جلسه پنجم
ویژگی های علم اصول
توقّف ناپذیری علم اصول
دورههای علم اصول را تا دوره شهید رابع؛ یعنی شهید صدر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بیان کردیم. اشاره شد علم اصول هم به دلیل پویا بودن علم فقه شیعه پویاست، هرچند نباید فربه شود و بیش از حد به آن پرداخته شود؛ ولی باید توجّه داشت نپرداختن کامل به آن هم ما را به مقام اجتهاد نمیرساند[1].
بزرگان، این فراز و نشیبهایی را که در اصول پیش آمده، بیان کردهاند. ما عرض کردیم سه نوع تقسیمبندی شده است و بعضی تا هفت نوع بیان کردهاند.
طبعاً این علم تمامشدنی نیست و با بیان شهید رابع(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تمام نمیشود و بزرگان دیگری هم مثل آیتالله سبحانی(حفظه اللّه) و دیگر اعاظم در علم اصول قلم زدهاند.
یکی از خصایص علم این است که توقّفناپذیر است و اینطور نیست که یک زمان بیان کنیم: دیگر تمام شد و فقط به همینها بپردازیم. منتها ما مراحل قبلی را اشارتاً عرض کردیم.
فلسفه علم اصول
مطلب دیگری را هم به عنوان مقدّمه نیاز داریم که جا دارد مفصّل و به صورت مجزّا بحث شود - منتها جای آن اینجا نیست، هر چند باید یکی از مباحث اصلی حوزه شود - و آن این که ما باید بحثی را به نام فلسفه علوم داشته باشیم.
میدانید الآن فلسفه اخلاق یا فلسفه احکام بیان میشود، فلسفه اصول هم یکی از نیازهایی است که به نظر میآید باید به عنوان یکی از پیشنیازهای درس خارج باشد.
من گذرا عرض کنم، هر موقع انسان بخواهد در هر علمی متبحّر شود، باید مطالبی را به عنوان مقدّمه آن علم بداند. قدما نیازهای علم را بیان کردند که به فضل الهی به آنها اشاره خواهیم کرد. امّا مسئله این است که فلسفه اصالت هر علمی باید نزد آن کسی که دانشجو است، مشخّص شود.
به تعبیر دیگر میتوان گفت: برای هر علمی، علم دیگری است که آن را به عنوان فلسفه آن علم بیان میکنند[2].
فلسفه علم یعنی روش ساختاری علم که بیرون از خود علم است، نه درون آن.
مثلاً همین اصول فقه، دانشی است که چیستها، روشهای ورود، مبادی، موضوعات ادلّه و غایت آنها را تحقیق میکند. اگر این مطالب را از خارج بسنجیم - که در حقیقت هم باید همینگونه باشد - وقتی به خود علم اصول ورود پیدا کردیم، مبنای اصلی در دستمان است، میدانیم که میخواهیم چه کنیم و چه چیزی را داشته باشیم، لذا نسبت به بعضی از مسائل متحیّر نمیشویم.
آنوقت سؤالاتی در اینجا پیش میآید که بعضی از این سؤالها را نسبت به علوم دیگر مثلاً راجع به فلسفه اخلاق نیز پرسیدهاند که من بر همان اساس، اینها را به علم اصول وارد میکنم.
مثلاً اینطور میگویند: برای انسان سؤال پیش میآید که آیا فلسفه علم به طور عام و فلسفه اصول، اخلاق یا فقه به طور خاص قابل توصیف است؟ یعنی آیا باید به طور عام، چیزی را به نام علم بگیریم و به طور خاص، فلسفه آن را بیان کنیم؟ یا تنها توصیهگر است؛ یعنی نقدکننده آن علمی است که شما میخواهید راجع به آن صحبت کنید؟
در مورد فلسفه علم باید گفت:
1- بیانگر مسائلی است که شناخت علم موردنظر را از دیدگاه کلّی و با مطالب خارج از آن علم، بتواند توصیف کند.
2- نقاط ضعف و قوّت و زمینههای نقد علم را برای انسان آشکار کند. یعنی اگر بعضیها میگویند: ما به فلسفه اصول فقه نیاز داریم، برای این است که نقاط ضعف و قوّت و زمینههای نقد علم اصول آشکار شود تا این علم بهینه شود.
