شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب5 رمضانالمبارک1435 جلسه: چهارم 12/04/93
«إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ»
از ما حرکت، از خدا برکت
وجود مقدّس سیّدالسّاجدین، امامالعارفین، در این فراز از دعای بسیار عالی ابوحمزه، به لسان عصمتیّه خودشان - که در اصل از ناحیه خداوند برای ما است و عرض حال ما به ذوالجلال و الاکرام است - عرضه میدارند: تو خدایی هستی که مرا در انواع نعمتها و احسانت پرورش دادی، در حالی که من، صغیر و کوچک بودم.
یک نکته بسیار مهم این است که انسان، وقتی به ظاهر بزرگ شد، تصوّر میکند خودش است که میتواند رزق به دست آورد و ...، او فکر نمیکند که پروردگار عالم هم هست، بلکه فکر میکند نعم را خودش به دست میآورد.
اتّفاقاً ما آیات و روایات زیادی در باب این داریم که ما هیچ موقع نعمت، از جمله این رزق ظاهری را خودمان به دست نمیآوریم و این نعم بیشمار که پنهان و آشکار است، از جانب خداست.
یکی از اینها، مطلبی است که خداوند در قرآن کریم و مجید الهی خود بیان فرموده: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّار»[1]. در این آیه بالصّراحه اشاره شده که نعمتها از جانب خداست و عنوان نعمتالله را بیان میفرماید. فرمودند: هر آنچه خواستید، به شما عطا کردیم؛ پس معلوم است خودتان به دست نمیآورید، شما درخواست میکنید، امّا به دست نمیآورید، بلکه خدا عطا میکند.
همانطور که در باب ضربالمثل داریم، از ما حرکت و از خدا برکت. ما فقط مجبور به حرکت هستیم و اینطور نیست که نعمت را هم خودمان به دست بیاوریم. نعمت را ذوالجلال و الاکرام میدهد. ما فقط مأمور به حرکت هستیم.
صراحت قرآن کریم و مجید الهی این است: «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ »، آنچه شما مسئلت میکنید، خدا به شما عطا و مرحمت میکند. حالا این مطالبی که به شما عطا میکند، همه نعمت خداست. چرا؟ چون در ادامه میفرماید: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها »، اگر شما بخواهید نعمتهای خدا را بشمارید، اصلاً نمیتوانید. از وجود خودتان به عنوان انسانی که خلق شدید، گرفته، تا حتّی این ناخنها و موهای زائد بدن- که ناخنهایتان را میگیرید و موهای زائد بدنتان را میزنید - همه نعمت پروردگار عالم است. همانطور که میدانید، بیان شده که مستحب است انسان، ناخنهایش را خاک کند که این هم فلسفهای دارد. انگشت، ابرو، یا این که مرد، موهایی در صورت خود به نام محاسن دارد و زن نباید داشته باشد و ...، همه نعمت خداست. اصلاً هر چه که برای من و شما میآید، نعمت است.
معجزاتی که علّامه حسنزاده در زندگی خود دیدند!
از علّامه، آیتالله حسنزاده آملی(مدّ ظلّه العالی)سؤال کردند: آقا! شما در زندگی خود معجزه دیدید؟ ایشان فرموده بودند: هر چه دیدم، معجزه است. خودم معجزهام، شما معجزهاید، عالم، معجزه است.
معجزه یعنی چیزی که انسان از آن، عجز داشته باشد و دیگری انجام بدهد. همه عالم، معجزه خداست. منتها از بس من و شما با آنها برخورد کردیم، برای ما عادت شده است، امّا در اصل، معجزه پروردگار عالم است.
«وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»، مگر میتوانید بشمارید؟! بگویید: یک هزار، ده هزار، صد هزار، یک میلیون، ده میلیون، صد میلیون، یک میلیارد، صدها تریلیون، ... و همینطور مدام جلو بروید، امّا نمیتوانید بشمارید. تمام عالم، نعمت خداست.
