید، در راه دین خرج کرد، خدایا! عزت به او بده، دعایش را مستجاب کن، دینش را محافظت کن، یار امام زمانش کن و ...، اینطور برایش دعا کن.
برای مخلوقش به ما اینطور یاد دادند، آن وقت آیا میشود در مورد خودش از ما بخواهد طور دیگری برخورد بکنیم؟! او که اصلاً همه نعم متعلّق به خودش است و اصلاً همه ابزار متعلّق به پروردگار عالم است. لذا به ما یاد میدهند که خضوع و خضوع داشتن و منّت کشیدن، راه دعا کردن است.
اینجا زینالعابدین دراین دعای ابوحمزه دارد به ما یاد میدهد که چگونه دعا کنید. بله، صفت خداوند نیست که اگر سؤال کنید عطا نکند، امّا در مقابلش صفت ما چه باید باشد؟ صفت ما باید این باشد که تشکر کنیم، دو دستی بگیریم، گردن کج کنیم، اصلاً اعلام درخواست، اوّل از ناحیه ما باشد. هر چند او مرحمت میکند و اگر اعلام درخواست هم نکنیم، مرحمت میکند. در دعای ماه رجب خواندیم: «یا من یعطی الکثیر بالقلیل، یا من یعطی من سئله، یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّناً منه و رحمة»؛ اگر ما سؤال هم نکنیم، عنایت میکند، امّا ادب اقتضا میکند که ما در خواست کنیم. او آن قدر کریم که اصلاً نیازی ندارد که ما درخواست کنیم، امّا مهم این است که ما بلد باشیم کار خودمان را درست انجام دهیم.
این را در ذهنت یادداشت کن، اجابت اصلی تمام دعا در این نهفته شده که آداب دعا را بلد باشیم و مهمتر این است که در برابر ذوالجلال و الاکرام ادب داشته باشیم. در آداب دعا، مهمش این است که ادب در برابر ذوالجلال و الاکرام، داشته باشیم و در محضر خداوند مؤدّب باشیم.
خدایا! ماه مبارک دارد تمام میشود. ما هم که به شدّت باختیم، ای خدا!، تو کریمی، تو رحیمی، تو جباری، جبران میکنی، خدا هرچه از این ماه مبارک رفت، ما نتوانستیم بهرهبرداری کنیم، عمرمان به غفلت گذشت، ما را به ماه مبارک رمضان راه دادی، خدا! آنچه که گذشت و ما نتوانستیم بهرهبرداری کنیم به لطف و کرمت، در این روزهای آخر، خودت برای ما جبران بگردان.
خدایا! ما را بیدار بگردان. این دعای روز اول ماه مبارک که اشاره کردم هر روز بخوانیم، هر موقع یادتان آمد، بخوانید: «اللّهمّ اجعل صیامی فیه صیام الصائمین و قیامی فیه قیام القائمین و نبّهنی فیه عن نومه الغافلین» ای خدا! آن سیلیهای تنبّهی که من را بیدار کند، به دست حجّتت، به دست اولیاء خدا بر نفس ما قرار بده. ما را از این خواب غفلت بیدار کن.