3- سبب میشود که نقّادی در آن علم به وجود بیاید - که این را در مورد همه علوم بیان کردند و گفتهاند فیلسوف هر علمی وجود دارد -
اگر فلسفه اصول فقه به عنوان فلسفه ناظر باشد، غایت آن به جایی میرسیم که ساختار علم اصول را به خوبی تبیین کنیم و ورود و خروج خوبی را نسبت به مطالب علم اصول داشته باشیم که من وارد آن نمیشوم امّا در این زمینه مباحثی شروع شده است و مقالاتی وجود دارد. حالا چقدر در این زمانه کاربرد دارد، بحث آن جداست. باید بگوییم یک بحث دیگر، آن را جبران کرده و آن بحث خارج اصول است. مثلاً در اخلاق، درسی به نام خارج اخلاق نداریم امّا خود خارج اصول یک نقّادی علمی است که جبران مافات میکند.
گرچه در خارج اصول هم نیاز اصلی به فلسفه علم احساس میشود، زیرا در خارج فقه و اصول، استاد مانند ناظری است که باید نظرات را خوب تبیین و حلّاجی کند و نهایتاً بگوید از دیدگاه او، کدام نظر درست است[3].
پس خاصیّت خارج اصول همین است که این نقّادیها را دارد و یک ناظر خارجی است ولو به این که آن نقّادیها به سبک و سیاق خاص باشد و این غایت فلسفه آن محسوب میشود.
گره خوردن فقه و اصول
ما راجع به علم اصول توضیحاتی را دادیم که علم اصول مراتبی دارد. امّا در اینجا نکته جالبی است که من آن را به مرحوم آیتالله شیخ جواد تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) گفتم، ایشان تفقّدی کرده و تأیید فرمودند و آن این است: همانطور که راجع به دانش فقه از جمله در معالم و کتب دیگر بیان میفرمایند که دانش فقه متوقّف به دانشهای دوازدهگانه است (تصریف، نحو، لغت، معانی، اشتقاق، بیان، بدیع، اصول فقه، منطق، رجال، حدیث و تفسیر آیات الاحکام)، علم اصول هم به اینها نیاز دارد. نمیشود اصول بدون این علوم و بدون علم فقه باشد، اینها به هم گره خوردهاند.
شما مثالهایی را که برای اصول میزنید، در مطالب فقهی پیاده میکنید. اصول بستر فهمیدن مطالب فقهی است. مثلاً در مورد استصحاب یا برائتی که شما بیان میفرمایید، باید گفت: اگر دلیل فقهی آن را نیاورید، دیگر استصحاب، معنایی ندارد. طبعاً باید مصادیق فقهی آن باشد که بتوانید بیان کنید: چون در فقه این است، استصحاب اینطور میشود.
پس اصول هم نیاز به این علوم دارد، به خصوص سه مطلب در اصول خیلی مهم است: ادبیات، منطق و فقه. اگر منطق را ندانیم، اصول را خوب نمیفهمیم. عرض کردم کسانی که از اصول فراری هستند، به این خاطر است که منطق را خوب نخواندهاند. اصول از فروع فقه است و فروع اصول هم همینها محسوب میشوند.
ما این نکته را از مطالب شهید صدر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) هم متوجّه میشویم - من این را به یکی از شاگردان ایشان عرض کردم، فرمودند: من باید در آن تأمّل کنم، بعد از تأمّلی فرمودند: همینطور است - لذا همانطور که عرض کردیم، اصول، بستر فقه است و این سه علم هم بستر اصول هستند و به هم گره خوردهاند. اصولی، بدون ادبیّات، منطق و فقه نمیتواند اصولی شود - وقتی ورود پیدا کردیم متوجّه خواهید شد که همینگونه است -
در مطالب دیگر هم همینطور است، مثلاً در باب قبلهشناسی بیان نمودهاند: دانش هیئت نیاز است. یا در بحث ارث گفتهاند: دانش اقتصاد نیاز است[4].
همانطور که دوازده علم برای فقه نیاز است، برای مبانی اصول هم که شما میخواهید آن را در هر یک از زمینههای فقهی پیاده کنید، مطالبی نیاز است. حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: خود اخباریّون هم نیاز به علم اصول دارند، همانطور که اصولیّون هم نیاز به فقه و مطالب دیگر دارند.