منتها درد این است که پروردگار عالم در انتهای این آیه میفرماید: « إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّار»، یعنی انسان ستمپیشه به خودش و ناسپاس است. کسی به پروردگار عالم ظلم نمیکند، بلکه در اصل به خودش ظلم میکند. کَفّار هم در اینجا به معنی ناسپاس بودن است؛ یعنی کفران نعمت میکند.
پس پروردگار عالم بیان میفرماید:من دائم دارم نعمت میدهم، هر چه شما مسئلت کنید، آن، نعمت است. لذا اصلاً یک معنی این عبارت «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوهُ » این است:هر چه شما مسئلت کنید و اسم ببرید، خود آن، نعمت است که من به شما عطا میکنم.
خالق از دادن لقمهای نان ناتوان نیست!
لذا پروردگار عالم این نعمتها را به ما مرحمت کرده، امّا ما ما متأسّفانه در بزرگسالی فکر میکنیم: این، ما هستیم که نعمت را به دست میآوریم. با خود میگوییم: وقتی طفل بودیم، بلد نبودیم، پدر و مادرمان به ما نعمت میدادند و ...، امّا ذوالجلال و الاکرام میفرماید:خیر، خلاف این است، این، من هستم که به شما میدهم.
یک روایت خیلی زیبا در این زمینه هست که بیان میکنم. ذوالجلال و الاکرام در یک وحی بیان فرمودند: «فی الوحیِ القدیمِ :یا بنَ آدَمَ، خَلَقتُکَ مِن تُرابٍ »[2]، من تو را از خاک خلق کردم، «ثُمّ مِن نُطفَةٍ »، بعد تو را به نطفه تبدیل کردم، «فلَم أعیَ بِخَلقِکَ أ وَ یُعیِینِی رَغیفٌ أسُوقُهُ إلَیکَ فی حِینِهِ؟!»، هیچ موقع هم در آفرینش تو از کسی کمک نگرفتم که بخواهم ناتوان باشم، حالا من در یک لقمه نان دادن به تو، درماندهام؟!
نعمت همیشه از ناحیه خداست و رزق مِن ناحیةالله است. همانطور که بیان کردم: انسان فکر میکند در صغیر بودن، خدا هست، امّا در بزرگی میگوید: خودم هستم. لذا در این فراز هم ما به خداوند عرضه میداریم: خدایا! تو در صغیری به من عنایت کردی و نعمت دادی، لطف کردی و ... .امّا چرا لفظ صغیراً را آورده؟ برای این که بشر در صغیر بودن فکر میکند مِن ناحیةالله است، امّا وقتی بزرگ شد، فکر میکند خودش است.
مراحلی از زندگی که انسان بدون زحمت، روزی میخورد!
لذا به روایتی از امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در این زمینه دقّت کنید که خیلی زیباست: «کانَ فیما وَعَظَ بهِ لقمانُ ابنَهُ»[3]، از جمله اندرزها و پندها و وعظهای لقمان به فرزندش این است: « أن قالَ لَهُ : یا بُنَیَّ، لِیَعتَبِرْ مَن قَصُرَ یَقِینُهُ و ضَعُفَت نِیَّتُهُ فی طَلَبِ الرِّزقِ »، فرزندم! چرا انسان برای به دست آوردن رزق و روزی، یقینش، کم و نیّتش سست است؟! یعنی مثلاً با خود میگوید: حالا خدا میگویند، امّا ... . این امّا آوردن، یکی از بدبختیهای بشر است.
در روایت داریم: یکی از رزق و روزیهایی که پروردگار عالم مرحمت میکند، این است که گاهی به یک انسان احمق، رزق میدهد تا دیگران فکر نکنند خودشان بودند و بگویند: این من بودم که توانستم این کار را انجام بدهم.
«أنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى خَلَقَهُ فی ثلاثةِ أحوالٍ مِن أمرِهِ ، و آتاهُ رِزقَهُ و لَم یَکُن لَهُ فی واحِدَةٍ مِنها کَسبٌ و لا حِیلَةٌ »، انسان باید از این نکته عبرت بگیرد که پروردگار عالم، وقتی انسان را خلق کرد، در سه مرحله از خلقتش به او رزق مرحمت کرد، در حالی که در هیچکدام از این سه مرحله، نه خود آن شخص چیزی به دست آورده و نه این که با تفکّر و تدبیر خودش کاری از پیش برده است.
یعنی خداوند در سه مرحله به انسان، رزق داده، در حالی که خود بشر هم کسب نکرده و به دنبال آن نرفته است.
«إنّ اللّه َ تبارکَ و تعالى سَیَرزُقُهُ فی الحالِ الرابِعَةِ»، پس، پروردگار عالم در مرحله چهارم نیز روزى او را خواهد داد.
حالا آن سه حالت کجاست؟
1. «فی رَحِمِ اُمِّهِ» موقعی که ما در شکم مادر بودیم، چه کسی جز پروردگار عالم به ما رزق داد؟! آیا ما خودمان طلب میکردیم؟!خیر، در آنجا با آن نافی که بسته بودیم، بدون این که اصلاً ما طلب کنیم، رزق برایمان میآمد. ما فقط میخوردیم و رشد میکردیم.
2. «مِن لَبَنِ اُمِّهِ » مرحله دوم دیگر در دنیا آمدیم و همین که دو تا به کمر ما زدند که نفس بگیریم و شروع به گریه کردیم، مادر سینه به دهانمان گذاشت و خدای متعال، مکیدن را غریزی به ما یاد داد و ما مک زدیم، در حالی که ما اصلاً نمیدانستیم از کجا بناست رزقی برای ما بیاید و ذوالجلال و الاکرام شیر را مرحمت کرد که بارها هم بیان کردم: دو دقیقه قبل از زایمان، از سینه مادر شیر نمیآید، امّا تا زایمان انجام میشود، در سینه مادر شیر است. از کجاست؟ پروردگار عالم خودش رزق را مرحمت کرده است.
3. « مِن کَسبِ أبَوَیهِ » مرحله سوم، از کسب پدر یا پدر و مادر است. تا جوان هستیم، در خانه میخوریم، میآییم و میرویم و پدر و مادر همه چیز را برایمان مهیّا میکنند. تا میرسیم، غذایمان آماده است و اصلاً نمیپرسیم: از کجا میآید، چطوری میآید و ....
نگرانی نسبت به رزق، عامل سختی زندگی
بعد میفرمایند: «حتّى إذا کَبِرَ و عَقَلَ و اکتَسَبَ لِنفسِهِ ضاقَ بهِ أمرُهُ و ظَنَّ الظُّنونَ بِربِّهِ»، حالا تازه در اینجا که بزرگ میشود، عقل پیدا میکند و فکر میکند برای خودش میتواند اکتساب کند. لذا ظنّ و گمان به پروردگار عالم پیدا میکند. در این سه مرحله اصلاً ظنّی نداشت، امّا این مرحله چهارم، میگوید: حالا چه میشود؟! چه کسی بناست رزق من را بدهد؟! یعنی طوری میشود که برای خودش سخت میگیرد و کارش را ضیق میکند. زندگی را برای خود آسان نمیگیرد.
«و جَحَدَ الحُقوقَ فی مالِهِ و قَتَرَ عَلى نفسِهِ و عِیالِهِ »، آنوقت به خاطر همین مطلب بدبینیهای به پروردگار عالم پیش میآید.حقوقی را که در مالش هست، پرداخت نمیکند و نسبت به پروردگارش بدگمان شده، یقین را از دست داده و نسبت به نفس و عیال خودش نگرانی ایجاد میکند.
«مَخافَةَ إقتارِ رِزقٍ و سُوءِ یَقینٍ بالخَلَفِ مِنَ اللّه ِ تبارکَ و تَعالى». رزق را کم میبیند و میترسد. خودش و خانوادهاش را در تنگنا قرار میدهد و مدام ناراحت است.
