شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 17رمضانالمبارک 1435 جلسه: شانزدهم 24/04/93
«إِلَهِی رَبَّیْتَنِی فِی نِعَمِکَ وَ إِحْسَانِکَ صَغِیراً وَ نَوَّهْتَ بِاسْمِی کَبِیراً فَیَا مَنْ رَبَّانِی فِی الدُّنْیَا بِإِحْسَانِهِ وَ تَفَضُّلِهِ وَ نِعَمِهِ وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ»
اتّصال بیشتر در این دنیا و دست خالیتر در آخرت!
در مورد این که فرمود: «ربّانی فی الدنیا»، توضیحات مفصّلی دادیم که معلوم شد در دنیا هیچ کاری را خودمان انجام نمیدهیم و پرورش دهنده همه اعمال، ذوالجلال و الاکرام است؛ یعنی اینطور نیست که او فقط در کوچکی ما را پرورش داده باشد، لذا بعد از «ربّیتنی فی نعمک و احسانک صغیرا»، فرمود: «ربّانی فی الدنیا باحسانه و تفضّله و نعمه».
بعد بیان کردیم: با توجّه به این مطلب در ادامه بیان میفرماید: خدا! خودت من را در فردای قیامت به عفو و کرمت اشارت دادی، وَ أَشَارَ لِی فِی الْآخِرَةِ إِلَى عَفْوِهِ وَ کَرَمِهِ». اگر همه اعمال من ناحیه الله است و او اعمال خوب را عنایت کرده و پرورش فرموده و این هم از لطف و کرمش بوده، پس معلوم است هر که در این دنیا بیشتر متّصل به پروردگار عالم بوده، در آخرت دست خالیتر است، چون نمیتواند ادّعا کند که برای من است، «ربّانی». هر چه بود، او پرورش داده و فردای قیامت هم باید با عفو و کرمش برخورد کند. لذا ولو به لحظهای با حساب و کتاب برخورد نمیشود.
به فضل الهی به فرازهای بعدی که برسیم، در فراز «أین عطایاک الفاضلة»، روایاتی را بیان میکنم که اصلاً تمام آن چه از خوبیها که پروردگار عالم مرحمت کرده، فضل پروردگار عالم است و انسان باید به حقیقت تهی، صفر و فقیر بودن خودش را درک کند، «یا ایّها الناس انتم الفقرا الی اللّه» .
در هیچکدام از اعمال ما، ثواب نیست!
لذا اگر فردای قیامت دیدیم هیچ چیزی نداریم، تازه برندهتریم، چون امیدمان به اعمال نیست. بیان کردیم: ما تکلیف مداریم؛ یعنی فقط تکلیفمان را انجام میدهیم و اینطور نیست که بخواهیم به واسطه این اعمال، ثوابی جمع کنیم.
اصلاً ثوابی هم که خودشان در روایات، برای اعمال، فرمودند؛ باز از باب لطف و کرم و تفضّل و احسان خودشان است و الّا ما از باب وظیفه داریم انجام میدهیم. در هیچ عمل ما، چه آن اعمالی که به ظاهر وجوب است و چه مستحبّات که حبّ است، ثواب نیست. ثواب را او میدهد. در هیچ کدام، اظهار به این که من این عمل را انجام دادم و طلبی دارم؛ نیست. انجام اعمال، من ناحیه الله لطف است و ما از خدا طلبکار نیستیم؛ چون همه چیز از خود خداست و حتّی این اعضاء و جوارح هم برای خود خداست.
خوابمان هم برای خداست!
میدانید خواب هم برای خود خداست. خودش است که خواب شما را تنظیم کرد تا در شبهای ماه مبارک رمضان، بیدار باشید و به مجلس مناجات بیایید. شما هیچ موقع این وقت شب بیدار نبودید (الّا قلیلا). پس خودش بدن شما را تنظیم کرده، خودش شما را آورده و خودش هم خواب تان را گرفته است.
آن مرد الهی، سلطان العارفین، آیتالله ملّا فتحعلی سلطانآبادی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) - که بیان کردیم علم غیب میدانست و وضعیت آینده شیخ فضلالله نوری، آن شیخ بزرگ و باعظمت و آن آیت عظمی را پیشبینی کرد - یک جمله بسیار زیبا و عالی دارد. ایشان میفرماید: این که پیامبر فرمودند: «نومکم فیه عبادة»، یک چیز دیگر را هم میخواهند به ما بفمانند و آن هم این که حتّی خوابتان هم دست خدا است.
اولیاء خدا و آنهایی که ظریفبین و دقیق هستند و خوب میفهمند، با کلماتی که مِن ناحیه الله و مِن ناحیه العصمت تبیین میشود، با لطافت برخورد میکنند.