خدا آن مرد الهی، اصولی بزرگ، علّامه نایینی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) را رحمت کند، ایشان میفرمودند: هرجای فقه نیاز به اصول است و هرجای اصول نیاز به فقه است.
ترتیب مباحث علم اصول
حال ترتیب مباحث خود را عرض میکنیم. اوّل این که مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تعریف علم اصول را در ابتدا بیان نفرموده ولی مرحوم مظفّر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) ابتدا تعریف علم اصول را بیان فرموده است.
لذا ما در ابتدا این را که تعریف باید اوّل باشد یا خیر، اشاره خواهیم کرد و ادلّه آن را بیان میکنیم تا ببینیم آیا مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به ظاهر به اشتباه رفتهاند یا خیر.
بعد از آن مجموعه مسائلی را که دارای موضوع واحد یا اشتراک در غرض باشند، بیان خواهیم کرد. مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) تمایز علوم را به اغراض علوم میدانند و آیتالله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) نیز در کتاب شریف «المحاضرات فی اصول الفقه» همین مطلب را بیان میکنند.
البته به نظر میرسد مرحوم آیتالله آخوند خراسانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جمع بین دو نظر کرده، ولی آیتالله العظمی خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) جمع بین دو نظر را نپذیرفتند و نظر دوم یعنی مجموعه مسائلی را که دارای اشتراک در غرض باشند، به عنوان علم بیان کردهاند.
سومین مطلب، سنخیّت در قضایاست که حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) در کتاب شریف خارج اصول خود («تهذیب الاصول») تمایز علوم را به سنخ قضایا تبیین فرمودند و گفتند: اصلاً این سنخیّت علوم باید باشد تا بتوانیم مطالب علمی را اکتشاف کنیم - بعدها به فضل الهی بیان میکنم که نظریّه حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) یک نظریّه بسیار عالی است[5] -
پس عرض کردیم مسائلی که دارای موضوع واحد یا اشتراک در غرض یا سنخیّت در قضایا هستند، علمی را به وجود میآورند. مسائل علم اصول هم اینطور است؛ یعنی یا دارای اشتراک در غرض هستند، یا سنخیّت در قضایا و یا موضوع واحد دارند - که الآن نمیگویم کدام نظر درست است -
نتیجه این که عرض کردیم فقه و اصول گره خورده در هم است و هر دو غرض واحد دارند.
اگر ما میگوییم فقه به معنای امروزی حتماً نیاز به اصول دارد، در اصول هم حتماً باید فقهی باشد تا بتوانیم راجع به آن حرف بزنیم؛ یعنی اینها باید کنار هم قرار بگیرند، غرض واحدی داشته باشند و علمی را درست کنند که از مسئله اوّل آن گرفته تا آخر با هم ارتباط داشته باشند.
مثلاً اگر کسی سؤال کند: آیا استصحاب ارتباطی با برائت دارد یا خیر؟ - إنشاءالله وقتی وارد مباحث شدیم عرض میکنم - هر دو هست، یعنی مسائل اصول باید با هم ارتباط داشته باشند، در غیر این صورت معنا ندارد و غرض اصلی شما را راجع به علم به وجود نمیآورد.
اگر کسی بگوید وقتی امام معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) راجع به مسئلهای فتوا دارد، دیگر نیاز به فقه ما نیست، باید در جواب گفت: مگر وقتی امام معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) بیاید، نیازی به علم اصول است؟!
آن زمانی که معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) علم اصول را بیان نمودند، برای این بوده که آیندگان به آن استناد کنند، آن زمان که وسایل ارتباط جمعی نبود که معصوم(علیه الصّلوة و السّلام) بیان فرمایند و همه عمل کنند. امّا وقتی آقا بیایند دیگر نیازی نیست، آقا یک فتوایی را مرحمت میکنند و همه عمل میکنند.
ارتباط منطقی مباحث علم اصول
پس ترتیب مباحث باید به این سبک باشد، منتها این که در هر علمی از کجا شروع کنیم، مهم است. مرحوم آخوند خراسانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) از مباحث الفاظ شروع کرد و ما هم قائل به همین هستیم.
بحث دیگر این است که رعایت ارتباط منطقی هم از نظر ساختار آن علم باید طوری باشد که به هر بحثی که وارد شدیم، توضیح دهیم و بگوییم مختصر آن چه میشود و کتابی را به عنوان مبنا بیان نماییم - مثل کتاب کفایه که آن را پایه بحث خارج قرار میدهند - نظریّات دیگران را تبیین کنیم و نتیجهگیری کرده و نظر خود را اعلام کنیم.