البته من نمیگویم ولخرجی خوب است، اتّفاقاً انسان باید مقتصد باشد. مقتصد و میانه رو بودن خیلی عالی است. ولی گاهی انسان به واسطه ظنّ و گمان بدش، زندگی را برای خود و خانوادهاش تلخ میکند.پروردگار عالم هم بیان فرمود: «أنا فی ظنّ عبدی»، من در ظنّ و گمان بندهام هستم. همانطور که با من ظنّ و گمان داشته باشد، من هم همانگونه با او برخورد میکنم. این یک نکته بسیار مهم است.
پس گاهی انسان به پروردگار خودش در این نعمتها بدبین میشود و یقین او، یقین بدی میشود. در حالی که نمیداند همه چیز از جانب خداست. امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «لِکُلِّ ذِی رَمَقٍ قُوتٌ»[4]، هر کس که جاندار است و رمقی دارد، خدا برای او قوت و روزی قرار داده است. لذا هر جانداری، رزق و روزی دارد.
علّت وسعت رزق احمق
حضرت در جایی دیگر فرمودند: «اُنظُرُوا إِلى النَّملَةِ فی صِغَرِ جُثَّتِها ، و لَطافَةِ هَیئَتِها ، لا تَکادُ تُنالُ بلَحظِ البَصَرِ (النَّظَرِ) ... مَکفُولٌ برِزقِها ، مَرزوقةٌ بوَفقِها ، لا یَغفُلُها المَنَّانُ ...»[5]، این مورچه را با این جثّه کوچک و لطافت هیئتی که در وجودش هست و اندامی که دارد، نگاه کنید. اینطور نیست که پروردگار عالم یک لحظه او را رها کند و به او نگاهی نکند.پروردگار عالم کفالت رزق او را داده است که این، رزق دارد و موفّق در رزقش هم هست که رزقش را با زحمت به دست میآورد. خدا به او گفته حرکت کن، امّا رزقش را خودش به او مرحمت میکند. لذا رزق را پروردگار عالم میدهد.
همانطور که بیان کردم:خداوند گاهی رزق احمق را بیشتر میدهد، حالا روایتی را که به این مطلب اشاره کرده، بیان میکنم و آن، این است: «أوحَى اللّه ُ تعالى إلى بعضِ أنبیائهِ : أ تَدرِی لِمَ رَزَقتُ الأحمَقَ؟»[6]، پروردگار عالم به پیامبران خود وحی فرموده که آیا میدانید چرا به احمق روزی میدهم؟ « قالَ : لا » گفتند: نه. فرمود: « لِیَعلَمَ العاقِلُ أنّ طَلَبَ الرِّزقِ لَیسَ بِالاحتِیالِ»، چون طلب رزق به چارهاندیشی نیست که کسی مدام فکر کند من خودم هستم.
یا این که امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) در جای دیگری میفرمایند:«لو جَرَتِ الأرزاقُ بالألبابِ و العُقولِ ، لَم تَعِشِ البَهائمُ و الحَمقى»[7]، اگر رزق و روزیها به سبب عقل بود که فقط خردمندان و صاحبان عقل از او بهرهمند شوند، اصلاً دیگر احمق و چهارپا و بهائم دیگر رزقی نداشتند.
حضرت صادق القول و الفعل(صلوات اللّه و سلامه علیه) هم فرمودند: «إنّ اللّه َ تعالى وَسَّعَ أرزاقَ الحَمقى»[8]، نه تنها خداوند طبق روایت قبلی به احمق و ... هم رزق میدهد، بلکه طبق این روایت، گاهی رزق احمقها بیشتر هم هست. مثلاً میبینید کسی اصلاً سوادی ندارد، امّا دارالتّجارههایی هم دارد. چرا؟ « لِیَعتَبِرَ العُقَلاءُ»، تا عقلا عبرت بگیرند.