لذا ایشان فرمودند: یک پیام از پیامهای «نومکم فیه عبادة» این است که میخواهند بفرمایند: خوابتان هم برای من است. صورت ظاهر خواب برای من و شما ارزش ندارد و معمولاً وقتی متخلقین به اخلاق الهی عمرمان را برای تنبّه ما تقسیم بندی میکنند، میگویند: تا پانزده سال که بچّهایم، تقریباً یک سوّمش را هم - به قول بعضی که میگویند: باید هشت ساعت بخوابید - در خواب هستیم، از پانزده تا بیست هم گاهی در جهالت جوانی هستیم، چون شباب موقعی است که مثلاً هوش کامل نیست. بعد میگویند: اگر شصت یا هفتاد سال عمر کنیم، نهایتاً ده، پانزده سال آن مدّنظر خواهد بود که حالا آن را هم باید ببینید چقدر عبادت است و چقدر کار میکنید که حواستان به عبادت نیست - البته اگر کار هم برای خدا باشد، آن هم عبادت است -
لذا یک معنی دیگر «نومکم فیه عباده» این است که پروردگار عالم میخواهد بفرماید: عبد همیشه در حال عبادت است و حتّی خوابش هم عبادت است. یعنی این طور نیست که فقط وقتی در نماز قرار گرفت، عبد باشد، بلکه عبد بما هو عبد در همه حالات عبد است. بخوابد، عبد است. بیدار باشد، عبد است. برای خدا غضب کند، عبادت است. برای خدا ترحّم کند، عبادت است.
جملهای میخواهم بگویم که شاید این جمله برای بعضی خوشایند نباشد، امّا میتوانید بگردید و ببینید - من مخصوصاً بعضی مطالب را اشارتاً میگویم که به خصوص شما جوانهای عزیز بگردید و ببینید - امیرالمؤمنین میفرماید: حتّی بیتالخلا رفتن و تخلیه مواد زائد بدن هم خودش عبادت است.
لذا برای آنجا هم آداب داریم که با کدام پا وارد شوی و با کدام پا بیرون بیایی، یا روی سرت چیزی بیندازی، یا وقتی آن فضولات انسانی آمد، دعا بخوانی و بگویی: «اللّهمّ اطعمنی طیّباً فی عافیة و اخرجه منّی خبیثاً فی عافیة».
شاید بگویید: آنجا که خیلی زشت است و جایگاه خوبی نیست! امّا میگویند: عبد بالجد اگر بنده خدا باشد، در همه حالات، در حال عبادت است. در آنجا هم میگوید: خدایا! چون تو گفتی برو این مواد زائد را تخلیه کن، من میروم.
اینها به ما نمیچسبد. البته به این ماه مبارک، حقّ هم داریم که به ما نچسبد. امّا من خودم این جمله را با گوش خودم از زبان آن کنز خفیّ الهی شنیدم که میفرمود: کسی که یبس است، دعایی را بخواند که حالا وقتش نیست بیان کنم و بعد بگوید: خدا! من عبدی هستم که به فرمان تو دارم مواد زائد بدنم را تخلیه میکنم، این را سهل و آسان قرار بده و مرا در این جایگاه عبادت ... .
وقتی این مطلب را فرمودند، به تعبیری چشم ما گرد شد. ما جایگاه عبادت را محراب میدانیم. امّا ولیّ خدا و عبد الهی میگوید: عبد در همه حالات مشغول عبادت است و یکی از آنها، این حالت است.
یکی دیگر هم خواب است که در ماه مبارک فرمودند: «نومکم فیه عبادة».
روضه خواندن و گریه کردن برای ابیعبدالله هم تکلیف ماست!
پس بدانیم که جدّاً همه امور دست خداست و خدا هم دارد ما را پرورش میدهد. خدا حتّی ما را در خوابمان هم پرورش میدهد. کسی که این طور فکر میکند، فردای قیامت هم امیدی به هیچ یک از اعمال خودش ندارد.
یک مطلب خیلی عالی بگویم که این مطلب نه تنها در مورد آیتالله آسیّد ابوالحسن اصفهانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، بلکه در مورد خیلی از بزرگان دیگر از جمله ملّای نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نیز بوده است. وقتی این بزرگان را در عالم مکاشفه یا در عالم رویای صادقه دیدند، اینها سفارش کردند که هیچ چیزی برای ما نماند، جز آن روضه و سلام به ابی عبدالله!
