شرح دعای ابوحمزه ثمالی
شب 29 رمضانالمبارک 1435 جلسه: بیست و پنجم 05/05/93
«مَعْرِفَتِی یَا مَوْلَایَ دَلِیلِی عَلَیْکَ وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ»
حبّ و بغضی که واجب است!
در جلسه گذشته بیان شد: این که اساس، حبّ است، حبّ، خودش دین است و حبّ، عامل شفاعت است؛ دلیلش این است: «ربّانی فی الدّنیا»، خداست و انسان به عملش امید ندارد.
لذا «وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ» مخصوص مذنبین نیست، بلکه مخصوص همه است. اولیاء خدا میدانند و ای بسا بهتر از ما بدانند - که همینطور هم است - که شفاعت حقیقیّه حبّ است، نه به عمل. نهایتاً یک کد اساسی بیان کردیم و آن، این که عمل ما، تکلیف است.
منتها سؤال این است: حبّ پروردگار عالم چگونه به وجود میآید؟ بالاخره انسان باید به دنبال حبّ خدا باشد.
اوّلاً پیغمبر اکرم، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان میفرمایند: «الحُبُّ فی اللّه ِ فَریضَةٌ و البُغْضُ فی اللّه ِ فَریضَةٌ»[1]، اصلاً حبّ و بغض برای خدا، هر دو، واجب و فریضه است.
حبّ، یک خصوصیّتی دارد که اگر انسان، محبّ کسی شد و بعد از آن، دید شخصی نسبت به محبوبش، بغض و کینه دارد، او هم نسبت به مبغض محبوب، بغض در وجودش باشد.
خوب دقّت بفرمایید، ببینید جورچینی که میچینیم چیست. اصلاً این، اقتضای حبّ است که وقتی انسان، محبوبش را دوست دارد و متوجّه شد که کسی به محبوبش، بغض دارد، او هم نسبت به آن شخص بغض پیدا میکند.
در مقابل نور، ظلمت است. در مقابل هدایت، انحراف است. در مقابل خوبی، بدی است. در مقابل حبّ هم بغض است. لذا میفرمایند: حبّ فی الله، فریضه و واجب است. پس بغض فی الله هم فریضه و واجب میشود. چون وقتی انسان، کسی را دوست دارد، ببیند کسی با این شخصی که او را دوست دارد، بد است، ناخودآگاه از او بدش میآید. این شدّت حبّ، هر چه بیشتر باشد، بغض و کینه بیشتر است و این یک قاعده است.
شما هر چه حبّتان به اهلبیت بیشتر باشد، بغضتان هم نسبت به دشمنان اهلبیت بیشتر است. شما هر چه خوبیها را بیشتر دوست داشته باشید، از بدیها بیشتر بدتان میآید، حتّی از آن کسانی هم که با خوبی بد هستند، بدتان میآید.
اثر حبّ حقیقی در امر به معروف و نهی از منکر
امّا اگر انسانی باشد که خودش به ظاهر از خوبیها خوشش میآید، امّا اگر مثلاً دید در جامعه بدی به وجود آمده، برایش مهم نیست؛ معلوم میشود که حبّش حبّ حقیقی نیست. چون اگر محبوبش را دوست داشته باشد، بالاخره از آن کسی که دارد با محبوبش مخالفت میکند، بدش میآید. چون محبوب شما، خوبیهاست.
این که معمولاً امر به معروف و نهی از منکر را با هم میآورند، به همین دلیل است. مثل این که در زیارت وارث به وجود مقدّس ابیعبدالله و یا در زیارات دیگر به سایر ائمّه بیان میکنیم: «اشهد انک امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر». چون اگر کسی امر به معروف کرد، صددرصد نهی از منکر هم میکند. لذا اینطور نیست که کسی بگوید من امر به معروف را انجام میدهم، امّا نهی از منکر را کاری ندارم. اگر هم اینطور باشد، معلوم میشود که حبّش به معروف دروغین است.
امر به معروف موقعی است که من حبّ به نیکیها دارم، پس دیگران را هم ترغیب میکنم که به سمت خوبیها بروید. امّا اگر من به ظاهر حبّ به معروف دارم، ولی دیگران را ترغیب نمیکنم، معلوم است حبّ من، حبّ کاذب است. یا اگر من با آن کسی که با حبّ به خدا مخالفت میکند، یعنی امر به منکر میکند، مقابله نکنم و او را نهی نکنم؛ معلوم است که باز حبّ من، حبّ کاذب است.
افضل اعمال، حبّ و بغض در راه خداست!