لذا امام صادق(صلوات اللّه و سلامه علیه) میفرمایند: گاهی خدا رزق احمقها را زیاد میکند تا عقلا عبرت بگیرند. یعنی چه؟ چه عبرتی باید بگیرند؟ «و یَعلَمُوا أنّ الدنیا لیسَ یُنالُ ما فیها بِعَمَلٍ و لا حِیلَةٍ» و بدانند که دنیا نه با تلاش و کوشش به دست مىآید و نه با زرنگى و تدبیر. یعنی اینطور نیست که فکر کنند خودشان هستند که با دو دو تا چهار تا کردن و فکر اقتصادی، رزق به دست میآورند و ... . برای همین خدا میگوید:من گاهی به احمق رزق زیاد میدهم که تو بفهمی اینطور نیست.
ضمانت روزی برای جوینده آن است.
البته منظور این نیست که انسان به دنبال رزق نرود. امّا گاهی پروردگار عالم این مطلب را به عنوان عبرت قرار میدهد که فکر نکند خودش است. خدا به تو گفته: حرکت کن، بگو: چشم. اتّفاقاً این را هم داریم که انسان باید به دنبال رزق و روزی برود، امّا این که انسان فکر کند خودش است که همه این کارها را انجام میدهد، اشتباه است.
امیرالمؤمنین(صلوات اللّه و سلامه علیه) فرمودند: «اُطلُبُوا الرِّزقَ فإنّهُ مَضمونٌ لِطالِـبِهِ»[9]، روزى را بجویید؛ زیرا روزى براى طالب و جوینده آن، ضمانت شده است. پس سفارش شده که باید به دنبال روزی برویم و اینطور نیست که بگوییم: اگر خدا گاهی به احمق بیشتر هم میدهد، پس من اصلاً کاری نکنم.
همه چیز در ید قدرت اوست!
نهایت قضیّه، منظور این است که ما باید واقعاً خداشناس باشیم و بدانیم که خودمان نیستیم. همه عالم به دست خودش است و ما نیستیم. نه در حرکت، نه در ایستادن و ... کارهای نیستیم. البته اشتباه نشود، نمیخواهم طوری بگویم که فکر کنید جبری هستیم. بعضی از مطالب را که اولیاء بیان کردند، نمیشود بیان کرد، چون ما قدرت درک آنها را نداریم و متأسّفانه یک موقع برداشتمان چیز دیگری میشود. امّا اصلاً ما هیچ اختیاری در عالم نداریم. فقط گفتند حرکت کن، میگوییم: چشم، دیگر این که کجا چطور میشود؟ آن شب چه خواهد شد؟ و ... را نمیدانیم.
مطلبی را بیان کنم که به هیچ صورتی باورمان نمیشود، امّا بد نیست بیان کنم چون حداقل وصف العیش، نصف العیش است. سلطانالعارفین، ملّافتحعلی سلطانآبادی عظیمالشّأن که علم غیب میدانست و چندین مرتبه راجع به علم غیب ایشان صحبت کردیم؛ آینده را میدیدند. ایشان میدانستند در نامه بسته شده، چه نوشته شده و حتّی میگفتند: در فلان سطر آن خط خوردگی دارد!
ایشان در عالم مکاشفه به یکی از آقایان فرموده بودند: من فردای خودم را میدیدم که حتّی مثلاً دو یا سه مرتبه به محاسنم دست میزنم. عبد خدا اینگونه است. هر چند ما این را نمیفهمیم و میگوییم: اگر همه چیز تعیین شده است، پس ما چه کارهایم؟! چون نمیفهمیم یعنی چه، گاهی هم این إنقلتها را میآوریم. یک سری از مطالب، تبیینی نیست، بلکه رسیدنی است.
لذا بارها و بارها این مثال را بیان کردم که اگر پنجاه یا شصت سال پیش میگفتند: با یک شیء کوچک (از این تلفنهای ماهوارهای که الآن موجود است) یک نفر در این طرف دنیا با یک نفر دیگر در آن طرف دنیا حرف میزند و همدیگر را هم میبینند؛ باورمان نمیشد. میگفتیم: این فرد حرفهای غیرعقلایی میزند.