محضر مبارک آیتالله العظمی بهاءالدینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودیم - که چند نفر از آنهایی که آنجا بودند، هنوز در قید حیات هستند - ایشان فرمودند: این روضهها هم برای ما تکلیف است. مگر نفرمودند: «قل لا اسئلکم علیه اجراً الّا المودّه فی القربی». لذا ما اضافه بر سازمان، کاری نمیکنیم، منتها از بس لطف دارند، گفتند: این را جزء همان حبّ شما میگذاریم و حساب نمیکنیم. درحالی که اگر بدانیم همه چیز به واسطه آنهاست، میفهمیم که موقع سینه زدن و اشک ریختن هم داریم تکلیفمان را انجام میدهیم. «بکم فتح اللّه و بکم یختم» همه چیز برای آنهاست، غیر از این است؟! خدا اینطور خواسته و فضولی آن هم به کسی نیامده است.
همانطور که در مورد پیامبر بیان شده: «لولاک لما خلقت الافلاک» - که تا اینجا را اهل جماعت هم با ما مشترک هستند - اگر تو نبودی، هیچ چیز را خلق نمیکردم. خداست، قادر است، امّا این، سرّ است. شاید بگوییم: همه ما، همه این منظومه، چه منظومه اوّل، چه منظومه دوّم و ...، همه این عالم به این قشنگی و با این نظمی که خدا در آن قرار داده، همه را برای یک نفر خلق کرده است؟! صورت ظاهر مینشینیم دو دو تا چهارتاهای عقلانی دنیایی میکنیم و میگوییم: مگر میشود؟!
امّا یک سؤال: آیا خالق را شناختی که یکی است؟ اگر شناختی، پس میدانی او قادر است و اگر بخواهد میشود. البته این که حِکم و اسراری دارد و طبعاً پروردگار عالم پشت سر هر مطلبی، دلیل و برهان قرار داده است؛ درست است، چون بارها عرض کردم که در مورد پروردگار عالم میگوییم: «واللّه علیم حکیم»، منتها ما محدود و مخلوق و فعل فاعل هستیم و حضرت حقّ، فاعل و خالق است، ما چه میفهمیم پشت قضیه چیست؟!
چند بار این را عرض کردم که واقعاً اگر میتوانیم، در مورد این آیه تأمّل کنیم، گرچه هر چه بیشتر انسان تأمّل کند، بیشتر گیج میشود، آن هم آیهای است که پروردگارعالم برای حبیبش در معراج فرمود: «قاب قوسین او ادنی» دو قوس یا کمتر! عرض کردم مگر پروردگارعالم جسم است که بگوییم در عرش نعوذبالله و نستجیربالله یک تختی داشته و خود پروردگار عالم آنجا نشسته، آنجایی که هیچ ملکی هم نمیتواند بیاید. حالا پیامبر رفت و رفت، منتها باز هم نتوانست نزدیک شود، دو قوس یا کمتر. فکر بشری خیلی سطح پایین است اگر چنین بگوید، این که قائل شدن جسم برای ذوالجلال و الاکرام است و این به آن «هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن» نمیخورد. خدا که جسم نیست، امّا باور کنید که ما نمیفهمیم که «قاب قوسین او ادنی» یعنی چه.
لذا پروردگارعالم این طور خواسته که «لولاک لما خلقت الافلاک». ما مدیون اهل بیت هستیم، ما مدیون ابیعبدالله هستیم، پس در مورد حبّشان هم داریم تکلیفمان را انجام میدهیم.
آیتالله العظمی بهاءالدینی فرمودند: صورت ظاهرش این است که این تکلیف نیست، امّا بزرگان را که خواب دیدند، از جمله آیتالله مولوی قندهاری، آن کنز خفی الهی، میفرمود - البته این مشهور است - : آیتالله آسیّد ابوالحسن اصفهانی را در عالم رویا دیدند، ایشان فرمودند: من فقط آن سلامهای آخری که در درس میدادم، برایم ماند، چه کسی؟! آن که از آقاجانمان، حضرت حجّت، توقیع دارد! بعد هم فرموده بودند: خیلی هم سخت بود.
ما چه میدانیم؟! این هم لطفشان است والّا ما داریم تکلیفمان را انجام میدهیم.
اعمال ما صالح نیست!
لذا فردای قیامت «و اشار لی فی الآخره بعملی» نیست، اشاره نکردی آخرت من با عملت کار دارم. پس چرا در بعضی از آیات قرآن و روایات میفرماید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»؟ آن عمل صالحات، تکلیف است. تکلیفت را باید به بهترین وجه انجام بدهی، صالح و درست انجام بدهی امّا عند الاولیاء، آخرت برای تکلیف نیست.