پس در اینجا که داریم میگوییم: «وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ»، حبّ چیست که عامل شفاعت میشود؟ حبّ، آن است که در نهایت هر آنچه که پروردگار عالم بگوید، بپذیرد. لذا افضل اعمال حبّ فی الله و بغض فی الله است. پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) بیان فرمودند: «أفْضَلُ الأعْمالِ الحُبُّ فی اللّه ِ و البُغْضُ فی اللّه ِ تعالى»[2]، افضل اعمال، حبّ و بغض در راه خداست.
پس مبنا در فردای قیامت همین تولّی و تبرّی و حبّ و بغض است، نه عمل. به این مطلب که مبنا، عمل نیست، در این جلسات به صورت مفصّل اشاره کردیم.
پاسخ خداوند در برابر اعمالی که موسی کلیم فقط برای خدا انجام داده بود!
یک حدیث قدسی در این زمینه در کتاب الدعوات وجود دارد که شیخ حرّ عاملی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم آن را در احادیثالقدسیه آوردهاند. «إنَّ اللّه َ تعالى قالَ لموسى علیه السلام »[3]، ذوالجلال و الاکرام به موسیبنعمران خطاب کرد: « هَل عَمِلْتَ لی عَملاً قَطُّ ؟ »، آیا تا حالا یک عملی را برای من انجام دادی که فقط برای من باشد؟
موسیبنعمران، نبی خدا و رسول معظّم و کلیمالله است. نکاتی را که بیان میفرماید، معلوم است که واقعاً برای خدا انجام داده است و به صورت ظاهر اینگونه است.
« قالَ: صَلّیتُ لکَ »، موسی گفت: خدایا! من برای تو نماز خواندم. انبیاء درست میگویند، آنها مثل ما نیستند. در نمازشان، حواسشان به طور کامل جمع است و میدانند نماز را برای تعظیم و طاعت خدا میخوانند.
لذا در ادامه هم میگوید: «و صُمْتُ و تَصَدّقْتُ » ، من برای تو روزه گرفتم و صدقه دادم. صدقات ما با صدقات انبیاء و اولیاء فرق میکند. خیلی کوتاه بیان میکنم، خودتان هم تصدیق میکنید. ما صدقه میدهیم برای این که رفع بلا شود، چون شنیدیم که پیامبر فرمودند: « لصَّدَقَةُ تَدْفَعُ الْبَلَاءَ »[4]. یا این که صدقه میدهیم که رزقمان زیاد شود، چون پیامبر فرمودند: «الصدقة تجلب الرزق»، صدقه باعث جلب رزق و روزی میشود.
امّا آیا ما یک موقع صدقه میدهیم که بگوییم: اصلاً میخواهم برای خدا صدقه بدهم و کاری ندارم که رزقم زیاد یا کم میشود، یا دفع بلا میشود یا نمیشود و ... .
مثلاً برای کسی اتّفاقی میافتد، وقتی به خودش مراجعه میکند، میگوید: مدّتی است که من صدقه ندادهام و اشکال کارم اینجاست. پس ما صدقه را برای این موارد و برای خودمان میدهیم و برای خدا نمیدهیم! معمول هم همین است امّا انبیاء اینطور نیستند، با این حال ببینید خداوند چه جوابی به موسیبنعمران میدهد.
«و ذَکَرتُ لکَ»، ما برای رفع مشکلمان ذکر میگیریم. مثلاً مریض داریم، یا میخواهیم رزقمان زیاد شویم، یا میخواهیم بختمان باز شود و ... . ذکر برای خود ذکر که پروردگار عالم آن را تبیین کرده، انجام نمیدهیم.
«قالَ اللّه ُ تبارکَ و تعالى» ،پروردگار عالم به موسیبنعمران خطاب کرد: « امّا الصَّلاةُ فلَکَ بُرْهانٌ»، نماز برای تو دلیل است؛ یعنی تو میخواهی به واسطه نماز، اعلان بندگی کنی و حجّتی برای توست که من جزء بندگان خدا هستم. « و الصَّومُ جُنّةٌ »، صوم هم سپر است و تو را از آتش جهنّم دور نگه میدارد.
چه کنیم که بدنهایمان نسوزد و یا در قبر نپوسد؟
میدانید یکی از خصایص صائمین این است که از آتش دور نگه داشته میشوند. لذا عزیزان! روزههای مستحبّی زیاد بگیرید.
اگر میخواهید بدنهایتان در قبر نپوسد، غسل جمعه را فراموش نکنید، البته گفتند: به این شرط که کسی گناه کبیره نکند. گناههای صغیره امکان دارد از روی خطا و ... بوده باشد و رفع شود. غسل جمعه هم اینطور نباشد که یک هفته انجام بدهد و یک هفته انجام ندهد، بلکه جمعه هر هفته مقیّد باشد که غسل کند که این، به شرط عدم ارتکاب کبائر، سبب سالم نگه داشتن بدن میشود.
اگر میخواهید بدنهایتان نسوزد، روزههای متسحبّی زیاد بگیرید.