کار اولیاء خدا هم تا ما به آن نرسیم، برای ما غیرعقلایی است. چگونه است که میتواند فردای خود را ببیند؟!اگر فردای خود را میتواند ببیند، پس خودش چه کاره هست؟! پس اختیاری از خودش نداشته است! امّا اتّفاقاً او از خودش اختیار دارد، امّا براساس مطالبی که جورچین میکند، با این حالش معلوم است فردا چه اعمالی را انجام میدهد و این، اختیار اوست که ما درک نمیکنیم. اینها رسیدنی است و بیشتر از این هم نمیشود توضیح داد.
بزرگترین نعمت پروردگار عالم
لذا در اینجا میفرماید: «إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً »، نفرمود: «نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ لی فی صِغِر سن »، بلکه با عنوان تربیت کننده و پرورشدهنده آورد، «رَبَّیْتَنِی». مربّایی هم که میخوریم، به همین علّت نامیده شده که ما آن را پرورش میدهیم. لذا ما هم به عنوان مربّا یعنی تربیت شده هستیم.
«إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً »، من را در انواع نعمتها و احسان خود پرورش دادی، در حالی که من کوچک بودم. اوّلاً همه نعمتهای خدا، خودش نوعی احسان ذوالجلال و الاکرام است. امّا نعمتها فراوان است که مقداری از آن را در جلسه آینده بیان میکنیم. پس این احسان و لطف پروردگار عالم است که به ما نعمت میدهد و إلّا ما اصلاً قابلیّت نداریم. خود خلقت ما احسان خداست. خود رزق دادن خدا، احسان خداست. اصلاً خود خلقت مورچه، برای خود مورچه، لطف و احسان خداست. هرچه خدا خلق میکند، لطف و احسان است. نعمتهایی که مرحمت میکند، همه احسان است که عرض کردیم بزرگترین نعمت هم وجود خود انسان است.
کما این که دیدید از یک جهت در اصطلاح عامیانه هم میگویند: بالاترین نعمت سلامتی است؛ چون تا خود انسان مریض نشود، یا یک کسی را در بیمارستان و یا گوشه خانه افتاده باشد، نبیند که حتّی گاهی نمیتوانند بیرون برود و باید او را تر و خشک کنند، نمیفهمد و تازه آن موقع قدر سلامتی را میداند. موقعی که سالم جوان است، سالم است، خیلی قبراق است، یک مواقعی ناشکری هم میکند، میگوید: یک عدّه دارند و .... . آن موقع چون مدام روی دو پایش راه میرود، میرود، میآید و همیشه بدو بدو میکند و خیلی تیز است، اصلاً نمیفهمد این قدرتی که الان دارد، یک موقعی دیگر نیست. پا به سن که بگذاری، باید یک نفر دیگر که دست تو را میگیرد و میبرد، قدمهایش را آرام آرام، اندازه قدمهای تو کند که بتواند تو را بکشد و ببرد. امّا این الان نمیداند و فکر میکند همیشه اینطور است. مثل بچّه که دائم شیطنت میکند، انسان هم که بزرگ میشود، فکر میکند همین است. در حالی که این بالاترین نعمت است که خدا به تو داده امّا از این نمت طور دیگری استفاده میکند.
پدر و مادر، ابزاری واجب الاحترام!
پس اینجا به پروردگار عالم میگوییم: خدا! تو مرا در این نعمتها پرورش دادی «رَبَّیْتَنِی» و من خودم نبودم، «فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً» در حالی که کودک بودم. لذا پدر و مادر هم ابزار هستند. البته ابزار بودن پدر و مادر به این معنی نیست که خدای ناکرده من به پدر و مادرم بیاحترامی کنم. خود خدا فرموده: باید به این ابزار احترام بگذاری و حرمتشان را داشته باشی، آن بحثش جداست که خیلی هم مهم است.
لطافت روح اولیاء در ذبح گوسفند!