بالاخره «عَمِلُواالصَّالِحاتِ» بیان شده و خودشان هم فرمودند: عالم، عالم اثر و مؤثّر است.یکی از خصایص واثر عمل صالح این است که هم دنیایمان آرامش داریم - که انصافاً اینطور هم هست - هم آخرت جزایش را میبینم. از آن طرف هم که بیان میکنند آقا! آخرت به این عملنیست. کدامش درست است؟! اتّفاقاً هر دو درست است. این ضدّین نیست که بگوییم جمع ضدّین محال است؛ این عین تکامل است.
چگونه تکامل است؟ خوب دقّت کنید.إنشاءالله منِ نوار بتوانم فرمایش بزرگان را با زبان الکن در یک سطر بیان کنم. اوّلاً پروردگار عالم از باب تکلیف،از آن که مکلّف است میخواهد عمل را صحیح انجام دهد و نه تنها صحیح بلکه صالح. - صالح این است که برای خود خدا انجام دهد، نه عمل صالحی که مثلاً خوب انجام دادی، مزد بدهند -
حالا فرض بگیریم که عمل را سالم وصحیح انجام دادم و صالح هم بود، نتیجهاش چیست؟ در آیات الهی بگردید که یک جا تبیین کرده باشد که عمل صالح عامل بهشت است؟! نه! آنجاهایی که حتّی عنوان رضوان و جنّات هم هست –لفظ «جنّتی»راعرض کردیم که یک بار بیشتر در قرآننیامده که آن هم برای نفس مطمئنه است که اصلاً در این وادیها نیست امّا جنّات و رضوان تکرار شده است– امّاآنجایی هم که در باب عمل صالح هست، بیان نشده که عامل ورود به بهشت است، یک خصوصیّت عمل صالح این است که در آن هیچ خللی نباشد.
بگذارید یک مثال بزنم، در مثال مناقشه نیست. عیبی ندارد،چون ما با محسوسات و ملموسات سر و کار داریم، باید تمثیل بزنیم.ببینید یک میوهای، فرض یک سیب یا زردآلویی را شما میبینید که بسیار عالی است امّا یکی را هم میبینید که یک دانه لکّه دارد، به تعبیر خود میوه فروشها وازد دارد، این دیگر آن میوه درجه یک و درست و خوب که نیست.
خدا وکیلی کدام عمل انسان هم،بالجدّ صالح است؟ آنجایی که امیرالمؤمنین میفرماید:- کدام امیرالمؤمنین؟ آن امیرالمؤمنینی که در شأن آن حضرت فرمودند:یک ضربت امیرالمؤمنین، در روز خندق افضل از عبادت جنّ و انس است، آن هم من الاوّلین و الآخرین - کسی نمیتواند بگوید دو رکعت نمازم مورد قبول پروردگار عالم است. کسی جرئت کند، برنده است؛ یعنی بالاخره در آن خلل و نقص هست.
لذا عرض کردم از مؤکّدات است که بعد از نماز بخوانید:«إِلَهِی هَذِهِ صَلَاتِی صَلَّیْتُهَا لَا لِحَاجَةٍ مِنْکَ إِلَیْهَا وَ لَا رَغْبَةٍ مِنْکَ فِیهَا إِلَّا تَعْظِیماً وَ طَاعَةً وَ إِجَابَةً لَکَ إِلَى مَا أَمَرْتَنِی إِلَهِی إِنْ کَانَ فِیهَا خَلَلٌ»یک دانه هم نیست «أَوْ نَقْصٌ مِنْ رُکُوعِهَا أَوْ سُجُودِهَا » که دیگر میدانید،اوج نماز خضوع است و خشوعش وإلّا منظور همه نماز است. پس اگر کسی سؤال کرد: چرا فقط رکوع و سجودش را گفته؟ چون میخواهد آن اوجش را بگوید «فَلَا تُؤَاخِذْنِی»از من مواخذه نکن «وَ تَفَضَّلْ» از فضلت برخورد کن «عَلَیَّ بِالْقَبُولِ وَ الْغُفْرَانِ». البته بنده حسب آن که رسیده است که شیخنا الاعظم حضرت مفید عزیز(روحی له الفداء و سلامه اللّه علیه)- آن اخ السّدید آقاجانمان امام زمان است، آن که محمّد بن محمّد بن نعمان بود و خود آقا به ایشان این لقب مفید را دادند و فرمودند: «انت المفید حقّا» و لفظ مفید هبه آقاجانمان، حضرت حجّت به شیخنا الاعظماست، آن که اوّل مرجع دین است - این را در سجده آخر نماز میخوانند، در سجده آخرم میخوانم.
علیایّحال چه کسی میتواند بگوید: عمل من یک نقص هم ندارد؟ پس صالح نیست.