اگر کسی روزههای مستحبّی زیاد بگیرید، حتّی در همین دنیا هم اینطور میشود. علّامه سیّد محمّدحسین حسینی طهرانی در کتاب شریفشان آوردند که آقا سیّد هاشم حداد، نعل اسب درست میکرد. یک مرتبه انبری که ایشان با آن، نعل را در آتش قرار میدادند تا داغ شود، در آتش افتاد. ایشان ناخودآگاه دستشان را در آتش کردند و آن را بیرون آوردند. شاگرد ایشان که این صحنه را دید، جیغ زد، فرار کرد و رفت. وحشت کرد که چگونه ایشان دستش را در آن آتش میبرد و به راحتی درمیآورد، بدون این که دستش بسوزد - البته آقا به ایشان عتاب کرده بود که نباید جلوی شاگردش این کار را انجام میداد، ولی ایشان هم این کار را ناخودآگاه انجام داده بود و اصلاً برای خودنمایی نبوده است. چون اگر انسان بخواهد برای خودنمایی این کار را انجام بدهد که اصلاً باخته است. تمام بدبختی انسان از اینجا شروع میشود. اولیاء خدا خودنمایی نمیکنند -
یکی از عوامل، روزههای مستحبّی است. ایشان هم خیلی روزه مستحبّی میگرفت.
روزه دوشنبهها، پنجشنبهها، اوّل، نیمه و آخر ماه و برخی از مناسبتهای خاص که بیان شده، مستحبّ است که خود این، سپری برای آتش خواهد بود، « و الصَّومُ جُنّةٌ ».
من بارها بیان کردم که ما نمیدانیم عاقبت چه کسی به خیر میشود و عُجب، بدترین گناه کبیره مؤمنین است که فکر کند خودش چیزی شده است. امّا اگر انسان، عُجب نگیرد خوب است که بداند اینها که متأسّفانه در ماه مبارک هم روزه نمیگیرند، به تعبیری بدنهایشان را مستعد برای آتش جهنّم کردند، چون پروردگار عالم میفرماید: « و الصَّومُ جُنّةٌ ».
با چه عملی، در صحرای سوزان قیامت، سایهدار شویم؟
« و الصَّدقَةُ ظِلٌّ »، صدقه، سایه است. حالا شاید در این دنیا هم نداشته باشیم، امّا همانطور که انبیاء هم برای این دنیا نمیخواستند و صدقه را برای دفع بلا و جلب رزق نمیدادند، در باب روایات داریم: فردای قیامت که اوضاع خیلی بدی است، صدقاتی که در دنیا داده شده، به صورت سایه برایمان درمیآید. شما در راهپیمایی روز قدس دیدید که نه پاهایمان برهنه بود و نه گرمای آنچنانی بود، امّا چگونه سخت بود، حالا فردای قیامت را تصوّر کنید که صحراست، حتّی دارد که بعضی عریان هستند - که خداوند برای کسی نیاورد - یعنی دیگر کفن هم ندارند. بعد این بدن در آن صفهای طولانی میسوزد. این، یک عذابی است که در روایت دارد: گاهی اینقدر سخت میشود که طرف فریاد میزند و میگوید: خدایا! اگر بناست من در جهنّم هم بروم، ملکی که قرار است از من سؤال و جواب کند، سریعتر بیاید و من از این قائله خلاص شوم.
یک مرتبه یادم باشد روایتش را بخوانم، خیلی سخت است. واقعاً اگر انسان روایتش را بخواند، اشکآور است. اصلاً مو به بدن انسان سیخ میشود و خدا برای انسان نیاورد. آنجا هیچ کس، هیچ کس را نمیشناسد. آبی هم نیست روی سر من و شما بریزند، عطشمان بخوابد. یک موقعی انسان از درد میافتند، بعد دومرتبه بإذن الله قوّهای میگیرد و بلند میشود، دو مرتبه، سینهخیز و به دست و پا میرود، «کالکلب منها البایه» انسان، عین سگانی که زبانشان را بیرون میآورند، مثل چهارپا، راه میرود؛ یعنی دیگر پایش، قدرت ندارد. زبانش از عطش له له میزند. «والأجسامه عریان» و بدنها عریان است. خلاصه یک چیزهایی بیان میکند که واقعاً وحشتناک و دردآور است. اصلاً انسان اسمش را هم میشنود، به شدّت وحشت میکند.
لذا فرمودند: یکی از خصایص صدقه این است که کسانی که زیاد صدقه میدهند، بالای سرشان یک سایهبانی میآید. دیدید بعضی جاها ابری که میشود، شرجی میشود امّا ابر آنجا، ابر شرجی هم نیست، خنک است. یک عدّه خاصّی اینطورند که زیر سایهاند و آنهای دیگر دارند اینها را میبینند. آرزو میکنند که زیر این سایه بروند امّا نمیتوانند چون این بالا سر خود اینهاست و هر جا بروند با آنهاست، کس دیگر نمیتواند زیرش برود. پس فرمود: «وَ الصَّدَقَةَ ظِلٌّ ».