حالا روح لطیف بعضی از اولیاء و بزرگان را عرض کنم که چه حالی داشتند. خدا آن حافظ کلّ قرآن، مرحوم حاج کاظم ساروقی را، که یکدفعه حاظ کلّ قرآن شد و جریاش میدانید، رحمت کند. خیلی از آقایان علما هم که بعضاً الان هم هستند، مثل آیتالله العظمی مکارم و دیگران، آن موقع که جوان بودند، ایشان را امتحان کردند. قرآن را با بعضی از حروف عربی مینوشتند و نشان او می دادند، میگفت: این کلمهاش قرآن است و این نیست. میگفتند: از کجا میفهمی؟! میگفت:این کلمه نور دارد.
یکی از آقایان که الان هم در قید حیات هستند، برای من نقل کردند که به ایشان عرض کردم: آقا! شما ضمن این که خیلی رعایت لقمه را میکردی، چه کردی؟
چون ایشان در زمین کشاورزی که داشته خیلی رعایت میکردند. حتّی گاهی یک مقداری از زمین خود را برداشت نمیکردند و به دیگری میدادند که نکند باد، از گندم او، چیزی این طرف آورده باشد؛ یعنی اینقدر لقمه را رعایت میکردند که خیلی مهم است و اثر دارد.
لذا حاج شیخ عبّاس قمی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم، حسب فرمایشات معصومین در مفاتیح آورده است که افطارتان را به لقمه حلال باز کنید.
عزیزان! لقمه خیلی مهم است. درک معرفتی انسان را هم لقمه بالا میبرد. خلّص کلام: اگر لقمه خراب شود، خیلی چیزها خراب میشود، البته الان بحثم لقمه نیست ولی تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!
ایشان گفته بود: یکی از مطالب ما این بود که گوسفندی که همیشه به ما شیر میداد، دیگر طوری شده بود که بچّهدار نمیشد و گفته بودند: باید ذبحش کنید. پرورشدهندهای که من داشتم، پدرم، گفته بود: این را میدهیم به دیگری ذبح کند، ما از این نعمت گرفتیم و شیر خوردیم؛ این بیادبی است که ما این را ذبح کنیم و گوشتش را هم بخوریم! توجّه کنید که او یک آدم بیسواد است امّا روح لطیف و معرفت دارد. اینها به سواد نیست، به چیز دیگر است.
آنوقت ما درب خانه پروردگار عالمی که «رَبَّیْتَنِی» ما را پرورش داده، آن هم «فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ»، با تو بد رفتار میکنیم!
پدر او راجع به یک حیوانی که خدا برای انسان مقدّر کرده هم از شیرش، هم از گوشتش، هم از پوستش بهرهبرداری کند، چون به او شیر میداده، گفته: ما این را ذبح نمیکنیم و در ذبح به دیگری میفروشیم.
پس پرورشدهنده من در کودکی خداست، «وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً» و در بزرگی هم مرا سربلند کرد و نام نیکو داد.آنوقت میفرماید: «فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ » که اصلاً سرّ این که این مطالب از لسان معصوم بیان میشود که ما به پروردگار عالم عرضه بداریم، این است که اوّل بگوییم خدا! من میدانم تو در کودکی لطف کردی و بزرگ هم که شدم، تو محبّت کردی و اسمم را بالا بردی و اصلاً من نبودم، همه اینها لطف تو بوده، پس حالا آخرت را هم باید خودت عنایت کنی، عمل من نیست. اگر تصوّر کنم آخرتم به عمل است، اشتباه است. « وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ » آنجا هم من به عفو و کرم تو نیاز دارم، پس خودم نیستم که حالا إنشاءالله در جلسات آینده بیان خواهیم کرد.
پروردگارا! ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.
[2].بحار الأنوار : ١٠٣/٢١/١٢ .
[4].الأمالی للصدوق : ٣٩٩/٥١٥ .
[5]. نهج البلاغة: الخطبة١٨٥.
[6]. شرح نهج البلاغة : ٣/١٦٠ .
[8]. بحار الأنوار : ١٠٣/٣٤/٦٣ .