لذا اگر بگوییم که آقا عمل صالحم میخواهد مرابه بهشت ببرد، اوّلاً کسی جرئت پیدا کند و بگوید عملم صالح است که بعد این را بگوید. مثلش را زدم دیگر که اگر یک میوهای بالاخره یک خال هم خرابی داشته باشد، دیگر نمیتوانی به آن میوه درجه یک بگویی، به تعبیری آنتیک و سواکرده و یکدست صالح نیست. نیست.بالاخره درونش فساد و نقص دارد.یک لکه یا خال زده.نمازی هست که کسی جرئت کند بگوید صالح است؟!
خیلی عجیب است! صاحب جامعالسّعادات، آن مرد الهیو با عظمت، آن آیتعظمی، ملا محمّدمهدی نراقی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، میگوید: باید انسان از اعمال به ظاهر صالح خود استغفار کند که هیچ عمل صالحی انسان ندارد.
از همین دنیا به دنبال عفو خدا باشیم، نه اعمال به ظاهر صالحمان!
لذا فرادی قیامت شما با عفو خدا کار دارید و این که عرض کردیم اینها ضدّ هم نیستند، این است. خوشمزگیاش هم این است که انسان بگوید: اصلاً من فقیرم، هیچی ندارم.اگر انسان گفت: من چیزی دارم، اوّلین خطرش این است –این را به ذهنتان بسپارید- که مدّعی میشود. بالأخره میگوید: من یک چیزی دارم، حالا میخواهم بر اساس این چیزم تو با من معامله کنی. بعد آنوقت پروردگار عالم هم میگوید: حالا که ادّعا کردی، ببین این درونش این نقص بوده است. بعد پشیمان میشود امّا بالأخره این ادّعا را کرد دیگر و این ادّعا است که پدر انسان را درمیآورد.
همین ادّعاست که شیطان را بیچاره کرد. شش هزار سال عبادت کرده، به ظاهر پیشتاز بوده امّا مدّعی خودش است و نمیگوید توفیق خداست، «وَما تَوْفِیقِی إِلَّابِاللَّهِ».
لذا اوّلین خطر این که کسی بگوید من دارم عمل آن طرف میبرم، این است که مدّعی میشود و با همین ادّعا خودش را در مقابل پروردگار عالم قرار میدهد. پروردگار عالم میگوید: ببخشید؛ اگر به ادّعاست، من باید مدّعی باشم یا تو؟! تو خودت برای چه کسی هستی؟ اصلاً چه کسی تو را خلق کرده است؟ پررو تازه ادّعا هم میکنی که من فلان عمل صالح را انجام دادم، حالا بفرمایید حساب کنید ببینید چقدر درمیآید! نواقصش را جداکنید، ببینید بالأخره یک چیزی که دارم! آخرش هیچی نداری. مدّعی میشویم و این ادّعا انسان را بیچاره میکند.
پس این را باید بدانیم که چرا «إلی عفوه»است.وقتی گفت نه، من میدانم همهاش گرفتارم. پس در دنیا تو تکلیفت را انجام بده چون دیگر نمیتوانی کاری کنی. دنیا هر چه که تو میخواهی انجام بدهی، تکلیفت است.
لذا خیلی جالب است! پروردگار عالم برای همین که یک موقعی ما در آخرت به دنبال عمل صالحمان نباشیم و دنبال عفو پروردگار عالم باشیم، – که روایت است و روایتش خیلی قشنگ و غوغاست! - میگوید: از همین دنیا عادت کنیم - که تا عادت هم نکنی، به درد نمیخورد - مدام «الهی العفو، الهی العفو» بگوییم؛ یعنی من از همین دنیا عفوت را میخواهم.
عادت کردن اولیاء به تلقین
عزیز دلم! تلقین هم که برای میّت میخوانند، القاء آن چیزی است که در دنیا داشت و الّا رک و پوستکنده حسب فرمایشات بزرگان و اولیاء خدا که درست هم فرمودهاند، تلقین برای آن کسی که اصلاً نمیدانسته ربوبیّت چیست، فایده ندارد. حالا بگو «من ربّک»، چطور میخواهد بفهمد؟! او این «من ربّک» را نمیفهمد. شما آن چیزی که در قبل بوده را حالا دوباره داری به او القاء میکنی، تلقین این است.«من نبیّیک»؟ چقدر در دنیا با پیغمبر آشنا بودیم؟! فقط ولادت و شهادتشان را میدانیم.