ذکر، عامل جلای قلب
ذکر چیست؟ «وَ الذِّکْرَ نُورٌ » خصوصیّت ذکر این است که نور و جلا میآورد، قلبت را جلا میدهد. قبلاً کسی این را باور نمیکرد امّا حالا آن سیدی شهادت آب را دیدهاید که میگویند اگر به آب فحش و ناسزا و حرفهای رکیک بزنی و ترانههای مبتذل بخوانی، مولکول آن تغییر چهره میدهد امّا وقتی ذکر الهی گفته شود یا اسماء بزرگان، انبیاء عظام، پیامبر عظیمالشّأن، عیسی بن مریم و انبیاء و اولیاء خدا گفته شود، اثر مثبتی روی آن دارد. پس ذکر اثر دارد. چرا؟ چون نورانیّت دارد. ذکر نور است، انسان را از ظلمت دور میکند. حال انسان را تغییر میدهد. قلب انسان را جلا میدهد. لذا ذکر خیلی خوب است.
حتّی چقدر تأکید کردهاند که اگر بالأخره بشر حواسش نبود گناهی با خطایی کرد، استغفار کند و چقدر شیطان از استغفار بدش میآید. عزیزان! استغفار را کم نگیرید. تا میتوانید استغفار کنید. شما ببینید در حالات رجبالمرجّب، بالاترین ذکر را استغفار گفتهاند. دوباره باز در ماه شعبانالمعظّم هم سیّدبنطاووس آن آیتعظمی در کتاب اقبال دارد و هم آیتالله حاج شیخ عبّاس قمی، آن مخلَص در مفاتیح دارد و هم همه بزرگانی که بودهاند بیان کردهاند که استغفار زیاد است. در ماه مبارک رمضان، شب جمعه در طی سال ذکر استغفار وارد شده است. لذا استغفار خیلی خوب است. پیامبر عظیمالشّأن که پیامبر است، معصوم است، فرمودند که من حدّاقل در روز هفتاد مرتبه «استغفرالله ربّی و اتوب الیه» میگویم - گرچه برای ما دارد انجام میدهد-
بعضی از اذکار، اذکار خاص است؛ یعنی باید انسان استاد ببیند و او بگوید کدام ذکر به درد او میخورد. استاد نگاه میکند و به او میگوید تو این را بگو. یکی «لا حول و لا قوّه الّا بالله» خیلی بگوید برایش خوب است. به یکی میگوید تو بگو «افوّض امری الی الله» و به او تعداد هم میدهد امّا بعضب اذکار عام هستند. یکی از اذکاری که عام است، ذکر صلوات بر محمّد و آل محمّد است - که چقدر این ذکر بالا و والاست - و این را خیلی باید بگوییم و شیطان هم خیلی از آن بدش میآید. یکی دیگر از اذکاری هم که باز خیلی باید بگوییم و شیطان هم خیلی بدش میآید، «استغفرالله » است. زیاد استغفار کنیم، این ذکر عام است. صد بار، دویست بار، هر موقع توانستی بگو. چه اشکال دارد انسان کارهای دیگرش را هم انجام میدهد، این زبانش هم کار کند و استغفار بگوید. چقدر عالی میشود! قلب را جلا میدهد، در قلب نور ایجاد میکند. استغفار خیلی خوب است و از اذکار عام هم هست.
لذا پروردگار عالم فرمود: «والذّکر نور» اصلاً خود ذکر نور است، یاد خدا نور است. اذکاری که شما میگویید نور است. «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر» نور است.
تنها عملی که برای خداست!
بعد عزّوجلّ فرمود: اینها هم که گفتی برای خودت است. «فَأَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِی » حالا به من بگو کدام عمل را برای من انجام دادی؟
حضرت موسی کلیم تعجّب کرد! پروردگار عالم اوّل از نبی مکرّمی مثل موسی، کلیمالله دارد سؤال میکند که «هَل عَمِلْتَ لی عَملاً قَطُّ؟» آیا یک عملی انجام دادی که فقط برای من باشد؟ میگوید: بله، «صَلَّیْتُ لَکَ وَ صُمْتُ وَ تَصَدَّقْتُ وَ ذَکَرْتُ لَکَ » همه اینها برای شماست. پروردگار عالم یکی یکی گفت خیر، اینها برای من نیست، اینها هر کدام، نفعش برای خودت است. برای من چه کار کردی؟ «فَأَیَّ عَمَلٍ عَمِلْتَ لِی ».