إنشاءالله ادامه بحث را در جلسه آینده عرض خواهیم کرد.
«و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته»
[1] عرض شد که حضرت امام(اعلی اللّه مقامه الشّریف) فرمودند: علم اصول حتّی برای یک بازاری هم که در گذر خان است، به درد میخورد. همانطور که میدانید بازاریهای آن زمان بعضاً مکاسب میخواندند تا حلال، حرام، بیع و شقوق آن را بدانند. لذا علم اصول، مغز و فکر را بارور میکند و در حقیقت ذهن را برای مبانی فقهی رشد میدهد ولی باید به اندازه باشد.
[2] ما فلسفه ریاضی و هیئت هم داریم. اگر به فضل الهی بحث هیئت را شروع کردیم، بیان میکنیم که هیئت دو باب دارد، یک باب در مورد شناخت اوّلیّه ریاضی است و باب دوم این است که هیئت به چه کار میآید که آن هم فلسفهای نیاز دارد که باید به آن ورود پیدا کرد.
شاید یک دلیل این که علم هیئت گاهاً برای بعضی غامض است، این است که فلسفه آن علم در ابتدا تبیین نمیشود، باید فلسفه علم را بیان کرد و بعد در این نوع نگرش وارد شد.
[3] در اوّلین جلسه بیان کردیم که در نقد نظر بزرگان باید دقّت کنیم؛ چون اگر خود آن بزرگوار زنده بود، جواب خوبی میداد امّا حالا چون نیست، مثلاً باید با احترام بیان کنیم: مرحوم آخوند(اعلی اللّه مقامه الشّریف) این نظریّه را اشتباه بیان کردند و قاعده، خلاف این مطلب است.
مثلاً آن کسی که نظر اعاظمی مانند شهید اوّل، شهید ثانی یا مرحوم آیتالله نایینی(اعلی اللّه مقامهم اجمعین) را نقّادی کرده، باید بگوید: به نظر میرسد نظر آنها اشتباه باشد. نه این که یقینی بگوید، چون ممکن است برداشت او اشتباه باشد. زیرا بعضی مواقع دیگران میآیند، مدافع میشوند و میگویند: فلان بزرگوار که گفتید اشتباه کرده، اشتباه نکرده، بلکه شما اشتباه کردید.
آن زمانی که من نظرات آیتالله مرعشی نجفی و آیتالله خویی(اعلی اللّه مقامهما الشّریف) را دنبال میکردم، به آیتالله تبریزی(اعلی اللّه مقامه الشّریف)، آن مرد اصولی که شاگرد آیتالله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) بودند، عرض کردم: فلان مسئله اینگونه است، ایشان برای حفظ احترام فرمودند: خیر، به نظر میرسد، نظر خود آقا هم عوض شده است. اگرچه بعد خود ایشان نظر را نقد میکردند و میفرمودند: نقدی که آیتالله خویی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) به مرحوم آخوند خراسانی(اعلی اللّه مقامه الشّریف) داشته، اشتباه است.
[4] آیتالله شاهرودی میفرمود: اولین جرقّهای که به ذهن شهید صدر(اعلی اللّه مقامه الشّریف) برای تألیف کتاب «اقتصادنا» زده شد، زمانی بود که به بحث ارث رسیدند، ایشان فرمودند: دیدم باید مبانی اقتصاد را بدانیم لذا یک کتاب مجزّا نوشتم.
[5] البته اشتباه نشود، نه به خاطر این که رهبر انقلاب و امام بودند. چون زمانی که آیتالله العظمی فاضل لنکرانی(رضوان اللّه تعالی علیه) خارج فقه خود را با تحریرالوسیله شروع کردند، بعضی تصوّر کرده بودند که ایشان کار سیاسی کردهاند، ولی ایشان به قدری ورود و خروج زیبا به مسائل داشتند که معلوم شد چرا تحریر را شروع کردند. در بحث علمی تعارف نیست، گفتم احترامات هست ولی بحث، بحث علمی است و خصوصیّت مباحث علمی این است که مطالب باید شکافته شود و نظریّات تبیین گردد.