دیشب عرض کردم تا به ما بگویند شهدای کربلا، میگوییم: هفتاد ودو شهیدند. بگویند: حالا اسم ببرید، میگوییم: حضرت علی اکبر، حضرت ابالفضل العبّاس که به عنوان سپهسالار است، حضرت قاسم ابن الحسن، حضرت علی اصغر، برادران ابالفضل العبّاس، حرّ،عون و غلام امام حسین، وهب ونهایتاً چند نفر دیگر را بتوانیم. حالا روی هم اینها که شما شمردیم مثلاً شد ده پانزده تا میشود. مگر نمیگوییم: هفتاد و دو تا.پس مابقیاش چه؟هفتاد و دو تن چه کسانی هستند؟ فقط اسم بده. گاهی ما حتّی اسمشان را هم نمیدانیم.
حالا با پیغمبر ما چطور هستیم؟ «من ربّک، من نبیّک، من ولیّک»؟ ا کسی که دائم در دنیا با اینها باشد، اصلاً آنجا هم همینطور است. ضمن این که قبلاً گفتم بعضی ازاولیاء خدا و بزرگان شبها برای خودشان تلقین هم میخواندند. اینها که انس داشتند ولی تلقینشان را هم شب به شب میخواندند که عادت کنند.خب ما نمیتوانیم.
خروج تکبّر و فراهم شدن اسباب عفو خدا
حالا خوب دقّت کنید. پروردگار عالم گاهی برای این که به بندهاش بفهماند، عمل تو نیست، فکر نکن عمل توست، انسان را مبتلا می کند. امیرالمؤمنین، اسدالله الغالب، علی بن ابیطالب(صلوات اللّه و سلامه علیه) در نهجالبلاغه صدو نود و دوم خطبه جملهای میفرمایند که خیلی عالی است. میفرمایند: « وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ » پروردگار عالم بندههایش را به انواع گرفتاریها دچار میکند.برای چه مبتلاشان میکند و این ابتلایشان برای چیست؟ «وَ یَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ »که در حقیقت عامل بشوند به اقسام جهد و کوششها ، «وَ یَبْتَلِیهِمْ بِضُرُوبِ الْمَکَارِهِ ».
عرض کردم به ما میگویند شما طبق برنامه برو جلو و خودشان هم یک جورچین درست میکنند کهبندگان با دو دو تا چهارتاهای دنیوی جلو بروندامّاگاهی خدا یک دفعه همانجایی که اینها خودشان برنامهریزی کردند،قطعش میکند و دیگر انسان نمیفهمد که چه کار کند. پروردگار عالم با این شلّاقها میخواهد بگوید که حواستان را جمع کنید و یک دفعه بیدار شوید، «نبّهنی فیه عن نومة الغافلین»، مبتلایشان میکند.
«إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ » اوّل مطلب این مسئله هم این است که تکبّر را از قلبهاشان خارج کند، نگویند: عمل ما بود، تدبیر ما بود، روش کاری ما بود.
همین سردار، شهید حسن باقری(اعلی اللّه مقامه) اصلاً نه دوره اطلاعات خوانده بود و نه چیزی - خدا به او لطف کرده بود که نشان دهد جنگ حق و باطل اینگونه است - ولی همیشه هم مطالبی که ایشان میگفت درست بود. ولی یک جایی ایشان خراب کردو آن نقشهای که بود یا به تعبیری آن جورچین، جور در نیامد -من الان دقیقاً در خاطرم نیست که کجا بود ولی این را میدانم که اینطور شد – لذا این پروردگار عالم است که میخواهد بگوید، یک موقع فکر نکنی که خودت هستی.
«إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ » خدا این اقدامهای ناخوشایند و این کارها را انجام میدهد برای اینکه «وَ إِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِی نُفُوسِهِمْ»، بفهمندکه درون خودشان ذلیلند و احسان ذلیل بودن را در درون خودشان کنند « فِی نُفُوسِهِمْ » بدانند ذلیل و خوار هستند.
بعد چه؟ «وَ لِیَجْعَلَ ذَلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ»خدا به واسطه این ابوابی را از فضل خودش برای اینها باز کند.میگوید: من با این جورچینی که خود خدا هم گفته بود، کارهایم را کردم و یک دفعه نشد. بعد آنجایی که ناامیدِ ناامید شدی، میبینی باب فضل پروردگار عالم برایت باز میشود. « وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِه » خداوند اسبابی را برای بخشایش و عفوش درست کند.
ابتلا برای فراموشی اعمال صالح!