« قالَ موسى علیه السلام : دُلَّنی على العَملِ الّذی هُو لَکَ » خدایا! من نمیدانم، خودت دلیل و برهانی برای آن عملی که میدانی راهنمایی بفرما که من بدانم کدام عمل را باید انجام بدهم؟
« قالَ : یا موسى ، هَل والَیْتَ لِی وَلِیّا ؟ و هَل عَادَیْتَ لِی عَدُوّا قَطُّ ؟» پروردگار عالم فرمود: موسی! آیا کسی را به خاطر من دوست داری؟ آیا با کسی به خاطر من دشمن هستی؟
چون عرض کردم که مقابل است دیگر، وقتی شما میگویی نور، مقابل نور،ظلمت است. دیگر نمیتوانی بگویی نور دیگر مقابلی ندارد. نمیتوانی هم نور را دوست داشته باشی، هم ظلمت را، اینها با هم جمع نمیشوند. نمیتوانی بگویی اینجا هم روشن است، هم تاریک. مثالی که میتوانم بزنم این است که اینجا الآن روشن است. شاید بگوییم مثلاً یک گوشهای فلانجا تاریک است، خب آن گوشه تاریک است امّا اینجا که روشن است. هرجا روشن بود، دیگر تاریک نیست. هرجا تاریک بود، دیگر روشن نیست. هر جا محبّت خدا بود، دیگر محبّت غیرخدا در آن نیست. طبیعی است آن کسی که با محبّت خدا دشمن است، تو هم با او دشمن میشوی.
لذا فرمودند: « هَل والَیْتَ لِی وَلِیّا ؟ و هَل عَادَیْتَ لِی عَدُوّا قَطُّ ؟» آیا اینطور هستی؟ « فَعلِمَ موسى أنّ أفْضَلَ الأعْمالِ الحُبُّ فی اللّه ِ و البُغْضُ فی اللّه». تازه اینجا موسی بن عمران متوجّه شد و فهمید. آگاه شد و علم پیدا کرد که افضل اعمال «الحب فی الله و البغض فی الله» است.
پس این که عرض کردیم فردای قیامت « وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ » حبّ من به تو شفیع من است معلوم میشود؛ چون در این روایت میفرماید: این اعمال که برای خودتان است، تنها چیزی که میتوانید فردا بیاورید، همین است.
صله رحم حقیقی
اینکه من جلسات گذشته هم میگفتم عمل اولیاء خدا هم باز یک تکلیف است که دارند انجام میدهند، تکلیفگرا هستند و نمیتوانند فردا مدّعی شوند؛ همین است؛ چون خدا به پیغمبرش هم میگوید اوّلاً من تو را خلق کردم، دستت، چشمت، گوشت، همه چیز تو برای من است. غیر از این است؟! معلوم است پیامبرها هم به ذوالجلال و الاکرام عرضه میدارند: بله، همهاش متعلّق به خودتان است. خدا میگوید: من به تو کتاب دادم، انتخابت کردم هادی مردم باشی، غیر از این است؟! خیر، پس تو وظیفهات را انجام دادی مردم را هدایت کردی، مزدی نمیخواهی. آنچه هست لطف خداست و شفاعت، این حبّ است.
پس باید فقط خدا را دوست داشته باشیم و آن راههای خدادوستی. حالا این « حُبِّی لَکَ » از کجا بیاوریم؟ باید دیگران را که ولیّ خدا هستند، دوست داشته باشی.
لذا خوب دقّت کنید. خیلی جالب است. ببینید چقدر درباره قشنگ حبّ برای خدا بیان میکنند. اگر دو نفر به خاطر خدا همدیگر را دوست داشته باشند، مثلاً همین هیئتیها، خود همین عنوان صله ارحام است. عرض کردم امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «نحن صلة الارحام» ما صله ارحامیم؛ یعنی چه؟! ما صله ارحام را فامیل میگوییم دیگر؛ پدر، مادر، خواهر، برادر، خاله، عمو، دایی، نزدیکان و ...، اینها صله ارحام میشوند. امام صادق(علیه الصّلوة و السّلام) میفرمایند: ما صله ارحامیم «نحن صلة الارحام». چون آنها را میگویی به رحم است امّا اتّفاقاً همین دین عامل است. این دوستان هیئتی که همدیگر را دوست دارند. پس معلوم میشود اصل دوستی باید برای خدا باشد.
پیغمبر اکرم، خاتم رسل، محمّد مصطفی(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) فرمودند: «مَا تَحَابَّ رَجُلَانِ فِی اللَّهِ قَطُّ إِلَّا کَانَ أَفْضَلُهُمَا أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِه »[5] اگر دو نفر همدیگر را به خاطر خدا دوست داشته باشند - با هم جمع که میشوند و دوستی میکنند حبّ خدا را دارند، حبّ نظام مقدّس را دارند، حبّ رهبر معظم را دارند، حبّ امام راحل را دارند، حبّ اولیاء خدا را دارند - آن یکی افضل و برتر است که نسبت به رفیقش («صاحب»؛ یعنی رفیق؛ لذا هندیها که میگویند: صاحب، از این لفظ صاحب استفاده میکنند نه یعنی مثلاً من غلامم، تو صاحب؛ خیر. صاحب به معنی رفیق است.) حبّش شدیدتر باشد. به خدا او را بیشتر دوست دارد. افضل است، یعنی بالاتر است. پس ببینید حبّ در راه خدا اینگونه است.
محکمترین دستآویز اسلام
خلّص کلام: اصلاً فردای قیامت دستآویز ما عملمان نیست « وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ »، فقط حبّ است که دستاویز است.
باز پیامبر اکرم خاتم رسل، محمد مصطفی(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) خیلی زیبا - یعنی اگر هیچ روایتی دیگری درباره حبّ نبود و فقط همین روایت بود، کافی بود. این روایت خیلی قشنگ است! - بیان میفرمایند: «إنّ أوثق عرى الإسلام أن تحبّ فی اللَّه و تبغض فی اللَّه»[6].
این که شما از صهیونیسم جهانی متنفّرید، این که شما میگویید: مرگ بر آمریکا، مرگ بر اسرائیل، ریشه روایی و قرآنی دارد. آنهایی که نمیفهمند، میگویند: آقا برای چه این را بیان میکنید؟! این را قرآن میگوید، روایات میگوید، پیامبر میفرماید. روایت هم که برای بعد از انقلاب نیست عزیز دلم! این از کتابهای شریفی است که ار قبل وجود داشته. اینطور نیست که بگوییم این را مثلاً به تعبیر بعضی - که حالا هرچیزی را به روحانیّت میچسبانند– آخوندها درست کردند؟! چون در جوابش میمانند، این چرندیات را بیان میکنند.
پیامبر(صلّی الله و علیه و آله و سلّم) میفرمایند: محکمترین دستاویز، آن هم«إنّ» آورده، «إنّ» تحقیقیه است، یعنی به راستی، محققاً «اوثق» محکمترین دستآویز اسلام، محکمترین دستآویزهایی که میتواند شما را فردای قیامت مسلمان جلوه بدهد، این است: «أن تحب فی الله و تبغض فی الله» عمل من و شما نیست عزیز دلم! حبّ در راه خداست، بغض در راه خداست.
بدون بغض دشمنان خدا، اعلان حبّ دروغین است.
این که بعضی خشکهمقدّسها -که حالا به خر اهانت نکنیم، بگوییم: خرمقدّس؛ چون باز خرها به اندازه خودشان میفهمند- میگویند: آقا چرا بعد از نماز تکبیر میگویید که مرگ برآمریکا و مرگ بر انگلیس و مرگ بر صهیونیسم و ...، اینها چیست میگویید؟! برای این است که اینها نمیفمهند، متوجّه نیستند بغض در راه خدا باید باشد وإلّا اعلان حبّ، دروغین است. چرا؟ چون یک عدّه همینطوری انجام دادند.
میدانید چرا بعضی ابیعبدالله را یاری نکردند؟ حبّ به ابیعبدالله داشتند امّا بعد گفتند: ما این که خون و خونریزی بشود را نمیخواهیم. بعد از آن هم وقتی لعن آمد، گفتند: نباید بیان کنیم که اینطور است در حالی که زیارت عاشورا پر از مطالب لعن است.
البته به اسم نباید آورد، زیارت عاشورا هم به اسم نیاورده و آن احمقهایی که به اسم میآورند، مخصوصاً میخواهند با این نظام مقدّس مقابله کنند. ما اعتقاد داریم اصلاً اینها دستنشاندههای یهود هستند. خیلی سالمش را بگیریم و بگوییم اصلاً اینطوری نیست، به قول بعضی تندروی نکنیم، اینها نمیفهمند، درک ندارند. این که امروز امام المسلمین، رهبر عظیمالشّأن میفرمایند: اسم نیاور، خود زیارت عاشورا هم اسم نیاورده. بیان کرده: «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» بعد جایی میرسد که میگوید: « اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّی، وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا ثُمَّ الثَّانِیَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ» نمیتوانست اسامی را بیان کند؟ بعد میگوید: « اللَّهُمَّ الْعَنْ یَزِیدَ خَامِساً» امّا آنها را اسم نمیآورد.