اینجا هم میگوییم: «و اشارلی فی الاخره الی عفوه و کرمه» ، خدا تو به من گفتی، فردای قیامت هم یک وقت نگویی عمل من، همان فردای قیامت هم اگر میخواهی عبد باشی و زیرک باشی، من راهش را جلوی پایت میگذارم. چون عرض کردم دعا به صورت ظاهر از زبان معصوم است ولی باز خدا به زبان معصوم جاری کرده که باید اینطور دعا کنی. « و اشار لی»به من اشارت دادی که در آخرت من از عفو و کرم بخواهم، «فی الآخره الی عفوه و کرمه». فردا نگویم که خدا تو گفتی این دستت که میدهد،دست دیگرمتوجّه نشود امّاخدا تو که خبر داری من کاری برای کسی کردم و تا آخر عمرم هم به کسی نگفتم با اینکه شیطان وسوسه کرد.
وسوسه شیطان چطور است؟ میآید میگوید: فلانی وضعش ناجور است، برایش کمک جور کن. بعد میگوید که اگر اینطور بگویم، نمیگویند فلانی چرا خودش کمک نمیکند؟! لذا بر دیگران میگوید: ما یک کاری کردیم، شما هم اگر می توانید کمک کنید امّا همان اوّلش را که گفتی خراب شد.
روایتش را خواندم که یکی از صحابه حضرت صادق(علیه الصّلوة و السّلام)نزد حضرت آمد و عرضه داشت که فلانی وضعش ناجور است، دوستان کاری کردند و ما هم یک مقدار ناچیز کمک کردیم. میگویند که حضرت یک دفعه خشمگین شد و روی دو پا نشست - که من چون روایتش را مفصّل در درس اخلاق خواندم، دیگر بیان نمیکنم - بعد حضرت با تشر فرمود که چرا او را اذیّت میکنی؟ آن فرد تعجّب کرد که مگر من چه کار کردم؟!
آقای مهربانیها با خشم شروع کرد به صحبت و گفت: مگر قرآن نخواندی، «لاتُبْطِلُواصَدَقاتِکُمْبِالْمَنِّوَالْأَذى»، صدقاتتان را با منّت گذاشتن و اذیت کردن از بین نبرید.
گفت: آقا! خدا شاهد است که ما به او نگفتیم و داریم به شما میگوییم.
حضرت فرمود: من اگر فردا، تو را با او در یک مجلسی ببینم، میدانم که تو به او کمک کردی و همین برای او اذیّت است. - ببینید چه نکته ظریفی را حضرت بیان فرمودند - همین که من با دیدن او بفهمم که او به تو مدیون است، برای او اذیت است.«لاتُبْطِلُواصَدَقاتِکُمْبِالْمَنِّوَالْأَذى».
پروردگار عالم میخواهد بگوید که یک موقعی فردای قیامت فکر نکنی که عمل توست، « وَأَسْبَاباًذُلُلًالِعَفْوِه » اینها برای این است که عفو خدا را ببینی.
ممکن است انسان بگوید: خدایا! خودت یادت هست که چقدر خودم را کنترل کردم و هیچ نگفتم تا این در سینهام ماند و مردم. حالا جزای این چیست؟ حتّی نفهمیده که اشتباه کرده!خدا میگوید: اصلا! گاهی مبتلایتان میکنم و میگویم بگویید. البته اشتباه نشود، نمیخواهم بگویم حتماً باید خطا کنیم.من بلد نیستم و نمیدانم به چه زبانی بگویم، شما فرمایش اولیاء را اشتباه برداشت نکن. من نوارم، امکان دارد گاهی به نوار خش بیافتد و نتواند درست تبیین کند امّا شما درست درک کن چه عرض میکنم. نمیخواهم بگویم که واقعاً باید انسان حتماً خطا کند ولی بالاخره لطف پروردگار عالم است که یک موقع فردای قیامت من نگویم آن عمل صالحی که هیچ احدی هم نفهمید، تا آخر هم در سینهام نگاه داشتم و بردم، گاهی هم شیطان وسوسهام میکرد که بگویم مثلاً من دست فلانی را گرفتم که تمامش را هم خراب کنم. حالا خدایا آن کجاست؟ خدا میگوید: من در دنیا مبتلایتان میکنم که فردای قیامت اصلاً دنبال اعمال خودتان نباشید. خیلی بی رودربایستی، فردای قیامت راستی راستی باور کنید که دستتان خالی است تا برنده شوید. این یک مطلب که نکته بسیار مهم است.
إنشاءالله این «کرمه» را هم بتوانیم فردا بیان کنیم.
اعتماد نداشتن اولیاء به خود!