آن وقت آن کسی که بیشعور است، برمیدارد ماهواره درست میکند و مرگ همسر پیامبر را جشن میگیرد و کیک درست میکنند و از این چرندیات. معلوم است اصلاً اینها بویی از انسانیّت نبردهاند. کسی با لعن مخالف نیست؛ چون اسّ و اساس، این است. تولی و تبری باید باشد امّا کی و چگونه؟ مگر نمیگوییم که زیارت عاشورا از لسان الله است؟ نمیشد آنها را اسم ببرد؟ چرا نبرده؟ چه اصراری است که اینها اسم ببرند؟! ما اعتقاد داریم اینها مرض درونیشان است که حالا بماند.
ولی علی ای حال محکمترین دستآویز فردای قیامت، فقط حبّ در راه خدا و بغض در راه خدا است که پیامبر فرمودند و ما باید در این وادی برویم.
پس حبّ به خدا از کجا پیش میآید که «وَ حُبِّی لَکَ شَفِیعِی إِلَیْکَ»؟ این که دوست داشته باشی کسانی که خدا را دوست دارند و بغض داشته باشی نسبت به کسانی که با خدا دشمن هستند. این والاترین مطلب است و یک نکته بسیار عالی است که انسان باید دقّت کند.
مطالب دیگری بود که وقت گذشت امّا این را رعایت کنیم که تمام مطلب همین است.
امسال مبنا بر این است که فرمودند سی روز ماه مبارک تمام است و اگر اینطور بود، فرداشب هم به فضل الهی برنامه را داریم امّا اگر نبود، چون میخواهند مطالب را برای عید فطر آماده کنند، برنامه نخواهیم داشت.
بیان حکم شرعی رؤیت هلال
یک نکته را هم در باب رؤیت هلال عرض کنم. دو نوع است؛ یکی این انسان خودش ببیند که مستحب مؤکّد هم هست که برویم در پشتبامها و ببینیم. گرچه در تهران رؤیتش با این وضعیت آب و هوا و دود و اینها میسور نیست امّا از مستحبات است که خود انسان ببیند. اگر خودش انسان دید و واقعاً یقین پیدا کرد - چون ملاکهایی دارد و باید آن ملاکها در دستش باشد که الان اینجا، جای بحثش نیست - خود آن طرف میتواند افطار کند امّا اگر ندید، مبنا، مبنایی است که حاکم شرع بیان میکند و حاکم شرع که بیان فرمود، کفایت میکند. دیگر نیاز به چیزی نیست. مگر کسی که یقین داشته باشد که آن و یقینش هم برای خودش است. برای شما نیست. شما باید به حرف حاکم شرع گوش کنید. حاکم شرع، الان ولی فقیه است که اعلان میکنند.
ممکن است یک مواقعی بعضی از آقایان مراجع هم اعلام کنند. چون آنها هم از اینور و آنور رصد میکنند و در استانها نماینده دارند. لذا او وقتی برایش محقّق شد، اعلام میکند.
امّا این را هم به شما بگویم که آقایان مواظب باشید، افراط نشود. اگر آنها برای خودشان یا مثلاً بعضی مقلّدین اعلام کردند، اینطور تصوّر نکنیم که آنها مثلا ضدّ انقلاب و ضدّ نظام هستند، با آقا مخالفت میکنند. این حرفها چیست؟!
کما این که یک سال آیتالله العظمی بهجت، آن بهجتالقلوب اعلام کرد و بعضی افراطیها این حرف را زدند. در حالی که اصلاً بعضی نمیدانند سیاست را با سین مینویسند یا صاد. آیتالله العظمی بهجت(اعلی اللّه مقامه الشّریف) اصلاً سه سال آخر عمرشان را خدای متعال به ایشان اضافه داد - بنا بود طور دیگری باشد و اتّفاقاً یک بار هم شده بود که الان جای بحثش نیست و یک بار بحث کردم - که اصلا این نظام را تأیید کنند.
خود حضرت حجه الاسلام و المسلمین حاج علی آقای بهجت اعلان کردند که وقتی آقا کردستان بودند، ایشان نگران آقا بودند و مدام برای سلامتی آقا صدقه میدادند و برایشان دعا میخواندند.
لذا بعضی خواستند از این قضیه آب گل آلود درست کنند و ماهی بگیرند که آیتالله العظمی بهجت مخاف نظام و آقاست. بعضی از این خشکه مقدّسهای مزخرف اینور هم گفتند ما دیگر اصلاً آیت الله بهجت را قبول نداریم! این چه چرندی است میبافی؟! وقتی به یک مطلبی رسیده، باید فتوایش را بدهد. نمیتواند که بیان نکند.
گرچه ما معتقدیم، حالا ایشان اعتقاد نداشت، حاکم شرع که اعلام کند، کفایت میکند. خیلی از آقایان هم همین نظر را دارند که حاکم شرع باید اعلام کند. علی ای حال اگر یک مرجعی یا کسی هم اعلام کرد، تصوّر نکنید او ضد انقلاب است، خیر. ما خبر داریم که آیتالله العظمی بهجت، آن بهجت القلوب به شدّت، نه یک مقدار، به شدّت علقه عجیبی به آقا داشت.