پس حسابمان را معلوم کنیم. این دنیا که حساب را بیان فرمودند، خودش پرورش داده. آن دنیا چه؟ معلوم است آن دنیا هم داریم از پرورشهای خدا میبریم - دارم خلاصه خلاصهاش را میگویم - پس باز هم ما طلبکار نیستیم. ولو بگیریم خیلی هم صالح انجام دادیم، چون خودش پرورش داده، پس طلبکار نیستیم. آن دنیا هم باید دنبال عفوش بگردیم «و اشار لی فی الاخره الی عفوه» نه دنبال این که فلان عمل من چقدر ارزش دارد. اگر اینطور شد، بیچارهایم امّا اگر گفتم خدا دستم خالی است،بردیم.
لذا اولیاء خدا راست گفتند دستشان خالی است. من و شما میگوییم: آنها شکست نفسی میکنند. بله، نسبت به ما از یک جهتی هم درست میگوییم.اینها دوطرفه است، هم اینطرفش درست است و هم آنطرف. از یک جهت ما درست میگوییم، چون آنها نسبت به ما خیلی عمل انجام دادند و دارند شکست نفسی میکنند امّا از یک طرف هم آنها موقعی که دارند میروند و میگویند: ما دستمان خالی است،درست میگویند. اولیاء خدا یک مواقعی آخر عمرشان گریه میکنند، میگویند: برای ما دعا کنید، دست ما خالی است. میگوییم: چطور دست اینها خالی است؟! این همه نماز شب، این همه مطالب، تا بوده که این با گناه قهر بوده که هیچ، گناه هم با این قهر است و میترسد به سمت این بیاید. چطور دارد میگوید که دستم خالی است؟! راست میگوید دستش خالی است، چون همه را خدا پرورش داده.
آیتالله العظمی بهجت اگر به خودش بود - به ساحت قدس ایشان جسارت استامّا اگر به خودشان بود - واقعاً آیتالله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب میشد؟! ابداً. لطف و عنایت خداست، فضل پروردگار عالم است، خدا نگهش داشته و پرورشش داده، «ربانی فی الدنیا» را فهمیده است. پس حالا میگوید: دستم خالی است. راست هم میگوید، دستش خالی است. چون اگر ادّعا کند من آن کسی هستم که خیلی جوانها به واسطه من هدایت شدند، تمام است.
البتهمعلوم است که ایشان ادّعا نمیکند، چون کسی ادّعا کند معلوم میشود اصلاً نفهمیده عارف بالله یعنی چه و عارف نبوده.تازه عرض کردم خدا شاهد است اولیاء خدا و عرفا اینطور هستند که اصلاً ناراحت میشوند که در دنیا معروف میشوند. تازه یکی از مطالبشان این است که میگویند پروردگار عالم دارد به این طریق بلای سنگینی سر مادرمیآورد که ببیند ما جایی میلنگیم یا نه. شیطان، ابلیس ملعون هم که ایستاده ما یک جا خطا کنیم. هرکه بالاتر باشد، اگر یک لحظه سقوط کند، معلوم است از آن بالا وقتی زمین بخورد، بد زمین میخورد.
لذا دائماولیاء خدا هرچه از عمرشان میگذرد، گریه و ناله بیشتر، ترسشان بیشتر. ما شاید بگوییم: بابا! چقدر از خدا میترسی؟!مداممیگویی: ترس دارم! ترس دارم! عالم را و همه اطرافیانتان را هم ترساندی از بس گفتی ترس دارم، امّا واقعا ترس داشتند و میترسیدند که نکند الان یک لحظه یک طوری بشود که من بدبخت شوم، «خَسِرَالدُّنْیاوَالْآخِرَةَذلِکَهُوَالْخُسْرانُالْمُبِینُ» بشوم.
آیتالله العظمی بهجت تا موقعی که از دنیا نرفت، به خودش ولو به لحظهای اعتماد نداشت.نه فقط آیتالله العظمی بهجت، چون شما با ایشان آشنایید من ایشان را مثال میزنم. همه بزرگان و اعاظم ما، امام راحل و عظیم الشّأن ما، تا موقعی که از دنیا نرفتند، به خودشان اعتماد نداشتند.
بله، امام در وصیّتنامهاش هم نوشت: با دلی آرام و قلبی مطمئن، امّا آن هم امر بوده که به آن سبک بنویسد که بدانید هرکه خدایی شد، این طور میشود ولی باز هم ته دلش میگوید: نکند ... ؟! لذا توسّلشان بیشتر، اشکشان بیشتر، گریهشان بیشتر، نالهشان بیشتر. حالات امام را که حاج سید احمد آقا بعد از امام بیان کرده،بخوانید. میگوید: من علی آقا – آسیّد علی آقا که ماشاءالله الان خودش مردی است- را پیش ایشان بردم، گفت: ببر احمد، نمیشود. لذا اینطور هستند.
خدایا! ما را از خواب غفلت بیدار بگردان.