حتّی اوایل رهبری ایشان، بعضی که مریضی دارند و مطالبی بیان میکنند، آمدند گفتند که ایشان جوان است. آقا با خشم برگشته بودند، گفته بودند: یک بار صدر اسلام گفتند: امیرالمؤمنین جوان است، آن قضایا برایمان پیش آمد. با ناراحتی گفتند: بهتر از ایشان سراغ دارید؟ آقا زاده ایشان، حاج علی آقا الحمدلله در قید حیات هستند، از ایشان بپرسید. با خشم گفتند: چه میگویید؟! یک بار صدر اسلام چنین حرفی را زدند. بهتر از ایشان سراغ دارید؟!
آقا پیش ایشان میرفتند، ایشان تماس میگرفتند، مطالب میگفتند و اصلاً اینطور نیست که بعضی تصوّر میکنند. بعضی که هیچی نمیدانند، از دور یک چیزی میشنوند. این را به علما و بزرگان مراجعه کنید، به اعاظم دین مراجعه کنید و از آنها سؤال کنید که ببینید ارتباطات اینها چطور است. حرفهای یک عدّهای را که هیچ نمیدانند، خیلی جدّی نگیرید.
روی منبر هستم، در خانه امام زمان مهدیه، شبهای عالی ماه مبارک رمضان، دیگر آخرین ساعات و نکات است، نستجیربالله نعوذبالله نمیتوانم خلاف بگویم، غیر از این هم بود نمیتوانستم خلاف بگویم امّا حالا که دیگر ماه مبارک است. لذا من به اعتقاد و اطمینان به شما عرض میکنم که آیتالله العظمی بهجت و اکثر مراجع ما هم همینطور هستند، آیتالله العظمی مکارم شیرازی، آیتالله العظمی نوری همدانی، آیتالله العظمی شبیری زنجانی، همه و همه، یک علقه عجیبی به آقا دارند و همهشان هم میگویند که خیلی به شدّت به آقا علاقه دارند.
لذا نگذاریم یک موقع دشمن بخواهد از این راه وارد شود که بخواهد بین مراجع رخنه کند و خدای ناکرده آقا را جدا جلوه دهد. اینطور نیست. بله، اگر هر کدامشان به مطلبی رسیدند و فتوایشان را اعلام کردند، اشکالی ندارد. شما نمیدانید آیتالله سیستانی چقدر آقا را دوست دارد. خودشان به صراحت فرمودند یکی از دعاهای هر شب من، دعا برای ایشان است. به صراحت خود ایشان فرمودند که من شبی نیست که برای سلامتی ایشان دعا نکنم. موقعی که آقای هاشمی به عراق رفتند آنجا به ایشان توپیدند که شما باید حرف ایشان را گوش بدهید، نه این که ایشان به حرف شما گوش دهید. بنده خبر دارم و به یقین دارم به شما میگویم. اتّفاقاً امسال فتوای آیتالله سیستانی با آقا فرق میکند. این دلیل نمیشود که اگر مثلاً یک کسی اینطور بود، شما بگویید مخالف است.
علی ای حال اگر فردا اعلام کردند، بحثش جدا و برنامه نداریم و اعلام نکردند، فرداشب در خدمت شما هستیم.
خدایا! ماه گذشت، نمیدانیم چه کردیم. خدایا! از ما راضی و خشنود باش. این ماه را که مبارک بود، ساعات آخریّهاش را بالجد بر ما مبارک بگردان.
آخرین ماه مبارک عمر ما قرار نده.
خدایا! تو قادری. ما دعایمان را میکنیم و تو قادری و میتوانی درستش کنی، سریع هم درستش میکنی. خدایا! ماه مبارک سال آینده را با آقاجانمان، امام زمان قرار بده.
آقاجان! امام زمان! ببین مردم چطور به این دعا محکم آمین گفتند امّا دعاهای قبلی اینگونه نبود. ببین چقدر دوستت دارند آقاجان! خدایا! ببین مردم چقدر منتظر آخرین مهره شما به نام بقیه الله هستند و علاقه دارند. خدایا! ظهورش را در عمر ناقابل ما قرار بده.
ای خدا! ما را جزء سربازان حقیقیاش ثبت و ضبط بفرما.
[1]. کنز العمّال : ٢٤٦٨٨.
[2]. کنز العمّال : ٢٤٦٣٨.
[4]. وسائل الشیعه، ج: 2، ص: 433
[5]. مجموعه ورام، ج: 2، ص: 25
[6]. نهجالفصاحه، ص: 325، حدیث: 842